آشنایی از طریق سایت همسر یابی برای ازدواج و حالاتردیددارم که آیااین ازدواج مناسب است؟

با سلام.

من یه راهنمایی خیلی ضروری نیاز دارم.
لطفا کمک کنید.

ببخشید خیلی توضیح میدم ولی میخوام که در جریان باشید.

من 27 ساله هستم و حدود 6 ماهه با آقایی که 5 سال از خودم بزرگتر از طریق سایت همسریابی آشنا شدم .هردو فوق لیسانس

طی چند ملاقات هم دیدیم وقرار شد بعد از شناخت بیشر خانواده ها در جریان قرار بگیرن.(البته خانواده ها از طریقه ی آشنایی مطلع نشن چون خانواده ی هردوی ما روی مسئله اینترنت تعصب دارن)

ایشون از لحاظ مالی کاملا مستقل هستن کارمند اداره ی دولتی و10 سالی هست که تنها زندگی می کنن(خانوادشون شهرستان هستن).

توی این چندماه تقریبا هفته ی یک بار در حد چند ساعت هم دیدیم والبته من خواستم که حتی دست من نگیره و اونم این کار نکرده.یکی دوبار از من خواست که با مادرم صحبت کنم ومقدمات آماده کنم ولی من به زمان بیشتری برتی آشنایی نیاز داشتم.(من اعتقادات مذهبی دارم)

به نظر آدم منطقی میاد رفتارها ونظرات بچه گانه نداره با خواسته های منطقی من موافقت میکنه مثل ادامه تحصیل و کار و...وحتی قول داده کمکم کنه ولی خواسته های غیرمنطقی مثل مثلا 1000 سکه مهر قبول نمیکنه.

چندبار به خاطر بدقولی هاش ودیر رسید سرقرار که با سرکار بودن وخسته بودن توجیهش میکنه(البته سعی کرده که بهتر بشه و انصافا شده)حرفمون شد وحتی می خواستیم کات کنیم البته از طرف من که اون نذاشت و به صورت منطقی رفعش کرد.

ما به صورت تلفنی ارتباط داریم و به من حرفهای محبت آمیز میزنه.اینکه باکسی نیست رو تقریبا مطمئنم چونبا آی دی های دیگه و روش های مختلف امتحانش کردم.(چون خیلی حساسم در انتخاب)

ولی بعد از این جروبحث ها برای صحبت با خانواده ها امروز فردا میکنه وهمش میگه خیالت راحت باشه من تصمیمم جدیه به محبتم شک نکن و درست میشه عجله نکن.

این من مشکوک کرده وچند شب پیش هم اتفاق بدی افتاد که انصافا بیشتر من مقصربودم.(ببخشید که رک صحبت میکنم)من تنها بودم خونه مثلا خواستم تحریکش کنم وامتحانش کنم در مسایل جنسی.(چون چندبارغیرمستقیم اشارات نامحسوسی کرده بود) و با هم تلفنی صحبت کردیم واصلا نفهمیدم چی شد که متاسفانه به یه sex تلفنی تبدیل شدوتقریبا هرچی که خواست تلفنی گفت(البته همش این جمله ی که اگه زنم بودی و کاش زودتر ازدواج کرده بودیم تکرار میکرد)
حتی از من آدرس خواست که بیاد پیشم ولی من مخالفت کردم.

بعد از این ماجرا من خیلی دچار عذاب وجدان شدم وتا صبح از ناراحتی وگریه خوابم نبرد حتی بهش اس دادم که کارمون خیلی اشتباه بود گناه بود رابطه پاکمون خراب شد دیگه نمی تونیم با هم ادامه بدیم و....
ولی اون همش میگه نه چیزی نشده این در امر دوست داشتن یه چیز طبیعیه ما قراره ازدواج کنیم
من خیلی دوست دارم و سخت نگیر و از این حرفها.

من واقعا دچار تردید شدم منطقم میگه باید این رابطه رو کاملا قطع کنم آینده خوشی نداره.
هزارتا فکر ناجور به سرم زده فکر میکنم شاید با دیگران هم اینجوری بوده شاید من رو فقط برای هوس میخواد و.....

من آدم خیلی منطقی بودم ولی الان واقعا نمیدونم چکارکنم.

لطفا من راهنمایی کنید

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

لطفا جواب بدین.

من نسبت به ادامه ی رابطه سرد شدم.اون همش اس میده و میگه دوستت دارم.

چکار کنم؟

سلام بهار جان

خواهش میکنم کمی منطقی تر برخورد کن با مسائل...شما 27 سالته وتحصیل کرده ای...

