چی کار کنم زندگیمون مستقل باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
لطفا زود راهنماییم کنید.
تقریبا یه سال از ازدواجمون میگذره و عقدکرده ایم،همسرمن مردی مهربان وخوش قلبیه وخصوصیات خوب زیادی داره،فقط مشکلی که هست اینه که او تک پسر خانوادست و5تا خواهر داره که سه تاشون ازدواج کردند وپدری بی مسئولیت،به طوری که خواهرا و مادرش انجام خیلی کاراشونو از اون میخوان واونم به خاطر خوشقلبی وخانواده دوستی شدیدش حتی حاضره خودمون سختی بکشیم ولی کار اونا رو انجام بده،همچنین شوهرم خیلی به نظرات اونا احترام میذاره وخودش نمیتونه مستقلانه تصمیم بگیره واگه هم بگیره باشنیدن نظرات اونا مخصوصا باباش تصمیمش زود عوض میشه،البته اینا بگم که خانواده شوهرم خوب هستند.رفتار شوهر من اشتباست.نکته دیگه هم اینه که خانواده من هرچی بگن او دقیقا عکسشو عمل میکنه.من این مشکلات رو کم وبیش تحمل میکردم به امید این که بالاخره یه روز میریم خونه خودمون وکم کم مستقل میشیم و اون فقط میشه سرپرست من نه کس دیگه ای،ولی دیروز او بهم گفت که تصمیمشو گرفته که بریم طبقه پایین خونه شون زندگی کنیم در حالی که میدونست من شدیدا مخالفم ولی او گفت باید بریم اونجا یا بیشتر عقدکرده باشیم تا پول خونمون جور بشه وبه هیچ وجه حاضر نیست خونه اجاره ای بریم درحالی که مشکل مالی در این خصوص نیست.ولی من میدونم بارفتن به اونجا رابطه خوب واحترامی که بین من و خانوادش تاحالا حفظ شده کم کم از بین میره وخانوادم هم شدیدا مخالف این تصمیمه

سلام دوست عزیز

به همدردی خوش امدی

یادت باشه تنها کسی باید برای زندگیش تصمیم بگیره شما و همسرت هستید.از نوشته هات اینجور برمیاد که شما هم خیلی مستقل عمل نمیکنی و نظر خانوادت برات مهمه( گفتی مخالف هستن شدیدا)

خیلیها هستن سالیان سال با خانواده همسر زندگی میکنن و مشکل خاصی هم پیش نیامده...هنوز اونجا نرفته دید خودت رو خراب نکن..به خصوص که میگی آدمهای خوبی هستن.

وابستگی مردها به خانوادشون اوایل ازدواج خیلی زیاده..اما نگران نباش..کم کم به مرور زمان که مسئولیتهای زندگی بیاد روی دوشش خواسته یا ناخواسته باید بیشتر ه مسائل زندگی خودش رسیدگی کنه

اما این کار نیازمند صبوری و خانومی شماست.

میتونی الان داد و بی داد کنی و بگی نمیام اونجا و ....

میتونی به همسرت بگی من نگرانم از اینکه احترامها از بین بره و کدورت پیش بیاد.اما اگر تو اینجوری صلاح میدونی و راضی هستی من روی حرف تو حرفی نمیزنم.اونوقت اثر معجزه آسای این حرفت رو میبینی

از طرفی میتونی بگی باشه..بیشتر عقد کرده بمونیم تا بتونیم خونه ای مستقل تهیه کنیم....اما تضمینی نیست که چه زمانی پو.ل خونه مستقل جور بشه و ممکنه دوران عقد طولانی بشه و مشکلات خاص خودش پیش بیاد...

منم یه تاپیک دارم (مال چند وقت پیش بود)

با بلاهایی که خانواده همسرم سر من آوردن و هنوزم دارن میارن(از فحش و تهمت و زن بدکاره بودن و توهین به خانوادم و .....) همسرم پارسال تصمیم رگفت بریم طبقه پایین خانه پدر شوهرم بشینیم...خوب اوایل برام قبولش وحشتناک بود...فکرشم میکردم تنم میلرزید...اما به همسرم گفتم باشه...من حرفی ندارم...فقط نگران از بین رفتن حرمتهام...

وقتی همسرم دید من باهاش راه میام و تنهاش نمیذارم خودشو به آب و اتیش زد و بدون اینکه من بفهمم امروز منو برد تو یه خونه ای که پسندیده بود ! و قرار شد اگر منم پسندیدم اونجا رو اجاره کنیم.

