من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
[/color][/size][/font][font=Arial][size=medium][color=#000000]
کمکم کنید.ازتون راهنمایی می خوام .من 3 ماهه که ازدواج کردم .یه ازدواجه عاشقونه که برای رسیدن به اون 7 سال خون دل خوردیم خونواده همسرم بعد عروسی ما رو به خونشون راه ندادن همش هم تقصیره خواهرشوهرم بود .رفتار اون با من اصلا خوب نیست و با اینکه 6 سال از من کوچکتره ولی 2 ساله که متاهل شده و همیشه در خونه پدر شوهرم هست.من اصلا نمیتونم اونو تحمل کنم حالا بعد 3 ماه زنگ زده که بیاین سر بزنین. با اینکه ما هر بار به خونه همسرم تماس میگرفتیم قطع میکردن . متاسفانه رابطه من و همسرم رو به نابودیه. من نمی تونم تحمل کنم که کسی به من احترام نذاره ولی شوهرم بهش با احترام رفتار کنه. با اینکه می دونست چقدر اونا اذابم می دن ولی منو خورد کرد.می ترسم از شوهرم که محبتش به من بی نهایت زیاده متنفر بشم.من تو خونواده ای بزرگ شدم که همه به من احترام ویژه می زاشتن ولی خواهر شوهرم منو همیشه خورد می کنه .و من خیلی عذاب میکشم.با اینکه خودم بهش احترام میذارم ولی...
راهنماییم کنید زندگی من و همسرم خیلی سخت شکل گرفت ما عاشق واقعی هم هستیم ولی می دونم با رفت و امد های دوبارمون به خونه پدریش و از همه بدتر بودن همیشگی خواهر بی ادبش کارمون بیخ پیدا میکنه.
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
راستش من خیلی به شوهرم محبت می کنم و همیشه سعی دارم که از من راضی باشه اون هم محبتش به من هزار برابر بیشتره . ولی متاسفانه وقتی سر موضوعی بحثی بینمون به وجود مییاد هیچ کدوم کوتاه نمی یام .و هر چی منتظر میمونم نمی یاد که باهام اشتی کنه من توقع ندارم همیشه خودش پیش قدم بشه ولی لا اقل دوست دارم اکثر اوقات اون بیاد جلو هرچی باشه من زنم و ناز دارم ! در مورد خونوادش هم فقط خدا نکنه کوچکترین حرفی بزنم یا انتقادی کنم با اینکه خودش می دونه اونا مقصرن ولی هیچوقت حق رو به من نمی ده و ازشون دفاع می کنه و من دلم از این می سوزه چون اگه شوهرم درک کنه و منو به جای متهم کردن اروم کنه و دلداری بده من اصلا برام مهم نیست که اونا چه برخوردی باهام بکنن چون دلم قرصه که همسرم می فهمه و پشتمه. شاید باور نکنین محبتی که من بهش میکنم هیچکدوم از اعضای خونوادش حتی مادرش بهش نکرده ونمی کنه چون اونا فوقالعاده کم محبت وتلخن!
ومن همیشه از بودن تو جمعشون در عذابم. تا یادم نرفته بگم دعواهای من و همسرم خیلی عذاب اور و دردناکه.. این اواخر هم خیلی طولانی شده و تا صبح که می خواد بره اداره طول میکشه.در اون لحظه ها به عشقش شک میکنم .هر بار هم که بهش گفتم کلی ناراحت شد که من دارم اشتباه می کنم. اخرین دعوامون که هنوزم با هم حرف نمی زنیم همین دیشب سر خواهرش اتفاق افتاد که تلفنی با هم خوش و بش میکردن و منو اصلا ادم حساب نمیکردن. من خیلی گریه کردم ولی همسرم اعتنا نکرد...و اون هر روز 10 مرتبه از محل کارش بهم زنگ می زد حتی موقعی که دعوامون می شد ولی امروزصبح که تماس گرفت به خاطر خواهرش سرم داد زدو دیگه هم زنگ نزد. اخه من چطوری ببخشمش . می ترسم... همه چیز داره خراب میشه.
نمیدونم چرا وقتی بحثمون میشه انگار یه ادم منفوره نه همون عاشقی که اوقات عادی برام میمیره. لطفا کمکم کنین
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سلام سوگل
به تالار همدردی خوش آمدید.
وضعیت تلخی هست.
اینکه آدم احساس کند که برجی از عشق احتمال فرو افتادنش هست.
اما اگر خونسرد باشی. و نخواهی همه این مشکل رو یک شبه حل کنی، به نظرم به سادگی می توانی دوباره عشقت را هم گسترش دهی و هم عمق دهی.
واقعیت اینه که نوع عشق ورزیدن وقتی که ازدواجی صورت نگرفته و تعهدی و مسئولیتی نیست متفاوت از یک عشق زناشویی هست.
اینکه الهی قربونت برم، فدات بشم، همه وجودم فدای یک نگات و .... ، نهایتهای عشق ورزی هست که هنوز مسئولیت ازدواج و تعهد یک زندگی غایب است.
اما پس از ازدواج همین مفاهیم به صورت دیگری باید به کار گرفته شود.
دیگر نیازی نیست که در راه محبوب جان بدهی، فقط کافیست برای نشستن لبخند روی لبهایش به جای اینکه جان بدهیم، کمی از خواسته هایمان را از دست بدهیم....
خلاصه: پس از ازدواج وظیفه داریم که عشق را به هوای خودش رها نکنیم، گمان نبریم که این طفل عشق می تواند در این کویر زندگی خود به خود رشد کند.
این طفل عشق سخت نیازمند دلسوزانه شما هستند.
این بذر عشق به باغبانانی نیاز دارد که خستگی ناپذیر برایش رشد آن کمک کنند. و از اینکه به دستشان خار می رود نرنجند و با مهارت و ظرافت از این درخت عشق آفت زدایی کنند و به وقت آب و کود و نور بدهند.
این مفاهیم که در بالا به طور انتزاعی و کلی گفتم، راهکارهای عملیاتی دارد، که بسیاری از آنها در قالب آگاهی ها و مهارتهای ارتباطی و زناشویی و مهارتهای زندگی آمده است.
شما لطفا با خونسردی و با آرامی مدتی را صرف مطالعه و عمل به این مهارتها بکنید، کم کم نتیجه برای شما رضایت بخش خواهد شد.
این مقالات را می توانید در انجمن مشاوره خانواده بخش مقالات مطالعه فرمائید.
همچنین توصیه می کنم ، سایر سئوالات دوستان که در همین انجمن در مورد اختلاف با خانواده همسر مطرح کردند مطالعه فرمائید. و از آنها بهره بگیرید.
به امید اینکه بتوانید این عشقی را که به این سختی به دست آورده اید با تلاش و تدبیر خودتون هم محافظت کنید و هم رشدش دهید.
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
اصلا به خواهر شوهرت اهمیت نده ولی بی احترامی هم بهش نکن . جایی که تو الان رسیدی حاصل 7 سال تلاش تو پس به خاطر یک آدم بی مقدار حسود این جایگاهو از دست نده سعی کن تو رفت وآمدت با اونا همه جوانبو در نظر بگیری و جلوی همسرتم از خانوادش بد نگی . همه چیز درست میشه اگه خودتون بخواین
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سلام
سوگل خانم بنده هم ابتدا خواهش مي كنم خونسردي و آرامش خودتون رو حفظ كنيد و زياد فكرتون رو با اين مساله معطوف و درگير نكنيد .
اما راهكارهايي كه من پيشنهاد مي كنم :
1 - براي رسيدن به آرامش با نزديك كردن خودتون به مظهر عشق ( خداوند مهربان) و توسل به ائمه كه مظهر (نورانيت و پاكي ) هستند قلب و روح خودتون رو سيقل بديد .
2- حس بي تفاوت و بزرگمنشي رو در خودتون تقويت كنيد.
3- سعي كنيد بخشاينده خوبي باشيد و رفتارهاي خواهر شوهرتون رو به پاي ناداني اون بزاريد .
4- لازم نيست در ظاهر به ايشان محبت كنيد بلكه به خاطر رضاي خدا و خشنودي همسرتون سعي كنيد بدون هيچ چشم داشتي به خانواده همسرتون احترام بزاريد بي شك اگه رفتار شما اينگونه باشه هيچ انتظاري از ايشون نخواهيد داشت .
5- در ذهن خودتان اينو بگنجانيد كه بي احترامي خانواده همسرتون به شما در درجه اول بي احترامي به خودشان است و شخصيت خودشون رو نشون مي دن .
6- در مورد مهر و محبت و عشق مطالبي كه در اين سايت و سايتهاي ديگه است مطالعه بفرماييد و سعي كنيد با خوندن مطالب ادبي روح خودتون رو تلطيف بديد.
و ...............
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سلام سوگل عزیز:72:
نمی دونم در جریان مشکلات من با خانواده همسرم و خود همسرم هستی یا نه. شما درست می گی منم همین عقیده رو دارم که اگه همسرم پشتم باشه کسی نمی تونه دلخورم کنه.
اما شما می گی 7 سال خون دل خوردی، نمی گم یه طرفه باشه اما امتحان کن. به خاطر همسرت، همون کسی که این 7 سال رو به خاطرش تحمل کردی، سعی کن خیلی محتاطانه جلو بری. اینو بدون تعصب جواب بده به نظرت اگه خواهر همسرت رو جای دیگه ای می دیدی، باهاش دوست نمی شدی؟ اگه جوابت مثبته سعی کن رابطه بهتری باهاش ایجاد کنی اگه هم منفیه باید از یه راه دیگه وارد بشی که بدترین راهش گله کردن از اون پیش همسرته.
می تونی از همسرت دوستانه کمک بخوای، بهش بگو که دوست داری رابطه خوبی با خواهرش داشته باشی اما نمی دونی چطوری، (فقط مواظب باش که خودتو کوچیک نکنی).
همسرت رومجبور نکن بین تو و خانواده اش یکی رو انتخاب کنه، اگه خودت مجبور به این کار بشی، (کاری به نتیجه اش نداریم) چه احساسی پیدا می کنی؟
شما 6 سال از اون بزرگترین پس خیلی سنجیده تر رفتار کنید. طوری باهاش برخورد کنید که مثل یک خواهر بزرگتر به شما نگاه کنه.
می دونم انجام خیلی کارها سخته، اما زندگی و عشقتون خیلی بیشتر ارزش داره.
امیدوارم موفق باشید:72:
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سوگل جان سلام
داستانت رو خوندم ومتاسف شدم من هم ماجرایی شبیه به تو دارم امیدوارم موفق باشی
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
البته گفتنی ها که گته شد ولی خوب سعی نکنید از خواهر شوهرتون دیوی بسازید که داره زندگی تون را نابود می کنه یه کم خوبین باشید و بیخیال ، حرفهای خواهرشوهرتون را جدی نگیری و بهش حترام بگذارید و سعی کنید فقط فقط رضایت همسرتون را جلب کنید در این صورت هیچ طوفانی زندگی شما را بر هم نخواهد زد.
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سلام عزیزم
اومدم حرف بزنم ولی آقا عرفان حجت رو تموم کرده بود به حرفای اقا عرفان بها بدید خیلی قشنگ گفتن
موفق باشید وسعادتمند
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
سلام سوگل جون
به نظر من یه دختر بچه ارزش این حرفها رو نداره اگه 6 سال از خودت کوچکتره حکم یه بچه رو داره شاید مغز درست و حسابی نداشته باشه 7 سال عشق واقعا حیفه که به خاطر مضحکه بازیه یه دختر بچه ننر از بین بره از ظاهر امر معلومه بیشتر به خاطر حساسیتهای شدید خودت ماجرا اینقدر لوس شده .از شدت حساسیتت کم کن .میدونم سخته دیدن تصویری که شوهرت با خواهرش (که تو به خونش تشنه ای) گرم گرفتند و حرف میزنند و میخندند ولی باید آروم بشینی و تماشا کنی.سعی کن بی خیالش بشی جلوی شوهرت ازش بد نگو وقتی خونه مادر شوهرت میری اونم هست خودت رو به شوهرت نزدیک کن که اون مجالی نداشته باشه. باهاش کل ننداز که شخصیت خودت رو پایین میاری.به این فکر کردی که اگه خدای نکرده به خاطر این موضوع از شوهرت جدا بشی همه ضررها واسه خودته خواهر شوهره با شوهرش سر زندگی شون هستن و زندگی میکنند ولی چی عاید تو میشه یه دل پر از حسرت و شکست و.....
زندگیت رو دو دستی بچسب
گل خانم اگه جای من بودی چکار میکردی؟
RE: من تنهام.زندگی عاشقونمون داره نابود میشه .
خیلی برام جالبه بدونم که علت این مخالفت 7ساله چی بوده شاید مشکل از اونجاست؟
بعضی افرادی که خودشون توی زندگی مشکلاتی دارن سعی می کنن با مشکل دار کردن زندگی دیگران یا بزرگتر کردن مشکل دیگران مشکلات خودشون رو مخفی و یا سرپوشی روی مشکلات خودشون بذارن آیا خواهر شوهر شما هم مشکل خاصی در زندگیش داره ؟
سعی کن به قول عرفان بخشاینده خوبی باشه فراموشی بعضی مواقع یه نعمت بزرگه چرا از این زاویه به قضیه نگاه نمی کنی که خواهرشوهرت فهمیده اشتباه کرده و حالا هم می خواد جبران کنه این دریچه رو بهش نبند
یه پیشنهاد دارم من خودم این کار رو همیشه انجام می دم تو هم انجام بده شاید در مورد شما هم کارگر باشه
بنشین از اولین روز آشناییت با همسرت تا به امروز رو با تمام اتفاقات ریز و درشتش و بدون جا انداختن جزئیاتش بنویس بدون اعمال نظر های شخصیت بعد در برگه های دیگه ای نظراتت رو نسبت به این مطالب بنویس و احساسات واقعیت رو نه عصبانیت ها و دغدلی هایت رو بعد این نوشته ها رو یه گوشه ای از کتابخانه تون قرار بده و حالا وقت تغییره اول خونه رو تمییز کن بعد میز شام رو و حالا برو حمام زیر دوش حمام این رو به خودت القا کن که هر آنچه بوده تمام شده فراموش نکن که اگه بخواهی خواهرشوهرت برات مهم بشه شوهرت ازت دور میشه و قدم بعدی شروع کن به خواندن قران (البته اگه مسلمان هستید اگه نه کتاب مذهبیه دین خودتون رو) وقتی همسرت اومد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده زندگی خودت رو بکن با خواهرشوهرت تلفنی صحبت کن اگه اونهم بی ادبی کرد تو احترامت رو دو صد چندان کن بهش یاد بده احترام گذاشتن چی جوری شاید اصلا خانواده اش اون رو فرد بی ادبی بار آوردن و با همه اینجوری بر خورد می کنه آیا اینطوره؟در مورد شوهرت هم اگه برای آشتی پیش قدم نمی شه تو پیش قدم شو و بعد از آشتی وقتی که رابطه تون خوب شد بهش بگو که تو زنی ناز داری اصلا خیلی وقتا بی جهت قهر می کنی تا نازت رو بخره توی شرایط سخت زندگیت فقط اونه که می تونه بهت کمک کنه و بقیه حرفایی که تو دلته
در پناه حق