-
بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام به همه دوستان
نمی دونم چند نفر از شما ها در جریان مشکل من هستید اگه دوست داشتید می تونید تاپیک قبلی منو با عنوان " از بلاتکلیف ماندن خسته شدم " را بخونید. ولی باز هم به طور مختصر شرحی از ماوقع رو می دم .
من و شوهرم 31 و 34 سالمونه و بعد از 2 سال دوران عقد و نامزدی سال 86 رسما زندگی مشترکمان را شروع کردیم و الان یه پسر 3 ساله هم داریم . از خصوصیات بارز همسرم که باعث اختلاف و کینه بینمان شد اینکه ایشون تنبل و تن پرور هستند و بیشتر به خودشان فکر می کنند یعنی اگر زمانی پیش بیاید که یکی از ما دونفر باید بخوابد اون یکنفر ایشون هستند با اینکه من شاغل هستم و صبحهای زود باید از خواب بیدار بشم و ایشون شغل آزاد دارند ولی به هر حال حق تقدم را به خودشان می دهند یا اینکه طاقت گرسنگی ندارند و در شرایط مشابه فوری از کوره در می روند و به هر نحوی حتما باید اول شکم ایشان پر بشود یا ... از این مثالها صدتا هم می تونم بیارم ولی در این مجال نمی گنجد ایشان کارشناس حسابداری هستند ولی تن به کار تخصصی خودش نمی ده و حاضره یک کار پیش پا افتاده در مغازه پدرش داشته باشه و دغدغه و استرس زود از خواب بیدار شدن و زود خوابیدن رو نداشته باشه و آقا بالاسری هم نداشته باشه به خاطر دوری محل زندگی مان و مغازه و نوع کاری که دارند شبها زودتر از ساعت 11 نمیومد و تازه سر شب ایشون بود و من باید به هر نحو ترگل و ورگل اون موقع شب آماده پذیرایی از شوهرم می بودم و ایشون هم تا ساعت 3 نصف شب گاهی دیر تر پای تلویزیون می نشست و مراعات مرا نمی کرد که باید صبح زود از خواب بیدار می شدم از اون گذشته هیچ وقتی رو برای باهم بودن نداشتیم فردا هم تا لنگ ظهر خواب بود و من سر کار. خلاصه به خاطر اختلافهایی که با هم داشتیم بیشتر کارمان به قهر و قهر کشی می رسید و منو خونه بابا می فرستاد و بعدش تا ماهها جدا از هم زندگی می کردیم و من هر دفعه به خاطر حفظ آبروی خودم و خانوادم و به خاطر پسرم بر می گشتم ولی اینبار دیگه اوضاع حسابی فرق می کنه بعد از یه اختلاف و دعوای الکی وقتی پدر و مادرم برای وساطت اومدن آنچنان کولی گیری در آورد که انگار چی شده خلاصه دوباره منو وادار کرد که برم خونه بابام و الان 9 ماه از اون تاریخ می گذره و تو این مدت نه پدری نه مادری نه خودش و نه کس و کارش هیچ کس سراغمونو نگرفت و دردمونو نپرسید حتی تو این 9 ماه فقط 3 بار بچه اش رو دیده و الان هم 3 ماه بیشتره که اونو نمی بینه و ککش هم نمی گزه البته باید بگم بعد عید دیگه خودم نخواستم بچه رو بهشون بدم چون خیلی تو روحیه اش تاثیر می ذاشت و دو هوایی می شد ولی انگار هیچ فشار روحی بهش وارد نمیشه .
بعد 9 ماه صبر کردن من به جای اینکه به خودش بیاد بهم زنگ زد گفت بیا جهیزیه ات رو ببر می خوام خونه رو تحویل بدم چرا کرایه مفت بدم صاحبخونه بخوره اولش جدی نگرفتم بعد صاحبخونه که دوست بابام بود بهش گفته بود که دامادت اومده میگه یه مقدار از پول پیش رو بهم بده می خوام سر ماه خونه رو تخلیه کنم منم از لحاظ قانونی مجبورم این کارو بکنم فقط خواستم شمار و در جریان بذارم اینو که شنیدم دیگه صبرم سر اومد و رفتم شکایت کردم آخه همسر من دو روز بعد من قفل درو عوض کرده بود و منو خونه راه نمی داد هم بابت این کارش که حکم کیفری داره اقدام کردم هم بابت نفقه و هم اینکه صد تا از مهریه مو گذاشتم اجرا فردا هم اولین دادگاهمون تشکیل میشه نمی دونم کار درستی کردم یا نه هنوز هم برای جدایی و طلاق تردید دارم ولی با دست روی دست گذاشتن هم نه تنها کاری پیش نمی رفت بلکه داشت ازمون سوء استفاده هم می کرد .
حالا بعد از اینکه نامه دادگاه دستش رسیده بهم اس ام اس داده که چرا نخواستی برگردی سر خونه و زندگیت و کارو به دادگاه کشوندی ؟ من 9 ماهه به امید برگشتت صبر کردم چرا اینکارو کردی ؟
به نظر شما این حرفش چه معنی می ده من نخواستم یا اون اصلا کی اومد دنبالم آخرین حرفش این بود که بیا وسایلتو جمع کن ببر می خوام خونه رو تخلیه کنم نمی دونم به خاطر ترس از پرداخت مهریه است یا اینکه قاطی کرده چرا این حرفو زد ؟ حسابی گیج شدم تو رو خدا نظر بدین دیگه مخم کار نمی کنه یعنی چی تو سرشه آخرش چی میشه یکی یه چیزی بگه
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام میترا جان
دوست عزیز تو 9 ماه صبر کردی
و الان قانونی اقدام کردی
امیدوارم موفق باشی و اگه دلت پیشه زندگیته انشاا... برمی گردی
بالاخره تو باید تکلیف خودتو روشن می کردی
اگه شوهرت بهت همچین اس ام اسی زده چون بهش شوک وارد شده و اصلا فکر نمی کرده تو همچین کاری بکنی
اون فکر می کرده تو صد سالم بشینی خونه بابات جیکتم در نمیاد
خدا بزرگه
برات دعا می کنم:323:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام میترای عزیز
به نظرم شما کار درستی (در این شرایط) نکردید.
شاید هیچوقت برای شکایت و دادگاه دیر نباشه. اما برای مصالحه و پادرمیونی بزرگترها خیلی زود دیر میشه.
بهتر نبود قبلش باهاش حرف میزدید؟
البته کاملا به شما حق میدم که خسته و درمونده باشید . واقعا شرایط سختی داشتید و تحملش ناراحت کننده است.
اما پای یه زندگی در میونه. پای یه بچه که تا امروزم خیلی براش تلاش کردید.
خواهش میکنم به خودت مسلط باش و کاری رو انجام بده که درست ترین کار باشه.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام گل یاس و مهربونی عزیز
از توجه و همدردی شما ممنونم ولی به خدا شب عید هم بهش زنگ زدم و التماسش کردم که در و باز کنه تا برگردم هم بهش پیام دادم ، هم مادرم به پدرش گفت که ما شرطی نداریم بیاد دست زن و بچه اش رو بگیره ببره ، هم به داییش گفتیم که داماد عمه ام و معرف ما برای ازدواج بود ولی اون بیچاره هم حریفش نشد ، هم اینکه یکی دیگه از داییهاش که ما رو خیلی دوست داشت عید خواسته بیاد با من حرف بزنه و آشتی بده آقا نذاشته و گفته دیگه بین ما همه چی تموم شده ، هم همسایه مان چندین بار باهاش حرف زده بود و خواسته بود تا مارو آشتی بده ولی با جواب سر بالا و بی منطق آقا روبرو شده بودند بیچاره مرد ریش سفید سید که بسیار آدم محترمی می باشد می گفت کسی تا حالا حرف منو زمین ننداخته بود و من تا به این سن همچین چیزی ندیده بودم و خدا هم نکند که ببینم آخرش بهم گفت باز هم خودت می دونی ولی به نظر من این مرد درست شدنی نیست.
من تو این 9 ماه هر کاری برای اینکه زندگیمون از هم نپاشه انجام دادم اگه به صبر باشه فکر نمی کنم کسی به اندازه من تو شرایطی که مقصر اصلی طرف مقابلت باشه دوام بیاره ،اجازه دخالت به هیچ کس حتی پدرم ندادم و خواستم تصمیم خودم باشه وگرنه الان خیلی وقت بود که از هم جدا شده بودیم ، غرور خودم رو شکستم و بهش زنگ زدم و التماس کردم ولی اون بی تفاوت به من و حرفهام و مهمتر از همه آینده پسر عزیزمان جواب رد داد و احساسات من و پسرم رو نادیده گرفت شاید نتو نید درک کنید وقتی فرزندتان تو سن دو سه سالگی حسرت آغوش پدرش رو داشته باشه و از داشتن او بی دلیل محروم باشه چه درد بزرگی رو قلب مادرش می اندازه آخه یه پدر چقدر باید بی عاطفه و لجباز و یکدنده باشه مگه من چه جرمی مرتکب شدم که بخواد اینطوری طلافی کنه .
به نظر شما یه همچین مردی می تونه تکیه گاه مطمئنی برای من و بچه ام باشه ؟ تو شرایط سخت یه زن بیشتر از هر چیز به حمایت شوهرش احتیاج داره ولی مال ما از اول هم برعکس بود با همه این اوصاف باز هم میگید که من عجله کردم یعنی چقدر دیگه باید منتظر می شدم وامیستادم تا پول پیش خونه رو که خودم داده بودم بگیره بره یا اینکه خونه اش رو بفروشه و به نام باباش بزنه؟ همین که خرجی بهمون نمیده و یارانه مان رو هم میگیره می خوره بس نیست ؟
لطف مکرر من شده بود حق مسلم این آقا و فکر می کنم صبر بیشتر از این میشد حماقت نه نجابت که من تا حالا به خرج دادم .
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترا جونم
اگر اینطوره که برامون تعریف کردی، پس کار درست رو انجام دادی .
این باعث میشه پیش وجدان خودت و سوالات پسرت پاسخ خوب و مطمئنی داشته باشی و بگی که همه تلاشتو کردی و کوتاهی نکردی.
حالا که انشالله فردا برای دادگاه میری، به جدایی اصرار نکن. سعی کن تا اونجا که میشه زندگیتو سروسامون بدی. البته اصلا از حقوق قانونی خودت و فرزندت نگذر.
اما تلاش کن پرونده ات تو یه مسیر مصالحه و سازش قرار بگیره.
طلاق رو به زبون نیار خانم گل.
:72:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام دوستان
همین الان از اولین جلسه مون تو شورای حل اختلاف که بابت تعویض قفل در خونه بود برگشتم هیچ حرف منطقی برای دفاع از خودش نداشت و تقریبا قیافه شکست خورده ها رو داشت باید بگم خیلی از این بابت ناراحتم هیچ حس خوشحالی تو وجودم نیست اصلا دلم نمی خواد شکست خورده ببینمش می گفت من زندگیمو دوست دارم و خواهان برگشت من بود منتها من راضی نشدم که همینطوری برگردم شرط من برای برگشت گرفتن حق طلاقه و اون هم راضی نشد این حق رو بهم بده به همین دلیل پرونده عدم صلاحیت و عدم سازش طرفین خورد و به دادسرا ارجاع داده شد نمی دونم دارم چیکار می کنم آیا راه درست رو می رم یا نه ؟ کارشناسهای محترم هم که هیچ نظری نمی دن تورو خدا شماها ازشون بخواین راهکار جلو پای من بذارن
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
,سلام دوست عزیزم میترا جان
من کاری به درست بودن یا نبودن اقدامی که کردی ندارم.
اما مگه حق طلاق همه چیز زندگی شماست که داری دست و پا میزنی براش؟
مگه چاره راهه؟
هم شما جبازی هم همسرت..به خاطر همینم 9 ماه طول کشیده
بهتره به جای این حق رو دادن و اون حق رو گرفتن منطقی تر با مسائل برخورد کنید
زنی که دست و پا میزنه برای حق طلاق یعنی نمیخواد زندگی کنه....یعنی میخواد فردا روزی دری به تخته خورد کار رو تموم کنه.
اگر خدا در قران حق طلاق رو داده به مرد از سر تفریح و تفنن این کار رو نکرده.در وجود ما زنها و مردها تفاوتایی رو میدیده
حالا که داره خودش میگه من زندگیمو دوست دام و ....شما هم لجبازی نکن و برگرد
باور کن این راهی که شما در پیش گرفتی قطعا به ناکجاآباد ختم میشه....چرا؟
چون چند حالت داره
1.همسرت حق طلاق رو میده به شما و شما برمیگردی...اما زندگیتون میشه بدتر از قبل.چون همسرت فکر میکنه تکون بخوره شما میری و اقدام قانونی میکنی...
2.همسرت حق طلاق رو نمیده به شما و شما بازم همینجوری بلاتکلیف میمونی
3.کارتون به جدایی میکشه
گذشت کن و با رفتاراای خوب زندگیتو بساز ....
حق طلاق مشکل و اختلافات شما رو حل نمیکنه.مشکل شما باید ریشه ای حل بشه
متاسفانه شما و همسرت رفتارای کودکانه ای دارید.
همسرت میخواد برای شما شرط بذاره و شما میخوای برای ایشون شرط بذاری
شما با همسرت صحبت کن و بهش بگو روی قول مردانه اش حساب میکنی
و مهم تر از اون به فکر بچه ات باش...بماند که تا الان چقدر تنش و دلهره بهش وارد شده
دیگه نذار بیشتر ازین بشه
با همسرت حرف بزن و شمشیرت رو از رو نبند.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
آخه مریم جان مگه هر بار هم که بدون شرط و شروط برگشتم و رو قولش حساب باز کردم چقدر از مشکلاتم حل شد که اینبار هم همین کارو بکنم تازه هر دفعه پرروتر شد و منو بیشتر تحقیر کرد که ذلیل بودی که برگشتی وگرنه من که نمی خواستمت حالا یکدفعه عاشق پیشه شد ؟ منو چی حساب می کنه نمی دونم اونقدر پیشش کوتاه اومدم که خودشم باور نمی کنه این منم که براش شرط گذاشتم من اگه اهل زندگی نبودم 9 ماه صبر نمی کردم با گرفتن حق طلاق می خوام خیالم راهت باشه که دیگه بی مسولیت من و بچه مو به امان خدا رها نمی کنه و بگه حالا اونقدر بشین خونه بابات تا موهات هم رنگ دندونات بشه به هیچ عنوان طلاقت نمی دم .
حرف مفت زیاد می زنه حالا هم چوب اشتباهات خودش رو داره می خوره اگه من این شرطو نمی ذاشتم اون شرط می ذاشت مطمئنم چون به گوشم رسونده بود که در صورتی که من مهریه ام رو ببخشم و سر کار نرم شاید بتونه به زندگی با من فکر کنه .
وگرنه درسته قبول دارم که حق طلاق گرفتن خیلی مورد پسند نیست ولی با این همسری که من دارم اگه خودش یا خواهرش جای من بودند همین کارو می کردن .
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
خانم میترا من احساس کردم اینرو بدونی بد نباشه .
مساله الان این نیست که راه قانونی که رفتی درسته یا غلط.این بستگی به نظر قلبی خودت داره که تمایل به ادامه زندگی داشتی و یا اتمامش .اما نکته ای که می خوام بگم این نبود .
یه بار من توی زندگی شخصیم به یه مشکل خانوادگی برخوردم و برای حلش راه سختی رو انتخاب کردم که منو به دردسر می انداخت .هنوز از اینکه اون راه رو می رفتم مطمین نبودم .تا نصفه های راه رو هم با شک و تردید رفتم .یکبار پیش یه انسان خیلی با تجربه و دنیا دیده درد دل کردم و گفتم کاش اینکار رو نمی کردم و اون با لحن مطمینی گفت وقتی تصمیمی گرفتی با اقتدار برو جلو .
من به نصیحتش گوش دادم و تمام افکار مزاحم و شک رو از ذهنم انداختم بیرون .سخت بود ولی از ثبات قدم داشتنم متضرر نشدم و مشکلم برای ابد ریشه ای حل شد .بهتره مصمم باشید .انشالله که به نتیجه مطلوب می رسید.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
من خواهان جدایی نیستم مخصوصا اینکه دارای فرزند هم هستم ولی از بلاتکلیف ماندن خیلی خسته و درمانده شده ام قبلا هم توضیح دادم تو این 9 ماه هر کاری که لازم بود برای حفظ و جلوگیری از پاشیدن زندگیم کردم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم و متوجه شدم که همسرم تصمیم خودش رو برای جدایی گرفته به خاطر همین هم بیشتر از این نخواستم خودم رو پاپیچش کنم یا بهتر بگم یه جورایی بهم بر خورد از اینکه مدام داره غرورم خورد می شه و اونقدر من و بچه ام براش بی اهمیت شدیم که نه سراغی می گیره ، نه آشتی می کنه و نه طلاق می ده تازه خرجی هم نمی ده هیچی بلکه یارانه مونم می گیره می خوره تازه چشماشم عمل لیزیک کرده تا جلوی من کم نیاره آخه من هم قبل از عید چشمامو عمل کردم البته با درآمد خودم تو خونه بابام . باز هم با همه این اوصاف هیچ اقدام قانونی نکرده بودم (در واقع دلم نمی اومد از طرف من صورت بگیره ) تا چند وقت پیش که بهم گفت بیا اثاثتو جمع کن ببر می خوام خونه رو تخلیه کنم اگر هم نبری من جابه جا می کنم به صاحبخونه هم گفته بود که تمدید نمی کنه . شما ها اگه به جای من بودین چیکار می کردین پول پیشی که دست صابخونه است مال خودمه به همین راحتی بذارم ورداره بره یه جای دیگه یه دخمه ای کرایه کنه و وسایلمو بریزه اونجا؟ منم جیکم در نیاد اون می خواست اینکارو کنه که به قول خودش کرایه مفت نده دیگران بخورند که من نذاشتم حالا از دیروز اس ام اس های توام با تحریک کردن من و اینکه بعدا حسرت می خوری و منم نشونت می دم و دیگه تو دل من جایی نداری واسم می فرسته و داره با روانم بازی می کنه به خدا من دیگه طاقت این بازیهارو ندارم راستشو بخواین ازش می ترسم وقتی بفهمه مهریه مو هم گذاشتم اجرا و اموالشو هم توقیف کردم بخواد خدای نکرده یه بلایی سر من و خانوادم بیاره یا تو محل کارم آبرو ریزی کنه . چون فوق العاده آدم کینه ای هست و آدمی که به ته خط رسیده باشه معلوم نیست دست به چه کارایی بزنه
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
دوستان خوبم سلام
دیروز بعد از کلی فکر کردن یه تصمیمی گرفتم و اونو اجرا کردم خواهش می کنم در این باره نظر بدید فعلا کار به اجرا گذاشتن مهریه و توقیف اموال رو متوقف کردم و از شورای حل اختلاف هم خواستم یک جلسه دیگر جهت رسیدگی و بهتر است بگم آشتی دادن برایمان بگذارند منتها ازشون خواستم که این موضوع رو به همسرم نگن که این تصمیم از طرف من بوده تا قاطعیت من و مصمم بودن من زیر سوال نرود و باعث پررو شدن ایشان نشود که بخواهد بعدا سر این مسائل سرکوفت بزند که چه زود ترسیدی یا خودت خواستی برگردی و از این حرفها ... ازشون خواستم اینطور اظهار کنند که مثلا ما خودمان صلاح دیدیم به خاطر وجه اشتراکهایی که بین شما هست و اینکه مشکل حادی بین شما نیست و با وجود فرزندی که دارین صلاح شما در جدایی نیست و خواسته همسرتان مبنی بر ارسال پرونده را به دادسرا فعلا اجرا نکردیم چون اون روز به خاطر دلخوریهایی که داشتند می خواستند احساسی عمل کنند که درست نیست در واقع همه این تصمیمها رو انداختم به عهده خود شورای حل اختلاف و هدفم از این کار بیشتر این بود که با کنکاش و مشاوره به نیت اصلی همسرم پی ببرم و ببینم اگر واقعا خواهان ادامه زندگی هست من هم بی شرط و شروط برگردم سر زندگیم و یا نه اگر خواست سنگ جلو بیندازد و اینبار او شرط بگذارد و فقط تظاهر به آشتی بکند آنوقت تصمیم قبلی ام را اجرا کنم به هر حال اعضای شورا خودشان کار مشاوره هم انجم می دهند و خیلی راحت می توانند نیت همسرم را تجزیه و تحلیل کنند البته امیدوارم که این نیتم که بیشتر خیر و صلاح پسرم را در پی دارد به سرانجام برسد لطفا برایم دعا کنید که همسرم از خر شیطون پیاده شود و من موفق شوم
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام میترا جان...
من همه ی تاپیکت رو خوندم... اشتیاق تو به زندگی توی همه ی جمله هات موج میزنه؛ مخصوصا این پست آخر
شما الان فرزندی دارین و باید زندگی رو بسازین... یعنی دقیقا همین کاری که شما داری انجام میدی. عالی بود...:104:
انشالله که دوباره همه چیز درست میشه، اما این بار که دوباره به زندگیت برگشتی به همسرت بگو: میخوام یه زندگی جدیدی رو شروع کنیم، از گذشته فقط عبرت بگیرم و آینده رو بسازیم.
یه سری قانون بذارین تو خونتون مثلا روزهای جمعه آشپزی با آقا یا هر چیز دیگه ای که مقداری از مسئولیت های شما رو کم کنه.
قانون ها رو یه جایی بنویسین که هر دو ببینین و درضمن همون بار اول سعی نکنین هرچی قانونه بذارین.. کم کم مشکلتون حل میشه.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترای عزیز
خیلی خوب و با انگیزه داری برای زندگیت تلاش میکنی.
انشالله که موفقم میشی .
تمایلت به نجات زندگیت تو تمام پستهات مشخصه عزیزم. به خاطر همین نیتت هم من بهت بتریک میگم و دعا میکنم کارت درست بشه.
عزیزم شرط گرفتن حق طلاق شرط خوبی نبود. بهتر که کوتاه بیای.
اونچه که تو پست آخرت گذاشتی هم خیلی شیوه خوبی هست و انشالله بدون وارد شدن خدشه ای به تصمیم و غرورت ، با همکاری شورا بتونی به خونت برگردی.
اما
.
.
اما این بی شرطی هم خوب نیست. به نظر من بهتره تعهداتی از همسرت بگیری. نباید که مظلوم واقع بشی.
مثلا نمیدونم تضمین مالی. تعهد اخلاقی و ....
تا دوباره مورد سوء استفاده قرار نگیری عزیزم و به کوچکتیم بحثی از خونه ات بیرونت نکنن.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
پنجشنبه همین هفته یه جلسه دیگه تو شورای حل اختلاف برامون گذاشتند البته به خواسته من و به نیت آشتی دادن
مهربونی جونم شما راست میگید که بی تعهد و بی شرط برگشتن هم درست نیست اما با شرط گرفتن حق طلاق که اوندفعه گذاشتم می ترسم بدتر لج کنه و حاضر به دادن هیچ تعهدی نشه در این صورت نمی دونم باید چیکار کنم آیا نباید کوتاه بیام و سفت و سخت رو حرف خودم وایسم و این بازی رو کش بدم اگه به جدایی هم رسید هر چه بادا باد!
یا بی شرط و بی تعهد بعد از 10 ماه با خواری و خفت برگردم و اونموقع چطوری پیش همه اطرافیان و فامیل سر بلند کنم آخه مگه من حق ندارم این انتظارو از شوهرم داشته باشم که به همه نشون بده برام ارزش قائله و واسه برگردوندنم و واسه اینکه خیالمو راحت کنه یکسری تهعدهارو قبول کنه ؟
از مشاورین محترم خواهش می کنم که منو راهنمایی کنند چون برای تصمیم گیری درست وقت زیادی ندارم من الان تو وضعیت روحی بدی قرار گرفتم و عقل خودم هیچ کمکی بهم نمی کنه انگار اینجا جایی شده واسه درد دل کردن و خوندن بدبختیهای مردم کمتر می بینم که مشاورین راهنماییهای به موقع ارائه بدند تا دیر نشده بهم بگید چیکار کنم؟
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
دوست عزیز:72:
من زیاد در جریان موضوعتون نیستم ولی آنچه به ذهنم میرسه میگم امیدوارم استفاده کنی.
اینطور که متوجه شدم شما بارها و بارها سر مسائل ریز و درشتی با شوهرتون اختلاف داشتید قهرهای
دیگه ای هم داشتید پس اگه مثل قبل بدون شرط و شروطی آشتی کنید همون آش و همون کاسه است.
لطفاً مهمترین مشکلاتتون با ایشون رو اولویت بندی کنید و از همون شورای حل اختلاف یا ریش سفید دیگه ای
بخواین از شوهرتون تضمینی برای رعایت انها بگیره.
در غیر اینصورت دوباره ایشون همون رویه رو تکرار میکنند.
لطفا خودتون هم سعی کنید اعمال تنش زایی که قبلا انجام میدادید رو در زندگیتون دوباره تکرار نکنید.
موفق باشید.:72:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام میترا جان
می خواستم یه چیزی بگم ولی به دل نگیر
می خوای حق طلاقو بگیری من یه سوال داشتم ایا شوهرت می خواد طلاقت بده که حق طلاق می خوای؟
حالا از این شرط منصرف شدی به جای خود
عید می خواستی خودت بری سر خونه زندگیت ولی حالا میگی می خوام شرط بزارم برم
شوهرتو بیش از این لجبازتر نکن
اگه شورای حل اختلاف راضیش کرد برو سرو خونه زندگیت
چیکار به حرفه مردم داری
بابا جان همین مردم باعث شده امار طلاق این همه بالا رفته
به خودت و بچه ات فکر کن
به خدا شوهرتم پشیمونه
مردا مغرور هستن
خواهر من به خاطر بچه ات برگرد تو زندگیت
از حرف من ناراحت نشو باور کن دوست دارم می گم
از نظر من کسی باید شرطو شروط بذاره که شوهرش بعد از دو سه روز قهر داره درو از جاش میکنه
ولی متاسفانه شوهرای ما اینطوری نیستن و درست بشو هم نیستن
پس برو خونه ات
باور کن همون مردمی که ازشون معذبی خدای نکرده کارت به جای دیگه بکشه به تو و بچه ات ترحم می کنند و این از همه چی بدتره و شاید بهت یا پشت سرت بگن قدر زندگیشو قدر شوهرشو ندونست و زندگیشو از هم پاشوند
حقیقتش این حرفا درست نیست و همه قصد زندگی دارن اونم از نوعه خوبش
ولی متاسفانه فرهنگ ما اینه
باور کن به زندگیت برگردی موفقتر میشی
چون حتما شوهرت هم ادب شده
چون با اینکه من خودم اصرار کردم برگشتم ولی شوهر من هم سختی می کشیده
:302::302::302::302::302:
الان خودش اعتراف می کنه و من می گم اگه زندگیتو دوست داشتی چرا نمیومدی میگه چون غرورم اجازه نمی داد و در ضمن تو خودت رفتی و گناها گردن خودت بود و من هم قبول می کنم گناها گردن من بود و الان خدارو صدهزار مرتبه شکر می کنم که برگشتم و زندگیم خیلی خیلی بهتر شده
پس برگرد:43:
تو خودت برگرد به همه بگو شوهرم التماس کرد برگشتم
مگه تو خونه جمع می کنی مردمو و می گی بیایید شوهرم به من ارزش قائل شده
برگرد و بگو خودش خواست و برگشتم نه خفت داره و نه چیزی
دخترا به روی پدر و مادرشون وایمیسن و می گن من فلان کسو دوست دارم و باید منو به اون بدین
نمی دن میره رگه دستشو میزنه
تو که شوهرته عقد کردته یه بچه ازش داری
اگه دوسش داری برگرد
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
عزیزم خوشحالم که زندگیت داره روبه راه میشه
منم با نظر گل یاس موافقم
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترا جان خوشحالم که به امید خدا کم کم داره زندگیت برمیگرده سر جای خودش .
عزیزم هدف تو زندگی کردنه ، مگه نه؟
پس بهتره شرط هایی بزاری که زندگیت رو بهتر کنه ، مثل رفتن پیش مشاور برای از بین بردن اختلاف ها ، یا فکر کنم به خاطر شغل همسرت هم مشکلاتی داشتین ، مثل این طور شرط هایی .
بهتره تو جلسه ای که دارین یا بعدش (آخه نمیدونم دقیقا جو اونجا چطوره) بشینی باهاش صحبت کنی و اونچه که نیاز دلت هست و جهت رفع مشکلاتتون و بهتر کردن زندگیتون هست بهش بگی .و این ها شرط برگشتنت باشه .
به نظرم بهتره طوری بهش بگی که فقط اگه زندگیتون مثل قبل نباشه برمیگردی و میخوای همه چیز جبران بشه .و بگی که خودت هم خیلی سعی میکنی و از اون هم میخوای .
موفق باشی :72:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سنجاب جان ، گل یاس همراه گرامی ،ستاره درخشان و تمانای مهربان از همتوم ممنون که با نظرات سازنده تون منو تنها نمی ذارین . من به اندازه شما خوشبین نیستم در واقع امیدی به دادن تعهد در هیچ یک از مشکلاتی که داشتیم از طرف همسرم ندارم چون بدجوری رو دنده لج افتاده و افسردگی که قبلا داشت حالا فکر می کنم وخیم تر هم شده و این باعث می شه که نتونه درست تصمیم بگیره یعنی به گفته خودش و خانوادش کلا از دنیا بریده و بود و نبود خودش و زندگیش چندان فرقی به حالش نداره اگه بخوام برگردم باید بی شرط و شروط باشه وگرنه بعید می دونم اون بخواد بابت چیزی امضا بده میگه من موقع عقد همه امضاهایی رو که باید می دادم دادم در واقع این مشکلات و از طرف خودش نمی دونه و منو مقصر تام می دونه به نظر شما با این دیدگاه می شه زندگی رو دوباره ساخت من هیچ خواستنی از طرف اون تو این 10 ماه ندیدم فقط اون روز تو شورا خواست که برگردم اونم مستقیم بهم نگفت من اینطور فهمیدم دیگه بعدش هیچی دوباره سکوت مطلق و بی تفاوتی بینمان حاکم شد. برام دعا کنید تا فردا که یه جلسه رسیدگی دیگه تو شورا داریم همه چی به نحو صحیح و درست پیش بره و مشکلاتمون ریشه ای بخواد حل بشه وگره روز شنبه جلسه رسیدگی به ترک انفاق از طرف ایشون و پرداخت نفقه مون هست که دیگه اون وقت کارها می افته رو چرخه بدتر و لج و لجبازی بیشتر و بعدش هم نمی دونم چی پیش میاد .از همتون می خوام برام دعا کنید و راهکار های عملی ارائه بدید
( ممنونم)
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترا جان
ای کاش لااقل تعهد رفتن پیش مشاور خوب و با تجربه رو ازش بگیری.
به نظرم این دگه حداقله.
یعنی تو شورا بگو که همسرتو دوست داری و میخوای زندگی کنی اما شرطت اینه که با همدیگه به یه مشاور خوب مراجعه کنید و مشکلونو ریشه ای حل و فصل کنید.
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترا جان خواهر خوبم
من همیشه تایپک شما رو دنبال می کردم ولی همیشه فکر می کردم چرا شوهرت تا الان هیچ اقدامی نکرده واسه برگردوندنه شما
خواهر خوبم الان می بینم تو خودت باعث شدی شوهرت نیاد دنبالت
می دونی تا الان تو سنگ انداختی زیر پای شوهرت؟
می دونی باعث افسردگی شوهرت خودت هستی؟
می دونی خودت باعث شدی که شوهرت حتی به بچه اش بی میل باشه؟
من اولین باره می بینم که مردی این همه به بچه اش بی میل باشه
می دونی چرا؟
چون مادرش حق طلاق می خواد در صورتی که شوهرت اصلا هیچ اقدامی واسه طلاق نکرده
حالا می خوای شرط امضا کنه
چرا؟
مگه با امضا زندگیت خوب میشه؟
چرا این همه غروره شوهرتو له می کنی؟
عزیز من اون مرده
اسلام قانون یه چیزی می دونه که حق طلاقو داده به مرد
الان شوهرت درست میگه که به شما امضا داده
خواهر عزیز من خواهش می کنم امضا نگیر
باور کن تو بعضی از زندگیها مرد تا حد مرگ زنشو میزنه اون زن امضا نمی گیره چون مثل شما زندگیشو دوست داره
تو بعضی از زندگیها مرد معتاده مواد مصرف می کنه باز اون زن امضا نمی گیره
باور کن شوهرت ایرادی نداره
اگه در مورد کارش مشکل داری دیگه این قسمت بوده
باور کن بعضی زندگی ها مرد خونه همون کارم نداره
میترا جان برگرد سر خونه زندگیت
دلت یه کم به حال شوهرت بسوزه
اون افسرده شده و بدتر هم میشه و گناهش چیه؟
گناهش اینه که باید امضا بده
باید غرورشو بشکنه
اگه شوهرتو دوست داری؟
اگه بچه اتو دوست داری؟
اگه زندگیتو دوست داری با امضا نمیشه
باور کن راست می گم
بزار از ته دل دوست داشته باشه
نه با زور امضا
اگه زندگیتو دوست داری برگرد
برگرد
برگرد
بازم می گم با زور نمیشه
میدونی اگه به فنر زیاد فشار بیاری ولش کنی یه دفعه می پره از دستت در میره
ولی اگه روش فشار نیاری نه ول میشه نه از دستت در میره
شوهر تو الان مثل فنره
زیاد روش فشار نیار
بزار تو حالت عادی زندگیت درست بشه
با فشار فقط از دستت میدی
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
گل یاس مهربون یادت رفته اون موقع که شما هم مشکل الان منو داشتی چطور سر چند هفته بلاتکلیف موندن اعصابت ریخته بود به هم ؟ اون موقع شما هم حق به جانب حرف می زدی و حاضر نبودی خودت برگردی یا شاید بهتره بگم مثل من شرایط برگشتن رو به خاطر عوض کردن قفل در نداشتی با اینکه شما مقصر بودی (حالا خواسته و ناخواسته) کاری ندارم ولی باز هم دوست داشتی که بیاد دنبالت درسته؟ اینجوری بیشتر دوست داشتی مگه نه؟
من تو این 10 ماه کاری نکردم که شوهرم به بچه اش بی میل شه اصلا هیچ چیزی جلوی عاطفه و مهر پدری رو نمی تونه بگیره این کارش هیچ توجیهی نداره .
من اگه الان این شرط رو گذاشتم بعد از گذشت 10 ماهه وگرنه تو این 10 ماه حداقل 10 تا فرصت برای شوهرم خودم بوجود آوردم و چندین بار دیگران خواستند که ما آشتی کنیم ولی هر بار اون بود که این فرصتها رو از جفتمون گرفت گل یاس عزیز منم به زندگی باشرط و شروط اعتقاد زیادی ندارم مثل مهریه که الان هیچ ضمانتی برای زندگی من نکرد نه آدمی هستم که دنبال گرفتنش باشم و نه حتی اگر بگیرم هم باعث خوشبختی من نمی شود می دونم اگه طلاق بگیرم پول هم نمی تونه آرامش واقعی رو به من بده همه اینا رو می دونم . ولی باور کن که حرفها و رفتار خودش باعث شد که من اون روز عصبی بشو و این شرط رو عنوان کنم آخه تو این مدت به همسایه مون گفته بود که باید اونقدر بشینه خونه باباش که موهاشم رنگ دندوناش بشه من طلاق بده نیستم و در صورتی که مهریه شو ببخشه و سر کار نره می تونم به زندگی باهاش فکر کنم . شما باشی قبول می کنی مطمئنم که نه چه بسا که تجربه هم کردین خوب چرا فرهنگ ما اینطوریه که وقتی آقایون یه همچین شرطایی می ذارند کسی بهشون خرده نمی گیره ولی اگه ما خانوما بخوایم حرفی بزنیم انگار که اهل زندگی نیستیم و خیلی به غرورشون برمی خوره
من کجای این 10 ماه سنگ جلوی پای اون انداختم اون موقع که التماسش کردم واسه برگشتن و با بی اعتنایی رد کرد یا صبر بیش از اندازه ای که خود شما رو متعجب کرده بود ؟ من چه کاری از دستم بر میومد که نکردم که حالا باید اینطوری خودم و بچم تقاص پس بدیم خوب منم یه حرفی زدم قبل از اینکه به اجرا برسونم پشیمون شدم و واسه همینم خواستم یه جلسه دیگه برامون بذارند در مورد افسردگی شوهرمم باید بگم از قبل از ازدواج با من ایشون افسرده بودند اون وقتها پی نبردم حالا که به عقب برمی گردم می فهمم مثلا نمونه اش اقدام به خودکشی بوسیله خوردن یک عالمه قرص اون هم یک هفته مونده به عروسیمون منتها اون موقع من خیلی احساساتی بودم و به این چیزا توجهی نکردم .
هیچ بهانه و توجیهی وجود نداره که ایشون بخواد زندگیشو و زن و بچه شو بلاتکلیف و بی مسئولیت به امان خدا بذاره
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
دوستان عزیز و همراهان گرامی
خبر خوشی براتون دارم من و همسرم تو جلسه پنجشنبه ای که تو شورا داشتیم آشتی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگیمون خیلی خوشحالم ، پسرم کم مونده بال در بیاره و همسرم هم از خوشحالی تو شوکه میگه باورم نمیشه. ما برگشتیم بدون شرط و شروط فقط یکسری خواسته هایی که از همدیگه داشتیم رو مطرح کردیم اونایی که منطقی و به صلاحمون بود شورا صورتجلسه کرد و هر دو امضا کردیم و از همونجا هم با همدیگه رفتیم امیررضا رو برداشتیم و رفتیم سر خونه زندگی خودمون من هم کار نفقه و مهریه رو متوقف کردم و الان هم همه چیز اول به لطف خدا و بعد شما دوستان خوبم روبه راه است و هردو راضی و خوشحال هستیم امیدوارم که بعد از این با رفتار درست و به جا زندگی بدون تنشی داشته باشیم و از خدا می خوام که مشکل تک تک شما هم حل بشود .
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
:46:وای میترای عزیزم
خدا رو هزار مرتبه شکر
خانمی خیلی خیلی خوشحال شدم و به خاطر این خبر خوب، بهت تبریک میگم.
خدا رو شکر.....
اما عزیزم خواهش میکنم واقعا برای زندگیت تلاش کن.
اگر مشکلی هست هوشمندانه و با صبوری حل کنید. (مثل همین الان)
خیلی خوشحالم :310: :227: :104:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
الهی شکر...
خوشحالم، نه فقط برای تو و پسرت، بلکه برای همسرت و هر دو خانواده هم...
دعا میکنم که دیگه هیچ وقت روزهای تلخ توی زندگیتون نباشه و از این به بعد هرچی هست شادی و عشق و محبت باشه.
خوشحالمون کردی میترا جان :)
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
ميترا جان
پيگير تاپيكت بودم و امروز با ديدن مطلبت خيلي خيلي خوشحالم:310:
از خدا شادي و خوشبختي و درك متقابل واستون ارزو ميكنم, سعي كن هميشه زندگيتو مديريت كني مثل اين روزاي قشنگ و از تجربه هات استفاده كن
اميدوارم عشق بين شما و همسرت و فرزندت روز به روز بيشتر بشه
موفق باشي:72:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
میترا جان تبریک میگم عزیزم
امیدوارم شادیتون همیشه پایدار باشه :72:
خیای خیلی خیلی خوشحال شدم از خبرت .
میدونم خیلی خوشحالی عزیزم .بعد از 9 ماه سختی امیدوارم انقدر زندگی خوبی 3 تایی در کنار هم داشته باشید که اون 9 ماه رو جبران کنه .
عزیزم میبوسمت و برای خوشبختبت دعا میکنم .:46::43:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
عزیزم منم تبریک میگم پیگیر مشکلت بودم الان خوشحالم خیلی.............:46::46:
امیدورام روزهای خوشی روکنار همسرت وپسرت داشته بشی :46::46:
-
RE: بالاخره اقدام قانونی برای تعیین تکلیف زندگیم کردم
سلام میترا جان:72:
خیلی خیلی خوشحال شدم:227::227::227::227:
می بینی بعد از قهر زندگی چه شیرین میشه
ادم خستگی از تنش در میره:310:
بازم میگم
خیلی خوشحال شدم:43:
امیدوارم شاد و خوشحال زندگی کنید:43::46: