ارتباط بعد جدایی

حدود 5 ماهی میشه که از جدایی سخت منو اون میگزره.حدود 2 ماه بعدش ازدواج کرد!
حدود 2 ماه بعده ازدواجش بمن زنگ زد برای عذاب وجدانی که داشت خدش اینطور گفت.خیلی ناراحت بود از زندگیش من سعی کردم دلداریش بدم مواظب حرفام بودم تا بدتر ازین نشه .گذشت و حدود 2 ماه بعد دوباره بمن پیام داد.منم جوابشو خوب ندادم تا حس نکنه منم میخامش و دلش سرد شه از زندگیش.ازم پول میخاست و گفت تضمینشم میدم سفته، من فکرم باین افتاد که شاید بخاد واسه عمل( تو تاپیک اولم توضیح دادم) و گفت داره زندگیم داغون میشه ....
برای اینکه رفتاره منو بدون احساس حس کنه گفتم باید تضمین بدی گفت بزار فکرمو بکنم میترسم شوهرم بفهمه .از چشام بیشتر بهش اعتماد دارم و میدونم کسی نیست که بخاد پولو دو در کنه فقط واسه حسه خشک بودن بهش گفتم تضمین وگرنه قبلن خیلی قرض بهم دادیمو گرفتیم.
کمکم کنید دوباره ذهنم بهش مشغول شده، نمیدونم کارم درسته یا نه!آخرشم گفت ممنون ازینکه بد جوابمو دادی بای منم یه خداحافظ خشک و خالی.ازم پرسید داماد شدی جواب ندادم.
لطفا کمکم کنید
اینم لینک موضوع قبلیم http://www.hamdardi.net/thread-20179.html

سلام علی آقا
بله اشتباهه که جوابشو دادی.حالا اون دیگه متاهله.تعهد داره به زندگیش حالا به هر دلیل باهات تماس گرفته و البته بدون اطلاع همسرش خودتم می دونی اشتباه کرده.نه به خاطر اینکه یه روز با هم دوست بودین(چون اینجور دوستیا ارزشی نداره)بلکه به خاطر انسانیتت دیگه جوابشو نده.که ممکنه کم کم دوباره وابستت بشه و زندگیش از هم بپاشه. نذار تبدیل بشه به زنی که با وجود داشتن همسر یاد عشق جوونیش هوائیش کرده باشه.شاید در اونصورت در ظاهر توئی که برنده ای چون دوباره جذبش کردی ولی خودتم می دونی همه اینا ظاهریه.قبول کن اون متعلق به دیگریست.دیگه بهش جواب نده.به هر بهانه ای.حتی به بهانه اینکه نشون بدی بهش فکر نمی کنی خودت می دونی این رابطه ها از همین چیزای کوچیک شروع می شه

منم حدود 6 سال با یکی دوست بودم و الانم درست مثه قضیه شما واسم پیش اومد خانوادم مخالفت کردن با وجود یک رابطه خیلی عمیق تصمیم گرفتم قیدشو بزنم ومنم الان دارم ازدواج میکنم پس حسی که الان من دارم شبیه دوست شماست من وقتی با مخالفت خانوادم مواجه شدم نیمی از اعتماد به نفسم و کششی که به دوستم داشتمو از دست دادم چون به هر حال در آینده به حمایتشون نیاز داشتم دوستم خیلی التماسمو کردگریه کرد ولی من خانوادمو ترجیح دادم و واقعا میترسیدم یک تنه به جنگ سرنوشت نامعلومم برم میدونی دوستم ازین داشت دق میکرد که من نخواستمش و قیدشو زدم ولی کاری کردم از چشش بیوفتم خیلی حرفا توهینا که وقتی بش میزدم جیگرم کباب میشد که دارم اینو به عشقم میگم ولی خوب نتیجه داد حالا بعده کارای که کردم به خیالش اون منو نخواسته اروم شده داره باش کنار میاد.توام باید این حس که یکی دیگرو ترجیح داده رو از بین ببری الان جوابشو نده زنگ زد باش بد حرف بزن هم تو راحت میشی که تواخر سر جوابش کردی هم اون از عذابش کم میشه و بی خیالت میشه.به این فکر نکن دوست نداشته قالت گذاشته شرایط دخترا با شماها فرق داره خیلی سخته مجبور شی بین خانوادت و عشقت یکیو انتخاب کنی اون خانوادشو بت تر

علی آقا ، سر خودت رو کلاه نزار ! خیلی رک بهت بگم ! خودت هم می دونی داری اشتباه می کنی ! خودت هم می دونی که نه تو ، نه دختره آدم های سابق نیستید !
بی خیال شو ، جوابشو نده ، به زندگیت برس ! هنوز مزه عشق واقعی رو حس نکرد ، و الی بهش حتی عشق سابق هم نمی گفتی !
نه جواب بده ، نه چیزی ! سخت هست ، خیلی هم سخت هست ولی شروع کن
---
آقا یا خانم بگرد اولا این که بین خانواده و عشق یکی رو انتخاب کردن خیلی مسخره هست ! شاید بسیار سخت باشه ولی غیر ممکن نیست !
تعادل داشتن و مبارزه برای رسیدن زندگی !
--

ممنون از راهنمایی های شما.میدونم این حرفو هم که بزنم بازم میگین نه ولی بزارین توضیح بدم
ما زمان دوستیمون رابطه داشتیم و ایشون بکارتشو از دست داده،زمانیکه میخواست جدا شه با شوهر ایشون صحبت کردم و گفتم ایشون زن منه بازم باهم ازدواج کردن.حالا موندم که پولو واسه عمل می خواد یا چیزه دیگه و بنظرم اگر واسه چیزی جز عمل بود بمن نمیگفت!!!
و در ضمن بمن گفت زندگیم داره سره همین قضیه داغون میشه!
من هم کنجکاو نشدم واسه چی می خواد پولو.

علی اقا سلام.

من تقریبا در جریان تاپیک قبلیت بودم..مگه نمیگی ازدواج کردن پس الان عمل رو میخواد واسه چی؟؟؟وقتی شوهرش از رابطتون خبر داشته و وقتی دیگه ازدواج کردن عمل ترمیم میخواد واسه چی؟؟

واقعا اگه ازدواج نکرده بود بهت میگفتم اگه تصمیم برای ترمیم داره باید کمکش کنی اما الان لزومی نداره.

نقل قول:

---

بمن گفت زندگیم داره سره همین قضیه داغون میشه!

---

مطمئنا سر قضیه بکارت نیست چون شوهرش از اول باخبر بوده و مطمئنا حضور تو و کمک تو بهش اوضاع رو بدتر میکنه..یه لحظه فکر کن شوهرش بفهمه که زنش باهات تماس گرفته یا ازت پول خواسته.میدونی چی میشه؟؟؟

من فکر میکنم اون خانوم پول رو بهونه کرده چون فکر میکرده تو نرم میشی که یه کمی هم شدی و باهاش صحبت میکنی..پول بهونه حرف زدن باهات بوده

در هر صورت هر چی که بوده از راههای دیگه میتونه پول بدست بیاره..و شما دخالت نکن تا کلا از فکرت بیاد بیرون.

میدونم سخته علی اقا ولی شدنیه و به صلاح همتونه.

موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ali__3

ممنون از راهنمایی های شما.میدونم این حرفو هم که بزنم بازم میگین نه ولی بزارین توضیح بدم
ما زمان دوستیمون رابطه داشتیم و ایشون بکارتشو از دست داده،زمانیکه میخواست جدا شه با شوهر ایشون صحبت کردم و گفتم ایشون زن منه بازم باهم ازدواج کردن.حالا موندم که پولو واسه عمل می خواد یا چیزه دیگه و بنظرم اگر واسه چیزی جز عمل بود بمن نمیگفت!!!
و در ضمن بمن گفت زندگیم داره سره همین قضیه داغون میشه!
من هم کنجکاو نشدم واسه چی می خواد پولو.

---

ببین ، تمام دختر و پسر ها که اینجور جدا می شن ، بعد از مدتی دلزده می شند و سعی می کنند برگردن ! به هر دلیلی !

زیاد هست ، می تونی بپرسی !

ولی یادت باشه اشتباه کردن یکبار تجربه هست ! ولی اشتباهی رو دوبار تکرار کردن حماقت هست !

گفتین ازدواج کردن و حتی شوهرش هم میدونسته بکارتشو از دست داده، پس اینکه بگید پولو واسه عمل میخواد با عقل جور در نمیاد.
در ضمن من شنیدم (راست و دروغشو نمیدونم)هزینه عمل اینجوری خیلی پایینه متاسفانه.

علی اقا کاش جواب تلفنشو نمدادید . به نظر من باید خطتون رو هم عوض میکردید اون دختر اشتباه کرد به شما زنگ زد شما هم بدتر اشتباه کردین و جواب دادین

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط گلنوش67

گفتین ازدواج کردن و حتی شوهرش هم میدونسته بکارتشو از دست داده، پس اینکه بگید پولو واسه عمل میخواد با عقل جور در نمیاد.
در ضمن من شنیدم (راست و دروغشو نمیدونم)هزینه عمل اینجوری خیلی پایینه متاسفانه.

علی اقا کاش جواب تلفنشو نمدادید . به نظر من باید خطتون رو هم عوض میکردید اون دختر اشتباه کرد به شما زنگ زد شما هم بدتر اشتباه کردین و جواب دادین

---

من دقیق نمیدونم که شوهرش فهمیده یا نه که منظورم از زن منه چیه ولی من این حرفو بهش زدم.و باین فکر میکنم که بنظرم هیچ چیزه مهمتری نیست که بخواد بمن زنگ بزنه میتونست از خیلی ها قرض بگیره.چی بگم باز دوباره بعد دو ماه کلن ذهنمو بهم ریخته!!!
وقتی شمارشو دیدم تپش قلب گرفتم و ترس ورم داشت.ازش میترسم مسه لولو شده واسم در عین حال که مقداری علاقه هست هنوز، میگم از کسی که اون بلا رو توی اون وضعیت سرم آورد باید ازش ترسید و حتی بلای که سره خودش آورده.
بیشتر حرفام جنبه درد دل داره و فهمیدم که دیگه جوابشو ندم و از دوستانی که راهنمایی کردن هم خیلی ممنونم.
حتی این مسله با آبجی خودم درمیون گذاشتم که ایشون مخالفت کرد و گفت جدا از احساسات شاید بعدن مسائل حقوقی واست پیش میاد اگر کسی مطلع بشه!!!

خواهرتون مسئله خوبی رو بیان کرده !
یاد موضوعی افتادم !
برای یه خانم شوهر دار یه سری اتفاقات افتاده بود ! تمام شماره های غریبه ایی که بهش زنگ زده بودن رو گرفته بودن !

من جمله یکی از بچه محل های ما ! تنها 30 ثانیه باهاش صحبت کرده بود ! 24 ساعت بازداشت بود ، بماند افرادی که باهاش دوست بودن و کارشون به دادگاه کشیده شده بود

علي اقا همه درست گفتن و به اندازه كافي راهنماييت كردن

يه حرفيم من بزنم,من با تمام وجود اعتقاد دارم دنيا و حادثه هاش بازتاب اعمال خودمونه

به قول حديثي كه به نظرم يكي از زيباترين احاديثه و كلي بار معنايي داره:انچه را كه براي خودنمي پسندي براي ديگران هم مپسند و انچه براي خود ميپسندي براي ديگران نيز بپسند

حالا تو دوست داري فردا كه ازدواج كردي خودت و همسرت و يه انسان غريبه چه عملي انجام بدن

اين يكي از رازهاي درست زندگي كردنه و نداشتن عذاب وجدان

گاهي وقتا جاهامونو بايد عوض كنيم و انسانيتو به ياد بياريم

خوشحالم كه شما هنوز انسانيد و ميخواين درست عمل كنين

متوجه نشدم دقیقا. خانم ازدواج کردن و رفتن سر خونه زندگیشون یا اینکه عقد یا نامزدی کردن؟ یعنی شوهرشون می دونن قضیه بکارتو یا نمی دونن؟

تا جایی که متوجه شدم نوشته بودین یه اشتباهی از شما سرزده بوده. ظاهرا این اشتباه خانم رو به این نتیجه رسونده که باهم نمی تونین زندگی مشترک خوبی داشته باشین. پس اون قضیه تموم شده.

اگه زندگی مشترک رو شروع کردن و با شوهرشون رابطه داشتن یا شوهرشون خبر دارن و قبول کردن نبودن بکارتو که دیگه شما باید کاملا خودتونو بکشین کنار و به هیچ وجه کاری با ایشون نداشته باشین.

اگه زندگی مشترکشو شروع نکرده و همسرش نمی دونه ایشون با یکی دیگه در این حد رابطه داشته با خانم صحبت کنین واضح.
بگین بهش که از نظر شما هم دوست داشتن و علاقه مشترک و این چیزا تموم شده و فقط می خواین که با همسرش خوشبخت باشه. و ازش بپرسین که این پولو برای چی می خواد. اگه برای ترمیم این پرده کذایی می خواد و شما به اندازه ی کافی پول دارین که بتونین بهش بدین و ناراحت نشین و ایشونم از کس دیگه ای نمی تونه پول بگیره و به خود خانم اعتماد دارین که بعدا براتون مشکل خاص دیگه ای با توجه به اینکه حاضر شدین پول بدین بهش درست نشه، به نظر من بهتره بهش پولو بدین. خودتون رو هم درگیر رابطه عاطفی نکنین. واضح هم بهش توضیح بدین که دیگه رابطه ی احساسی و عاطفی ندارین و اصلا رابطه براتون تموم شده است.

دیگه واسه چی واستون شده لولو؟! اون بیچاره که خودش مشکلش بیشتر از شماست!!

البته اینا نظر من بود. شما خیلی چیزا رو واضح نگفتین. نوشتین زن و شوهر شدیم ولی ازدواج نکردین. اصلا مشخص نکردین که خانم و خواستگار جدید رفتن زیر یه سقف یا نه. اصلا شرایطتون و دلیل جدایی تون رو هم نگفتین.اسم تاپیکتونو گذاشتین ارتباط بعد از جدایی ولی مضمونش فقط پول قرض دادن و گرفتنه. بنابراین هر نظری که من دادم ممکنه اشتباه باشه. پس خودتون تصمیم بگیرین چه کار کنین.

ممنون از تمام لطفی که در حق من کردید و نظر دادید.چند بار هم گفتم این جمله رو : با شوهر ایشون که قبله عقدشون زمان خواستگاری صحبت کردم و گفتم ایشون زن منه حالا این آقا فهمیده یا نه دیگه دقیق نمیدونم.و در جواب گفته های نقاشی باید بگم که کاملن این حرفه شمارو قبول دارم ، اعقاد کامل دارم بهش که هرکار کنی بعدش خودت برداشت میکنی و رنج و عذاب هایی که این خانم الان میکشه نتیجه همون اوضاع داغونی بود که واسم ساخت و ای کاش و ای کاش باین زودی نمیرفت حداقل ازدواج کنه بنظرم بدترین راه انتخاب کرد.ضمنا ایشون فقط عقد کردن از شروع زندگی مشترکشون خبر ندارم و شک دارم فعلن برن سره خونشون چون درس میخونن هر دوشون.
حرفه دله من اینه که هنوز نتونستم کامل فراموشش کنم ولی بدون ارتباط باهاش حالم خوبه و خیلی کم بهش فکر میکنم ولی وقتی ایشون تماس میگیره همه چی بهم میریزه و دوباره جون میگیره احساسات و بدتر از همه وقتی ازم میپرسه روزگارت چطوره این فکر به ذهنم میرسه که حتما روزگارش خوب نیست که ایجور ازم میپرسه وای اوناییکه یه زمانی کسی دوس داشتن میدونن چی میگم وقتی عشق گذشتتو ببینی اوضاش خرابه کسی که باور کنین هیچی کم نداشت و خیلی افراد بهتر از من خواستگارش بودن ردشون کرد حالا بجایی برسه که ...
در مورد این پولم که ایشون گفت زندگیم داره داغون میشه و هزار فکر به ذهنم رسید که چرا می خواد اونم از من.

اول خطتو عوض كن

به حرفهاي اقاي داوود.ت دقت كن

من راجع به شما گفتم و حرفهاتون كه عملي كه انجام بديد بازتابش رو بعدها خواهيد ديد,اون خانم الان اينجا نيستند علي اقا

زمان همه چيو حل ميكنه

شما حق نداريد راجع به زندگي اون خانم تجسس كنيد,زندگيش خوبه يا بد به خودش مربوطه

اگه وجود شما و هر پاسخي از سمت شما باعث بشه حتا ذره اي فكر اون خانم به سمت شما بره شما بايد پاسخگوي خودتون و وجدانتون باشيد

همه ما شمارو درك ميكنيم كه باسختونو ميديم و مشكل شمارو مشكل برادر خودمون ميدونيم

برادر من زمان همه چيو حل ميكنه

سرت به زندگي خودت باشه و بزار اون زندگيشو بكنه

شوهر اون خانم هم يك انسانه و شما حق نداري پا توي حريمي بزاريد كه به شما تعلق نداره

كيه كه عشقو تجربه نكرده باشه اما معناي عميق عشق ازاد گذاشتن انسانهاست

تموم كن اين حرفارو و دنبال دليل نباش

اولن من خانومم دوما با مخالفت خانوادت مواجه شی مجبوری از کسی که دوسش داری بگذری هیچم مسخره نیستو نبوده اقا داوود .ت. من خواستم حس منفی که تو وجودشه و میگه یکی دیگرو بم ترجیح داده رو از بین ببره چون تا نبخشتش فراموششم نمیکنه.من خودم مجبور شدم انتخاب کنم کاری با این ندارم خانواده صلاحه منو خواستن یا نه با حسه خودم کار دارم .من خودم جای اون دختر گذاشتم چون همچین تجربه ی رو داشتم