خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
سلام به همگی
خیلی ها منو اینجا می شناسند و حتما هم کسانی هستند که من براشون آشنا نیستم
به خودم قول داده بودم که اینجا دیگه نیام
اما کی به قول هایی که به خودم دادم عمل کردم که الان بخوام عمل کنم
شاید الان دو سالی باشه که با فریبا به هم زدم . دوست دختر سابقم رومیگم
باش به هم زدم چون از طرفی خیلی بش علاقه مند شدم وازش خوشم اومداز اخلاقش غرورش معرفتش و رفتاراش
و از طرفی با توجه به شرایط خودم و اون و خانودهامون فکر کردم که آخر بش نمی رسم و یه روزی تنهاش می ذارم و برای اینکه می خواستم خوشبخت بشه باید تنهاش می گذاشتم . چون بیشتر از خوشبختی خودم خوشبختی اون برام مهم بود .البته برای اینکه می خواستم که بعدا به من فکر نکنه یک طوری رفتار می کردم که اون از من بدش بیاد و بعدا هم نخواد بم فکر کنه . بالاخره بعد از چند ماه به هدفم رسیدم .اون مطمین شده بود که من دوسش ندارم و داره با من تباه می شه .
اما بعدش خیلی تنها شدم . انگار یک چیزی توی زندگیم کم بود . اولشم رفتم سراغ دختر بازی . اخه قبل از اینکه من با فریبا دوست بشم اصلا اهل این چیز ها نبودم . یک بچه مثبت که اصلا به این چیزها فکر هم نمیکردم . اما فایده نداشت . یک مدت گفتم شاید اگه دو تا دوست همزمان داشته باشم مثله قبلم می شم اما فایده نداشت . با خیلی از دختر هایی که رفیق شدم بیشتر از فریبا حرف زده بودم یا بیرون رفته بودم و از نظر ظاهری هم از فریبا خوشگل تر بودند . اما از دختر بازی هم خسته شدم .حتی مدتی خواستم ازدواج کنم بلکه اون رو فراموش کنم . اما شانس آورم که این اشتباه رو نکردم ..
رفتم سراغ دین و مذهب و زهد و ... خب این باعث شد کمی با مکاتب سیاسی و فلسفی آشنا بشم اما فایده نداشت
اوقات فراغتم رو کم کردم و بیشتر وقتم رو برای درسم گذاشتم . معدلم بهتر شده اما هنوز هم نمی تونم فراموشش کنم . دوسش دارم خیلی خیلی زیاد ...
حتی اگه الان با یک پسر دیگه رفیق شده باشه. حتی اگه با کس دیگه ای رابطه هم داشته باشه برام مهم نیست . حتی اگه منو نخواد و همین که بذاره تو زندگیش کمکش کنم هم برام کافیه ..
اما نمی دونم چه کار کنم . اگه بخوام به طریقی آمارش رو از طریق رفیقاش در بیارم میتونم . اما باید از طریق رفیقاش این کار رو بکنم و ممکنه اون ها بم دروغ بگویند شاید ازدواج کرده باشه و براش بد تموم بشه یا اینکه با وارد شدن دوباره توی زندگیش بش ضربه بزنم . یا اینکه اون هم قبول کنه اما خانواده ی من و اون قبول نکنند و بش ضربه بخوره.... شاید هم کس دیگه ای رو دوست داره و من براش یک خاطره تلخ بیشتر نیستم .... اصلا اگه بش بگم برای چی باش اون طور رفتار کردم و توی این مدت چه اتفاقایی برام افتاد باور می کنه
چکار کنم یک عمر با خاطره ی اون زندگی کنم یا اینکه پیداش کنم و بش بگم چقد دوسش دارم؟
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
جواب رو خودتون دادین :
دختر خوبی بود ، ولی می دونستین با توجه به شرایط بهش نمی رسین ، جوری رفتار کردین که از شما بدش اومده ، از همه بدتر دو سال گذشته!!
از ذهن فریبا ، شما پسری هستین که دو سال پیش ولش کردین و رفتین و حالا دیگه ازتون بدش میاد.
تصمیمی که الان شما می خواین بگیرین ، احساسی هست به دور از منطق و عقل.
شما ظاهرا دوره سوگواری رو کامل نگذروندین.
چرا آخه ، ازدواج کار مقدسی هست به قول آقای دهنوی دوستی رو به ازدواج وصل نکنین.
فرض کن اصلاً ازدواج نکرده ، برای یه لحظه فکر نمی کنی با خودش بگه ، باز این پیداش شد؟
در ثانی ، اینقدر خودخواه نباشین ، مگه خودتون نگفتین که برای اینکه خوشبخت بشه باید تنهاش می ذاشتم ، پس چرا می خواین آرامششو بهم بزنین؟ فقط واس خاظر خودتون؟
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
[b] احمدی جان به خودت بگو برگردیم دوباره پیش هم که آخرش چی بشه؟ که دوباره با احساساتش بازی بشه؟ که دوباره بعد یه مدت ببینی به خاطر شرایطتون نمیتونید بهم برسید و اونو بیخودی امیدوارش کنید و بعدش بگید: فریبا جون من خیلی دوست دارم و عاشقتما ولی به خاطر خودت باید همدیگرو ترک کنیم!!!
خودتونو گول نزنید برادر من..به خدا خانومها خیلی حساسند و سریع توی ذهنشون برای داشتن آینده با پسر مورد علاقشون رویا بافی میکنند و برای ازدواج روش حساب میکنند..خانومها با آقایون فرق دارند و اصلا دوست ندارند رابطشون پنهانی باشه
هر چقدر که آقایون (اکثرا) از داشتن رابطه پنهانی با یک خانوم لذت میبرند برعکسش خانومها اصلا لذت که نمیبرند هیچ بلکه اعصابشونم از اینهمه استرس بهم میریزه...خانومها دوست دارند رابطشون علنی باشه و همه بدونن طرف نامزد یا شوهرشونه نه اینکه یک دوست پسر مخفی!!!!
اگه میدونید 100% رابطتون به ازدواج با این خانوم منتهی نمیشه دیگه بذارید زندگیشو بکنه و آتیش زیر خاکسترو روشنش نکنید
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نمی فهمم اگه انقدر دوسش داشتی چرا ولش کردی رفتی؟
اگه اطمینان داری که نمی تونی خوشبختش کنی چرا دوباره می خواب برگردی؟
کاری که به نظرم میاد اینه که اول ببینی واقعا نامزد کرده ازدواج کرده یا نه. بعدش باهاش یه جایی مثلا یه رستوران قرار بذاری راست همه ی اینارو که نوشتی بهش بگی. بعدم بذاری خودش تصمیم بگیره. البته اگه این احتمالو می دی که بتونی یه روزی خوشبختش کنی.
اما اگه مطمنی نمی تونی خوشبختش کنی همون دوری رو بهش می دی و هیچی نمی گی. خودت هم سعی می کنی به جای اینکه بری با دخترای دیگه دوست بشی برای فراموش کردن اون راهای مناسب تری رو پیدا کنی. از روانشناس کمک بگیری. کارهای جایگزین مثل ورزش کنی وقتی یاد اون دختر می یفتی و سعی کنی اینده ی بهتری برای خودت درست کنی.
http://www.hamdardi.net/forum-26.html
اینجا هر مطلبی که می خوای بگرد پیدا کن بخون.
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نقل قول:
از ذهن فریبا ، شما پسری هستین که دو سال پیش ولش کردین و رفتین و حالا دیگه ازتون بدش میاد.
تصمیمی که الان شما می خواین بگیرین ، احساسی هست به دور از منطق و عقل.
شما ظاهرا دوره سوگواری رو کامل نگذروندین.
چرا آخه ، ازدواج کار مقدسی هست به قول آقای دهنوی دوستی رو به ازدواج وصل نکنین.
فرض کن اصلاً ازدواج نکرده ، برای یه لحظه فکر نمی کنی با خودش بگه ، باز این پیداش شد؟
در ثانی ، اینقدر خودخواه نباشین ، مگه خودتون نگفتین که برای اینکه خوشبخت بشه باید تنهاش می ذاشتم ، پس چرا می خواین آرامششو بهم بزنین؟ فقط واس خاظر خودتون؟
omid65 باور کن هر راهی رو که بلد بودم امتحان کردم تا فراموشش کنم . اصلا دلیل اصلی هم که از سال پیش به همدردی اومدم فریبا بود . البته اون موقع با یک نام کاربری دیگه . اون موقعی که خواستم تنهاش بذارم فکر نمی کردم نتونم فراموشش کنم .
من نمی خوام خود خواه باشم . آخرش هم اینه که چند ساله دیگه که ازدواج هم می کنم با کسی که علاقه ای بش ندارم ازدواج می کنم و به زندگی ام بدون فریبا ادامه میدم . از کجا معلوم که الان فریبا خوشبخته . از کجا معلوم الان گیر یک آدمه عوصی نیوفتاده باشه . من اون رو ترکش کردم تا بدون من خوشبخت بشه . اما چه تضمینی وجود داره . اصلا از کجا معلوم کسی اون رو اندازه ای که من دوسش دارم دوست داشته باشه .
واقعا اگه بدونم الان خوشبخته و با یک آدم درست و حسابی هست که واقعا دوسش داره طرفش نمی رم .
اما من حدس می زنم که الان حتما با یک پسر دیگه رفیق شده که اونم حتما قدر فریبا رو نمی دونه . فکر می کنه فریبا هم مثله بقیه دختراست .. البته خواستگارم داشت اما فکر نکنم ازدواج کرده باشه .
نقل قول:
احمدی جان به خودت بگو برگردیم دوباره پیش هم که آخرش چی بشه؟ که دوباره با احساساتش بازی بشه؟ که دوباره بعد یه مدت ببینی به خاطر شرایطتون نمیتونید بهم برسید و اونو بیخودی امیدوارش کنید و بعدش بگید: فریبا جون من خیلی دوست دارم و عاشقتما ولی به خاطر خودت باید همدیگرو ترک کنیم!!!
خودتونو گول نزنید برادر من..به خدا خانومها خیلی حساسند و سریع توی ذهنشون برای داشتن آینده با پسر مورد علاقشون رویا بافی میکنند و برای ازدواج روش حساب میکنند..خانومها با آقایون فرق دارند و اصلا دوست ندارند رابطشون پنهانی باشه
اگه میدونید 100% رابطتون به ازدواج با این خانوم منتهی نمیشه دیگه بذارید زندگیشو بکنه و آتیش زیر خاکسترو روشنش نکنید
نادیا من بدون اون نمی تونم زندگی کنم . من نمی دونستم که انقد بش وابستم . پدرش که نمی تونه اون رو به زور شوهر بده . چند سال صبر می کنیم که تا پدرش راضی بشه . آخرش این هست با رای دادگاه باش ازدواج می کنم . مخالفت خانواده ی من هم که مهم نیست . با مخالفت اون ها هم می تونم ازدواج کنم .
راستش الان مدرک مهندسی برقم رو می گیرم . الان تصمیمم اینه که یک سال برای ارشد بخونم و دو سال هم ارشدم طول می کشه و بعدشم برم سربازی . آخرش اینه که بی خیاله ارشد می شم و همین الان میرم سربازی و اگه متاهل هم باشم سربازی ام نیم روز بیشتر نیست و بقیه اش رو می تونم سر یک کاری هم برم .
نقل قول:
کاری که به نظرم میاد اینه که اول ببینی واقعا نامزد کرده ازدواج کرده یا نه. بعدش باهاش یه جایی مثلا یه رستوران قرار بذاری راست همه ی اینارو که نوشتی بهش بگی. بعدم بذاری خودش تصمیم بگیره. البته اگه این احتمالو می دی که بتونی یه روزی خوشبختش کنی.
اما اگه مطمنی نمی تونی خوشبختش کنی همون دوری رو بهش می دی و هیچی نمی گی. خودت هم سعی می کنی به جای اینکه بری با دخترای دیگه دوست بشی برای فراموش کردن اون راهای مناسب تری رو پیدا کنی. از روانشناس کمک بگیری. کارهای جایگزین مثل ورزش کنی وقتی یاد اون دختر می یفتی و سعی کنی اینده ی بهتری برای خودت درست کنی.
meinoush راستش من شماره ی تلفنی رو از رفیق های فریبا ندارم اگه داشتم هم حتما توی این دو ساله چند بار خطشون رو عوض کردند .من تنها راهی که برای پیدا کردن فریبا دارم آدرس خونه ی یکی از رفیقاش هست . این دختره وقتی که با فریبا رفیق بودم شماره ی منو گیر آورده بود و ازم خواست با فریبا به هم بزنم و باش رفیق بشم . منم خواستم جلوی فریبا خود شیرینی کنم و لوش دادم . بدجوری هم توی کلاسشون ضایع شد .
اما بعد از اینکه با فریبا به هم زدم مدتی باش رفیق بودم . اون آدرس خونشون رو بم داده بود . بعد از یک مدت هم که باش رفیق شدم بی خبالش شدم . آخه هیچ دختری بعد از فریبا به دلم نمی شست . بعدش هی گیر می داد که باش رفیق بشم بم اس می داد و می گفت بدون من می میره و اس های عاشقانه میداد ..
منم که دیدم خیلی گیر می ده بعد از چند ماه به یکی از رفیقام گفتم امتحانش کنه و رفیقم هم وارد بود و مخش رو زد و اونم رفوزه شد . بعدش که فهمید من به رفیقم گفته بودم اولش خیلی خیلی ضایع شد و هر چی فحش بلد بود به من و رفیقم داد .
حالا من چطوری از طریق این آمار فریبا رو بگیرم ..
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
برادر عزیز فقط میتونم بگم برای اروم شدن و خلاصی از تفکرات و افکاری که با فکر کردن به اونها احساس عطش بیشتر میکنی بهترین راه رودرور شدن و دیدن واقعیت هست بنظر من برو باهاش حرف بزن تا بهتر بتونی کنار بیای و از چه کنم چه کنم ها راحت بشی. در ضمن داشتم داشتم هارو رها کن به دارم دارم ها تکیه کن
و جمله اخر اینکه:
چه زود هنگام دیر میشود:305:
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نقل قول:
بهترین راه رودرور شدن و دیدن واقعیت هست بنظر من برو باهاش حرف بزن تا بهتر بتونی کنار بیای و از چه کنم چه کنم ها راحت بشی
هاله نو خوش برگشتی به همدردی.
راستش من زیاد با این حرف موافق نیستم.اقای احمدی شما تا زمانی که گره های ذهنی و زندگیت رو باز نکردی و هنوزاماده ازدواج نشدی حق نداری ارامش اون دختر رو بهم بریزی.
نقل قول:
از کجا معلوم که الان فریبا خوشبخته
فریبا خوشبخت باشه یا بدبخت کلیدش دست خودشه..خودش میتونه بدون حضور تو زندگیش رو جوری بسازه که خوشبخت یا بدبخت باشه..پس این فکر که فریبا با من یا بدون من خوشبخت یا بدبخت میشه رو بریز دور.
ازتریپ خوشبخت کردن فریبا هم بیا بیرون.
اما در مورد علاقه..تو به اون دختر علاقه زیادی داری و این اصلا جای سرزنش نداره و طبیعیه..اصلا همین باعث تشکیل خونواده و زندگی مشترک میشه..حالا که انقد علاقمندی چرا این علاقه رو نمیندازی تو مسیر سازنده؟
یعنی بسم الله..شروع کن به مهیا شدن برای ازدواج..
4تا مهارت زناشویی یاد بگیر...اطلاعاتت رو تو این زمینه بالا ببر..رابطت رو با خونوادت خوب کن تا ازازدواجت حمایت کنن...بعد خیلی رسمی تشریف میبرین خواستگاری..انگار روز اوله میبینیش..با کمک خونواده ها همدیگه رو بشناسین..خونواده ها با هم اشنا بشن و الباقی..کاملا ازراه درست و منطقی
نقل قول:
منم که دیدم خیلی گیر می ده بعد از چند ماه به یکی از رفیقام گفتم امتحانش کنه و رفیقم هم وارد بود و مخش رو زد و اونم رفوزه شد . بعدش که فهمید من به رفیقم گفته بودم اولش خیلی خیلی ضایع شد و هر چی فحش بلد بود به من و رفیقم داد .
یه توصیه هم همینطوری برات دارم..دیدت رو نسبت به جنس زن عوض کن و محترمانه ترباش.
موفق باشی
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
سلام.دلیلتون برای جدا شدن چی بود؟برامون نگفتین.بنظرم شاید فریبا از دید شما هنوز تو اوج باشه ولی شما هم از دید ایشون همینطورید؟خودتونو بگذارید جای اون: کسی که خیلی دوسش دارین وبهش وابسته شدین کم کم بیاد وحرف از جدایی بزنه ویک روز تنهاتون بگذاره تازه بره وبا دوستتون رفیق بشه.بعد بره 2سال خبری ازش نباشه.شما باشیدبهش فکر میکنید؟ارامشی که شاید داشته باشن روبهم نزنید......ابته این نظر منه.
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نقل قول:
برادر عزیز فقط میتونم بگم برای اروم شدن و خلاصی از تفکرات و افکاری که با فکر کردن به اونها احساس عطش بیشتر میکنی بهترین راه رودرور شدن و دیدن واقعیت هست بنظر من برو باهاش حرف بزن تا بهتر بتونی کنار بیای و از چه کنم چه کنم ها راحت بشی. در ضمن داشتم داشتم هارو رها کن به دارم دارم ها تکیه کن
و جمله اخر اینکه:
هاله نو آخه من باید فقط از طریقه اون دختره که می گم مدتی باش دوست بودم فریبا رو پیدا کنم و اون هم از دست فریبا ناراحته هم از دست من و خیلی سخته شماره جدید فریبا رو بده . تازه از کجا معلوم که اصلا الان خبری از فریبا داشته باشه .
چند هفته پیش با خالم که فقط چند سال ازم بزرگتره و باش راحت می تونم حرفام رو بزنم در این مورد حرف زدم . اون قبول کرده که بره شماره فریبا رو از اون دختره بگیره . خالم گفته اینکه به دختره چی می گه و میگه کی هست و با فریبا چکار داره و چرا شمارش رو از اون دختره می خواد رو خودش می تونه حل کنه اما کار خیلی سختیه .
البته خالم درسته که همیشه هوام رو داره و ادعا می کنه خیلی دوستم داره اما حرفی رو هم پیش خودش نگه نمی داره . اما خب چه کنم باز از بقیه زرنگ تر هست .اگه خالم این کار رو برام بکنه حتما تا دو یا سه ماهه دیگه به پدر و مادرم هم خبرش میرسه .
راستش از واقعیت هم می ترسم . حتما الان فریبا بعد از دوسال دوست پسر داره . آیا دوست پسرش رو به خاطر من بی خیال می شه . یا اینکه از دیدن من ناراحت می شه . می ترسم ....... نمی خوام خودم رو گول بزنم خیلی از اینکه فریبا از خودس طردم کنه می ترسم .. شاید اگه تا آخر عمرم خاطرش توی ذهنم باشه بهتره .
نقل قول:
راستش من زیاد با این حرف موافق نیستم.اقای احمدی شما تا زمانی که گره های ذهنی و زندگیت رو باز نکردی و هنوزاماده ازدواج نشدی حق نداری ارامش اون دختر رو بهم بریزی.
اما در مورد علاقه..تو به اون دختر علاقه زیادی داری و این اصلا جای سرزنش نداره و طبیعیه..اصلا همین باعث تشکیل خونواده و زندگی مشترک میشه..حالا که انقد علاقمندی چرا این علاقه رو نمیندازی تو مسیر سازنده؟
یعنی بسم الله..شروع کن به مهیا شدن برای ازدواج..
4تا مهارت زناشویی یاد بگیر...اطلاعاتت رو تو این زمینه بالا ببر..رابطت رو با خونوادت خوب کن تا ازازدواجت حمایت کنن...بعد خیلی رسمی تشریف میبرین خواستگاری..انگار روز اوله میبینیش..با کمک خونواده ها همدیگه رو بشناسین..خونواده ها با هم اشنا بشن و الباقی..کاملا ازراه درست و منطقی
بهار ۶۶ این طور نیست که به طور مطلق قصد ازدواج داشته باشم تا بخوام خودم رو برای اون آماده کنم . تنها چیزی که در ایران برام اهمیت داره فریبا هست .اگر اون منو نخواد اصلا حالا حالا ها قصد ازدواج ندارم .شایدم از ایران مهاجرت بکنم . کجاشم مهم نیست فقط کشوری که حکومتش سکولار باشه .
حداقل باید نظر فریبا رو در مورد خودم بدونم و بعدش برم سراغ اینکه آمادگی ازدواج رو داشته باشم . اگه فریبا منو نخواد فکر در مورد ازدواج رو می ذارم برای سه ساله دیگه که هم ارشدم رو گرفتم و هم تافلم رو .اون موقع فکر می کنم که یا از ایران قاچاقی فرار می کنم یا میرم سراغ سربازی و ازدواج .
اما اگه فریبا منو بخواد شاید مجبور بشم خوندن زبان و ارشد رو بذارم برای بعد و برم سراغ سربازی و کار .
نقل قول:
سلام.دلیلتون برای جدا شدن چی بود؟برامون نگفتین
دلیل جدا شدنمون رو تا حدی قبلا گفتم اما الان می دونم اشتباه کردم و از رقتارم با اینکه قصدم هم خوب بود پشیمونم . شاید باید اون موقع به جای اینکه اون طور ازش جدابشم همه چیز رو بش می گفتم . باید بش می گفتم چقدر دوسش دارم و می خوام یک عمر باش زندگی کنم و باید شرایط خودم و اون رو بو شرایط خانوادگی مون رو براش توضیح می دادم و ازش می پرسیدم که می تونه شرایط من رو بپذیره یا اینکه می خواد از هم جدا بشیم . اما من جای اون هم نصمیم گرفتم . نمی خوام اشتباهم رو توجیه کنم .
نقل قول:
.بنظرم شاید فریبا از دید شما هنوز تو اوج باشه ولی شما هم از دید ایشون همینطورید؟خودتونو بگذارید جای اون: کسی که خیلی دوسش دارین وبهش وابسته شدین کم کم بیاد وحرف از جدایی بزنه ویک روز تنهاتون بگذاره تازه بره وبا دوستتون رفیق بشه.بعد بره 2سال خبری ازش نباشه.شما باشیدبهش فکر میکنید؟ارامشی که شاید داشته باشن روبهم نزنید......ابته این نظر منه.
می فهمم چی می گید و برای همین هم هست که نمی دونم چه تصمیمی بگیرم .
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
به نظر من بهتره که هر چه زودتر فریبا رو پیداش کنین ، خاله تون رو هم هر چه زودتر بفرستین که بره اونو رو پیداش کنه وقتی اونو پیدا کرد ، یه قرار ملاقات باهاش بذارین ، البته جوری که نفهمه این شما هستین که می خواین اونو رو ببینین ، با هر مصیبتی شده ازش معذرت خواهی کنین و بهش بگین که به اشتباه کردین و شما خاطرش رو خیلی می خواین و خیلی عاشقش هستین .
بپرسین که دوستت پسر داره یا نه ؟ اگه داره که ازش بخواین اونو ول کنه و دوباره با شما دوست بشه. بعدش چون می خواین باهاش ازدواج کنین ، ارشد رو بیخیال شین و بچسبین به سربازی . بعد از2 سال سربازی هم چون شما هم سر کار نرفتین دو سال هم باید کار کنین تا مخارج زندگی اولیه رو تامین کنین ، قید خانواده اش رو بزنین ، ، خانواده اش رو هم دعوت نکنین. بعد از دوسال هم یه نی نی کوچولوووووووووووووووووووو .
.
.
.
آقای احمدی ، حتما تا الان خیلی خوشحال شدین که اینا رو خوندین ، اما متاسفانه شما تا الان به هیچ کدوم از پست های بچه ها دقت نکردین ، والا بلا این راهش نیست. چرا خودتون رو اینقدر عذاب میدین.
بابا این همه دختر هست توی این شهر بزرگ. نعوذ بالله خدا نیست که فریبا!
پس فردا باهاش ازدواج می کنی ، شک میوفته به دلت که تا حالا با کی ها دوس بودی.
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
[b] بذار بگم از نظر فریبا چجوریه مساله:(این تجربه شخصی خود بنده هست)
یک سال و نیم پیش آقا پسری به من درخواست دوستی و آشنایی داد به قصد ازدواج..چون من از همون روز اول گفتم من اهل دوستیو وقت تلف کردنو الاف شدن نیستم و یک کیس آماده برای ازدواج هستم و یک کیس آماده برای ازدواجم میخوام.
با هم صحبت کردیم و تمام شرایط همدیگرو قبول کردیم.بعد از 1سال و خورده ای که دید من هی میگم که پس چی شد و وقت تلف کردنی داره میشه و من حسابی بهش وابسته شده بودم شروع کرد زمزمه اینکه مشکلاتش داره هی زیادتر و زیادتر میشه و دکتری شرکت کرده بودو قبول شده و داره پول جمع میکنه و....100 تا بهونه دیگه
خودشم بهم گفت نادیا جان بهم میزنیم با هم و ترکت میکنم فقططططططططططططططططط به خاطر خودت چون احساس میکنم دارم باعث بدبختیت و اتلاف وقتت میشم.
بماند که به من چی گذشت و چه دلی ازم شکسته شد.اون جای منم تصمیم گرفت با اینکه من هیچی ازش نمیخواستم و برام اصلا مهم نبود که دکتری داشته باشه یا نه یا اینکه چقدر پولداره یا ......
خیلی اون دوران تحملش برام سخت بود ولی کسی اومد تو زندگیم که واقعا قدرمو میدونه و عاشقمه و از همون اول با پدرم و خانواده خودش صحبت کردو این مساله بالاااااااااااااترین آرامش برای دختره که از همون اول پسر موضع خودشو مشخص کنه و دختر تکلیف خودشو بدونه..نه اینکه حالا با من بااااااااااااش تا ببینیم شرایط چجوری میشه.
حالا بعد چند ماه اون پسره اومده و هی مووس مووس میکنه که: نادیا به خدا بدون تو دارم میمیرمو تورو خدا برگردو من اشتباه کردموو....نخیر...تو دل منو شکستی..اون موقع که واقعا بهت نیاز داشتم با چنان قصاوتی پا رو دلم گذاشتیو به قول خودت منو ترک کردیو رفتی..حتی حاضر نشدی خواستگاریم بیای..منکه برات صبر میکردم چون عاشقت بودم
خیال نکنید دخترا عروسک یا اسباب بازیتون هستند که هر وقت دلتون میخواد از تو کمد درشون بیارید و باهاشون بازی کنید بعد وقتی دلتونو میزنه پرتش کنید دوباره تو کمد و برید با عروسکای دیگه بازی کنید و دوباره که هوس کردین بیای از تو کمد درشون بیارید
چرا با احساسات دخترا بازی میکنید؟
چوبشم باید بالاخره یه جایی بخورید دیگه
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نقل قول:
.
آقای احمدی ، حتما تا الان خیلی خوشحال شدین که اینا رو خوندین ، اما متاسفانه شما تا الان به هیچ کدوم از پست های بچه ها دقت نکردین ، والا بلا این راهش نیست. چرا خودتون رو اینقدر عذاب میدین.
بابا این همه دختر هست توی این شهر بزرگ. نعوذ بالله خدا نیست که فریبا!
پس فردا باهاش ازدواج می کنی ، شک میوفته به دلت که تا حالا با کی ها دوس بودی.
امید جان فکر نکنم اینجا همه مثله شما فکر می کنند . خیلی ها نظرشون اینه که بهتره باش حرف بزنم و تصمیم گیری رو به عهده ی اون بذارم .
ضمنا توی ایرانی که من دارم زندگی می کنم بیشتر دختر ها دیگه از راهنمایی دوست پسر دارند چه برسه به دبیرستان و دانشگاه . اگه کسی بخواد خیلی به این چیزها اهمیت بده نمی تونه توی این جامعه زندگی کنه .
خب این هم حق طبیعی هر شخصی هست که قبل از ازدواجش با جنس مخالف ارتباط داشته باشه و بتونه شریک زندگی اش رو پیدا کنه . البته به نظر من هر شخصی که به دو مطلب رو در روابط قبل از زادواج توجه کنه آدم سالمی هست . یکی اینکه با چند نفر رفیق نباشه و یکی رو انتخاب کنه و اگر نتونست باش ادامه بده سراغ کس دیگه ای بره و ثانیا در ارتباطش یک حدودی رو هم مد نظر قرار بده .
انگار نظر شما در مورد دوستی های قبل از ازدواج با من متفاوته که اینجا هم جای صحبت در موردش نیست . ضمنا از اینکه قصد کمک به بنده رو دارید ازتون سپاس گذارم .
نقل قول:
بذار بگم از نظر فریبا چجوریه مسالهاین تجربه شخصی خود بنده هست)
با هم صحبت کردیم و تمام شرایط همدیگرو قبول کردیم.بعد از 1سال و خورده ای که دید من هی میگم که پس چی شد و وقت تلف کردنی داره میشه و من حسابی بهش وابسته شده بودم شروع کرد زمزمه اینکه مشکلاتش داره هی زیادتر و زیادتر میشه و دکتری شرکت کرده بودو قبول شده و داره پول جمع میکنه و....100 تا بهونه دیگه
حالا بعد چند ماه اون پسره اومده و هی مووس مووس میکنه که: نادیا به خدا بدون تو دارم میمیرمو تورو خدا برگردو من اشتباه کردموو....نخیر...تو دل منو شکستی..اون موقع که واقعا بهت نیاز داشتم با چنان قصاوتی پا رو دلم گذاشتیو به قول خودت منو ترک کردیو رفتی..حتی حاضر نشدی خواستگاریم بیای..منکه برات صبر میکردم چون عاشقت بودم
خیال نکنید دخترا عروسک یا اسباب بازیتون هستند که هر وقت دلتون میخواد از تو کمد درشون بیارید و باهاشون بازی کنید بعد وقتی دلتونو میزنه پرتش کنید دوباره تو کمد و برید با عروسکای دیگه بازی کنید و دوباره که هوس کردین بیای از تو کمد درشون بیارید
چرا با احساسات دخترا بازی میکنید؟
چوبشم باید بالاخره یه جایی بخورید دیگه
نادیا توی همون پست اولی هم که گذشتی احساس کردم که داری نسبت به پسر ها کمی بی انصافی می کنی اما نخواستم بحث منحرف بشه . خب من نخواستم الان دوباره کامل همه ی بحث خودم رو با فریبا اینجا مطرح کنم و اونقدری که به نظرم لازم بود رو اینجا مطرح کردم . اگه می خوای می تونی کامل این پست رو بخونی و بعدش قضاوت کنی .
http://www.hamdardi.net/thread-17924...html#pid166194
نمی خوام بگم همش تقصیر اون بوده اما
۱ اون منو انتخاب کرد و نه من اون رو . اول که باش رفیق شده بودم اصلا نمی دوستم در مورد چی با هم حرف بزنیم .
بیشتر در مورد درس هاش و اینکه برای چه درسیش خوندن چه کتابی بهتره با اگه باش احساس صمیمیت می کردم با اون در مورد تکامل و بیگ بنگ و .. حرف میزدم . من اون موقع اصلا تو فاز عشق و عاشقی نبودم و اگه اون منو انتخاب نمی کرد به احتماله زیاد هیچ وقت سراغ این مسایل نمی رفتم .
۲ من به اون قول ازدواج نداده بودم و قصد بازی کردن با احساساتش رو نداشتم . اول ارتباطمون هم که در مورد ازدواج و ... حرف زد بش گفتم من و تو هنوز صلاحیت تصمیم گیری در مورد آینده مون و ازدواج رو ندرایم .
۳ اون در مورد خانوادش سطح مالی و فرهنگی خانوادش و ..... به من دروغ گفته بود و اگه حقیقت رو می گفت فکر نکنم اصلا باش رفیق می شدم .
البته نکات مثبت زیادی هم در رفتارش بود که اگه حوصله داشتید می تونید اون پست رو بخونید . اما دیگه انقدر ها هم فکر نکنم بد بودم . در مورد آدم ها راحت نمی شه قضاوت کرد .
راتسش فکر می کنم حق باش شما باشه . شاید بهتره بی خیالش بشم . فراموشش که نمی تونم بکنم . اما حداقل این هست که تا دو یا سه ساله دیگه هیچ اقدامی نکنم . شاید اون موقع بهتر می تونم تصمیم بگیرم .
من خیلی در مورد شما و اون آقا نمی دونم . اما حالا که داستان زندگی تون رو اینجا نوشتید می خوام بتون بگم شاید دارید در مورد اون آقا بدجوری قضاوت می کنید .
شاید انقدر شما بش گفتید وقت رو تلف نکن و کی اقدام می کنی برای خواستگاری و .. و انقدر بش فشار اومده که خواسته یک زمانی رو تنها باشه . ما مرد ها حرفامون رو راحت نمی تونیم بزنیم و خیلی چیزها رو توی دلمون می ریزیم . فکر نکنید اگه ما احساساتمون رو خیلی موقع ها بروز نمی دیم دلیلش این هست که احساسات نداریم .
شاید با خودش فکر می کرده اگه با شما باشه و هنوز شرایط ازدواج رو نداره شما عذاب می کشید . خواسته یک مدتی شما رو ترک کنه تا وقتی که شرایطش بهتر می شه و بعد بیاد سراغتون و یک دفعه فهمیده شما با کس دیگه ای دارید آشنا می شید و الان دنیا روی سرش آوار شده .
ببخشید قصد دخالت در زندگی تون رو نداشتم اما فکر کنم شاید بهتره کمی بیشتر در مورد این آقا فکر کنید .
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
جناب احمدی
این خوبه که فهمیدی این در و اون در زدنهت بخاطر فرار از این مسئله هست اما در واقع مسئله اصلی شما اینم که فکر می کنید این عشق ترک شده هست ، نیست . در خصوص این مسئله در واقع جدی برای فراموش کردن اقدامی اصولی و علمی و تخصصی انجام ندادین ، بلکه فقط از آن فرار کرده ای .
خوبه که الآن میگید خوب شد ازدواج نکردم و این اشتباه رو مرتکب نشدم . این بخش از حرفهای مرا در تاپیک قبلی بیاد بیاور :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
صبور باش
شما فعلاً نیاز مبرم به خودشناسی داری ، بهتره قبل از توجه و تمرکز روی معیارها خویشتن خویش را اساسی بشناسی ، حالا هم وقتشه ، و نیازه برای این منظور بطور حضوری نزد یک روانشناس مطمئن بروی و کمک بگیری برای واکاوی خودت . همچنین مطالعه کنی ، کتابهایی که در مورد شخصیت شناسی و راه های خویشتن شناسی هست . تازه بعد از شناخت خویشتن باید هدف اساسی ات در زندگی را متناسب با شناختی که به دست آورده ای تعیین کنی و بعد از آن خود به خود به سمت تنظیم معیارها میروی . بدون طی این مسیر با این اولویتها در تعیین معیارها سرگردان و دچار تعارضات عدیده خواهی بود .
بهتره راه شناخت خود را اول طی کنی )
.
نوع معیاری که برای انتخاب این دختر داشته ای اصلاً اصولی و اساسی و عاقلانه نبوده . در واقع فقط به نیازت به ازدواج آنهم به طور سطحی توجه داشته ای و اینکه انتخابت کسی و طوری باشه که نه بهت نگه و ..... و اینها یعنی اشتباهات شناختی و محاسباتی برای ازدواج و .....
احمدی گرامی بنده جدی و دلسوزانه گفتم که نیاز به خودشناسی داری هنوز هم سر حرفم هستم چون نوسان تصمیماتت و به عبارتی بی ثباتی ها را اگر نگاه کنی درک خواهی کرد که باید جدی خودت را واکاوی کنی و حفره های آسیب زا را بشناسی و پوشش دهی تا بتوانی به ثبات برسی و درست تشخیص داده ، و تصمیم بگیری و به اقدام برسی ( در همه زمینه ای )
موفق باشی
.
راهکار مسئله ای که در این تاپیک مطرح کرده ای دقیقاض تمرکز زدایی و بستر زدایی هست ، بستر زدایی خودبخود برای شما فراهمه و آن هم عدم امکان دسترسی راحت به ایشون هست ، تمرکز زدایی و برنامه ریزی جهت فراموش کردن وی را نیاز دارید ، که برای موفق شدن هم نیازه به مشاور حضوری مراجع کرده و روی احساس محور بودن خودتان و برخی خطاهای شناختی کار کنید و اصلاح کنید تا این مسئله را نیز بتوانید حل کنید و دچار مسائل دیگری از این قبیل ( هیجانی ) نشوید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
واکنش شما دقیقاً یکی از موارد بیانگر ریشه مشکل شماست ، می خواستم عملاً اتفاق بیافتد .
دقت کن چرا قید " اگر میخواهید مسئله تنهایی و تعاملاتتون با دیگران حل بشه " را آوردم ؟ ( بهتر است روی آن فکر کنید )
همین خود نشانه ای از تعارضات شماست که به نوعی بیان می کنید مشکلتون تنهایی و تعاملاتتون با دیگران ( خانواده ، فامیل و دوستان و .... ) هست ، اما در اصل اینها نیست ، و خودتون هم سرگردانید ، چون مسئله اصلی خود را هنوز نیافته اید . این سرگردانیست که رشته زندگی را از دست شما خارج ساخته ،و با تأکید بر بی دینی و یا ..... بروز می یابد .
اگر دوست دارید خود مسئله را حل کنید هیچکس مانع شما نیست . اما دقت کنید که وقتی تاپیک می خواهد به سوی ریشه برود و اصل مسئله شما ، برآشفته شده و رهایش می سازید .
علاوه بر تعارضها و خطاهای شناختی . خلاء هایی نیز مطرح است که اگر تاپیک ادامه پیدا می کرد ضمن تشریح تعارضها و .... به اونها هم می پرداختیم .
برای شما و موفقیت در حل مسئله ، از صمیم قلب آرزو می کنم .
.
موفق باشید .
.
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
اگه آدما قدر چیزهاییکه بهشون داده میشه رو بدونند بعدا به پشیمونی نمیوفتند.
احمدی عزیز..من از اون آقا هیچی نمیخواستم و مدت یک سال و نیم هم در حال آشنا شدن بودیم ضمن اینکه همه چیز بین ما اوکی بود و من اصلا هم حولش نکردم در ضمینه ازدواج
وگرنه که از همون روز اول میگفتم باید بیای خواستگاری (که البته اشتباه کردم که اینو نگفتم) چون در این رابطه همه استرس مال من بود...یعنی برای کوچکترین قراری باید کلی استرس میکشیدم که ای وای الان بابام زنگ نزنه داداشم زنگ نزنه مامانم زنگ نزنه نگن وااااای 10 دقیقه دیر گردی و از این حرفا...آقایون که استرسی ندارند و هروقت رفتن خونه رفتن
من به ایشون فرصت کافی دادم ضمن اینکه هروقت ازم وقت میخواست بهش میدادم و خودشم میدونست دلیلی بجز عشق ندارم که باهاشم...اون خودش ترکم کرد و دلمو شکوند و نمیدونه که الانم خواستگار جدی دارم
دوستی دختر و پسر این عواقب رو هم داره..در عوض تجربم زیاد شد که دیگه اگه کسی میاد جلو از همون اولش بگم اگه میخوای با من باشی باید خانواده ها در جریان باشن..اینجوری از همه چیز بهتره و کسی هم ضربه نمیخوره و بعدشم پشیمونی به همراه نداره
آقای احمدی عزیز من میخواستم فقط تجربه شخصیمو براتون بنویسم که یکم بیشتر با روحیات دختر خانومها آشنا بشید..
میدونم که ناراحتین و فقط به اون خانوم فکر میکنید ولی یکم منطقی باشید..مطمئن هستید اگه دوباره بیاد تو زندگیتون با هم خوشبخت میشید؟
الان فقط دارید احساساتی با این مساله برخورد میکنید.به سخنان کارشناسها دقت بیشتری کن برادر عزیزم
دلم میخواد شما هم به آرامش برسید چون این دوران رو خیلیا مثل من و شما گذروندیم
شما لااقل دلت نشکسته ولی اون دختر دلش سوخته و شکسته و حتما خیلی ناراحتی روحیش از شما بیشتر بوده
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
از همه ی کسانی که در بحثم مشارکت نمودند ممنونم .:72:
از مدیران همدردی هم می خوام که این بحث رو قفل کنند .
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
من نميخوام شما رو سرزنش كنم و و فقط بهتون ميتونم بگم اگر واقعا دوستش داريد <strike> از او خواهش يه ملاقاتي رو بكنيد اگر هم ازدواج كرده باشه صددر صد با شما ملاقات نخواهد كرد شما با ملاقات كردنش خيالتان راحت ميشود حداقل ميتونيد بفهميد كه خودتان سعي كرديد وبا مرور زمان راحت تر از ذهن شما خارج ميشه اميدوارم نظرم حداقل كمك كمي به شما بكند </strike>
ویرایش : فرشته مهربان
ضمن تشکر از توجه و همیاریتان لطفاً همگرا با مدیر همدردی و کارشناسان راهنمایی دهید ، مطالعه تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره توصیه می شود .
RE: خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چطور رفتار کنم
نسترن خانوم درسته ، ولی نمی شه ، آرامش دختر به هم نمی خوره؟