-
بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام مجدد به همه دوستان.......
يه اتفاق جديد واسم افتاده..... ميخواستم اين سوال رو در ادامه تاپيك قبليم بنويسم، اما ترسيدم كه ديگه كسي نياد بخونه.... اخه من احتياج به كمكتون دارم
http://www.hamdardi.net/thread-23436-page-4.html
دوباره بهم زنگ زد.... اين بار براي عذر خواهي و اظهار دل تنگي..... گفت نميتونه فراموشم كنه و مي خواد دوباره باهاش مثل قبل باشم....
5 ماه منتظر بودم برگرده و ازم بخواد دوباره ادامه بديم، اما نيومد.... حالا تو اين 20 روزي كه من با كمك شما دوستانم تصميم گرفتم فراموشش كنم دوباره برگشته.... انگار شصتش خبردار شد كه ميخوام واسه هميشه بذارمش كنار....... حالا كه من حتي شمارشم پاك كرده بودم، ئوباره زنگ زد
نظرتون چيه؟؟؟ باهاش چي كار كنم؟؟؟ اين روندي رو كه تو اين 20 روز پيش گرفتم ادامه بدم؟؟؟؟ بهش چي بگم؟؟؟
به اين مساله هم توجه كنين كه اون يه پسر ايده آله از نظر من.... و خيلي كم مشابهش رو ميتونم پيدا كنم
چند روز ازش خواستم بهم فرصت فكر كردن بده.... چي بهش بگم؟.... فراموشش كنم و منتظر يه عشق تازه باشم
واقعا اگه شما جاي من بودين چي كار ميكردين ........ خواهش ميكنم خودتون رو بذارين جاي من بعد جواب بدين......... مثل يه دوست واقعي
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان من الان تاپیک قبلیت رو خوندم خیللی ناراحت شدم!!!!
اصلا نمیفهمم چرا اگه قصد ازدواج نداشت خانوادش رو درگیر کرد؟!!!!! من فکر نکنم کسی این کار رو بکنه و الکی مامانش رو قاطی شیطنتش کنه.
من میبینم از متنت که دلت میخواد دوباره برگردی و دوست داری اینجا تاییدیه بگیری عزیزم:46:
به نظر من بگو فکرامو کردم به اندازه کافی با هم اشنا شدیم.اگه تصمیمت جدیه و منو میخوای رسما اقدام کن.اگر شرایطش رو هم نداری که هیچی.
همین و همین.هیچ حالت دیگه ای پذیرفته نیست :72::305:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
اونطور که توی تاپیک قبلیت نوشتی ایشون ناگهانی و بدون آوردن دلیل می خواد مدتی ازتون دور باشه . حالا من دقیقا نفهمیدم که ایشون خواستگارتون بوده یا دوست پسرتون چون این دو تا خیلی با هم فرق داره .
اما در مورد اینکه چکار باید کنی به خودت مراجعه کن . آیا می تونی به همچین آدمی اعتماد کنی و چشمتو روی مسائلی که پیش اومد ببندی و بعدها این بی اعتمادی رو توی رابطه نشون ندی و همه چیزو خراب نکنی ؟ بعد اگه اعتماد کردی و دوباره روز از نو روزی از نو چی ؟(یعنی کارشو تکرار کنه دوباره)
فکر می کنم بهتره اگه قصد ایشون جدا ازدواجه بگی که بیان خواستگاری و موضوع رو رسما با خانوادتون مطرح کنی و بعد در موردش خیلی عاقلانه مثل یک خواستگار تصمیم بگیری و همه جوانب رو بسنجی اما اگه قصدش فعلا فقط دوستیه و وعده وعید دادن ازدواج در آینده که با اینکار خودت بیشتر وابسته می شی و صدمه می بینی و در آینده هم معلوم نیست چی پیش بیاد .
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
منم با حرفه زیبا خانو و ملیسا موافقم و میگم اگر شما رو میخواد برای زندگی بگو رسمی بیاد خواستگاری و حرفاتونو انجا بزنید و جز این نه!
اگر بنظرت موقعیت ازدواج و داره بهش فرصت کوتاهی بده وگر نه اگرم نداره خودتو وابسته نکن چون دوباره نتیجش میشه 5 ماه پیشت.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان
رفته دورهاش رو زده و دیده بهتر از شما نیست برگشته. این خاصیت بعضی از آدمهاست! اما...
تو دیگه رامای گذشته نیستی. راما در همدردی یاد گرفته که زندگیش چه ارزشی داره و با مصائب و مشکلات ازدواج
هم آشنا شده! پس عقب گرد نکن به گذشته گلم. دوستی داشتم که می گفت اگر کسی با احساست بازی کرد و
رفت ، انگار با ماشین زیرت کرده اما اگر ببخشیش انگار اجازه دادی دنده عقب بره و اینبار با سرعت بیشتری زیرت کنه!
و اما در مورد این آقا! به احساست غلبه کن خواهشا! پای زندگیت و احساست وسطه. یادته تو این مدت چی کشیدی؟
مگه تو بازیچه دست اون آقایی! یک کلام بهش بگو تا در آینده پشیمان نشی!
خواستگاری رسمی اون هم با خانوادش!
اینجا معلوم میشه چند مرده حلاجه. اگر اومدن خونتون با خانوادش و قرار مدارها گذاشته شد که هیچ مبارکه.
اما اگر امروز و فردا کرد و 1000 دلیل آورد فراموشش کن و آیندت رو تباه نکن.
به قول قدیمی ها عاقلانه انتخاب کن ، عاشقانه زندگی کن
موفق باشی گلم
:72:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
دوستان مخصوصا بهار شادی عزیز راهنماییها را کردند و لازم به اضافه کردن چیزی نیست.
یک نکته به دختر خانومهای گل خاطر نشان میکنم:
شماها عروسک و اسباب بازی پسرها نیستید که هروقت دوست داشتند از تو کمد درتون بیارن و باهاتون بازی کنند و هر وقت خسته شدند و دلشونو زد یا عروسک دیگه ای پیدا کردند بندازنتون دوباره تو کمد و بعد که دوباره از بازی با اونیکی خسته شدند دوباره از تو کمد درتون بیارن.
همه (از جمله خود من) باید برای اخساس و شخصیتمون ارزش قائل باشیم و اجازه ندیم با احساساتمون بازی بشه.
چقددددددددددددددددددددددد ددر ما کوتاه بیام که آقایون از ما خوششون بیاد و بهشون یه وقت بر نخوره؟؟؟؟
البته آقایون خوب خیلی زیاد داریم ولی روی صحبتم با آقایونی بود که راحت مثل آب خوردن با احساسات خانومها بازی می کنند.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام...
چه جالب!!من پیگیر اون تاپیکتون بودم... واقعا من موندم توی کارهای این اقایون!! چرا با ماها این کارو می کنن؟!!!!چرا از احساساتمون سواستفاده میکنن؟!
به نظر من حتما حواستون باشه که اگه تصمیم گرفتین دوباره رابطه را باهاشون برقرار کنین مثلا طی یه تماسی که باهاشون میگیرین اصلا نگذارین چه از طرف ایشون و چه از طرف شما بحث وارد فاز احساسی بشه...(حالا چه مثبت مثل قربون صدقه و چقدر تو خوبی و چه منفیش که میشه گریه وزاری و...)بهترین کار اینه که یه تماس بگیرین خیلی قاطع شماره تماس خونتون را بدین(حتی اگه داره) و بگین خانوادم منتظر تماستون هستن و بعدم خداحافظ...اصلا نگذارین دوباره با حرفاش احساسات شمارا هدف بگیره...اصــــــلا
دوست عزیزم امیدوارم که چه با ایشون و چه با هرکس دیگه ای خوشبخت بشی...ما دخترها باید باور کنیم که لایق بهترینهاییم و اصلا نیاز به کوتاه اومدن نداریم تا به بهترین ها برسیم...این جوری میشه که می توونیم قاطعانه رفتار کنیم:72:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام:72:
منم این کارو میکردم
نقل قول:
بهترین کار اینه که یه تماس بگیرین خیلی قاطع شماره تماس خونتون را بدین(حتی اگه داره) و بگین خانوادم منتظر تماستون هستن و بعدم خداحافظ...
خودتون رو تو این مرحله درگیر نکنید
حتی اگه بعدا به این نتیجه رسیدین که جوابتون بهش منفیه بهتره از طریق خانوادتون اعلام بشه
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
وااااااااااي از همتون ممنونم :72: :43: :72: :43:
ما رابطه مون از اول به قصد ازدواج شروع شد... در واقع ازم خواستگاريه غير رسمي كرده بود....
راستش دوستان من اصلا دوست ندارم دوباره مطرح كنم كه بياد خواستگاريه رسمي..... دوست دارم از طرف خودش مطرح بشه.... اگه دوباره من بگم خيلي به خودش مغرور ميشه .... و فكر ميكنه ديگه به غير از اون نميتونم كسي رو به پيدا كنم ((البته واقعا خيليييييييي كيسه خوبيه، اما دوست ندارم ديگه بفهمه كه من واسش ميمردم)).... متاسفانه زوووووووود اعتماد به نفسش ميره بالا:310:
ديروز زنگ زد.... با يه لحن مهربون .... با شنيدن صداش تنم لرزيد ((اخه من عاشق صداش بودم)) .... يه كم خودم رو جمع و جور كردم و سرد و جدي جوابشو دادم....
گفت: راما چرا ازم سراغي نميگيري؟ منو فراموش كردي به اين زودي!!!!!!!!!
گفتم: تو ديگه خواستي از هم جدا شيم... سراغت رو بگيرم كه چي بشه؟... خواسته ي خودت بوده
گفت: من كه هميشه بهت ميگفتم دوست دارم باهام باشي... تو اين مدت از نظر روحي اوضاع احواله خوبي نداشتم... نميتونستم به مسايل عاطفي فكر كنم.... خيلي بهم ريخته بودم
گفتم: اين طوري كه نميشه هر وقت تو خواستي باهم باشيم، هر وقتم سرت شلوغ ميشه من رو بذاري كنار!! بدون اينكه دليلش رو بهم بگي
گفت: چند شبه همش خوابت رو ميبينم ((نميدونم راست ميگفت يا نه!!! )
گفت: بعد از ماه رمضون اگه اجازه بدي ميخوام يه بار ديگه ببينمت....
من سكوت كردم بعد گفتم: ببينم چي ميشه،روش فكر ميكنم
ديگه حرفي از اين نزد كه هنوز به ازدواج با من فكر ميكنه يا نه .... فقط گفت: دلم خيلي واست تنگ شده و ميخوام برگردي .... و منم نپرسيدم كه چه طور رابطه اي رو ميخواد
بعدم يه كم از كار رو باراش واسم گفت و اين جور حرفها
به نظرتون رد دوباره پيشنهادش (بدون اينكه من چيزي بگم كه بياد خواستگاري) ممكنه باعث بشه خودش به فكر خواستگاري بيفته يا ممكنه فكر كنه من ديگه كلا نميخوامش و بره؟؟؟ ((آقاييون نظرتون چيه؟ اگه يه دختر بدون بيان دليل ردتون كنه، در موردش چي فكر ميكنين؟)
من احساس ميكنم فعلا از اينكه بخواد خرج دانشگاهه من رو هم بده ميترسه(چون خودشم دانشجوي ارشده).... واسه همين تا اتمام دانشگام شايد به فكر خواستگاري رسمي نباشه (يعني يك سال و نيم ديگه) .... البته اون در اين مورد هيچي نگفته و فقط فقط خودم اين حدس رو ميزنم.... منم حقوقم رو تمام و كمال خرج ميكنم و قروني پس انداز ندارم و اون ميدونه :163:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
دوست عزیزم اخه خواستگاری رسمی به این معنی نیست که فرداش شما عقد کنید و همه خرجو و مخارج شما بیافته گردن اون که!!! خواستگاری رسمی یعنی اینکه حساب بیاد دست طرف که من بی کس و کار نیستم که یه روز دلت بخواد بیای جلو و با احساسات من بازی کنی یه روزم بذاری بری...چون وقتی پای خانواده ها مخصوصا خانواده دختر وسط باشه پسره کمتر جرات میکنه همچین رفتاری که درگیرش بودید را دوباره تکرار کنه! یا حداقل با دلیل میره...نه که به قول شما یه شب از این رو به اون رو بشه...حالا هم معلوم نیست چرا برگشته!!
چیزی که واضحه اینه که دلیل رابطه شما با این اقا ازدواجه...خوب اینو به خودش هم بفهمون...همون جوری که میگم قاطع باشید...زندگی ادم که شوخی و تعارف نیست!!! اینجوری که رفتار میکنی اونم پیش خودش فکر میکنه این با دوست بودن هم اکی هست!! اتفاقا اینجوری اعتماد به نفسش بیشتر میزنه بالا !
ایشون بیان صحبتاشونو در حضور خانواده بکنن و بگن که تا یک و نیم سال دیگه از لحاظ مالی براشون مقدور نیست که شمارو ساپورت کنن...قطعا خانواده ها هم قبول میکنن و تا اون موقع پشتتون خواهند بود.
وقتی هدفتون ازدواجه لازمه به این آقا هم تفهیم بشه که هدف شما ازدواجه
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
واااااااایییییییی راماااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااا:316:
ول کن این حرفا رو!!!!
همه حرفات اینه : اگه اینو بگم چی فکر میکنه؟!! یعنی قصدش چیه؟!! ممکنه که قصدش جدی باشه یا نه؟!!!!
عزیزززززززززززززززززمممم باز داری همون اشتباه ها رو شروع میکنی. برخورد جدی گفتیم بکن منظورمون این نبود اخم و تخم بکن که.تو داری باز خودتو بازبچه میکنی ولی با اخم و تخم!!!! یه عروسک اخمو!!!
قراره دیگه عروسک نباشیییییییی!!!!!:316:
اصلا هم مهم نیست چی فکر میکنه!!!! اگه واقعا می خوادت که خیلی هم خوشحال میشه از اینکه ببینه تو خانومی هستی که به هیچ مردی اجازه نمیده باهاش الکی وقت بگذرونن.اگه نخوادتم که حداقل خوشحال میشی که شخصیت خودتو حفظ کردی.
بهش بگو در شان من نیست الکی با کسی وقت بگذرونم.تا الان هم فکر میکردم هدفمون اشنایی برای ازدواجه که از نظر من به اندازه کافی وقت گذاشتیم.تو هم وقت خواستی که فکراتو بکنی منم تماس نگرفتم که درست تصمیم بگیری.حالا اگه تصمیمتو گرفتی که با خانوادت اقدام کن اگه نه هم که موفق باشی. همییییییییییییییننننننننن نننن:316:
دیگه هم این جملات رو نگو که تو خواستی جدا شیم و این حرفا .... .
تو روحیاتت شبیه منه راما جان.ناراحت میشم واقعا پست هاتو میخونم.احساس میکنم خودمم:302: تو رو خدا فکر فشار خون منم باش:163: :46:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز این نکته رو هم در نظر بگیر که اگه نخواد رسما اقدامی بکنه و دوباره بخوای رابطه رو باهاش شروع کنی و وسط راه دوباره ولت کنه چی میشه
شرایطو برا خودت سخت نکن
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
سلام راما جان
آفرین دختر خوب
لازم نیست اینطوری بگی بهش! خیلی محکم فقط کافیه بهش بگی دیگه نمیخوای باهاش دوست باشی و دنبال روابط
ناپایداری مثل این دوستی ها نیستی! بگو نمی خوای با کسی دوست باشی چون برای احساساتت ارزش قائلی و
ترجیح میدی این احساسات رو خرج همسرت بکنی! بگو میخوای برای آینده ات و ازدواجت برنامه بریزی!
خیلی مودبانه ازش عذر بخواه و آرزوی خوشبختی براش کن!
یادمه همکارم که میخواست ازم خواستگاری کنه بهم گفت خانم .... من دارم برای کار به یک شرکت دیگه میرم. نظر
شما چیه؟ منم بهش گفتم امیدوارم موقعیت شغلی خوبی براتون باشه. داشتم می مردم چون من هم ازش خیلی
خوشم میومد اما عزت نفسم برام مهم بود. تا اینکه خودش بعد چند روز گفت به اتفاق خانوده میایم برای خواستگاری
خونتون. یعنی فهمید من اهل قربون صدقه الکی رفتن و روابط دوستانه نیستم و چون منو میخواست ازم خواستگاری
کرد. البته درسته که بهم خورد به خاطر مخالفت های بعدی مادرش اما میخوام بگم اگر پسری دختری رو برای ازدواج
بخواد از اینکه این طور به پیشنهاد دوستیش جواب منفی بده خوشحال هم میشه و بهش پیشنهاد ازدواج میده و
خودش خواستگاری رو مطرح می کنه. اگر هم نباشه که همون بهتر که بره.
احتمالا فقط قصدش یک رابطه دوستانه است.
پس شما با این قاطعیت کلام در واقع برای خودت ارزش قائل شدی نه اینکه خودتو کوچیک بکنی!
پس اگر زنگ زدی همین رو بگو و اگر طرح کرد بگو بهتره رسما برای خواستگاری به خونه بیاد.
ازدواج نقده نقده. نسیه نیست. یا میتونه یا نمیتونه.
ضمنا راما این دفعه منتظر نباش ببینی اون چه می کنه و منفعلانه عمل نکن! این بار تو از موضع قدرت و با کلام قاطع نظرت رو بگو تا اون حساب کار دستش بیاد
موفق باشی عزیزم.
:72:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
وقتي باهاتون حرف ميزنم دلم قرص ميشه
به خدا من اون موقع ها هم هميشه بهش ميگفتم اهل دوستي نيستم و فقط واسه آشناييه قبل ازدواج باهات رابطه دارم، اونم قبول داشت و ميگفت منم قصدم همينه.... تازه خوشحالم بود كه قصدمون صرفا شناخت و ازدواجه
باشه... من خيلي قاطع بهش بگم با خانوادش بيان خواستگاريه رسمي.... ok ....
من ميدونم كه اون تازه داره تو كارش خودش رو پيدا ميكنه.... پسر مستقليه و از باباش پول نميگيره... حتي خرج دانشگاهشم خودش ميده...و اگه بگه فعلا دست نگه دار دوباره من كوچيك ميشم (حتي اگه دليلش عدم علاقه به من نباشه و فقط به خاطر درامدش اين حرف رو بزنه)
اون موقع ها هم كه من بهش ميگفتم بيا خواستگاريه رسمي، ميگفت: فكر نميكردم مرحله آشنايي اين قدر زود تموم بشه، من واسه چند وقت ديگه برنامه ريخته بودم، فقط ميخواستم تا اون موقع تو رو از دست ندم و باهام باشي
حالا به فرضم كه اومد خواستگاري، بعد از خواستگاري يعني تا يك سال و نيم ديگه همين طوري بدون عقد بمونيم تا شرايط جور بشه؟؟؟.... قدم بعد از خواستگاري واسه ما عقده
من قبلا بهش گفته بودم كه حتي تا 2،3 سال هم ميتونم عقد باشم(مامان بابام مخالفتي ندارن) ، اما خانواده اون مخالفن كه دختر رو عقد نگه دارن، و عقد و عروسي رو باهم ميگيرن... اون موقع ها درباره اين مساله با مامانش اينا حرف زده بود و مامانش گفته بود ما حداكثر 2 ماه دختر رو عقد نگه ميداريم
اوايل آشناييمون هم كه من داشتم واسه كنكور ارشد ميخوندم اين حرف رو زد، كه اگه دانشگاه آزاد قبول بشي من چطوري شهريه 2 تاييمون رو جور كنم... كمرم ميشكنه زير باره 2 تا شهريه ((البته اون موقع ميگفت شوخي كردم، اما انگار شوخي شوخي حرفه دلش رو زده بود))
اينم بگم كه مغز اين آقا در يك زمان فقط ميتونه يه مساله رو حلاجي كنه و واسش راه حل پيدا كنه ، وقتي زياد بهش فشار ميارم قاطي ميكنه... نميتونه روي كار و ازدواج و پول و درس و ... باهم تمركز كنه... صبرش تموم ميشه و زود كم مياره...... اون موقع ها به من ميگفت : يه كم دركم كن، آسته آسته :300: .... ميگفت خيلي عجولي .... ميگفت بزار يه كم خودمو پيدا كنم و بيفتم رو غلتك
نميگم اين حرفهاش درست بوده يا نه... اما فيزيولوژيش اين طوريه .... فقط جهت اطلاع
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
من نمی فهمم.شما که میگی کیس خیلی خوبیه واسه ازدواج!!! تعریفت از کیس خوب رو میشه بگی؟
این اقا چند تا مشکل رو که با هم ببینه کم میاره!!! زندگی متاهلی پره از مسایلی که اتفاقا با هم هم پیش میاد. درامدشم که اونقدر نیست که بتونه هزینه تحصیل شما رو بده.یهو هم که تصمیم میگیره 5 ماه پیداش نشه ( تعهد اخلاقی به حرفاش نداره)....!!!
حالا زیاد نگران از دست دادنش نباش!!!
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان
اگر گفت من الان شرایطش رو ندارم باز قاطعانه بگو برو هر وقت شرایطت درست شد بیا جلو. ازدواج نسیه نداریم!
اگر خیلی خواهانی خانوادت رو راضی به عقد کن و یا اینکه برو هر وقت شرایطتت درست شد بیا!
ضمنا بهش بگو که ممکنه برات خواستگار بیاد و تا یک زمان مشخص میتونی صبر کنی که فکر نکنه تا ابد منتظر
می مونی! بگو در غیر اینصورت دوست نداری پا در هوا بمونی!
ضمنا مگه اون احساس شما رو 5 ماه درک کرد که شما درکش کنی؟
سعی کن با احساساتت سعی در توجیه ایشون نداشته باشی.
اما یک سوال
کسی که به خاطر مسائل کاری و اینکه با توجیه اینکه اخلاقش این طوره میذاره و میره قابل اعتماد هست؟؟
به سوالم خوب امشب فکر کن و بگذار منطقت فردا به سوالم جواب بده!
ضمنا این اخلاقش که جهت اطلاع ما گفتی کمی خطرناکه! یهو وسط زندگی ول نکنه چند هفته بره بی خبر که چون
مشکل دارم باید درکم کنی.
و بعد هم به قول زیبای عزیز ، کیس خوب ازدواج یعنی کیسی که از همه لحاظ آماده ازدواج باشه نقد نقد نه نسیه!
پس خودت رو دست کم نگیر و همین رفتار رو نشون بده و وارد بازی جدید این آقا نشو!
بهش نشون بده اونی که ضرر می کنه اونه نه شما!
موفق باشی.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز این تاپیک رو بخون..
http://www.hamdardi.net/thread-23863.html
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
به قول بهار،راما جان،اگر یه پسر دختری رو بخواد حتی یک هفته م حاضر نیست ترکش کنه که مبادا یه نفر دیگه ...
ولی این پسر 5ماه ازت سراغی نگرفته.ینی بود و نبود تو براش مهم نبوده یه مدتی باهات خوش گذرونده ازت سیر شده
پیش خودش گفته برم به کارام برسم یا برم سراغ یکی دیگه.الآنم حوست زده به سرش اومده سراغت.حالا برای اینکه
خیالت راحت بشه بهش بگو در اولین فرصت تا آخر همین ماه همراه خانوادش افطار منتظرشونید.قبلش با خانواده هماهنگ کن.
اگر بهونه اُورد فعلن با هم باشیم من ال کنم بل کنم خودت می دونی چه کار کنی.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rama25
من ميدونم كه اون تازه داره تو كارش خودش رو پيدا ميكنه.... پسر مستقليه و از باباش پول نميگيره... حتي خرج دانشگاهشم خودش ميده...و اگه بگه فعلا دست نگه دار دوباره من كوچيك ميشم (حتي اگه دليلش عدم علاقه به من نباشه و فقط به خاطر درامدش اين حرف رو بزنه)
حالا به فرضم كه اومد خواستگاري، بعد از خواستگاري يعني تا يك سال و نيم ديگه همين طوري بدون عقد بمونيم تا شرايط جور بشه؟؟؟.... قدم بعد از خواستگاري واسه ما عقده
من قبلا بهش گفته بودم كه حتي تا 2،3 سال هم ميتونم عقد باشم(مامان بابام مخالفتي ندارن) ، اما خانواده اون مخالفن كه دختر رو عقد نگه دارن، و عقد و عروسي رو باهم ميگيرن... اون موقع ها درباره اين مساله با مامانش اينا حرف زده بود و مامانش گفته بود ما حداكثر 2 ماه دختر رو عقد نگه ميداريم
اوايل آشناييمون هم كه من داشتم واسه كنكور ارشد ميخوندم اين حرف رو زد، كه اگه دانشگاه آزاد قبول بشي من چطوري شهريه 2 تاييمون رو جور كنم... كمرم ميشكنه زير باره 2 تا شهريه ((البته اون موقع ميگفت شوخي كردم، اما انگار شوخي شوخي حرفه دلش رو زده بود))
اينم بگم كه مغز اين آقا در يك زمان فقط ميتونه يه مساله رو حلاجي كنه و واسش راه حل پيدا كنه ، وقتي زياد بهش فشار ميارم قاطي ميكنه... نميتونه روي كار و ازدواج و پول و درس و ... باهم تمركز كنه... صبرش تموم ميشه و زود كم مياره...... اون موقع ها به من ميگفت : يه كم دركم كن، آسته آسته :300: .... ميگفت خيلي عجولي .... ميگفت بزار يه كم خودمو پيدا كنم و بيفتم رو غلتك
نميگم اين حرفهاش درست بوده يا نه... اما فيزيولوژيش اين طوريه .... فقط جهت اطلاع
اگه بگه همین جوری با من بمون تا خوش باشم و بعد از درسم و پیدا کردن کار خوب، در مورد تو تصمیم می گیرم، خوبه؟ کوچیک نمی شی؟ الان داره این را بهت می گه دیگه. بعد از درسش هم اگر مورد بهتری گیرش اومد یا دلش را زدی، یک بهانه ای پیدا می کنه می ره.
این تالار بودن دخترهایی که به همین بهانه ها و امیدها با کسی سه چهار سال سرکردند و حتی ارتباط جنسی و ... دختر خودش را همسر آقا می دونه و آقا زندگیش که رو به راه می شه یا می گه مامانم مخالفه یا می گه اشتباه کردم یا می گه اصلا حرف حسابت چیه؟ ول می کنه و می ره.
5 ماه پیش که رفت، برای چی رفت؟ با چه بهانه ای؟ 5 ماه درد کشیدی تا بتونی برگردی به زندگی قبلیت کم بود؟ می خوای یه بار دیگه؟
محکم و قاطع بگو که من قصدم شناخت بود و به اندازه کافی با شما آشنا شدم، از این بیشترش را صلاح نمی دونم بدون اطلاع خانواده ها باشه. خواستی بیا خواستگاری تا به کمک والدینم تصمیم بگیرم.
اصلا هم لازم نیست بگی حالا تو بیا، من سه سال عقد می مونم. حالا تو بیا من مامان بابام را راضی می کنم مهریه کم بگیرم حالا تو بیا ...
بعدها همین ها می شه معضل زندگیت.
عزیز من اینهایی که شما می گی ( عقد و کار و شهریه و ... ) مشکلات اون آقاست، نه شما. زمانی که در اوج احساست و وابستگیت تو را ول کرد و رفت ذره ای به این فکر کرد که تو چی می کشی؟ ذره ای درکت کرد؟ چه لزومی داره که شما پسر غریبه را درک کنی؟ این درک کردن ها را بذار توی زندگی زناشوییت خرج کن.
امیدوارم باز گولش را نخوری.
موفق باشی.
راستی افطار دعوتشون نکن. فرهنگ این چه مدل خواستگاریه؟ جلسه اول و افطار؟
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان بهت پیشنهاد میکنم با یک مشاور صحبت کنی.صحبت با یک مشاور خیلی میتونه کمک کنه.من با 15 دقیقه صحبت با یک مشاور خیلی مسائل رو فهمیدم و آرامشی پیدا کردم که تو این مشاوره های اینترنتی به هیچ وجه بدست نیاوردم.البته تو انتخاب مشاور هم خیلی دقت کن.
من چون دسترسی به مشاوره حضوری نداشتم با مرکز مشاوره تلفنی دانشگاه تهران تماس گرفتم و با یک خانم مشاور که خیلی تعریفشون رو شنیده بودم صحبت کردم که خیلی بهم کمک کردم و صحبت هاشون خیلی مفید بود.
من هم تقریبا داستانم مثل شماست و بعد از یک ماه جدایی،دوباره اومد.برای ادامه رابطه،نمی دونستم چه تصمیمی بگیرم و یه جورایی دیگه از تایپ کردن و مطرح کردن حرفام تو اینترنت خسته شده بودم.دوست داشتم در مورد مشکلم با کسی حرف بزنم و مطمئن باشم می تونه بهترین راه رو نشونم بده.
اگر مایل بودی با مرکز مشاوره دانشگاه تهران تماس بگیر.هر روز از ساعت 4 بعد از ظهر تا 9 شب.
این خانم مشاور که من باهاش صحبت کردم چهارشنبه ها هستن و کدشون هم 202 هست.
این هم شماره مرکز: 66962377
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
این رفت و آمدها فرهنگ جان مال جلسه خواستگاری نیست..مال جلسه بعد از خواستگاریم نیست.
شاید برای جلسه بله برون بشه.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
منظور این بود پسره با خانوادش جهت خاستگاری یه شب باید مزاحم خانواده دختر بشه.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
:302:
بعضي اوقات واقعيت تلخه ...
قبلا تو يه تاپيك خصوصيات مرد ايده آلم رو نوشته بودم، نميدونم يادتون هست يا نه ..... اما اين رو بگم كه اكثريت قريب به اتفاق دوستان گفته بودن: ملاكهام منطقي و عاقلانه اس... و همتون روي اين مساله تاكيد داشتين كه من ملاك هام رو اولويت بندي كنم و اگه مردي 70 درصد شرايط رو داشت مورده خوبيه
توي اون ليست، من ثروتمند بودن پسر رو جزء معياراي اصليم نيوردم، و فقط گفته بودم كه دوست دارم يه شغل آبرومند داشته باشه
حالا شما به من ميگين اگه يه مرد نتونست 3 ماه يه بار 4 ميليون شهريه تحصيل 2 تامون + خرج خورد و خوراك و مسكن و ... رو باهم جوابگو باشه كيس خوبي نيست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا اين پسر 90 درصد معيارامو داره(( نه 100 درصد)) ....((شغل داره، اما درامد ميليوني فعلا نداره))
اما اينو بگم كه باهاتون موافقم كه ديگه يه كم اعتمادم ازش صلب شده، و اين احتمال رو ميدم كه هر لحظه ممكنه به خاطر شرايطه كاريش دوباره شونه خالي كنه......
بهار شادي عزيزم، جواب سوالت رو كه گفتي ""کسی که به خاطر مسائل کاری و اینکه با توجیه اینکه اخلاقش این طوره میذاره و میره قابل اعتماد هست؟؟ "" همين الانم ميتونم بدم، نههههه .... نميشه اعتماد كرد .... همون طور كه من الان ديگه ميترسم از اعتماد كردن بهش
اما من خيليييييييي دوستش دارم .... شايد دنباله اينم كه دوباره از دستش ندم .... واسه اين از شما كمك ميخوام تا بهترين راه رو برم..... همتون ميگين بياد خواستگاريه رسمي، اما اگه اومد خواستگاريه رسمي، باز ميتونم بهش اعتماد كنم يا كلا همه چيز منتفي بشه؟؟؟ ........ يعني با اين غيبت 5 ماهه به نظرتون ديگه لياقت اعتماد نداره؟؟؟
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز تو اون یکی تاپیک برات نظر گذشتم و گفتم که شرایطم بسیار شبیه تو هست و خیلی خوشحالم که اون برگشته چون این به آدم قدرت میده. حرف دوستان کاملا درسته و الان قدرت دست تو هست پس ازش استفاده کن. اون از قدرت خودش سؤ استفاده کرد یعنی راحت رفت و راحت برگشت و این وسط تو ۵ ماه آزار دیدی و الانم همین کاری که بچهها میگن بکن. اگر عمده باشه که بمونه میاد جلو وگرنه که معلوم میشه.... بعدم اگه عمده که بمونه چون دوریتو نتونسته تحمل کنه تو میتونی حرف خودتو پیش ببری. الان میتونم بفهمم چه احساسی داری درکت میکنم امیدوارم همه چی خوب پیش بره عزیزم. الان دم افطاره و برات دعا میکنم از ته دلم.
راستی راما جان این خصوصیتی که گفتی عین عین خصوصیت طرف منه. اونم یهو مسائله کاریش زیاد شد و دیگه گیر کرده بود ولی این دلیل نمیشه ازولین چیزی که حذف میکنه من باشم. مگه نه؟
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rama25
:302:
بعضي اوقات واقعيت تلخه ...
حالا اين پسر 90 درصد معيارامو داره(( نه 100 درصد))
بهار شادي عزيزم، جواب سوالت رو همين الانم ميتونم بدم، نههههه .... نميشه اعتماد كرد ....
اما من خيليييييييي دوستش دارم .... شايد دنباله اينم كه دوباره از دستش ندم ....
يعني با اين غيبت 5 ماهه به نظرتون ديگه لياقت اعتماد نداره؟؟؟
این گلچین حرفاته گلم
گفتی واقعیت تلخه. این ندای عقلته! ندای رسول باطنیت! داروها گاهی تلخن اما در دراز مدت موجب
بهبود و سلامتی ما میشن اینو یادت باشه!
گفتی 90% معیارامو داره. این ندای احساساته! از کجا میدونی؟ ایشون واقعا اونطوره که تو میخوای یا
دوست داری اینطوری تصورش کنی؟ یعنی فانتزی ذهنته یا واقعیت؟ تو که چیزی ازش نمیدونی. همین
اول راهی یک چشمه ای نشون داده که یعنی من قابل اعتماد نیستم اما احساسات داره توجیه میاره
واسه عقل. اما عقلت نگرانته!
در جواب سوالم عقلت در جا جواب داده چون همه فکراش رو کرده! جواب عقلت منفیه! غیر قابل اعتماده.
در مورد لیاقت اعتماد خودت چی فکر می کنی؟ به نظرت داره؟ میشه از کنار هشدار به این بزرگی رد
بشی و ندیده بگیریش؟ میدونی اگر سریع بهش جواب بدی با خودش میگه چه سهل الوصول بود؟
راما یک حرف دوستانه
وقتی علامت سوالها توی زندگیمون زیاد شدن یعنی یک جای کار می لنگه و معیوبه! یعنی باید حسابی
حواس رو جمع کرد.
میخوای به خیال احساساتت از دستش ندی؟ اگر خودت رو از دست بدی چی؟ مهم نیست؟
اگر احساس تصمیماتش همیشه درست بوده که خدا به ما دیگه عقل نمیداد و عقل رو رسول باطنیمون
نمی کرد!
احساس نقشش برای پسندیدن ظاهر فرد خواستگار قبل از ازدواجه و بعد ازدواجه که نقشش پر رنگ
میشه!
الان فقط باید به ندای عقلت گوش بدی نه احساساتت راما جان.
صادقانه نظر خودم رو می گم اصلا این شخص قابل اعتماد نیست! چون دلیلش خیلی واهی و بی
منطق بوده و این آدم هیچ تعهدی نسبت به احساس انسانها نداره و دنبال خوشحالی خودشه! آیا
شما در معیارهات داشتن "یک همسر خودخواه که فقط خودش در اولویته و بعد کارش و اگر وقت داشت
همسرش" هست؟
می دونی که نیست پس بت ذهنیتت رو از این آقا بشکن!
انتخاب با توئه اما اگر رفتی یادت باشه که بعدش پشیمونی نباید در کار باشه. حالا خودت بهتر صلاحت
رو میدونی گل دختر.
عقلت که جوابش منفیه!
برای اینکه احساست توجیه بشه بهش بگو رسما بیاد جلو! اگه اومد خواستگاری باز شرایطت رو بگو و
حسابی حواست رو جمع کن و رهاش نکن! تکلیف همه چی باید مشخص شه نه اینکه صرفا بیاد
خواستگاری واسه دل خوش کنک!
این راه برای توجیه احساسه اما عقل و منطق حکمش اینه که این آدم قابل اعتماد نیست و ریسک این
ازدواج بالاست.
موفق باشی گلم.
:72:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
:72:خيلييييي دوستتون دارم :72: مرسي
داشتم به اين فكر ميكردم، حالا كه نميتونم بهش اعتماد كنم و هر دفعه بايد واسه برگشتش بشينم خدا خدا كنم، اصلا ديگه چه لزومي داره كه بهش بگم بياد خواستگاري؟؟!!!!!!!!!!
خصوصيت خوب زياد داره... اما اينجا جاش نبود در مورد خوبيهاش زياد بگم.... فقط ميخوام بدونم بديهاش ((همين مواردي كه اشاره شده)) اونقدر دندون گير هست كه كلا از همين ابتداي كار ردش كنم و حتي ازش نخوام كه بياد خواستگاري!!
وقتي ميگيد اين قدر بديهاش فاحشه و اعتماد بهش سخته ، ميزارم وقتي خودش دوباره زنگ زد بهش ميگم كه نميخوام ادامه بدم و راهمون رو از هم جدا كنيم:160: .... اگه هم ديگه زنگ نزد و منتظر من بود كه هيچي
نظرتون چيه؟؟؟؟ اين طوري بهتر نيست؟؟؟ كه يه كمم من بهش بي توجهي نشون بدم.. حالا كه نوبت من شده و موضع قدرت طرفه منه :227:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
یه موقع هم میبینی میگه من میخواستم رسمیش کنم ولی تو نذاشتی و اینجوری نمیتونی بشناسی چجور آدمی بوده.
کسی نمیگه که خواستگاریت نیاد عزیزم همه بهت گفتن اگه واقعا قصدش ازدواجه میاد رسما خواستگاری ولی همه دارن توصیه میکنن صرف اینکه اومد خواستگاریتم چشاتو نبند.
برعکس..چشاتو باز کن تا کاااامل بشناسیش و سریع عاشقش نشی.با چشم عقل برو جلو نه با احساسات و رویابافی.
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
ببین اصلا لازم نیست روی این حرف من حساب کنی چون این فقط نظر شخصیه منه و اصلا کارشناسانه نیست به نظر من اکثر پسرها از افتادن تو دام ازدواج(!) و قبول مسئولیتش واقعا می ترسن و فرارین!! خوب منصف هم باشیم جدا کار سختیه اداره یک خانواده و ساختن یه زندگی خوب و پر رفاه ...پس اوناییشون که یه مایه هایی خودشونو زرنگتر حساب میکنن(!)که اتفاقا همون گروهی هستن که معمولا خوب می توونن با همین زرنگیشون دل دخترهارو حسابی اسیر خودشون کنن میگردن ببینن چه جوری می توونن دختر مورد علاقشونو پاگیر خودشون کنن!!و بعد سر فرصت لازم و وقتی فکر کردن دیگه وقتش رسیده که یه زندگی تشکیل بدنو به قول معروف عشق و حال جوونیشون دیگه واسشون یکنواخت شده(!) تازه بشینن فکر کنن حالا اصلا طرفو می خوان واسه ازدواج یا نه!!!
واسه همینه که میگم دختر زرنگ باید طرفو پاگیر خانوادش کنه , قاطع و زرنگ باشه...مطمئن باش دخترای ضعیف که به هر ساز اونا می رقصن نه تنها با این کارشون جذابیت خودشونو از دست می دن بلکه هیچ وقت گزینه مناسبی هم برای ازدواج نیستن...حالا هم به نظر من این پیشنهاد که بیان خواستگاریو بده بهش و اگه قبول نکرد خیلی قاطع باهاش قطع رابطه کن چون دقیقا جز همون دسته از پسرهاست!
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
عزیزم تو این تاپیکت جوری نوشتی که انگار خیلی در برابرش سست هستی سعی کن قوی تر برخورد کنی چون این مسئله 1عمر زندگی هست بازی و دوستی یکی دو ساله نیست به نظر من قاطعانه تر برخورد کن اینقد راحت کوتاه نیا مثلا در برابر درخواست دیدنش 1 با بگو نه اگه واقعا دوستت داشته باشه غرورش رو زیر پا میذاره و لی اگه هدفش چیز دیگه ای باشه همون بهتر کهنشه اما فکر میکنم دلایلی که واسه جدایی اورده خیلی مسخره است بیشتر میخواسته شما رو از سر خودش باز کنه وگرنه چیزی مثل قد دلیل بهم زدن رابطه ای که به قول خودت اونقد عاشقانه بود نمیشه
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان منم فقط نظر شخصیمو میگم و کارشناسانه نیست ولی با نظر یکی از بچه ها موافقم که میگفت رفته گشته دیده بهتر از تو گیرش نمیاد..
و اینکه فکر میکده تو خیلیییییییی میخوایش و یه مدت که دیده دیگه به روی خودت نیاوردی.. یه جورایی قل قلک شده که چرا از دستت داده.
و بازم بنظرم قصد ایشون اینه که ادامه بدن رابطه دوستی رو که شاید مثلا شرایط ایده آل پیدا کنن. البته اگه الان مطمئن باشه که حتما میخوادت.
ولی حالا بیا فکر کنیم. فرضا که شما بخاطر دوس داشتنت گفتی باشه. آیا تضمینی هست که تو این 1.5 سال باقی مونده اتفاق و ناراحتی باعث کدورت نشه و ایشون که اصلا احساسات تو واسش مهم نبوده بازم نزاره بره!!
یا دوباره کار و درس با هم بهش فشار نیاره و باز شونه خالی نکنه!!
اون وقت تو بیشتر نمیشکنی!!
بنظرم اینکه بگی کلا نگم بیاد خواستگاری هم نکن. تو دل خودت میمونه که شاید میخواسته بیاد ومن اینجوری کردم فکر کرده دیگه کلا نمیخوامش یا خواستگار دیگه ای دارم.. بعد از خودت ناراحت میشی.
ولی حرف بچه ها اصلا حرف غیر منطقی نیست و کوچیک شدن هم نداره.
زنگ که زد خیلی قاطع بگو اشتباه کردی و اشتباه کوچیکی هم نبود.و روش فکر میکنی که میتونی همچین اشتباهی رو ببخشی یا نه.
دلیل رفتنت رو که نگفتی و و الان اینکه چطور شد برگشتی هم نمیدونم ولی من فکرامو کردم.
اگه قصدت همون ازدواجع که خب میتونی با خانوادت اقدام کنی و منم با حانوادم مشورت میکنم و تصمیم میگیریم واسه آیندمون. اگه هم فعلا مثل همون قبل میگی نمیخوای فعلا دوره آشنایی تموم شه . که بنطر من کافی بود و تموم هم شد.
اینارو گفتم فقط واسه اینکه تکلیف 2تامون مشخص شه و اذیت نکنیم همو.
اگه هم لازمه فکر کنی این چند روز هم واسه فکر کردن شما.
نظر شخصی بود فقط:46:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
مرسي از وقتي كه واسه راهنمايي من ميزارين :72:
پس به اين نتيجه رسيدم كه فقط در صورتي كه تصميمش خواستگاريه رسمي بود به ادامه رابطه فكر كنم و در غير اين صورت كات.... وعده وعيدم قبول نيست.... وقته عمله ديگه.... چششششششممممم
اما حالا سوال اينجاست كه من بهش زنگ بزنم اين حرف رو بزنم يا بزارم دوباره خودش تماس بگيره؟؟؟؟؟
امروز يه اس ام اس عشقولانه داد فقط... منم جواب ندادم!!!
اون گفت يه قرار ملاقات واسه بعده ماه رمضون بذار تا رو در رو صحبت كنيم... به نظرتون اين مساله خواستگاري رو تلفني بهش بگم يا بذارم بعده ماه رمضون اگه ديدمش؟؟؟؟؟
پيشنهاد قرار ملاقات رو بذارم خودش دوباره پيگير بشه و زنگ بزنه ، به نظرم اين طوري بهتره، درسته؟؟؟ ((البته توي تماس قبليش گفته بود خبرش از من باشه))
چي كار كنم بهتره؟؟؟
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز
ایشون را به شکل یک خواستگار ببین
نه آشنای قبلی
نه دوست پسر
یک بار SMS بده و بگو من دیگه هیچ دلیلی واسه ادامه آشنائی یا رابطه نمیبینم. اگر مایلی به عنوان یک مورد ازدواج در موردت فکر کنم و تصمیم بگیرم برای خواستگاری با خانوادم تماس بگیرید
تمام
۳۶ تا پست هاست که اگه نصفش هم جواب باشه یعنی حدود ۲۰ بار تکرار شده که جوابش را نده. شما هر بار میگی فهمیدم. بعد در ادامش یه چیزی مینویسی که یعنی نفهمیدم !
قرار ملاقات دیگه چیه؟ :316:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
پيداي عزيز من نگفتم قرار ملاقات واسه تفريح وخوش گذروني بذاريم كه شما اين طوري ميفرماييد!!!!!! فقط گفتم مساله خواستگاري رو حضوري بگم يا تلفني.... كه شما نظرت اينه كه اس ام اسي بگم
شما هم بدتر از من خيلي عصباني هستين هااااااا
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان به نظر من حضوری نرو.
هم ممکنه ایشون به عنوان چراغ سبز ببینه و حرفاتو جدی نگیره.
هم ممکنه باز ببینیش و 2 باز خوشکل نگات کنه دلت بلرزه..
بنظرم یا تلفنی بگو
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راماااااا جووون :103::shy:
تلفنی بگو دیگه عزیزم.:72::82:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز ، من همین الان عضو سایت شدم . راستش دیشب دنبال یه راهی می گشتم برای حل مشکلم و به این سایت رسیدم . ماجرای 5 ماه پیش تو دقیقا ماجرای خود منه و شخصیت تو هم یه جورایی شخصیت خودمه . راستش خیلی داغونم و حوصله تایپ کردن ندارم . می خواستم پیغام خصوصی برات بذارم بهم اجازه دسترسی نداد . لطفا آدرس ایمیل یا ... تو پیغام خصوصی برام بذار . من خیلی با منو های این سایت آشنا نیستم .
خیلی نیاز به کمک دارم . منتظرم عزیزم
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نهال 24
رامای عزیز ، من همین الان عضو سایت شدم . راستش دیشب دنبال یه راهی می گشتم برای حل مشکلم و به این سایت رسیدم . ماجرای 5 ماه پیش تو دقیقا ماجرای خود منه و شخصیت تو هم یه جورایی شخصیت خودمه . راستش خیلی داغونم و حوصله تایپ کردن ندارم . می خواستم پیغام خصوصی برات بذارم بهم اجازه دسترسی نداد . لطفا آدرس ایمیل یا ... تو پیغام خصوصی برام بذار . من خیلی با منو های این سایت آشنا نیستم .
خیلی نیاز به کمک دارم . منتظرم عزیزم
طبق قوانین همدردی، قرار دادن آدرس ایمیل در تاپیک های عمومی ،و یا درخواست آن ممنوع است و با کاربرانی که از این قانون پیروی نکنند برخورد خواهد شد.
چنانچه مشکلی دارید، در انجمن مربوطه مشکل خود را مطرح نمائید تا رسیدگی شود
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نهال عزيز همين طور كه مديران و ارشد هاي تالار گفتن اينجا اجازه گذاشتن ايميل و شماره و ... رو نداريم
منم به كمك همين دوستان همدردي و از طريق تاپيك هام به صورت عمومي به نتيجه رسيدم
پس اگه حوصله تايپ كردن داري يه تاپيك جديد باز كن ... حتما دوستان راهنمايي هاي خوبي براي حل مشكلت ميكنن...
و اگه حوصله تايپ نداري ، تاپيك هاي من رو با دقت مضاعف و كامل بخون، ميتوني همون روش ها رو كه دوستان پيشنهاد كردن عملي كني
موفق باشي دوست عزيزم:72::72:
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رهاي عزيزم ممنونم كه به يادم بودي :46:
قبل از اينكه من تماس بگيرم، خودش يه بار ديگه باهام تماس گرفت، ميخواست اظهار دلتنگي كنه دوباره... ميگفت احساس ميكنم نميتونم تا آخر ماه رمضون براي ديدنت صبر كنم، بيا همين امروز بريم بيرون ببينمت
منم گفتم: قرار نيست دوباره بريم بيرون، من فكرام رو كردم، ديدار بعدي اگه در كار باشه منزل ما در حضور خانواده هامونه :324:
گفت:راما اول بذار يه بار ديگه بيرون ببينمت ، حرف زياد واسه گفتن دارم، يه چيزايي كه نشد بهت بگم و اين مدت به خاطرش ازت دور شدم... فقط يه بار ديگه بيا
((اين قسمت من داشتم از كنجكاوي ميمردمممممممم كه چي ميخواسته بگه))
گفتم هر حرفي باقي مونده همين الان پشت تلفن بگو
گفت تلفني نميشه ، بايد حضوري بهت بگم
گفتم: حضوري نميشه :324:
گفت: هر جور تو مايلي...
ناراحتي رو توي صداش احساس ميكردم ، اما زياد اهل التماس و اصرار و اين حرفها نيست
احساس كردم دلخور شده ... باهاش خدا حافظي كردم...
كار اشتباهي نكردم كه دوباره بهش فرصت صحبت كردن رو ندادم؟؟؟؟؟
يعني چي ميخواسته بگه!!!!! ....بهونه اورده تا دوباره باهاش برم بيرون؟؟؟
نميدونم.... الان كه ديگه 4 ، 5 روزه خبري ازش نيست... اگه خبري شد بهتون ميگم
-
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
آفرین راما. خوشم اومد.ببین خود من خیلی احساساتیم و دل نازک. یعنی خیلی سریع میگم باشه اشکال نداره ولی اینجور موقعیتا این یه ضعفه. پس کار خوبی کردی که قوی بودی. چون میخواسته اظهار علاقه کنه و تو هم احساساتی بشی و بهش فرصت بدی که بازم رابطه مثل قبل ادامه پیدا کنه که دست خودش باز باشه. ببین مطمئن باش اگه میتونست بدون تو سر کنه برنمیگشت و حالا که برگشته باید شرایطتو قبول کنه چون حتما بی تو نمیتونسته سر کنه. پس همچنان قوی باش. ببین این میخواد که با تو باشه. حالا این که چطور با هم باشید رو تو باید تعیین کنی. اگه اون نیاد خونتون یعنی بازم یه رابطه دوستی میخواد و تو دیگه نمیتونی تحمل کنی ولی اگر راست بگه تو خونتون میبینیش ایشالا. ماجرای تو ذهنمو مشغول کرده و همیشه برات دعا میکنم. تو هم برامن دعا کن.