درد دل من با عاشقاي دلشكسته
<bgsound src="http://www.tarhebartar.ir/music/Hechkasi_moein.mid" loop="-1">
درد دلي با تو که از عشقت دلگيري و ديگر صداي تيشه ات به گوش کسي نخواهد رسيد. شبهاي سرد بي عشقت را به خاطر سپرده اي و افسرده تر از هميشه در پي ردپايي عاشقانه بر قلب شکسته ات هستي ..
روزهاي دلتنگي تو را مي شناسم و آشنايم با احساسي که داري. مي دانم چگونه قلب عاشقت را در زير لگدهاي سهمگين خود له کرده است.
"زنده ماندن را بدون وجودش نمي خواهم" هزاران بار جمله را براي خود تکرار کرده اي و در آينه زنگار گرفته.اي اشک چشمانت را ديدي با خود فکر کرده اي که چه شد که عشق بازي شد؟ چه شد که آفتاب زمانه صورت عشق را سوزاند و آسمان حتي يک قطره هم نگريست تا سوزشش التيام بگيرد؟ چه شد که فرشته ها با دستان پاکشان جمله ناپاکي را در ترانه هايمان گماشته اند؟ آرزو عيب نيست ولي مي گويند عشق گناه است باورت نمي شود عشق گناه باشد و تو يک گناهکار به همين راحتي مجازاتت مي کنند و يک تبعيد سرد برايت در نظر مي گيرند چون عاشق شدي.ولي هيچ وقت با خودت فکر کرده اي که انتهاي اين عشق ها چيست خرد شدن معشوقه هاي بي پروا و کم سو شدن اميدهاي پوشالي و چيزي که آغاز شد بايد پايانش را هم باور داشت.مي دانم که حقيقت دل کندن بسيار زجر آور است ولي بايد با تيرگي ها جنگيد و زيبا فکر کرد که تفکر زيبايي حتما زيبايي مي افريند. بگذار قاصدک خيالت رهايي را تجربه کند و به دنبال کسي باش که با شب گريه هايت آشنا باشد. دل را به صاحب دل بسپار تا راه عشق را برايت هموار کند. اين روزها جاده عشق خطرناک و بس صعب العبور است ولي اگر سازنده گوشه اي از احساس هاي شکسته ات دستان سردت را بگيرد از اين راه به راحتي خواهي گذشت. کشتي شکسته روحت را مجالي ده تا معني عشق واقعي را دريابد. فرهاد در بيستون چشم براه آمدنمان است باور کن تو هم ساکن شهرش خواهي شد.
دستانت را پر کن از محبت هاي واقعي انسان هايي که معني عشق را مي فهمند و از آن کسي که رد پايي از غم و دلتنگي رفتنش را بر دلت جاي گذاشت دل بکن و مجنون وار عشق را با پاکي وجودت بياميز تا صاحب قلب انسان فرشته خويي شوي.
مي دانم که چگونه اي و حالت را درک مي کنم. دقيقه هاي زجر آورت را مي شناسم و مي دانم که در پس احساس پاکت چقدر با بي محبتي اش گريان شدي. همه را مي دانم ولي بايد به اجبار بپذيري که ديگر معشوقه اي واقعي که با نورش فقط فضاي دل تو را روشن کند کمياب شده و آنکس که به لبخند تو به راحتي پاسخ دهد و گذشت را پيشه کند و صبورانه کنار گريه هاي تو بماند عاشق واقعي است.
اين درد دلي بود با شما براي همه آنهايي که زخمي عشقند و اميدوارم مرهمي براي قلب هاي بزرگ و عاشق شما بوده باشم
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
ازصداي سخن عشق نديدم خوش تر … يادگاري كه در اين گنبد دوّار بماند
دیگر به خلوت لحظههایم عاشقانه قدم نمیگذاری
دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمیبینمت
سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام
من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبوررانه گذرنده ام؟
من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید…
دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است
و دستهایم بیش از هر زمان دیگر نام تو را قلم می زنند
و در این سایه سار خیال با زیباترین رنگها چشمهایت را به تصویر می کشم
نگاهت را جادویی می کنم که شاید با دیدن تصویر چشمهایت جادو شوی
تا به حال نوشته بودم ؟
به گمانم نه
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
این سان که ذره های دل بی قرار من
سر در کمند عشق تو ، جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال ،
روزی غبار مارا ، آشفته پوی باد ، در دور دست دشتی از دیده ها نهان ،
بر برگ ارغوانی ،
- پیچیده با خزان -
یا پای جویباری ،
چون اشک ما روان ،
پهلوی یکدیگر بنشاند .
" مارا به یکدیگر برساند "
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
عرفان جان دلمون گرفت حالا چرا موضوع عاشقاي دلشكسته ؟؟؟؟؟؟؟ :47:
عاشق اگه واقعا عشقش واقعي باشه هيچ وقت حاضر به ترك معشوق خود نيست :228:.. هيچ وقت حاضر به ديدن رنج عزيزش نيست:43:
اگه اينطوري باشه كه واقعا عشقي وجود نداره پس همون بهتر كه نباشه
خواهي كه جهان در كف اقبال تو باشد
خواهان كسي باش كه خواهان تو باشد
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
به عنوان کسی که یه روزی روزگاری عاشق بوده اول از عرفان تشکر می کنم واسه مطلبش .
اما آهو چیزی که گفته بودید :
1. گاهی اوقات این عشقه که آدم را مجبور می کنه که از زندگی معشوقش بره بیرون . عاشق صلاح معشوق را می خواد حتی اگه به قیمت قربانی شدن خودش باشه .
2. گاهی اوقات عواملی غیر از خواستن دوطرف باعث فروپاشی یک رابطه می شوند . پس خواهان بودن دوطرف کافی نیست .
3. گاهی اوقات عشق و ناتوانی در رسیدن به معشوق استیصال میاره که نتیجه اش فروپاشی عاشقه . مگر این که " من یتوکل علی الله فهو حسبه "
4. اصولا عاشق شدن بدون داشتن شناخت کافی از معشوقه که باعث می شه خیلی از اتفاق ها بیافته . پس به قول آهو همون بهتر که نباشه . تا زمانی که ازدواج نکردین کرکره عقل را نکشین پایین و عاشق نشین تا بعدش زندگی خوب و عاشقانه ای را داشته باشین
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
با سلام روزی عاشق بوده اقای عرفان مرادیعالی تشکر می کنم سلیقه نمونه عالی است موفق وشاد باشید
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
:چه غروب دلگیری می شود وقتی خود را شکست خورده در میان چراهای گوناگون می یابی وقتی نه رد پایی از بی وفائی هست نه خیانت و نه آنکه تو آن نیمه گم شده من نبودی؟ پس چه می ماند از انهمه نیروی خدائی ؟!مگر نه این بود که خداوند عشق را آفرید؟!:305:
پس چرا مرگ و جدائی عشقی که با تمام وجود به مجنون اعتقاد داری و می دانی لیلی در یک قدمی است.! :47:
نه من این مرگ عاشقانه را باورنخواهم کرد ./مگر آنکه بگوئی از اول هیچ عشقی نبوده ومن این را هم باور نخواهم کرد.چون:73:
اگر با من نبودت هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکسته لیلی
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
در فراقت نیست آرامم تماشا کن مرا
دردمندی بی سرانجامم تماشا کن مرا
گر چه در هجران تومن سوختم سر تا به پا
باز هم در عشق تو خامم تماشا کن مرا
جرعه ای از جام چشمان تو نوشیدم کنون
مست و سرخوش ز آن می جامم تماشا کن مرا
صید در دام توام.. دام توام خوشتر ز باغ
گر چه در دامم ولی رامم تماشا کن مرا
نیست امیدی که روشن بر تو گردد دیده ام
آفتاب بر سر بامم تماشا کن مرا
گشته ام از عشق تو رسوا میان خاص و عام
شهره ی عشقت در ایامم تماشا کن مرا:47:
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
:چه غروب دلگیری می شود وقتی خود را شکست خورده در میان چراهای گوناگون می یابی وقتی نه رد پایی از بی وفائی هست نه خیانت و نه آنکه تو آن نیمه گم شده من نبودی؟ پس چه می ماند از انهمه نیروی خدائی ؟!مگر نه این بود که خداوند عشق را آفرید؟!:305:
پس چرا مرگ و جدائی عشقی که با تمام وجود به مجنون اعتقاد داری و می دانی لیلی در یک قدمی است.! :47:
نه من این مرگ عاشقانه را باورنخواهم کرد ./مگر آنکه بگوئی از اول هیچ عشقی نبوده ومن این را هم باور نخواهم کرد.چون:73:
اگر با من نبودت هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکسته لیلی
داد می زد : خدا ! آخه چرا ؟
توی دلش غوغا بود و آروم و قرار نداشت .
- خدا مگه خودت نگفتی که هر کسی بر من توکل کنه اون را کفایت می کنم . مگه من توکل نکردم ؟ مگه هر چی گفتی نکردم ؟ مگه نه این که ندیدمش مگر این که قبلش نام تو را بر زبان
آورده باشم . مگر نه این که هر چی گفته بودی نکن نکردم و هر چه گفته بودی انجام بده انجام دادم . خوب پس چرا ؟
حال خودش را نمی شناخت . نمی دانست چی کار کنه که آروم شه . از دست همه دنیا شاکی بود همه اونایی که ... . رفت و وضو گرفت و اومد نماز خواند اما بازم آروم نشد . سرش را گذاشت روی مهر و شروع کرد به گریه .
بلند شد و رفت قرآن را برداشت و آورد جلوش . تو دلش بازم تکرار کرد : " آخه چرا ؟ "
قرآن را که باز کرد . بهتش زد . یک بار ، دو بار ، سه بار آیه را خوند و بعدش به سجده افتاد
- خدایا شکرت . خدایا صدهزار مرتبه شکرت
" و عسی ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسی ان تحبوا شيئا و هو شر لکم .و الله يعلم و انتم لا تعلمون " (بقره ٢١٦)
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
عرفان جان واقعا محشر بود من که واقعا کیف کردم از بقیه دوستان هم ممنونم چون واقعا مطالب عالی و قشنگی بود تمام مطالب این تاپیک رو پرینت گرفتم بدم دوستام هم بخونن
همیشه موفق باشین
به تو نرسیدم اما خیلی چیزا یاد گرفتم
یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دورغ بگم
یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره
یاد گرفتم توی زندگیم برای اینکه بفهمم چقدر دوستم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم
یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم
یاد گرفتم هیچ وقت بهش فرصت جبران ندم
یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم اما از کجا بگم از کی بگم از چی بگم.....
می خوام همین جا دلمو بشکنم .خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه
تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه
تو این دوره زمونه نباید کسی احساس تو رو بدونه و گرنه اون تو رو می شکنه
می خوام بشم همون آدم قبل
کسی که از سنگ بود و دور و برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی
دو روز دنیا ارزش این رو نداره که بخواد همش به غم و غصه بگذره
می خوام برم جایی که هیچ کسی من رو نشناسه
اینجا نمی تونه جزیره بهشت من باشه
می خوام تنها باشم
از خودم هم دور باشم
اصلا نباشم
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
http://i17.tinypic.com/4dq8ker.gifhttp://i17.tinypic.com/4dq8ker.gif
پري هاي دريايي که موهايي بلند و چشماني آبي داشتند
در ساحل بازي مي کردند که آب جسد جواني را به ساحل آورد و در کنار آنها نهاد .
آن ها به جوان نزديک شدند و نامه اي را در جيب روي قلبش يافتند .
يکي از پري هاي دريايي نامه را خواند :
" اي عشق نازنين من !
باز نيمه شب است . تنها مونس من در اين لحظه هاي تنهايي
اشکهايي ست که به ياد تو بر گونه مي ريزم .
هيچ چيز نمي تواند تسکينم دهد
جز آنکه بازگردي و مرا در آغوش گرم خويش بگيري !
وقتي مي رفتي چيزهايي گفتي و رفتي
هنوز طنين صداي قشنگت در گوشم مي پيچد .
گفتي که اشکهايت را نریزم به امانت مي گذاري و روزي براي گرفتن آنها باز مي گردي
نمي دانم چه بگويم ! اما دلم را در اين نامه مي پيچم و برايت مي فرستم .
دلم درد دارد ... اما درد دلم را با عشق به شادماني تبديل مي کنم .
عشق دل من و تو را تازه متحد ساخته بود
و ما نفس خداوند را بر خود احساس مي کرديم دو تو رفتي .
اما اين چه حکمتیست که عاشقان را از هم جدا مي سازد ؟
آه محبوبم ! به حرفهاي من گوش نده . !
به حرفهاي كسي گوش نده که عشق کورش کرده و در تنهايي گم شده است .
اگر عشق ... اگر عشق .... تو را در اين زندگي به من نرساند .....
بي ترديد در زندگي ديگر تو را به من خواهد رساند .
هميشه عاشقت مي مانم ...
پري هاي دريايي نامه را روي قلب آن جوان گذاشتند
و سوگوارانه در ني لبک خويش دميدند .
آنها به يکديگر گفتند : " آه انسان چه بي رحم است:47:
http://i17.tinypic.com/4dq8ker.gifhttp://i17.tinypic.com/4dq8ker.gif
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
بدان که تنها تو مي تواني...
امشب از آسمان ديده ام پولک هاي اشک به وسعت درياچه ي عشق مي بارند.
امشب نگاه باراني مهتاب به شمشاد قامت تو روشن نشد.
امشب نذر اقاقي ها که هر شب دستان گرم و صميمي تو را انتظار مي کشند ادا نشد.
امشب خواب گلدان شمعداني خانه به آمدنت تعبير نشد.
امشب دل بي قرار من به صداي گام هاي استوارت آرام نگرفت.بي بهانه قلبم را شکستي.
از من بريدي و به افق هاي دور دست کوچ کردي.و نيستي ببيني که ديگر ستاره ها کوچه را به يمن حضور عاشقانه ات چراغاني نمي کنند و نمي داني چقدر من در کوچه ي بي ستاره غريبم.
تو رفتي و آبشار اشک هايم که بي تابانه از بستر چشم جاري مي شدند را نديدي ونمي داني که من هر شب با هق هق گريه هايم دوريت را شکوه مي کنم.
تو رفتي و من از پشت حصار سنگين جدايي ها دستان تمنايم را به سويت دراز مي کنم تا شايد سر انگشتان اهورايي ات دستان نياز آلودم را لحظه اي لمس کند و وجود طلايي ات را دوباره در آغوش گيرند.
تو رفتي و من در دل دالان هاي تنگ زمان به ياد همه ي ثانيه هاي سبزي که داشتيم عاشقانه اشک ريختم.
مي دانم زير باران اشک هايم تنها تو مي تواني چتراحساست را باز کني و قلب شکسته ام را به تپش واداري و تنها تو مي تواني مرهم زخم هاي کهنه ي دلم باشي.
چهار ديوار ذهنم آشفته از حصار جدايي هاست و مي دانم تنها تو مي تواني اين حصار را از ميان برداري و درياي پريشان ذهنم را به آرامش برساني.
تنها تو مي تواني نگاه باراني باغچه را به آبي ترين احساس روشن آسمان منور کني و تو مي تواني آواز حبس شده در گلوي فاخته ها را به ترانه ي دل تنگي گل ها پيوند بزني.
بدان که هميشه عاشقانه ترين نگاهم را براي تو کنارگذاشته ام و شادمانه ترين لحظه هايم را با حضور زيبايي تو به دست وحشي دريا مي سپارم .
بيا که من به تو و يک آسمان نگاهت با تمام ستارهايش محتاجم
RE: درد دل من با عاشقاي دلشكسته
رسيدن آنجا آغاز ميشود كه مقصد باور شده باشد! اما به راستي مقصد كجاست؟ بعد از اين همه سير و سفر به كدامين نقطه راه به پايان بايد برد؟ ميگويم وقتي بارش را آغاز كنيم، عاقبت خواهيم رسيد همچون قطرات پاك باران كه پس از بارش، جاري و سپس به درياها خواهند رسيد! آن كس كه استوار و مصلوب اصالت عشق گرديد، هميشه ميبارد و تازه ميگرداند و او همچون هنرمندي است كه مقصد را در دورها نميبيند، بلكه آن را در همسايگي خويش جستجو ميكند. آيا فتحي به عظمت فتح دلها ميشناسيد؟ به راستي مقصد كجاست ؟ جز قلبها ؟ آيا مقصدي شيرينتر از رسيدن به خانه دلها سراغ داريد ؟ به كجا ميرويم؟ چرا راه را گم كردهايم ؟ تا كي بايد به دنبال چيزكي باشيم كه نزد خود ماست ؟! ميپرسي آن چيست؟ آن چيزي است كه ما از آنيم! پس چرا آنچه در خود ماست در آنجاها تمنا ميكنيم؟
اي دوست، گوش؛ تشنه آواي دلي است كه واژه عشق بر لب دارد و پيكر محتاج دستي است كه چشم جان در آن نهفته باشد!
آري چشم جان، وقتي با چشم جان مينگريم، مقصد از ما دور نيست، وسعت مقصد را چگونه توصيف كنم و در سخنم بگنجانم؟ مقصد، ناله فقري است در همسايگي ما كه در عطش تب ميسوزد و طبيبش من وتو هستيم! مقصد دستان گرهخوردهاي است كه برهنگي فقرش را پوشانده است! مقصد، زخمي است كه روزگار بر پيشاني دوستي برجاي گذاشته و مرهم ماييم!
مقصد ، التهاب رنجي است مدفون شده در اشكي كه بر رخسار يتيمي ميرقصد! مقصد، ديدن يك جفت كفشهاي پارهاي است كه در قدمهاي كودكي قسمت شده! مقصد، همان واژهاي بود كه ميتوانست دلي را نشكند اما شكست! مقصد، ديدن محبتي بود كه از دوست رسيد اما خواب بوديم! مقصد شنيدن آهي بود به هنگام وداع! مقصد، التماسي بود خلاصه شده در يك نگاه! كجا به دنبال مقصد ميگرديم؟ گمشده كدامين جادهايم؟ حال آنكه وقتي بتوانيم دلي را نشكنيم، به مقصد رسيدهايم؟! اگر به مقصد برسيد، خوشبختي را در آغوش كشيدهايد .