چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام دوستان
من نمیدونم چیکار کنم که حرف و نظر بقیه واسم اهمیت نداشته باشه.
خیلی شنیدم که نباید برام مهم باشه و باید کارم به نظر خودم درست باشه.
بقیه ممکنه از روی حسادت، ناراحتی های خودشون یا حتی نادانی یه حرفایی بزنن
و نباید توجهی کنم
اما تو موقعیتش که قرار بگیرم اینا فقط برام در حد شعاره و اصلا نمیتونم در عمل بیتفاوت باشم.
یه مثال میزنم.
یبار داشتم یه چیزی میگفتم و بعد دوستم گفت حالا اینو گفتی که پز بدی؟!!
در صورتی که من منظورم این نبوده. دو سه تا از دوستای دیگمم اونجا بودن.
من کللی ناراحت شدم و هنوزم که هنوزه یادم میاد ناراحت میشم.
ولی میدونم خیلیا اصن براشون مهم نیست میگن چه اهمیتی داره اون چه فکری کنه.
اما من واقعا ناراحت میشم و مخصوصا که جلوی بقیه هم باشه.
مثلا همش فکر میکنم منو اینطوری جلوی بقیه ضایع کرده و حتما کلی خودش و بقیه تو دلشون بهم خندیدن.
یا یه مثال دیگه بعضی از دوستام تکلیفای منو مرتب میگیرن و ازروش مینویسن و منم زورم میگیره که من کلی زحمت
میکشم و اون خیلی راحت نمره میگیره. اما بعد فکر میکنم که اگر تکلیفمو وقتی میخوان ندم بعدا پشت سر من
میگن که فلانی تکلیفاشو نمیده و رفتارشون باهام عوض میشه.
از این که بقیه پشت سرم بد بگن و بقیه رو هم بد کنن باهام میترسم همیشه..
لطفا راهنماییم کنین که چیکار کنم؟
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
خوش آمدی به همدردی
نگفتی چند سالته؟فرزند چندم خونه ای؟
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام،
من هم در دوران نوجوانی دقیقاً مشکل شما را داشتم، هم در زمینه "تو ذوق خوردن" و هم در رابطه با ضایع شدن حقوقم به دلیل اینکه بیش از حد نگران این بودم که در بین بقیه بد جلوه ندهم.
من دو راه را پیش رو گرفتم، یکی مثبت، دیگری منفی. هر دو راه مشکل را حل میکردند.
راه مثبت: هر وقت در جمعی یکی تو ذوقم میزد، به رویش نمی آوردم اما بعداً در خلوت از او تقاضا میکردم سر فرصت چند دقیقه بصورت خصوصی صحبت کنیم. در خلوت کاملاً محترمانه ماجرا را شفاف سازی میکردم و سپس بگونه ای که جبهه ای علیه او نگرفته باشم میگفتم: " (بطور خلاصه) : از اینکه در جمع تو ذوقم زده ای کمی ناراحت شدم. هر چی که بوده گذشته و کدورتی بین ما نیست اما انتظار دارم همانطور که حقوق و حریم شما برای من محترم و عزیز هست، شما هم به حقوق اولیه من احترام بگذاری." بعد هم دست میدادیم و قضیه ختم به خیر میشد. کم پیش میاد کسی در این شرایط لج بازی کنه... برعکس، اکثراً از اینکه در خلوت حرف دلت رو بهش گفتی، بیشتر از سابق بهت احترام میگذارند، چه بسا تعداد زیادی از کسانی که با من دوست شدند از این طریق آشنا و صمیمی شدیم. توصیه میکنم این راه را امتحان کنید و از یک واقعه تلخ، یک واقعه شیرین به نفع خود بسازید.
راه منفی: البته به ندرت پیش میاید که طرف صحبت نمیخواهد قرارداد "صلح" را بپذیرد یا از آزار دادن لذت میبرد. در این شرایط توصیه میکنم تا جای ممکن سعی کنید نشان ندهید تو ذوقتان خورده یا ناراحت شدید. بعنوان مثال در پاسخ: "حالا اینو گفتی که پز بدی؟!!" در کمال خونسردی پاسخ بدهید: "دقیقاً همینطوره عزیزم!". نشان دهید برای شخصیت خودتان قادر به دفاع از خود هستید. این یک خصلت پسندیده است.
در رابطه با تکالیف هم نگران نباشید. بر خلاف شما از اینکه بقیه جزوه یا تکالیف من را کپی میگرفتند خوشحال هم میشدم، این نوعی "اعتبار" محسوب میشه. چیزی که مهمه اینه که در انتهای سال شخص شما واقعاً چیزی از دروس "یاد" گرفته باشید، حالا بقیه هم یاد گرفته اند یا نه، به نظر بنده حقیر مستقل از سرنوشت شماست. :-)
امیدوارم به یاری بقیه عزیزان انجمن مشکلات شما حل بشه.
موفق باشید.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
به نظر من روی اعتماد به نفس خودتون کار کنین که نظر بقیه براتون مهم نباشه.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام. من 24 سالمه. فرزند آخر خانواده.
شاید مثالایی که زدم پیش پاافتاده بود. ولی فقط مثالایی بود که اونموقع به ذهنم رسید.
سیمکو معمولا وقتی که بخوام در مورد اون قضیه باهاشون صحبت کنم.
طرف میگه من منظوری نداشتم که. شوخی کردم...
در صورتی که بدیهی بوده شوخی نبوده.
بنابراین نه معذرت خواهی می کنه که از دلم در بیاد.
نه در موردش صحبت میکنه که حرف دلمو بتونم بزنم بهش.
همونجوری میمونه تو دلم.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
عزیزم هیچ چیز بهتر از روراست بودن نیست...
سعی کن خودتو به عنوان یه شخصیت روراست نشوون بدی
واقعیتو بگو...واقعیت بهترین راه حله...مثلا در مورد اون ماجرای پز دادن می توونی اینجوری جلوی همه بگی که "من منظورم پز دادن نبود...(خیلی قاطع و منطقی)اما اگه شما این طوری برداشت کردین خوب پس باید به خودم افتخار کنم که این حرفم باعث شد شما فکر کنید من چقدر خوبم و پز دادنیم!!!(با یه خنده زیرکانه)"
گاهی وقتا یکم غرور و به اصلاح در نوشابه باز کردن واسه خودتم بد نیست!! حساب دست بقیه می یاد که سر به سرت نذارن!
در مورد تکالیفت...
یه پیشنهادی واست دارم...چون من خودمم این مشکلو خیلی داشتم...و باورت نمیشه که این جوری حل شد!
یه مدت مثلا اگه یه سری مسائل ریاضی(من نمی دونم رشته شما چیه) بهت دادن روی همشون واسه خودت فکر کن و حتی توی یه دفتر دیگه حلشون کن...جوری که خودت کاملا اماده و مسلط باشی و از کلاس استفاده درستو ببری ولی توی دفتر اصلیت هیچ چیز ننویس! وقتی دوستات ازت میخوان که دفترتو بهشون بدی...بگو ای وای منم حل نکردم ...شما چی؟! یه نفر دفترشو به من بده!! اگه کسی حل نکرده بود...بگو پس بیاین با هم دیگه حل کنیم
این دو تا سود داره
اگه حالت اول پیش بیاد اون یه نفر با قرار گرفتن در جایگاه شما می فهمه که کار درستی نیست که تکالیف یه نفر دیگه رو استفاده کنه
اگه حالت دوم پیش بیاد...دوستات سختی کارو می فهمن و درک میکنن که چه الکی الکی هر جلسه زحمات شمارو استفاده میکردن
یه چند بارم که تکلیف نداشته باشی...عنوان شخصی که همه باید ازش تکالیفشونو کپی بزنن ازت بر داشته میشه!!!
به نظر من بهترین برخورد با این شخصیت های راحت طلب اینه که هولشون بدی توی کار تا متوجه سختی کار بشن!!!!
من نمی دونم رشته شما چیه و تا چه حد این کار سر کلاس مورد نظرتون عملیه اما رشته من جوری هست که این روش عملی بود...امیدوارم واسه شما هم باشه
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
شرایط شما را به خوبی درک میکنم چرا که از رفتار یا گفتار خیلی از دوستان و عزیزانم در گذشته بعلت حساس و زودرنج بودنم رنجیده ام.
هر چند قبول کردن این مسئله آسان نیست اما خود ما گاهاً مسئول چگونگی برخورد دیگران با خودمان هستیم. پیش میاید که تنها برای هماهنگ شدن با جامعه خواسته های خود را تسلیم میکنیم، و اگر شانس با ما همراه نبود، بقیه هر طور که مایل بودند با ما رفتار می کنند.
این مسئله باعث اذیت شدن شما میشود (شده) و اگر با آن مقابله نکنید در دراز مدت به قدری انباشته خواهد شد که به نقطه انفجار خواهد رسید، جایی که راه برگشتی نخواهد بود و باعث میشود پلهای رفاقت بین شما و دوستتان با کلماتی پر از رنج و نفرت برای همیشه از بین روند. چگونه میتوانیم خودمان را از اذیت شدن حفظ کنیم؟ یاد بگیرید که همیشه "دلپسند" نباشید تا امکان سوء استفاده را به سایرین ندهید. اگر کسی با احساسات و شخصیت شما بازی میکند، گوشه ای از وقار و غرورتان را به او نمایان سازید تا دیگر روی شخصیت شما پا نگذارد. در انتها، مهمترین چیزی که باید باقی بماند شان و احترامی است که برای خودتان قائل هستید. به نظر من، حتی اگر در این دنیا تنهاترین شدید، سعی کنید "خودتان" را از دست ندهید. "خودی" که نیاز به حمایت دارد :-).
اگر سمت بی رحم جامعه موجب رنجش و افسردگیتان شده ولی شما هنوز به راضی نگه داشتن آنها ادامه میدهید میتوان به راحتی گفت که شما قلبی مهربان دارید که حاضر به آسیب رساندن به کسی نیست. راه حلی جادویی سراغ ندارم تنها به این جمله بسنده میکنم: خودتان را بیشتر دوست بدارید.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
خیلی عالی گفتی simko ....واقعا عالی بود:104::104::104:
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سیمکو شما درست میگین که من خودم رو دوست ندارم زیاد.
خودمو خیلی سرزنش میکنم.
اما دقیقا نمیدونم چطوری باید خودمو دوست داشته باشم.
کاری که در عمل باید انجام بدم چیه؟
حرفای شما خیلی قشنگ بود...
فقط میدونین چیه؟
من در عمل نمیدونم چیکار کنم
مثلا این جمله هاتون:
یاد بگیرید که همیشه "دلپسند" نباشید تا امکان سوء استفاده را به سایرین ندهید. اگر کسی با احساسات و شخصیت شما بازی میکند، گوشه ای از وقار و غرورتان را به او نمایان سازید تا دیگر روی شخصیت شما پا نگذارد.
میشه شما یا دوستان دیگه مثالهای عملی واسم بزنین که چطوری باید وقار و غرورمو نشون بدم تا اونا امکان سوء استفاده ندم به بقیه؟ یا اینکه دلپسند نباشم؟
خانوم یا آقای اندیشه..
راستش این راه حلی که گفتینو اتفاقا کاریه که یکی از همکلاسیام همیشه میکنه در مورد تمرینا و پروژه ها.
بعد از یه مدت قضیه به قول معروف تابلو شده و کسی باور نمیکنه.
اونوقت بین بچه ها خیلی محبوبیتش از دست رفته و این دقیقا همون چیزیه که من ازش میترسم.
راستش حالا این قضیه تمرین یه مثال بود. خود این موضوع چندان برام مهم نیست.
همین که نمیتونم کاری که فکر میکنم درسته و باعث میشه که بعدا ناراحت نباشم و حرص نخورم رو نمیکنم
به خاطر اینکه برام مهمه بقیه راجع بهم چی بگن و چی فکر کنن
اصلا تحمل اینو ندارم وقتی احساس میکنم دوستام رفتارشون عوض شده باهام و سرسنگین شدن به خاطر مثلا اینکه تمرینمو ندادم بهشون
یا اینکه وقتی احساس میکنم که پشت سرم نشستن بد گفتن اصن یه حال بدی میشم
نمیدونم چطوری بیان کنم.
یه بار یه مشاوری بهم گفت که چرا میخوای همه ازت راضی باشن؟
حتی خدا هم با اینکه بی عیب و نقصه همه بنده هاش به خاطر طرز فکرای خودشون ازش راضی نیستن
اونوقت ما با این همه عیب و خطا چه انتظاری باید داشته باشیم؟
حرفشو قبول دارم..
اما بازم همون حس ها رو دارم.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام سایه جان
به همدردی خوش آمدی
شما آدم زودرنجی هستی و زود رنجی هم راه درمان داره.
لطفا تاپیک زیر و لینک های مطرح شده در اون رو با دقت بخون و اجرایی کن. میتونی به مرور زمان حساسیت و زود رنج
بودنت رو کاهش بدی و دیگه برات مهم نباشه بقیه چطور فکر می کنن و زود ناراحت نشی.
زود رنجی؟!!!
موفق باشی گلم
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام مجدد،
سایه خانم بگذارید مثالی بزنم تا موضوع کمی روشنتر شود. دختر عمه ام (شبنم) 12 سال سن دارد، در فنلاند متولد شد و به همراه خانواده اش، تمام عمرش را فقط در آنجا زندگی کرده (فنلاند برای او مکانی بیگانه نیست). او در دبستان چندین بار قربانی قلدری (به انگلیسی: Bullying) یکی دوتا از هم مدرسه ای هایش که از او سن و سال بیشتری داشتند شد. عمه و شوهر عمه ام از این موضوع بسیار ناراحت شدند و به مدیریت دبستان رفته، از آنها برای حمایت نکردن از شبنم شکایت کردند. پاسخی که مدیر به آنها داد این بود:
"ما از اینکه شبنم قربانی قلدری شده خبر داریم. عمداً دخالتی نمیکنیم تا او یاد بگیرد از خود و حقوق خود دفاع کند تا در آینده بتواند حریم شخصی اش را بدون توصل به دیگران حفظ و حمایت کند! به او بگویید از خودش دفاع کند و جلوی قلدرها بایستد، آنگاه از او تمام حمایتمان را خواهیم کرد."
قلدری همیشه به معنای پایمال کردن حقوق فیزیکی یک فرد (مثلاً زد و خورد یا پول گرفتن زوری) نیست. قلدری میتواند با کلمات هم صورت بگیرد، کلماتی که روان قربانی بی دفاع را آزار میدهد. به نظر من شما تنها زود رنج نیستید، بلکه همانطور که فرمودید "برای بد نمایان نشدن در جمعی، از بعضی مسائل (حقوقتان) چشم پوشی میکننید" - یا به عبارتی زیادی "دلپسند" هستید.
پست ارائه شده توسط خانم بهار شادی، یعنی تاپیک های "خیلی زود رنجم"، بعلاوه دو تاپیک دیگر: "حساسیت" و "زود رنجی" را با حوصله مطالعه کردم، منتها برای مسئله شما به نظرم همخوانی کامل را ندارد. بعنوان مثال در تاپیک 'خیلی زود رنجم' اکثر پیشنهادات ارائه شده به فرد قربانی حالتی "کوتاه بیا، به دل نگیر" و "مشکل را با تغییر خود حل کن" داشت که تا حد زیادی بجا و منطقی بود، اما در وضعیت شما، مسئله کاملاً متفاوت به نظر میاد چرا که شما نه تنها قربانی "آزار عمد" فردی دیگر قرار گرفته اید، بلکه تا جایی که مطلع هستیم، انتظاری غیر معقول از کسی ندارید.
در دوران دبیرستان که شیطنت همکلاسیها کم نبود پیش میامد کسی کاری کند یا حرفی بزند که منجر به اذیت شدنم شود. اگر صحبت محترمانه و منطقی به جایی نمیرسید، از تکنیک "محل نذاشتن" استفاده میکردم. اما واقعاً پیش میاد که طرف مقابل واقعاً بویی از نزاکت نبرده و از آزار دادن دست نمیکشد. در این شرایط برخوردی کاملاً جدی (نه دعوا)، یا در حالتی نادر، تحریم حقوق او (مثلاً رد درخواست کمک رساندن در دروس یا هر مسئله مشابهی) به مرحله اجرا گذاشته میشد. هدف این بود تا برای اولین بار به او شوکی وارد شود و یادآوری باشد که پاسخ لطف و محبت را با بی احترامی نمی دهند! اگر باز هم به نتیجه نمرسید یا از مشاور یا ناظم مدرسه درخواست دخالت میکردم، یا قرارداد "دعوا" (در صورت فحاشی طرف) را با کمال میل به مرحله اجرا میگذاشتم.
حال، لازم نیست به قول وینستون چرچیل (نخست وزیر بریتانیا در جنگ جهانی دوم) "نرم سخن بگویید اما همیشه چوبی بلند به همراه داشته باشید" اما سعی کنید هر از گاهی پاسخ کسانی که از خلق و خوی شما سوء استفاده میکنند را با جدیت دهید. فراموش نکنید در این معادله شما "مدافع حقوق خود" هستید، نه یک مجرم.
پی نوشت: اگر کسی با فردی که او را قلباً دوست دارید (مثلاً اعضای خانواده) برخوردی نادرست داشته باشد شما عصبانی میشوید، شاید دخالت هم کنید. منظور از "خود را بیشتر دوست داشته باشید" همین است --> از حقوق خود بطور منطقی و منصفانه دفاع کنید. :-)
موفق باشید.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
دوست عزیز سلام.به همدردی خوش اومدی
عنوان تاپیکت میگه دنبال راه حلی هستی که از انرژی منفی که دیگران بهت میدن دچار رنجش نشی.این خیلی خوبه.
نکته ای که اقای سیمکو تو پست شماره 7 درباره دوست داشتن خود گفت کاملا درسته.
یادت باشه ما رو دیگران تسلط نداریم اما روی خودمون میتونیم داشته باشیم.
ازت سوال دارم..اگه کسی چیزی گفت مثلا همون مثال خودت..اگه بهت گفت میخوای پز بدی؟ دقیقا چه حسی بهت دست میده..از چی ناراحت میشی؟
سایه جان اون ارزش و اعتباری که ما از دیگران توقع داریم رو اول از همه باید به خودمون بدیم.اولین حقی که گردنمونه حق خودمونه.
پرسیدی باید چیکار کنی؟
یه لیست از کارایی که دلت میخواد دیگران برات انجام بدن رو تهیه کن.یه لیست از کارایی که برای خوشحالی دیگران انجام میدی رو هم تهیه کن.حالا همونا رو برای خودت انجام بده.
مثلا اگه دلت می خواد صمیمیترین دوستت روز تولدت یه دسته گل رز بده..خودت روز تولدت یه دسته گل رز به خودت تقدیم کن..با نهایت احترام..به درددل خودت گوش بده..کارای مورد علاقتو انجام بده..
اینطوری حس ارزشمندی پیدا میکنی..وقتی باور کنی ارزشمند و لایقی برای کائنات هم پیغام میفرستی من ارزشمندم..من لایق یه دسته گل رز زیبا در روز تولدم هستم..و با کمال ناباوری میبینی احترام و توجه همه به سمتت سرازیر میشه.
میدونی چرا؟چون تو به کائنات گفتی من ارزشمندم..و کائنات هم تکرار میکنه تو ارزشمندی.
اینطوری با یه تلنگر دیگران اشفته نخواهی شد..همونطور که شنیدی میگن اقیانوس باش که با یه سنگ به تلاطم نیفته..اما یه گودال کوچیک با یه قلوه سنگ ارامشش بهم میخوره.
خودتو با ارزش گذاری به خودت وسعت بده.
تموم احساسات منفی که به خودت داری رو کشف کن و بنویس..خودتو با تموم خوب و بدت بپذیر..مثلا اگه رنگ موهاتو دوست نداری..مدام به خودن بگو رنگ موهای من فلانه..من خودمو با همین موها دوست دارم.
اما مورد دوم که حل کردن تمرینها بود...
تو باید رفتار جرات مندانه داشته باشی یعنی باید باور کنی هم تو حق داری جواب تمرینها رو به دیگران بدی یا ندی و هم دیگران حق دارن ناراحت بشن یا نشن.
حالا تصمیم با توئه..شاید به این نتیجه برسی که تمرینهات رو بدی چون اعتقاد داری هر خوبی که انجام بدی نتیجش نه شاید از همون نقطه بلکه از جایی که برات مهمه بهت برمیگرده(قانون کارما)
شاید تصمیم بگیری محترمانه و قاطعانه بگی نه..و تبعاتشم بپذیری..ممکنه دوستت ناراحت بشه..اون با خودشه..اما مهم اینه که تو رفتار خوبت رو ادامه بدی.
مهم اینه که بدونی اختیار با توئه و هر تصمیمی که بگیری تبعاتی داره که باید بپذیری.
ما نمیتونیم بهت بگیم وقتی دوستت بهت یه چیزی گفت دقیقا چیکار کن..چون باید تو اون شرایط باشیم..اما چیزی که مهمه اگه تمرکزت روی خودت باشه اون موضوع تو رو اشفته نمیکنه چه جوابشو بدی..چه ازش بگذری.
موفق باشی
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
آقای سیمکو وافعا ممنونم که اینقدر وقت میذارین برام
توضیح خیلی خوبی بود واسه اینکه دوست داشتن خودم ینی چی
از این به بعد سعی میکنم بیشتر خودمو دوست داشته باشم
آخه واقعا هم همینطوره که خودمو زیاد قبول ندارم
مخصوصا که تو روابط اجتماعی ضعیفم و آداب معاشرتو درست بلد نیستم و ..
همیشه بعد از اینکه جلوی بقیه
رفتار خجالتی و ... نشون میدم کلی خودمو سرزنش میکنم
بهار.زندگی ممنون.
وقتی مثلا اون بم میگه داری پز میدی من از خودم مطمئنم که پز نمیدم
دقیقا نمیدونم حسم چیه.
انگار از این ناراحت میشم که چرا نظر بقیه راجع به من بده..
کلا بهم برمیخوره.
مثلا گاهی که یه چیزی میگه که بقیه دوستا هم هستن
و بعد اونا بهم نگا میکنن و لبخند میزنن احساس میکنم همه با من بدن و ...
همه ضد منن..
اکثرا وقتی اینطوری شده که یکی یه چیزی گفته و بقیه هم لبخند زدن
وقتی بوده که به یه چیزی حسودی میکردن
ینی یکی میگه بقیه هم که همیشه به اون موضوع حسودیشون میشده
یکم دلشون خنک میشه و خوشال میشن که من ناراحت شدم!
منم دلم میگیره
با این که میدونم مشکل از کار من یا حرف من نبوده و مشکل از خودشون بوده
که به اعتقاد خودشون تو اون موضوع منو بالاتر از خودشون میدونن
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام
فكر كنم اين تاپيك هم مثل تاپيك كارگاه جرات اموزي و رفتار قاطع داشتن يك تاپيك همه شمول است. يعني مشكل بسياري از ماهاي هست كه انچه هستيم نمي نماييم و در ظاهر به اين كلمات و جمله هايي از اين دست كه نبايد رفتار و يا گفتار ديگران رو تو تاثي داشته باشد و يا فقط رو خودت تمركز كن و ..... ميشنويم و ميخوانيم اما عملا در ماجه با شرايط عيني مهارت رودريي واقعي را نداريم
يا تلي از احساسات اشفته اما با ظاهري معقول مبشويم كه گاها با شعله اي اندك گر ميگيريم
يا برون و درون اشفته
ويا كلا يخ ،سرد و بي احساس ميشويم كلا كليه احسات را خاموش مي كنيم تا دردمان نگيرد و بعد پز رباطي زندگي كردنمان را بهم ميدهيم كه مامنطقي هستيم
دوستان بيايد شعارهايمان را عملي كنيم اونوقت تو اين دنيا ميشه به وقت گزيه كرد و به جاش هم خنديد!
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
منم حرفم همینه auro
این حرفا واسم مث شعاره فقط..
موقع عمل به اونا نمیدونم چیکار کنم دقیقا..
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
جرات مندی یا دوست داشتن خود قرص و کپسول نیست که ادرس بدیم از داروخونه بخرید و روزی سه وعده بخورید تا خوب بشید..
مگه وقتی کسی دروغ میگه برای ترکش غیر از اراده و تمرین کار دیگه ای میتونه بکنه؟؟اینم مثه همونه..
مشکل اینجاس که شما فکر میکنید اینجوری خودتونو گول میزنید..یعنی باور ندارید..
فکر میکنید حتما باید بقیه بیان بهتون بگن شما خیلی خوبین..شما بهترینی..تا شاید اونوقت کمی اروم بشین.
اما نه هیچ وقت واسه هیچ کس اینطور پیش میاد که به به و چه چه بگن براش
و نه اونطوری هم فایده داره..چون ذهن ادمو اگه ولش کنی هزارجا میره..باز یه بهونه ای واسه غصه خوردن پیدا میکنه.
تموم تمرکزتونو گذاشتین رو مسائل منفی،تفسیرش هم میکنید که اگه فلانی بهم نگاه کرد حتما داشته مسخرم میکرده و ...و شاکی هستین چرا این مسائل براتون پیش میاد.
چه ایرادی داره ادم عزت نفس داشته باشه..اگه من نمیتونم جزومو بدم میگم متاسفم نمیتونم بدم..حالا اگه دوستم ناراحت بشه پیامد کارمه و من باید بپذیرم..
دیگه حرص خوردن نداره.
خوب همیشه رو چیزای منفی تمرکز داریم و میگیم چرا منفی پیش میاد؟
اگه ادم رستوران بره و سفارش چلوکباب بده..بهش چلوکباب میدن یا باقالی پلو؟؟
خوب عزیزم این ذهن ما داره دستور میده..مواظب خروجی های ذهنت باش تا ورودی های خوشایند دریافت کنی.
تا ابد که نمیشه همه رو راضی نگه داشت..بلاخره اگه یکی پیدا بشه که مخالف ما باشه باید بمیریم؟؟؟نه..اونم ادمه حق داره از ما خوشش بیاد یا نیاد..و ما هم حق داریم برامون مهم باشه یا نباشه.
نمیشه که این بانک احساسیمونو فقط وصلش کنیم به دیگران که اگه بامون خوب بودن اگه باب میلمون بودن پر بشه اگه نبودن خالی بشه..این بانکو با خیلی چیزا میشه پرش کرد.
راه میانبری نیست..اگه بود به منم بگید
موفق باشید
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سایه خانم همین که شما در اینجا حضور دارید و قلباً در راه حل مشکلتان اقدام کرده اید، به نظر من بزرگترین قدم مثبت در راه رسیدن به هدف نهایی شماست.
در کودکی من یک اراکنوفوبیک بودم. اراکنوفوبیک کسی است که از عنکبوت یا جانورانی مشابه هراسی غیر منطقی دارد. به عنکبوتها بخاطر حرکات یواشکی و دزدکی که داشتند، هوشی شبه انسانی را نسبت میدادم و تصور میکردم که هدف آنها این است که وارد دهان من شوند. هرگز از خودم نپرسیدم چرا یک عنکبوت باید چنین کند، اما این دقیقاً طبیعت ترسها برای بقایشان است که پرداختن به فانتزیهای غیرمنطقی برای برقرار نگه داشتن ترس را تسهیل و در عین حال توانایی ذهن برای پردازش معقول را در فرد قربانی تضعیف میکنند. خوشبختانه، فوبیا (هراس ها) معمولاً مربوط به خود شخص است. بعنوان یک کودک اراکنوفوبیک به خوبی میدانستم که آن ترس تنها به من تعلق دارد و درک میکردم که چرا دیگران هراس من را ندارند.
برای فردی که از هر هراسی رنج میبرد همواره میزان تهدیدی که احساس میکند به مراتب بیشتر از تهدید واقعی است که از شیء یا وضعیت تحریک کننده ترس دریافت میکند:
زمانی که متوجه شدم برادر بزرگترم عنکبوتی را کشته و با کنجکاوی بدن بیجان عنکبوت را بررسی میکند، به میزان زیادی از هراسم نسبت به عنکبوتها کم شد. در مراحل بعدی، با مشاهده کودکان هم محله ای و قطع کردن پاهای عنکبوت زنده و حرکت پاهای جدا شده عنکبوتها، تقریباً ترسم از عنکبوتها محو گشت. تنها با مشاهده و آزمون توانستم درک کنم که عنکبوت موجودی بی آزار است که به همان اندازه که از او میترسم، او نیز از من هراس دارد. چنین درکی (مشاهده و تجربه عینی) بسیار موثرتر از آن بود که ساعتها پدر یا مادرم، با آوردن یا خواندن مقالاتی در رابطه با مفید بودن عنکبوتها در اکوسیستم سعی در از بین بردن ترسم داشتند.
سایه خانم، ترس شما را از نحوه قضاوت شدن توسط سایرین را درک میکنم، خجالتی بودن شما هم وابسته به همین هراس است که خود من زمانی به آن دچار بودم. شما در جهت حل مشکلتان اقدام کرده اید و این شروع خوبی است، مدت زمانی را با خود خلوت کنید و سعی کنید آنطور که هستید خود را دوست بدارید، خود را با تمام خصوصیاتتون بپذیرید. به قول خانم بهار زندگی چنین تغییری با اراده و تمرین کسب خواهد شد، و من اطمینان دارم کسی که برای مشکلش وقت گذاشته، قادر به حل آن نیز هست. سعی کنید به ترسی که دارید فکر کنید. اینکه دیگران چه قکری در رابطه با ما میکنند مسلماً بی اهمیت نیست، اما آیا به راستی آنقدر مهم هست که بابت آن دچار افسردگی یا ناراحتی شویم؟ اگر پاسخ مثبت هست، برهان پشت این افکار را برای خودت به آهستگی بررسی کن. بابت ترسی که دارید احساس تنهایی نکنید، اکثر مردم نیز ترسی دارند، مثلاً من هنوز از بلندی بیزارم، آن هم تنها به خاطر خاطراتی در دوران کودکی ام.
نگویید نمی توانم! به قول پدرم که همیشه به من و برادرم میگوید: "فکر پیروزی است که پیروزی می آورد."
موفق باشید. :-)
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
اقاي سيمكو
كاملا با اين ايده شما موافقم كه بايد اين هراسها ريشه كن شوند اما واقعيت اين است به قول شما دانستن تنها حتي عمل كردن به دانسته هايمان نيز ظاهر امور را كمي بهبود ميبخشد اما ريشه درد باقي مانده است. من وقتي در محل كارم به طور مثال مورد حسادت واقع ميشوم و ميبينم كه به دليل رقابت ناسالم توانايي رقابت سالم در كار را ندارند و همكاران يا با بدگويي كردن و فضا را الوده ساختن و يا با كارشكني در كارهاييم ميخواهند ازارم دهند هر چه اين مدت رو خودم كار كردم كه حرف ديگران برايت مهم نباشد و يا اين نشانه قدرت منه و يا با فكر كردن به ان چه نمي خواهيم بيشتر به ان بال و پر ميدهيم متاسفانه به نتيجه نرسيدم. يعني ازردگي و گاه هراسها منو به شدت ازره و كلافه ميكرد و حتي باعث ميشد كنترلمو رو احساساتم از دست بدهم
ميدانيد منظورم اين است به صورت علمي ميدانم چه اتفاقي دارد ميافتد اما به صورت عملي بر خورد مناسب را نميدانم
حتي متوسل به قانون جذب شدم كه به طور مثال بر ان چه ميخواهيم بايد تمركز كنيم نه ان چه نميخواهيم اما در طولاني مدت انباري از احساسات تند شده بودم كه در ان ترس هم موج ميزد
اين قبيل مسايل به طور عيني هست كه خيلي ها در گير ان هستيم و بايد از زاويه ديگري به ان نگاه كنيم
ممنون ميشم كه تو تاپيك دوستمان به اين هم اشاره كنيد چون فكر مي كنيم همانطور كه اشاره كردم اين يك تاپيك همه شمول است كه به درد خيلي از افراد ميخورد
از دوست عزيز كه باز كننده اين تاپيك است هم كمال تشكر را دارم
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام دوست عزیز. چند تا پشنهاد دارم که به خودم خیلی کمک کرده. امیدوارم برای شما هم مفید باشه.
1. یکی از دلایلی که نظر دیگران برای ما مهمه و موجب میشه بخواهیم طبق انتظارات دیگران رفتار میکنیم اینه که باور کردیم تا وقتی به رسمیت شناخته نشدیم کسی نیستیم! همیشه گمان میکنیم دیگران باید ما رو تایید کنند تا به تصمیممون اعتماد کنیم در حالی که انتظار تایید و تمجید از سوی دیگران نوعی گدایی اعتماد بنفسه.
نتیجه: طالب تایید و رسمیت یافتن از سوی اطرافیان نباید بود.
2. نباید نسبت به خود متعصب بود. تعصب از واژه ی عصب میاد. تعصب یعنی حساسیتی که اعصاب ما رو تحریک میکنه. متعصب دینی یعنی فردی که تا در مورد دینش چیزی مخالف عقیده اش میگن واکنش عصبی نشون میده. متعصب نژادی همینطور، افرادی که تعصب ناموسی هم دارند همینطور. این هم یک جور تعصبه، حساسیت نسبت به خود!
اما: باید در نظر بگیریم عقاید و نظرات شخصی اند و هر کس نسبت به شناخت خودش، اون برداشتی رو که بهش رسیده بیان میکنه. نه اون چیزی که حقیقت داره.
نتیجه: باید به اطرافیان آزادی اندیشه داد.
3. هر کس آن لقبی که در درون خودش یافته به دیگران نسبت میده، نه اون چیزی که در مورد طرف مقابلش صادقه. اونی که درونش از نفرت لبریزه، همیشه سوژه ای واسه متهم کردن اطرافیانش به خصوصیات منفی داره. اونهایی که وجودشون از عشق لبریزه، همیشه دنبال نکات مثبت در دیگرانند.
نتیجه: ما نه اون خوبی هستیم که دیگران میگن و نه اون بدی هستیم که اطرافیان تصور میکنند.
نکته ی مهم:
به نظر من اون چیزی که اینجا بیشتر اهمیت داره ذهن ماست.
یک نفر یک حرفی میزنه ما ناراحت میشیم. خب طبیعیه. ممکنه هزاران بار چنین چیزی پیش بیاد. اما مشکل اصلی ما تداعی اون ماجراست.
ما دو جور خاطره داریم. خاطره واقعی و خاطره روانشناختی.
فرض کنید دیروز فردی به شما فحش داده.
خاطره واقعی اینه که وقتی مجدادا اون رو ملاقات میکنی، اونو میشناسی و صرفا کاری رو که انجام داده به خاطر میاری.
خاطره روانشناختی اینه که با دیدن شخص خشمگین میشی.
در حقیقتا اون فرد دیروز به شما فحش داده. شما خشمت رو از گذشته به امروز آوردی. ولی خاطره واقعی میگه اون شخص از دیروز تا به حال کلی تغییر کرده و اون فردی که دیروز شما رو تحقیر کرده نیست. اون حالا یه منیت جدید داره.
مشکل اساسی ما این نیست که دیگران با حرفاشون ناراحتمون میکنند. مشکل ما اینه که اون ناراحتی و اون احساس رو مدام با خودمون به دوش میکشیم. به عبارتی خاطره ی ما واقعی نیست. خاطره ما روانشناختیه.
شما از حرف دوستت یک لحظه ناراحت میشی. خاطره روانشناختی اون مدام موجب ناراحتیت میشه.
نتیجه: خاطرات واقعی بسازیم نه روانشناختی.
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
خیلی ممنون از لطف همگی
پستارو خوندم اما باید دقیق تر بخونم
یکی دو روز یکم سرم شلوغه
بعدش میام خیلی دقیق تر میخونم
:72::72::72::72:
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام.
یه مثال دیگه میخواستم بزنم و نظر شما رو بدونم که تو این موقعیت بهتره چیکار کرد؟
یکی از دوستای من هست که یهویی شروع می کنه و خیلی تند راجع به کاری که میکنم یا
نظری که دارم انتقاد میکنه.
نه که فقط با من اینجوری باشه کلا هست اینطوری ولی خب شاید بشه گفت مواردی که نظر من
با اون فرق کنه زیاده یا انگار بقیه مثل من رو رفتارش حساس نیستن.
کلا اخلاقش اینه که میره بالا منبر و صداشم بالا میبره. میگه اصلا خوشم نمیاد آدم فلان جور باشه
و یجور بدی حرف میزنه طوری که به آدم برمیخوره..
گاهی با خودم همون موقع که اون حرفو میزنم بحث میکنه که آخه این چجور کاریه؟
گاهی هم سخنرانی هایی میکنه تو جمع!! که مصداق حرفی که میزنه ممکنه شخص خاصی باشه
من نمیدونم باید باهاش وارد بحث شم راجع به همون موضوع و منم بگم به فلان دلیل این کارو میکنم
یا اصلا محل نذارم؟ (اگه محل نذارم تو دلم میمونه البته)
منم باید لحنمو تند کنم و باش تند حرف بزنم؟
مثلا همین چندوقت پیش راجع به یه موضوعی خیلی فکر کرده بودیم با همسرم و هر راه حلی که واسه
اون مسئله وجود داشتو بررسی کرده بودیم. هر راهی یه خوبی هایی و یه بدی هایی داره. خب راهی که
در آخر انتخاب کردیم به نظرمون سودش بیشتر از ضررش بود.
وقتی پرسید که آخر چه تصمیمی گرفتین و گفتم (چند تا از دوستای دیگه هم بودن.)
بازم با صدای بلند! شروع کرد که آخه اینطوری هم که فلان مشکل هست و بهمان مشکل هست و ...
یه طوری برخورد کرد که آخه این چه تصمیمی بود و ...
منم گفتم خب آره دیگه معلومه که هست. ما هم میدونیم. ولی بهترین کاری که به نظر ما اومد این بود.
راستش این تصمیمی که گرفتیم هم مربوط به این قضیه میشد که با همسرم قصد داریم بریم خارج از کشور.
بعد که من از اتاق بیرون اومدم شنیدم که (فکر میکردن صدا نمیاد) بلافاصله شروع کردن و گفتن که اصلا
چرا ادم بخواد بره خارج که فلان مشکل ایجاد شه و ... واسه خودشون اظهارنظر میکردن و میخندیدن
در واقع تصمیمات و کارای منو مسخره میکردن
هم از اون ناراحت شدم و هم از دوستای دیگه.
بهم برخورد. چون احساس میکردم بهم توهین شده. یعنی که انگار من عقل و شعور کافی ندارم و تصمیمام
عاقلانه نیست.
نباید برام مهم میبود که اونا نظرشون چیه؟
راستی من این چندروزه دارم رو این موضوع کار میکنم که خودمو بیشتر دوست داشته باشم
به خودم بیشتر میرسم و کارایی که دوست دارمو میکنم
اگه کسی توهینی کرد چون خودمو دوست دارم و دلم نمیخواد کسی که دوست دارم،
ناراحت باشه سعی میکنم یطوری رفتار کنم که بعدا تو دلم نمونه
البته باید روی رفتار جرات مندانه هم کار کنم
اینکه خودمو دوست داشته باشم خیلی حس خوبی بهم میده
مثلا دیشب میخواستیم بریم مهمونی و موقع رفتن مادرشوهرم با نگاهی که به پوشش من
کرد متوجه شدم که مطابق میلش نیست
اول ناراحت شدم و اگه مث قبل بود کلا میرفتم تو خودم و تو مهمونی هم همونجور میموندم
و بهمم زیاد خوش نمیگذشت
اما همون لحظه فکر کردم و تو دلم گفتم به فلان دلایل من این لباسو مناسب میدونم و مهم
نیست بقیه چه فکری کنن و خیلی با اعتمادبه نفس رفتم
واقعا اینکه آدم خودشو راضی نگهداره خیییلی انرژی کمتری ازش گرفته میشه تا اینکه بخواد
کس دیگه ای رو هم راضی نگهداره
البته مثلا این مورد طوری نبوده که مادرشوهر من بخواد بهم توهینی کرده باشه فقط من خودم
متوجه شدم که نظرش این طور هست
ولی مواردی مثل مورد توی پست قبلیم فرق داره و اونا خودمو هم ناراحت کردن
RE: چطوری نظر بقیه برام مهم نباشه؟
سلام سایه جان
من وقتی مقطع کارشناسی ارشد رو تمام کردم برام فرصت ادامه تحصیل در مقطع دکترا خارج از کشور پیش آمد که البته همسرم مخالفت کرد و گفت من باید بیکار شم وزندگیمون به هم میریزه من هم به هرحال به خاطر دوام زندگی زناشویی توی همین ایران ادامه تحصیل دادم .
وقتی قبولیم رو برای ادامه تحصیل برای هم اتاقی هام گفتم همه گفتن بابا کی میره خارج پس خانواده چی میشن دلتنگی آدمو اذیت میکنه و ... من اگر خودم تصمیم به رفتن گرفته بودم به حرفشون توجه نمیکردم چون صلاح مملکت خویش خسروان دانند
جالب اینکه بعدا یکیشون سال بعدش کلی تقلا میکرد که آزمون بورس خارج رو قبول بشه(همون که بیشتر از همه به حساب خودش منو پشیمان کرده بود) من هم توی دلم خندم گرفته بود و به این فکر میکردم که اگه آدم به حرف اینا گوش کنه و تصمیم بگیره توی این شرایط چقدر ناراحت میشه.
به نظر من حرفی که کسی از روی حسادت بزنه رو میشه تشخیص داد و اصلا بهش فکر هم نکرد حتی اگر نظر واقعیشان هم باشه و از حسادت نباشه به هرحال تصمیم نهایی با خود آدم هست همونطور که عواقب و منافعش هم به خود آدم برمیگرده.
من پستهای قبلی رو نخوندم ممکنه تکراری باشه ولی لینک رفتارهای جراتمندانه اینه اگر تا حالا نخوندیش مطالعه اش کن.
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html