مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
سلام
دوستان لطفا من رو راهنمایی کنید
من ی سری مسائل ظاهری رو در تاپیک قبلیم عنوان کردم که همیشه دوست داشتم همسرم اون خصوصیات رو داشته باشه ... ولی خوب با جواب های خوب دوستان به این نتیجه رسیدم که اونها خیلی سطحی هستند و بعضی هاشون چیزهایی هستند که خودم به نحوی در اون ها ضعف دارم و باید خودم رو تقویت نه اینکه دنبال اون صفات تو شخص دیگری باشم.دیگه به اونها بهای خاصی نمی دم و دلیل تمایل به آشنایی بیشتر با این همکارم اون صفاتی که داره نیست...و چیزهای بسیار زیادی رو بررسی کردم. ولی :
دیروز همون همکارام (که فقط چند ماه با من همکار بود) با مادرش اومد خونمون برای آشنایی و یکی از فامیل هامون هم خیلی وقت پیش یعنی حوالی عید اومده بود
و من جوابم منفی بود این فامیلمون چهار سال پیشم اومده بود ولی بازم ول کن نبودو الان با اومدن این همکارم مادرم به شدت مخالفت کرده و می گه اگر می خوای ازدواج کنی با اون فامیلمون ازدواج کن و یا این خواستگار هایی که دیگران معرفی می کنند رو بزار راه بدیم ...و هی دو نفر یعنی فامیلمون و همکارم رو مقایسه می کنه و در مقایسه فامیل ما ی برتری هایی به همکارم داره ولی من دو تا دلیل دارم برای رد فامیلمون و دلیلم خیلی خیلی خیلی برام مهمه...
برام مهمه اینکه اون شخصی که می خواد با من ازدواج کنه غرور داشته باشه ،منظورم غرور با سایر افراد نیست ،منظورم اینکه در برخورد با من غرور داشته باشه و خودش رو کوچیک نکنه که به هر قیمتی ادم رو بدست بیاره...
این موضوع خیلی برام اهمیت داره و ی جوری پایه تصمیم گیری من میشه!!! اینم چیز جدیدی نیست و از اول این جوری بودم از سن 18 سالگی که وارد دانشگاه شدم همیشه کسی که زیادی به سمت می اومد برام دافعه داشت ...
کلا از دیروز که این همکارم اومده خونمون مادرم همش در مورد فامیلمون صحبت می کنه و هی اشتباه قبلی من رو به رخم می کشه و طوری در مورد من حرف می زنه که انگار فردی کودن بیش نیستم و نمی تونم عاقلانه تصمیم بگیرم . می گم مشکل این آقا چیه !!! می گه من اصلا به این آقا فکر نمی کنم وقتی پسر فلانی به این آقایی هست که انقدر هم عاشقانه پات نشسته....و حتی طی یک مشاجره به من گفت تو لیاقت عشق اون رو نداری و .....باقیش رو نگم بهتره...
در کل الان بین این دو نفر موندم و از طرفی می ترسم که هر کدوم رو انتخاب کنم اشتباه باشه و بعدا حسرت بخورم ....
از طرفی فرصت اشتباه رو ندارم و باید این دفعه درست تصمیم بگیرم و
از طرف دیگه اگر هر دوشون هم رد کنم می ترسم بعدا حسرت بخورم ...
-----------------
رراستی اینم بگم پدرم در جریان این خواستگاری جدید نیست و کلا با ازدواج من مخالفه ...ولی خوب این موضوع رو مادرم می تونه حل کنه.....
ممنون می شم برای گرفتن تصمیم درست راهنماییم کنید...
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
سلام نازنین جان
فکر میکنم دید من با شما یکم فرق میکنه.
من همیشه دوست داشتم با مردی ازدواج کنم که بیرون از خونه مغرور باشه ولی تو خونه و برای من غروری نداشته باشه! منظور منم از غرور این نیست که جوری باشه که شخصیتش تو نظرم کوچیک بشه.
میشه بیشتر توضیح بدی چه کاری انجام داده که باعث شده تو احساس کنی غرورش رو زیر پا گذاشته؟
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
1- در شرایط برابر حتما با اونی که خانوادتون بیشتر باهاش موافقن ازدواج کنید.
2- اگر هر یک از خواستگاراتون به نظر خودتون مزایایی داره که مهمه و دیگری فاقد اونه باز با خانوادتون مشورت کنید.
3-معیاراتونو به خانوادتون بگید و اجازه بدید بر اساس معیار های شما اونا هم نظر بدن،
4- در کل با فردی ازدواج نکنید که خانواده شما موافق نیستند، این رو از من بشنوید
5- مشکل در همه زندگی ها هست و ایجاد میشه، بنابراین اگر همسر آینده شما با انتخاب خانوادتون باشه مشکلات رو خیلی راحتتر حل خواهید کرد تا وقتی که انتخاب خودتون باشه و مجبور بشید گاهی این بار رو به تنهایی به دوش بکشید.
6- برای ازدواج با فامیل اگر نسبی باشه آزمایش ژنتیک بدید.
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
سلام گل کاغذی عزیز ممنونم از نظرت
می دونی عزیزم الان خیلی سر درد دارم و نمی دونم بتونم خوب توضیح بدم منظورم چیه یا نه...
من کلا از افرادی که یکم غرور داشته باشن خوشم می اد و این معنیش اصلا تکبر نیست ..
در مورد همسرم هم دوست دارم اون قدرتش در مقابل من حفظ بشه شاید ی مقدار حرفام مسخره باشه و کسی این رو دوست نداشته باشه ولی من دوست دارم اون مرد مقتدر باشه منظورم این نیست که خشن باشه و بد اخلاق..
حالا در مورد این فامیلمون من 4 سال پیش تو مراسم بله برون خواهرم اینها از من خواستگاری کردن و من همون موقع به دلیل اینکه فکر می کردم سنم کمه ردشون کردم و این آقا انقدر رفت اومد که کل محلمون با خبر شدن ،این در حالی بود که پدر و مادرش هم همراهیش نکردن و خودش هر روز پا می شد می اومد با خانواده من صحبت می کرد...
هر چی اون بیشتر اصرار میکرد من بیشتر متوجه می شدم خوشم نمی اد
که باعث شد ی مدت قطع رابطه شیم ...
تا اینکه من نامزدیم بهم خورد و اینها دوباره اومدن اولش ی نور امیدی تو دلم روشن شد و گفتم این قسمت من بوده ولی دیدم باز همون حالت رو داره و هی خودشو در مقابل من پایین می اره در حالیکه چیزی کم نداره و قیافش هم خوبه و ورزشکاره ...هیکلشم خوبه و تحصیلاتش و خانوادشم در حد من هست..یک روز من داشتم می رفتم سرکار که دیدم جلوی درمون هست و تا نردیکای محل کارم اومد، اصلا جوابش رو نمیدادم ولی اون همین جور میی اومد تا من سوار اتوبوس شدم و هی حرف میزد و خواهش می کرد که دلیل بیارم و من گفتم دلیلم رو قبلا گفتم ولی اشک می ریخت آّبروم رو جلوی همه می برد....
منم بهش گفتم منطقی باش من دوستت ندارم ..دوست داری با کسی ازدواج کنی که دوسست نداره..
میگه آره انقدر به محبت می کنم که عاشقم میشی به خدا عاشقت می کنم..بهش گفتم به خدا من عاشق تو نمی شم حتی به عنوان ی فامیل هم علاقه ندارم بهت!!می گفت نگو اینارو با گریه :(
می دونی الانم که دارم حرفاشو می نویسم دلم براش می سوزه ها!ولی خوب من این مدل ابراز علاقه رو دوست ندارم
اصلا گل کاغذی نه این ها هر کس دیگه هم از هم دانشگاهی هام این جوری اصرار می کرد بدم می اومد..
به این همکارم که گفتم قصد ازدواج ندارم خیلی منطقی برخورد کرد گفت باید من رو بیشتر بشناسی بعدش...درمورد ازدواج تصمیم بگیری.
ی بار الکی برای اینکه امتحانش کنم بهش گفتم من به شما علاقه ندارم و این دو دلم کرده...
گفت من تمام تلاشم رو می کنم که شمارو علاقه مند کنم ولی هیچ وقت محبت رو گدایی نمی کنم و اگر به این نتیجه برسم که نمیتونم شما رو علاقه مند کنم از زندگیت میرم بیرون...
آقا آرش خوب حرفای شما درسته ولی احساس خودم چی؟
یعنی این حس من اشتباهه؟.
کسی درک می کنه چی می گم؟
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
:72:سلام نازنین جان
الحمدالله شما دختر پخته و با علم و اگاهی بالایی هستی.
اما از طرفی به مادرت حق بده...چرا که هیچی جز خیر و صلاح شما رو نمیخواد و فکر میکنه اگر الان با شما تندی کنه و ...میتونه یک عمر خوشبختی شما رو ببینه.
کسی که باید بله رو بگه و پای سفره عقد بشینه شمایی.پس بهتره با حفظ احترام به مادرتون حتما به یه نفر سوم و امینی مشاوره کنید.
شرایط رو بگید و اجازه بدید برای تصمیم گیری درست کمکتون کنن.من فکر میکنم مادرتون کمی افکار شما رو بهم ریخته و شما هم چون الان دارین تصمیم گیری مهمی میکنید شاید به تنهایی نتونید از پسش بربیاین.
این طرف امین میتونه یه مشاور خانواده حاذق (حضوری ) باشه و حتی اگر لازم شد با هر دو نفر (جداگانه) پیش همون مشاور برید.
ضمنا نازنین جان این فقط شما نیستی که هرکسی زیادی میاد سمتت حالت دافعه بهت دست میده....من فکر میکنم همه خانومها این طور هستند....
و یه نکته دیگه نازنین جان.
بررسی همه شرایط دست شما نیست.شاید تا حدودی شما بتونید بفهمید که کی برای شما مناسبه اما مقدار زیادیش رو هم باید بسپرید به خدا و توکل به خودش کنید.
کارهای اولیه رو انجام بدید دقیق و بدون رودربایستی...مثل تحقیق و پرس و جو و ....
من نازنین جان پیشنهادم اینه که هیچکدوم رو رد نکنی بلکه هر دو رو خیلی با مهارت و با دقت بالا و پایین کنی و حتی ازشون بخوای چند جلسه بیان و برن.
امیدوارم کمکی کرده باشم.موفق باشی
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نازنین جان اگه می تونی حتما مشاوره برو و از مشاور بپرس که با کدوم ازدواج کنی. اونا بهتر می تونن توی تصمیم گیری کمکت کنن.
فکر می کنم منظورتو بالاخره از اینکه می گی غرور داشته باشه فهمیدم. تو دوست داری که برای رسیدن بهت شخص مقابل برات تلاش کنه جتی هر کاری که می تونه بکنه ولی در عینی که به خودش احترام می ذاره. علتش هم شاید این باشه که ادم می خواد طرفشو بهتر از قبل کنه و ناراحت می شه که یکی به خاطرش خودشو کوچیک کنه. این حس بدی در ادم ایجاد می کنه. این اقا شاید اعتماد به نفس کافی نداره.
موفق باشی.
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
حالا متوجه منظورت از غرور شدم.... با این غرور منم موافقم!!!
این مورد رو هم اشاره کردم که این شکستن غرور باید محدود به خونه بشه نه بیرون از خونه و جلوی دیگران!
حالا بیا یه مقایسه برای ما هم بنویس... یه مقایسه از آقای فامیل و آقای همکارت.
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
فکر میکنم باید یه مقدار دور و برتون رو خلوت تر کنین
در حال حاضر هم شما و هم خونوادتون احتمالا در حال مقایسه سه نفر با هم هستین،
نامزد سابقت و دو خواستگار جدید
و این اصلا خوب نیست
بنظر من بهتر هست یک از خواستگارها رو برای صحبت های اولیه انتخاب کنین و دیگری رو فعلا نپذیرین
میتونین برای حفظ احترام مادرتون، با خواستگار مورد نظر ایشون یک جلسه صحبت کنین و با دلایل کافی ایشون رو رد کنین
از خواستگار دلخواه خودتون هم خواهش کنین، یه مدت دیگه صبر کنن، ولی لزومی نداره توضیح بیشتری بدین
ضمنا اینکه میگین به خاطر شما گریه کرده یه مقدار غیر طبیعیه
به خصوص اینکه رابطه عاطفی هم با هم نداشتین
بنظر برای جواب رد دادن، دلیل قابل قبولیه ولی باید مستدل تر برای خونوادتون توضیح بدین
با توجه به نازک دل بودن جناب خواستگار
توصیه میکنم خیلی دقت کنین که خدای نکرده دلش رو نشکنین
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نازنین جان من زیاد وقتت رو نمی گیرم ولی اون خواستگار که میگی گریه کرده اصلا نرمال نیست
فکر میکنم نمیشه بهش تکیه کرد.
این موضوع رو به مادرت گفتی؟؟؟
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نازنین عزیز...
من احساس کردم که این جریانات باعث شده که خودت هم معیارهاتو گم کنی... و به خاطر فامیل و حرف مادرت جبهه بگیری...
دوست خوبم... یکبار دیگه بدون هیچ تعصبی.. معیارهات رو بنویس... و اگه قصد ازدواج داری.. و اون آقایون از خواستگارهات هستن... خصوصیاتشونو بنویس و با معیاری که داری مقایسه ش کن... و حتی اگه امکانش هست چند جلسه ای باهاشون صحبت داشته باشی...
و اما درباره ی عنوان تایپیک و مادرت... مادر من تا زنده بود بهترین ها رو برای من میخواست... ولی میدونی.. من هیچوقت شاید درک نکردم... و شاید بیشتر مخالف نظراتش بودم تا موافق...
ولی الان...یک ماهه که مادرم فوت شده... الان که مادر ندارم... حتی گاهی احساس میکنم تو ساده ترین انتخابم هم موندم...
با مادرت صحبت کن... دلیل حرفهاشون رو ازشون بخواه... مادرها تجربه دارن تو زندگی... شاید گاهی واقعاا مشکل عینک بدبینی خودمون باشه...
:72:
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
با توضیحاتی که دادی قضیه خیلی هم پیچیده نیست.
مورد اول(فامیلتون) رو که اصلا نمیخوای-مورد دوم(همکارتون) یه تمایل نسبی بهش دارین
به نظرم یه مدت, توی خونه زیاد این بحث ها رو پیش نکشید تا شرایط آرومتر بشه و مادرتون نرمتر بشن
بعد درمورد همکارتون تحقیق کنید و با خودش یه خورده بیشتر صحبت کنید تا به شناخت بهتری برسید.اگه خوب بود ازشون بخواید که به طور خیلی رسمی به خواستگاریتون بیان که پدرتون هم در جریان باشه و کلا در نظر مادرتون هم موجه تر جلوه کنه...
راستی نگفتید دلایل مادرت برای رد کردن همکارتون و تایید فامیلتون چی هست؟
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
نازنین جان من زیاد وقتت رو نمی گیرم ولی اون خواستگار که میگی گریه کرده اصلا نرمال نیست
فکر میکنم نمیشه بهش تکیه کرد.
این موضوع رو به مادرت گفتی؟؟؟
سلام گلنوش جان ،کاش وقتم رو زیاد میگرفتی....
گلنوش آره مادرم می دونه،راستش مادرم هم وقتی بااون حرف زد گریه کرد.
گلنوش اون فامیلمون که گفتم وقتی نوجوان بودم یکم دوستش داشتم البته به خاطر توجه خاص خودش بود. تا اینکه سر خراب شدن کامپیوترم دو سه بار اومد خونمون و یکمی غیر مستقیم ابراز علاقه کرد.منم فکر کنم بهش فهموندم دوستش دارم هیچ رابطه خاصی بینمون نبود تا اینکه بله برون خواهرم از من خواستگاری کرد و ما به بهونه اینکه الان برای ازدواج زوده ردش کردیم ولی خودش چندین بار با من صحبت کرد و انقدر اصرارررر کرد که من مستاصل شدم بهش اطمینان دادم دوستش دارم و کس دیگه ای تو زندگیم نیست ولی الان نمی خوام ازدواج کنم و ارتباط دیگه ای هم نمی تونم باهاش داشته باشم وباید صبر کنه تا من درسم تموم شه اونم قبول کرد.ولی بازم هی می اومد خونه ما که حرف بزنه این رفتارش رو دوست نداشتم.اون دانشجوی شاهرود بود و اونجا خونه گرفته بود،دو سال از من بزرگتر بود،زدو داداش دوست صمیمیم شاهرود قبول شد .من خیلی بدون منظور حال اون رو از داداشه دوستم پرسیدم،نه به منظور اینکه آمارشو بگیرم.که فهمیدم با ی دختر به نام مونا دوسته....باورم نمی شد.خیلی شوک بود برام.من وقتی این موضوع رو فهمیدم زنگ زدم خوابگاه دانشگاهشون و گفتم که از جریان خبر دارم.کلی قسم به روح این و اون خورد که به خدا هیچی بین ما نبوده ودر حد همکلاسی بوده،منم قسمشاش رو باور کردم ولی دیگه دوستش نداشتم،البته می گم نه فقط به خاطر این جریان ،این جریان دوستیش ی محرک بود وگرنه من کلا از اون اصرارهای زیادش همیشه کلافه می شدم و متعجب بودم کسی که اونهمه به من اصرار کرده چرا میره با ی دختر دیگه دوست می شه کلا شخصیتش پیش من خار شده بود. خیلی رفت واومد و گیر داد گریه کرد الانم فکر می کنه مشکل من از اون دختره است ولی می دونم چیز خاصی بینشون نبوده .
ولی به خدا من با اون مشکل ندارم از اینکه این انقدر چسبیده و ول نمی کنه ناراحتم از اینکه گریه می کنه ناراحت می شم.از اینکه حتی اگر توهین بهش بشه بازم نمی ره خوشم نمی اد.
بهش گفتم تو ی داستان فراموش شده ای برا من ،من با مونا مشکلی نداشتم بچه بودی بچگی کردی...اون کاملا قابل بخششه ولی منم بچه بودم اگر گفتم دوستم دارم توهم منو ببخش...میگه اینجوری نگو دنیامو خراب نکن،فرصت ی زندگی خوب رو از خودت و من نگیر...
انقدر التماس گونه صحبت می کنه منم حس می کنم نمیشه بهش تکیه کرد.همش خودشو پایین می اره می گه می دونم لیاقتت رو ندارم ولی قول میدم همون بشم که می خوای.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
من نازنین جان پیشنهادم اینه که هیچکدوم رو رد نکنی بلکه هر دو رو خیلی با مهارت و با دقت بالا و پایین کنی و حتی ازشون بخوای چند جلسه بیان و برن.
ممنون مریم جان حتما از مشاوره حضوری می رم ولی مریم من نمی تونم زیاد با این ها صحبت کنم یعنی حوصله ندارم ی ماه برم بیام بعد به این نتیجه برسم که خوب نیستن میخوام همین اول مسیرم مشخص باشه.نمیخوام جریان کش پیدا کنه....:(
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole kaghazi
حالا متوجه منظورت از غرور شدم.... با این غرور منم موافقم!!!
این مورد رو هم اشاره کردم که این شکستن غرور باید محدود به خونه بشه نه بیرون از خونه و جلوی دیگران!
حالا بیا یه مقایسه برای ما هم بنویس... یه مقایسه از آقای فامیل و آقای همکارت.
گل کاغذی :72:
مقایسه این دونفر
اولی که فامیلمون هست:
مهندسه
4 سال سابقه کار داره
سربازی معاف شده به خاطر پدرش..
خونه داره ماشین داره (البته کارمند بانک خصوصی هست و از طریق وام خونه و ماشین گرفته)
دو سالو نیم از من بزرگتره
قیافش خوبه اکثرا همه می گن شبیهه شاهرخ استخریه.
قایق رانی میکنه یعنی ادم فعال و ورزش کاریه
سنتور هم می زنه این نوع روحیه رو خوشم می اد.
پسر دختر عممه و خوب می شناسیمشون.
خیلی منو دوست داره ظاهرا
کلا در فامیل وجه خیلی خوبی داره ازبچگی داشت این وجه رو.
خانوادش از نظر مذهبی اینا مثل خودمونن
در جریان نامزدی من به طور کامل هست و نیازی نیست چیزی رو بهش توضیح بدم.
------------------------
همکارم
تازه استخدام شده
6 ماه از من کوچیکتره ولی از قیافش اصلا معلوم نیست یعنی منم چندسال کمتراز سنم نشون می دم اونم یکم بزرگتر از سنش
درامدش خوبه،خونه نداره ولی می گه می تونه تهیه کنه ماشین هم داره.
فوق لیسانسش رو تازه گرفته
سربازی نرفته باید بره
قیافش معمولیه ولی خیلی خوش تیپه وخوش هیکل البته از پسر دختر عمم یکم هیکلش کوچیکتره.فکر می کنم به هم بیشتر میایم.
نقاشیش خیلی خوبه...
روحیش خیلی خوبه
پر انرژی مثبته.
از نظر مذهبی فک کنم مثل خودمونم ...
ی تیپی مثل نامزد قبلیم داره طرز حرف زدنش و لاغریش و کلا من رو یاد اون میندازه...البته کلا به نظر می رسه یکمی قد باشه.
هنوز جریان نامزدیم رو بهش نگفتم و نمی دونم چی بگه...
بازم می ام ی سری حرفام در جواب بعضی ها موندش... ازز نظراتتون خیلی خیلی ممنونم
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
سلام نازنین جان.
دختر که نباید انقد زود ناراحت بشه از دست مامانش...کلا مادرا درباره خواستگاری فامیل از دخترشون دو رفتارو بروز میدن..یا شدیدا و قویا مخالفت می کنن یا خیلی مشتاقانه رفتار میکنن.من هر دو نوعش رو تو مادرم دیدم و هر دونوعش منو ازار داده.بهترین و در واقع تنها کاری که میشه کرد اینه که چیزی نگیم و بذاریم اونا حرفشونو بزنن.
درباره شرایط دو تا خواستگارت که اون بالا نوشتی باید بگم بعضی از این شرایط اصلا مهم نیست مثلا این که نقاشیش خوبه..یا اینکه تو رو یاد نامزد سابقت میندازه هم مزیتی نیست.
و شرایطی که برای فامیلتون نوشتی همش ظاهریه یعنی درباره خونه و ماشین و قد و هیکل و ..نوشتی...اما واسه دومی نوشتی پر از انرژی مثبته و روحیش خیلی خوبه..
این نشون میده تو هنوز بطور کامل با روحیات فامیلتون اشنا نشدی..گاهی ما فکر میکنیم طرف چون فامیلمونه خیلی خوب میشناسیمش اما سخت در اشتباهیم.
برعکس بقیه به نظر من گریه کردن اون اقا زیاد غیرطبیعی نیست واسه خود من هم پیش اومده اما نشون از احساسات رقیقش داره.که اینم گاهی خوبه گاهی بد.
پیشنهاد من البته با توجه به اینکه اصلا این دو تا اقا رو نمیشناسم اینه که یه مدت به خودت زمان بده و خوب فکر کن.حتی میتونی تو یه بازه زمانی سعی کنی فامیلتونم خوب بشناسی..
اما اگه به واقع دوسش نداری مسئله حادی نیست..قبول نکن..بحث و جدل ممکنه پیش بیاد،مامانت ممکنه حرفایی بزنه که خیال کنی مامان اونه نه تو..اما ایرادی نداره.جوری وانمود کن که داری راجب فامیلتون هم فکر میکنی.
و پدرت رو زودتر در جریان بذار..
باباها اصلا خوششون نمیاد تو خونه بغل گوششون اتفاقایی به این مهمی رخ بده و اونا بیخبر باشن.از پدرت هم تو تصمیمگیری کمک بگیر.
موفق باشی
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نازنین جان سلام
تیز می روی جانا ترسمت فرو مانی!
عزیزم چرا انقدر هیجان زده و نگران و عصبی هستی؟
آرامش خودت رو حفظ کن!
نازنین چرا ناخودآگاهت هنوز به فکر نامزد قبلیته؟ چرا؟
باز دچار خطای شناختی نشی گل دختر؟
من میفهمم چرا از خواستگار سمجت خوشت نمیاد. چون عزت نفس نداره! درسته؟
خوب قبول! به مامان بگو که من دوست دارم عزت نفس و اعتماد به نفس همسرم زیاد باشه اما اون آقا خیلی احساس
محوره و عزت نفسش پایینه و شخص قابل اعتمادی در طوفان های زندگی به نظر نمیاد و ممکنه همش بخواد تا تقی
به توققی میخوره گریه کنه! با آرامش و قاطعیت و کلام نرم محکم سر حرفت بایست و حرف خواستگار دوم رو هم اصلا
نزن به هیچ عنوان!
حالا مسئله خواستگار دوم!
هنوز چیزی راجع بهش نمیدونیم اما این آقا :
- دلیل جذبت بهش تا الان ظاهر خوبش و شباهت فیزیکش به نامزدت بوده (که کمی خطرناکه!)
- از درونیات و ویژگی های اخلاقیش چیزی نمیدونی هنوز! یکمم واسه خودت قضیه رو تموم شده می دونی که این بده
- سربازی نرفته که 2 سال تو رو به تاخیر میندازه
نازنین جان دوست خوبم
شدیدا داری احساسی عمل می کنی و بسیار هیجان زده!
قرار شد آهسته بری و پیوسته
اول تکلیف اولی رو روشن کن بعد دومی.
بعد هم روی خواستگار دومت دقیق عمیق شو!
براش یک سری سوال کلی طرح کن و ازش بخواه جواب بده. از مشاوران حضوری مرکز مشاوره پویا هم کمک بگیر.
انقدر استرس نداشته باش گلم.
تاپیکت رو آروم برو جلو و روی هر پست عمیق شو!
به جای راه اندازی جنجال و استرس با آرامش برو جلو!
یادت باشه وابسته نشی
برات دعا می کنم بهترین تصمیم رو بگیری
فعلا هم زوده برای گفتن اینکه قبلا نامزد داشتی!
راستی چرا نازنین هنوز تو خودشه و با خودش قهره؟
اصلا نازنینم
آماده ازدواج و پذیرفتن مسئولیت یک زندگی مشترک با همه چالش هاش هستی؟ در جواب نگو نمیدونم لطفا
:72:
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نازنین گرامی، من حرف خودم رو اصلاح می کنم، البته با تاکید بر اینکه حتما موافقت خانواده را برای ازدواج با فرد مورد نظرتون کاملا جلب کنید.
طبعا احساس شما نه تنها مهم هست که اصلا تعیین کننده است.
من فکر میکنم علاوه بر اینکه در این مورد منطقی تصمیم بگیرید و سبک سنگین کنید، به حرف دلتون هم حتما توجه کنید.
وقتی رفتار های فامیلتون از الان برای شما غیر قابل هضمه و به دلتون نمیشینه، مطمئن باشید که بعد ها در زندگی که مسائل کاملا جدیتر و پیچیده تر خواهد بود، این موضوع بیشتر آزارتون میده.
البته حق هم دارید، یک زن به دنبال یک تکیه گاه برای زندگی می گرده، نه کسی که برای هر مسئله ایی مجبور بشه نوازشش کنه و دلداریش بده.
این ها همش نظر من بود البته.
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
فکر میکنم باید یه مقدار دور و برتون رو خلوت تر کنین
در حال حاضر هم شما و هم خونوادتون احتمالا در حال مقایسه سه نفر با هم هستین،
نامزد سابقت و دو خواستگار جدید
و این اصلا خوب نیست
دقیقا همین حالته:(
بنظر من بهتر هست یک از خواستگارها رو برای صحبت های اولیه انتخاب کنین و دیگری رو فعلا نپذیرین
میتونین برای حفظ احترام مادرتون، با خواستگار مورد نظر ایشون یک جلسه صحبت کنین و با دلایل کافی ایشون رو رد کنین
خارپشت اون خواستگاری که فامیلمون هست قبلا رد شده ولی خوب من خودمم خیلی قاطع برخورد نکردم و واقعا قاطع نتونستم ردش کنم.یعنی در کنار این برام رد شده است ولی به خودی خودش جای فکر داره.بخصوص اینکه فکر می کنم منرو واقعی از ته قلبش دوست داره.ولی خوب مادرم به اون تمایل پیدا کرده بخصوص از زمانی که حرف این خواستگار جدید پیش اومده
از خواستگار دلخواه خودتون هم خواهش کنین، یه مدت دیگه صبر کنن، ولی لزومی نداره توضیح بیشتری بدین
ممنون از نظرت.... خواهش کردم توضیحی هم ندادم ولی هی اصرار کرد که چرا آخه؟،گفتم اوضاع خونه و خودم زیاد برای تصمیم گیری مساعد نیست.ولی خودش فکر کرد ما از خانوادش خوشمون نیومده یا از خودش....به هر حال دیگه برام مهم نیست چه فکری کرد،فقط گفت تا کی صبر کنم گفتم ی هفته
ضمنا اینکه میگین به خاطر شما گریه کرده یه مقدار غیر طبیعیه
به خصوص اینکه رابطه عاطفی هم با هم نداشتین
بنظر برای جواب رد دادن، دلیل قابل قبولیه ولی باید مستدل تر برای خونوادتون توضیح بدین
مثلا همین موضوع رو مادرم اصلا بد که نمیدونه خوب هم می دونه...وابستگی عاطفی نداشتیم ولی از بچگی هم دیگهرو می شناسیم و با هم بزرگ شدیم.البته اینم بگم اصلا من هیجا اینجوری ندیدمش.یعنی حتی تو مرگ پدربزرگش من ندیدم گریه کنه...فکر کنم می خواد احساسات منرو بر بیانگیزه....منم خودم بدم نمیاد ازش یعنی حس بد ندارم ولی در حدی هم نیست که بخوام باهاش ازدواج کنم
[/quote]
RE: مادرم من رو درک نمی کنه!و اصرارداره با کسی ازدواج کنم که غرور خودش رو له کرده...
این هم شرح نماز استخاه نازنین جان
به دلیل حذف تاپیکش در تغییرات تالار دوباره برات گذاشتم گلم
شرح نماز استخاره
استخاره به معنی خواستار رهنمای شدن از خداوند است در رابطه به عمل کردن بر
یکی از دو تصميم شرعیی و حلال. در مورد موضوعات فرض ، حرام و مکرو استخاره لازم نيست. نماز
استخاره مربوط ميشود به موضوعات مبهو ( مجاز ) و مستحب (تشويق شده و یا پسنديده)، ،که انسان
نميداند که بر کدام يک از آنها خير او بيشتر است. بطور مثال در تصميم به ازدواج یا ادامه تحصيلات عالی
نماز استخاره جايز است.
در مورد نماز استخاره سوء تفاهم در اذهان بعضی مسلمانان موجود است و آن اينکه بعد از نماز استخاره
و دعای آن توقع دارند که در رابطه به تصميم که پیشرو دارند خواب ببينند. اين مفکوره از نگاه شرعيی
ثباتی ندارد ، بلکه در آن امکان زيان هم دیده ميشود. زيرا شيطان ميتواند انسان را به ذريعه خواب فريب
بدهد و او را از تصميمی که در آن خير اوست دور کند.
نتيجه استخاره به چندين شکل ظاهر شده ميتواند. بطور اساسی بعد از اجرای نماز استخاره پيگير آن
تصميمی شويد که دل تان به آن زيادتر گرايش پيدا کرده باشد و در آن احساس گواهی خوش و سکون
داشته باشيد. بعلاوه شايد دریابيد که در اوضاع تعغيراتی رخ داده باشد که از آنرو شايد منفعت و يا نقصان
ءی کار واضح گردد. قابل ذکر است که بعد از نماز استخاره و خير خواستن از خداوند از تصميم گرفتن
انصراف نورزيد زيرا دلالت ميکند به نپزيرفتن هدایت از جانب خداوند. و ديگر اينکه قبل از نماز استخاره بايد
دل و حواس تان پاک باشد، یعنی پيش از استخاره تصميم تانرا نگرفته باشيد طوريکه بعد از استخاره
خواهی نخواهی ملتفت پيروی آن تصميم باشيد. و اگر بعد از استخاره بازهم دل تان به یکی از آن دو
عمل گواهی نداد، استخاره تان را تکرار کنید.
نماز استخاره دو رکعت بوده و سنت است. زمان و مکان آن قيود ندارد، در هنگام روز یا شب در مسجد یا
منزل ميتواند خوانده شود. بعد از سوره فاتحه هر آياتی که ميخواهد از قران پاک بخواند و بعد از ختم دو
رکعت نماز خداوند را ثناء و صفت زياد بگويد و به پیامبر مبارک محمد (ص) درود و صلوات بفرستد و سپس
دعای ذيل را بخواند. لازم است که متن عربی آنرا یاد داشته باشيم و معنی آنرا بدانيم اما کسانيکه به
عربی آنرا خوانده نميتوانند. متن دری آنرا بخوانند.
شرح نماز استخاره و دعای ذيل از جابر ابن عبدالله (رض) روايت شده که فرمودند: رسول الله (ص) ما را
یاد میداد که نماز استخاره را در هر مورد بخوانيم ، مثل که او سوره های قران را به ما یاد ميداد.
میفرمودند که هر گاه يکی از شما در موردی گرفتن تصميمی نگرانی دارد پس او را بگزاريد تا دو رکعت نماز
غير فرض بخواند و سپس بگوید:
الهی خير خود را از علم خودت ميخواهم ، توانايی آنرا از قدرت خودت ميخواهم. و از خودت طلب ميکنم از
سخاوت بزرگت. توانا توئی و من نا توانم. دانا توئی و من نميدانم. و خودت عالم غيب استی. الهی اگر
خودت خير دين و دنيا و خير عاقبت کار مرا در اين موضوع ميبينی (( و در این جا آن موضوع را ذکرکند ))
آنرا برايم مقدر گردان و آنرا برايم آسان گردان و پس آنرا برايم با برکت گردان. و اگر در علم خودت اين
موضوع برای دين و دنیا ام و عاقبت کارم مضر است آنرا از من بر گردان و مرا از آن . و خير را بر من روا
داشته باش هر جاه که باشد و من را بر آن راضی گردان.
نماز استخاره برای ما يک نعمت گرانبها ست از جانب خداوند، يک فرصت است برای التماس به خداوند و
آرزوی هدايت الهی. اين نماز يک تحفه است برای همه مسلمانان که با ادای نماز استخاره رضايت خداوند
و خير کار خود را میتوان جویا شد. لازم است که هدايت و موفقيت خود را از درگاه خداوند بخواهيم. اگر
بعد از يک نماز استخاره اطمينان خاطر حاصل نشد ، باز تکرار کنيد و هر بار با خشوع از ته دل با خلوص
نيت و فروتنی از خداوند استدعا کنيد تا خداوند قلب تان را بطرف تصميم درست باز کند.
:72: