ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
کیوان هستم38 ساله یک سابقه طلاق دارم که خانه ام را بابت مهریه از دست دادم .
دو.سال پیش از طریق یک سایت همسر یابی با مرضیه آشنا شدم بعد از چند ماه رفتیم خواستگاری در موقع خواستگاری زن دادشش لباس ناجور پوشیده بود که من معذب بودم البته آدم مذهبی نیستم ولی همه فهمیدند که من معذب هستم .
برادرهایش آدرس چند شرکت قبلی را که کار کرده بودم را گرفتند که خیلی ناراحت شدم و بهم برخورد چون قبلا هر جا میرفتم آدرس یکی یا دو تا از شرکتهایی را که کار کرده بودم را میخواستند.
آن شب خیلی ناراحت شدم و به مرضیه گفتم اصلا نمیخواهم و دلایلش و همچنین لباس زن دادشش را بهش گفتم.
ولی فردایش پشیمان شدم و گفتم برید تحقیق کنید ولی گفت خانواده اش مخالف هستند .
چند ماه با هم بودیم و هیچ کاری جلو نمیرفت وبهانه میآورد که خانواده اش با ازدواج ما مخالف هستند(بخاطر سابقه ازدواج قبلی) و یا موقع عقد اسم همسر قبلی در شناسنامه بود و معلوم میشد و یا خانه ندارم.
ولی دوستش داشتم خیلی زیاد خودش هم میدانست ولی عشق برایش زیاد مفهوم نداشت.
تا اینکه بهم زد بعد گفت خواستگار دارم و نامزد کرده ام من هم بهم ریختم داغون شدم دیوانه شدم تا 10 روز بعد از نامزدی بهم گفت که دروغ گفته و نامزد نداره (اما دروغش دروغ بود) گوشی اش را بعض وقتها خاموش میکرد شک کردم گفتم کس دیگه ای توی زندگیت است میگفت نه گوشیم خرابه (باز هم دروغ) بعد از دو ماه گفتم بیا بیرون ببینمت (چون شهرستان کار میکردم نمیتوانست ببینمش و تلفنی صحبت میکردم) گفت فراموشت کردم و میخواهم برم خارج و چند روز بعد هم گوشی اش را خاموش کرد .
بعد از چند روز یک روز صبح رفتم دم خانه شان و منتظر شدم آمد بیرون ودر انگشتش یک حلقه ازدواج بود دنیا روی سرم خراب شد بهم گفت که عقد کرده و میخواهد بره آلمان .
بعد از 20 روز به شرکتش زنگ زدم و آنجا بود(رفتن خارج هم دروغ بود) گفت رفتنش به دلایل مسایلی عقب افتاده بهش گفتم عاشقش هستم گفتم عشق را دروجودم کشتی بهش گفتم دیگه به دخترها حتی به خواهر خودم اطمینان ندارم و فکر میکنم دخترها همگی دروغگو هستند
الان هم با قلبی شکسته به عشقم فکر میکنم به احساسی که اون داشت همش دروغ بود دوست داشتنش دروغ بود بهانه هایش دروغ بود و جالب اینجاست که با مهارتی دروغ میگفت که من تادوسال متوجه نشدم و همه چیز را پیشگویی میکرد و وقتی که با هم بودیم گوشیش مه اس ام اس میخورد و نه زنگ میخورد.
حالا چکار کنم چه جوری فراموشش کنم تمام وجودم عاشقش است و نمیتوانم فراموشش کنم.
احساس بدبختی میکنم توی این دوسال احساس میکردم خیلی بهم نزدیک هستیم مثل یک روح در دو جسم و همه زندگی ام را برایش تعریف میکردم و اون فقط گوش میداد و کمتر چیزی میگفت هر بار که میگفتم تکلیفم را روشن کن طفره میرفت و میگفت خانواده ام راضی نیستند ولی حالا فهمیدم خودش من را نمیخواست ولی عشق یک طرفه بود .:316:
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
از همه دوستان بخاطر راهنماییشون تشکر میکنم
یک سری ایرادات من در رابطه با این خانم داشتم که کشف کردم ولی خیلی دیر فهمیدم(صحبت زیاد در مورد مسایل جنسی با توجه به یکی از مهمترین دلالیل طلاقم ) .
امیدوار هستم بتوانم خودم را اصلاح کنم اما مطمئنا این خانم با من صداقت نداشت حتی اگر رفتار من ایراد داشت با علاقه میتوانست من را اصلاح کند ولی خودش را کنار کشید و با دروغهایش ذهن من را مشغول میکرد.
و اون عشقی که من به او داشتم به من نداشت و حضور من در زندگی اش زیاد مهم نبود ولی من اون را برای ازدواج انتخاب کرده بودم و خیلی هم دوستش داشتم و حضورش در زندگی من پر رنگ بود متاسفانه این ها را من این اواخر فهمیدم البته وقتی بمن گفت نامزد نکرده بهش گفتم که رفتارم را اصلاح میکنم و این کار را هم کردم اما ایشان انتخاب خودش را کرده بود و به دروغ بمن گفت که نامزد نکرده و جالب اینجاست وقتی بمن گفت نامزد کرده میگفت تو را از نظر عاطفی دوست دارم ولی نامزدم را جور دیگه ای دوست دارم و بعد از چند روز بمن گفت نامزدی در کار نبوده (به دروغ)
آدم به یک نفر اعتماد میکند به حرفهایش به رفتارش و به همه چیزش اعتماد میکند و عاشقش میشود ولی اون اصلا ازدواج را با دیدگاه عشق نگاه نمیکند بلکه به شرایط مطلوب طرف نگاه میکند البته اخلاق برایش مهم بود عشق برایش مهم بود ولی نه برای شرایط من که سابقه ازدواج داشتم نمیدانم چه بگویم که واقعا با این همه خیانت و دروغ باز هم عاشقش هستم و خودش هم این را میداند.
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
آقا کیوان زندگی پر از لحظات تلخ و شیرین و کسب تجربه هست.
به دید یه تجربه مفید بهش نگاه کنید که البته باید درس هم بگیرید و ازش استفاده کنید برای بهتر شدن زندگی آیندتون.
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
اتفاقا در زمانی که نامزد بود و با من هم صحبت میکرد این جمله معرف را بهش گفتم (به کسی که دروغ میگه اعتماد نکن...) چون احساس کردم نامزد داره و یا کسی در زندگیش هست و ازش خواستم با من صداقت داشته باشه ولی گفت کسی در زندگیش نیست حالا دقیقا دلیل این رفتارش را نمدانم برای چی بود من را در آب نمک گذاشته بود و یا واقعا دوستم داشت و فقط میخواست مطمئن بشه از قلب خودش .
در هر صورت یک زمان زیادی را با روح و روان من بازی کرد و آخرش هم گذاشت و رفت و کلی دلیل هم برای کارش داشت و خودش را توجیه کرد.
حالا من مانده ام چه جوری فراموشش کنم و اگر روزی بخواهم ازدواج کنم چه طوری میتوانم عشق واقعی ام را به همسرم بدهم من نمیتوانم سنتی ازدواج کنم چون ازدواج اولم سنتی بود و بعد از عقد متوجه شدم اختلافات زیادی با همسرم دارم که در نهایت به طلاق انجامید .
قلب شکسته ام هنوزبه برگشتش امیدوار است اما عقلم میگوید که برگشتی در کار نیست و از طرفی نمیتوانم تا چند سال ازدواج کنم چون خاطره اش در ذهنم است و با توجه به روحیات خودم میدانم چند سال زمان نیاز دارم .
در ددیدگاه من ازدواج عاشقانه است و نه یک قرار داد در ازدواج سنتی که داشتم از ازدواج بیزار شده بودم ولی عاشق این خانم بودم و تلاشم این بود که با اون ازدواج کنم و با توجه به رفتارش و گرمی صداش و صمیمیت حرفهایش مطمئن بود یک ازدواج موفق را با اون خواهم داشت حتی خودش از محبت من چند بار تعریف کرد ولی در نهایت تصمیم به جدایی گرفت
متاسفانه سابقه ازدواجم یا نداشتن خانه ام و بدتر از همه صحبت زیاد در مورد مسائل جنسی باعث این جدایی عاطفی شد.
روحم عشق میخواهد نه فقط ازدواج ،روحم آرامش میخواهد د رکنار کسی که عاشقش باشم
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
همه آدما ازدواج با عشق میخوان ولی افسوس که خیلی موقع ها این اتفاق نمیافته..
به هر حال آقا کیوان شما با توجه به طلاقی که داشتید به جای اینکه عاقلانه تر تصمیم بگیرید احساسی تر تصمیم گرفتید و احساسات شدید رو وارد معقوله کردید.
وقتی با کسی آشنا میشید قبل از وارد شدن به معقوله احساس باید تمام شرایط خودتونو به خودش و خانوادش بگید و اگر براشون حل شده بود وارد مراحل بعدی (از جمله احساسات) بشید.
راستش ازدواج مجدد برای کسانی مثل ما یه مقدار سختر هست چون در جامعه ما تا بگی طلاق گرفته هستم فکرای مسخره ای به ذهنشون میاد ولی همینه دیگه.
شما باید طوری باشید که تمام اون فکرا دربارتون خنثی بشه.
حالا لازم نیست فورا وارد یه رابطه دیگه بشید اصلا به رابطه و برگشت اون خانم هم فکر نکین.فعلا روی خودتون کار کنید و به تفریحات سالم برسید.
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
حالا که یک ماه از عقد مرضیه گذشته است عقلم بر احساسم داره چیره میشه گرچه هنوز عاشقش هستم و هنوز دارم خوابهایش را میبینم و هنوز وجودم او را صدا میکند اما دیگه اعتمادم را بهش از دست داده ام واگر الان با اون ازدواج کنم و یا دوباره دوست باشم نمیدانم حرف راست و دروغش کدام است اگر به من بگوید دوستم دارد نمیدانم راست است و یا دروغ .
مطمئن هستم هیچوقت طعم عشق واقعی را نخواهد چشید مگر آنکه روزی مادر شود (عشق مادرانه) اما عشق همسر و یا کسی را که دوست دارد هیچوقت نخواهد چشید حداکثر شوهرش را دوست خواهد داشت تا زمانی که شوهرش او را دوست داشته باشد یک دوست داشتن معمولی و یک ازدواج مسالمت آمیز مثل اکثر ازدواجها و نه یک عشق واقعی هیچوقت برای شوهرش فداکاری عاشقانه نخواهد کرد این را به خودش گفتم (البته شاید هم اشتباه کرده باشم ولی این بخودش مربوط است و نه بمن و این زندگی اوست که چگونه آنرا بر روی ویرانه های قلب شکسته من بسازد ).
و همچنین گفتم عشق را درک نمیکنی فقط منطق را در ازدواج میبینی گرچه منطق لازم است ولی کافی نیست .
یک سال پیش ایمیلی دریافت کردم که یک عکسهای یک خانواده بود و عنوان ایمیل" آخر عشق" بود و این عکسها بیانگر آن بودند که یک زن اروپایی هر دو پایش را ازدست داده بود بطور کامل از باسن پا نداشت و بر روی اسکیت برد (چهار چرخ) و با کمک دستانش حرکت میکرد
اما در کنار این خانم شوهرش و فرزندانش قرار داشتند و منظور از "آخر عشق" ، عشق شوهر به همسرش بود که تنهایش نگذاشته بود و با این شرایط در کنار همسرش زندگی میکرد تحملش خیلی سخت است همان موقع که این ایمیل را دیدم بخودم گفتم من نمیتوان مثل این آقا این شرایط را تحمل کنم واگر همسرم همچنین مشکلی داشته باشه ترکش میکنم اما بعد از اینکه عاشق مرضیه شدم حتی اگر این شرایط را داشت و در دوران دوستیمان این اتفاق خدای نکرده برایش میافتاد باز با اون ازدواج میکردم با ز دوستش داشتم افسوس که عشق من برایش اهمیتی نداشت .
چند سال پیش در روزنامه همشهری خواندم که یک خانم امریکایی قرار بود با نامزدش ازدواج کند اما دقیقا یک روز قبل از عروسی نامزدش در اثر تصادف رانندگی کشته میشود.
و این خانم بعد از فوت نامزدش از طریق دادگاه خودش را همسر قانونی نامزدش که فوت کرده بود میکند.
و دلیلش این بود که روز قبل از عروسی همدیگر را زن و شوهر خطاب میکردند درکش آن موقع برایم سخت بود و منطقم این را نمیپذیرفت بنظر یک کار ابلهانه بود اما الان دقیقا درک میکنم چرا این خانم این کا ررا انجام داد چون عاشق نامزدش بود یک عشق واقعی یک عشق قابل ستایش چون ازدواجش براساس عشق بود نه براساس موقعیت ظاهری و شغلی نامزدش .
آخرین جمله ای که به مرضیه گفتم این بود قصد ازدواج ندارم واگر روزی برگشت (از همسرش جدا شد) باز با او ازدواج میکنم حتی اگر بچه داشته باشد عقلانی نیست و حتی مادرم بمن گفت چطور به کسی که این کار را باتو کرد اعتماد میکنی و دوباره بامرضیه ازدواج میکنی اما آنقدر عاشقش هستم که تمام دروغها و کارهایش را ببخشم و عاشقانه دوستش داشته باشم و بهش محبت کنم .
حس ششم میگوید اون برمیکردد این هم منطقی نیست اما مطمئن هستم بر میگردد و همین موضوع به قلبم ارامش میدهد .
وقتی ازدواج خواهم کرد که بتوانم عاشق بشوم نه فقط برای تشکیل خانواده ساختار من اینجوری است همانطور که ساختار مرضیه مبتنی بر منطق است .
تلاش میکنم کینه و نفرین از مرضیه را به قلبم رسوخ ندهم و برایش دعای خوشبختی کنم گرچه با ازدواجش قلب من را جیگرم را به آتش کشید اما منتظرش میمانم احمقانه است میدانم اما حسم و قلبم میگوید یک روزی نادم و پشیمان بر میگردد.
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
سلام نادیا خانم
حقیقتش حرفهای زهره خانم درست است و هیچ گونه دلیلی برای رد حرفهایشان ندارم و همینطور لینکهای فراموشی یک رابطه هم راهکارهای مناسبی ارائه میدهند .
اما حقیقتش وقتی کسی در یک مدت طولانی به دل آدم نفوذ میکنه و تمام قلب آدم را تسخیر میکنه و در نهایت به جدایی می انجامدبا گفتن چند راهکار و یا گفتن از فاز احساسی خارج شو چیزی درست نمیشه قبول دارم که گذشت زمان از غم و غصه اولیه کم میکند عقلانیت بر احساس چیره میشود ولی دو تا مسئله دارم یکی دلگیری از کاری که مرضیه کرد و یار نیمه راه بود و قلبم را شکست و دوم اینکه قلبم هنوز به اون تعلق دارد .
و حتی با وجود اینکه خودم را مشغول میکنم و حتی با وجود اینکه میگویم از این اتفاقات برای هر کسی و حتی بدتر از این ممکن است پیش بیایید باز دلم آرام نمیگیرد باز عشقش در تمام وجودم رخنه کرده است راهکارها و لینکها را خواندم و سعی کردم استفاده کنم ولی توفیقی حاصل نشده است
من خودم را میشناسم وقتی کسی را واقعا دوست داشته باشم چند سال طول میکشه فراموشش کنم بخصوص مرضیه که از درب دوستی و معرفت و علاقه وارد قلبم شد و از درب بی وفایی و بی معرفتی از زندگی ام بیرون رفت
شبی نیست که خوابهایش و یا صدایش را نشنوم البته میدانم که دیدن این خوابها در حال حاضر برای من عادی است و لی زندگی ام روح خودش را از دست داده
هر چقدر هم که بخودم دلداری میدم فایده نداره هرچقدر هم که از لینکهای مربوطه استفاده میکنم فایده نداره هر چقدر که برای مرضیه آرزوی خوشبختی میکنم فایده نداره هرچقدر که میگویم دختر صادق و با معرفتی نبود فایده نداره هر چقدر بخودم میگویم بخشیدمش فایده نداره چون تنها کسی بود که احساس میکردم یک روح در دوجسم هستیم تنها کسی بود که انقدر به من نزدیک شده بود بعضی از رفتارهایم اشتباه بود قبول دارم و خودم را سرزنش میکنم و میدانم اون احساسی که من به او داشتم او به من نداشت و من متوجه نبودم
نمیدانم چکار کنم لطفا راهنمایی بفرمایید
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
برادر عزیزم...راهنمایی در صورتی جواب میده که طرف خودش بخواد که از راهنماییها تاثیر بگیره ولی شما اصلا دوست نداریکه اون از ذهنت بره بیرون..
یعنی در واقع میخوای هرکاری بهت میگن انجام بدی برای فراموشی ضمن اینکه اونم یه گوشه از ذهنت نگه داری تا جاودانه بمونه.
راهش اینه که اون گوشه از ذهنت که اون توش هست رو خالی کنی..
یه راهش اینه که اصلا برای فراموش کردنش بهش فکر نکنی .یعنی اینکه وقتی میخوای فراموشش کنی اول یه سری خاطرات نیاد جلو چشمت بعد بگی: خب حالا این خاطرات رو بشینم فراموش کنم!! چون دیگه نمیتونی فراموش کنی..ذهنت ناخودآگاه میره دنبال ادامه خاطرات و اینکه اون چی گفت و من چی گفتمو شاید باید در اون لحظه اینکارو میکردم و اون اونکارو میکرد و ............. برو تا آخر
یه راه دیگشم اینه که انقدر ذهنتو پراز فکرای عملی بکنی که دیگه برای اون فکرای خیالی جایی نباشه.
شما هرجا میری اونو خودت میاری جلو چشات..هر کاری میکنی اونو میاری جلو چشات..تو ذهنت با اون حرف میزنی..یه جوری داری زندگی میکنی که انگاری اون الان کنارته و داره میبینتت!!
خیلیا این دوران رو داشتیم و درک میکنیم الان تو چه حال و هوایی هستی...
بهتم میگم که واقعا گذر زمان بهترین مرهمه و خیلی کمک میکنه تو فراموش کردن درد و غم.
خودت باید به خودت انرژی بدی و منتظر گرفتن این انرژی از کسی نباش.
مثلا برای خودت هدیه بگیر و ذوق کن
به خودت برس..برای خودت نه برای کسی دیگه
باشگاه برو و دوستای جدید پیدا کن
به زودی از این حالت درمیای
قول میدم
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
سلام و خسته نباشید
خداراشکر بهتر شدم البته به کمک شما دوستان عزیز و معایب رفتارم را کشف کردم
ولی یک سوا ل هنوز در ذهن من دنبال پاسخ میگردد که اگر ممکن است شما همیاران گرامی پاسخ دهید
من مرضیه را خیلی دوست داشتم و هر چیزی که در ذهنم بود بر زبان میآوردم از عشقی که به اون داشتم تا موضوعات جنسی که خیلی در موردش صحبت میکردم که اونهم بعضی وقتها علاقه نداشت ولی واقعا دوستش داشتم ولی در دلم هیچ چیزی را از
موضوعات خانوادگی گرفته تا دیگر مسایلم برایش توضیح میدادم
حالا برای من سوال اینجاست دختری که میبیند خیلی دوستش دارم و اون هم به ظاهر من را دوست داشت چند بار برایم کادو گرفت چند بار بهم گفت که دوستم داره حتی یک بار که تعدا د تعاد تلفنهایم کم شده بود گفت تو چرا بمن زنگ نمیزنی ؟بر فرض که من یک سری اخلاقیات منفی داشته بودم و همینطور یک سابقه طلاق ولی قصدم ازدواج بود نه چیز دیگری ،نمیتوانست با منطق و رفتار خودش این معایب را از من بر طرف کند ؟نمیتوانست با راهنمایی هایش من را اصلاح کند؟
البته در آخرین صحبتی که با اون داشتم گفت که در حاشیه زندگی من بوده و از 10 تا تلفنی که به اون میزدم فقط یکی را جواب میداده و میگفت که خواستگارش تایید بوده اما من تایید نبودم
لطفا راهنمایی بفرمایید با تشکر از شما سروران گرامی
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
سلام برادر گرامی آقا کیوان.
بابت روزهای سختی که بر شما گذشته متاسفم.
دوستان گفتنی ها را گفتند اما یک نکته رو من به شما میگم.
برادر من چرا شما اینقدر اصرار به این موضوع دارید که چرا مرضیه نماند و شما را اصلاح نکرد؟؟؟؟؟؟؟؟
شما باید خودتون خودتون رو بسازید نه کس دیگه. شمایی که انتظار داری واستون کی دیگه اخلاق تعیین کنه پس چجوری میخواید یه تکیه گاه محکم به عنوان یک همسر باشید؟
شما بشینید سنگ هاتون رو با خودتون وا بکنید و همان بشوید که خودتان دوست دارید نه کس دیگه ای دوست داره.
مطمین باشید شخصی که مناسب شما باشه و هو کفو با شما ( از هر نظر) دیر یا زود پیدا میشه.
موفق باشید
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
حالا برای من سوال اینجاست دختری که میبیند خیلی دوستش دارم و اون هم به ظاهر من را دوست داشت چند بار برایم کادو گرفت چند بار بهم گفت که دوستم داره حتی یک بار که تعدا د تعاد تلفنهایم کم شده بود گفت تو چرا بمن زنگ نمیزنی ؟بر فرض که من یک سری اخلاقیات منفی داشته بودم و همینطور یک سابقه طلاق ولی قصدم ازدواج بود نه چیز دیگری ،نمیتوانست با منطق و رفتار خودش این معایب را از من بر طرف کند ؟نمیتوانست با راهنمایی هایش من را اصلاح کند؟
شما لازم نیست دیگه هییییییییییییییییییچ سوالی درباره ایشون از خودتون و یا دیگران بپرسید.
تمام شد رفت پی کارش.
خلاص
باتشکر
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
سلام خدمت تمامی دوستان مهربان و با عاطفه
خوشبختانه دوران سوگواری عاطفی من تمام شده و بابت تمام راهنماییهای تمامی دوستان کمال تشکر را دارم البته درسهای بزرگی گرفتم خیلی بزرگ که از ازدواج و طلاقم نگرفته بودم ولی در رابطه با شکست عاطفی
و جواب سوالاتم را گرفتم البته با کمک شما دوستان بزرگوار و همچنین توانستم کتابی را بیابم با این عنوان "چگونه میتوانید فکر دیگران را بخوانید " نوشته دکتر لیلین گلس و ترجمه لعیا موسایی
که در این کتاب 14 نوع شخصیت را برای افراد اجتماع در نظر گرفته و کمک زیادی به شخصیت افراد براساس گفتار - تن صدا - حرکات دست و بدن و چهره و تماس چشمی و فیزیکی میکند و دروغگویی و یا صداقت و یا نیت طرف مشخص میگردد.
که شخصیت و درون اشخاص با توجه به این موارد مشخص میگردد لذا متوجه شدم که چقدر ساده بودم البته بنظرم شخصیت شناسی این کتاب خیلی خوب است لذا پیشنهاد میکنم اگر کسی نمیداند از این کتاب استفاده کند گرچه شما بزرگواران روانشانس هستید و بهتر ازمن این منابع را میشناسید چوم من در ابتدای این راه هستم
متاسفانه رشته من مهندسی برق است و درتمام دورا ن تحصیلی و کاری ام با کتابهای روانشناسی سر و کار نداشتنه ام و در زمینه شناخت افراد همانطور که خانم زهره گفته اند سعی نکردم طرفم را بشناسم و فقط بفکر عاشق شدن بودم البته این مشکل اکثر آقایون است و ضربه های عاطفی و زمانی و مالی میخورند البته بعضی از خانمها هم این مشکل را دارند .
در هرصورت سعی خواهم کرد در انتخاب همسر نهایت دقت را بکنم و چنانچه دوستان گرامی کتابها و یا منابع مفیدی را سراغ دارن خوشحال میشوم به من بگویند تا بتوانم در انتخاب همسر و یا انتخاب دوست نهایت شناخت و دقت را داشته باشم
RE: ازدواج عشقم و قلبه شکسته ام
keyvan198 عزیز خوشحالم میشنوم دوران نقاهت بعد از جدایی رو به سلامت طی کردی و از اون حال و هوا اومدی بیرون
امیدوارم این برات تجربه خوبی شده باشه و به قول خودت انتخاب بعدی رو با عقل و درایت کامل انجام بدی.
خوشبخت و پیروز باشی