اولا اینکه اصلا وارد این روابط عاطفی و بدون انتها نشو

ایشون خواسته از شما با مادرت صحبت کنی...اما شما عقب انداختی و شناخت رو بهونه کردی

اما برای شمایی که مذهبی هستی این رابطه دقیقا اسمش رابطه دوست دختر و دوست پسریه و بس.

شما اگر میخوای ازین اقا شناخت داشته باشی بهتره شناخت رو بذارید برای مراحل بعد از خواستگاری

شما اون شب خیلی رفتار اشتباه و ناپخته ای کردی...

بله..آفت این روابط اینم هست..کم کم به مسائل جنسی کشیده میشه چون هیچ یک از مراحل آشنایی تحت نظر خانواده ها صورت نگرفته

شما بهتره این رابطه به این شکل رو قطع کنید کاملا و ازش بخوای خیلی رسمی به خواستگاریت بیاد وگرنه مطمئن باش مدتی دیگه تاپیک دیگه ای باز میکنی و میگی اتفاقات بدی بین ما افتاده و ....

دقت کن

قطع رابطه و خواستگاری کاملا رسمی هرچه زودتر بهتر

دوست عزیزسلام.به همدردی خوش اومدی

نقل قول:

---

یکی دوبار از من خواست که با مادرم صحبت کنم ومقدمات آماده کنم ولی من به زمان بیشتری برتی آشنایی نیاز داشتم.(من اعتقادات مذهبی دارم)

---

متوجه رابطه اعتقادات مذهبی و اینکه به مادرتون بگید نشدم!!!این دوتا چه منافاتی با هم دارن..

وقتی اون اقا خواسته رابطتونو به شکل رسمی در بیارین شما امتناع کردی و باعث شدی روند اشناییتون به بیراهه بره..یعنی اگه اون اقا اولش قطعا نظرش ازدواج بوده کم کم وارد یه فاز دیگه شده و به حرفای محبت امیز رو اورده و ازاطلاع به خونوادش طفره میرفته..

نقل قول:

---

بعد از این جروبحث ها برای صحبت با خانواده ها امروز فردا میکنه وهمش میگه خیالت راحت باشه من تصمیمم جدیه به محبتم شک نکن و درست میشه عجله نکن.

---

ازاین کلمات بوی خوبی به مشام نمیرسه...به محبتم شک نکن..عجله نکن..

و بعد کار شما درباره سکس تلفنی..دوست عزیز خوب اونم مرده..یه زن به راحتی میتونه یه مرد روتحریک کنه...هر چند خیلی بهتر بود حداقل اون اقا جلوی اینکارو میگرفت ولی کاریه که شده.

نقل قول:

---

ولی اون همش میگه نه چیزی نشده این در امر دوست داشتن یه چیز طبیعیه ما قراره ازدواج کنیم
من خیلی دوست دارم و سخت نگیر و از این حرفها.

---

اصلا هم طبیعی نیست..به جرات بهت میگم معمولا پسری که یه دختری رو واسه ازدواج بخواد ازهمچین اتفاقی خوشحال نمیشه و برعکس ناراحت میشه مگه اینکه واسه دوستی بخواد و این حرفاش واسه خام کردن و وادار کردن دختر به ادامه رابطه باشه.

شما الان بهش میگید یا خواستگاری رسمی یا قطع رابطه..اگه گفت دوست دارم و این حرفا..شما بگو باشه..اگه دوسم داری رسما پا پیش بذارین..و به رابطه احساسی باهاش ادامه نده.

و دختر خوب یه کم روی رفتارات بیشتر فکر کن...تحریک تلفنی و این کارا واقعا چه هدف و فایده ای برات داره؟؟؟همین کارت ممکنه اون اقا رو ازازدواج باهات کلا منصرف کنه.
و من فکر میکنم بهتره اول بررسی کنی که ایا بلوغ کافی برای ازدواج و اداره زندگی مشترک داری؟؟

موفق باشی
مثه اینکه پاسخ من و مریم همزمان شد

از دوسنانی که جواب دادن واقعا ممنونم.

دوست عزیز اعتقادات مذهبی رو کلی گفتم ربطی به اون جمله نداشت

بنا بر خواسته ی من از اون شب به بعد دیگه حرف نامربوطی زده نشد.ولی منظور من از تحریک اون چیزی نبود که برداشت شده.

ببینید ایشون یه تیکه هایی توی حرفش میگفت که من شک کردم نکنه منظورش روابط... باشه و اون شب فقط یه جورایی اجازه دادم که بیشتر بازش کنه و بتونم کاملا ونظورش بفهمم که بعد اون اتفاق و......

این چندبار که امروز فردا کرده یه جابه جایی مکانی داشت و میگفت بذار خیالم از این بابت راحت شه بعد والان هم میگه یه سری مشکلات کاری دارم (چند وقته شغلش ارتقا پیدا کرده ومسئولیتهاش بیشتر شده) فکرم بدجوری مشغوله.

نمیدونم خودم هم شک کردم حس میکنم میترسه از جلو اومدن. ولی اون به خانوادش گفته( ظاهرا ازش خواستن که ازدواج کنه و چند مورد بهش معرفی کردن و اون گفته یک نفر بهم معرفی کردن که بعد از اینکه بیشتر در موردش شناخت پیداکردم بهتون اطلاع میدم)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahar_1300k

ا

این چندبار که امروز فردا کرده یه جابه جایی مکانی داشت و میگفت بذار خیالم از این بابت راحت شه بعد والان هم میگه یه سری مشکلات کاری دارم (چند وقته شغلش ارتقا پیدا کرده ومسئولیتهاش بیشتر شده) فکرم بدجوری مشغوله.

نمیدونم خودم هم شک کردم حس میکنم میترسه از جلو اومدن. ولی اون به خانوادش گفته( ظاهرا ازش خواستن که ازدواج کنه و چند مورد بهش معرفی کردن و اون گفته یک نفر بهم معرفی کردن که بعد از اینکه بیشتر در موردش شناخت پیداکردم بهتون اطلاع میدم)

---

بهار جان این حرفاشون به زبون بی زبونی! یعنی یه جای کار میلنگه!
یک بار با جدیت بگو که به طور رسمی پا پیش بذاره وگرنه تمام!اگر واقعا قصدش خیره جابه جایی و و مشکلات کاری که سهل ازاین بدتر هم پیش بیاد نمیتونه مانع بشه
...
در ضمن شما مطمئنی به خانوادش گفته؟!از کجا معلوم که دروغ نمیگه که بهت امید واهی بده!

ممنونم دوست عزیز شما کاملا درست میگی.

حتما همین کا میکنم بهش میگم یا خواستگاری رسمی یا تمام

خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج

بنای ازدواج که یکی از اصلی ترین مسائل زندگیتون هست رو با دقت بذارین و فقط از خدا بخواین ازدواج با فردی رو که به صلاحتون هست رو قسمت کنه...

اینا راهش نیست؛ مطمئن باشین ازدواجی خواهید داشت که آرزوش رو دارین... فقط با توکل به خدا... از اینکه دیر بشه و بقیه درموردم چه فکری میکنن نترسین.

خیلی خوبه که الان متوجه اشتباهتون شدین و شهامت گفتنش رو هم دارین. روحیتون رو تحسین میکنم.

مطمئن باش اين رابطه پوچ هست...

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

دختر عمه اي دارم 27 ساله مجرد و خاستگار كمي داره ولي توكل قوي داره الان هم اعتكافه.روي ايمانت كار كن

سلام

از همه ی دوستانی که لطف کردن راهنمایی کردن ممنونم.

من در مورد قطع رابطه یا اومد به خواستگاری واشتباه بودن کار اون شب با ایشون صحبت کردم.

قبول نکرد که رابطه قطع بشه و گفت با مادرت صحبت کن که بیایم خواستگاری و من مشکلی ندارم انتخابم کردم و از اول هم قصدم همین بوده و اگه دنبال هوس و..... بودم این 6 ماه وقت خودم و تو رو تلف نمی کردم.فقط از من 2 هفته مهلت خواست که یه ماموریت کاری داره بره انجام بده(البته گفت تو هروقت خواستی بگو و زمینه رو اماده کن) و بعد و البته قول داد که دیگه تا رسمی شدن رابطه صحبتی در اون موارد.....نباشه.


حالا دوستان عزیز میشه نظر بدین؟نظرتون چیه؟این فرد قابل اعتماده؟
(البته تا قبل اون شب خداییش من رفتار بدی ارش ندیده بودم و یک ماه بعد از آشناییمون از من خواسته بود که به اون سایتی که آشنا شدیم برم و اسمم حذف کنم که من یادم رفت و نکردم وچندروز پیش فهمید وخیلی ناراحت شد وگفت متاسفانه قسمت بود ما اونجا آشنا شدیم ولی جای خوب و قابل اعتمادی نیست)

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

این یادم رفت بگم که 6 ماه پیش و قبل از هر رابطه ای وقتی که تعدادی از آقایون پیشنهاد آشنایی جهت ازدواج میدادن من اول استخاره میکردم و اگه خوب میومد جواب میدادم که فقط این یه مورد خوب اومد و به همین علت من قبول کردم با هم بیشتر آشنا بشیم
(البته این کاملا قبول دارم که استخاره جواب قطعی نیست و باید فکر کرد ومنطقی بود

bahar_1300k عزیز

به تالار همدردی خوش آمدی

یکی از اشتباهاتی که اغلب دخترها مرتکب می شوند تن دادن به رابطه به بهانه شناخت بدون رسمیت دادن است . هیچ منافاتی بین رسمی اقدام کردن و شناخت وجود ندارد . و معمولاً دخترها از این ناحیه مورد سوء استفاده قرار می گیرند ( بدون اطلاع بودن خانواده )

رابطه را قطع کنید تا وقت خواستگاری ، از ایشون نپذیرید که رابطه قطع نشود ، بگویید هروقت رسمی اومدید خواستگاری بعد از آن زیر نظر خانواده ها ما وارد مرحله جدی شناخت به کمک یک روانشناس خواهیم شد تا از نظر وِزگیهای شخصیتی بطور تخصصی بفهمیم که آیا مناسب هستیم یا نه .

مسلم بدان که شناخت شما از هم که در حد صحبتهای بین فردی و بدون رسمیت بوده بسیار محدود هست و تردیدهای شما باید مورد توجه قرار گیرد و برای شناخت بیشتر حتماً از یک روانشناس کمک بگیرید . دوری محل زندگی شما از هم یعنی فاصله اقلیمی و جغرافیایی و به تبع آن به احتمال قوی تفاوتهای فرهنگی که هنوز شما از آن آگاه نشده اید و تنها با روبرو شدن خانواده ها و مراوده خانواده ها امکن پذیر هست .

خلاصه :
تا رسماً خواستگاری نیامدن رابطه را قطع کنید . و برای شناخت بیشتر بعد از خواستگاری رسمی از یک رواشناس کمک بگیرید . تفاوتهای فرهنگی را جویا شوید و به آن اهمیت بدهید .


.

.

قربونت برم فرشته ی مهربون.

ممنون که لطف کردی وراهنمایی کردی.

ما هر دو اصالتا همشهری هستیم و الان من با خانوادم توی شهر دیگه زندگی می کنیم و ایشون هم همون شهری که ما زندگی میکنیم وخانوادش هنوز همونجا.یکی از دلایلی که باعث شد ادامه بدیم همین بود

و به دلیل اینکه هردو خانواده سنتی هستن و معتقدن که فوری باید عقد کرد و متاسفانه باعث شد که ما اینجوری ادامه بدیم

سلام

میدونین من هنوز مشکلم حل نشده.

ایشون هنوز خواستگاری نیومده رابطمون خیلی کم شده.تقریبا هم نمیبینیم.

فقط محدود شده به چندتا sms اون هم وقتی که از سرکار مید 9شب به بعد.

هیچی هم در مورد ازدواج وخواستگاری دیگه نمیگه

چند وقت پیش حرفمون شد وخیلی راحت گفت ما که تعهدی به هم نداریم و میتونیم راحت کات کنیم.

این حرفش من کاملا سرد کرد.خواستم کات کنم که خودش پشیمون شد و غیرمستقیم مانع شد.

الا مشکل من اینه که به مادرم گفتم که خواستگار دارم و دانشگاه من دیده وپیشنهاد داده ومی خاد با شما صحبت کنه ولی اون بازم داره امروز فردا میکنه و راستش من هم لجم گرفته و دیگه بهش نمیگم پس کی میخوای با مادرم صحبت کنی .الان نمیدونم به مادرم چی بگم

من میگم اون اگه من میخواست یه تلاشی میکرد ولی انگار نه انگار.داره زندگی عادیش میکنه وبه روی خودش هم نمیاره.

به نظر شما بهس تذکر بدم یا کلا رابطه رو باهاش قطع کنم؟

لطفا راهنمایی کنید.

سلام
به نظر من بهتره کلا رابطه تون رو با ایشون قطع کنید.اگر واقعا شما رو میخواست تا الان حتما یه اقدامی کرده بود.
برای مادرتون هم یه بهانه ای بیارین مثلا بگین از رفتاراش خوشم نیومد و ردش کردم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahar_1300k

من واقعا دچار تردید شدم منطقم میگه باید این رابطه رو کاملا قطع کنم آینده خوشی نداره.

---

بهار جان به حرف منطقت گوش کن و یک لحظه هم تردید نکن.

ازدواج یک امر نقدی هست..نسیه نیست :305:
میگی شغل داره و تحصیلاتم که داره..پس دیگه چشه که نمیاد خواستگاری؟

رک بگم:
ایشون شمارو تو آب نمک خیسونده تا اگه یکی با شرایط بهتر بود به قول خودش (تعهدی که بهتون نداره!!) بزنه بره و نه خانی آمده نه خانی رفته!!
خودتو عزیزم الافش نکن..رک بگو تا نیاین خواستگاری هیچ قولی نمیدم..خودتم انقدر کوچیک نکن فدات شم

اگه واقعا بخوادت میاد جلو..دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره

از لطف همه ی دوستانی که کمک کردن ممنونم.

فقط یه سوال دارم.اگه لطف کنید بازم راهنمایی کنید ممنون میشم.

من به سفارش دوستان همین حرف بهش زدم وگفتم آبروی من پیش مامانم برده وزودتر تکلیف من روشن کنه وقطع رابطه تا اینکه با خودش کنار بیاد.جوابش به من این بود :

توتحصیل کرده ای چرا بچه بازی درمیاری ومنطقی رفتار کن.

از این حرفش بدم میاد که میگه نمیدونم علت این همه عجلت چیه؟چرا انقدر دوست داری سریع ازدواج کنیم.از چی میترسی دیر نمیشه واین حرفای بی معنی.

به نظر شما چه جوابی به این حرفاش بدم ؟

بهار جان بطور قطع به شما ميگم كه اين آقا داره شما رو سر ميدونه.اينكه يكي ارتقا بگيره و سرش شلوغ شه خيلي بهونه خنده داريه.چون ادما هرچقدبيشتر ميشه فرصتشون كمتر ميشه.اگه ايشون يه خواستگاري نميتونن بيان پس چطوري ميخوان خونه زندگي تشكيل بدن؟شما اعتماد بنفستو حفظ كن نذار با حرفاي مسخره اي مثل اينكه بچه اي و غيره اعتماد بنفستو پايين بياره و بهت مسلط بشه.خيلي سريع اين رابطه رو قعط كن تا بدتر ازين نشده

ممنون از راهنماییتون

باورتون میشه من کسی بودم که همه رو راهنمایی میکردم وانقدر منطقی بودم که بعضی وقتها دوستام میگفتن آدم حس میکنه احساسات دخترانه نداری.حالا اینجوری تو کار خودم موندم

ببین بهار نظر شخصی من اینه که کلا این اقا رو فراموش کنی و هیچ ارتباطی باهاش نداشته باشی.

اما با این حال؛

نقل قول:

---

علت این همه عجلت چیه؟چرا انقدر دوست داری سریع ازدواج کنیم.از چی میترسی دیر نمیشه واین حرفای بی معنی.

به نظر شما چه جوابی به این حرفاش بدم ؟

---

لازم نیست و اصلا نباید به سرعت ازدواج کنید ولی پروسه آشنایی و شناخت شما باید با اطلاع خانواده ها و در قالب خانواده انجام شود.
به 2 دلیل؛
یکی اینکه فردی که خانواده خودش و دختر را در جریان تصمیم به ازدواجش قرار می دهد، پس شرایط و قصدش را در عمل و نه در گفتار دارد.
دوم اینکه در یک ازدواج واقعی و با فرجام می بایست خانواده ها هم باید با یکدیگر آشنا شوند. و شخصیت فرد مقابل در چارچوب خانواده اش سنجیده شود (چون فرد می تواند وقتی تنهاست خودش را چیزی خلاف آنچه هست نمایان کند و در کنار خانواده ای که سالها در کنارشان بوده نمی تواند) و هم اینکه دختر زمانیکه ازدواج می کند نه تنها با شوهرش باید با خانواده شوهرش و اخلاقها و انتظارات آنها هم تفاهم داشته باشد.

بهار جون بنظر من هم این آقا قصد ازدواج نداره ، شاید هدفش اینه که شما رو وابسته کنه به خودش و این رابطه رو ادامه بده و ...
بنظر من هم سعی کن ایشون رو فراموش کنی و رابطه رو بطور کل باهاش قطع کنی (حتی اس ام اس) و نشون بدی که دختری نیستی که تن به هر رابطه ای بدی . اگه قصدش واقعا ازدواج بود تا بحال اقدام می کرد . اینکه موقعیت ندارم و صبر کن و ... هم بهانه است همونطور که بقیه گفتن ، شما سعی نکن توجیه اش کنی کسی که واقعا قصدش ازدواج باشه هیچ وقت همچین برخوردی نمی کنه .

در مورد سایت های همسر یابی هم باید بگم که سایت رسمی که مجوز قانونی داشته باشه و بشه بهش اعتماد کرد وجود نداره ! بارها اعلام شده که تمام این سایتها غیر قانونی هستن . بنظر من احتمال اینکه بشه با کمک این سایتها ازدواج کرد واقعا خیلی خیلی کمه و احتمال اینکه گیر آدم ناجور بیفتین خیلی خیلی زیاد . بنابرین این اصلا راه خوبی برای ازدواج کردن نیست . آدم حسابی نمی ره توی سایت همسریابی دنبال همسر بگرده و اکثر افراد هم همچین سایت هایی رو جدی نمی گیرن و بیشتر هدفشون سرگرمیه یا پیدا کردن دوست دختری چیزی ... بسیاری از افراد خودشونو غیر از اون چیزی که هستن نشون می دن و هزار جور مسئله دیگه ، خیلی حواستو جمع کن . باز اگه مجوز داشته باشن و نظارتی روشون بشه حداقل یه مرجعی هست که در صورت بروز مشکل بهش مراجعه کنی اما این سایت ها ...

بهار عزیز بنظر من هرچی این پا اون پا کنی بیشتر آسیب میبینی
به خدا توکل کن زود زود این رابطه بی اساس رو قطع کن

به نظر من مشکل اینجاست که شما موافقت کردید قبل از اینکه خانواده ها در جریان قرار بگیرن و خواستگاری رسمی صورت بگیره، آشنایی پیدا کنید. اگه سعی می کردید به صورت سنتی آشنایی پیدا کنید، از همون اول مشخص می شد که ایشون قصد ازدواج دارن یا نه! حالا هم به نظر من به ایشون بگید که ما با هم دیگه نباید رابطه داشته باشیم. هروقت حس کردن که آمادگی ازدواج رو دارن و سرشون خلوت شده با خانوادتون تماس بگیرن و قرار خواستگاری رو بذارن. بهشون نگید که عجله کنن. فقط بگید که لزومی نداره قبل از رسمی شدن، رابطه رو ادامه بدید.

سلام بهار جان

من همه تاپیک و نظر دوستان رو نخوندم ولی ذهنم به یک موردی رفت اون هم اینکه آیا شما مطمئن هستید که ایشان متاهل نیستند؟که در اون صورت فقط با شما برای صحبت و ... رابطه داشته اند.

بهشون بگید که من عجله ای برای ازدواج ندارم. اما دلیلی هم برای ارتباط با شما نمی بینم.

اگر قصد شناخت بود، که انجام شد.
هر وقت مایل به ازدواج با من بودید می تونید بیایید خواستگاری، اگر تا اون زمان ازدواج نکرده بودم با کمک خانواده ام در مورد شما و خواستگاریتان تصمیم می گیرم.

تمام.

چرا می ذارید اینقدر بهتون توهین کنند؟

سلام وتشکر از همه ی دوستانی که لطف کردن و با راهنمایی های خوبشون من کمک کردن.

فکر میکنم لازم این توضیحات بدم نظر خود من هم خیلی شبیه شماست ولی بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم شاید من فقط دارم بدیها رو میبینم پس اینا رو هم فکر کردم بهتره بگم که بدونین و بیشتر از راهنماییهای ارزشمندتون بهره مند بشم ...فکر کردم آدم بدیهارو میگه خوبیهارو هم باید بگه......که من تا به حال برای رابطمون به قول معروف مایعی نذاشتم تو این چند وقت همیشه و همیشه ایشون بوده که با من تماس گرفته ومن حتی یک بار هم بهش زنگ نزدم قبضش همیشه تا300 تومن هم اومده چون صحبتها اکثرا طولانی میشد.من فقط sms دادم وبیرون هم که رفتیم همیشه ایشون خرج کرده (نذاشته من حساب کنم هیچوقت) با ماشین اومده دنبالم و رسونده نزدیکهای خونمون.اگه چیزی خواستم بخرم اون حساب میکنه و من بخاطر این کارش وقتی اون هست چیزی نمیخرم.

و در مورد دوستمون که گفت شاید متاهل باشه ایشون کارمند وآدرس محل کارش به من داده وکارش یه جوریه که گزینشهای سختی داره واز فیلترهای زیادی باید رد شه(اینارو خودم پرس و جو کردم در مورد شغلش ازدیگران)


اشتباه من این بود که آشنایی رو خیلی ادامه دادم علت اینکه خانواده هارو زودتر مطلع نکردیم قبلا توضیح دادم چون خانواده هامون رسم ندارن که چندبار بیان و برن واسه آشنایی و اومدن دوم باید بله برون باشه.این مجبورمون کرد به این کار و اینکه

من تهدید به قطع رابطه کردم (و این کارم کردم) و sms داد که هرزمانی صلاح دیدی به مادرت بگو یه زمانی رو مشخص کنه واسه صحبت کردن که البته من هنوز جوابش ندادم.

با این توضیحات به نظر شما چی بگم؟؟؟

لطف راهنمایی کنید

بهار جان دوباره سلام

خوب متاهل بودن هم یک گزینه بود ولی حالا اینکه چه ارتباطی بین گزینش سخت و مجرد بودن این شخص وجود داره رو من متوجه نشدم ولی به هر حال حتما دلیل منطقی وجود داره که ذکر نشده.

به نظر من بهش بگو که شماره خونه شما رو به مادرش بده و از مادرش هم بخواد که با مادر شما تماس بگیره با توجه به سنتی بودن خانواده هاتون این راه بهتره.ضمنا سر کار گذاشتن هم دیگه توش نیست که شما یک زمان رو تعیین کنی و به مادرت بگی بعد ایشان بگه کاری پیش اومده و آبروت پیش مادرت بره.

موفق باشی:72::72::72::72:

بهار جان چرا انقدر پیچیدش می کنی؟ خب شما نباید با مادرتون صحبت کنید که! مادر ایشون باید با مادر شما صحبت کنن. مگه شماره منزل رو ندارن/؟خب بهشون بگید که ایشون خودشون هروقت "صلااااااح دونستن" به مادرشون بگن که تماس بگیرن. دیگه دارم از دستش عصبانی می شماااااااااااا:324:

فقط خواستگاری رسمی توصیه میشود ولاغیر.

سلام.

همین الان بهش sms دادم که رابطمون قطع شه تا خواستکاری رسمی.میدونین چی جواب داد؟

همه چیز رو گردن من انداخت گفت مغرور.کله شق و آخرم گفت تقصیر تو شد که رابطمون به اینجا کشیده شد تو با رفتارات من مردد کردی و نمی خواستم اینطوری بشه.متاسفم.آرزوی خوشبختی و خداحافظ

به همین راحتی.

تو مدت با اون بودن 2 تا از خواستگارهام رد کردم وخودشم خبر داشت والان راحت گفت یعنی تو این27 سال فقط این چندماه پاشنه ی در خونتون کندن؟

این نوشتم که دیگه کسی مثل من فریب اینجور آدم ها رو نخوره.

از راهنمایی های همتون ممنونم عزیزان.

بهار جان اصلا خودتو برای همچین آدم مسخره ای که از اولشم قصدو نیتش ازدواج نبود حتی ذره ای هم ناراحت نکن.
بهتر که شرشو از زندگیت کندو رفت..حداقل حداقلش اینه که تکلیفت با این اآدم الاف مشخص شد و دیگه منتظرش نیستی.
بهتره بره یکی که لایق خودش هست رو گیر بیاره...چرا تورو بدبخت کنه؟
ولش کن آبجی من..نشینی آهنگای عشقی غمگین گوش کنیو بری تو فاز افسردگیا این چیزاها واسه کسی که لیاقتشو نداره.

به دید یک تجربه بهش نگاه کن نه یک شکست.
شکست اونوقتی میشه که میرفتی باهاش تو زندگیو به خاطر خیلی چیزا مجبور میشدی بسوزیو بسازیو دم نزنی.

اصلا بیا جشن بگیریم دست دست دست :104::104::104:
آهااااااااااااااااااااا :227::227::227:
بخند عزییییییییییییییییییییززز زززززززززززززم :46:

خوب نیمه پر لیوان رو ببین

اینکه اگر این موضوع جند سال دیگه ادامه می یافت چقدر به ضررت بود.

جلو ضرر رو از هر کجا بگیری منفعت هست

ضمنا توی همین تالارخا اگه بگردی میبینی بیشتر پسرها توی این روابط دنبال ازدواج نیستن

با آرزوی خوشبختی:72::72::72:

عزیزم یه هشدار بهت بدم فقط دقت کن:
ممکنه بازم بخواد این رابطه مریض رو شروع کنه ولی به احتمال زیاد بازم نیتش ازدواج نیستو چون دوباره تنها شده یاد تو میکنه...
حواست باشه دوباره گول نخوریا

همونطور که گفتیم اول خواستگاری رسمی بعد بقیه راه.

میدونم که بازم میاد وبازهم sms میده.این موضوع چندبار دیگه تکرار شده و همیشه از این مسئله اسفاده کرده که مردد شدم و بازم وقت تلف کرده که مثلا دارم فکرام میکنم.
هروقت ازش هر سوالی می پرسی انقدر میپیچونه وطفره میره که کلافت میکنه و وقتی ناراحت شدی میگه تو سوالهای عجیب غریب می پرسی به من شک داری خوشت میاد الکی بحث کنی و.....

یعنی همیشه من مقصرم....

ولش کن و خلااااااااص
برای خودتو شخصیتت ارزش قائل باش و نذار هرکسی خردش کنه.

کاش از آقایون هم کسی چیزی میگفت ونظر می داد

عزیزم آقایون هم همینچیزارو میگن..چرا انقدر وابسته ای به نظر آقایون؟
آقایون چون همجنسای خودشونو بهتر میشناسن اونها هم همین نظر رو دارند که این آقا قصدش ازدواج نبوده.

انقدر نرو تو خودت...بیا بیرون

بهار خدا را خیلی شکر کن که باز به موقع خبر شدی.

اصلا و ابدا بهش جواب نده و دیگه برنگرد.
اون اگه تو را بخواد به اندازه کافی امکانات پیدا کردنت و تماس گرفتن با خانواده و ... را داره. به بهانه شماره بده و به مامانت بگو و ... دوباره سر صحبت را بازنکنید.

یادت باشه اگر قرار شد بیاد خواستگاری، طوری حرف بزنی که فکر نکنه جواب شما مثبت است. حتما حتما حتما بگو که باید با کمک خانواده ام بررسی کنم و تصمیم بگیرم.

وقتی تو دوران آشنایی بهتون می گه " تو این 27 سال خواستگار نداشتی، همین چند ماه خواستگارها پاشنه در خونتون را ... "
فردا اگر با ایشون ازدواج کنی، کلی حرف می زنه که تو بودی که اصرار داشتی و من که نمی خواستم و من که داشتم فکر می کردم و ...


بهار برنگردی! سست نشی! اشتباه نکنی!

مرس پیدا جون از راهنماییت.چشم سعیم میکنم.

راستش یه علت اینکه نسبت بهش سرد شدم همین نوع رفتارش بود قبلا با محبت و محترمانه صحبت میکرد ولی چند وقت بود که (از وقتی محل کارش عوض شد و معاون اداره شد و مسئولیتش بیشتر شد) دیگه هرچی دلش میخواست میگفت با حرفاش همینجوری دل آدم میسوزوند.مثلا تا بحثمون میشد میگفت من دنبال کسی هستم که زندگی آرومی رو باهاش داشته باشم تو همش خوشت میاد بحث کنی و ما خواستیم آشنا شیم که ببینیم مناسب هم هستیم یا نه ظاهرا خیلی مناسب نیستیم و از این حرفا.البته من هم مغرورم وکم نمیوردم و میگفتم باشه تمومش میکنیم و خودش غیر مستقیم مانع میشد وکلا بحث عوض میکرد.

آره ازش هم بعید نیست که بعدا بگه من نمیخواستم و تو من مجبور کردی.

فکر نمیکنم دیگه به قصد ازدواج برگرده چون دیشب همش یه جوری حرف میزد...من بهش گفته بودم رابطه ی ما بهتره قطع شه و شما برو فکرات بکن هروقت تصمیمت گرفتی و مطمئن شدی اگه من ازدواج نکرده بودم با خانوادت بیا وصحبت کن اگر نه که خوشبخت بشی و اون جواب داد که من نمیخواستم اینجوری تموم شه تقصیر خودت بود و از این حرفا...این حسم قویتر شد که قصد واقعیش ازدواج نبود چون اگه بود به نظر شما اینجوری میگفت؟

سلام د.وستان.

ممنون از راهنماییهاتون.

اومدم آخرین اخبار ونتایج راهنماییهاتون بگنم

بعد از چند روز که همش اومد وجواب ندادم گفت بعد از ماه رمضون با خانوادم میام و صحبت میکنم و من گفتم تا اون موقع رابطه همینطور قطع میمونه.

آفرین
بذار تو را به سختی به دست بیاره
آقایون از این کار لذت میبرن و قدر همسری که اینجوری بهش برسن را هم بیشتر میدونن
مطمئن باش در بلند مدت به نفعته