-
یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام دوستان عزیزم
یک سوال کوچیک دارم
من خیلی وقت ها حس می کنم در خطر باشم .قبلا این جوری نبودم
کلا همیشه یکمی ترسو بودم ولی نه این جوری.
الان خیلی اوقات حس می کنم در خطرم و برای دفاع از خودم یا فرار از خطر دو سه بار رفتارهای غیر منطقی از خودم نشون دادم که هم باعث خجالتم شده(چون بعدا متوجه شدم ترسم چقدر مسخره و بیجا بوده و اون آدم هیچ خطری برام نداشته ) و هم باعث نگرانیم...
نگرانی از اینکه ..خدایی نکرده دور از جونم ،دور از جون همه ،بیماری مثل ...حالا اسم نیارم بهتره ،کلا بیماری های روحی..
می خوام بدونم آیا این احساس رو باید جدی بگیرم؟یا باید حواسم رو ازش پرت کنم...!
یا باید حضورا به روان پزشک مراجعه کنم؟
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نازنین جان.خوبی؟؟
خیلی کلی و مبهم گفتی..واضح بگو دقیقا چیه مشکلت..مثال بزن
نقل قول:
اون آدم هیچ خطری برام نداشته
فقط در ارتباط با ادما اینجوری میشی..مرد و زن فرقی نداره یا فقط مردها..
اون رفتارهای غیر منطقی مثلا چی؟
کلا یه کم بیشتر توضیح بده.
موفق باشید
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نارنین جان
یکمی مساله را بزرگ کرده ای ان هم در ذهنت و خود را درگیر این مسائل ....
عزیزم سعی کن وقتی نسبت به این مسائل ذهنت را درگیر کردی ، فکرت را به چیز دیگری مشغول کنی و اصلا اصلا به این افکار بها نده تا جای خود را بزرگتر نکنند ....
من فکر می کنم مساله خاصی نیست و فقط باید درگیریهای ذهنی ات را کنترل کنی !
درسته که همیشه باید مراقب محیط و اطراف خود باشیم ولی نه انقدر که نسبت به همه چیز و همه کس شکاک باشیم ....
اگه گفتم شکاک به خاطر اینکه شما برای دفاع از خودتون اول به مساله ای شک می کنی که برات خطر داشته و بعد متوجه اشتباهت می شی پس مراقب باش به سمت بدبینی سوق داده نشوی !
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
سلام نازنین جان.خوبی؟؟
خیلی کلی و مبهم گفتی..واضح بگو دقیقا چیه مشکلت..مثال بزن
نقل قول:
اون آدم هیچ خطری برام نداشته
فقط در ارتباط با ادما اینجوری میشی..مرد و زن فرقی نداره یا فقط مردها..
اون رفتارهای غیر منطقی مثلا چی؟
کلا یه کم بیشتر توضیح بده.
موفق باشید
بهار عزیزم ممنون از جوابت
راست می گی یکمی مبهمه :(
فقط در رابطه با آدم ها یعنی در رابطه با مردهای جوون ...
مثلا بهاری ی بار داشتم با آژانس از جایی برمی گشتم با اینکه می دونستم اون آژانسه و مطمئنه ولی یهو تو ذهنم اومد که الان ممکنه به بیراهه بره ،بره سمت بیابون ..یا چاقو در بیاره
راننده از اول که من نشستم همش از آینه عقب رو نگاه می کرد یکی دوبار هم دست چپش رو برد زیر صندلی ،منم همه حواسم به اون و دستاش بود...و وقتی برد سمت زیر صندلی فکر کردم اون زیر اسلحه یا چاقو داره و می خواد در بیاره.
برای همین قبل اینکه به مقصدم برسم الکی به راننده گفتم نگهداره و باید پیاده شم و از اونجا با اتوبوس ی عالمه تو راه موندم تا برسم خونه.
یا دیروز داشتم می رفتم آموزشگاه با اسانسور باید می رفتم طبقه 5، آسان سور که طبقه دوم رسید ی پسره سوار شد ،من همش با خودم فکر می کردم الان اگر این منو خفه کنه هیچ کی خبر داره نمی شه ها ،یا ی کار کنه کلا هیچ کی نمی فهمه،نمی دونی چه حالی داشتم
تا اسانسور رسید به طبقه 5،پسره برگشت به من گفت بفرمایید،یعنی من اول برم،منم مثل دیوونه ها وقتی گفت بفرمایید از ترس تکون خوردم می دونی چه جوری می گم؟مثل وقتی که یه نفر یهو از پشت دیوار بپره جلوت بترسونه ادم رو،آدم ی جوری میشه ،اون جوری شدم.
حالا اینا در شرایطی بود که روز روشن بود این پسره هم از پسرای آموزشگاه بود اونجا نگهبانی داشت یعنی اصلا شرایط خطرناکی وجود نداشت...
الان کافیه یا بازم توضیح بدم؟ ی اتفاق بد دیگه هم افتاد که دیگه اون فکر کنم خیلی بد بود
اگر اینا کافی نباشه اونم می گم :302:
چشمک :46:سعی می کنم حواسم رو پرت کنم ولی می گن نکنه نشونه از ناراحتی روحی باشه و من با این نادیده گرفتن نشونه ها ،باعث وخیم تر شدن وضعیت روحیم بشم.
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین 1 عزیز
حتما باید جدی بگیرین چون دکترها امروزه میگن منشاء بیشتر بیماریهای جسمی ریشه ی روانی دارن.
جدیدا اتفاق خاصی توی زندگیتون نیفتاده؟تغییری در نحوه ی زندگیتون ایجاد نشده؟منظور از خطر چه نوع خطریه،خطر از حادثه خطر از اتفاقات طبیعی یا چیزهای دیگه؟قبلا در چه مواقعی همچین حسی داشتین؟
من فکر میکنم یک موردی که هنوز در کشور ما حل نشده همین بیماریهای روحیه مثلا اگه کسی این بیماریها رو داشته باشه هم خودش و هم بقیه فکر می کنن چه چیز عجیبیه و چقدر خطرناکه و یا اگه کسی پیش روانشناس بره میگن دیونه است!که این موضوع بیشتر از فقر اطلاعات افراده امروزه به این نوع بیماریها مثل هر بیماری دیگه ایی نگاه میشه.
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
سلام نازنين جان
من هم تو يه مقطع از زندگيم دقيقا با اين حس مواجه شدم(يكسال قبل)
من پياده از خونه نميزدم بيرون چون احساس ميكردم ممكنه كسي بيفته دنبالم و ...خودت تا اخرشو بخون
از اول تا اخر توي تاكسي حواسم به اين بود از اينه نگاهم ميكنن يانه و دقيقا همه مواردي كه گفتي و كلي مورد كه جاش نيست بگم(اين اخرا زده بود به سرم برم دفاع شخصي ياد بگيرم:163:)
دلايل اونروزا و و راه از بين رفتنشو در مورد خودم بهت ميگم شايد در مورد شما هم كمك كنه
احساس نا امني اگه خودت ذاتا اينجوري نبودي مطمينا به يه عامل بيروني بستگي داره,يه چيز يا اتفاق كه اعتماد بنفستو كم كرده,يا واست استرس زا بوده,يا يه موقعيت كه تو ذهنت ملكه شده مثلا همين همدردي اگه زياد بري تو بحر اتفاقاي منفيش چي ميشه؟؟
نميدونم تونستم منظورمو بهت برسونم يا نه
اول اون عامل رو پيدا كن,اگه يه اتفاق بوده يا يه ادم يا هر چيز اول اونو از خودت دور كن
شايد هم چيزي بوده كه خودتم نفهميدي اما ذهنتو خراب كرده و ترسوت كرده يه كم بهش فكر كن و پيداش كن مثلا در مورد من وابستگي به يه شخص خاص بود كه منفي بود و من حتا خودمم نفهميدم اما وقتي رفت اينجوري شدم
حس حمايتم هم رفت,به نظر من عاملو پيدا كن و خطش بزن
به ترست هم اصلا بها نده,مرور زمان اونو از بين ميبره,مطمين باش, روي ترست اصلا زوم نكن
تجربه بدتر از تورو داشتم اما به راحتي رفت ,فقط بزرگترش نكردم
موفق باشي
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
فکر می کنم همه ی آدمها ممکنه این چیزایی رو که گفتین تجربه کنن . شما خیلی حساس شدی . من خودمم یک زمانی وقتی سوار تاکسی می شدم گاهی فکر و خیال های مختلفی از سرم می گذشت ، مثل چیزی که شما گفتین اما در نمی رفتم هیچ وقت از ترس! یا گاهی فکر می کردم اگه زلزله بیاد چی میشه و هزارن چیز دیگه ... اما مسئله اینه که نباید آدم به این افکار بها بده ، احتیاط شرط عقله اما نمی شه که از ترس بلاهایی که ممکنه سرمون بیاد مدام بلرزیم و عذاب بکشیم،
نمی دونم شایدم نا خودگاه مطالبی توی روزنامه حوادث و یا اینترنت خوندین و این روتون اثر گذاشته ! منم خیلی اوقات که مقاله ای چیزی روی اینترنت می خونم شک می کنم که نکنه منم این مرض رو دارم ؟ مثلا نکنه من بیماری افسردگی - شیدایی دارم ؟ اینا بنظرم یک مقداریش می تونه طبیعی باشه و برای همه افراد وجود داره البته شاید مراجعه به مشاور و صحبت کردن از ترس هاتون هم بد نباشه
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین جان
دچار استرس شده ای ، اگرتداوم بیابد و همیشگی شود وسواس فکری میشه و اگر شدید شود فوبیا خواهد بود .
بهتره یک چکآپ خونی اول داشته باشی . گاه کمبود آهن زمینه ترس هست . اگر از نظر فیزیولوژی بررسی شد و مشکلی نبود نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنی تا ریشه یابی شود و پیشگیری از بالا رفتن سطح آن صورت گیرد .
.
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین جان خوب یادمه یه زمانی در جواب پست فکر کنم پاییزان بود که ترسیده بود مطلب قشنگی نوشتی...ارجاعت میدم به همون پستت.باید ببینیم اون موقعیتی که توش هستیم واقعا چقد خطر داره..من خودم یه زمانی مسیر دانشگاهم یه کم ناامن بود..یه چاقو گذاشته بودم تو کیفم..کاری بود که خیلیا انجام میدادن.دیگه گذاشتم بمونه تو کیفم حالا گاهی باهاش میوه پوست میگیرم.:)
مثلا تو اسانسور به خودت بگو مگه 5طبقه چقد طول میکشه،اصلا این اقا چرا باید منو خفه کنه؟چه فایده ای براش داره؟کار دیگه ای هم نمیتونه کنه چون اشناس..آبرو داره.
یادمه بچه که بودم و شبا از فکر دزد میترسیدم به خودم میگفتم حتما تو محلمون از ما پولدارتر پیدا میشه میره سراغ اون.:)
یا تو تاکسی شهر انقد شلوغه که واقعا اینجور جاها کسی نمیتونه کاری کنه.فقط جاهای واقعا خلوت و یا شبهاست که باید احتیاط کنیم.
البته با خصوصیاتی که ازخودت تعریف کردی فکر میکنم ظریف و قیافه مظلومی داشته باشی..سعی کن موقع راه رفتن با اعتماد به نفس باشی..جوری که طرف فکر کنه اگه کاری کنم این دختره حتما باهام بد برخورد میکنه.
هرروزصبح ایه الکرسی و صدقه فراموش نشه که خیلی موثره...
به گفته فرشته مهربون مراقب کم خونیت هم باش که انگار گفتی دکتر بهت گفته کم خونم هستی.
یکی دوبار که این افکار اومد سراغت به خودت بگو من تو این موقعیت میمونم هیچ اتفاقی هم نمیفته.دیگه هم بهش فکر نکن.
چندبار امتحان کنی موفق میشی.گمونم این مواقع باید ازتوقف فکر استفاده کرد و به خودمون یاداوری کنیم اونچه که روش خیلی تمرکز کنیم برامون پیش میاد..پس اگه برات پیش اومد بدون خودت با تمرکز روش باعث شدی اون اتفاق برات بیفته.
موفق باشید
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
این افکار بی جهت به سراغ شما می ان؟یا بعد از یک اتفاق این ترس تو شما ایجاد شده.
معمولا این نوع ترس وافکار منفی ریشه دریک اتفاق دارند.
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
جدیدا اتفاق خاصی توی زندگیتون نیفتاده؟تغییری در نحوه ی زندگیتون ایجاد نشده؟منظور از خطر چه نوع خطریه،خطر از حادثه خطر از اتفاقات طبیعی یا چیزهای دیگه؟قبلا در چه مواقعی همچین حسی داشتین؟
سلام
tamas جدیدا اتفاقی نیفتاده،و تغییری هم تو نحوه زندگیم ایجاد نشده
منظورم از خطر بیشتر خطری مثل مزاحمت و تجاوز و خشونت و قتل هستش.این حسم فقط زمانی دارم که تنهای تنهای باشم یعنی اگر تو تاکسی ی نفر دیگه باشه اصلا ذهنم به این سمت نمی ره...
از حوادث طبیعی یا زلزله نمی ترسم. قبلا هیچ وقت این حس رو نداشتم که کسی بخواد من رو به قتل برسونه یا بدزده......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاشي
احساس نا امني اگه خودت ذاتا اينجوري نبودي مطمينا به يه عامل بيروني بستگي داره,يه چيز يا اتفاق كه اعتماد بنفستو كم كرده,يا واست استرس زا بوده,يا يه موقعيت كه تو ذهنت ملكه شده مثلا همين همدردي اگه زياد بري تو بحر اتفاقاي منفيش چي ميشه؟؟
نميدونم تونستم منظورمو بهت برسونم يا نه
اول اون عامل رو پيدا كن,اگه يه اتفاق بوده يا يه ادم يا هر چيز اول اونو از خودت دور كن
شايد هم چيزي بوده كه خودتم نفهميدي اما ذهنتو خراب كرده و ترسوت كرده يه كم بهش فكر كن و پيداش كن مثلا در مورد من وابستگي به يه شخص خاص بود كه منفي بود و من حتا خودمم نفهميدم اما وقتي رفت اينجوري شدم
موفق باشي
ممنون نقاشی
از اینکه تجربه خودت رو گفتی می گم که این حس نا امنی قبلا در من وجود نداشته ولی همیشه دختر محتاطی بودم ولی نه ترسو...قبلا ی مدت موقع خواب الکی می ترسیدم و نمی تونستم راحت بخوابم..بیشتر وقت ها خواب می دیدم ی مرد وحشتناک تو خواب دنبالم هستش یا بختک می افتاد روم،خیلی وقته که دیگه اون خواب هارو نمی بینم ومشکل خوابم کلا برطرف شده و راحت می خوام و گوش شیطون کر :) ببختک هم روم نمی افته...
ولی تازگیا این حس ناامنی رو دارم ...و هی دارم می بینم که داره شدید تر و شدید تر میشه
مثلا من سر کارم تا ساعت 8 شب هم شده مجبور شم بمونم وبه جزمن و حراست ودو سه نفر آقا کسی نبوده باشه تو ساختمون.
ولی الان به محض اینکه حس می کنم اداره داره خلوت میشه و خانما رفتن تو فکرم می اد که الان مسئول حراست می تونه در ساختمون رو قفل کنه و منو اینجا گیر بندازه.بعد این فکر که می اد تو ذهنم ،انگار باورم میشه اونا متجاوزن و سریع وسایلم رو جمع می کنم که برم بیرون،چون یهو تصمیم می گیرم خیلی وقت ها از هولم خروج نمی زنم و یا مثلا مبایلم رو جا میزارم.
اون مشکل که گفتی فردی مثل حامی رو از دست داده باشم ندارم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین جان
دچار استرس شده ای ، اگرتداوم بیابد و همیشگی شود وسواس فکری میشه و اگر شدید شود فوبیا خواهد بود .
بهتره یک چکآپ خونی اول داشته باشی . گاه کمبود آهن زمینه ترس هست . اگر از نظر فیزیولوژی بررسی شد و مشکلی نبود نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنی تا ریشه یابی شود و پیشگیری از بالا رفتن سطح آن صورت گیرد .
.
سلام فرشته مهربون ممنون که اومدی
عزیزم من دیروز پستت رو خوندم و خیلی خیلی خوب شد که این پست رو زدی چون یادم افتاد قرار بود یک ماه بعد از خوردن قرص ها دوباره آزمایش بدم وبرم دکتر،آزمایشم رو نشون بدم،کمبود آهن دارم ....حالا دوباره می رم ببینم بهتر شده.:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
[color=#0000CD][font=Tahoma]نازنین جان خوب یادمه یه زمانی در جواب پست فکر کنم پاییزان بود که ترسیده بود مطلب قشنگی نوشتی...ارجاعت میدم به همون پستت.باید ببینیم اون موقعیتی که توش هستیم واقعا چقد خطر داره..
اتفاقا بهار رفتم تاپیک پاییزان رو خوندم نمی دونم مشکلش بر طرف شد!آره راست می گی ..واقعا با خودم همین حرفا رو می زنم ولی نمی دونم چرا اون لحظه عقلم درست کار نمی کنه...و فکر می کنم واقعا خطرناکه و باید خودمو نجات بدم ولی بعدش به همین حرفایی که می گی می رسم.
بهار ممنون از راهنمایی هات چشم انجام می دم همه اینکارها رو،آزمایش خون هم امروز دادم جوابش بیاد می رم دکتر نشون می دم ببنم کم خونیم بر طرف شده یا نه.قیافم مظلوم نیست زیاد...ولی راست می گی باید ی چهره باجذبه تو این شرایط به خودم بگیرم.:46:
-
RE: احساس خطر (عنوان مناسبیه؟)
نازنین 1 عزیز
ایا همچین اتفاقی برای دوستان ،اشنایان یا همکاران شما افتاده؟
صفحه ی حوادث روزنامه یا فیلمهایی در این مورد از گذشته تا حالا نگاه می کردین یا می خوندین؟
شما به اینجور مسائل از گذشته تا حالا فکر نمی کردین ؟همکارهای شما چه جور ادمهایی هستن؟
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
tamas
همکارام ادمای خوب و قابل اعتمادی هستند ... درظاهر البته
ولی رییسم زیاد آدم قابل اعتماد و متشخصی نیست
راستش اصلا صفحه حوادث رو نمی خونم و این جور حوادث رو هم نمی خونم ولی گاهی خوابش رو می بینم...بیشتر وقت ها هم تو خوابم برای فرار به سمت پشت بام و یا بالکن می رم و از اونجا پرت می شم پایین.
که اون موقع بیدار میشم.
به این جور مسائل در گذشته فکر نمی کردم ولی الان مدتیه که فکر می کنم...
تو خوابم بیشتر کسانی رو می بینم که قیاقشون رو نمی شناسم ولی در خواب این آدم ها که هر دفعه یک شکلی هستند( نه اینکه فقط یک نفر باشه،)... تو خواب همسر منه و اولش باهم خوبیم ولی یهو چاقوشو در می اره ..
ی سوال آیا اسکیزوفرنی علائمی شبیه من داره؟.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
حرفهای نقاشی که اون رو به یک عامل نسبت داده که باید بشناسی و حذفش کنی و فرشته مهربون که این موضوع رو مرتبط به استرس می دونست به نظر من هم کاملا درسته.
یک چند تا سوال دیگم دارم که با توجه به اینکه میگی مشکل دیگه ای نداری حس میکنم شاید بتونه یک دریچه دیگه ای رو برای حل مشکلت باز کنه.
با فرض اینکه مجردی،
آیا در ارتباط راحت با پسرها دچار مشکل هستی؟ منظورم بیشتر قسمت ابراز احساساتش هست و اینکه اگر از کسی خوشت بیاد نتونی درست نشون بدی؟ یک جورایی بترسی که احساست آبروت رو ببره؟
آیا میل جنسیت زیاد هست؟ اگر این طوره آیا به رسمیت می شناسیش؟ کلا آیا با این حس خودت آشنایی داری؟
آیا کسی بوده که این میل رو خیلی بهش داشتی و برای اینکه کلا احساست معلوم نشه به شدت به خودت فشار آوردی ؟ منظورم این نیست که رابطه جنسی نداشتی به خودت فشار آوردی. منظورم اینه که حتی این حس رو در خودت به رسمیت نشناختی و خواسته باشی محوش کنی؟
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نازنين جان
به نظرم حتما برو پيش يه مشاور , همه سوالها و حرفها درسته و ممكنه باعث اين مساله شده باشه اما ما چون كاملا شخصيت شمارو نميشناسيم و درگير ريز مشكلاتت نيستيم شايد نتونيم دقيق بگيم و هر كدوم فقط حدسامونو ميكيم
من هم ذاتا ادم مثبتي بودم اما واضح بگم رفتارهاي ادمي كه به عنوان همسر اومده بود تو زندگيم منو ترسو كرده بود,اينقدر به طور غير مستقيم تحت فشار بودم كه اينجوري خودشو نشون ميداد
بختك يا همون فلج خواب هم بيشتر ناشي از فشار هاي ذهنيه
در ضمن مواد استرس زا رو كم كن از زندگيت.مخصوصا قهوه و كافيين و ...
كم خوني هم موثره
اما برو پيش مشاور و همه حرفاتو بزن و ريشه يابي كن
اما باور كن نبايد سخت بگيري,عاملش كه بره اونم ميره
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین جان نگران نباش اسکیزوفرنی ربطی نداره به شما. چون مربوط می شه به اینکه شخص نمی تونه فرق واقعیت و غیر واقعیت رو از هم تشخیص بده. یعنی آدم هایی رو در بیداری کامل می بینه (نه خواب) که وجود ندارن یا صداهایی رو می شنوه که نیست. یعنی نمی تونه فرق بذاره بین واقعیت و خیال در عین هشیاری کامل.
ولی حتما برو مشاوره چون داره زندگی رو بهت سخت می کنه. واسه اطلاع بیشتر:
http://www.seemorgh.com/health/default.aspx?tabid=2114&conid=28708
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D8%B2%D9%88%D9%81%D8%B1%D 9%86%DB%8C
موفق باشی.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
ببخشید یک سوال مهم دارم
می خوام بدونم آیا بیماری مثل اسکیزوفرنی که می گن در سنین جوانی ایجاد میشه یهو ایجاد میشه؟آیا شبیه این مواردی که من می گم هست؟در مورد این بیماری اطلاعات می خوام
فرشته مهربون هستی؟میشه کمکم کنی؟
من ی مقاله خوندم تو نت در مورد این بیماری یکمی ترسیدم .
مرسی meinoush
:72:
مرسی مینوش جان ممنون این لینک هارو می خونم :72:
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
مينوش راست ميكه
اصلا و اصلا علايم اسكيزوفرني اين نيست
دختر داري با خودت چكار ميكني
من بيمار اسكيزوفرني ديدم,نازنين بسه اين همه توهم,اخه كدوم نشونه شو داري؟؟؟؟
نازنين دست بردار ازين افكار,فكرت داره ازارت ميده,شايد منشا ترست همين همزاد پنداريته
نميدونم اما باور كن تو هيچيت نيست
فرشته مهربان يه لينك داره درباره شخصيت ها بخون تو اون شخصيت اسكيزوييد هم هست
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین 1 عزیز
برای تشخیص بیماری اسکیزوفرنی تنها مرجع مطمئن دکتر روانشناس و یا روانپزشکه.این بیماری علائم مختلفی داره که در کتابهای روانشناسی اکسفورد و جدولهای DSM 4 اومده که علائم این بیماری رو در حال حاضر بهتون نمیگم،تنها به عنوان علاقمند به مباحث روانشناسی اظهار نظر میکنم و می گم این مواردی که شما بیان میکنید شباهتی به این بیماری نداره و تشخیص این نوع بیماریها به صرف داشتن یک فاکتور نیست.توصیه میکنم برای ریشه یابی دقیق این موضوع پیش یک روانشناس(باز هم توصیه میکنم روانشناس نه مشاور) برید.
ایا شما فقط به خاطر ترس از موضوع تجاوز اخیرا دچار استرس میشید یا موارد دیگه ایی هم وجود دارن که شما رو دچار استرس میکنن؟دقیقا چند وقته دچار این نوع افکار شدید؟ایا می دونید اولین بار که متوجه این نوع افکار در خودتون شدید کی بوده و اون موقع در چه شرایطی قرار داشتین؟ایا فکر نمیکنید نسبت به اطراف خودتون بد بین شدید؟در دوستان و اشنایانتون مسئله تجاوز اتفاق افتاده؟ایا دوستانتون در ایجاد ترس از این موضوع در شما نقش داشتن؟در گذشته های دور سابقه داشته که برای فرار از چیزی به ارتفاع پناه ببرید حتی در خواب؟
تصور میکنم تا حل شدن این موضوع تمرینهای ریلکسیشن و یوگا رو انجام بدید بد نباشه.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نازنین جان
حدس میزنم راجب اسکیزوفرن پارانوئید تو نت خونده باشی! عزیزم افراد مبتلا به این نوع اسکیزوفرن احساس می کنند دیگران در موردشون سوءقصد دارن. من موردی رو دیدم که هیچ غذایی نمی خورد چون اعتقاد داشت یه عده میخان اونو بکشن و تو غذاش سم ریختن!
اما نازنین عزیز مشکل تو زمین تا آسمون با این بیماری فرق داره!
این رفتارات بعد به هم خوردن نامزدیت به وجود نیومده؟
نازنین ممکنه به خاطر استرس اون اتفاق باشه.
به نظر من بهتره زیاد رو این موضوع زوم نکنی و حساسیت نشون ندی.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
http://www.hamdardi.net/thread-22741-post-209941.html#pid209941
اين هم لينك فرشته مهربان راجع به شخصيتها
البته بيماري با اين شخصيت فرق داره اما ميشه گفت بيماران همين خصوصيات رو دارن و شايد شديدتر
parvane ,tamas iهم توضيحات خوبي دادن,كلا من يكي ازين ادمهارو از نزديك ديدم و ميشناسم
به هيچ وجه خود بيمار انگاري نداشته باش
لحن تند منو هم ببخش
نميتونم ببينم اينقدر داره ذهنت بيراهه ميره
فقط استرس رو از خودت دور كن و راهكارها و سوالهاي بچه ها رو هم با دقت بخون و خودت تطابق صحيح بده:72:
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
با فرض اینکه مجردی،
آیا در ارتباط راحت با پسرها دچار مشکل هستی؟ منظورم بیشتر قسمت ابراز احساساتش هست و اینکه اگر از کسی خوشت بیاد نتونی درست نشون بدی؟ یک جورایی بترسی که احساست آبروت رو ببره؟
آیا میل جنسیت زیاد هست؟ اگر این طوره آیا به رسمیت می شناسیش؟ کلا آیا با این حس خودت آشنایی داری؟
آیا کسی بوده که این میل رو خیلی بهش داشتی و برای اینکه کلا احساست معلوم نشه به شدت به خودت فشار آوردی ؟ منظورم این نیست که رابطه جنسی نداشتی به خودت فشار آوردی. منظورم اینه که حتی این حس رو در خودت به رسمیت نشناختی و خواسته باشی محوش کنی؟
سلام نگین جان من مجردم ولی نامزد داشتم.
در ارتباط با پسرها دچار مشکل نیستم ولی کلا شخصیت برون گرایی ندارم.از نظر ابراز محبت هم هیچ مشکلی ندارم و نمی ترسم که احساسم آبروم رو ببره.از کسی خوشم بیاد می تونم درست نشون بدم.ولی کم پیش می اد از کسی خوشم بیاد یعنی سه بار پیش اومده...
در مورد بقیه سوالات نمی دونم ...راستش فکر کنم از این نظرها مشکلی ندارم
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
ایا شما فقط به خاطر ترس از موضوع تجاوز اخیرا دچار استرس میشید یا موارد دیگه ایی هم وجود دارن که شما رو دچار استرس میکنن؟دقیقا چند وقته دچار این نوع افکار شدید؟ایا می دونید اولین بار که متوجه این نوع افکار در خودتون شدید کی بوده و اون موقع در چه شرایطی قرار داشتین؟ایا فکر نمیکنید نسبت به اطراف خودتون بد بین شدید؟در دوستان و اشنایانتون مسئله تجاوز اتفاق افتاده؟ایا دوستانتون در ایجاد ترس از این موضوع در شما نقش داشتن؟در گذشته های دور سابقه داشته که برای فرار از چیزی به ارتفاع پناه ببرید حتی در خواب؟
موارد دیگه ای وجود نداره ..فقط همین و کشته شدن
دقیقا فکر کنم نزدیک یک سال باشه ولی الان بیشتر تو ذهنم این افکار می اد...یعنی شاید یکی دو ماهه که بیشتر شده...
اولین بار رو فکر کنم می دونم راستش اولین بار من ترسیدم که نامزدم جنون آنی داشته باشه وبخواد منو به قتل برسونه.البته اون بیچاره سالم بودها.یکمی هم نسبت به اطرافم بدبین شدم .برای دوستام چنین مساله ای پیش نیومده و اصلا این ترسم رو هم با کسی در میون نذاشتم...
وای tamas در مورد سوالتون !من رو بردید به یک گذشته دور،حدود 10 سال پیش که بودم برای عروسی یکی از اقوام دورمون رفتیم شهرستان.آخر شبشون تو خونه مادر عروس بود وقاطی بود خونشون دو طبقه بود ماهم وسایلمون طبقه بالا بود وسط عروسی من اومدم بالا کفشم رو عوض کنم ،اذیتم می کرد،دو دقیقه بعدش دیدم ی پسری هم اومده بالا،سریع خواستم برگردم پایین ،اون اومد احوال پرسی کرد و گفت خوبید نازنین خانم.من دیدم اسمم رو می دونه فکر کردم از اقوام دور مامانم ایناست وباهاش یکمی حرف زدم و ترسم ریخت بعد اومد بیام پایین تو پله ها منو گرفت ،حتی نمی تونستم جیغ بزنم،دیدم نمی تونم برم پایین سعی کردم برم بالا سمت پشت بوم ولی افتادم زمین :302: ..سعی می کردم جیغ بزنم ولی نمی تونستم،نمی دونم چی شد کار خدا بود واقعا نمی دونم چی شد خودش یهو ولم کرد ودر چشم به هم زدنی غیب شد خیلی وحشتناک بود یعنی خیلی طول کشید تا یادم بره ولی خیلی وقت بود که اصلا تو یادم نبود ....کلا فراموش کرده بودم نمی دونم شاید دلیلش اون اتفاق باشه ولی خوب آخه خیلی وقت بود من دیگه اون اتفاق از ذهنم رفته بودولی الان یک ساله که دوباره اومده.من تا نیم ساعت اصلا نمی تونستم توضیح بدم چی شده ولی یکم که آروم شدم به مامانم گفتم اونم گفت به هیچ کس نگم ولی از رنگ روم وگریه کردنم ولباس های خاکیم معلوم بود ی چیزی شده واسه همین الگی گفتیم یکی می خواسته گردن بند من رو بدزده...صاحبخونه هم گفت چه شکلی بود من لباسش رو کاملا یادم بود وچهرش رو.براشون توضیح که دادم گفتن اصلا ما چنین کسی رو ندیدیم و این شخص تو فامیل ما نیست.نمی دونم این شخص کی بود از کجا اومده بود .من گردن بندم به اسم خودم بود شاید اون رو خونده بود و از اونجا اسمم رو فهمیده بود....وای دیگه من رفتم تو فاز داستان تعریف کردن:302: ..صفحه ها ی تاپیکم زیاد میشه...
ولی کلا فکر نکنم از این موضوع روم اثر گذاشته چون همین الانم که دارم تعریف می کنم اصلا نمی ترسم یا گریم نمی گیره یا حتی تپش قلب هم نمی گیرم.
دوستان ممنون از نظراتتون من خود بیماری انگاری ندارم یعنی فکر نمی کنم بیماری دارم
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنين جان
در مورد حرفم كه خود بيمار انگاري نداشته باش يه توضيحي بدم
منظورم اين نيست كه داري شايد بهتر بود ميگفتم علايمت رو با نشانه هاي بيماريهاي ديگه تطبيق نده
تو داري راجع به شرايطت تحقيق ميكني و خيلي قشنگه كه ميخواي بهترين مديريت رو داشته باشي اما اين وسط ممكنه فكرت مشغول تشابهات بشه
پس حتما برو بيش مشاور چون ناخوداگاه ممكنه ذره بين بزاري و دچار اشتباه بشي
ميدونم كه اين مشكل به ظاهر كوچيك خيلي چيزاي ديگه رو ميريزه به هم اما چون خودت اگاهي مطمين باش به راحتي كنترلش ميكني
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین 1 عزیز
اینطور که من متوجه شدم این ترس شما تنها از جنس مخالفتونه و تنها ترس از مورد تجاوز قرار گرفتنه ،درسته؟
شما بعد از اون ماجرا وقتی یاد اون قضیه می افتادین تصورتون از اون ماجرا چی بود یعنی فکر میکردین طرف می خواسته چی کار کنه؟
شما وقتی با یک پسر صحبت میکنید چطور افکاری به ذهنتون میاد؟چه قبل از این حادثه چه بعد از اون و چه اخیرا.
شما عقد کرده بودین و جدا شدین؟کمی در باره ی نامزدتون و علت بهم خوردنش برامون توضیح میدین؟البته اگه امکان داره و ناراحتتون نمی کنه.در صورت امکان سن خودتون و نامزد سابقتون رو هم بگین بعلاوه سطح تحصیلات شما و خانواده خودتون و نامزدتون.
در ضمن تمرینات ریلکسیشن و یوگا فراموش نشه
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نقاشی عزیزم ممنونم از راهنمایی های خیلی خیلی خوبت ...
درست می گی من یکمی این جوری هستم واقعا:(
تماس راستشو بگم کلا من یکمی ترسو هستم
مثلا از آزمایش خون می ترسم نمی دونم شایدم ترس نیست ولی هر وقت آزمایش خون می دم بعدش بیهوش می شم.یا از تاریکی وقتی تنها باشم می ترسم ولی این نوع ترس هام اصلا اذیت کننده نیستن،یعنی ی ترس کم و طبیعی دارم نه طوری که اذیتم کنه یا قابل توجه باشه برام.
ولی در این ترسی که اذیتم می کنه فقط از جنس مخالفه و همون تجاوز ایناست
راستش خوب فکر می کنم میخواسته تجاوز کنه...البته خوب من درست یادم نمی اد چیکار کرد ولی یکمی یادمه که یادمه قبل اینکه بغلم کنه دوسه بار به بدنم دست زد ولی من فکرکردم تصادفی بود ...
وقتی با یک پسر صحبت می کنم که می شناسم خوب فرق می کنه .اخه بستگی داره اون پسر کی باشه .مثلا همکارم باشه یا فامیلم یا ...آشناها فکری ندارم یعنی در ارتباطم خیلی هم راحتم ومثل اینکه اونا دختر هستن باهاشون برخورد می کنم البته منظورم از لحاظ نوع برخورده وگرنه خوب با پسرها رسمی ترو مودبانه تر هستم و زیاد صمیمی نمی شم .بعداز اون حادثه ی مدتی خیلی می ترسیدم وقتی کسی از ی فاصله ای بیشتر بهم نزدیک می شد.مثلا تو خیابون اگر کسی نزدیکم می شد می پریدم ی متراون ور تر.یا حتی یادمه تا مدت ها وقتی داشتم از یک پیاده روی باریک رد می شدم وی آقایی هم از روبرو می اومد سریع می رفتم تو خیابون...
یعنی می ترسیدم از اونجا رد شم.
ولی زود از سرم افتاد ولی الان ی مدت که بازم دارم اون جوری می شم.
اگر تو کوچه فقط من باشم و ی آقا باشه خوب سریع مسیرم عوض میکنم یعنی اگر دارم می رم خونه ،می رم الکی دوباره سمت خیابون تا اون آقا رد شه وبعد دوباره می رم تو کوچمون.خوب این اقا اصلا وحشتناک نیستا مثلا پسر همسایه بالایی مونه و این برام عجیبه که من چرا دارم سو ظن پیدا میکنم آخه من که این طوری نبودم.
ما عقد نکرده بودیم ولی قرار بود عقد کنم ولی یکم پدربزرگم مریض بود و مامانم درگیر کارای اون شدکه خوردیم به محرم صفر و قرار شد عقد بمونه بعد از محرم صفر.ولی تواون مدت محرم بودیم.علت به هم خوردنش خیلی چیزا بود ولی همه این چیزا از یک جا سر باز کردن...از زمانی که محرم شدیم که اصلا درک نمی کرد محرمیت فقط برای راحت بودن تو رفت و امد هست ونه برای اینکه مثل یک زن وشوهر واقعی باشیم.من فوق لیسانس دارم البته هنوز دفاع نکردم،نامزدم لیسانس بود و نقاشی تدریس می کرد.پدرم فوق لیسانس مکانیک.مادرم لیسانس شو نگرفته یعنی ترم 5 از دانشگاه به خاطر فعالیت سیاسی اخراج شده ولی دور های خوشنویسی رو گذرونده، خوش نویس ماهریه و تا چند سال پیش تدریس هم می کرد .خانواده نامزدم خانواده با فرهنگ و با شعوری بودن ظاهرا.بخصوص پدر نامزدم،دیپلمه بودن جفتشون فکر کنم.
چشم دنبال تمرینات ریلکسیشن هستم خیلی دوست دارم این تمریناترو
:302:آقا کیوان من به تاپیک پیگیری حق عضویت اعضا دسترسی ندارم لطفا من رو پررنگ کیند رسید دیجیتالی رو برای مدیر فرستادم
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نازنین جان
من دقیقا مثل تو بودم.البته الان هم هنوز یه کوچولو همونجوری هستم.ولی خیلی بهتر شدم.
منم خیلی نگران شده بودم و با خودم میگفتم حتما یه بیماری روانی حاد دارم ...یا اینکه احتمالا این شروع یه بیماری
روانیه ....وای تا چند وقت دیگه چی میشه؟..... اگه دیگه حتی نتونم از خونه هم بیرون بیام چی؟...
اینقدر این افکار تو ذهنم میومد که واقعا داشتم داغون میشدم.ولی دقیقا بعد پست خودت آروم شدم . سعی کردم
دیدمو تغییر بدم . درسته که میزان فساد در جامعه خیلی زیاد شده ولی اگر بعضی چیزاها رو رعایت کنیم خطری ما رو
تهدید نمیکنه. به قول خودتون لزومی نداره در ساعات آخر شب تنها از خونه بیایم بیرون . مطمئن باش آقایان جوان هم به
انداز ما به موقعیت و آبروشون اهمیت میدن.
از آن روز تا الان هم اصلا صفحه حوادث روزنامه ها و مجلات رو نمیخونم .حتی اگر تو اخبار هم خبری از قتل و تجاوز
باشه شبکه رو عوض میکنم . دیگه اطرافیانم هم میدونن که من اصلا دوست ندارم از این خبرها بشنوم.
یه روش برطرف کردن ترس هم دقیقا مواجه شدن با اونه. کاری که من انجام دادم. قبلا میترسیدم تنهایی پیاده
جایی برم ولی رفتم یه باشگاه ورزشی که چند کوچه با خونمون فاصله داشت ثبت نام کردم.تا مجبور شم پیاده به
باشگاه برم.روز اول خیلی خیلی برام سخت بود از کوچه های خلوت رد شم ولی تحمل کردم و و روز بعد همش با
خودم تکرار میکردم دیدی دیروز هیچ مشکلی پیش نیومد امروز هم هیچ فرقی نکرده و...اگر بگم چه تصوراتی تو ذهنم
میومد حتما خنده ات میگیره.:163::311:
موفق باشی عزیزم
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام پاییزان جون
راستش قبل اینکه این تاپیک رو بزنم دقیقا یاد تاپیک تو افتادم و رفتم خوندمش
فکر کنم منم تقریبا مثل تو شدم البته از اولا می گم که یکم این جوری بودم ولی پاییزی شدید شده الان
و من در مواقعی این افکار می اد سراغم که اصلا خطری وجود نداره.این جوری واقعا نبودم .خوب کوچه خلوت نگرانی داره ولی کوچه خود ادم که پسر همسایه توشه چرا باید ادم رو بترسونه..
خیلی خوشحالم که مشکلت بر طرف شد عزیزم ...امید وارم منم بتونم این استرس رو کنترل کنم...و انقدر خیال پردازی نکنم
پاییزان تو پیگیری حق عضویت اعضا می نویسی اعتبار منو تمدید کنند من طاقت ندارم خودمو این جوری بیرنگ رو ببینم :46:
تماس یادم رفت بگم من 25 سالمه :72:
ا پاییزان تو هم که کمرنگی ...نقاشی شما تو تاپیک پیگیری حق عضویت اعضا می گی من رو عضویتم رو تمدید کنند:72:
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین 1 عزیز
زمانی که با نامزدتون قبل از محرم شدن بودین هیچ وقت این حس رو داشتین؟منظورم این نیست که ایشون مثل این شخص ناشناس بودن منظورم حس نا امنیه.
ایا الان دچار یک تنفر نسبت به کلیت اقایون هستید یا مثلا همه ی اونها رو از قماش اون شخص ناشناس میدونید؟
بعد از بهم خوردن عقدتون چه حسی نسبت به اقایون پیدا کردین؟شروع حس نا امنی از اون موقع نبود؟
چه مدت بعد از برخورد با اقای نا شناس خاطرش تو ذهنتون بود؟ایا هنوز فکر میکنید میتونه کسی باشه که شما رو خوشبخت کنه و شما عاشقش بشید؟
تبریک میگم خانواد ه ی تحصیل کرده ایی دارین.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین جان
من تایپکت رو دنبال میکنم. الان رفتم موضوعات قبلیت رو خوندم تا دربارت بیشتر بدونم.
و خیلی برام جالب بود که این موضوعت رو دیدم:
تا چه حدی برای یک دختر فکر کردن به مسائل جنسی طبیعیه؟
امیدوارم ناراحت نشی از حرفهایی که میخوام بگم. من فقط میگم چون فکر میکنم میتونه کمکت کنه.
با خوندن موضوع بالات مطمئن تر شدم که منشأ مشکلت همونی هست که توی پست قبلیم نوشتم. و از جوابی که پست قبلی دادی برداشتم اینه که خودت خودت رو نمیشناسی به طور کامل یا شاید جرأت نداری به خودت بگی که مشکل همینه. جرأت نداری به مشکل نگاه کنی. حالا یا به دلیل فرهنگ یا مذهب یا هر چیزی. البته نه اینکه آگاهانه جرأت نکنی. نا آگاهانه ذهنت هی توجهت رو میبره به چیزهای دیگه و میگه نه تو اصلا مشکلی نداری. پس یک بار دیگه صادقانه با خودت و از این نظر خودت رو بررسی کن.
به نظرم میاد که یک زمینه هایی داری که دچار وسواس بشی نه اینکه هستی ولی زمینه داری ( میتونی تو اطرافت نگاه کنی. آیا از نزدیکان کسی هست که به تمیزی زیاد، مرتب بودن زیاد یا هر چیزی حساس باشه؟ کسی که گیر بده به یک چیزی؟) و الان چون موقع احتیاجات جنسیت هست این حالت اضطرابت رفته زوم کرده رو مردها و تجاوز و ...
به نظر من این حالتت رو جدی بگیر!
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام عزیزم
خوبی؟:305:
اول برید پیش یه متخصص.یا!!!
یه میزگرد راه بنداز.خودت اونطرف .احساساتت یه طرف دیگه!
با احساساتت صحبت کن.!
ی وقت بذار وباترسات صحبت کن.!
ببین حرف حسابشون چیه؟
بذار دقاشونو خالی کنن.بهت بگن چی شده که سرکلشون پیدا شده؟بهت بگن چراالان اینجان؟هدفشون چیه ؟ باید چیکارکنی که تنهات بذارن؟
باهاشون بحث کن.
(دوم نداره!!)
نتیجشو میگیری.به همین راحتی:72:
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
نازنین 1 عزیز
زمانی که با نامزدتون قبل از محرم شدن بودین هیچ وقت این حس رو داشتین؟منظورم این نیست که ایشون مثل این شخص ناشناس بودن منظورم حس نا امنیه.
نه اولش نداشتم ولی کم کم نسبت به اون هم این حس رو پیدا کردم ،فکر کنم به خاطر رفتار اشتباه خودش بود مشکل از من نبود من بهش اطمینان داشتم و دوستش داشتم و از ازش ترس نداشتم .
ایا الان دچار یک تنفر نسبت به کلیت اقایون هستید یا مثلا همه ی اونها رو از قماش اون شخص ناشناس میدونید؟
احساس تنفر ندارم ولی اعتمادم خیلی کم شده یعنی تقریبا ی همیچین چیزی رو حس می کنم که خودتون گفتید.
بعد از بهم خوردن عقدتون چه حسی نسبت به اقایون پیدا کردین؟شروع حس نا امنی از اون موقع نبود؟
چرا دقیقا از همون موقع بود ولی اولش کم بود بعدش زیاد تر شد و زیاد تر شد ...
چه مدت بعد از برخورد با اقای نا شناس خاطرش تو ذهنتون بود؟ایا هنوز فکر میکنید میتونه کسی باشه که شما رو خوشبخت کنه و شما عاشقش بشید؟
مدت ها تو ذهنم بود شاید تا 5 سال...فکر کنم باشه ..یعنی به آینده امید وارم ..
تبریک میگم خانواد ه ی تحصیل کرده ایی دارین.
ممنونم :72::72::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
به نظرم میاد که یک زمینه هایی داری که دچار وسواس بشی نه اینکه هستی ولی زمینه داری ( میتونی تو اطرافت نگاه کنی. آیا از نزدیکان کسی هست که به تمیزی زیاد، مرتب بودن زیاد یا هر چیزی حساس باشه؟ کسی که گیر بده به یک چیزی؟) به نظر من این حالتت رو جدی بگیر!
نگین جان در مورد وسواس به تمیزی یکمی خودم دارم البته خیلی کم
یعنی جوری که دیگران اذیت بشن یا خودم اذیت بشم نیست
مامانم یکمی وسواسی هستش و مادر بزرگم
که شدت وسواسی بودن مادر بزرگم از همه مون بشتره ولی بازم بیمار گونه نیستش.
نگین راستش اون سوالم فقط مربوط به اون خواستگارم بود من درمورد دیگران چنین فکری نداشتم تا حالا...البته فکر خاصی هم راجع به اون خواستگارم هم نداشتم کلا پرسیدم اصلا مشکل خاصی نداشتم همین جوری پرسیدم .
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین جان
تا جایی که من میدونم (اطلاعاتم خیلی کم وغیر دقیقه تو این موضوع) وسواس ناشی از اضطراب هست و خودش رو به شکلهای مختلف نشون میده. من کسانی که حالت وسواس دارن رو دیدم و به نظرم میاد که انگار که این مضطرب بودن مثل یک فرهنگ و نسل به نسل منتقل میشه حالا با شدت کم و زیاد.
من لزوما منظورم اون بیماری شدید نبود که باعث آزار اطرافیان میشه. مهم اینه که تو بدونی همچین حالت و زمینه ای رو داری و من به نظرم میاد که این موضوع خودش رو داره روی یک مشکلی که در این مقطع خاص زندگیت داری (حالا هر چی که هست) این طوری نشون میده. اگر بهش آگاه باشی شاید بتونی کلا حذفش کنی. حتی در اون حد کمش رو. چون فردا ممکنه سر یک موضوع دیگه خودش رو نشون بده.
توی ذهنت حتی در مورد همون یک خواستگارت سوالاتی مطرح شده و برای چیزهایی که به نظر من حقت بوده که بهشون فکر کنی دچار عذاب وجدان شدی. به هر حال درحدی بوده که یک موضوع براش باز کنی. این همون موضوعی هست که من دنبالش هستم. ناخودآگاه آدم هزار و یک اتفاق توش میافته که آدم اصلا خبر نداره. تو هم ممکنه هنوز نسبت به حسهای جنسیت آگاه نباشی اما کلی باور و قانون تو ذهنت هست که بهت یک روش زندگی رو القاء میکنه. این اتفاق و این حسها با این خواستگار یک نشانه است برای تو که خودت رو بهتر بشناسی و یک راه نفوذی به اون قوانین ناخودآگاهت پیدا کنی.
ببین من یک جایی که یادم نیست کجا خوندم که یکی از مشکلاتت با نامزدت این بوده که فکر میکرده محرم شدن یعنی دیگه روابط زناشویی داشتن. من دقیق موضوع رو نخوندم . اما به نظرم خیلی طبیعی بوده و خیلی ها موقع عقد روابط کامل دارن. درسته که ممکنه که اگر دختر موافق نباشه شرایط براش سخت بشه اما خوب چرا باید این مشکل اصلی تلقی بشه؟ حالا از خودت بپرس که اون موقع چطور بود؟ یک کم خودت رو نگاه کن تو اون دوره از زندگیت. البته شاید کاملا تو اون موضوع حق داشتی ها. من که جزءیات ماجرا رو نمیدونم. اما میگم باز دقت کن ببین که شاید اونجا هم نشانه هایی پیدا کنی که خودت رو بهتر بشناسی.
اگر میتونی برو با یک مشاور صحبت کن. حالتهای خودت رو بیشتر توش دقت کن. بازم میگم این حالتت رو جدی بگیر و برو منشاءش رو پیدا کن. چون اگر منشأش واقعا مسائل جنسی باشه، فشار زیاد اذیتت خواهد کرد و شاید برگشت ناپذیر باشه. تو ایران خیلی ها خودشون رو از نظر جنسی نمیشناسند. به خصوص دخترها.
به هر حال من فکر میکنم شاه کلیدهای حل مشکلت تو دو تا حوزه هستند: اضطراب (وسواس خفیف) و مسائل جنسی.
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
نازنین 1 عزیز
در یکی از سخنرانیهای دکتر ازمندیان بود که ایشون میگفتن (نقل به مضمون)گاهی اوقات یک خاطره ی بد در ضمیر ناخوداگاه ادم می مونه و مدتها بعد ممکن سر یک موضوع ما به یاد اون خاطره بیفتیم نه اینکه الزاما یادمون بیاد بلکه در ضمیر ناخوداگاهمون اون رو به یاد بیاریم.
تصور میکنم شما هم با اینکه خاطره ی اون برخود با اقای ناشناس رو از یاد بردین اما در ضمیر ناخوداگاهتون وجود داشته و بعد از برخورد با نامزد سابقتون و به وجود اومدن ما جراهایی که من در جریان کاملش نیستم که می تونه به خاطر رفتار اشتباه ایشون یا هر اتفاق دیگه ایی که شما رو از اون دلسرد کرده باشه تا اونجا پیشرفته که حس اعتماد شما نسبت بهش کم شده و کم کم شما رو در ضمیر ناخوداگاه به یاد اون خاطره ی تلخ گذشته انداخته و به اینجا رسیدین که خیلی نسبت به اقایون بد بین شدین.
خاطرات بد گذشته هنوز براتون حل وفصل نشده ،باید به طور کامل یکبار برای همیشه اون فایلها رو به طور کامل ببندین،باید از وقایع دوران نامزدی و اینکه چرا تا مدتها اون خاطره ی رفتار با اون اقا در ذهنتون بود بیشتر برامون بگین.
از این خاطرات بد برای همه هست مثلا خود من http://www.hamdardi.net/thread-21799.html ،مهم تجربه است هر چیزی یک بهایی داره بهای تجربه هم سنگینه.
یک موردی که روانشناسان برای از بین بردن استرس یک کاری توصیه میکنن اینه که اون کار رو انجام بدین مثلا شما اگه از اقایون در خیابون ترس بی دلیل دارین و مسیرتون رو عوض میکنین،می تونین به جای تغییر مسیر به همون مسیر قبل ادامه بدین این خودش باعث میشه استرستون به مرور کم بشه.
اجرهای دیوار اعتماد شما به اقایون تا حدود زیادی بنظر میاد که ریخته باشه باید این بنا رو معقولانه دوباره بنا کنید.حق دارین خاطرات تلخی بودن اون هم در ابتدای دوران جوانی. واقعییت اینه جامعه ی ما اصلا از نظر اخلاقی در حال حاظر وضعیت خوبی نداره هم در مورد اقایون و هم در مورد خانمها.در دنیا بدی و خوبی با همه ،نمیشه همه رو به یک چوب روند گرچه اعتماد سخته اما خدا در سوره ی نور میگه زنان پاک نسیب مردان پاک میشن و مردان پاک هم نسیب زنان پاک میشن اگر به حقانیت قران اعتماد داشته باشیم این رو باید وعده ی الاهی بدونیم که محقق خواهد شد.
اگر میشه بیشتر از دوران نامزدیتون بگین.
من تصور مینم اون اقا قصد تجاوز به معنی تمام کلمه رو نداشته چون در اون شرایط عروسی و اون هم طرف اشنا باشه و در اون شرایط بیشتر! بنظر میاد قصد بوس و اینا بوده باشه،فکر نمی کنید زیاد به اون موضوع بد بینید؟
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام ممنونم از تمام دوستانی که تو این تاپیک من رو راهنمایی دادن
:72:
راستش فرشته مهربون به من گفت که ممکنه من به خاطر کمبود آهن این جور باشم
خواستم بگم تو آزمایش جدیدم بازم همون کم خونی رو داشتم با اینکه ی مدتی بود قرص آهن می خوردم ...بهتر نشده بود.و لی امپول تقویتی داد که هر 15 روز یک بار بزنم و چند جور قرص که همشون تقویتی هستند یعنی بیمار نیستم به هیچ وجه :) خدا ر و شکر
اول می خوام این دلیل فیزیولوژیک احساس استرس و ناامنی رو با مصرف درست و به موقع قرص ها از بین ببرم
در مورد دلایل غیر فیزیو لوژیک هم با راهنمایی ها ی خوبتون به نتایج خیلی خوبی رسیدم
یعنی در کل فکر نکنم لازم باشه پیش روان شناس برم
نه فرشته مهربون؟؟؟؟
نگین و تماس از شما خیلی خیلی ممنونم :72: ی چیزهایی هست که باید بگم در جوابتون ولی الان فرصت نیست ،می گم بهتون .
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
قرار بود بگی به چه نتایجی رسیدی ... دوست داشتم بدونم نتیجه آنالیزهات چی شد ;)
-
RE: یک احساس نا امنی اغلب با من است ، چرا و چه باید کرد ؟
سلام نگین جان ببخشید دیر جواب دادم
به این نتیجه رسیدم که باید اون چیزهایی که بیخودی افکار ترس اور و دلهره آور تو ذهن آدم ایجاد میکنند رو به چالش بکشم نه اینکه باورشون کنم نه اینکه نا دیده بگیرمشون
به این نتیجه رسیدم که احساسات من کاملا طبیعی وکنترل شده هستن ولی من نسبت به خودم حساس شدم ووو همش می خوام ی ایرادی از خودم پیدا کنم
وگرنه من از هر نظر طبیعی و سالم هستم.
و این ترس هاهم طبیعی هستن
مثلا ی نفری که ی بار تو اسانسور گیر کرده بازم از اینکه این اتفاق براش بیفته می ترسه.و اگر خیلی رو موضوع تمرکز کنه خوب خوابش رو می بینه و این ترس توش بیشتر میشه
الان من بهتر شدم
از راهنمایی های همتون ممنونم :46: