چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
سلام دوستای خوبم
الان که بعد مدتها دوباره به تالار آمدم مشکل جدیدی برام پیش آمده از همه شما دوستای خوبم که صمیمانه من را راهنمایی می کنید ممنونم.
راستش بعد از عقدم من اصلا دوران زیاد خوبی نداشتم تمام این چند ماه پر از فراز و نشیب بود البته خودم فکر میکنم طبیعیه، ولی در کنار تمام فراز و نشیبها حال خودم که اصلا خوب نیس مزید بر علت شده.
از قبل از عقد کم و بیش این احساسات و کج خلقی ها و بی حوصلگی ها وجود داشت ولی بعد از عقد به مرور زمان زیادتر شده تا به امروز. الان مدتی است که حوصله هیچ کسی را حتی خودمم را ندارم. از همه بدم میاد دائما دوست دارم گریه کنم همش خسته ام بی حوصله ام نمیدونم چرا کلافه ام حوصله ندارم ، رابطه ام با نامزدم یه روز خوبه یه روز سرده چون من حوصلشو ندارم دوست دارم همش تنها باشم هیچ کس پیشم نباشه.
ممنون میشم راهنماییم کنید.
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
سلام سارای عزیز.
خوشحالم که اینجا تاپیک باز کردی.
امیدوارم به زودی مسائل و مشکلاتت حل بشن.
هر چندممکنه در ظاهر مشکل خاصی نباشه.
سارا جان، خوب کاری کردی که نشستی با شماره مشکلاتت رو برای ما نوشتی.
نظر خودم رو میگم. امیدوارم اشتباه راهنماییت نکنم. (و اگه اشتباه بود کارشناسای عزیز بیان و تصحیح کنن)
مهمترین و اصلی ترین موضوعی که بین تو و همسرت برقراره، نبود یه رابطه ی کلامی سالمه.
و ریشه ی این مشکل هم در شماره 7 پست قبلیت هست.
اگه این مساله حل بشه، تقریباً تمام مشکلت حل میشه.
سارا، تو باید به همسرت بگی که دوس داری برات کادو بخره.
باید تناقضی که بین حرف دوران خواستگاری و الان هست رو برات توضیح بده. باید بهش بگی که روی این تناقض گیر کردی.
باید بگی پیام هاتو دوس نداری کسی ببینه. (قبول دارم که ممکنه تو دلت بگی اینو خودش باید بدونه. اما تو فرض کن بلد نیست. فرض کن تا الان این موضوع برای خودش و خانواده ش عادی بوده)
برای اینکه موضوع منسجم تر بشه، فعلاً من به موارد دیگه نگاه نمیکنم و فقط در مورد شماره 7 صحبت میکنم.
تا به حال، چه عکس العملی در قبال این رفتار شوهرت انجام دادی؟
مثلاً فرض کن همین الان، پدر همسرت، چیزی رو باهات درمیون گذاشته که دیشب فقط به همسرت گفته بودی.
توی اون صحنه چیکار میکنی؟ (فرض کن همسرت هم هست)
بعدش که با همسرت تنها شدی، چیزی بهش میگی؟ چی بهش میگی؟ یا اخم میکنی و سکوت میکنی؟ یا انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده چیزی به روی خودت نمیاری ولی خود خوری میکنی؟
روزای آینده چی؟
غیر مستقیم چیزی به همسرت گفتی که متوجهش کنی راز داری توی روابط زن و شوهر خیلی حیاتیه؟
آخر آخرش، همسرت متوجه میشه که یه کار اشتباه انجام داده یا نه؟
یه توضیح هم در مورد مسائل شماره 4 و 5 بدم.
نقل قول:
4) من را خیلی کم خونشون میبره هربار که میگم بریم خونتون میگه مامانم اینا آمادگی ندارن،من را که خانوادش بعد 2ماه بیشتر پاگشا کردن و تو این مدت عقدم 7 ماه شاید 10 بار خونه مادرشوهرم رفته باشم .نمیدونم این نبردن خونشون دلیل خاصی داره یا نه؟
خودت رو و خانواده ی شوهرت رو با کس دیگه مقایسه نکن.
بعضی از خانواده ها خیلی براشون مهمه که همه چیز آماده باشه بعد عروسشون رو دعوت کنن. اما بعضی خانواده ها خیلی مقید به این مسائل و آداب و رسوم نیستن و زود خودمونی میشن. ظاهراً خانواده همسرت از نوع اول هستن. اتفاقاً از یه جهت خوبه چون نشون میده عروسشون براشون مهمه و دوس دارن همه چیز خوب باشه. فقط بدی ای که داره، به خاطر زحمتاش، یه مقداری رفت و آمد کم میشه.
به نظر من، میتونی راحت یه بار که داری تلفنی با مادر شوهرت صحبت میکنی بهش بگی که دلت تنگ شده میخوای بری خونشون. همون موقع هم بگی که: "من راضی نیستم شما هر بار به زحمت میفتین منم مجبور میشم دیر به دیر بیام تا زحمت نیفتین." بعدشم بگو که: "اصلاً یه غذای ساده درست کنید." یا "من از صبح میام کمکتون که هم بیشتر پیش هم باشیم هم دست تنها نباشید" یا "اصلاً عصری فقط میایم یه سر میزنیم که همدیگه رو ببینیم" یا هر جمله ای که نشون بده دوس داری بیشتر بری خونشون به شرط زحمت کمتر.
نقل قول:
5) سر خرید عقد خانوادش بدون اینکه نظر من را بخواهن رفتن برام سرویس خریدن و سر عقد بهم دادن302 کلی به همسرم گفتم بهشون بگو اینکار را نکنن ولی گفت من بهشون نمیگم ، حالا به من میگه پدرشون رفته برای ما فرش خریده302 بدون اینکه نظر من را بخوان منم گفتم به پدرت بگو اینکار را نکنه میگه من نمیتونم به بابام بگم که برام چی کادو بگیره. خانواده منم بهشون بر میخوره وقتی ببینن که این همه خرج کردن آنوقت داماد یه فرش را رفته بدون اطلاع ما خریده.
خداییش این یه مورد، (خرید فرش) حق با همسرته.
هدیه هست. نمیشه گفت چی برامون بخرید که!
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
ممنون دختر مهربون که اینقدر با حوصله تاپیکم را خوندی و پاسخ دادی، راجع به پست شماره 7 که گفتی، عزیزم من آن لحظه به همسرم چیزی نمیگم و رابطه ام بخاطر خودخوری که میکنم باهاش سردتر میشه و تو لاک خودم میرم و ایشون هم میگن چرا تو یکدفعه اینطوری شدی؟ تا چند لحظه پیش خوب بودی حالا...
چند ماه بعد از عقد دوباره یکسری مسائل خیلی بهم فشار اوردند و تموم مسائل را نوشتم ، از کلاس که آمدم با اینکه میگفت الان صحبت نکنیم ولی خیلی آروم شروع به صحبت کردن کردم و ایشون هم حرفاش را زد چند ساعت با هم حرف زدیم ولی راجع به دو، سه تا مشکل و بقیه حرفا فرصتی براش پیش نیومد
یک مسئله ای که هست من همش میگم بهش نگم که ناراحت نشه ، میترسم با همسرم دعوام بشه، میترسم اینقدر از حرفام ناراحت بشه که بخواد بهم بی محبتی کنه، چون ایشون درس هم میخونن من به خودم میگم الان زمان مطرح کردن این مسائل نیس ذهنش مشغول این حرفا میشه بزار فکر کنه همه چی خوبه و خوب درس بخونه ولی به خودم خیلی فشار میاد.
دختر مهربون راجع به موضوع 4 که گفتی خودم را مقایسه نکنم، خانواده همسرم شرایطشون مهیاست یعنی مهمونی های دیگه هم شده دادن ولی وقتی من میخواهم برم خونشون میگن آمادگی نداریم.
من بارهای بارها خواستم برم خونشون فقط برای نیم ساعت یا یه ساعت که بهشون سر بزنم ولی گفتن آمادگی ندارن.
هربار به من میگفتن دلمون برات تنگ شده چرا نمیایی اوایل سکوت میکردم ولی الان بهشون میگم من میخوام بیام ولی همسرم من را نمیاره دیگه حرفی برای گفتن ندارن و بحث را عوض میکنن یا بهانه میتراشن.
عزیزم من وقتی خونه همسرم میرم به قول خودشون اینقدر راحت هستن که همون غذایی که برای خودشون هست را برای من میارن .
به همسرم یکبار که گفتم که چرا دیر به دیر میریم گفت وقتی مامانش آمادگی نداره بهتره که نریم چون نه ایشون ناراحت میشه نه ما.
دختر مهربون منم اگه فقط هدیه بود برام مهم نبود ولی وقتی به همسرم گفتم که اگر فرشی که پدرت گرفت با سلیقه من جور نبود خودمون بریم فرش بگیریم ایشون گفتن نه بابام از اول به من گفت که تو نمیخواد فرش بگیری من خودم فرش میگیرم و وقتی بابام فرش خریده برای چی من باید برم دوباره فرش بخرم خوشتم که نیومد بالاخره تحمل کن و استفاده کن.
عزیزم هدیه زمانی است که آن وسیله به عنوان خریدت محسوب نشه نه الان که هدیه آنها هم هدیه بوده هم خریدم، من خودم از سرویسی که برام گرفتن خوشم نیومد به همسرم گفتم که بریم سرویس بگیره میگه مامانم اینا برات خریدن من الان پول ندارم که برات برم سرویس بخرم. میگه ایشالا بعدا . البته منم آن اوایل یکی دوبار گفتم و دیگه راجع بهش حرف نزدم .
دوستای خوبم به من بگید من چطوری با همسرم صحبت کنم ، رفتار کنم که این رفتارها را نداشته باشن؟
ممنون
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
دوستان من را راهنمایی نمی کنید؟
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
دوباره سلام سارای عزیزم.
امیدوارم که خوب باشی:46:
گفتی که:
نقل قول:
چند ماه بعد از عقد دوباره یکسری مسائل خیلی بهم فشار اوردند و تموم مسائل را نوشتم ، از کلاس که آمدم با اینکه میگفت الان صحبت نکنیم ولی خیلی آروم شروع به صحبت کردن کردم و ایشون هم حرفاش را زد چند ساعت با هم حرف زدیم ولی راجع به دو، سه تا مشکل و بقیه حرفا فرصتی براش پیش نیومد
ساراجان، اگه سر موقع از همسرت بخوای که با هم حرف بزنین، انقدر تحت فشار نیستی که وقتی همسرت بگه الان حرف نزنیم، نتونی بذاریش برای بعد.و تو از فشاری که روت هست مجبور بشی توی اون موقعیت نامناسب حرفات رو بگی.
خیلی خیلی بهت تبریک میگم که تونستی با آرامش حرفات رو بزنی.
تجربه ی خیلی خوبی باید بوده باشه برات.
سارا، جواب این سوالا (همه ی سوالایی که تا آخر پستم ازت پرسیدم) رو بیزحمت برام بنویس:
1)با اینکه همسرت بهت گفت که الان موقعیت خوبی برای حرف زدن نیست، با این وجود، در خلال صحبتاتون، رفتار نامناسبی از همسرت دیدی؟ (مثلاً عصبانی شد؟ سرت داد کشید؟ صداشو بلند کرد؟)
2)راجع به همون دو سه موردی که حرف زدین، نتیجه ی خوبی گرفتی؟ حرفاتون به جایی رسید؟ یا اینکه بازم در مورد اون موضوعات حرف داری که بهش بگی؟
3)نوشتن مسائل، چه کمکی بهت کرد؟ خوب بود؟ بد بود؟
نقل قول:
یک مسئله ای که هست من همش میگم بهش نگم که ناراحت نشه ، میترسم با همسرم دعوام بشه، میترسم اینقدر از حرفام ناراحت بشه که بخواد بهم بی محبتی کنه،
4)تا به حال اتفاقی افتاده؟ چیزی شبیه دعوا و ...؟
5)فکر میکنی اینکه اتفاقی نیفتاده، به خاطر ملاحظاتت بوده. درسته؟
نقل قول:
چون ایشون درس هم میخونن من به خودم میگم الان زمان مطرح کردن این مسائل نیس ذهنش مشغول این حرفا میشه بزار فکر کنه همه چی خوبه و خوب درس بخونه ولی به خودم خیلی فشار میاد.
اشتباهه این فکر.
ایشون در درجه ی اول زندگیش باید اهمیت داشته باشه.
بعضی مواقع این خود ماییم که چیزی رو در زندگی طرفمون براش اولویت درجه یک میکنیم. و خودمون رو (در مقام همسر) میذاریم اولویت های بعدی و پایین تر.
سارا جان، نمیگم شب امتحانش بشین باهاش در مورد مشکلاتت صحبت کن. اما در مواقع عادی و در طول ترم که اشکالی نداره. نمیشه همه ی زندگی تعطیل بشه تا ایشون درس بخونه که. مطمئنم خودش هم اینو ازت نمیخواد. تو خودت توی ذهنت اینجوری خودت رو محدود کردی.
در مورد خونه ی مادر شوهرت، اینجوری که تعریف کردی، خب به نظرم تو هر کاری که باید رو کردی.
فقط،
ذهنیت ِمنفی ساختن ممنوع.
بذار رو این حساب که کلاً مدلشون اینجوریه.
نه از دستشون دلخور شو نه منفی بافی کن. اونا دوستت دارن و برات احترام قائلن. اما واسه ی عروس دعوت کردن یه مقدار سرعتشون کمه. همین.
در مورد آخر هم، متوجه فرق بین خرید و هدیه نشدم. بیشتر توضیح بده منم متوجه بشم:)
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
سلام دختر مهربون ممنون که تاپیکم را دنبال میکنی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
ساراجان، اگه سر موقع از همسرت بخوای که با هم حرف بزنین، انقدر تحت فشار نیستی که وقتی همسرت بگه الان حرف نزنیم، نتونی بذاریش برای بعد.و تو از فشاری که روت هست مجبور بشی توی اون موقعیت نامناسب حرفات رو بگی.
عزیزم حرفت کاملا درسته ولی این یکی از ضعفهای منه که همون موقع نمیتونم فکرم را متمرکز کنم و حرفام را بزنم.
خیلی خیلی بهت تبریک میگم که تونستی با آرامش حرفات رو بزنی.
تجربه ی خیلی خوبی باید بوده باشه برات
ممنون عزیزم ، بله خیلی تجربه خوبی بود ، بعد از اتمام صحبتامون من خیلی احساس سبکی و آرامش میکردم .
سارا، جواب این سوالا (همه ی سوالایی که تا آخر پستم ازت پرسیدم) رو بیزحمت برام بنویس:
1)با اینکه همسرت بهت گفت که الان موقعیت خوبی برای حرف زدن نیست، با این وجود، در خلال صحبتاتون، رفتار نامناسبی از همسرت دیدی؟ (مثلاً عصبانی شد؟ سرت داد کشید؟ صداشو بلند کرد؟)
در ابتدای شروع صحبت کردنمون همسرم مخالف بود چون فکر میکرد آن موقع زمان مناسبی برای صحبت کردن نیست ولی با اصرارهای من وقتی حرف زدیم خیلی ایشون هم راضی بود و اصلا در بین حرف زدن نه دعوامون شد نه عصبانی شد. خیلی منطقی حرفامون را زدیم.
2)راجع به همون دو سه موردی که حرف زدین، نتیجه ی خوبی گرفتی؟ حرفاتون به جایی رسید؟ یا اینکه بازم در مورد اون موضوعات حرف داری که بهش بگی؟
خدا را شکر صحبتهامون خیلی خوب بود و میتونم بگم 90% نتیجه بخش بود.
3)نوشتن مسائل، چه کمکی بهت کرد؟ خوب بود؟ بد بود؟
نوشتن مسائل برای من مثل یک مسکن میمونه، تا وقتی همه چی خوبه و مشکلی نیس من خوبم اما با کوچکترین مشکلی من دوباره به حالتهای قبلیم برمیگردم و اینبار شاید بدتر چون تمام مسائل گذشته را هم دائم برای خودم مرور میکنم و این شرایط را بدتر میکنه.
4)تا به حال اتفاقی افتاده؟ چیزی شبیه دعوا و ...؟
خدا را شکر تا حالا ما با هم دعوا نکردیم بحثمون شده، از دست همدیگر عصبانی شدیم ، ولی دعوا نکردیم.هربار که از دست هم ناراحتیم سعی میکنیم آن لحظه با هم حرفی نزنیم که شرایط را بدتر کنه. راستش من خیلی میترسم مثل والدینم بشم یعنی یک بحث ساده منجر به یک دعوای بدی بشه برای همین از بیان کردن مسائلی که برام ناراحت کننده است خودداری میکنم با اینکه میدونم این خیلی بده.
5)فکر میکنی اینکه اتفاقی نیفتاده، به خاطر ملاحظاتت بوده. درسته؟
[color=#32CD32]بله، چون همسرم اصلا فکر نمیکنه که من ناراحت باشم و مشکلی داشته باشم. چون من این مسائل را مطرح نکردم ایشون هم فکر میکنن همه چی خوبه .
عزیزم پدر همسرم به همسرم گفتن که شما فرش نگیر من برای شما فرش میخیرم و ایشون بدون اینکه نظر بنده را بخوان اقدام به گرفتن فرش کردن. من هم به همسرم گفتم خوب این فرش هدیه ایشون بوده چون من از این فرش خوشم نیومده یک فرش دیگه که به سلیقه من باشه باید بگیرید ایشون هم گفتن نه ما از این فرش استفاده میکنیم و فرش دیگری نمیگیریم . در حالیکه اگر پدرشون اینکار را انجام نداده بودن فرشی که به سلیقه من بود گرفته میشد.
راجع به خرید سروسم هم همین مسئله دوباره تکرار شد.
من میخواهم راهنماییم کنید که چگونه با همسرم برخورد کنم؟که ایشون به نظر من هم احترام بگذارن؟
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
سلام
سارا جان، این چند روز منتظر بودم که کارشناسای عزیز بیان و راهنماییت کنن.
چون حقیقتش میترسم راه حلی بهت بدم که اشتباه باشه.
اما ظاهراً کارشناسا سرشون خیلی شلوغه.
دوستای دیگه هم که کلاً نظری ندارن انگار!! :)
بازم امیدوارم اشتباه راهنماییت نکنم.
خودم رو در موقعیتت گذاشتم.
خیلی راحت بگم که، اگه من جای تو بودم، اولین کاری که میکردم، این بود که در یه موقعیت مناسب، موضوع راز ندار بودن همسرم رو باهاش درمیون میذاشتم. (البته نه اینکه برم صاف بهش بگم چرا راز نداری!:) )
بهش میگفتم "میخوام باهات در مورد مسئله ی مهمی که داره اذیتم میکنه صحبت کنم."
اگه موقعیتش برای گوش کردن خوب نبود و ازم میخواست که بذارم برای بعد، قبول میکردم. اما ازش میخواستم که زمانش رو بهم بگه که کی میتونیم باهم درموردش حرف بزنیم.
خلاصه وقتی قرار شد با هم درموردش حرف بزنیم، از این میگم که :
بعضی وقتا دیدی میرم تو خودم؟
حالم یه دفعه دگرگون میشه؟
و تو ازم میپرسی چی شده و من چیزی بهت نمیگم؟
بعد از این مدت ِ 6،7 ماه دیدم توی این موقعیت ها هم من اذیت میشم هم تو. پس بهتره مشکل رو حل کنیم تا دیگه دچار این حالت نشم.
و...
و توی اون سه نقطه، از این میگم که :
هیچ وقت دوس ندارم مسائل ریز بین خودمون رو خواهر برادرام بدونن. حتی مادرم. من همیشه برای حفظ این حریم دو نفره مون تلاش کردم. و دوس دارم از طرف شما هم همین حساسیت وجود داشته باشه و حواست باشه حتی اگه یه وقت من داشتم اشتباه میکردم، بهم تذکر بدی.
اما یکی دوبار، دیدم که انگار ناخواسته خانواده ت در جریان یه سری مسائلمون قرار گرفتن. که شاید به نظر خیلی مهم نباشه. اما باعث میشه من نتونم باهات راحت باشم.
و هر چیزدیگه ای که خودت میدونی رو به اینجا اضافه کن.
(اونایی که با قرمز نوشتم، مهمن. همینجوری باید گفته بشه که یه وقت بهش برنخوره. و شخصیتش زیر سوال نره.)
سارا جان، یه موضوع دیگه هم بگم.
در مورد اینکه میگی نمیتونم همون موقع حرف بزنم و بحث رو جلو ببرم،
اول اینکه اگه اینجوری بود، توی اون موارد قبلی، نتیجه نمیگرفتی و هنوزم مسائلت حل نشده باقی میموند. که خدا رو شکر گفتی اون مسائلی که در موردشون حرف زدی، حل شدن.
پس خیلی به خودت تلقین نکن که نمیتونی. تجربه ش کردی، نتیجه هم داده.
دوم اینکه معمولاً آدما وقتی دچار این حالت میشن(همینی که میگی بحث قفل میشه ولی بعداً که تنها میشی، و فکر میکنی، بازم حرف داری) وقتی دچار این حالت میشن که خیلی خودشون رو با طرف راحت نبینن. معمولاً با غریبه ها اینجوری هستیم. نه با همسرمون.
اون ترس رو از ذهنت بیرون کن که ممکنه دعوا بشه.
فکر کن داری با دوستت حرف میزنی.
وقتی با احترام حرف بزنی و انتقاداتت هم با محبت باشه، من بهت قول میدم بی احترامی و خشونت نبینی.
برات آرزوی موفقیت میکنم سارای عزیز:72:
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
sara20 عزیز
سعی کنید عزت نفستان را تقویت کنید و همچنین مهارتهایی چون جرأتمندی را بیاموزید وو به کار ببندید .
مثلا می توانی خیلی محترمانه و جدی به نامزدت بگویی : در این مدت تفاوتهای مهمی بیین خودمون دیدم که مرامصمم به تجدید شناختمون از همدیگر به کمک یک مشاور خانواده نموده ، شرط من برای ادامه و عروسی این هست . و بخواه که تصمیم بگیرد . اگر پرسید چه تفاوتهایی ، منوط کن به بیان در حضور یک مشاور خانواده و از این موضوع هم کوتاه نیا .
موفق باشی
.
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
ممنون دختر مهربون و فرشته مهربون که راهنماییم کردید.
دخترمهربون احتمالا کارشناسها مشکل من را حاد نمیدونن که پاسخی نمیدن.
دخترمهربون من تا الان هیچ وقت به این قضیه توئجه نکرده بودم که وقتی نیخوام موضوعی را مطرح کنم با چه برخوردی از نامزدم مواجه میشم در این مدت به این قضیه خیلی دقت کردم متوجه شدم :
1) من نحوه بیانم برای طرح مشکلات اشتباه است.
2) در این مواقع همسرم سریع گارد میگیره و عصبانی میشه و متاسفانه با یه صحبت دلم من را میرنجونه و خودش هم میگه که اگه با من اینطور برخورد نمیکردی ناراحت نمیشدی.
من متوجه شدم که همسرم اگر من کار اشتباهی انجام بدهم یا ناراحتش کنم، سیع همه موارد را در ذهنش نگه میداره تا در یک فرصت مناسب تلافی کنه و خودش هم به این نکته اعتراف میکنه ، همین موجب ناراحتی میشه. ایشون میخوان با این کاراشون مثلا من را اصلاح کنن که من ایشون را ناراحت نکنم.
متاسفانه من وقتی ار دست کسی ناراحت یا عصبانی بشم همه متوجه میشن ، با همسرمم همینگونه هستم و بدتر اینکه در بعضی موارد در همان لحظه نمیتونم خودم را کنترل کنم و ناراحتیم را ابراز میکنم و چون ناراحتم بیان موضوع با سردی و تندی همراهه که موجب ناراحتی همسرم میشه .
فرشته مهربون من تا الان بارهای بارها به همسرم گفتم که من احتیاج به یک مشاور دارم ولی انگار نه انگار، من خودم میدونم باید من اصلاح بشم ولی ...
RE: چگونه با همسرم رفتار کنم؟ (مشکل بر سر مسائل مالی و ...)
سارا جان، اینجوری که فرشته میگن، باید خیلی جدی، موضوع مشاوره رو پیش بکشی.
من زیاد تجربه ندارم. اما به نظرم مشکلتون چیزی نیست که نشه حلش کرد. الان، در این مرحله، یادگیری و مهارت ارتباط کلامی میخواد.
اگه بذاری بمونه، ریشه ای تر میشه و چندین مشکل دیگه هم بهش اضافه میشه.
به همون روشی که فرشته گفتن عمل کن. خیلی قاطع به همسرت بگو.