حالا فکر کن من مخالفت میکردم...هم مجبور بودم برم اونجا و هم کلی پیش همسرم خراب میشدم که باهاش راه نمیام...

یه چیز دیگه رو هم یادت باشه...انتخاب مسکن با مرده...اینو قانون میگه...شما سعی با یا یکسری رفتارهای زنانه و سیاستهای قوی اونو بیشتر جذب خودت کنی ...

اگر در این کار موفق باشی کم کم همسرت دیگه اصلا یادش میره خانواده ای داره !


همسر من اوایل ازدواجمون هر روز به پدر و مادرش سر میزد...اما الان که 5 سال گذشته حالشونو از من میپرسه..

درست میشه
نگران نباش

فقط مراقب باش خودتو تز چشم شوهرت نندازی....سعی کن خیلی زیرکانه رفتار کنی.

یادت باشه کسی که شمشیرش رو از رو میبنده همیشه بازنده است.

با تشکر از شما دوست عزیز

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

قبول دارم که منم در این مورد مستقل نیستم دلیلش اینه که روزی که همسرم به خواستگاری من اومد خواهراش گفتند که باباش حتما براش آپارتمان میخره و حالا من فهمیدم که چون پدرشوهرم خسیسه اونا اینجوری گفتن که به ما کمکی بشه و پدرشوهرمم تو مراسم خواستگاری قبول کرد ولی حالا میگه من اصلا حرف اونا رو قبول ندارم.یه مسئله دیگه ای هم هست که تو مسائل جشن که به عهده پدرامونه و اونا از اول توافق کردن پدرشوهرم میزنه زیر بعضیهاشو خودش تصمیم میگیره وهمسرمم که مطیع حرفای اونه قبول میکنه وبدون مشورت با پدر من فقط تصمیمشونو ابلاغ میکنن و میگن به هیچ وجه تصمیمم عوض نمیشه که خانواده من بشدت ناراحت این قضیه ها هستن ومیگن چرا اونا به حرفاشون عمل نمیکنن؟و تو نباید زیر بار حرفشون بری و محکم بایست و بگو نمیام خونه بابات و حتی تاوقتی خونه نخریدند با شوهرت رفت وآمد نکن و میدونم اگه قبول کنم که برم اونجا اونا خیلی میرنجندو دعای خیرشون پشت سرم نیست ومیگن کاش یه بار مثل رفتار شوهرت که با خانوادش داره توهم باماداشتی وبااین کارات مارو جلو شوهرت وخانوادش خورد نمیکردی(تا حالا چندبار شده که من مخالف نظرخانوادم وموافق نظرشوهر و خانوادش عمل کردم چون به نظرم نظراونا درستتر بود ولی خانوادم فکر میکنن که چون نظر خانواده شوهرت برات بیشترمهمه حرف اونا رو قبول کردی ) که من اصلا اینو نمیخوام ،چی کار کنم اخلاقم طوریه که میخوام همه ازم راضی باشن نه طاقت رنج مامان بابامو دارم ونه شوهرم،میدونم که راهی که اونا گذاشتن پیش پام اشتباهه ولی...

دیروز که شوهرم تصمیمشو بهم گفت از شدت ناراحتی زیاد که چرا در این مورد که باید بامشورت هم تصمیم میگرفتیم اون خودش باخانوادش تصمیم گرفته وحالا داره بهم میگه که یا میای اونجا یا حالا حالاها خونه بابات باش ویه جورایی داشت نظرشو بهم تحمیل میکرد من خیلی سرش دادو بیداد کردم وهمه حرفایی که اینجا نوشتمو با حالت عصبانیت ونادرستانه بهش زدم واونم لجبازیشو بیشتر کرد وگفت :حتی اگه بابام همین الان کلید آپارتمانو بده دستم بازم باید بریم خونه بابام وبه حرفا و اشکام اهمیتی نداد وگفت میریم اونجا که بفهمی مرد یعنی چه،منم باحالت قهرونه ازش خداحافظی کردم،خواهشا کمکم کنید نمیدونم باید چیکار کنم؟
مشکل اصلی من اینه که صبرم کمه واصلا دررابطه ام باشوهرم سیاست ندارم درحالی که خانوادش خیلی باسیاستند
نمیدونم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟

درود بانو

که من اصلا اینو نمیخوام ،چی کار کنم اخلاقم طوریه که میخوام همه ازم راضی باشن نه طاقت رنج مامان بابامو دارم ونه شوهرم،میدونم که راهی که اونا گذاشتن پیش پام اشتباهه ولی...

شما خودت از شوووهرت وضعت بدتره مثل اینکه فراموش کردی ازدواج کردی و مستقلی قرار نیست همه از آدم راضی باشن پس این وسط خودت چی میشی؟:72:

بهتر بود لجشو در نمیاوردی ولی حالا که اینکارو کردی یه مثل قدیمی هست که میگه: اگه میخوای با یه هیزمشکن همسخن بشی و حرفت رو گوش بده بهتره چنتا باهاش تبر بزنی:72: پس اینکارو انجام بده لجش رو در نیار حساسیتش رو کم کن خودش درست میشه هر زندگی سختی ها و مشقت های مختص به خودشو داره هیچکی خوشبخت کامل نیست فقط فرقشون اینه مدیریت بلدن و مطالعه زیاد میکنن تا راههای جدید و بهتر گفتمان درست رو بدونن.مطمئنا اونجا هم خوبی های مخصوص به خودشو داره ولی چون اسم خونه مادرشووووهر بد در رفته یا خواهر شوووهر :311: من عاشق این کلمه خواهر شوووهرم :311: ولی حیف این آبجی ما همش قربون صدقه همسرم میره اینقد که حسودیم میشه :302:

بهتره به همسرت ثابت کنی که همراهشی و حاضری بخاطرش از بعضی چیزا توی زندگیت بگذری ولی قبلشم بگو بهش احتمالش هست واقعا هم هست که کدوریتی پیش بیاد بین شما و خانوادشون اینم بگو همه تلاشتو میکنی واسه مدیریتش

به دلت بد راه نده اوس کریم پشتته ما هم دعا میکنیم توی این ماه عزیز همه چی به خوبی و خوشی برات جور بشه آبجی :72:

با عرض سلام خدمت شما خواهرم :72:

همانطور كه زن در زندگي نيازمند فردي است براي او تكيه گاهي محكم باشه و احساس استقلال كند در كنار او و بتونه در سختي ها و مشكلات و ... دركش كنه ،
مرد نيز در زندگي نياز داره فردي او را تائيد و او را همراهي كند ، او را در مسائل و مشكلات درك كند و به طور محسوسي به استقلال او كمك كند ، لذا زني ، همسر وارسته اي براي شوهر مي باشد كه در تمامي شرائط او را درك كند ،

شوهر شما نياز به درك كردن دارد ... او را درك كنيد و با رفتار خود ، به او بفهمانيد كه شما كاملا دركش مي كنيد

او را در مسائل و مشكلاتي كه بيان كرديد همراهي كنيد و شما هم مانند پشتيباني محكم و دلسوز ، پشت او را گرم كنيد ...

شما بسيار مي توانيد در استقلال همسرتان كمك كنيد ، اما بايد حوصله زيادي به خرج دهيد ، چطور انتظار داريد فردي كه در خانواده تك پسر بوده و همه خواهران مادر و پدر و ... روي كمك و همياري او حساب مي كردند ، در زماني اندك همه را كنار بگذارد ، و فقط شما را دريابد ، به او زمان بدهيد ، اين مدت كه شما گفتيد زمان بسيار كمي است براي اثبات استقلال خودش

همچنين اين نكته مهم را هم در نظر بگيريد كه شما در زندگي هرگز به دنبال تملك كامل تن شوهر خود نباشد ، كه اين با غرور مردانه ناسازگار است و آتشي به پا مي كند كه ابتدا دودش در چشم خودتان مي رود ، اما در عوض دنبال تملك قلب شوهر خود باشد كه بسيار ساده و قابل دسترسي مي باشد ...قلبش را با ابراز محبت و درك كردن او ملك خود سازيد

شما بايد با جملاتي كه استقلال شوهر را به دنبال دارد به او كمك كنيد ، در تصميم هائي كه خود او مي گيرد واكنش مثبت نشان دهيد هرچند زياد به مذاق خودتان خوش نيايد ...
اگر او اصرار دارد كه كنار مادر شوهر زندگي كنيد ، به نظر من قبول كنيد و بگوئيد : چون تو مي گوئي مي آيم ، به او بگوئيد چون تو تصميمي گرفتي برام لذت بخشه و اگر هم رفتيد احترام به خانواده و مادر او مخصوصا در اولويت برنامه هايت باشد ... به هر صورت خانواده هر فرد جزئي از وجودش هست ...

همچنين وابستگي شما به خانواده خودتان ، بيشتر مي تواند ضربه به زندگيتان وارد سازد ، هرگز نگذاريد ديگران ، حتي خانواده خودتان براي زندگي شما تصميم بگيرند ، نظر شوهر شما كاملا در اولويت است ، به خانواده خودتان بفهمانيد كه تصميم گيرنده شوهرت هست نه ديگري ... نزد خانواده خودت ، او را بزرگ جلوه بده تا موفق بشي ... هر چه شوهرت در نزد خانواده خودت عزيزتر باشه شيرينيش به كام خودت مينشينه ، و تو مسئول عزيز كردن او در خانواده ات هستي ...

فرمودي كه پدرت به تو گفته : تو نباید زیر بار حرفشون بری و محکم بایست و بگو نمیام خونه بابات و حتی تاوقتی خونه نخریدند با شوهرت رفت وآمد نکن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مواظب اين نظرات ويران كننده باشد ... كلام بالا كاملا مشخصه از روي احساس و عصبانيت بيان شده و هيچ مورد تربيتي در آن ديده نمي شود ...

نكته ديگر : اين است كه اگر بتوانيد با همسر خودتان در كلاسهاي مهارتهاي زندگي شركت كنيد ، مخصوصا در بحث مهارتهاي رفتار جراتمندانه ، خيلي موثر واقع خواهد شد ، ( در همين سايت هم مي تونيد به كارگاه رفتار جراتمندانه رجوع كنيد و مطالبي را در اين مورد مطالعه و به همسرتان به طور غير مستقيم انتقال دهيد ...)

راههاي انتقاد كردن را در همين سايت جستجو كن و مطالعه كن ، راههاي مقابله با بحران در زندگي را نيز چشمي بيانداز ....... :72::72::72:

به اميد موفقيت شما خواهرم :72::72::72:

سلام،نماز روزه هاتون قبول
ممنون از راهنماییهای مفید شما دوستان عزیز،سعی میکنم حتما به کارشون گیرم و ممنون که منو از اشتباهاتم آگاه کردین
ولی یه مسئله هست که من و همسرم سراین قضیه چندروزه باهم قهریم و هیچ ارتباطی باهم نداریم،تا حالا همه قهرامون یکی دوروز بیشتر طول نمیکشید، به نظرتون من پیشقدم بشم ویا صبرکنم تا اون بیاد جلو؟؟!!
لطفا زود راهنماییم کنید
باتشکر

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط nourolahzadeh

سلام،نماز روزه هاتون قبول
ممنون از راهنماییهای مفید شما دوستان عزیز،سعی میکنم حتما به کارشون گیرم و ممنون که منو از اشتباهاتم آگاه کردین
ولی یه مسئله هست که من و همسرم سراین قضیه چندروزه باهم قهریم و هیچ ارتباطی باهم نداریم،تا حالا همه قهرامون یکی دوروز بیشتر طول نمیکشید، به نظرتون من پیشقدم بشم ویا صبرکنم تا اون بیاد جلو؟؟!!
لطفا زود راهنماییم کنید
باتشکر

---

بازم عرض سلام خدمت شما خواهر خوبم

شما فرموديد : همه قهرامون ؟؟؟؟ مگه چقدر قهر ميكنيد ؟ نكنه هفته اي دو سه بار قهر مي كنيد ...
يادتان باشد قهر مخصوصا در بين زن و شوهر ، اثر تربيتي ندارد ، چه يه ساعت و يا بيشتر ، البته ما قهر با رفتار نه با شخصيت را در حوزه تربيتي فرزند اون تا چند ساعتي مي پذيريم اما در روابط با همسر قهر اثر تربيتي ندارد ، مخصوصا در حوزه شخصيتي كه نه اثر ندارد بلكه ، اثرات بسيار مخربي مي تواند در وجود فرد بگذارد ...

اما نكاتي مهم خطاب به شما خواهرم :

اولا : ( عذر مي خواهم كه با اين بيان مي گويم ) اينكه با نوع بيان شما مشخصه كه متاسفانه در مديريت روابط زن و شوهر و مهارتهاي ارتباطي و مهارتهاي زندگي ،مخصوصا مهارت حل مسئله و مهارت نقادانه ، اطلاعات كمي داريد ، خواهرم شما سعي تان بر اين باشد كه توانائي خود را در اين مهارتها مخصوصا مهارت حل مسئله بالا ببريد ...

اينكه فردي با هر مسئله و مشكل كوچكي بخواهد به ديگران رجوع كند ( كه مثلا آيا عذرخواهي كنم يا نه ؟ ) ، گاهي موجب سردرگمي خواهد شد ، زيرا ديگران نظرات خود را با برداشت خود ميدهند اما نظراتي متفاوت و حال اينكه شما بهتر از ديگران از زندگي خود خبر داريد ...

لذا سعي كنيد مطالعه خود را در مورد مهارتهاي زندگي ، مخصوصا مهارت ارتباط موثر ، مهارت روابط بين فردي ، مهارت نقادانه ، مهارت حل مساله و ... را به طور محسوسي بالا ببريد ...

سعي كن با بالا بردن مهارتهايت ، خودت تنها كسي باشي كه براي زندگي خودت تصميم ميگيري نه ديگران ... تصميمي از روي فكر و عقل و تدبر و بدور از احساسات و تعصبات ... آنوقت زندگي به كامت شيرين و رويائي خواهد شد ...

ثانيا : از آن طرف بر روي شناخت روحيات مردانه و فرق هاي آنان با زنان از نظر عقل و احساسات و عواطف و جسم و ... ، و از طرفي بر روي روحيات شوهرتان مطالعه كنيد ،

در آخر هم مي گويم : خيلي راحت و بدون خجالت و ... به نزد شوهرتان برويد و از او عذرخواهي كنيد و از طرفي هم با دخالت دادن ظرافت هاي زنانه ، بگوئيد تا حدي هم بايد به من حق بدهيد ، به او بفهمانيد كه شما براي من يك پشتيبان و تكيه گاه هستيد و لذت مي برم تكيه گاهم روي پاي خود بايستد ... ( زير بغل او بزنيد ، مرد از اينكه زن قدرت او را بيان كند كيف مي كند ، از جملاتي كه بيانگر مالكيت است هرگز استفاده نكنيد ، اما در عوض جملاتي بگوئيد كه استقلال و غرور مرد را تقويت كند : مانند اينكه من به تو افتخار مي كنم ، و ... )

بازم سوالي بود در خدمتيم ... :72::72::72:

سلام ممنون از کارشناس محترم از جوابهایی که به دوستمون دادم منم با این قضیه که چه کسی باید عذر خواهی کنه مشکل دارم چون اصلا نمیتونم با شوهرم قهر باشم حالم بد میشه واسه همین زود یادم میره یه بار میبینم باهاش حرف زدم اما گاهی فکر میکنم این کارم باعث نمیشه اون فکر کنه همیشه من مقصرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

شوهر منم تک پسره و همیشه این حس بد دخالت در زندگیمون با منه که آره از همه چی خبر دارن آره همه کارامونو انجام میدن اینکه مستقل نیستیم هر چیم با خودم کلنجار میرم که فکر کنم اینا خوبیه نمیتونم مثلا مادر شوهرم که میاد خونمون مثلا به نظر خودش یه چیز اشکال داره یا پرده جلو حیاط اومده پایین میگه سیروس (پدر شوهرم)بیا اینو درست کن یا علف هرز تو حیاطمون در اومده میگه سیروس بیا علف کش بزن یه بار نمیگه به شوهرم پسر فردا جمعه هست اینارو درست کن مشغولم میشی این کارای عقب افتاده رو انجام بده تلوزیون خونمون خرابه یهو میبینی پدر شوهرم میاد من اومدم اینو ببرم درست کنم حتی بهش میگم نمیخواد کاراشو انجام بدین دوست دارم خودش اناجم بده باز روز از نو هیشکی واسه خودش نمیذاره به شوهرم میگم غر میزنه نمیدونم چیکار کنم احساس مستقل بودن رو تجربه کنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

شوهرم انگار میخواد انجام بده گاهی ولی اونا عجله دارن خودشون انجام بدن

سلام واقعا ممنونم از شما مهاجر بی نشان ،خیلی خوشحالم که با این سایت آشنا شدم،دارم با کمک راهنماییهاتون کم کم مشکلمو حل میکنم.دیگه خیالم راحته که هروقت سرگردونم باکمک خدا وراهنمایی های شما حل میشه
من و همسرم خیلی همدیگه رو دوست داریم تو این یه سال دو سه بار بیشتر باهم قهر نکردیم ولی زیاد بحث میکنیم که خدارو شکر زود حل میشه.

به دلیل سن و تجربه نسبتا کمم هروقت مشکلی در زندگیم پیش میاد از افراد مختلف میپرسم و کتابای مختلف میخونم و بعدش براساس اونا تصمیم میگیرم ولی خیلی دوست دارم مهارتامو بالا ببرم ، میشه لطفا چند تا کتاب یاسایت مفید برا بالا رفتن مهارتای هم من و هم دوست عزیزمون معرفی کنید