نمایش نسخه قابل چاپ
باسلام خدمت دوستان عزیز چند وقتی هست که عاشق یک دختر شدم ولی پدر و مادرم میگن تا سربازی و بعدشم سر کار نری نباید به فکر ازدواج بیفتی
حلا شما بگید من چکار کنم هنوز دو سال از دانشگاهم مونده ولی من نمیتونم طاقت بیارم می ترسم تا اونوقت عشقم از دستم بره حالا از شما می خوام کمکم کنید.
سلام،
نگاهی به این مقاله بیاندازید:
http://www.hamdardi.net/thread-3528-post-30399.html#pid30399
به خصوص قسمت دومش که خطاب به پسرها است.
موفق باشید.
با سالام.میتونید با بزرگتر فامیل صحبت کنید...(یکی که هم معتمد فامیل باشه و هم خارج از گود ماجرا رو ببینه)بعد با خانواده صحبت کنن و ان شا الله اگر راضی شدن با هم قرار آشنایی بگذارید و صد البته با کمک خانواده ها نامزد باشی و عقد کنید(البته مدت نامزدی و عقد رو بطور کنترل شده طولانی تر کنید)که این بسیار بستگی به شرایط مالی و روحی هر دو و سنتهای هر دو خانواده داره.(البته خیلی مسائل هست که ما خواننده ها خبر نداریم)باید ویژگیهای اخلاقی و موقعیت خودتو و موقعیت و ویژگی های خانوادتو لیست کنی و طرف اون خانوم رو هم همینطور و با منطق و حتما مشورت اول ببینی مناسب هم هستید یا نه.)
سلام.
با خود اون دختر خانوم هم صحبت کردید؟
خانوادتون خود اون خانوم رو تأیید میکنن و فقط مشکلشون این چیزاست که میگین؟
خودتون چی فکر می کنین راجع به اینکه اگر بخواین ازدواج کنین قراره مخارجتون چطوری تأمین بشه؟
نه با خودش صحبت نکردمنقل قول:
نوشته اصلی توسط میثاق
و به خانواده ام هم نگفتم کیه چون می دونم اگه بگم قبول نمی کنن و فقط یه سوژه برای دست انداختنم پیدا می کنند.
راستی اینم بگم که اون دختر غریبه نیست آشناست و می دونم پدرو مادرم تاییدش می کنن ولی حاضر به این کار نمیشن
خانواده ما بزرگتری نداره که معتمد باشه صطح درک خانواده ام هم اینقدر نیست که این کارو برام انجام بدن میگن اول درس بعد سربازی بعد کار و بعد ازدواجنقل قول:
نوشته اصلی توسط cancersio
سلام برادر عزیز
شما خودتون همه علتهایی که حدس میزنی خانوادت موافقت نکن گفتی... خوب درستش هم اینه
دوست عزیز زندگی شوخی نیست جدی بگیرید...... همین عشقم عشقم که میگین فردا خیلی چیزها ازتون انتظار داره ومیخواد وبجا هم هست....
شرایط اصلی ازدواج مثلا شغل، خونه یا خیلی چیزها شرط اصلیه ولازمه // بعدش باید سراغ خصوصیات وخلقیات دوطرف بری....
شماهنوز دانشگاهت تموم نشده سربازی نرفتی شغل هم نداری خونه هم نداری... پس روچه حسابی میخوای پا پیش بذار فعلا دست نگه دار......
ان شاءالله که شرایط اولیه جور شد اون وقت در موردش فکر کن.....
موفق باشی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ثمین1360
نمیتونم تا اون موقع صبر کنم شاید از دستم بره بعدشم کی گفته که هر کسی می خواد ازداج کنه باید همه چی داشته باشه اینارو بعدش میشه فراهم کرد ولی ....
بازم ازتون ممنونم
راستش من یک بار یه مساله ای مثل اینو با خانواده ام مطرح کردم و هنوزم بعد از گذشت یک سال از اون ماجرا نه تنها کمکم نکردند بلکه هر بار نمک رو زخمم پاشیدن و فقط باعث شد یه سوژه برای تمسخر و ... دستشون بدم بهشون گفتم که این باید مثل یه راز باشه ولی هر بار که کاری ازم می خوان میگن اگه این کارو نکنی رازتو به همه میگیم و منم مجبورم قبول کنم حالا از شما می خوام کمک کنید تا این بار مثل دفعه قبل نشه یه راهی نشونم بدید که بهشون بفهمونم که عاشق شدم و ... شاید بهتره بقیشو نگم.
اگه امکانش هست یه راهی نشونم بدید.
با تشکر
سلام دوست عزیز
به همدردی خوش آمدید .
شما چند سالتونه ؟
چرا نسبت به عشق خواستی به صورت راز باشه ؟ یعنی شما هنوز به سن ازدواج نرسیدی که خانوادتان شما را مود تمسخر می گیرند ؟
لطفا بیشتر توضیح بدهید ...
عشق که خجالت نداره عزیز جان :72:
mohammadmusavi69 عزیز سلام
با توجه به اینکه مشکل سربازی و شغل داری باید صبر کنی تا موقعیت مناسبی پیدا کنی
پیشنهاد میکنم همه تلاشت رو روی تحصیل و سربازی بگذاری تا بهتر بتونی جلو بری
از مشورت کردنت مشخصه آدم عاقل و با فکری هستی پس سعی کن قبل از پله چهارم سه پله قبلش رو بگذرونی
برای شما دوست عزیز آرزوی موفقیت دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چشمک
من در حال حاضر 22 سال دارم و فعلا دانشگاه می رم که اونم به زوره همین پدرو مادرم مجبور شدم برم وگرنه تا الان سربازی رفته بودم و دیگه از این بابت مشکلی نداشتم و حالا که گرفتار درس و بعدشم سربازی هستم نمی دونم باید چکار کنم از اونجایی هم که چند بار به طور غیر مستقیم خودم در مورد ازدواج به پدرو مادرم چیزایی گفتم و از یک نفر هم خواستم ازشون به طور مستقیم در مورد این موضوع سوال کنه از حرفاشون فهمیدم که تا دانشگاهم تموم نشده و سربازی نرم و بعدشم سرکار نرم (هرچند که الان هم کار دارم ولی از نظر اونا کار یعنی اینکه تو یه شرکت یا کارخونه دولتی سر کار باشی تا یه حقوق ثابت بگیری ) اگر هم عاشق کسی بشم اونا باهام مخالفت می کنن و نه تنها مرحم روی زخمم نمیذارن بلکه با گوشه و کنایه و مسخره کردنم نمک هم روی زخمم می پاشن البته در مورد اینکه ازشون خواستم مثل یه راز باشه دلیلم این بود که به این روزا فکر می کردم .
حالا من خودم عقیده ام اینه که اگه الان ازداج کنم هم انگیزه ای برای ادامه زندگی پیدا می کنم و هم از این همه تنهاییی و درد خلاص میشم. و میتونم به کارام سر و سامون بدم تا بتونم زندگی خوبی دست وپا کنم .
بعضی وقتا اینقدر کارهای پدر و مادرم برام عذاب آوره که می خوام قید همه چی رو بزنم و درسو ول کنم و برم سربازی بعدشم دیگه پامو توی خونه نذارم و خودم مستقل و دور از اونا زندگی کنم
بعضی وقتها هم از خدا خواستم یا منو از این همه درد نجاتم بده یا اینکه صبح روز بعد دیگه از خواب بیدار نشم.
شاید اگه مطمعن بودم تازمانی که درسم تموم بشه و برم سربازی و بعدشم سر کار ا دختری که عاشقش شدم از دستم نمیره این کارارو انجام میدادم بعد بهشون می گفتم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
شاید اگه مطمعن بودم تازمانی که درسم تموم بشه و برم سربازی و بعدشم سر کار ا دختری که عاشقش شدم از دستم نمیره این کارارو انجام میدادم بعد بهشون می گفتم.
سلامی مجدد
دوست عزیز به هر حال پدرو مادر صلاح فرزندشان را می خواهند و با توجه به شناخت از روحیات دقیق فرزندشان انها را به بهترین راهها هدایت می کنند بهتره که نسبت به این مساله ناشکری نفرمایید .
عاشقی برای شما عذابی نیست بخواهید به خاطر ان از خدا بخواهید خدای نکرده یک روز صبح از خواب بیدار نشوید پس یکمی واقع بین و منطقی باشید .
خانوده ات اگر می گویند کار خوب داشته باشی و سربازی رفته باشی و ازدواج بعد در واقع درست می گویند چون زندگی کردن نیازمند حل مشکلات مالی با در امد ثابت دارد تا سخت نگذرد ....
می توانی زندگی کسانی را که درامد مناسب و ثابت ندارند را مورد عبرت خود قرار بدهی و ببینی که چقدر با سختی زندگی می کنند و این سختی باعث ایجاد تنشها شده و ارامششان را از دست می دهند .
پس اگر هم عاشق هستی بدان که اولا باید عشق دوطرفه باشد و دوما اگر شخص هم به شما علاقع داشته باشد حتی به خاطر شما صبر می کند ولی بهتر است که نسبت به عشق و زندگی نکته سنج باشی !