-
شوهرم با من خوشحال نیست
سلام دوستان من تازه تو این سایت عضو شدم
گفتم مشکلاتم رو درمیون بذارم
شوهرم مرد خوبیه همیشه هم حرفامو گوش میکنه (البته بدی های خودشم داره ولی من شعی میکنم کنار بیام)
مشکل الان من اینه که شوهرم دوران عقد که بودیم چون موتور داشتیم و دو نفر بودیم همه جا منو میبرد و کلی با هم خوش میگذروندیم ولی بعد از 1 سال الان هر جا بخواهیم بریم از دوستش و زنش یا پدر و مادر من خلاصه هر کس باشه در خواست میکنه با ما بیان بیرون و اگه اونا نیان منو تنهایی نمیبره بیرون میگه دو تایی خوش نمیگذره تعدادمون زیاد باشه جوری که اگه یه جمعه کسی نباشه بیاد نمیاد دست منو بگیره ببره بیرون در حالی که من خیلی دوست دارم لحظاتمون رو دو تایی بگذرونیم
شوهرم خیلی با احساسه و به من اهمیت میده اما وقت گذروندن تنها با من بعد از عروسی براش جذابیت نداره
به نظرتون باید چیکار کنم؟؟؟
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
خوب حالا که دوستان قابل نمیدونن تا بهم کمک کنن منم تاپیک دیگه ای باز نمیکنم و همینجا یه مشکل دیگه ام رو میگم شاید دوستان یکم منو راهنمایی کردن
شوهرم الان 31 سال داره و من 22 سال
اونوقتی که عقد کردیم من 19 سالم بود اون 28 سال
همیشه برام عجیب بود که چطور یه پسر 28 ساله تا حالا ازدواج نکرده و خانواده اش هم هیچ اصراری برای ازدواجش ندارن حتی با زور دعوا اومدن خواستگاری و پدرش هم نیومد و مادرش خیلی اصرار داشت ازدواج سر نگیره اما من خیلی شوهرم رو دوست داشتم و هیچی برام مهم نبود 3 ماه هم دوست بودیم.
وقتی ازش در مورد رابطه های گذشته میپرسم میگه هیچوقت با کسی دوست نبوده جز یه دختری که کار به خواستگاری هم رسید شیرینی خوردن رو نمیدونم اما بهم خورد میگفت دختره با کس دیگه بوده و چند روز پیش به طور اتفاقی عکس خانوم رو تو سی دی های قدیمی شوهرم پیدا کردم و دیدمش و یه شرایط مثل دخترای عادی نداشت وقتی میگم وزنش زیاد بود یعنی زیاد نه به صورت عادی بلکه غیر عادی و این منو مشکوک میکنه که چطوری با دو نفر همزمان دوست بوده و اصلا اون طرف پولدار بوده و اون بخاطر پول شوهرم رو رد کرد!!!
من کلا در این مورد سوال نمیپرسم چون خودم بدم میاد اما یبار بهش گفتم نکنه تو یبار ازدواج کردی میخوای من زن دومت باشم اونم همیشه به شوخی میگه یبار چیه من 3 تا زن داشتم باهاشون غذا درست کردم الان نوبت توئه
من حتی اولاش میترسیدم سر این موضوع ولی دوستام میگفتن خوب خنگه داره باهات شوخی میکنه
تا اینکه سر ماجرای آزمایشات بود فکر کنم باید فتوکپی شناسنامه اش رو میگرفتم وقتی نگاه کردم دیدم شناسنامه اش المثنی است و وقتی پرسیدم گفت وقتی 18 سالم بود رفتم مسافرت گم کردم با سختی یکی دیگه گرفتم
خوب منم حرفش رو باور کردم ولی شاید باورتون نشه هیچ جشنی نگرفتیم تا عقد که پدر و مادرم خودشون گرفتن و بد و خوب تموم شد زیاد مفصل نبود اما سر عروسی هیچ کدوم از فامیلای شوهرم نیومدن حتی پدر و مادرش و خواهراش و میگفتن لازم به عروسی گرفتن نیست در صورتی که خانواده کاملا نرمالی هستن مثل همه خانواده ها خرج عروسی رو هم شوهرم خودش میخواست بده هر چند خودشم اول راضی نبود و شوهرم بزرگترین و تنها نوه پسری خانواده است و مادربزرگاش هم زندهه هستن و اصلا براشون مهم نبود که تو عروسیش باشن در حال که همینجوری جونشونم میدادن براش
شوهرم خیلی مرد خوبیه اما ممکنه یه ازدواج دیگه در کار باشه و من ندونم ؟؟؟ چطوری میشه فهمید چه سالی براش شناسنامه المثنی صادر شده؟؟؟
(سوال اولم سر جاشه اینو نوشتم اگه کسی میدونه منو مطلع کنه)
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
مهتا عزیز به تالار همدردی خوش آمدید .
در مورد سوال اولتون: درباره این موضوع ازشون سوال کردید؟ نظر شوهرتون چیه؟
نقل قول:
چطوری میشه فهمید چه سالی براش شناسنامه المثنی صادر شده؟؟؟
فکر کنم تاریخش در انتهای صفحه اول باشه.
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پاییزان
مهتا عزیز به تالار همدردی خوش آمدید .
در مورد سوال اولتون: درباره این موضوع ازشون سوال کردید؟ نظر شوهرتون چیه؟
نقل قول:
چطوری میشه فهمید چه سالی براش شناسنامه المثنی صادر شده؟؟؟
فکر کنم تاریخش در انتهای صفحه اول باشه.
ممنون از جوابتون
مثلا بهش میگم فردا میریم بیرون/// میگه بذار زنگ بزنم ببینم فلانی با زنش میاد؟؟؟؟ میگم مثلا اونا نیان ما نمیتونیم بریم بیرون دیگه؟؟؟
فقط سریعه رد میکنه میگه حرف الکی نزن زیاد باشیم بیشتر خوش میگذره و بارها امتحان کردم اگه اونا نیان ما هم نمیریم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
دوست عزیز:72:
یکی از مشکلات اختلاف سنی زیاد بین زوجین همین هست که یکی احساسات بیشتری دارد ولی دیگری نه
به نظر من شما باید قبل از ازدواج رسمی و یا عروسی بخاطر اختلاف سن- بخاطر المثنی بودن شناسنامه- بخاطر عدم تمایل
خانواده همسر برای برگزاری و شرکت در مراسم و........... حساسیت نشان داده و تحقیقات بیشتری می کردید نه حالا.
لطفا حالا دست از این کارآگاه بازی بردارید و سعی کنید بصورت نامحسوس علائق همسرتان در مورد موضوعات مختلف
مانند نوع خصوصیات شخص مورد علاقه و یا فیلم مورد علاقه و یا هر سرگرمی موردعلاقه او را بیابید و در آن مسیر با او همگام شوید.
و همچنین سعی کنید سرگرمی و یا فعالیتی نیز برای اوقات فراغت خود فراهم کنید که زیاد به رفتارهای او گیر ندهید یا به نوعی او را از خودتان خسته نکنید.
موفق باشید:72:
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
دوست عزیز یه سوال
فقط با اون خانواده راحته بیشتر بیرون میرید .یا هرسری بایکی دوست داره بره بیرون .
این فلانی >>>میگه بذار زنگ بزنم ببینم فلانی با زنش میاد؟؟؟
کی هست دوسته همکاره فامیله .
چطوری با هم آشنا شده چند سال شناخت داره ازشون.
کمی بیشتر بگید تا بتونیم راهنمایت کنیم.
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
یکی از مشکلات اختلاف سنی زیاد بین زوجین همین هست که یکی احساسات بیشتری دارد ولی دیگری نه
به نظر من شما باید قبل از ازدواج رسمی و یا عروسی بخاطر اختلاف سن- بخاطر المثنی بودن شناسنامه- بخاطر عدم تمایل
خانواده همسر برای برگزاری و شرکت در مراسم و........... حساسیت نشان داده و تحقیقات بیشتری می کردید نه حالا.
لطفا حالا دست از این کارآگاه بازی بردارید و سعی کنید بصورت نامحسوس علائق همسرتان در مورد موضوعات مختلف
مانند نوع خصوصیات شخص مورد علاقه و یا فیلم مورد علاقه و یا هر سرگرمی موردعلاقه او را بیابید و در آن مسیر با او همگام شوید.
و همچنین سعی کنید سرگرمی و یا فعالیتی نیز برای اوقات فراغت خود فراهم کنید که زیاد به رفتارهای او گیر ندهید یا به نوعی او را از خودتان خسته نکنید.
موفق باشید:72:
ممنون از راهنماییتون اما من اصلا از اون زن ها نیستم که به شوهرم گیر بئم با اینکه رابطه اجتماعی خیلی خوبی داره و با زن ها خوب گرم میگیره اما من بهش اعتماد دارم و اگه یبار بهش تذکر بدم واقعا عمل میکنه در مورد شناسنامه و این چیزا پرسیدم که این موضوع رو گفت و الان هم اهمیت نمیدم ولی خانواده اش رو خدا وکیلی نمیدونستم چون یه خانواده کاملا نرمال بودن حتی دوران عقد هم نمیدونستم اینطوری هستن
اما در مورد موضوع اصلی راستش من از یه شهر دیگه اومدم شهر همسرم و اینجا کسی رو ندارم با خانواده شوهرم هم رابطه نداریم من وقتم رو با نت و ماهواره و غذا درست کردن و کتاب خوندن میگذرونم و خدا رو شکر کلا وقت اضافه ندارم
به شوهرم اهمیت میدم گاهی حتی یک هفته میگذره و من جز با شوهرم با هیچکس دیگه نه حرف زدم و نه کسی رو دیدم
تو برنامه های تیوی که اصلا توافق نداریم اما معمولا من کوتاه میام چون روزا خونه ام
اما با هم فیلم و سریال نگاه میکنیم و تقریبا برنامه هر شبمونه
مثلا بدون من حتی نمیره 1 کیلو سیب زمینی بگیره یا پیش دوستاش بره یا موتورش که خراب میشه منم با خودش میبره که الان باهاش صحبت کردم این مشکل حل شده و هر جا که نمیخوام نمیرم یعنی من اگه اولا نمیرفتم اونم نمیرفت حتی وقتی میریم شهر خودمون واسه 1 ساعت هم نمیتونم تنهاش بذارم و میگه همه جا با من باش
اما بیرون رفتن و بازی کردن و هر چیزی که من دوست دارم رو میگه دو نفری خوش نمیگذره
وقتی دوستش و زنش نباشن خودمو بکشم با من بازی نمیکنه:(
کلا این اخلاقش بعد از عروسیه و الان حتی بیخیال تر هم شده مثلا قبلا به زور من اضافه کاری میموند الان من باید ازش بخوام تا زود بیاد خونه
نمیدونم چرا اینطوری شده اصلا حرف نمیزنه خیلی هم دوست داره بخوابه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پدربزرگ
دوست عزیز یه سوال
فقط با اون خانواده راحته بیشتر بیرون میرید .یا هرسری بایکی دوست داره بره بیرون .
این فلانی >>>میگه بذار زنگ بزنم ببینم فلانی با زنش میاد؟؟؟
کی هست دوسته همکاره فامیله .
چطوری با هم آشنا شده چند سال شناخت داره ازشون.
کمی بیشتر بگید تا بتونیم راهنمایت کنیم.
بیشتر با همون خانواده که یکی از دوستاشه تا پارسال با هم همکار بودن که شوهرم شغلش رو عوض کرد و الان فقط دوستان یه جورایی هر هفته با اونا میریم بیرون و اونا میان اینجا یا ما میریم خونه اونا ولی اگه مثلا یه هفته کسای دیگه هم باشن بدش نمیاد بازم میاد بیرون ولی مهمترینش همونا هستن که اونم شوهرش همیشه پایه است منم که پایه ام میمونه زن اون همین منو ناراحت میکنه که اگه زن اون بخواد همه میریم ولی یبار بگه حوصله بیرون رفتن و ندارم نمیریم
مدیرای محترم میشه ارسال دوم رو پاک کنید نمیخوام شوهرم بخونه ناراحت بشه کلا از ارسال اون مطلب پشیمون شدم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
دوست عزیز قوانین تالار چنین اجازه ای رو نمیده پستی پاک بشه . در ورود به تالار گفته شده .باید در ارسال پست
دقت کنید و نام کسی رو نبرید.
جواب سوالم رو گرفتم .
اما منتظر میشم. دوستان بیایند .تا من سر فرست جواب میدم.
باتشکر
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
خوب من نمیخواستم پاک کنم میخواستم ویرایش کنم فکر میکردم مثل همه انجمن هاست دیگه برای جلوگیری از اختلاف ضرر نداره؟؟؟ مطمئنا مدیر ها خودشون هم میخوان یه مشکلی از یکی حل کنن
از شما هم سپاسگذارم خوشحال میشم زودتر بدونم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
میتونید در بخش ارتباط با ما به مدیر ان بگید تا پست تون رو اصلاح کنند.
دارم روش کارمیکنم . امیدوارم اشتباه نکنم.
بعد جواب میدم.
نگران نباشد مشکل حل میشه .خواهر من
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
هنوز منتظرم
الان رفته موتورش رو درست کنه در حالی که قبلا همیشه به من میگفت بیا پیشم بمون من کارمو بکنم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
خیلیییییی حساسی. اینجوری ضربه می خوری. باید بذاری اونم یه کم برای خودش تنها باشه و کارای مورد علاقشو بکنه. دوست داره تنها موتور درست کنه اشکالی نداره. به حریمش احترام بذار خودش میاد با تو وقت میگذرونه. تحقیقاتو باید قبل از ازدواج میکردی .الان وقت این حرفا نیست که ازدواج چندمشه.
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
عزیزم من بهش اعتماد دارم و فقط میخواستم از دوستان بپرسم از کجا بفهمم کی شناسنامه اش رو گرفته
اما مشکل اصلی من همون مشکل اوله که با من تنهایی بیرون نمیاد امروز که جمعه اس چون خانوم دوستش گفته نریم ما هم خونه ایم!!!
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نمیدونم چرا کسی به من کمک نمیکنه؟؟؟
دیشب افطار رفتیم خونه شون و قرار بود واسه شام بریم پارک
همه چیز خوب داشتیم میرفتیم خانومش میگفت وسایل ها رو بذاریم تو سبد شوهرش میگفت بذاریم تو کوله پشتی بلاخره گذاشتن تو کوله ولی خانومش میگفت چای جا نمیشه و اینا من گفتم برو سبد رو بیار خودمون جا به جا میکنیم و شوهرش هم میگفت آخه واسه من سخت میشه همین جوری عادی داشتیم حرف میزدیم یدفعه شوهرم سرم داد و بیداد کرد که به تو چه ربطی داره تو چکاره ای اصلا زود باش بریم خونه لازم نیست بریم پارک و از این حرفا
خلاصه منم که لجباز ترم وسایلم رو برداشتم بریم خانومش نذاشت شوهرش هم رفت باهاش حرف زد مثلا بعد رفتیم پارک
همینجوری پامون رو گذاشتیم تو پارک هی دستمو میگرفت هی با من حرف میزد ولی من محلش نذاشتم چون هم شخصیتم رو خورد کرده بود و هم میدونستم واسه این میخواست با من خوب باشه که دو نفر مثلا فکر نکنن من مجردم و از این حرفا
نمیدونم چرا اینطوری میکنه اونم جلوی اونا نمیدونم میخواد چی رو نشون بده ؟
البته دیروز قبل رفتن هم دعوا کردیم اونم چون من لپ تاپش رو ویروسی کرده بودم:163: اما هر وقت دعوا میشه من میرم بالا اون خودش بلاخره میاد آشتی میکنه (البته 50 درصد مواقع)
ولی هر چی باشه اون بین خودمونه الان دیگه اصلا دلم نمیخواد با اونا رفت و آمد کنیم
اینجا هم که کسی راهنماییم نمیکنه
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
عزیزم از شوهرت با آرامش(تکرار میکنم با آرامش) بپرس علت اینکه انقدر دوست داره با این دوستش و خانومش ارتباط داشته باشه چیه؟
شاید اونا یه آرامش و خوشحالی خاصی به شوهرت میدن..این ایرادی نداره..فقط با آرامش نه با لجبازیو کلافه گی او گلگیو نیشو کنایه، ازش دلیل این کارشو بپرس
میتونی در لحظات خاص عاشقانه بپرسی ازش به شرطیکه بعدش که دلیلشو شنیدی جبهه نگیری و اون لحظات عاشقانه رو خرابش نکنی
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
همیشه میگه اینطوری بیشتر خوش میگذره منم میگم باشه اما اگه یعنی یکبار نیان دو تایی بریم یه پارکی یا جایی خوش نمیگذره؟؟؟مثلا دو تایی بریم!!!
من این دلیل رو باور نمیکنم:(
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
خب چرا ميگين باشه؟ خيلي قشنگ و واضخ بگين ولي من دوست دارم دو نفري هم بريم. بگين احتياج دارم كه با تو تنها بيرون برم. با اونها هم خيلي بهم خوش ميگذره ولي من اينطوري هم دوست دارم بريم. شما خواسته هاتون رو از ايشون طلب مي كنيد؟
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
خب چرا ميگين باشه؟ خيلي قشنگ و واضخ بگين ولي من دوست دارم دو نفري هم بريم. بگين احتياج دارم كه با تو تنها بيرون برم. با اونها هم خيلي بهم خوش ميگذره ولي من اينطوري هم دوست دارم بريم. شما خواسته هاتون رو از ايشون طلب مي كنيد؟
باشه یعنی اینکه خوب حرف تو درست
من همیشه بهش میگم کل این یک سال رو بهش گفتم
اولا هنوز با اینا بیرون نمیرفتیم منو میبرد پارک نهار میبردیم تا میشستیم میخورد میگفت خوب حالا بریم دو دقیقه نمی نشست بازم من به همون راضی بودم ولی الان میریم تا شب هم بیرونیم اصلا مشکلی نیست انقدر هم بهش گفتم هر روز داریم میریم بهش میگم ولی یه اخلاقی داره به یه چیز زیاد کلید کنم عصیبانی میشه بدتر لجبازی میکنه
میخوام یکی کمکم کنه بدون گفتن مشکل رو حل کنم یا بدونم مثلا چرا مردها این کارها رو میکنن شاید من مشکلی دارم؟؟؟ یا شاید همه مردها همینطوری ان!!!
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
سلام گل خانوم
اصلا ناراحت نشو خانومی شوهر من هم همینطوره.همین دیروز گفتم افطار درست می کنم بریم بیرون 2 ساعت نشد گفت زنگ می زنم خالم و خواهرم هم بیاین .البته ما بچه نداریم و 5 سال ازدواج کردیم منم مخالفت نکردم تازه همه کارها رو هم خودم انجام دادم .عزیزم اوایل زن و شو هر بیشتر با هم میرن ولی بعد یک مدت از تنهایی خسته می شن .
جالبه بدونی منم زیاد دوست ندارم تنهایی پیک نیک برم .اگر دقت کنی می بینی که توی پارکها چقدر خانواده های شلوغ 10یا 15 نفره با هم می یان سعی کن خوش باشی.اما قبول دارم که آدم یک روزهایی می خواد تنها باشه .سعی کن آدمهای که با هاشون پیک نیک می ری رو عوض کنی مثلا یک بار خانواده شوهر -یک بار خانواده خودت -یکبار دوست-یکبار هم تنهایی.ثابت با یک گروه نرین بهتره .
فکر نکن که همسرت بهتون علاقه نداره اصلا اصلا اصلا اینطور نیست .بعضی شخصیت ها از تنهایی گریز دارند همسر منم اینطوریه.
در ضمن خودت رو خیلی وابسته به همسرت نکن .دلبسته همسرت باش .بزار یک جاهایی واسه خودشون باشه .شک شیطانه نزار در وجودت رسوخ کنه بهشون اعتماد کن .
شاد باشی:72::72::72::72::72:
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
ما خانم ها عادت داریم حرف هامونو با کنایه بگیم یا بپیچونیم خب اگه دوست داری تنها هم با هم بریم بهش بگو خیلی خوش میگذره بهم دست جمعی میریم بیرون اما خیلی دوست دارم دو نفره و رمانتیک بریم بیرون اینکار واقعا خوشحالم میکنه حتما جواب میده
اتفاقا باید به مردا بگی تا مشکلت حل شه ولی به مهربونی و چرب زبونی وگرنه عمرا خودشون متوجه بشن عزیزم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سلاله1360
سلام گل خانوم
اصلا ناراحت نشو خانومی شوهر من هم همینطوره.همین دیروز گفتم افطار درست می کنم بریم بیرون 2 ساعت نشد گفت زنگ می زنم خالم و خواهرم هم بیاین .البته ما بچه نداریم و 5 سال ازدواج کردیم منم مخالفت نکردم تازه همه کارها رو هم خودم انجام دادم .عزیزم اوایل زن و شو هر بیشتر با هم میرن ولی بعد یک مدت از تنهایی خسته می شن .
جالبه بدونی منم زیاد دوست ندارم تنهایی پیک نیک برم .اگر دقت کنی می بینی که توی پارکها چقدر خانواده های شلوغ 10یا 15 نفره با هم می یان سعی کن خوش باشی.اما قبول دارم که آدم یک روزهایی می خواد تنها باشه .سعی کن آدمهای که با هاشون پیک نیک می ری رو عوض کنی مثلا یک بار خانواده شوهر -یک بار خانواده خودت -یکبار دوست-یکبار هم تنهایی.ثابت با یک گروه نرین بهتره .
فکر نکن که همسرت بهتون علاقه نداره اصلا اصلا اصلا اینطور نیست .بعضی شخصیت ها از تنهایی گریز دارند همسر منم اینطوریه.
در ضمن خودت رو خیلی وابسته به همسرت نکن .دلبسته همسرت باش .بزار یک جاهایی واسه خودشون باشه .شک شیطانه نزار در وجودت رسوخ کنه بهشون اعتماد کن .
شاد باشی:72::72::72::72::72:
سلام عزیزم ممنون که جوابمو دادی راستش من خودم هم از جمعیت و شلوغی بدم نمیاد دوست دارم همیشه باشه ولی خوب اول اینکه اونا هم دو نفرن با یه بچه و بازی میکنیم و خیلی خوش میگذره ولی اگه مثلا اونا نیان ما نمیریم یا هیچوقت دوتایی نمیریم بیرون شلوغی خوبه واسه مثلا دو هفته یبار یا همیشه اصلا
ولی آیا دو ماه یبار هم نمیشه خودمون تنها بریم بیرون؟؟؟
با خانواده شوهرم قطع رابطه کردیم چون عروسی گرفتیم و هیچ کدوم حتی پدر و مادر شوهرم نیومدن عروسی پسرشون!!! و این باعث سرشکستگی شوهرم و خانواده ما جلوی فامیل هامون شد و تصمیم گرفتیم دیگه باهاشون رابطه نداشته باشیم تا دوباره پشتمون رو خالی نکنن البته مشکلات برای قبل از عروسی هم کم نبود و الان فقط شوهرم گاهی مادرش رو بیرون میبینه و حتی خونمون هم نمیاد مادرش قبلا با عموش اینا میرفتیم بیرون که یه زن فوق العاده سایلنت داشت یعنی میمردی از سنگ صدا در میومد از خانومش نه!!! که دیگه الان با اونا هم رابطه نداریم
بقیه دوستاش هم یا مجرد هستن یا اونقدر باهاشون صمیمی نیست یا به قول خودش مطمئن نیستن که تو محیط خونه بیارتشون
من هم مجبورم به شوهرم وابسته باشم چون نه اینجا رو میشناسم و نه اینجا هیچ دوستی و فامیلی دارم.
تنها دوستم همون خانوم دوست شوهرمه و اینکه من واقعا به شوهرم اعتماد دارم و خیلی هم دوسش دارم اما سیاست ندارم اونم منو دوست داره اما خیلی سیاست داره یعنی تحملش زیاده من اصلا بهش شکی ندارم اخلاق بد هم داره اما مرد خوبیه من فقط میگم چیکار کنم که اونم دوست داشته باشه با من خلوت کنه مثل روزای اول که نامزد بودیم دنبال موقعیت باشه که تنها باشیم و واسه همین منو ببره بیرون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nahalam
ما خانم ها عادت داریم حرف هامونو با کنایه بگیم یا بپیچونیم خب اگه دوست داری تنها هم با هم بریم بهش بگو خیلی خوش میگذره بهم دست جمعی میریم بیرون اما خیلی دوست دارم دو نفره و رمانتیک بریم بیرون اینکار واقعا خوشحالم میکنه حتما جواب میده
اتفاقا باید به مردا بگی تا مشکلت حل شه ولی به مهربونی و چرب زبونی وگرنه عمرا خودشون متوجه بشن عزیزم
دوست من شما مثل اینکه کامل نخوندین با تشکر از اینکه جواب منو دادین اما اگه کامل میخوندین میدیدین که با هر زبونی ازش خواستم حتی یبار بهش درمورد رابطه ها هشدار دادم اما گفته ما فقط میخواهیم پایه داشته باشیم که با هم بریم بیرون به مشکلات خصوصی و این چیزای اوناکاری نداریم و اینطوری همه چیز تموم شد!!!!
من الان فقط میخوام یکاری کنم خود شوهرم بخواد حداقل ماهی یک بار با من تنها بریم بیرون و فقط با من وقت بگذرونه
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
مهتا جان عنوانت خیییییییییییلی منفیه.
یعنی چی که شوهرم با من خوشحال نیست؟؟؟
شوهرت فقط دوست داره خوشحالیشو با دیگران قسمت کنه.
درک میکنم که شما هم دوست داری گاهی وقتا با شوهرت تنهای گردش بری ولی سعی کن این افکار منفی رو نداشته باشی.
این امضای یک زن امیدوار عزیز است که من خیلی دوستش دارم
اتفاقات نمیتواند شما را بدبخت کند
اما افکار شما به راحتی از پس این کار بر می آید!
میتونی یه برنامه بذاری...یکی از جاهایی که تو نامزدی باهم رفتید و خیلی خاطره دارید رو مشخص کن مثلا یه رستوران ...حتی میتوی از قبا
ل هم یه میز دونفره رزرو کنی .بعد تو یه وقت مناسب و عشقولانه به شوهرتون پیشنهادشو بدید .
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پاییزان
مهتا جان عنوانت خیییییییییییلی منفیه.
یعنی چی که شوهرم با من خوشحال نیست؟؟؟
شوهرت فقط دوست داره خوشحالیشو با دیگران قسمت کنه.
درک میکنم که شما هم دوست داری گاهی وقتا با شوهرت تنهای گردش بری ولی سعی کن این افکار منفی رو نداشته باشی.
این امضای یک زن امیدوار عزیز است که من خیلی دوستش دارم
اتفاقات نمیتواند شما را بدبخت کند
اما افکار شما به راحتی از پس این کار بر می آید!
میتونی یه برنامه بذاری...یکی از جاهایی که تو نامزدی باهم رفتید و خیلی خاطره دارید رو مشخص کن مثلا یه رستوران ...حتی میتوی از قبا
ل هم یه میز دونفره رزرو کنی .بعد تو یه وقت مناسب و عشقولانه به شوهرتون پیشنهادشو بدید .
ممنونم درسته خیلی منفی نوشتم اما اون روز واقعا از دستش دلگیر بودم چون کلی برنامه ریختم و با نه اونا کل بیرون رفتن کنسل شد
و یه مشکل دیگه دارم اونم اینه که دوران نامزدی ما تو یه شهر دیگه بوده که من توش ساکن بودم اما الان تهرانیم و انقد مادر شوهر خوبی داشتم تو دوران عقد که نزدیک 2 سال بود اصلا تهران نیومده بودم و اینجا اصلا خاطره ای با هم نداریم اما من میخوام این خاطرات رو رقم بزنم
من خیلی منفی فکر میکنم و بخاطر همینه که به اکثر افکار خودم اهمیت نمیدوم و بعدا میفهمم چه ظلمی به خودم کردم
خدا منو ببخشه قصد تهمت ندارم اصلا و اون خانوم خیلی خانوم خوبیه اما رفتارهای عجیبی داره که بعضی وقتا به شوهرم میگم و شوهرم میگه زندگی خصوصی اونا به ما ربطی نداره
یه جورایی چون تنها دوست من تو این شهر هم هست نمیخوام بهش بدبین باشم و همیشه هم که منفی اندیشم یه جوری شدم کلا نسبت به این رابطه!!! خودم خیلی با دو تاشون (هم زن و هم مرد) راحتم و بینمون حرف خاصی نیست خودشون هم آدمای خوبی هستن اما افکار منفی من منو اذیت میکنه
فقط دنبال راه حلم که به من اهمیت بیشتری بده اما متاسفانه با هم هیچ خاطره ای تو تهران نداریم
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
سلام خانومی-
خوب من پیشنهاد می کنم کم کم با خانواده همسرتون رابطه پیدا کنین .ببینین شاید الان از این عدم رابطه احساس راحتی کنین ولی 2 سال دیگه وضع زندگیتون به هم می ریزه .من هم مثل شما توی غربت زندگی می کنم ولی با خانواده شوهرم(حتی شده خیلی سخت) رابطه پیدا می کنم. این اولین قدمه.شوهرتون وقتی توی خیابون مادرش رو می بینه یعنی نیاز داره.نمی خواهم چیزی رو بهتون تحمیل کنم ولی شما و همسرتون پیشقدم بشید.با هم برید خونشون و رابطه بدون کینه و بدبینی رو شروع کنید .حتی اگر بی اعتنایی کردین بهشون حق ببدین .بزار خانواده همسرت بهتون علاقه مند بشن.
شوهرتون الان کمی آرومه ولی با گذشت زمان به هم می ریزند. و حتی بعد 1 یا 2 سال ممکنه شما رو مسبب جدایی از خانوادش می دونه پس سیاست به خرج بده و قلبا بگو که دوست داری با خانواده شوهر رابطه داشته باشی.هیچ پسری نمی تونه قید پدر و مادر رو بزنه.
من مثل شما باز هم دیدم ولی همشون با خانواده همسر رابطه برقرار کردنداین اولین گام هستش.
سعی کن وقتی واقعا دوست داری تنها بیرون بری(با شوهر تون)اگه شوهرت پیشنهاد داد بگی الان خسته ام یا الان حالش رو ندارم ولی با سیاست نه با زبان تند.مثلا برای هر 4 بار پیشنهاد 2 بار اینو بگی نه بیشتر. اینطوری همسرت بیشتر به نطرت اهمیت می ده.دعوا نکنیها .باخونسردی.وابستگیتم کم کن.رابطه با خانوادها روایجاد کن با مهارت زنانه.:72::72:
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
خدا منو ببخشه قصد تهمت ندارم اصلا و اون خانوم خیلی خانوم خوبیه اما رفتارهای عجیبی داره که بعضی وقتا به شوهرم میگم و شوهرم میگه زندگی خصوصی اونا به ما ربطی نداره
یه جورایی چون تنها دوست من تو این شهر هم هست نمیخوام بهش بدبین باشم و همیشه هم که منفی اندیشم یه جوری شدم کلا نسبت به این رابطه!!! خودم خیلی با دو تاشون (هم زن و هم مرد) راحتم و بینمون حرف خاصی نیست خودشون هم آدمای خوبی هستن اما افکار منفی من منو اذیت میکنه
ببخشید من متوجه نشدم اون خانوم و همسرشون با شما چه نسبتی دارند؟
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سلاله1360
سلام خانومی-
خوب من پیشنهاد می کنم کم کم با خانواده همسرتون رابطه پیدا کنین .ببینین شاید الان از این عدم رابطه احساس راحتی کنین ولی 2 سال دیگه وضع زندگیتون به هم می ریزه .من هم مثل شما توی غربت زندگی می کنم ولی با خانواده شوهرم(حتی شده خیلی سخت) رابطه پیدا می کنم. این اولین قدمه.شوهرتون وقتی توی خیابون مادرش رو می بینه یعنی نیاز داره.نمی خواهم چیزی رو بهتون تحمیل کنم ولی شما و همسرتون پیشقدم بشید.با هم برید خونشون و رابطه بدون کینه و بدبینی رو شروع کنید .حتی اگر بی اعتنایی کردین بهشون حق ببدین .بزار خانواده همسرت بهتون علاقه مند بشن.
شوهرتون الان کمی آرومه ولی با گذشت زمان به هم می ریزند. و حتی بعد 1 یا 2 سال ممکنه شما رو مسبب جدایی از خانوادش می دونه پس سیاست به خرج بده و قلبا بگو که دوست داری با خانواده شوهر رابطه داشته باشی.هیچ پسری نمی تونه قید پدر و مادر رو بزنه.
من مثل شما باز هم دیدم ولی همشون با خانواده همسر رابطه برقرار کردنداین اولین گام هستش.
سعی کن وقتی واقعا دوست داری تنها بیرون بری(با شوهر تون)اگه شوهرت پیشنهاد داد بگی الان خسته ام یا الان حالش رو ندارم ولی با سیاست نه با زبان تند.مثلا برای هر 4 بار پیشنهاد 2 بار اینو بگی نه بیشتر. اینطوری همسرت بیشتر به نطرت اهمیت می ده.دعوا نکنیها .باخونسردی.وابستگیتم کم کن.رابطه با خانوادها روایجاد کن با مهارت زنانه.:72::72:
من بهش بگم نمیام اون نگفته من شال و کلاه کردم برم یک بار هم اگه مریض باشم رو به قبله هم باشم انقد اصرار میکنه تا باهاش برم
در مورد خانوادش هم اصلا راهی برای اشتی نیست
فکر کن یه عروسی بگیری برای 400 نفر بعد 200 نفر نیان!!! اونم نه دوست و آشنا فامیل های درجه یک و حتی مامانش و باباش!!!
آیا کسی اینو میبخشه؟؟؟
شوهرم جلوی فامیلمون و منو پدر و مادرم بدتر از اون یه سکه پول شدیم و اینم یه پیش آمد نبود معلوم بود که از قبل هماهنگ شده اگه نه یعنی میشه پسخراله هاش که واسه خودشون مستقل هم هستن نیان؟ یا دایی؟ عمو عمه خاله مادربزرگاش!!!
یعنی از پیر و جووون فامیلشون یه نفر نیومدن و همه زیر سر پدر شوهر و مادر شوهرمه!!!
میگفتن چرا میخواین خرج الکی بکنید انگار مثلا من دختر بیوه بودم که عروسی برای من خرج بیخود بود در حالی که پدرم سفت و سخت میگفت باید عروسی باشه
بدون عروسی دختر نمیدیم و پدرش قبل از عقد حتی یکبار هم نگفت عروسی نباشه بعد از عقدکنان گفت!!!
با اینکه ما هیچ نیازی هم به کمک مالیشون نداشتیم فقط میخواستن عروسی نگیریم که بگن عروسمون رو بدون جشن آوردیم خونه و این یبار از دهن مادر شوهرم بیرون پرید!!
من هر چیزی در مورد اونها بگم کم گفتم و شوهرم خودش خوب اونا رو میشناسه سر همین خونه گرفتن که قبل از عروسی بود به من میگفت چرا دنبال خونه ای میگردی که اتاق و حا داشته باشه حالا اول زندگی برو تو یه اتاق زندگی کن نمیخواد تهران باشی برو شهرای اطراف تهران البته از کمالات مادر شوهرم بگم که یبار هم زنگ زد به مامانم گفت چرا دخترت میاد خونمون !!! و من دوران نامزدی هیچوقت خونشون نرفتم حتی برای آینه شمعدون یه شب رفتم خونه عمو شوهرم خوابیدم که خونه رو به روی شوهرم اینا بود!!!
به هر حال اون موقع به من گفت نیا الان هم اگه میاد پسرش رو ببینه خیلی دوست داره با ما رابطه داشته باشه اما فقط خودش بیاد من نرم اونجا!!! منم به شوهرم گفتم دخالت های مادرت و خانواده ات فقط زندگیمون رو بهم میزنه نمیگم بین من و اونا انتخاب کن تو با هر کی میخوای رابطه داشته باش اما حق نداری اونا رو خونه من راه بدی چون شوهرمم میدونه چقد به من بدی کردن
بشینم بنویسم کتاب میشه بخدا:311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پاییزان
نقل قول:
خدا منو ببخشه قصد تهمت ندارم اصلا و اون خانوم خیلی خانوم خوبیه اما رفتارهای عجیبی داره که بعضی وقتا به شوهرم میگم و شوهرم میگه زندگی خصوصی اونا به ما ربطی نداره
یه جورایی چون تنها دوست من تو این شهر هم هست نمیخوام بهش بدبین باشم و همیشه هم که منفی اندیشم یه جوری شدم کلا نسبت به این رابطه!!! خودم خیلی با دو تاشون (هم زن و هم مرد) راحتم و بینمون حرف خاصی نیست خودشون هم آدمای خوبی هستن اما افکار منفی من منو اذیت میکنه
ببخشید من متوجه نشدم اون خانوم و همسرشون با شما چه نسبتی دارند؟
نسبتی نداریم عزیزم مرده با همسرم همکار بود و الان فقط دوستن
منم خوب بعد این همه رفت و آمد با خانومش دوست شدم!!!
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
سلام
راستش اگه کسی از روی لج بازی عروسی پسرش نمی ره در حالی که خودش هزینه نمی کنه و اصلا به آبرو فکر نمی کنه آدم خطر ناکیه .باید به لج و لج بازی پایان بدین .من گفتم عزیزم 2 سال دیگه به حرفم می رسی.من با تمام وجودم آرزو می کنم تا آخر عمرت در کنار همسرت شاد و سربلند باشی ولی گذشت کن من بارها از مادر شوهرم حرف خوردم بی احترامی توی روز عروسیو خیلی چیزا.اما بگذر .اگه شوهرت انسان خوبیه و قابل اعتماد گذشت کن.نمی خوام نصیحتت کنم ولی اگه رابطه برقرار نشه تا آخرین روزی که در این خانواده هستی نگاه سرزنش آمیز فامیل رو باید تحمل کنی .من تجربه شخصی خودم رو گفتم .:72::72:
در این که مادر شوهرها اکثرا مشکل دارند حرفی نیست ولی همین که دوست داره خونت بیاد یعنی پشیمونه.مثل مادر شوهر من خوبه دعوتشم می کنم 3 روز بعد می گه شاید بیام.:47:
موفق باشی خانومی
-
RE: شوهرم با من خوشحال نیست
مهتا جان سلام
امیدوارم خوب باشی، ببین با خوندن تاپیکت یاد اوایل ازدواج خودم افتادم، منم از شهرستان اومدم تهران و اینجا غریب بودم و هیچ کس رو نداشتم جز خانواده شوهرم، صبح تا شب هم توی خونه بودم خیلی بهم سخت گذشت تا عادت کردم، کاملا درکت میکنم. ببین یه فکر به ذهنم رسیده شما که میگی بیشتر وقتت روی توی نت میگذرونی، یه کاری بکن. یه سایتی هست به نام تخفیفان ، برو اونجا ثبت نام کن، رستورانهایی که تخفیف میدن رو بهت معرفی میکنه، اتفاقا رستورانهایی خوبی هست مثلا 40درصد یا بیشتر یا کمتر تخفیف میدن، بعد یکی رو رزرو کن همین اینترنتی پولشو به حساب بریز برای دونفر (خودت و شوهرت) و بعد به شوهرت بگو یه رستوران خوب جا رزرو کردم و اون هم وقتی ببینه برای دونفر رزرو کردی دیگه نمیتونه دوستاتون رو بیاره چون اگه اونها بیان با شما باید پول غذاشون رو کامل بدن دیگه، شاید اینطوری بتونید دوتایی برین خوش بگذرونید. اگه گفت اونها هم بیان، بگو چون اینجا تخفیف داشت من رزرو کردم حالا خودمون بریم ببینیم شاید به درد بخور نبود جلوی اونها زشته که بیان و بد باشه ، حالا خودمون بریم تا سری بعد با اونها بریم.
به نظرم فکر خوبیه ها.:310: