-
طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام دوستان
دیگه خسته شدم بسکه اینجا تاپیک زدم و مشکلاتمو نوشتم.
اینبار دیگه به ته خط رسیدم.
میخام جریان رو کامل بگم تا شما قضاوت کنید و راهنماییم کنین.
من و همسرم داریم مقدمات عروسیمون که یک ماه دیگست رو فراهم میکنیم.هم من و هم همسرم خیلی فشار رومونه.من کاملا درکش میکنم و اصلا باری رو دوشش نیستم.تو این مدت نه گیر دادم نه غر زدم.اما شوهرم هرروز غر میزنه.گیر میده و ناراحتم میکنه.دو هفتس خیلی درگیر کارا شدیم.تو این دو هفته هیچ گونه ابراز محبتی نداشته نسبت به من.خانوادش اینجا زندگی نمیکنن و فقط خاهرش که ازدواج کرده اینجاست.دو شب پیش که من خیلی خیلی به همسرم احتیاج داشتم و خیلی هم ازش ناراحت بودم منو رسوند باشگاه و رفت خونه خاهرش.اینم بگم که نه تو خونه و نه مسیر باشگاه یک کلمه هم حرف نزد باهام.بعد از باشگاه من با خاهرش رفتم خونشون.فقط سلاک داد بهم و اصلا نگاهم نکرد.من رفتم جلوش نشستم بعد از نیم ساعت دیدم اصلا نگاهم نکیکنه رفتم یکجا دیگه دور از دیدش نشستم.ناراحت شد اما نگفت بیا پیشم.بعدشم که منو رسوند خونه حرف نزد.آخر شب من خیلی دلم گرفته بود زنگ زدم بهش و گریه کردم و فقط گفت میخام بخابم باشه صبح میام پیشت حرف میزنیم.
صبح دیر اومد و وقتی اومد اصلا صحبتی نکرد و به حرفام هم گوش نکرد.منو تنها فرستاد خونه و گفت ساعت 3 میام پیشت.ساعت 3 یادش اومد کلاس داره رفتم رسوندمش کلاس و گفت بعد از کلاس میام شرکت دنبالت با هم بریم خونه بابات.ساعت 7 زنگ زد گفت تو برو من میام.گفتم من منتظرتم گفت نه با دوستم میام.وقتی زنگ زد دانشگاه نبود و شرکت بود و باز به من دروغ گفت که دانشگاهم.خلاصه ساعت 8 امد خونه و در این مدت همش به من میگفت دودقیقه دیگه میرسم.وقتی اومد لباساش رو عوض نکرد و گفت افطاری بخورم میخام برم کار دارم.واقعا داشتم از دروغاش منفجر میشدم.قران آوردم گفتم قسم بخور که کلاس بودی و شرکت نبودی.قسم نخورد و حلقشو دراورد و گفت دیگه نمیخامت و میرم و... وسایلشو جمع کرد ولی من نزاشتم بره.دیدم لباساشو عوض نکرده که زود بره.بهش گفته بودم منم باهات میام(ماشین دوستش دستش بود و ما با اون دوستش رفت و آمد داریم و مشکلی نداشت منم باهاشون برم)وقتی افطاری میخورد من رفتم آماده شدم که تو عمل انجام شده قرار بگیره.اما باورتون نمیشه.جلو بابام گفت نه نمیخام بیای میرم یک ربعه برمیگردم بریم کاراتو انجام بدیم.زد بیرون از خونه.منم ماشینو برداشتم رفتم بیرون.زنگ زدم کجایی جوابمو نمیداد و فقط داد میزد و فحش میداد.ساعت 8 و ربع رفته بود و گفته بود یک ربعه برمیگرده.من 9 اومدم خونه.اون ساعت 11 اومد.وقتی اومد مهمون داشتیم.وسایلشو برداشت بره نزاشتم.از 11 تا 2 تو پارک حرف زدیم و من گریه کردم.خیلی تهمت ها بهم زد.خیلی فحش بهم داد و لی من کوتاه اومدم و معذرت خاستم.آشتی کردیم اما دیگه دلم باهاش نیست.خیلی دیشب درد تحمل کردم بخاطر حرفاش.وقتی تو پارک بودیم گفت جداسیم بهتره.تیمه راهه ضرره.آشتی کردیم اما دلم سرد شده.واقعا فکر میکنم جدایی مونده واسم.تا دیشب فکر نمیکردم آدمی باشه که شماره هارو از تو گوشیش پاک کنه.اما دیشب گفت شماره هایی که نمیخام توش فضولی کنی رو پاک میکنم.اعتمادم سلب شده.فکر میکنم با یه خائنه دروغگو دارم زندگی میکنم.
ببخشید طولانی شد.توروخدا راهنماییم کنین چیکار کنم؟
هیچکس از خانواده من از مشکلاتمون خبر نداره.فکر میکنن ما خوبیم با هم.واسه همین اصلا شرایط طلاق رو ندارم.مادرم هم به شدت مریضه.اگه جدا شم میدونم طاق نمیاره.
واقعا همه می خوان بخونن و رد شن؟هیچکی کمکم نمی کنه؟
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام شارلوت جان.
آروم باش خانوم خدا بزرگه. این اولین باریه که دارم توی این تالار برای کسی مینویسم.حال خودم اصلا خوب نیست.منم شرایطی به مراتب بدتر از تو دارم یک ماه مونده به مثلا عروسیم:302:
خواستم بهت بگم به نظرم یه مدت رها کن همه چی رو. نه زنگ بزن نه اسمس بده، هیچی هیچی. بذار خودش تو تنهاییش فکر کنه و توی این مدت تو خودت رو سرگرم کن و انگار کن که اصلا نامزدی نداری، شاید صبر نتیجه بهتری بده.
خدا کنه زود همه چی درست شه. برای منم دعا کن.
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
میترسم اینطوری بیخبر باشیم منو یادش بره.ازش برمیاد بره و دیگه نیاد.نمیخام تنها بمونم.هم دوسش دارم هم ازش زده شدم بخاطر اخلاقش.
الان دوست دارم دوستان بیان و عیب کارمو بهم بگن.هم اشتباهات منو بگن هم اونو.
کمک کنین زندگیمو درستش کنم.یک ماه دیگه عروسیمه.
خدایا چرا من اینقدر باید عذاب بکشم؟:302::302::302::302::302::302:
بازم شکرت:323:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
لعنت به این عروسی که تا اسمش میاد جای شادی تازه اول بدبختی میشه
شارلوت جان نمیدونم چی باید بگم ولی فکر میکنم پیشنهاد مریم جان بهترین راه حل باشه.
میزاره بره؟؟؟؟از چی میترسی اگه قراره با تماس نگرفتن تو فراموشت کنه فکر نمیکنی اول تو فراموشش کنی بهتر باشه؟؟؟
فکر میکنم خونوادتو تا حدی در جریان بزاری بد نباشه
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
دوست خوبم ممنون از نظرت:72:
اما نمیدونم چطور اینقدر راحت میگین اگه قراره فراموش کنه بهتره من اول فراموش کنم؟من هنوز دوسش دارم.میترسم خیلی میترسم از جدایی.مستقل بار اومدم اما احساس میکنم بدونه اون نمیتونم زندگی کنم.حتی اگه دوسم نداشته باشه میخام تلاش کنم دوباره عاشقم شه مثل روز اول که واسه رسیدن بهم پاشنه در خونه رو از جا کند و به دست و پای بابا و مامانم افتاد.هزاربار رفت و اومد و اشک ریخت تا بله رو گرفت.من اون آدمو میخام.نمیدونم چیشد که اینجوری شد و اون آدم یهو اینقدر ازم بی حساب شد.شاید از محبت زیادیه من بوده.میخام درستش کنم.راهنمایی واسه ایراداتم
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت عزیز...
کم و بیش در جریان تاپیکهاتون هسنم.چیزی که با خوندن اولین پست این تاپیک توجه منو جلب کرد این بود که:علت اصلی این رفتار همسرتون چی هست؟یعنی دلیل اصلی بحث و جدلهای سابق بر اینتونم که به قول خودتون حتی باعث خونریزی معده شما هم شده چیه؟
در پست اول شما فقط شرح یک دعوای زن و شوهری رو دادید!دعوایی که خیلی از خانواده ها تجربه میکنن،و اتفاقا حرفهایی مثل همین دیگه طلاق بگیریم بهتره و از این قبیل درش زیاد زده میشه!و بر این اساس نمیشه نظری راجع به مشکل شما داد.
پیشنهاد میکنم با دقت رابطه تونو و دلایل بحثها و دعواهاتونو واکاوی کنید،و بصورت خلاصه بنویسد تا بشه راجع بهش فکر کرد.
پ.ن1:شرایط پیش از جشن عروسی به خودی خود بسیار استرس زاست،مخصوصا برای عروس خانم،به این نکته هم توجه داشته باشید.
پ.ن2:در پست اون یکی تاپیکتون دیدم که نوشته بودید وقتی همسرتون به دنبالتون اومد یه شاخه گل هم براتون آورده بود، اما در پست این یکی تاپیک اثری از این حرف نیست!فکر میکنم به خاطر مشکلات پیش اومده نا خودآگاه مشکلاتتون بزرگتری از چیزی که هست براتون خودنمایی میکنه و خوبیهای همسرتون هم کمرنگ تر به نظرتون میرسه.
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
خیلی خیلی ممنونم ازتون یک زن امیدوار عزیز
قبلن هم گفته بودم که من خیلی حساس بودم و وحشتناک بهش گیر میدادم و محدودش کرده بودم و خودم فهمیدم واقعا اشتباه میکردم.بیشتر و میشه گفت تقریبا همه دعواهامون سر همین موضوع بود(چون من دوست نداشتم با دوستاش بره بیرون و شب بره پیششون بهم دروغ میگفت و من که متوجه میشدم جنگ راه می افتاد)من اون رفتارم رو اصلاح کردم اما شوهرم هنوز توی همون فازه و بازم دروغ میگه.همین دیشب دلیلی نداشت نگه شرکته و ماشین دوستش رو گرفته.میدونه من میفهمم و حالم بد میشه.میدونه از دروغ متنفرم و آتیش میگیرم بازم همین کارو میکنه.دیشبم گفت که آره شماره هامو پاک میکنم چون حوصله دعوا ندارم.این در صورتیه که من اصلاح کردم رفتارمو و خودشم میدونه.من میگم اگه ریگی به کفشش نیست چرا دیشب اونطوری فرار کرد و منو نبرد با خودش؟از اینجاست که شک میکنم بهش
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
دوست خوبم....
متوجه حساسیتهای شما به عنوان یک خانم هستم!(ناسلامتی هردومون از یک جنسیم:163:) اما میدونید واقعا چرا دیشب شما رو با خودش نبرد و فرار کرد؟چون شما حقیقتا در رفتارتون تغییر ی ایجاد نکردید!و مسلما با همراهیتون یه دعوای بزرگ اتفاق میافتاد.
اصلاح این رفتار یعنی اصلا دنبال این نباش که همسرت واقعا شرکته یا نیست! و اگرم فهمیدی حالت بد نشه!
شارلوت عزیز...
به جای سین جیم کردن همسرت،و این که حالت بد بشه باید تلاش کنی که دروغگویی رو در همسرت کاهش بدی و این راهی که شما در پیش گرفتی فقط موجب تشدید این رفتار در همسرت میشه!البته قبول دارم که از نظر ما خانمها دروغ گفتن گناه نابخشودنیه و ترجیح میدیم بمیریم اما دروغ نشنویم!اما... ایا واقعا این دروغگویی جز ثابت اخلاق همسرته؟یا فقط به شما اونم در موارد خاصی دروغ میگه؟
به سوال بالا خوب فکر کن...در ضمن:
شک آفت زندگی مشترکه!از همین الان یاد بگیر تا به قول خانم آنی حاضر به اعتماد باشی.
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت عزیز
بازم که تند رفتی. شما هی پیله کردی بهش و قرآن آوردی معلومه که عصبانیش کردی. اونم عصبانی بوده 1 چیزی گفته
بی تدبیری کردی گفتی دستت رو بذار روی قرآن. این یعنی پیله کردن. یعنی اینکه دائم من تو رو دارم چک می کنم. کادر درستی نکرده اما خسته شده و قاطی کرده.
اون الان پر از فشار و استرسه. پسر عموی من همین اواخر سر عروسیش بهم می گفت انقدر فشار رومه و استرس
دارم دلم میخواد بزنم زیر همه چیز و طلاقش بدم گاهی با اینکه خیلی زنش رو دوستش داشت. زنش هم دائم بهش
پیله می کرد این عصبی تر می شد. اما الان خوش و خرم دارن زندگی می کنن.
شارلوت جان بهتره به همسرت بگی که شروع یک مسئولیت سنگین همیشه توام با استرسه اما شما باید باهم
این استرس ها رو کم کنین. بهش بگو من می دونم تو اط پس همه چیز به بهترین شکل بر میای.
عصبانی شده یکم و خیلی پر استرس و خسته. میدونم تو هم خسته ای! اما بگذار 2 - 3 روزی بگذره خودش میاد
پیشت.
سعی کنین تو طوفان های زندگی سریع حلقه هاتون رو در نیارین این که نشد کار که آخه گلم.
اینو بعدا جو که آروم شد به همسرت یاد بده!
نگران نباش چند روز بگذره همه چیز درست میشه. نترس فراموشت نمی کنه مگه الکی و بچه بازیه
آدم گربه خودنگیش رو هم راحت از یاد نمیبره چه برسه به همسرش! :)
اگر این عروسی انقدر داره فشار میاره بهتر نیست برید یک سفر و بعد سر زندگیتون؟ اینطوری قشنگتر نیست؟
به پیشنهادم فکر کن. فعلا هم آروم باش و اقدامی نکن. انشالا درست میشه دوست خوبم :46:
:72:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت عزیز فرض کن که زندگیت یه متن که یه جاهایش خوبه و یه جاهایش بد و تو هی دستت رو بری روی جاهای بد و به همسرت می گی بیا با هم بخونیمش (گیر دادی به اینکه همسرت کجا میره و کجا نمی ره و هی روش اصرار می کنی)
عزیز من همسرت چه دانشگاه باشه چه شرکت خلاف شرع که نمی کنه فقط اینقدر حساسیت نشون دادی که اونم حساس کردی
لطفا این قضیه رو بذار کنار
بعدشم زن طاقتش بیشتر تو مشکلات یکم همراهیش کن
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام عزيزم
يكي از دلايلي كه شوهرت بهت نميگه اينه كه ميترسه دوباره بهش گير بدي و مجبور هست كه دروغ بگه.بزار راحت باشه و احساس نكنه با ازدواج اسير ميشه متاسفانه چون قبلا خيلي بهش گير ميدادي ديگه بهت نميگه چون حوصله جر و بحث نداره.از طرف ديگه شوهر شما با دوستاش بيرون ميره بايد از همين الان كه عروسي نكردي خوب فكر كني ببيني ميتوني كنار بياي يا نه؟چون فردا مشكلات زيادي رو به وجود مياره
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
.قران آوردم گفتم قسم بخور که کلاس بودی و شرکت نبودی.قسم نخورد
واقعا همه می خوان بخونن و رد شن؟هیچکی کمکم نمی کنه؟
به نظرم رفتارت خیلی اشتباهه..قران داراوردی که قسم بخوره...به نظرم حتی اگه مطمئن باشی که بت دروغ میگه نباید به روش بیاری چه برسه به قران قسم خوردن!! بذار بفهمه که بش اعتماد داری..این قدر هم بش گیر نده که مجبور بشه بت دروغ بگه..
عزیزم این مردی بوده که دوست داشته...این خیلی خوبه...
به نظرم به هر حال تا از عشقش مطمئن نشدی باش عروسی نکن...نگاهی به تاپیک های انیجا بنداز و با زندگی خودت بازی نکن..
یه مدت رفتارت را تغییر بده که دوباره بت جذب شه..بعدش عشقش را امتحان کن!!
مگه چجوری میخواین مراسم بگیرین که این قدر استرس به خودت و اون میدی...چشم و هم چشم را بذار کنار و سعی کن منطقی به مراسمتون را برگذار کنید..در حد توان مالی و زمانی که میخوان براش بذارین...اخه ارزش داره که تو خودت و شوهرت را کلی داغون کنی بعدش به هر حال ملت میان ایرادهای خودشون را میگیرن از همه چیز!!! اینم زندگی ما ایرانیهاست دیگه...بیخیال بابا..
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت عزیزم
یه مدت فکر کن که شوهرت یه همخونه ایه دانشجوییه که کی میره و کجا میره و ... به شما ارتباطی نداره و هیچی نپرس.مطمینم بعد از یه مدت خودش میاد بهت میگه کجا می رم و ... .
من مطمینم که هیچ ریگی تو کفشش نیست فقط مغزش از سوال جواب خسته هست.
ای خدا چرا ما زنها رو اینقدر احساساتی و گیر افریدی وقتی مردها خوششون نمیاد؟؟:316:
که حالا هی مجبور باشیم درست کنیم خودمون رو. ای بابا :305:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
:72:شارلوت عزیز سلام.
کمی اروم باشین توروخدا.
من زیاد در بارتون نمیدونم دلیل این همه شک اونم الان که شمارش معکوس شروع زندگی مشترکتون اغاز شده چیه؟
ببین اگه مشکلت دروغ گفتن ایشونه با این رویه ای که پیش گرفتی بیشتر وبیشتر به دروغ گفتن سوقش میدی .
ازش چی دیدی که هی میگی ریگی توکفششه؟
اینجوری همش میترسونیش.حق داره نگران باشه واسه بعدها .یکم رو خودت کار کن سعی کن اعتماد کنی وبشی یه اغوش واسه ارامش شوهرت .
الان خیلی فشار روتونه میدونم ماهم اینجور بودیم یادمه 2هفته به عروسیمون بود هر روز باهم دعوا میکردیم چون همه مسئولیتا به عهده شوشو بودو منم مثل کنه بهش چسبیده بودم ومیخواستم سر هر چی نظرمو بگم .
ازخرید کاسه توالت گرفته تا دسته گل عروسی سر همه چی دعوا کردیم بیچاره شوشو خسته که میشد تیکه های خواهرو اطرافیانم بهش اضافه کن منم هی میزنگیدم کجایی وچرا جواب تلفنامو نمیدی و......
اینقدر بهش فشار اومد که تو اتاق عقد فشارش افتاد فکرشو بکن....:33:
ببخشید پرحرفی کردم :163:یکم راحتش بگذاروببین خودش میاد طرفت اون تورو راحت بدست نیاورده که به این راحتیا ولت کنه.
کم نیار الان وقتش نیست.
الان وقت اعتماد وروحیه دادنه.
بابا یکم سیاست زنونه بخرج بده.
موفق باشی :72::72::72:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت عزيز
احساس ميكنم از بس به هم سخت گرفتيد و بار خاطر هم شديد الان ذهنتون دنبال راحت ترين و اسونترين راهه اونم جدايي
هر دو انگار يك بار خيلي بزرگتر از ظرفيتتون رو دوش هم قرار داديد و انقدر بهتون فشار اورده كه ترجيح ميديد از زير اين فشار خودتونو به سرعت رها كنيد
با شرايطي كه شما براي ايشون پيش اوردي با اونهمه فشار و كجا بودي و.... باور كن هر كس ديگه اي هم بود از اينده ميترسيد واحساس فشار ميكرد
شما هم كه خودت منفي هاي ذهنتو چند برابر كردي , اونو تو شرايطي قرار دادي كه دروغ بگه و حالا دروغهاش ازارت ميده
يه مدت همديگه رو ازاد بزاريد, سخته اما بهترين راه اينه دست از فشار بيشتر و زنگ هاي مدام و اين دور تسلسل برداريد تا بتونيد راحت تر فكر كنيد
يه كم ارامشو به همديگه برگردونيد و اونوقت ميبيني كه مشكل فقط اين فشار بود
رابطه رو قطع نكن و محبتتون رو هم قطع نكن اما كمش كن و احترام رو بيشتر, باور كن تحت فشار نباشه برميگرده و خودش سر صحبتو باز ميكنه
فقط با ارامش:72:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام شارلوت جان
خوبی؟
همیشه فراهم کردن مقدمات عروسی فشار زیادی رو به دو طرف وارد میکنه.به دختر بابت جهیزیه و به پسر هم بابت خرج و مخارج تالار و ...
اینا طبیعیه.فکر نکن فقط تویی که این درگیری رو داری.به زبان میگی که من درکش میکنم و .... اما از اون طرف انتظار محبت ازش داری.
مردها مثل ما زنها چند بعدی نیستن.اینو یادت باشه.یه زن در عین حال میتونه غذا درست کنه..خونه تمیز کنه....بچه داری کنه...اما یه مرد نمیتونه.و برای انجام کاری روش تمرکز میکنه.
به خاطر همیننم هست اکثر مواقع کارهای مردها دقیقه اما تکه.زنها برعکس.
چند تا کار رو باهم انجام میدن اما با کیفیت پایین تر.
بگذریم
ببین من فکر میکنم شما خوب نمیتونی همسرت رو درک کنی.میگی وقتی من بهش خیلی خیلی احتیاج داشتم....
فکر کردی با خودت شاید اونم اون لحظه خیلی خیلی خیلی احتیاج داشته به خواهرش سر بزنه...
ببین سعی کن پیله نکنی بهش.مردها متنفرن از اینکه زنی بهش پیله کنه.
اون چون میدونه شما از قهر و روترش کردنش حرص میخوری این کار رو میکنه.
باور کن اگر حساسیتت رو کم کنی به این موضوع دیگه تکرار نمیکنه
وای به روزی که مردی نقطه ضعف خانومش رو بفهمه.این نقطه ضعفها هم بیشتر قهر و طلاقه.
درست نبوده قرآن اوردی.یکمی زیرک باش.خیلی صاف و ساده برخورد میکنی.منم جاش بودم بهم برمیخورد.
من یه تجربه از خودم بهت بگم:
من یه بار تو دعوا با همسرم ، همسرم وسایلش رو برداشت که بره.جلوی پدر و مادرم.من رفتم به دست و پاش افتادم.همسرم هم خیلی مصمم تر رفت و تا یه هفته هیچکس ازش خبر نداشت.گذشت و گذشت تا دوباره همچین موضوعی پیش امد.دوباره همسرم وسایلش رو برداشت بره.من هیچ کاری نکردم و فقط نشستم و نگاهش کردم..
اون هی دست دست میکرد که نره ! اخر سر گفت نمیای جلومو بگیری..؟
گفتم نه...هر جور راحتی همونطور رفتار کن.
اون بار اول و اخرش بود که این کار رو کرد.
رها کن همسرت رو.
اگر میگه طلاق به دست و پاش نیفت.بهش بگو من زندگیمو دوست دارم.این تویی که طلاق میخوای.پس خودت برو اقدام کن.
مگه شما تو موبایلش تجسس میکنی؟
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
وقتی زنگ زد دانشگاه نبود و شرکت بود و باز به من دروغ گفت که دانشگاهم.خلاصه ساعت 8 امد خونه و در این مدت همش به من میگفت دودقیقه دیگه میرسم.وقتی اومد لباساش رو عوض نکرد و گفت افطاری بخورم میخام برم کار دارم.واقعا داشتم از دروغاش منفجر میشدم.قران آوردم گفتم قسم بخور که کلاس بودی و شرکت نبودی.قسم نخورد و حلقشو دراورد و گفت دیگه نمیخامت و میرم و... وسایلشو جمع کرد ولی من نزاشتم بره.دیدم لباساشو عوض نکرده که زود بره.بهش گفته بودم منم باهات میام(ماشین دوستش دستش بود و ما با اون دوستش رفت و آمد داریم و مشکلی نداشت منم باهاشون برم)وقتی افطاری میخورد من رفتم آماده شدم که تو عمل انجام شده قرار بگیره.اما باورتون نمیشه.جلو بابام گفت نه نمیخام بیای میرم یک ربعه برمیگردم بریم کاراتو انجام بدیم.زد بیرون از خونه.منم ماشینو برداشتم رفتم بیرون.زنگ زدم کجایی جوابمو نمیداد و فقط داد میزد و فحش میداد.ساعت 8 و ربع رفته بود و گفته بود یک ربعه برمیگرده.من 9 اومدم خونه.اون ساعت 11 اومد.وقتی اومد مهمون داشتیم.وسایلشو برداشت بره نزاشتم.
این همه تعقیب و گریز مال یک روز بوده؟
بیچاره احساس می کنه اسیر شده. احساس خفگی می کنه. جرات تکون خوردن نداره.
مستقیم بهت می گه نیا، شما می گی لباس پوشیدم تو عمل انجام شده قرار بگیره؟
واسه یه شرکت بودی یا دانشگاه، واسش قرآن می آری که قسم بخور ؟!؟!
از خونه می ره بیرون، ماشین برمی داری می ری دنبالش؟
بازم اون بوده که دوباره برگشته، من بودم اصلا دنبال سایلم هم نمی آمدم. از همون ور می رفتم خونه خودمون.
به جایی رسوندیش که سه بار در روز حرف از طلاق و جدایی و حلقه در آوردن و نخواستن و ... بزنه؟
من نمی دونم همسر شما خائن و دروغگو هست یا نه، اما می دونم با این رفتارها نه می تونی بفهمی آیا هست یا نه
و اگر هم باشه
نمی تونی با این کارها جلوش را بگیری یا اصلاحش کنی.
پس در هر حال کارهات بی فایده است. با این کارها فقط باعث می شی ازت خسته و دلزده بشه.
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام
من دارم دیوونه میشم.تو شرایطی نیستم که سرزنش بشنوم.میدونم اشتباه کردم اما چرا اشتباهات اونو نمیبینین؟
من هیچ فشاری نیاوردم روش برای برگزاری مراسم عروسی.من از روز اوال که اومد خواستگاری گفتم که عروسی نمیخام و از عروسی متنفرم.اینکه داره عروسی برپا میشه اصرار خودش و خونوادشه.
درسته من گیر دادم اما قول داده بود دروغ نگه.منکه 3 هفتس اصلا کاری به کارش نداشتم.هرجا خواسته رفته و هرکار خواسته انجام داده.دلیلی نداشت منو نبره.
در ضمن من هیچوقت به خودم اجازه ندادم حلقمو دربیارم و اون تا حالا 3بار حلقشو پس داده بهم.هیچوقت هم حرف طلاق نزدم چون حس میکنم سردی میاره حرفش هم.
حالم خیلی بده.باهم خوبیم اما تا یادش میفتم اشکم سرازیر میشه.من نمیتونم با آدم دروغگو زندگی کنم.چون دروغ گفته به همه چی شک میکنم.
تنها مشکل منو شوهرم همینه.
قبلا دوبار دو تا دختر بهش زنگ زدن که اول زد زیرش و گفت نمیشناسه اما بعد رو شد که 3 یا 4 سال پیش باهاشون تلفنی در ارتباط بوده.من از اون موقع خیلی حساس شدم و میترسم دوباره یکی زنگ بزنه.واسه همین بود که بعضی وقتا به بهانه عکس یا فیلم گوشیشو چک میکردم.قرار بود خطش رو عوض کنه اما نکرد.من میترسم با این اوضاع اگه یکیشون زنگ بزنه جذبش بشه
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام شارلوت جان
این لینک رو بخون حتما
http://www.hamdardi.net/thread-8696.html
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام گلم
3 هفته زمان زیادی نیست برای ایجاد تغییر و اینکه باورت کنه که بهش اعتماد داری و دیگه نمیخوای بهش گیر بدی.
پس به جای دیوانه شدن کمی بهش زمان بده. من با یکی از آشنایانمون یک مسئله ای پیدا کردم به خاطر اخلاق و
رفتارهای بد اون خانوم با من ، چند سال طول کشید تا باور کنم واقعا عوض شده و قصد جبران داره. به ظاهر هم ابم
باهاش خوبه اما دیگه باهاش مثل سابق نیستم.
میخوام بدونی برخی از رفتاهای ما چنان مخاطب رو تخریب می کنن تو 1 لحظه که شاید باور اینکه ما عوض شدیم و
دیگه نمیخوایم اشتباهات گذشته رو تکرار کنیم (به شرطی که واقعا عوض شده باشیم ها) برای مخاطب خیلی سخت
باشه پذیرشش! مثلا همسر شما انقدر در گذشته از رفتاری دلخور شده با اینکه الان شما سعی داری تغییر کنی و
تغییر رویه بدی (تغییر در طولانی مدت نثبیت و نهادینه میشه) اما هنوز باورش نکرده و به شیوه خودش ادامه میده.
مثل شما که هنوز از همسرتون سر اون کارش در پارک ناراحتین و هنوز روی دلتون مونده ، اون هم انگار هنوز
رفتارهای گذشته شما رو دلش مونده. پس بهتره با آرامش سنگ هاتون رو با هم وا بکنین و یک فرصت دوباره بهم
بدین. ضمنا شما شک رو در وجودتون درمان کنین و همچنین حساسیت هاتون رو.
تاثیر تغییر همسرتون رو در بلند مدت خواهید دید پس نگران نباشین که دارین با 1 دروغ گو زندگی می کنین.
به هر 2 نفرتون زمان بدین.
البته من منکر کارهای بد ایشون نیستم اما اینجا ما تنها با شما در تماس هستیم نه همسرتون.
در مورد اون دخترها هم که میگین اگر همسرتون اونها رو میخواست که الان شما همسرش نبودین!
ولی بی تدبیری های آتی شما در زندگی مشترک ممکنه زمینه های این کار رو فراهم کنه. پس با افزایش مهارت ها
در زندگی این زمینه ها رو از بین می برین.
ضمنا یادتون باشه تغییر و اثراتش در طولانی مدت رخ میده.
موفق باشین
:72:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
شارلوت جان مردها مثل ما احساسی رفتار نمیکنند انتظار نداشته باش همسرت به همین زودی به اشتباهاتش اعتراف کنه خطشو عوض کنه اون بحثها رو فراموش کنه و بشه همون ادم روز اول خواستگاری برات
اولا به نظر من اگه ممکنه یه خورده عروسیتو عقب بنداز با این تنش وارد زندگی مشترک بشی مشکلاتت ممکنه بیشتر بشه
دوما از همسرت نخواه خطشو عوش کنه اون اگه قرار باشه با دوست دخترهای سابقش در ارتباط باشه خوب میتونه شماره جدیدشو بده اگه هم نخواد که همین الان و با همین خط میتونه بهشون خیلی قاطع بگه که ازدواج کرده و دوست نداره باهاشون در ارتباط باشه
زنگ زدن یا نزدن اون دخترها فقط و فقط به نحوه برخورد همسرت مربوط میشه
به نظر من یه مدت وابستگیهاتو نسبت به همسرت کمتر کن گیر دادنهاتو کمتر کن زیاد ازش نخواه که بیاد خونتون یا همو ببینید بزار خودش تصمیم بگیره اون چیزی رو که خودش دلش میخواد در کل یه مدت فاصله تو رعایت کن میدونم خیلی سخته منم تو این شرایط بودم درکت میکنم ولی باور کن اگه الان این کارو بکنی خیلی اسونتر و بهتره تا بعدا تو زندگی مجبور شی این کارو بکنی
همیشه دوری و فاصله سردی نمیاره گاهی باعث نزدیکتر شدن دلها به همدیگه میشه
بعد از گذروندن یه دوره فاصله خیلی راحت تر میتونی تو ارامش خواسته هات و هر چه که ازارت میده به همسرت بگی درواقع اگه قبل از عروسیتون این مسائلو حل کنی زندگی زناشوییت کمتر دچار مشکل میشه
بالاخره یکبار واسه همیشه هر انچه تو دلته با صداقت به همسرت بگو و عکس العملشو ببین نمیتونی که یه عمر با این شک و دودلی کشنده در کنار همسرت زندگی کنی و همیشه فکر کنی داره بهت دروغ میگه الان کجاست نکنه دوست دختر قبلیهاش بهش زنگ بزنند نکنه یکی دیگه مخشو بزنه
البته اینو هم بگم تو این مدت با خودتم کار کن و سعی کن این افکارو از خودتم دور کنی همه مردها نسبت به اینکه خیلی سوال جواب بشن حس بدی دارند و موضع میگیرند
موفق باشی
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام.ممنون از بهار شادی و ترانه عزیز:72:
مرسی که همراهیم میکنین.
من قبول دارم خیلی اشتباه کردم.خیلی زیاد.همش هم بخاطر بی تجربگی بوده.کاش از روز اول آشناییمون اینجا رو میشناختم تا یاد بگیرم چطور با همسرم رفتار کنم.
باید بگم که هر دو بار که دختر زنگ زد همسرم ازم پنهون نکرد و همون لحظه هم گفت این شماره زنگ زده نمیدونم کیه.ولی بعد شناخت و گفت من ازدواج کردم و با خانومم هستم اگه کاری دارین بگین وگرنه که دیگه زنگ نزنین.دیگه هم زنگ نزدن.
میدونم اگه من خوب رفتار می کردم بهتر از همسر من تو دنیا نبود.خانوادشون خیلی زن دوست هستن و در کل فامیل و شهرشون شوهره من به خوش اخلاقی معروفه.اما بخاطر اشتباهات من اینطوری شده.باور کنید طوری باهام حرف میزنه که احساس می کنم داره با کارگرش حرف میزنه.یا مثلا شاید من خانوادم جانی و تبهکارن.در صورتی که من هیچی کم ندارم(جز یه اخلاقه خوب و یک ذره سیاست و یه کوچولو عقل:311:).هم خانوادم خیلی بالاترن از خانوادش.هم تحصیلاتم بالاتره هم از نظر قیافه...
دوستان چطوره یه برنامه ترتیب بدم و از دلش درارم؟مثلا یه هدیه براش بگیرم و معذرت بخام ازش و بگم سعی میکنم اخلاقم بهتر بشه و از اونم بخام خودشو اصلاح کنه؟
آیا با این جریاناتی که پیش اومده اینکارو انجام بدم؟
اگه همینطوری پیش بره خیلی بده.میگم شاید با اینکار هردومون یه خورده دلگرم بشیم
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام شارلوت عزیز
اول از همه محدودیت شما در تاریخ عروسی تونه ، اگه هنوز رسما سایرین رو دعوت نکردید ، تاریخ عروسی تون رو حداقل 3 ماه به تعویق بندازید.
اعتماد و اطمینان زوجین ، شرط اساسی و ستون اصلی زندگی مشترکه. در این 3 ماه سعی بر اعتماد سازی (بله باید اعتماد رو ساخت) کنید.
مساله اصلی شما که خودتون معترفید و دوستان هم اشاره کردند.(گیر دادن که ناشی از عدم اصمینان شما بوده) یه سری آمادگیهای دیگه ای هم لازمه (مثل گریه نکردن ، قهر نکردن ، و...)
اما یه پختگیهائی هم شما داشتید ، مثل مطرح نکردن طلاق ، حلقه در نیاوردن و... :104::104:که بالعکس شوهرتون این بی تجربگیها رو انجام داده.
"دوستان چطوره یه برنامه ترتیب بدم و از دلش درارم؟مثلا یه هدیه براش بگیرم و معذرت بخام ازش و بگم سعی میکنم اخلاقم بهتر بشه و از اونم بخام خودشو اصلاح کنه؟
آیا با این جریاناتی که پیش اومده اینکارو انجام بدم؟"
یه چند روزی به او و خودتون مهلت بده ، بذار نفس بکشه ، بذارید این زخمهای و دل آزردگیها یه کمی التیام بگیره ، اما کامل کامل هم ارتباطت رو قطع نکن. از فردا می تونی یه اس ام اس ، پس فردا یه تماس مختصر و حال و احوال و...
اگه تمایلی به معذرت خواهی داری (صد در صد لزومی به عذر خواهی زبانی نیست ) مشروطش نکن ، از او نخواه که خودشو اصلاح کنه (زنگ خطر) ،
آرام آرام از هفته بعد که شروع کنی ، او تغییر رفتارت رو می بینه ، واکنش نشون میده ، از خدا کمک بخواه که تو این مسیر (حسن ظن) موفقت کنه.
بنابراین طلاق خواسته شما نیست ، شما همسرتون رو دوست دارید ، همین کافیه که کار به جاهای باریک نکشه ،
فقط یه نکته اما اساسی ،
سعی کنید دوستی تون ، طوقی به گردن دوستتون نندازه بطوریکه از بودن با شما احساس خفگی کنه ، در اینصورت هر کسی برای نجات خودش سعی می کنه از این فضا خودش رو خلاص کنه و بره جائی که احساس آزادی کنه ، بتونه نفس بکشه و...
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام و خیلی خیلی ممنون از اینکه همراهیم میکنید
ما از اون شبی که بحث کردیم همیشه با هم هستیم.یعنی قبلش هم همش با هم بودیم.همسرم هرشب پیشمه . صبح تا شب هم دنبال کارامون میدوییم.
یادم اومد یه روز داشتم با خواهرش صحبت میکردم میگفت خیلی بهت وابسته شده.اوایل دوت داشت مثل قبلا چند شبی بره پیش دوستاش باشه یا با اونا بره بیرون اما خیلی وقته که دیگه سراغشون نمیره و حتی وقتی میگم بیا پیش ما امشبو میگه نمیتونم بدونه خانومم بخابم.خودمم اینو حس کردم که نمیتونه.میگه من امشب میرم خونه آبجیم اما همش دست دست میکنه و آخرشم نمیره.این چند شب هم نرفت و پیشم موند.البته خب منم حالم خوب نیست و شاید هم بخاطر اون تنهام نمیزاره و نگرانمه.شب تا صبح بیداره بالا سرم و تا تکون میخورم میگه چی شده؟حالت خوبه؟چیزی نمیخای؟
میدونم هنوز جونش به لبش نرسیده اما اگه ادامه بدم همینطور خواهد شد.خیلی دوسش دارم.ئاقعا شبایی که نیست خابم نمیبره.اما گیرم.ولی اینو تو خودم میبینم که عوض شم.فقط اگه میشه راهنمایی کنین که چطور خواسته هامو بهش بگم که باهام راه بیاد؟منظورم انتظاراتیه که ازش دارم(اینکه باهام صادق باشه و بهم اعتماد کنه و دروغ نگه و...)
میگه بهم اعتماد داره ولی مثلا وقتی گوشیم دستمه حساسیت نشون میده.یا روی تنها بیرون رفتنم یا شب بعد از غروب بیرون بودنم خیلی حساسه.
من وقتی اشتباه از طرفم باشه راحت معذرت خواهی میکنم.هدیه هم بیشتر واسه این میخام بگیرم چون پیش دوست و همکارش اونشب که بحث کردیم خیلی بد باهاش حرف زدم و وقتی داد میزدم صدامو شنیده.البته شوهرم بدتر حرف زد اما خب.میگم شاید هدیه باعث شه زودتر فراموشمون بشه.
در مورد زمان مراسم نمیتونم تغییرش بدم.همه مقدمات فراهم شده و 3 یا 4 ماه دیگه امکانش نیست.چ.ن خودمم دانشجوی شهر دیگه هستم و خیلی سخت میشه
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
خوشحال شدم این چیزا رو نوشتی.معلومه خوبیای شوهرتو میبینی و متوجه ای که چقدر دوست داره. :104:
عزیزم درخواستاتو همون موقع که کنارشی و تو بغلش با متانت و خانومی بهشی بگو..یعنی با تهدید و مشاجره هیچوقت درخواستاتو بیان نکن چون ناراحت میشه و جبهه میگیره.
آقایون خوششون میاد خانومشون درخواستاشو دقیقا به صورت درخواست بیان کنه نه به عنوان اینکه وظیفته و باید انجامش بدی!!
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام شارلوت
صحبت های جناب baby بسیار عالی بود :104: :104: :104: :104: :104:
شارلوت جان در کارگاه های خوب جناب baby شرکت کن و از تجربیات ارزشمندشون در زندگی مشترک بهره مند شو.
یک آیتم جالب برات بگم. برادر من تازه عقد کرده مثل شما و همدیگه ر هم بسیار دوست دارند. درست مثل همسر شما
طاقت دوری زنش رو نداره اما دیروز متوجه یک هشدار شدم!
زنش دائم باهاش تماس میگیره و همش چکش می کنه و میخواد که ازش همش پیشش باشه. (محبت افراطی)
دیشب که برادرم گفت اگر خانومم طنگ زد بگو خسته ام و خوابیدم زنگ نزنه!!!! (واقعا هم خسته بود طفلی) این تاکید
من رو به فکر فرو برد و با عروسمون صحبت کردم که تو داری کاری می کنی که همیشه در دسترسش باشی و زمینه
دلتنگ شدن رو داری ازش می گیری. گفتم باهاش تماس نگیر گاهی تا خودش دلتنگت شه. همیشه در دسترسش
نباش! دائم چکش نکن که فکر کنه بی اعتمادی بهش. خلاصه عروسمون حسابی حواس جمع شد.
برای کاهش حساسیت هات لینک های معرفی شده در تاپیک زیر رو
زود رنجی
ضمنا یک توصیه اکید!
در زندگی مشترک هرگز این تفکر رو نداشته نباش که : "اگر اون چنین کنه من چنان می کنم یا چون من چنین
محبتی کردم اونم باید اینطور باشه!" محبت توام با توقع پاسخ بسیار در زندگی مشترک آسیب زاست.
مثلا اگر آشتی می کنی شرط و اما و اگر نذار. اما به قاعده محبت کن. نه زیاد نه کم!
بهش استراحت بده. به خودت هم همینطور. به عشقتون هم همینطور.
شنیدی میگن دوری و دوستی؟ منظور از این دوری حفظ فاصله استقلال میان هر انسانی حتی زن و شوهره. بگذار
احساس کنه که یک محدوده مستقل و خصوصی داره که میتونه راحت باشه. اونوقت راحت نفس می کشه و اتفاقا تو
رو بهت هم می بینه.
درخواست هات رو هم وقتی شرایط آرام شد ، با حفظ مسائل بالا ، در کمال آرامش ، با موقعیت سنجی ( خسته
نبودن همسرت ، بی حوصله یا عصبی نبودن یا گرفتار نبودن نبودن همسرت ) با کلامی مناسب به شکلی زیبا و با
یک لطفا گفتن بیان کن و بعد اثرش رو ببین. ضمنا نخواه که خواستت سریع اجابت شه. کلی گویی هم نکن صاف برو
سر اصل مطلب. کنایه و غرغر و نق هم بگذار کنار.
مثلا یخچال خالیه و همسر شما خستس. میخوای بهش بگی بره خرید.
لحن منفی : هیچی تو این خونه پیدا نمیشه. زود باش پاشو برو خرید.
لحن مثبت : عزیزم یکم استراحت کردی بعدش میای با هم بریم کمی برای خونه خرید کنیم؟ باید کمی مواد غذایی
تهیه کنیم.
احتمالا میتونی واکنش های هر دو رفتار رو تجسم کنی.
خودت بنویس بعد هر لحن چی میشه.
موفق باشی
:72:
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
سلام به همه خیلی خیلی مرسی واسه حرفایه خوبتون
چرا بهار شادی و نادیا عزیزم فکر کردین من خواسته هامو بد بیان میکنم؟
همیشه سعی میکنم وقتی ناراحته هیچی ازش نخام.تا جایی هم که میتونم خودم کارامو انجام میدم.احترامشو نگه میدارم(اما خب وقتی عصبانیم میکنه از کوره در میرم دیگه)
همیشه سعی میکنم بگم لطفا یا اگه ممکنه.خب دوست دارم اینا متقابل باشه اما نیستش.
به همه محبت بدونه توقعه پاسخ کردم اما الان از شوهرم انتظار دارم که اونم بیان کنه و بهم نشون بده دوسم داره.
الان خیلی درگیری فکری داره و رفتارش بد شده.زودرنج هم شده.دیشب گفت میخام برم خونه آبجیم در حالی که خیلی دوست داشتم پیشم باشه و تا صبح هم خوابم نبرد اما گفتم هرجور راحتی عزیزم.اولش گفت باشه صبح میام شرکت پیشت اما بعد گفت نه میخام بخابم.خی منم انتظار داشتم بیاد.نارحتم ازش:302:
راستی در مورد اون چیزایی که من روش حساسم هرطور بگم راه نمیاد و قبول نمیکنه.در لحظه میگه باشه اما در عمل فایده نداره
-
RE: طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
خیلی دوسش دارم.نبودنش داره دیوونم میکنه