-
دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام. نمیدونم شما فیلم زندگی خصوصی رو دیدیدن یا نه اما همسر من خیلی شبیه شخصیت اصلی اون فیلمه! به ظاهر مذهبی، همه رو نصیحت میکنه اما در باطن... عاشق مجلات مد، عکسهای بازیگران زن، فیلمهای پورنو ... و اگه یه زن تو خیابون پوشش نامناسب داشته باشه یا عشوه گری کنه سریع وامیده!انقدر تابلو که تا حالا بارها متوجه شدم!
راهکارهای مختلفی استفاده کردم اوایل اغماض بعد دعوا و وقتی اون انکار میکرد واسش نشونه رو میکردم... فایده ش چی شد نه تنها تغییر نکرد که بدتر هم شد!!
این اواخر دیگه رهاش کردم اما بجای تغییر پسووردهاشو عوض کرده و همچنان داره تو گروههای دوستیابی مثل فیسنما و کلوب عضو میشه...
آدمی که مریض نباشه چه دلیلی داره تو همچین گروههایی عضو بشه مخصوصا اینکه قبل از ازدواج از طریق همین گروهها واسه کلی دختر پیغام دوستی فرستاده بود!! این یعنی ذره ای پشیمانی در وجودش نیست!!
تصمیم خودم رو گرفتم امروز برای همیشه خونه ش رو ترک میکنم. تو این یه سالی که خونه ش بودم شاید فقط 2 ماه خرج خونه کشید و حتی برخی از ماهها من غرضهاشو از حقوق خودم میدادم. کوچکترین توقعی تو زندگی ازش نداشتم اما اون هروقت از دست هرکسی ناراحت بود ناراحتیشو سر من خالی میکرد! خسته شدم خسته تر از اونی که بتونم ادامه بدم. چند باری پیش مشاورای مختلف رفتیم اما میگفت کار هیچ کدومو قبول نداره...
چند تا نمونه از عناوین ایمیلهای مورد علاقشو واستون میذارم ببینم شما چی تفسیر میکنین:
1-مسابقه ی انتخابی بهترین دختر شایسته (دردم اینه که جلوی دیگران ادعای ایمانش هم میشه و میگه این چیزا چیه که مردم میبینن!! دقیقاااااااااا مثل بازیگر مرد فیلم زندگی خصوصی)
2-زیباترین دختر مهماندار خطوط هوایی روسیه
3-زیباترین چشم جهان
4-گالری تصاویر جدید-عکس خفن
5-با خوش اندام ترین دخترهای ورزشکار آشنا شوید
6-عکسهای متفاوت و جدید بازیگران زن و ...
نکته ی مهم اینجاست که این تصاویر رو همسرم تاثیر میذاره و ایشون با دیدن این تصاویر به غسل نیاز پیدا میکنن.
من هرکاری که لازم بود براش بی منت انجام دادم. نه اندام ظاهریم مشکل داره و نه چهره ی زشتی دارم. بلکه برعکس. همیشه هم پیشش به خودم رسیدم و زیباترین لباسها رو پوشیدم اما این مرد مریضه ... و شفاش به دست من هم نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (گریه)
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
دیروز از صبح کلاس داشتم. قرار بود عصر بعد از کلاس با هم بریم بیرون. تو کلاس مرتب به موبایلم نگاه میکردم ببینم کی میاد دنبالم. فکر میکنین چی شد؟ نیم ساعت مونده به پایان کلاسم اس ام اس داد "من دارم میرم خونه"! همینقدر سرد و بی روح و بدون هیچ توضیحی!
کلاسم تموم شد باهاش تماس گرفتم گفتم عزیزم نگران شدم حالت خوبه؟ گفت آره فقط کمی خسته ام. شما اگه میخوای برو بیرون.
گفتم: وقتی شما خونه ای دل من پیش شماست، دوست ندارم تنهات بذارم. من هم میام خونه.
تو راه واسه خونه کلی خرید کردم و مخصوصا یادم بود که هوس هندونه کرده واسش هندونه خریدم و رفتم خونه.
در رو باز کرد و رفت جلوی تلویزیون نشست، از نحوه ی استقبالش معلوم بود اتفاقی افتاده. اصولا وقتی قیافه میگیره دلیل ناراحتیش من نیستم ایشون از دست هرکه و هرچه ناراحت باشن ، ناراحتیشون رو میارن تو خونه و سر من خالی میکنن!
میز غذا رو چیدم(برخلاف همیشه نیومد کمک)
موقع غذا باز هم اخمهاش تو هم بود. گفتم ناراحتی؟!
گفت: نه!
گفتم اما چهره ت یه چیز دیگه داره میگه
با عصبانیت گفت: آره ناراحتم اما به تو نمیگم چی شده
گفتم: خب اگه انقدر ناراحت بودی و نمیخوای به من هم بگی نمیگفتی بیام خونه، مدتی با خودت خلوت میکردی و آروم میشدی. من هم با دیدن ناراحتیت غصه نمیخوردم. فکر میکردم زن و شوهر چیزی برای پنهان کردن از هم نداشته باشن. اما هرجور که راحتی.
گفت از خونواده ت چه خبر؟
گفتم: سلامتی. دیشب خواب بابامو دیدم دلم حسابی براش تنگ شده، جوری که وقتی از خواب بیدار شدم دلم میخواست از شدت دلتنگی گریه کنم.
چیزی نگفت اما سر یه موضوع بی ارزش، یه دعوای کوچیک راه انداخت، رفت تو اتاق و تا ساعت 11 شب خوابید...
نرفتم دنبالش،جون هم جسما خسته بودم و هم روحاً. بعد از مدتی من هم رفتم تو یه اتاق دیگه و خوابیدم. ساعت 12 شب بود که بیدار شدم دیدم پای اینترنته. محل نذاشتم و دوباره خوابیدم. تا 4 صبح نت بود و موضوعات نت گردیش هم که بالا نوشتم!4 صبح اومده بیدارم میکنه که پاشم نماز صبح بخونم و دوباره میره تو اون یکی اتاق و میخوابه!!
تقریبا اکثر روزهای زندگی ما اینجوری میگذره! سرد و بیروح بدون اینکه من دلیلش رو بدونم....
خواهش میکنم کارشناسها بیاین منو راهنمایی کنین، من کسی رو برای درد و دل کردن ندارم و کیلومترها هم از خونواده م دورم... دلم میخواد زندگیمو رها کنم و برگردم به آغوش پر از مهر خونواده م اما همش یه نیروی درونی مانعم میشه و بهم میگه انقدر زود تسلیم نشو...اما من واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر جان از مسائل پیش آمده برای زندگیت ناراحتم.
من کارشناس نیستم ولی یه چیزی که به ذهنم میرسه اینه که:
از نظر جنسی شوهرتو هیچ وقت تشنه نذار، وقتی با شما ارضای کامل میشه دیگه چطور میتونه با نگاه کردن به عکس نیاز به غسل پیدا کنه؟
به نظر من شما خودت هم در سردی زندگیت بی تاثیر نیستی.
شما که از نظر ظاهری مشکلی نداری و زیبا هستی پس اگه مسائل دیگه رو هم رعایت کنی میتونی کاری کنی که شوهرت همیشه و همه حال شما رو ببینه.
انشااله دوستان میان و بهت کمک میکنن نگران نباش.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام. :72:
عزیزم ممکنه بگی نحوه آشناییتون چه جوری بوده؟
چند سالته و چند وقته ازدواج کردی؟
خوشحالم که که قبل از اینکه تصمیمت برای ترک خونه رو عملی کنی اومدی اینجا. اغلب، فرار از مشکل، یک راه حل نیست. فقط همه چی رو خراب تر می کنه. شما دختر قوی هستی که می تونی کیلومتر ها دور از خانواده ات زندگیت رو بچرخونی و مدیریت کنی. مطمئنم از پس این مشکلات کوچیک هم بر خواهی اومد. :46::43:
من صحبت های شما رو به دو بخش مهم تقسیم می کنم:
بخش اول: از دست رفتن نقش اقتصادی همسرت توی خونه
بخش دوم: ارتباطات اینترنتی همسرت
به نظر من اهمیت بخش اول، هر چند که شما یکی دو خط بیشتر در موردش ننوشتی، خیلی خیلی بیشتره.
در فرهنگ ما مرد، تکیه گاه خانواده است. همسرت مسئول تامین هزینه های زندگی و نقطه اتکای شماست. بنابر این وقتی این نقش رو با حمایت های بیجای خودت ازش بگیری، یعین فرصت رشد و بالندگی رو ازش دریغ کردی. لازمه که برای مدتی همه حمایت های مالی خودت رو از همسرت تعطیل کنی و در مقابل نقش همسری و آرامش بخشی خودت رو به شدت تقویت کنی. عاشقش باش و به شدت بهش مهر بورز اما همه مسئولیت های اقتصادی رو به همسرت واگذار کن. اگر حقوق می گیری می تونی بگی می خوای پس انداز کنی برای خرید یک وسیله برای زندگیتون. و اگر پس اندازی داری که خرج ماهیانه ات رو تامین می کنه، دیگه ازش برداشت نکن. پس قدم اول شما اینه که بار اقتصادی رو که تا حالا رو دوشت بوده، بذاری زمین و به جاش دور شوهرت عین پروانه بگردی. اما حواست باشه لحن گفتار شما برای رد درخواست های مالی ایشون خیلی خیلی مهمه. اگر لازمه کمی در تالار جستجو کن و مهارت های ارتباطی خودت رو بهبود ببخش.
بخش دوم:
دلیل نمی شه چون همسرت در شبکه های اجتماعی عضوه و چنین ایمیل هایی در باکسش هست، بیماره.
اولا: خیلی از چنین ایمیل های سرگرمی، به صورت اسپم و از طرف گروه ها، وارد ایمیل می شه که همسرت نقشی در دریافتش نداره.
دوما: عضو بودن در یک شبکه اجتماعی، افزودن کسی به لیست دوستان، رد و بدل کردن پیغام های معمولی و چیز هایی از این دست، یک موضوع پیش پا افتاده در اینترنته و کمتر کسی در موردش حساسیت نشون می ده. بذار راحت تر بگم. حتی تماشای فیلم و عکس های پورن هم می تواند تنها و تنها از سر کنجکاوی و یا یک عادت باشه نه چیز دیگر.
بنابر این لازمه که فتیله حساسیت خودت در این مورد رو پایین بکشی و کمتر سر اینکه همسرت این ایمیل رو می بینه و فلان جا عضوه، حرص بخوری.
این گونه عادت ها رو می شه با رفتاری سرشار از عشق و مهربونی و با برنامه ریزی های مشترک برای اوقات فراغت کم و کم تر کرد. اما خیلی نامحسوس و به مرور زمان.
موفق باشی دوست من :72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
پرستوی مهاجر عزیز، خب من هم از همین موضوع ناراحتم که در مورد همسرم اصلا کوتاهی نکردم. کلی کتاب روانشناسی در مورد مردها و ویژگیهاشون خوندم. در مورد علایق و سلایقش حتی رنگ و طرح لباسی که دوست داره من واسش بپوشم دقیق بودم. سعی نکردم مشکلی تو محیط خونه داشته باشه تا برای رفع نیازش جایی دیگه سراغشو بگیره. بارها ازش خواستم هرجایی که احساس ضعف میکنه بهم بگه تا محیط خونه براش بهترین جا باشه. همیشه میگه تو بهترینی، من هیچ مشکلی ندارم و ... مشکل در داشتن عادات ناپسند همسرمه که از قبل از ازدواج همراهش بوده و هنوز که هنوز ترکش نکرده. بین این همه خواستگارهای متمول و تحصیلکرده ، من ایشون رو به عنوان همسر انتخاب کردم تنها بخاطر اینکه همه از ایمان و اخلاقشون تعریف میکردن! اما واقعا زندگی مثل یه هندونه ی سربسته میمونه خوش به حال کسی که وقتی میره زیر یه سقف، همسرش خیلی بهتر از تصوراتشه!!
آویژه جان، سلام. ممنون از اینکه برای حل مشکلم وقت گذاشتی. من 27 و همسرم 32 سالشه. هر دو فوق لیسانس و نحوه ی آشناییمون هم سنتی بود. خواستگاری و بعد ازدواج.
ایشون منزلی خریداری کردن و همه ی حقوقشون صرف پرداخت وامها میشه. نمیشه که کمک نکنم. اصلا اعتقاد دارم بین زن و شوهر این حرفها نیست. زندگی مشترک یعنی اموال و درآمدها مشترک. بحث مالی رو که مطرح کردم نه به عنوان اعتراض بلکه به عنوان نشون دادن همراهی همه جانبه ی من در زندگی بود.
اما در مورد ایمیل، من مشکلی با این ایمیلها ندارم اما پیگیری و حساسیت همسرم در مورد اونها منو اذیت میکنه.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
تصور من از وضعیت کاری همسرت، چیز دیگری بود. خیلی خوشحال شدم که نوشتی همه جور همراه و همقدم همسرت هستی و منتی برای این کمک بر سر شوهرت نداری. درود بر تو:72:
من در این حساسیت شما هم چیزی جز عشق نمی بینم. اما باید کنترل و هدایتش کنی.
اوقاتی که توی خونه هستید چطور می گذره؟ برنامه های متشکرتون چیه؟
اگر علایق مشترکتون رو بشناسی و در همون راستا برنامه ریزی کنی، گمان کنم به راحتی بتونی همسرت رو از این فضا دور کنی. اینطور نیست؟
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
همسرم فرد خیلی فعال و اکتیویه. خیلی اهل مهمونیه و آدمهای شوخ رو دوست داره و رو خونواده ش خیلی حساسه و از دیدن فیلم لذت میبره.
دیدم علاقه داره درس بخونه تشویقش کردم تا تو یهرشته ی دیگه کنکور بده، تو رشته ای که میخواست امتحان بده براش تحقیق میکردم و حتی کتابهای کنکور براش میخریدم.
متاسفانه مهمونی نمیتونیم بریم چون کیلومترها از خونواده هامون دوریم و تو این شهر فقط خونواده ی همسرم(پدر و مادر و خواهر و برادرش زندگی میکنن که اکثرا مسافرتند و خیلی اهل رفت و آمد با ما هم نیستن. درد و دلم زیاده خواهر از بحث در مورد اونها میپرهیزم!)
با اینکه آدم شوخ طبعی نبودم اما این صفت رو در خودم تقویت کردم و حتی جدیدترین جکها و اس ام اسای طنزی که به نظرم جالب میاد به ذهن میسپرم تا تو یه فرصت مناسب براش تعربف کنم یا اس ام اس کنم.
علی رغم همه ی بدرفتاریهای خونواده ش همیشه احترام اونها رو نگه داشتم و شاید بیشتر از همسرم من به اونها زنگ میزنم و تو مناسبتهای مختلف براشون هدیه تهیه میکنم.
خیلی اهل فیلم نیستم حتی روز خواستگاری هم بهش گفتم اما بخاطر علاقه ش به دیدن فیلم، همیشه اواسط هفته به اتفاق میریم فیلمهای مورد علاقه شو که تقریبا هردومون دوست داشته باشیم میخریم و آخر هفته ها میبینیم.
و خیلی چیزهای دیگه که سعی کردم همیشه حواسم بهشون باشه.
با همه ی این توصیفات که تنها بخش خیلی خیلی کوچکی از زندگی منه، آیا به نظرتون رفتارهای شوهرم انسانیه؟
آیا این مرد قلب و احساس داره؟
تا کی باید بجنگم؟ تا وقتی که دچار افسردگی یا بیماری روانی بشم؟پس نقش اون تو این زندگی چیه؟ احساس و آرامش من چی میشه؟ اصلا برای چی ازدواج کردم؟ آیا ازدواجم باعث پیشرفت من شده؟ اگه این زندگی ادامه پیدا کنه چه چیزی حاصل میشه؟ آرامش؟پیشرفت؟...بعیده
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیز دلم من الان متوجه شدم شما قبلا هم تاپیکی با همین موضوع در تالار داشتی. هنوز هم پاسخ شما پست های آنی و بهار شادی است.
آیا راهکار هایی که به شما ارائه شده بود را در پیش گرفتی؟
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
آفرین کار خوبی میکنی، پس دیگه فکر نمیکنم شوهرت چیزی کم و کسر داشته باشه. این علاقه شوهرت به این چیزا از محیط کارش نشات نمیگیره؟ آخه بعضی اوقات مردا بخاطر اینکه جلوی همکاراشون کم نیارن توی چت واین چیزا میرن چون این مسائل توی محیط های کاری خیلی باب هستش.
به نظر من توی خونه وقتی پای کامپیوتر میره، به یه دلیلی صداش کن که بیاد پیش تو و یه جور دیگه ای سرش رو گرم کن،
منم مثل شما خانواده ای اینجا ندارم ولی روزهای تعطیل آخر هفته مثلا فیلم قهوه تلخ می بینیم یا بیرون میریم.
به نظرم یه دوست خانوادگی خوب برای خودتون داشته باشید که خود شما رفتارهای اون آقا رو قبول داشته باشید، خیلی خوبه هم سرتون گرم میشه هم اون آقا میتونه تاثیر مثبت روی شوهر شما داشته باشه.
متاسفانه این اینترنت بین خانواده ها خیلی سردی میاره و تاجایی که میتونی وقتی شوهرت در منزل هست باید از پای کامپیوتر بلندش کنی. ولی متاسفانه در محیط کار دیگه کاری از دست ما برنمیاد. ولی وقتی که تورو دوست داره و خواسته هاتو تا اونجایی که بتونه تامین میکنه به نظرم خیلی به این کارش حساسیت نشون نده چون متاسفانه در قرن بیست و یک همه این مشکلات رو دارن.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیزم منم فکر میکنم نباید به این زودی ازش دلسرد بشی همونطور که پرستوی مهاجر گفت این مسایل امروز گریبان خیلی ها رو گرفته.راه حلش هم پاک کردن صورت مسئله نیست.یه راهی که به ذهن خودم میرسه اینه که گاهی اوقات نه همیشه توی استفاده از اینترنت همراهیش کنی و طوری که متوجه نشه که این کارت با منظوری هست سایتها و تالارهای گفتگوی جالب و در عین حال مثبت و آموزنده رو غیر مستقیم بهش معرفی کنی.و یا وقتی خودت داری اینترنت کار میکنی به مطالب جالب و سرگرم کننده که برخوردی یه جور صمیمانه صداش کن تا باهم پای این مطالب بشینید.اینطوری هم یه حس اعتماد به وجود میاد هم یه صمیمیت ومحبت دوستانه بینتون ایجاد میشه.
این راه فکر کنم یه کم این مشکل ارتباطات اینترنتی ناسالم ایشون رو مرتفع میکنه.
اما در مورد مسئولیت مالی باهات توی همدلی زن و شوهر موافقم ولی اگه توی این کار افراط کنی شانس همسرت و خودت رو برای اینکه اون برای بهبود وضعیت مالیتون و رفاهتون تلاش بیشتری کنه رو ازش میگیری.
برات آرزوی موفقیت میکنم واینو میگم که زنهای ایرانی بهترین و همراههترین و دلسوزترین زنهای دنیا برای خانوادشون هستند.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر جان خیلی ناراحت شدم دقیقا و دقیقا زندگی منم همینطوره و حتی کمی شدیدتر و منم تو این شهر غریبم و خانواده خودم دور و خانواده شوهرم... من دوساله پاش وایسادم ولی احساس میکنم هیچ وقت درست نخواهد شد و این وسط خودم بلاتکلیف موندم. تنها کاری که از دستم بر میآد دعا کردنه از خدای بزرگ میخام هر چی مصلحته رو بهت بده...موفق باشی
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
دوستان خوبم سلام
درسته تاپیک مشابهی ایجاد کرده بودم.خانم آنی گفته بود حساس نباشم این یه چیز طبیعیه و همسر من میخواد چیزهای بیشتری رو بدونه!!!
من نمیدونم خانم آنی یا هرکس دیگه ای که چنین راهنمایی ای میکنه اصلا متاهل هست یا نه و میدونه وقتی احساس کنی همسرت از زنهای دیگه بیشتر از تو لذت میبره یعنی چی؟ ااین دستور خداست که دیدن این تصاویر اشکال داره حرف من که نیست!
من حرف دوستان رو اجرا کردم. از تاپیک قبلی تا الآن سه ماه هم هست که به همدردی نیومدم. دیگه ایمیلهاش رو چک نمیکردم بیشتر محبت میکردم و انتقاد و.. خلاصه از هیچ چیز ناراحت کننده ای تو خونه ی ما خبری نبود!
تا این اواخر که مشکلی برای کامپیوتر همسرم تو محل کارش پیش اومد و چند روزی بود که از لپتاپ من برای رفتن به اینترنت استفاده میکرد و اینطور شد که من متوجه شدم همسرم ذره ای تغییر نکرده تنها پسووردهاشو عوض کرده!
یادمه تو برنامه ی گلبرگ کارشناس میگفت: لارم نیست شما کنجکاوی کنین تا مچ همسرتون رو بگیرین، خدا اگه بخواد شما چیزی رو متوجه بشین میشین!
از دیروز رفتم تو اتاق خواب، در رو رو خودم قفل کردم و نیومدم بیرون! میخواستم ببینم طاقت میارم نبینمش یا نه! طاقت آوردم تازه هروقت صداش رو میشنیدم احساس خشم و کینه میکردم!
نمیخوام باهاش دهن به دهن بشم، حرف زدن باهاش بیفایده است!
اگه در این موارد باهاش حرف بزنم فقط پزده ی حرمت بینمون دریده میشه. چند روزی سعی میکنم نبینمش تا کلاسهام تموم بشه، بعد میرم شهرستان مدتی پیش پدر و مادرم شاید بیشتر قدرمو بدونه...
شاید بیشتر احساس آزادی کنه
شاید تا آخر این ناکجا آاباد بره و سرش بخوره به سنگ و بچسبه به زندگیمون
پرستوی مهاجر، متاسفانه همسرم تو محل کار دوستهای خوبی نداره! اکثرشون یا طلاق گرفتن یا زندگی خونوادگش ناآرومی دارن! همه شون هم همسرشون رو مقصر ماجرا میدونن.
چند باری نسبت به این مساله بهش اعتراض کردم که تفکر اونها تو زندگی ما تاثیر میذاره، سر همین موضوع دعوا راه انداخت و گفت حق ندارم تو کارش دخالت کنم!!
متاسفانه توی دوستی برای همسر من فقط معرفت مهمه، اینکه شخص معرفت داشته باشه حالا میخواد هرکاره باشه باشه!!
همونها هم آتیش روشن کردن زیر زندگی ما!!
دوستان خوبم، و (بهار شادی عزیز، که انگار دیگه از راهنمایی کردن من مایوس شدی و حتی با من همدردی هم نمیکنی!) (آقای SCI که احساس میکنم خیلی به راهنماییتون نیاز دارم) به خدا من تو زندگیم کم نمیذارم مشکل از جای دیگه است و همین ناامیدم کرده
باورتون میشه همسرم روز عروسی ما حتی آهنگ نذاشت و تو هر عروسی ای هم که آهنگ بذارن پا میشه میاد بیرون اونوقت تو خلوت خودش هر نوع ترانه ای رو گوش میده؟
یه مدتی تو خونمون ماهواره داشتیم تا پیام بازرگانی میومد سریع به من میگفت کانالو عوض کن دوست ندارم خونمون محیط گناه بشه! اونوقت خوش تو خلوت خودش چیا که نمیبینه!!
یه سی دی گرفته بودم مجموعه فیامهای شهاب حسینی نه بخاطر بازی
رش بلکه بخاطر اینکه فیلمهای مجموعه قشنگ بود و ندیده بودیم، غوغا راه انداخت! اما رفتیم دندون پزشکی میبینم به خواست منشی دکتر که دختر سالمی نیست داره واسش آهنگ بلوتوث میکنه. اعتراض هم که میکنم اسمشو میذاره داری منو محدود میکنی!! بعد از اون ماجرا هم همیشه تنهایی رفته مطب!
حالا متوجه منظور من شدین؟ این تضادشه که داره آزارم میده
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
گفتم که بعد از دعوای بدون علت روز سه شنبه، چون از امتحان کردن همه ی راهکارها و نتیجه نگرفتن ازشون خسته شده بودم و خودم رو در شرف افسردگی میدیدم از دیروز رفتم تو اتاق و در رو رو خودم قفل کردم. نمیخواستم ببینمش.
امروز صبح اس ام اس داد:"میشه تمومش کنی عزیزم. بخدا دلم داره میترکه، این بچه بازیا چیه داری از خودت در میاری؟"
من هم جواب دادم:"من دیگه کاری به کارت ندارم. آزادت گذاشتم ببینم به چی میخوای برسی که نداشتی!عکسهای جدید مهناز افشار قشنگ بود؟ اندام دختران ورزشکار چطور؟! اعتراض چه فایده ای داره وقتی بدتر میکنی!مظلومتر از من گیر نمیاری که وقت عصبانیت خشمتو سرش تخلیه کنی. چند روز تحمل کن اتاقتو پس میدم."
جواب داد:"میشه بگی دیگه چی شده؟دیگه دلت از کجا پره؟! عکسهای شهاب حسینی چطور؟!"(آقا هنوز بابت اون سی دی که خریدم دلش پره!)
جواب ندادم دوباره اس ام اس داد که:"حدس میزنم چی شده!مرده شور اینترنتو ببرم، راستی از کجا فهمیدی مهناز افشار عکس جدید داده! چطور دیدی اگه واست جالب نبوده! واقعا واسه خودم متاسفم!"
فکر نکنم شوهرم خجالت بفهمه یعنی چی!!!
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر عزیزم
باز که گرد و خاک کردی خانوم خانوما :) باز دوست گلم چش شده که انقدر بی تابی می کنه؟
اتفاقا دیروز تاپیکت رو دیدم و میخواستم نظر بدم اما انقدر سر کار در گیر بودم که تا 8 شب شرکت بودم و بعد هم
رسیدم خونه خوابیدم و نشد اما به فکرت بودم گلم....
ماه منیر دیدی چه زود قضاوت می کنی راجع به آدمها و اصلا صبور نیستی؟ بهت ثابت شد؟
جناب sci یک مدته که کمتر تالار میاد چون درگیر کارهاشه و من هم درگیر برگزاری یک سمینار بین المللی...پس زود
قضاوت نکن! می خوام این قضاورت کردنت رو به زندگیت تعمیم بدم!
ماه منیر جان
کی گفته همسرت قلب نداره ، احساس نداره؟ هنوز هم سخت گیری و چیزی در تو عوض نشده!
لا اقل من که در نوشته هات اینطور حس نمی کنم...تو فقط شرایط رو تحمل کردی اونم با توقع جبران! چیزی رو در
خودت درونی نکردی و خودت رو تغییر ندادی! بگذار بهت بگم ماه منیر در این 3 ماه چی فکر می کرده احتمالا!
ماه منیر با خودش می گفته من خیلی خوبم و باید فرشته نجات همسرم باشم و دارم بهش لطف می کنم که بهش
فرصت میدم و اون باید این اخلاقش رو به سرعتی که من دلم می خواد ترک کنه و گناه نکنه!
بابا جان عزیز دل من ، همون خدایی که شما می گی گفته دیدن این تصاویر مضره ، گفته در دین اجباری نیست و
هدایت از گمراهی مشخص شده است! تو خیلی سخت گیری بخدا! مگه خوب بودن به زور و اجباره؟
تو هنوز به شدت آدم سخت گیری هستی و بسیار جدی و کمی هم خشن داری برخورد می کنی! تو زمان زیادی
بهش ندادی! تغییرات در بلند مدت جواب میدن به شرطی که تو خودت هم تغییر کنی! تو واقعا در ذهن خودت هم
رهاش کنی! میدون رو سریع خالی نکن عزیز من! این زندگی حق تو هست و تو نباید عرصه رو خالی کنی!
خیلی زود خسته شدی خانوم خانوما! دیدم درتاپیک خانم niko نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه منیر
من هم مثل شما خسته م و راهکارهایی که دوستان ارائه میدن همش برای تغییر رفتار ماست!! اما مشکل از کوتاهی ما نیست از همسرمونه که نمیدونم باید چجوری درمان بشه!!!!
خوب عزیز من ما که به همسر شما دسترسی نداریم که راهنماییش کنیم! بعد هم شما داری راه حل مسئله رو
می پرسی و ما بهت راهکار می گیم! من هرگز نگفتم که همسر تو کار درستی می کنه ماه منیر! اما همسر تو که
از ما نخواسته کمکش کنیم پس ما راهی به تو ارائه می دیم که تو بتونی شرایط رو درک کنی بعد هم تو هم ایرادت
کم نیست! وقتی که آدم فکر کنه هیچ ایرادی نداره مطمئن باش این خودش بزرگترین ایراده!
ما هم نگفتیم کوتاهی کردی در مسائل زناشویی!
کوتاهی شما در سخت گیری های بیش از حد ، حساس بودن زیاد ، کنترلگری بسیارت هست که باعث شده دیگه
همسرت بهت اعتماد نکنه! تو همش داری نهی از منکر می کنی خانوم خانوما!
امروز داشتم به عبارت امر به معروف و نهی از منکر فکر می کردم و اینکه چرا همیشه این دو عبارت با هم میاد!
به یک نتیجه منطقی رسیدم! آدم وقتی کسی رو از چیزی نهی می کنه به جای اون باید بهش یک جایگزین بهتر بده
و دائم فقط نهی نکنه! این جایگزین باید طوری باشه که فکر اون آدم از رفتن به سمت عمل اشتباه اون رو باز بداره به
صورت درونی و بعد انقدر نفسش رو مشغول کنه که دیگه فرصت نداشته باشه مثلا عکس یا فیلم ببینه!
بعد هم تو به خاطر اشتباهش همسرت رو طرد کردی و حتی فکر طلاق به سرت خطور کرد! خوب اونهم خسته شده
از این همه امر و نهی! از این همه کنترلگری و باید و نباید! میدونه کارش بده اما چون عادت کرده و کنجکاو شده و
سخته بدون جایگزین ترک این مسائل!
پس تو باید واقعا در ذهنت هم رهاش کنی و آزادش بگذاری و در عین حال براش بهترین دوست باشی و حتی برای
اوقات فراغتش برنامه بریزی که نره سمت این چیزها! متاسفانه درمان این مسائل صبر می خواد که شما نداری!
باید کتاب های مفید رو تو براش بخری ولی خودت بخونی و بهش نگی که بخون و حتی فیلمهایی که مناسبه رو تو
براش نگیری و برای خودت بگیری و خودت بشینی به تماشا و اصلا هم بهش نگی برای تو گرفتم و خودت بشینی به
تنهایی تماشاشون کنی تا خودش بره یواشکی بشینه فیلم های مناسب تو رو ببینه!
راجع به دوستان نامناسبش هم تو باهاش راه بیا ، رفیق شو و باهاش دوست باش تا بهت اعتماد کنه و اصلا هم از
دوستانش بدگویی نکن پیشش و در کم کم که بهت اعتماد کرد یکی یکی دوستانش رو از اطرافش پراکنده کن و
حتی کاری کن که دیگه وقت نکنه و حتی نخواد که جز تو وقتش رو با کس دیگه بگذرونه!
در عین حال آزادی عملش رو ازش نگیر و بگذار احساس استقلال کنه و حس نکنه با ازدواج کردن دیگه آزاد نیست!
اما جدا روی حساسیت زدایی خودت هم کار کن تا بتونی انقدر حساس نباشی و آرامش داشته باشی تو زندگیت!
صبور باش عزیزم ، صبور!
الصبــــــــــــــر مفـتــــــاح الفـــرج!
پس صبور باش! میدونم عذاب می کشی و درکت می کنم اما با این احساس محوری و ترک خونه و قهر فقط اوضاع
رو پیچیده تر می کنی!
راستی پیش یک روانشناس برای ریشه یابی و درمان این افراد معتاد به پورنو بینی به تنهایی رفتی؟
مسائل زندگیت قابل درمانن فقط باید صبور و خویشتن دار باشی دختر خوب :46:
زندگی بالا داره ، پایین داره! فقط صبر تو در پیگیری درمان خودت و همسرت میتونه بسیار معجزه بخش باشه!
موفق باشی گلم
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیز من!
مگه خودت نمی گی اون سه ماه که حساسیتت رو کم کرده بودی و کند و کاش نمی کردی در حریم خصوصی همسرت، هیچ چیز ناراحت کننده ای توی خونهتون اتفاق نیفتاد؟
پس چرا ادامه اش نمی دی؟
پانوشت: مایلم این جمله کاملا درست بهار عزیز دوباره روش تاکید بشه:
کوتاهی شما در سخت گیری های بیش از حد ، حساس بودن زیاد ، کنترلگری بسیارت هست که باعث شده دیگه همسرت بهت اعتماد نکنه! تو همش داری نهی از منکر می کنی خانوم خانوما!
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
واااااااااااااااای بهار شادیییییییییییییییی دوستت دارم. درسته که همیشه به من میگی حساسی اما باز هم دوستت دارم.
آویژه جان من نذاشتم همسرم ناراحت بشه اما ایشون خیلی اهل ملاحظه ی من نیست.
بهار شادی، به خدا دست خودم نیست. بشین پای درد و دل زنهایی که همسرشون این مشکل رو دارن ببین چه میکشن. از بیرون مساله رو دیدن و تاکید بر صبور بودن خیلی راحته اما وقتی توی زندگی باشی و احساس کنی با صبوری فقط داری روزهای قشنگ زندگیت رو از دست میدی بغض گلوت رو میگیره و راه نفست بند میاد.
درسته که من 3 ماه صبوری کردم اما نتیجه ش راضی کننده نبود. به قول دوستمون بهار شادی به امید فرج بودم که حاصل نشد! من به عنوان زن، رضایتم مهم نیست؟ فقط باید صبوری کنم؟ پس خودم، احساسم و آرامشم چی میشه؟
میدونی چقدر سخته با کسی زندگی کنی که احساس کنی براش جذاب نیستی! بارها شده به خودم رسیدم اما اون انگار نه انگار. با اینکه همه میگن چهره م خیلی زیباست اما این زیبایی رو همسرم باید ببینه که نمیبینه! اونوقت میره سراغ عکسهای مهناز افشار و ..! واقعا چرا باید اونا برای همسر من جذاب باشن اما من نه!!
بهار شادی من که از اول حساسیت به خرج ندادم به مرور زمان حساس شدم و شکننده تر!
برای سمینارت هم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم همیشه موفق باشی خواهر خوبم. خوشحالم که همراهیت رو از من دریغ نمیکنی حتی درحالی که سرت حسابی شلوغه
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر
داری بد می کنی! شدی مثل این بچه ها که پا رو زمین می کوبن تا خواستشون رو اجابت کنی!
چرا تنهاش گذاشتی؟ چرا بازی روانی حالا گیرت آوردم رو راه انداختی؟ چرا با بی تدبیری و زور میخوای مسائلت رو حل
کنی؟ قهر مال بچه هاست! این اس ام بازی های بچه گانه چیه؟ اون واقعا نمیفهمه تو چته! بخدا نمیفهمه!
حس می کنه تو بهش بی اعتمادی! باهات لجبازی می کنه! در رو باز کن و باهاش دوست باش! بخدا همسرت دوستت
داره...دلت میاد کسی و که گرفتاره ترکش کنی؟ بعدا پیش خودت شرمنده نمیشی که زود میدون رو خالی کردم؟
گلم کمی خویشتن دارتر باش آخه! میخوای با قهر و ترک به افراد ناسالم اجازه ورود بدی؟
در رو باز کن و خوب گریه کن تو آغوشش! حتی باهاش درد و دل کن و بهش بگو که دوستش داری اما نرو بگو مهناز
افشار چطوره! تجسس نکن! باهاش صحبت کن و با صحبت آروم تو یک فضای رمانتیک و بدون استرس (نه با امر و نهی
و باید و نباید) باهاش گفتگو کن!
باهاش دوست باش بدون اشاره به این مسائل! دست بردار از ایفای نقش آدم خوبه! اون بد نیست! فقط نیاز به همراه
بودنت تو و صبر و درمان با جایگزین بهتر داره! بهش کمک کن با جلب اعتمادش
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
بهار میدونی چقدر گریه کردم؟ من از خیلی وقت پیش مشکلش رو میدونستم اما به روش نمیاوردم ، همش غیر مستقیم باهاش حرف میزدم. مثلا وقتی میرفتیم بیرون میدیدم یکی داره به یه خانومی نگاه میکنه میگفتم خدارو شکر همسر من اینطوری نیست! اون هم بجای اینکه شرمنده بشه بادی به غبغبش مینداخت و بیشتر بخ هودش افتار میکرد جالب اینه که اون هیچوقت شرمنده نیست! همیشه مشکلاتشو خواسته به من تعمیم بده و بگه تو هم همینطوری!
یا مثلا براش از دوستهای ساخته ی ذهنم میگفتم که بخاطر اینکه همسرشون از اعتمادشون سو استفاده کرده زندگیشون از هم پاشید!
کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد اما کسی که خودش ر به خواب زده چطور بیدار کنم؟! خداااااااااااا
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
عزیز دلم
اول یک آفرین بهت بگم و یک تشویق جانانه برای تلاشت :46:
:104: :104: :104:
آروم باش خانوم گل :) خویشتن دارتر باش! فکر می کنی من چون مجردم تو زندگیم مسئله نداشتم؟ بخدا داشتم!
حالا نه مسئله تو رو اما مسائلی توی زندگیم داشتم که هیچ کس جز خدا نمیدونه چون معتقدم باید مسائل رو حل کرد
و خود خدا هم کمکم کرد به حل مسائلم...پس نفسم از جای گرم در نمیاد :46:
مشکل ما خانومها میدونی چیه؟
اینکه مستقیما به مردها نمی گیم واقعا چمونه! میخوام بهت یک نکته مهم رو بگم!
مردها اصلا غیر مستقیم نمی فهمن که منظورت چیه! اون واقعا فکر می کرده تو داری ازش تعریف می کنی و اصلا
نفهمیده داری غیر مستقیم بهش تیکه میای و تازه کلی هم به خودش افتخار کرده :311: می بینی چقدر با ما
متفاوت هستند مردها؟ :) پس به جای گریه کمی با مطالعه روحیات مردها رو بشناس!
اصل بعدی اینه که وقتی دقیقا حالت بده با استعاره و ایما و اشاره به مردت نگو که من چمه! مستقیما مسئلت رو
بگو! چون اونها دقیقا متوجه چیزی میشن که مستقیم بهشون میگی!
مردها از کنترل شدن بیزارند! پس با زیرکی بدون اینکه بفهمه ازش درخواست کن ولی هرگز پا به حریم شخصیش
مثل ایمیل ، موبایلش ، دفتر خاطراتش ، جیب کتش و شلوارش و مسائل شخصی دیگش نگذار و بگذار برای خودش
یک حریم خصوصی داشته باشه! مطمئن باش اگر این فضا رو بهش بدی قدر دان توست!
همسرت خودش رو به خواب نزده! فقط تو روحیات مردها رو خوب نمیشناسی!
شاید اگر مردها و خواسته هاشون رو بشناسی بتونی باهاشون مکالمه کنی!
من دارم بهت میگم که اون هنوز نمیدونه تو دقیقا چته...باور کن زیاد هم پیچیده نیست! تو توی ذهنت این مسئله رو
بغرنج کردی!
اینکه اون عادت کرده به دیدن این عکس ها معنیش این نیست که به تو بی توجهه یا تو زیبا نیستی! برعکس از نظر
همسرت تو هم زیبا هستی هم بسیار خوب! اما چون باهاش دوست نیستی و همونجوری که هست نمیخوایش
و میخوای طوری باشه که تو میخوای خسته است! نمیدونه ماه منیر حساس رو چکار کنه؟ مستاصله و سعی داره
بهت بگه که دوستت داره ولی بلد نیست! دلم براش میسوزه ، بنده خدا سعی داره بفهمه چی شده اما تو رفتی
در رو بستی گریه می کنی و اون نمیدونه واقعا چته!
پس بلند شو برو باهاش آشتی کن و باهاش گفتگو کن! گفتگو تو فضای رمانتیک خیلی مسائل رو حل می کنه!
به خدا قهر هرگز تو رو به خواسته ات نمیرسونه!
بهش زمان بده! تو این مدت باهاش دوست باش! همراه باش! همینطور که هست!
مطمئن باش اون کسی رو به همسر زیبای خودش ترجیح نمیده عزیز دلم :46:
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
بهار نازنینم دنیا محل امتحانه و هرکسی که توی این دنیا زندگی میکنه داره یه جور آزمایش میشه...پس من هرگز فکر نکردم خدای نکرده نفس شما از جای گرم در میاد و همیشه به حرفهات با دقت توجه کردم...
خوشحالم از اینکه اینجا رو برای درد و دل و دوست صبوری مثل شما رو برای هم صحبتی دارم.
ایکاش واقعا همسر من همینقدر مظلوم و بی اطلاع بود که شما میگی!! عزیزم من ابتدا غیر مستقیم و بعد با احترام و مستقیم حرفهامو بهش زدم ... اما اون فقط صورت مساله رو پاک میکنه و به حل موضوع نمی پردازه...اتفاقا اون از دنیای زنونه ی من شناخت نداره. یادمه اول ازدواج واسه هردومون یه سری کتاب برای شناخت طرف مقابل خریدم من همه ی کتابها رو خوندم و ازش میخواستم هرجا که برای اون بیشتر اهمیت داره بهم تذکر بده اما اون تا حالا حتی یک صفحه از کتابهای مربوط به من رو نخونده! دلیلش هم اینه من خودم قبل از ازدواج به اندازه ی کافی در این زمینه اطلاعات کسب کردم!! بگذریم خواهر
همیشه این من بودم که دوست داشتم همیشه باهاش باشم. روزها تا ساعت 7-8 شب چیزی نمیخوردم و منتظر میموندم از سر کار بیاد و با هم نهارمون(در واقع نهار و شام) رو با هم بخوریم.
همیشه صبحها که میخواست بره بیدار میشدم و تا دم در بدرقه ش میکردم و از زیر قرآن ردش میکردم و براش روز خوشی رو آرزو میکردم. نزدیک ساعت اومدنش هم به خودم میرسیدم و به استقبالش میرفتم.
همیشه غذاهای متنوع درست میکردم و همیشه ازش میخواستم اگه چیزی هوس کرده بگه تا براش همونو درست کنم.
همیشه به مناسبتهای مختلف به پدر و مادرش زنگ میزدم و براشون هدیه تهیه میکردم.
این روزها با خودم میگم شاید من خیلی در دسترسش بودم و همین باعث شده آقای شکارچی از صید خودش خسته بشه... شاید برای همینه که دیگران براش جذابترند! میخوام چند روز با خودم و تو خودم باشم!! فعلا به تحصن ادامه میدم... شاید دلش برام تنگ بشه... شاید.... و اگر نشد چیزی رو از دست ندادم، فقط روزهام رو بدون دعوا و گریه سپری کردم!!
بهار از اینکه برام می نویسی احساس میکنم تنها نیستم. توی دنیای مجازی هم میشه مفید و پرانرژی بود، درست مثل شما...
نمیدونم شاید امروز بیاد و اینترنت خونه رو قطع کنه! قبلا هم اینکار رو کرده. وقتی بهش اعتراض کرده بودم مودم رو برداشته بود و با خودش برده بود محل کار.. نمیدونم شاید دوباره اینکار رو بکنه چون از نطر اون این منم که باید تغییر کنم نه اون! و شاید متوچه نیست که هردو باید تغییر کنیم!
اگه نتونستم بیام دلیلش اینه در غیر اینصورت بهار منو تنها نذار
میدونی بهار یادمه یکی از دوستان همدردی(فکر کنم لیلا موفق بود) که تو تاپیک قبلی که زده بودم کلی منو نصیحت میکرد و تا حدودی هم احساس میکردم به من حق نمیداد. پریشانی منو درک نمیکرد و مثل خیلی ها من رو به صبر دعوت میکرد تا اینکه متاسفانه عید امسال خودش متوجه مشکل اینچنینی در همسرش شد و اونوقت بود که دیگه هیچکدوم از راهکارهایی که ارائه میداد براش عملی نبود چون اون حالا توی ماجرا بود و نگاه از بیرون به ماجرا نداشت!
امیدوارم هیچوقت هیچکس توی زندگیش امتحانی نشه که از عهده ی تحملش بر نمیاد. و خدا ما رو به چیزی که طاقت نداریم آزمایش نکنه...
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر عزیز
همه ی پست ها رو خوندم...
به نظرم اومد چیزی که بیشتر از همه تور رو اذیت میکنه رفتار متناقضیه که از شوهرت میبینی؛ این واقعا آزاردهندست مخصوصا اینکه این تناقض رو بیشتر تو مسائل جنسی میبنی...
درکت میکنم خانوم و همه ی تلاشت رو برای حفط زندگیت تحسین میکنم.
و چندتا توصیه که هیچ وقت تکرارش نکن: حریم ها رو نشکن... مدام بهش یادآوری نکن که داره تو محیط مجازی چیکار میکنه... کاری کن که خودش شرمنده بشه... اتاق خوابتون رو هیچوقت از هم جدا نکنید...
چه اشکالی داره وقتی شک میکنی که الان ممکنه بره سراغ اینترنت تو بهش خط بدی... بگی عزیزم من الان عجیب به آغوش تو نیاز دارم و با این حرفا بکشونش سمت خودت.
اینکه همسرت تورو برای نماز صبح بیدار میکنه خودش میخونه یعنی امیدی به اصلاحش هست... با این روحیه ای که شما داری و زمینه ای که همسرت داره مطمئنم که میتونی شرایط رو درست کنی.
در ضمن در هیچ حالتی خدا رو فراموش نکن.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر عزیز
من میتونم حالت رو درک کنم و برای خودم یک فاجعه است که مرد زندگیم در آینده درکم نکنه وقتی ازدواج کردم و حس
می کنم تنهایی الانم بهتر از وقتیه که متاهل باشم و تنها بمونم! من نمیگم حق با تو نیست! ما با هم دنبال یک راه
هستیم! بعد هم بپذیر زیادی در رابطه مایه گذاشتی! و بدتر از همه جدای از اینکه دائم در دسترسش بودی توقع جبران
هم داشتی! اما عزیزم این فاصله و این در دسترس نبودن نباید با قهر باشه!
زن و شوهر باید یک مقدار بینشون فاصله باشه تا دلتنگ هم بشن!
اینکه من می گم چند وقت بهش گیر نده ، چند وقت آزادش بگذار برای راحتی خودته!
بگذار با خودش بگه چرا ماه منیر یک مقدار آروم شده و دیگه به من کاری نداره! محبتت رو به قاعده و اندازه کن!
قبول دارم که اون باید بهت توجه کنه اما مردها از این کلمه متنفرند که تو باید تغییر کنی!
آقایون 1000 الله اکبر گل بی عیبن و ما زنها هستیم که باید بپذیریم شرایط رو! باید مدیریت کنیم بحران ها رو!
اصلا هیچ فکر کردی چرا خدا به زن نقش مادر و مربی و تربیت کننده داد؟ چون میدونست زن صبوره! زن مظهر عشق
و عطوفته..برای همین این امر خطیر رو به مرد نسپرد!
دیگه بهش نگو باید تغییر کنی! فقط رهاش کن یک مدت! البته حواست شش دنگ به زندگیت باشه و نیازهاش رو
مرتفع کن ولی خیلی دم دستش نباش! بگذار حتی تو خونه اگه میخواد ببینتت گاهی بگرده تا پیدات کنه!
کم کم بهش با این رفتارت میفهمونی که اون هم باید از خودش مایه بگذاره در رابطه!
ماه منیر
همسرت دوستت داره؟ بهت ابراز محبت کلامی می کنه؟
تو دوستش داری؟
فقط با همین اخلاقش مشکل داری؟ یا مسائل دیگه هم داره؟
آیا محاسنی هم داره که دوستش داشته باشی؟
برات دعا می کنم عزیزم چون حالت رو می دونم خوب نیست
من عقد برادرمه و درگیر مراسماشم
تا شنبه خدانگهدار
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
دوستم داره و دوستش دارم. چون وقتی حالش خوبه از هیچ محبتی نسبت بهم دریغ نمیکنه. چون وقتی حالش خوبه حال من رو هم خوب میکنه. چون خیلی ویژگیهای مثبت داره که خیلی ها اون ویژگیها رو ندارن.
انشاالله همیشه به عروسی و شادی بهار جان.
امروز فهمید پسوورد ایمیلشو داشتم، ابکار کردم ولی اون گفت دروغ میگی چون در غیر این صورت دلیلی برای شک کردن به من نداری! و امروز با اینکه روز تعطیلش بود رفت سر کار و تا حالا هم نیومد خونه! فکر نکنم تا دیروقت بیاد!! این هم از امروز ما!
گل کاغذی ، دقیقااااااااااااااً منظورم همینه. تناقض! تکلیفم با رفتارهاش روشن نیست... گاهی خیلی خوبه گاهی نه..
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
نظر منم اینه که این تناقض یعنی تکلیفش با خودش هم مشخص نیست....
میتونی صفات خوبش رو تقویت کنی... وقتایی که خیلی خوبه مدام ازش تعریف کن ... و وقتایی که خوب نیست خوبی هاش رو بهش یادآوری کن... مثلا بگو اون دفعه که اونجوری شد من بیشتر دوست داشتم اما بازم یادآوری میکنم :305:درمورد رابطه ی مجازیش چیزی نگو...
ما همه برای حل مشکلت دعا میکنیم ماه منیر:316:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه منیر
میدونی بهار یادمه یکی از دوستان همدردی(فکر کنم لیلا موفق بود) که تو تاپیک قبلی که زده بودم کلی منو نصیحت میکرد و تا حدودی هم احساس میکردم به من حق نمیداد. پریشانی منو درک نمیکرد و مثل خیلی ها من رو به صبر دعوت میکرد تا اینکه متاسفانه عید امسال خودش متوجه مشکل اینچنینی در همسرش شد و اونوقت بود که دیگه هیچکدوم از راهکارهایی که ارائه میداد براش عملی نبود چون اون حالا توی ماجرا بود و نگاه از بیرون به ماجرا نداشت!
امیدوارم هیچوقت هیچکس توی زندگیش امتحانی نشه که از عهده ی تحملش بر نمیاد. و خدا ما رو به چیزی که طاقت نداریم آزمایش نکنه...
ماه منیر منظورت منم؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی مشکل مشابه مشکل تو برام پیش اومد منم دقیقا یاد تو افتادم.هنوزم سر حرفم هستم حتی اگه خودم نتونم بهش عمل کنم.فقط خواستم بهت بگم من اون موقع قصد نداشتم ناراحتت کنم همه که نمی تونن مثل بهار عزیز به مراجع آرامش بدن البته من تمام سعیم این بود که بهت کمک کنم در ادامه که فهمیدم واقعا حرفام معکوس عمل می کنه دیگه نظر ندادم.در هر حال معذرت می خوام.
ماه منیر اینم بدون ترک اعتیاد خیلی سخته.خیلییییییییی.باید صبرمونو بالا ببریم.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام ماه منیر جان
تو هم شدی من که از مشکلاتت یه غول بزرگ می سازند
منم مثل توام ولی از نوع دیگه ای که از کوه ،کاه می سازند
هرچی تو نوشته هات دنبال چیز غیر عادی بودم چیزی پیدا نکردم
راه حلی رو که من تو این جور مسائل در زندگیم پیش گرفتم این بوده :
من و همسرم تو این مسئله لااقل باهم دوستیم
حتی اگه چیز جالبی باشه مثل زیباترین زن دنیا یا عکس های جدید مهناز افشار یا زیباترین.......
برام ایمیل می کنه و من هم متقابل همین طور چون من هم دوست دارم ببینم زیباترین و یا ... چه شکلیه مثل اون و همسر من هم آدمه و حتی گاهی با هم در موردش حرف می زنیم که مثلا فلان ایمیل یا فلان عکس چه طوری بود و گاهی بهم میگه مثلا اقلیما فلان عکس رو دیدم اینطوری بود و یا اونطوری بود بهش میگم برام من هم بفرست ببینم بهم میگه نه برای تو مناسب نیست
خوب منم می تونم گیر بدم چرا برای تو مناسب هست ولی برای من نیست
ولی می بینم آخه چرا گیر بدم بعدشم اون نگه که چی می بینه و یا........
سعی کن با همسرت دوست باشی تا بفهمی دردش چیه....
مثلا همسر من فلان مدل لباس رو دوست داره و ما توخیابون هستیم بهم میگه اقلیما ببین اون خانومه چه شیکلیه من اگه قبلش بهش گیر داده باشم که چرا تو خیابان به فلان زن نگاه کردی اونم بعدش به من نمی گه و من نمی فهمم همسرم از چه تیپ لباسی خوشش می اد که بعد خودمم همون تیپ و براش بزنم تا ذهنش پیش اون تیپ و لباس نمونه
باهاش دوست باش و رفیق
این بچه بازی ها رو هم بذار کنار یعنی چی می ری تو اتاق در رو روی خودت می بندی
به خدا تاثیری نداره........
از من به عنوان خواهرت بپذیر
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
رایحه ی عشق و اقلیما ار نوشته هاتون ممنونم.در اینکه من حساسم شکی نیست و در اینکه همسر من هم رفتارش رو باید متعادلتر کنه شکی نیست. یه قول دوست عزیزمون بهار شادی، شماها که به همسرم دسترسی ندارین فقط میتونین منو راهنمایی کنین. خب من سراپا گوشم.
نکته ی اول باید از حساسایتم کم کنم. چششششششششششششم. سمعا و طاعتا
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
میشه بگی برای کم شدن حساسیتت چی کارا می کنی؟
اینو پرسیدم تا برنامه ات رو اینجا بنویسی تا یادت نره
ما منتظریم ببینیم ماه منیر برنامه اش برای کم کردن حساسیتش چیه.........
اینجا بنویس
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر خود من دیگه به هیچ وجه دیگه همسرمو چک نمی کنم.و اینو قبول کردم اگه داره می ره دنبال این چیزا از روی عادته و وقتی سرش به چیزای دیگه گرم باشه دیگه نمی ره سراغ این چیزا.یه جورائی از بیکاریه.حالا تو هم مثل من دلیل اصلی رو پیدا کن.و خود خواهی نکن.به خاطر خودش کمکش کن نه به خاطر اینکه انتخاب تو باید پاک و معصوم باشد.راستش خانواده همسره منم مذهبی هستن و حتی از نوع افراطی که البته همسرم کاراشونو قبول نداره گاهی.ولی خوب خودشم به عنوان فرد مذهبی شناخته می شه البته بدون داشتن افراط.به قول ت.و گاهی یه حرفائی می زنه ....
مثلا یه با مادرش راجع به ماهواره گفتگو می کردن که همسرم گفت از هر چیزی می شه بد استفاده کرد وقتی الان دیگه اینترنت تو خونه آدمه دیگه ماهواره پیشش هیچه.مونده به استفاده خود آدم.این همون موقع ها بود که من درگیر همین مشکلش بودم و وقتی اینطور گفت خیلی ناراحت شدم اما الان دیگه می دونم شیطان وسوسه می کنه و مومن ها رو بیشتر
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
ماه منیر خود من دیگه به هیچ وجه دیگه همسرمو چک نمی کنم.و اینو قبول کردم اگه داره می ره دنبال این چیزا از روی عادته و وقتی سرش به چیزای دیگه گرم باشه دیگه نمی ره سراغ این چیزا.یه جورائی از بیکاریه.حالا تو هم مثل من دلیل اصلی رو پیدا کن.و خود خواهی نکن.به خاطر خودش کمکش کن نه به خاطر اینکه انتخاب تو باید پاک و معصوم باشد.
:104: :104: :104: :104:
این پست رایحه عشق ارزش رتبه داره واقعا به 2 دلیل :
1- به خاطر تغییرات مثبتی که توی خودش ایجاد کرده
2- به خاطر اینکه این تجربه ملموس رو داره به تو انتقال میده ماه منیر
البته امروز کوپنم پر شده و فردا رتبه میدم :72:
=======================
واما ماه منیر عزیز
چه چشششششششمی گفتی خانومم :)
بسیار خرسندیم بابت این همه تغییر در روحیات شما بانو :46: :104: :104:
حالا در راستای کاهش حساسیت چه کردی؟
از همسرت هم کمک بگیر که تو رو در چه مواردی حساس می دونه!
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام به دوستای نازنینم
بهار شادی عزیز، عقد برادرت مبارک باشه خانومی. انشاالله شما همیشه غرق در شادی باشی و این زوج جوون هم خوشبخت بشن.
من هم مثل دوستمون رایحه جان، سعی کردم ریشه یابی کنم. علتش نمیتونه بیکاری باشه چون ایشون حتی وقتی در محل کار هم هستند و سرشون خیلی شلوغه هم به سراغ این مطالب رفتند.
من فکر میکنم دو علت داره:
1- پدر و مادرشون انسانهایی به ظاهر مذهبی با عقاید خاص خودشون هستند که سخت گیریهای بیش از حد داشتند(یه روزی داشتیم یه فیلم میدیدم که پسر جوان داستان فیلم رفته بود سراغ اینجور کارها و من زمان رو مناسب دیدم و از همسرم پرسیدم به نظرت چی شده که این جوون اینجوری شده؟ گفت از بس تو خونواده محدودش کردن!) البته سختگیریهای پدر و مادر ایشون بر مبنای برداشت شخصی خودشون از دین بوده و نه اسلام حقیقی... الآن هم رابطه شون با پسرشون اصلا خوب نیست و همین بیشتر همسر من رو دین زده میکنه. همیشه لا به لای حرفهاش به من میگه آدمی که دل مردم رو به درد نمیاره بهتره از کسی که نماز شب میخونه اما زخم زبون میزنه.
2- دوم اینکه به جهت دلیل اولی که گفتم، همسرم سعی کرده دوستانش رو بر مبنای معرفت شخص انتخاب کنه و دیگه به این کاری نداره که شخص چه کاره ست!(مثلا یادمه اوایل ازدواج خیلی به گوشیش حساس بود و اصلا نمیذاشت من به گوشیش دست بزنم. حساسیت اون نسبت به این مساله بیش از حد بود، چون من میدیدم گوشیش دست همه هست و فقز ایشون من رو محدود میکنه.یه روزی رفتم سراغ گوشیش و دیدم چند تا شماره ی خانوم به اسم کوچیک تو گوشیش سیو شده و از طرف یکی از همون شماره ها هم یه جک خیلی بد برای همسرم اومده! خیلیییییییی ناراحت شدم تنها کاری که مردم این بود که آروم و بیصدا گریه میکردم چون اون موقع خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم. فهمید و یادمه که تنها چیزی که گفت این بود که شماره شو یکی از دوستاش داده به چند تا دختر و این هم رفاقتش رو با دوستش به هم زده... میدونستم داره دروغ میگه چون در این صورت دلیللی نداشت شماره ها رو سیو کنه یا حتی جک بد رو تو گوشیش نگه داره، اما بحث رو ادامه ندادم. انتظار من بعد از اون روز این بود که حداقل رابطه ای با اون رفیقش نداشته باشه اما اینظور نبود. هنوز هم که هنوزه تو هر مناسبتی به همین رفیقش اس ام اس میده و تبریک میگه. اوایل اعتراض میکردم و میگفتم آدمها رو از رو دوستاشون میشناسن. شاکی میشد که تو به همه ی دوستای من گیر میدی و ... دعوا راه مینداخت من هم بیخیال شدم)
3- همسرم خیلی دهن بینه و سریع از دوستانش تاثیر میپذیره. یعنی اگه یه روزی اونها یه گلایه ای از همسرشون بکنن همسر من هم اون گلایه رو میاره تو زندگیمون! این باعث میشه که گاهی بی دلیل دعوا کنیم و از هم دور بشیم. بارها همسرم گفته وقتی دعوا میکنیم جذابیتت برام کم میشه که فکر میکنم حرف درستی هم باشه. متاسفانه ما هردو آدمهای حساس و زودرنجی هستیم و تا حالا نشده یه بحص منطقی داشته باشیم!
تا وقتی خود فرد پی به اشتباهش نبره نمیشه کمکش کرد. من همسرم اصلا قبول نداره که کارش درست نیست و همیهش میگه تو بیش از حد حساسی! ین روزها احساس میکنم هیچکدوممون دوست نداریم با هم بریم بیرون! چون من از نگاههای اون به دیگران رنج میبرم اون هم از حساسیت من. انگار یه جور عادت شده براش.. یادمه اوایل ازدواج میگفت من سلیقه ی داداشم رو تو انتخاب همسر میدونم. گفتم از کجا؟ گفت هروقت با داداشم میرفتیم بیرون از دختری که خوشمون میومد به هم نشون میدادیم...!!!!! شاید من از همون روز بود که به حرفها و رفتارهای شوهرم حساس شدم!!!
میدونم که نسبت به گذشته تغییر کرده اما نه اونقدر که لازمه ی زندگی متاهلیه...
من دیگه بهش گیر نمیدم یعنی اینکار فقط باعث لجبازی و پنهون کاریش میشه.
این موارد رو من تو اینترنت جستجو کردم و سعی میکنم که تو زندگیم اعمال کنم:
براي خوشبخت بودن هزار و يك راه وجود دارد. راههايي كه شايد يكيشان را تاكنون رفته باشيد اما قطعا هزارتايشان را هنوز امتحان نكردهايد. بعضي از اين راهها آسان نيستند و سالها زمان ميبرند تا بتوانيد محققشان كنيد، شايد هم درميان كار خستهتان كنند و كنارشان بگذاريد اما خيليهايشان را ميتوانيد در يك چشم بههمزدن به عادات روزانهتان تبديل كنيد و با هر روز تكرار كردنشان خوشبختيتان را تضمين كنيد. به همين دليل هم در اين صفحه 7راه از سادهترين و موثرترين راهها را به شما پيشنهاد ميكنيم.
تغييرات تدريجي اتفاق ميافتند
هيچ كسي نيست كه تغيير نكند و مطمئنا بعد از چند سال، شما و همسرتان هم تغييرهاي زيادي خواهيد كرد. يكسري از آرزوهايتان را فراموش ميكنيد و عادات جديدي به دست خواهيد آورد. اينكه از خودتان يا او توقع تغيير نكردن داشته باشيد، راه خوشبخت ماندن نيست اما شما بايد اين تغييرات را در يك محدوده مشترك هدايت كنيد. شما حق نداريد همسرتان را جا بگذاريد و ظرف چند سال زير و رو شويد اما اگر با هم وقت زيادي بگذاريد، به مرور در جهت شبيهتر شدن به يكديگر تغيير خواهيد كرد و اين همان چيزي است كه بعد از چند سال زندگي مشترك از شما و او انتظار ميرود.
براي تغيير صبر ميخواهيد
قطعا همسر شما هم مثل همه آدمها اشتباهاتي ميكند؛ اشتباهات كوچكي كه شايد بهنظر او بياهميت باشند اما براي شما بدترين اتفاق ممكن تلقي ميشوند و هرچه هم غر ميزنيد، نميتوانيد او را عوض كنيد و جلوي اين اتفاقات را بگيريد. حالا شايد برايتان اين سوال پيش بيايد كه چطور ميتوانيد بهترين و اثرگذارترين برخورد را با اين اشتباهات هميشگي داشته باشيد. كار سختي نيست. فقط كافياست بهجاي داستانپردازي و پروندهسازي، خواستههايتان را در 3 جمله بيان كنيد. مثلا اگر قرار بوده آشپزخانه را تميز كند و نكرده، به جاي گفتن اينكه تو هميشه همينطور هستي؛ هيچوقت به قولهايت عمل نميكني و حرفي كه زدي اصلا برايت مهم نيست تنها بگوييد: «گفته بودي آشپزخانه را تميز ميكني اما نكردي. لطفا اين كار را انجام بده.» مهم نيست كه چند بار مجبور هستيد از اين روش استفاده كنيد. زيرا عادات قديمي به اين راحتيها از بين نميروند اما استفاده از اين روش، حداقل ميتواند مشكل فعلي شما را بدون ايجاد تنشهاي اضافه حل كند و با ديدن محبت هميشگي و صبوري شما، در دراز مدت عادت او را هم تغيير دهد.
بخشش عشق ميآورد
شايد اين يك حقه زنانه باشد اما اگر ميخواهيد در زندگي مشتركتان موفق باشيد، بايد اين حقهها را هم ياد بگيريد. درست زماني كه همسرتان انتظار دارد با او برخورد كنيد و سرزنشش كنيد، ببخشيدش و از كنار خطايش بگذريد. فرض كنيد كه ناخواسته اشتباهي كه ميدانسته آزارتان ميدهد را انجام داده و حالا به دليل واكنشي كه از شما انتظار دارد مضطرب است. ميتوانيد در اين لحظه او را غافلگيركنيد و هم متانت و بزرگواريتان را به رخش بكشيد و هم با يك بخشش غيرمنتظره او را هزار برابر عاشقتر كنيد.
منم منم نكنيد
خيلي از ما براي صحبتكردن از احساساتمان يا اثبات جديتان مرتب از واژه من استفاده ميكنيد. از آنجايي كه در اغلب اوقات قصد بدي پشت حرفهايمان نيست و فقط از سر عادت اين واژه را به زبان ميآوريم، خودمان متوجه فاجعهاي كه اين واژه به بار ميآورد نميشويم. گفتن جملاتي مثل «من امروز حوصله بيرون آمدن ندارم»، «من از رفتوآمد با فلاني راضي نيستم»، «اين شرايط من را خسته كرده» و. . . از نظر همسرتان به هيچوجه بيان ساده احساسات نيست بلكه او گمان ميكند در تمامي اين موارد، شما او را مقصر ميدانيد و بيكفايتي اوست كه اوضاع را براي شما سخت كرده است.
حرفهايش را بشنويد
شنيدن، بزرگترين انتظاري است كه همسرتان از شما دارد و بهترين كمكي است كه ميتوانيد به زندگي مشتركتان بكنيد اما قطعا زماني كه در آشپزخانه هستيد يا اينكه در اتاق مشغول كاري هستيد، نميتوانيد صداي همسرتان كه روي كاناپه جلوي تلويزيون نشسته را بهخوبي بشنويد يا با او گفتوگو كنيد ولي دوري شما گناه همسرتان نيست، پس حق نداريد در اين مورد كاملا او را نااميد كنيد. بهجاي اينكه با گفتن صدايت را نميشنوم خيالش را راحت كنيد و بحث را تمام كنيد، بهتر است او را متوجه موقعيتتان كنيد و بگوييد به محض اينكه كارتان تمام شد اين گفتوگو را ادامه خواهيد داد البته گفتن اين موضوع كافي نيست؛ در اين مورد نبايد فراموشكار باشيد و در نخستين فرصت بايد خودتان بحث را پيش بكشيد و به او ثابت كنيد كه حرفهايش برايتان بياهميت نيست و منتظر شنيدنشان هستيد.
غلطگيري ممنوع
فكر نكنيد بيشتر ميدانيد و ميتوانيد اشتباهات ديگران را اصلاح كنيد. اينكه مدام غلطهاي گفتاري همسرتان را بگيريد، از لباس پوشيدن و جويدن غذاي او ايراد بگيريد و احساس داناي كل بودن كنيد، ميتواند رابطه شما را به وضعيت خطرناكي وارد كند. اين رفتار باعث خواهد شد همسرتان در مقابل شما احساس ناامني كرده و اعتماد به نفسش پايين بيايد و زماني كه در جمع حضور دارد، براي هر كاري كه ميكند منتظر واكنش شما بماند يا بهخاطر استرسي كه در او بهوجود آوردهايد، بيشتر از قبل اشتباه كند. اگر ميخواهيد اشتباهاتش را اصلاح كنيد، سعي كنيد با رفتارهايتان شيوه درست رفتاركردن را به او ياد بدهيد، نه اينكه مدام در صحبتهايتان غلطهاي او را بگيريد.
نبايد تنها بمانيد
گراني و مشغله و همه اينها درست است اما حق نداريد به اين بهانهها خودتان را در تنهايي حبس كنيد يا اينكه صبح تا شب كار كنيد و خانه فقط محلي براي خوابيدنتان باشد. هر هفته يكبار دوستانتان را به خانهتان دعوت كنيد يا به خانه آنها برويد و البته سعي كنيد فقط و فقط با زوجهاي موفق رفتوآمد كنيد. قرار نيست هر هفته يكبار به درد و دل زن و شوهرهاي عصباني گوش كنيد و بيشتر انرژيتان را از دست بدهيد. روزهاي ميان هفته را به ديد و بازديدهاي خانوادگي كه آرامش بيشتري در آنها داريد اختصاص دهيد و در هفته هم يكبار با هم و به تنهايي بيرون برويد.
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه منیر
من هم مثل دوستمون رایحه جان، سعی کردم ریشه یابی کنم.
من دیگه بهش گیر نمیدم یعنی اینکار فقط باعث لجبازی و پنهون کاریش میشه.
اول یک تشویق برای این تغییر دیدگاه خوبت :104: :104: :104: :104:
سلام ماه منیر عزیز
خوشحالم بابت این تغییرات مثبت در نگرشت!
پیدا کردن اصل صورت مسئله 50% حل مسئله است!
اما هنوز رد پای اون تفکر نا امیدانه لابلای حرفات هست! نوشته ات رو بخون...
نقل قول:
میدونم که نسبت به گذشته تغییر کرده اما نه اونقدر که لازمه ی زندگی متاهلیه...
این رد پا یعنی بازگشت به باورهای قبلی! قرار شد تو باورهات رو تغییر بدی و از نوشروع کنی به ساختن
صحیح باورهای غلط ذهنی گذشتت (نظیر حساسیت ، زود رنجی ، پی گیری زیاد و ...) و همسرت رو
ببخشی! تمام اشتباهاتش رو!
اصل بخشش به تو 3 چیز میده :
1- احساس سبکی و آرامش درونی خودت
2- جلب محبت و اعتماد فرد خاطی
3- اعتماد به نفس
خوب وقتی تمام دلخوریهات رو از اون فرد و خطاهاش ببخشی این یعنی ورود به اصل پذیرش تو زندگی و
بعد یک احساس سبکی و شادی و آرامش می کنی و این روی ناخودآگاهت اثر میگذاره و رفتارت با
همسرت مهربانتر و توام با آرامش میشه!
قدم بعدی صبر و صبوری تو در حل مسائله و اینکه منتی توی این صبوری نباشه بلکه برای زندگیتون و
زیبا کردنش باشه! اون ممکنه دیرتر از تو دست به کار شه اما یادت باشه زن چراغ خونه است! و نقشش
هدایتگر و روشنی بخش راه زندگی! برای همینه که مادر میشه!
حالا از اون ور میریم سراغ دیدگاه همسرت!
همسر تو مردیه که زنش رو خیلی دوست داره اما آزرده خاطره! همیشه تحت فشار بوده و همیشه بهش
در خانوادش باید و نباید کردن و توقع رفتار درست در اجتماع داشتن و از دوستی با آدمها احتمالا منع
شده و زیادی دین رو بهش تحمیل کردن! همسر تو الان پر از کمپلکس یا عقده های دوران کودکی ،
نوجوانی و جوانیه تربیت خانوادشه!
این عقده ها خودشون رو به چند شکل نشون میدن! اولیش افسار گسیختگی و حرص زدن در چیزیه که
ازش منع شده! مثلا همسر تو دائم باید نقش آدم مذهبیه رو بازی می کرده و خسته است از این نقش و
میخواد راحت باشه! دوست داشته مثل پسرای تو خیابون گاهی تیپ بزنه و گاهی شیطنت کنه اما هرگز
اجازشو نداشته! سیر نشده از راه درست و همین باعث شده ازدواج رو راه رهایی از همه محدودیت های
خانوادگی ببینه! از طرفی با زنی ازدواج کرده که ارزش های خودش و خانوادش تاییدش کردن و معلومه
خودش هم گرایشات مذهبی داره اما بد هدایت شده و گاهی اشتباهاتی ازش سر میزنه!
از طرفی همسرش ماه منیر رو می بینه که مثل خانوادش (البته خیلی کمتر) بهش گیر میده گاهی ،
هی براش باید و نباید می کنه و درکش نمی کنه و خسته میشه! اما حالا راه حل چیه؟
راه حل اینه که مرد تو باید بیاد به سمتت! باید باهات بی قید و شرط دوست بشه و تو در ازای این
دوستی ازش هیچ چیز نخوای!
تو تغییرات بالا رو در خودت میدی و همسرت با خودش می گه :
ماه منیر چقدر آروم شده ! چرا دیگه گریه نمی کنه؟ چرا بهم گیر نمیده؟ چقدر خوش اخلاق شده! چقدر
مهربون و زیبا شده! چرا تاحالا به زیبایی و آرامشش دقت نکرده بودم؟ چه شوخ طبع و باحال شده!
کم کم میاد به سمتت! و تو باید با آرامش ، صبر ، روی گشاده و شوخ طبعی باهاش مواجه بشی!
یک مدت میگذره! ممکنه گاهی به رسم عادات غلطش بهانه گیری هایی بکنه اما این هم جزئی از تغییره!
ماه منیر باید سکوت کنه و آرامش بهش حاکم باشه! آخه آدم که به بیمارش سخت نمی گیره!
همسرت کم کم میاد جلو و در آغوش ماه منیر شروع می کنه و تخلیه احساسات! ماه منیر ابتدا فقط
گوش میده و ازش میخواد از چیزایی که واسش شده حسرت بگه تا اون لب باز کنه به درد دل و بیان همون
کمپلکس ها (البته این یک مقدار زمانبره و صبر زیاد میخواد) و کم کم ماه منیری که نمی شد باهاش دو
کلمه حرف یزنه میشه بهترین دوستش و عاشق اینه که بیاد خونه چون پر از عشق و محبته این خونه!
اینجاست که دیگه پا بند خونه میشه و وقت کمتری برای سپری کردن با دوستاش داره!
اینجاست که ماه منیر باید وارد فاز بعدی بشه و با آدمهایی رفت و آمد کنه که دوستان بهتری براش باشن!
یعنی باید بهش جایگزین بده! اونم یک جایگزین خوب! در این مدت از هیچ چیز نباید منعش کنه ماه منیر و
نباید بگه دوستات خوبن یا بد! بلکه باید با زیرکی پای دوستان رو از زندگیش با درایت و زیرکی ببره!
کمپلکس ها یکی یکی رها میشن (برای بعضیهاشونم باید با روانشناس صحبت کنی البته)
بعد میمونه ترک عادت غلط فیلم و عکس نا مناسب دیدن!
اون وقتی باهات دوست بشه کمتر وقت می کنه بره نت! بهش یک جایگزین خوب هم که بدی نفسش
مشغول میشه و برای درمان کاملش با کمک یک روانشناس میتونی ترک کاملش بدی!
حالا ماه منیر حاضره قدم به قدم بره جلو؟
:72:
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام بهار شادی عزیزم
بله حاضرم اما این کار خیلی سختیه... خیلی
احساس ناامیدیم رو هم درست تشخیص دادی،چون همسر من به مراتب بیشتر از من بهونه گیره.از من حساس تره و زندگی با آدم حساس و زودرنجی مثل اون خیلی سخته. پر از فراز و نشیبه و یه اعصاب قوی میخواد. بارها بهش گفتم من اگه ناز میکنم لازمه ی جنسیتمه !:311:
اما یه نکته ای هم وجود داره، متاسفانه همسر من فکر میکنه وقتی به خانومش کم محلی کنه اونوقت محبت اون رو به خودش جلب میکنه. اینو از لابه لای حرفهاش فهمیدم. الآن این تغییر رفتار من رو به حساب کم محلی این روزهای خودش نذاره و باعث بشه نتیجه ی معکوس بگیریم!!
-
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر جان
معلومه که سخته اما شدنیه! تغییر همیشه سخته!
اما در مورد سوالت بگم دین ما دین اعتدال و میانه است.
یعنی باید همه چیز به اعتدال باشه! دقت کن محبت هم باید رو اصول و به قاعده باشه نه بیشتر! اگر شما آرامش
داشته باشی و دیگه زاری نکنی و قهر نکنی اون پر رو میشه؟ نه! فقط کنجکاو میشه که چه خبره؟! ماه منیر چشه؟
شما اگر با آرامشت و خوشروییت (البته به اندازه و در حد نرمال) باهاش مواجه بشی فکر می کنی پر رو میشه؟
باز هم نه فقط کنجکاو میشه!
و البته وقتی براش دلبری کردی برای اینکه پر رو نشه در دسترسش نباش و تو براش ناز کن!
کاری کن که با ملایمت و آرامشت جذبت شه و براش دلبری کن و بعد ناز تا بیاد نیاز کنه و بعد تو چراغ سبز نشون بده!
باور کن ممکنه گیج بشه که چه خبره؟ چقدر براش جذاب به نظر میرسی!
بعد هم مردا دوست دارن خودشون رو واسه زن هاشون لوس کنن! اما باید یاد بگیرن ناز هم بکشن!
تو فقط باهاش خوب برخورد کن اما محبت زیاد و بیجا نکن! باید بکشونیش سمت خودت و بعد از دسترس خارج شی
:) حالا نوبته اونه که بیاد ناز بخره! اگر نیومد اولش دلسرد نشو! بالاخره میاد! مهم اینه که با بخشش بهش بگی
دیگه دوست ندارم بحث کنیم و دوست دارم جو خونه آرامش داشته باشه! و بعد نرمال رفتار کنی!
درمورد برخورد با آدم حساس هم باید بعد ریختن طرح دوستی کمکش کنی حساسیت هاش رو کمتر کنه!
مثل یک دوست واقعی روش اثر مثبت بگذار! و در ضمن راه ارتباط آدمهای حساس توجه و احترامه و اینکه قضاوتشون نکنی!
اگر بهش توجه داشته باشی اما بهش گیر ندی و بهش احترام بگذاری میتونی پیش ببری و نتیجه بگیری!
تو از پسش بر میای
:72: