دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
سلام دوستان
من 2 ساله ازدواج کردم و 2 سال هم هست که با همسرم(زنم) در خونه اجاره میشینیم...
علارغم اینکه اختلافاتی داشتیم ولی یه اختلاف بزرگتری با خانوادش پیش اومده..
ما الان 1 ماهی هست که داریم دنبال خونه اجاره میگردیم(باید بلند شیم از خونه اول)و تا حالا نزدیک محله خانومم بودیم و الان یه خونه ای یه مقدار فاصله دارتر پیدا کردیم که انگار به مذاق مادر زنم و پدر زنم خوش نیومده..(البته بماند برای راضی کردن خانومم چقدر صحبت کردم )
خلاصه رفتیم خونشون و گفتم با این پولی که من داشتم اینجا پیدا کردم خونه و اگه فکر میکنید که زیاد نگشتیم و بهتر از اینها این طرفها پیدا میشه من فسخ میکنم و اونجایی که شما میفرمایید رو میگیرم...
توضیح:
( اینکه پول همین رهن اجاره خونه رو ار پدر گرفتم و حتی با توجه به اینکه گفته تا 3-4 سال دیگه خونه هم براشون میخرم بعد 2 سال از ازدواجم خونه پیش خرید کرده برامون و تا 1 سال دیگه تحویل میگیریم..)
این جمله رو که قبل از توضیح گفتم ..پدرشون فرمودن : ببنید اقای .. من احساس میکنم پدر و مادر شما پشت شما رو خالی کردند و به تعهداتشون عمل نکردند..
که من با حالت عصبانی گفتم این حرفها درست نیست که میزنید و اونها قرار بوده خونه اجاره کنند برای من که انجام دادیم حالا یه 2 کیلومتر اونورتر و خونه هم قرار بوده بخرند بعد 4 سال که الان بعد 2 سال پیش خرید کردیم . ..
پدرشون برگشت گفت : کو کو پس....اگه خریدند چرا باید ماشینتو و سکه هاتو بفروشی ؟؟ که گفتم این زیادی خواهی خودم بود که برای خونه بزرگتر از اونی که پدرم میخواست پولشو بده من خواستم ماشینمو و سکه هامو بفروشم..(در ضمن این زندگی منه و به کسی ربطی نداره که اونها دخالت میکنند)
بعد از اون مادر خانومم هم اومد یه چیزهایی گفت و پدرزنم هم گفت شما از روز اول برای این دختر کم گذاشتید.که من داغ کرده و صدامو بردم بالا و منجر به دعوا شد...
بعد پدرشون گفت لباساتو بپوش برو بیرون و دخترم هم نمیاد دیگه خونت و با پدر و مادرت برگرد تا صحبت کنیم تا زنتو ببری..
من رفتم و از بیرون به موبایل همسرم زنگ زده و اومد و بردمش خونه..
حالا میفرمایید چیکار کنم ؟؟؟
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
من تصمیم دارم با توجه به راهنماییهای شما دوستان برم با یه جعبه شیرینی خونشون....
ولی موندم چی بگم که هم اونها فکر نکنند کارشون درست بوده و هم بد نباشه...
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
دوست عزيز سلام
من نه رفتار شما و نه رفتار پدر خانمتان رو تاييد نمي كنيم
شما ادعا ميكنيد از اينكه پدر زنتون تو كارتون دخالت مي كنند اون حركت رو انجام داديد در حالي كه اون طور كه از صحبتاتون پيداست تعصب روي پدر مادر خودتون باعث شد به پدر خانمتان بي احترامي كنيد اينجور مواقع بايد خودتون رو كنترل كنيد و رفتار بزرگ منشانه از خودتون نشان بديد چون فرداي روزگار همين اتفاق برا خانمتون با خونواده شما پيش مياد پس چه بهتر از الان برا خانمتون الگو باشيد و اينكه ميگيد مردم بعد از 50 سال صاحب خونه ميشند و اسب پيشكش.....اصلا درست نيست خودتون رو با كسي مقايسه كنيد و شما و خانوادتون قبل از ازدواج قول و قرارايي در مورد خونه و ....به خونواده همسرتون داديد به اين مي گن تعهد نه اسب پيشكش
بله اگه بدون هيچ حرف و قولي قبل از ازدواج پدر شما بعد از ازدواجتون مي گفت مي خوام به پسرم خونه بدم(يعني يك هديه نه يك تعهد)اونوقت ميشد همون اسب پيشكش و مطمئن باشيد خونواده همسرتون هم ديگه نظر نمي دادند
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrdad399
من تصمیم دارم با توجه به راهنماییهای شما دوستان برم با یه جعبه شیرینی خونشون....
ولی موندم چی بگم که هم اونها فکر نکنند کارشون درست بوده و هم بد نباشه...
:104::104::104::104:
:104::104::104::104:کاره خیلی خوبی میکنی میخوای بری برای دلجویی.
قرار نیست چیزی بگی یا حرفی از اون روز بگی همین که با یه جعبه شیرینی بری خودش نشون میده که شما به پدرزنتون احترام میزارید واز رفتار که کردی پشیمون هستی.
بزارید فکر کنند اونا پیروز شدند .با پیروزی اونا یا شکست خوردنشون که به شما سودی نمیرسه.
رفتی خونه پدر خانمت برگشتی .حتما به ما خبر خوش بدبی. بیمعرفت نشی بری دیگه نیای:43:
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
میخواستم برم ماشب ولی نمیرم......چون زنم داره منو دیوانه میکنه
سر همن قصیه خونه گرفتن...
اخه دوستان شما بگید با این همه خرج و قسط رفتم جایی رو اجاره کردم که همه دکتر مهنس ها اونجا خونه دارند..محله خوبی هست.. اون موقع میگه الا بلا من اونجا نمیام و میخوام تو محله که مادرش و فامیلاشون هستد باشه.. و فاصله بخدا تا محله که قرارداد بستم 10 دقیقه بیشتر نیست...
هر روز گریه که اونجا رو دوست ندارم و تو به من اهمیت نمیدی...
من میدونم این حرفها تحت تاثیر پدر و مادرشه...
میخوام اون صحبتها و حرفهایی که پیش اومد سر اون روز تو خونشون برم به پدر و مادر بگم ..چون دارم عذاب وجدان میگیرم وقتی اینهمه حرف پشت سرشون گفته شده و بازم دارم غذاب اینکه زنم سر خونه زور میگه میکشم..
باید این بفهمه که زن باید همراه شوهرش باشه و با توجه به این گرانیها و تورم اینهمه فشار نیاره ...
باید بفهمه که همینم خیلیها ندارند ..کم پولی نیست دوستان 20 م ماهی 900 هزار اجاره..
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
چيكار مي خوا بكني؟؟؟؟؟:305:
چرا اينقدر ناشيانه و عجولانه تصميم مي گيري؟
پس ديدي حدسم درست بود شما به خاطر تعصب رو پدر و ماردت از پدر زنت ناراحت شدي نه چيز ديگه اي!!!شما بعد از ازدواج 2 تا پدر داري 2 تا مادر
اگر تو دوران مجرديت مادرت يه بدي پشت سر پدرت ميگفت مي رفتي بهش ميگفتي تا شر و دعوا راه بيافته؟؟؟؟ به فكر زندگيت باش نه اينكه فلاني چي گفت يا چي كار كرد
بشين با محبت و منطقي با خانمت صحبت كن
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
نمیدونم چرا احساس میکنم چاره ی کارت فقط یه چیزه محبت!!!!
با محبت میتونی حس امینت رو به همسرت برگردونی و خانوادش رو راضی نگه داری...
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kherse soorati
چيكار مي خوا بكني؟؟؟؟؟:305:
چرا اينقدر ناشيانه و عجولانه تصميم مي گيري؟
پس ديدي حدسم درست بود شما به خاطر تعصب رو پدر و ماردت از پدر زنت ناراحت شدي نه چيز ديگه اي!!!شما بعد از ازدواج 2 تا پدر داري 2 تا مادر
اگر تو دوران مجرديت مادرت يه بدي پشت سر پدرت ميگفت مي رفتي بهش ميگفتي تا شر و دعوا راه بيافته؟؟؟؟ به فكر زندگيت باش نه اينكه فلاني چي گفت يا چي كار كرد
بشين با محبت و منطقي با خانمت صحبت كن
شما فکر میکنی با محبت و ارامش حرف نزدم ؟
بخدا که هر روز که زنگ میزنه و دوباره حرف اینکه بریم دنبال خونه بگردیم رو میزنه برای اینکه نمیخواد اونجا که اجاره کردم بیاد ..بازم باهاش حرف میزنم و اون نمیخواد قبول کنه که گشتن زیادی برای خونه کار بیهوده و الکی هست.. نمیخواد قبول کنه که بهتر از این نصیبمون نمیشه...
نمیخواد حرف حرف من بشه...در صورتی که 2 سال حرف اون بود و جایی بودیم که اون میگفت...
ولی باور کنید من نمیخوام حرف حرف من باشه ..من واقعیت ها رو میبینم..
در ضمن هرچقدر من تو همه موارد انعطاف بخرج بدم و بگم قبول حرف شما دیکه کمک مردانگی و اقتدار خودمو از دست میدم
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
سلام
راستش من تصمیم گرفتم راجع به تاپیک کسی نظری ندم چون کارشناس نیستم و فقط کمی تجارب شخصی دارم ولی احساس کردم دارید اشتباه میکنید و ترجیح دادم نظرم رو بگم.خواستم بگم اگر نمیخواین برین پیش پدر خانمتون اشکال نداره ولی به هیچ عنوان به پدر مادرتون این حرفا رو منتقل نکنید(مطمئنا وضع خیلی خرابتر از این میشه)
البته برخورد پدر خانمتان نپخته بوده ولی ظاهرا شما با یک خانواده متمکن که دخترشون رو تو ناز و نعمت بزرگ کردن وصلت کردید و مجبورید این مسایل رو بپذیرید و نباید سطح توقعات همسرتون رو با کسی که در شرایط پایین تری بزرگ شده و کم توقع تر هست مقایسه کنید.
شاید از اول پدرتون اگه قول نمیدادن بهتر بود.
راستی به نظرتون چطوره برید سر کار پدر خانمتون و دو نفری و مردانه باهاش صحبت کنید. بگید پدر مادرم یک عمر زحمتم رو کشیدن و شما زحمت همسرم رو کشیدین به شما و پدر مادر خودم احساس دین میکنم و یه مقدار شاید بیش از حد در موردتون حساسم.یه مقدار برام ناراحت کننده است که در موردشون اینجوری قضاوت بشه و به همین صورت هم تمایل ندارم کسی قضاوت نادرستی در مورد شما بکنه.علت عصبانی شدنم این بود و بابت اون معذرت میخوام من در هر صورت باید احترام شما رو نگه میداشتم حتی اگر بیشتر از این ناراحت میشدم.
اینجوری هم میفهمن دیگه نباید پشت سر خانواده شما صحبت کنن و هم شاید روابط خوب بشه.
البته این نظر من هست و شرایط خودتون رو و روحیات ایشون رو شما میدونید.
به هر حال امیدوارم این موقعیت رو با موفقیت و بدون تنش سپری کنید.
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kherse soorati
دوست عزيز سلام
من نه رفتار شما و نه رفتار پدر خانمتان رو تاييد نمي كنيم
شما ادعا ميكنيد از اينكه پدر زنتون تو كارتون دخالت مي كنند اون حركت رو انجام داديد در حالي كه اون طور كه از صحبتاتون پيداست تعصب روي پدر مادر خودتون باعث شد به پدر خانمتان بي احترامي كنيد اينجور مواقع بايد خودتون رو كنترل كنيد و رفتار بزرگ منشانه از خودتون نشان بديد چون فرداي روزگار همين اتفاق برا خانمتون با خونواده شما پيش مياد پس چه بهتر از الان برا خانمتون الگو باشيد و اينكه ميگيد مردم بعد از 50 سال صاحب خونه ميشند و اسب پيشكش.....اصلا درست نيست خودتون رو با كسي مقايسه كنيد و شما و خانوادتون قبل از ازدواج قول و قرارايي در مورد خونه و ....به خونواده همسرتون داديد به اين مي گن تعهد نه اسب پيشكش
بله اگه بدون هيچ حرف و قولي قبل از ازدواج پدر شما بعد از ازدواجتون مي گفت مي خوام به پسرم خونه بدم(يعني يك هديه نه يك تعهد)اونوقت ميشد همون اسب پيشكش و مطمئن باشيد خونواده همسرتون هم ديگه نظر نمي دادند
در مورده اسب پیشکشی خدمتون عرض کنم که.برای این گفتم چون دلیل دارم.
دلیلم هم اینه که قرار نبوده پس از 2 سال زندگی برای من خونه بگیرند..که میفرمایند پول درست حسابی ندادند دستتون .. قرار بوده چند سال دیگه این کارو بکنند که الان با 200 پول پیش خرید کردند و 70 تومان هم خودم میدم..میشه 270 ..
اینه که میگم زشت هست در مورده نحوه خرید و مقدارش حرف میزنند
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
خیلی دیگه داری مسایل رو بزرگ میکنی داداش.
این همه مشکل که داری باهاش یه جورایی میجنگی .همش از اون شب شروع شد.
مخالفتهای خانمتونم بنظر من بخاطر رفتار اون شبت بوده .
پس تا بیشتر از این کش نگرفته برو پیش پدرخانمت. قراربود امشب بریا چیشد پس.
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
برادر گرامي
خوب اگه صحبت قبل ازدواج فقط سر اين بوده كه پدر شما چند سال اينده براتون خونه ميخره كه با توجه به شخصيت پدر زنتون جالبه برام كه اصلا سوال نفرمودند چند سال ديگه؟؟؟ چه خونه اي؟
خوب اين كه معلومه همه بعد از چند سال صاحب خونه ميشن يا با پول خودشون يا ارثيه پدري!!! بگذريم
چيزي كه الان مهمه همسو سازي عقايد شما با خانمتون هست بدون نياز به اينكه از پدر خانمتون نظر بخواين يا ايشون بخوان دخالت كنند ولي احترامشون حتما حتما نگه داشته شه با خانمتون اينطور صحبت كنيد كه بهش بفهمونيد ايشون برا شما تو زندگيتون تو اولويت هستند و شما هم دوست داريد برا ايشون تو اولويت باشيد مطمئن باشيد وقتي با يه جعبه شيريني بريد خونه پدر خانمتون و ببهشون احترام بذاريد خانمتون خودشون هم متوجه مردانگي شما و هم علاقه شما مي شه ولي بعد از اينكه از اونجا اومديد بدون جبهه گيري در مقابل خونواده ها خيلي اروم و منطقي به خانمتون صحبت كنيد اگر هم ايشون ميگن خونه با پول شما تو فلان منطقه هست خوب چه اشكال داره بگيد بره بگرده پيا كنه و به شما خبر بده البته تاييد نمي كنم كه اگه خانمتون ميگن الا بلا نزديك خونه بابابم اينا شما هم بگيد چشم ولي به خانمتون طوري نشون بديد كه برا شما مهم نيست و 2 سال 5 سال ديگه تو فكر هستيد كه حتي از اينجا هم پاشيد و به فكر ترقي و پيشرفت هاي خيلي بيشتر از اين هستيد
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
سلام
عجب داره این زندگی هست یا بندگی ؟
مگر دخترشون رو با شرط خونه دادن که حالا دارن شرط رو گوشزد میکنن؟
نگذار در زندگی خصوصی شما دخالت کنن
اگر حق مسکن با شماست پس اجازه دخالت ندین
نگذارین از الان بخوان در زندگیتون سرک بکشن
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
سلام اقا مهرداد.به همدردی خوش اومدی
الان چندتا مسئله با هم بوجود اومده که شما باید انقد ماهر باشی که بتونی اونا رو از هم جدا کنی و مهم ها رو توجه کنی و بقیه رو بریزی دور.
1-شما میخواید خونتونو رو تغییر بدید و خونه جدید از خونه پدر خانومت کمی فاصله داره..به نظر من این موضوع به تو وهمسرت مربوطه یعنی نیاز نیست ازاول هر تصمیمی میگیرین به خونوادش گزارش بدین..این زندگی شماست و باید مستقل باشید.پس وقتی تصمیم قطعی گرفتین فقط در حد باخبر کردنشون باشه.
2-همسرتون انگار هنوز به خونوادش وابسته است این براتون مشکل ساز میشه..حتما با هم به یه مشاور مراجعه کنید.همسرتون باید متوجه بشه خودش و شوهرش الویت دارن.
3-بین تو و پدر خانومت بحث پیش اومده.خوب اینجا چون او بزرگتر هست شما باید عذر خواهی کنی.و به والدینت هم چیزی نمیگی تا موضوع کش پیدا نکنه.
4-
نقل قول:
نمیخواد حرف حرف من بشه...در صورتی که 2 سال حرف اون بود و جایی بودیم که اون میگفت...
لطفا این فضا رو تغییر بدید.شماها که با هم مسابقه نمیدید..باید همراهی و همدلیتون رو تقویت کنید
در کل به نظر میاد مشکل بین شما و پدرخانومت چندان جدی نیست و با عذرخواهی وحرمت نگه داشتن رفع میشه..به نظر من مشکل اصلی شما و خانومت هستین که هنوز سر یه سری مسائل اساسی مثل مستقل بودن از خانواده ها و همراه بودن توافق ندارین.حتما حتما پیش مشاور برید.
اگه مشکل بین شما و خانومت رفع بشه دیگه بحثی پیش نخواهد اومد که به خونواده او یا شما توهین بشه.
موفق باشید
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
من پنجشنبه شب رفتم به اتفاق خانمم و یه جعبه شیرینی به خونه پدر خانمم..
اول که سلام و علیک و روبوسی کردیم و نشتیم و فضای سنگینی بود تا موقع رفتنمون..یعد شام هم من موقع رفتن گفتم شما رو مثل پدر و مادر خودم دوست دارم نمیخوام ناراحتیتون رو ببنیم و امید وارم دیگه از این اتفاقان نیفته.. و اومدیم بیرون.. من و خانمم توافق کردیم که بریم همون خونه ای که من اجاره کرده بودم و دیگه حرفی از اینکه : اون محله رو دوست ندارم و بیشتر بگردیم و اینها نباشه..
حالا دیروز خالشون که ایشون هم دنبال خونه بودن برای ما باتوجه به اینکه ناراحتی های خانمم رو دیده بود 1 مورد خونه پیدا کرده و به خانمم معرفی کرد..دیروز خانمم زنگ زد که مورده خوبیه و یمقدار اجارش بالاتر از اون هست..که پدر و مادر خودم(خانمم) پیشنهاد دادن که اون مقدار اجاره بیشترشو به عهده میگیرن..
جرا بعهده میگیرن دوستان ؟ برای اینکه نزدیک اونها باشیم و هم خودشون و دخترشون در راحتی خیال زندگی کنن.اخه چرا اینهمه خانمم باید بزاره خانوادش دخالت کنن .. من توقع داشتم همسرم میگفت ما خونه گرفتیم و نیازی به اونجا و پول شما نداریم... اخه فاصله تاکسی از جایی که من گرفتم تا خونه مادرش همش 15 دقیقه هست... خیلی خنده داره که همسرم میگه اگه بیاد اونجا دپرس میشه...چون اونجا رو دوست نداره...
قابل توجه دوستان جایی که من اجاره کردم گیشا و جایی اونها میخواین شهرک یا سعادت ایاد
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
اقا مهرداد شما مطالبکه مینویسیم رو میخونی؟؟..باور کن ازسر تفریح نمینویسیم.بهتون چی گفتم؟؟؟؟
گفتم شما باید این موضوع رو بصورت ریشه ای زیر نظر مشاور حل کنی و گرنه یه بار تو موضوع خونه و دفعه بعد سر یه موضوع دیگه خودشو نشون میده.
نقل قول:
به نظر من مشکل اصلی شما و خانومت هستین که هنوز سر یه سری مسائل اساسی مثل مستقل بودن از خانواده ها و همراه بودن توافق ندارین.حتما حتما پیش مشاور برید.
نقل قول:
اخه چرا اینهمه خانمم باید بزاره خانوادش دخالت کنن .. من توقع داشتم همسرم میگفت ما خونه گرفتیم و نیازی به اونجا و پول شما نداریم..
عذر خواهیتون هم عالی بود.:104:
موفق باشید
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
دوست عزیز:
کاملا درکت میکنم و میدونم چی میکشی. من هم با نظر دوستان موافقم و اضافه میکنم که باید حتما در مورد آیندتون با شوهرت صحبت کنی. از هر فرصتی استفاده کن تا بهش بفهمونی که در نهایت همه نشستن توی خونشونو دارن زندگیشونو میکنن من هستم که تمام بدبختی ها و خوشبختی هاتو باهاش تقسیم میکنی.
اگه نتونیم خونه بخریم اگه نتونیم پول پس انداز کنیم چند سال دیگه مشکلات نالی زیادی برامون پیش میاد تا و قتی بچه نداریم میتونیم پس انداز کنیم بعدش باید خرج کنیم............ اینو هم بگم که اگه همینطوری صبر کنی تا صد سال دیگه هم که بگذره شوهرت متوجه نمیشه که داره چه اشتباهی مرتکب میشه وقتی افتاد به بی پولی و اونوقت هیچ کسی محلش نداد اونموقع میفهمه چند سال پیش زیاده روی کردم که دیگه خیییییییییلیییییی دیره.
البتههههه اگه مادر شوهرت از نظر مالی به شما محتاجه و هیچ پسر دیگه ای جز شوهرت نداره این وظیفه شوهرته که بهش از نظر مالی برسه ولی اگه نه با سیاست بدون عصبانی شدن باید شوهرتو از آینده بترسونیش که دچار مشکل میشید. اگه عصبی بشی و دعوا کنی فکر میکنه با مامانش دشمنی و به حرفت گوش نمی ده ممکنه کارتون به جدایی هم بکشه اگه هم هیچی نگی اوضاع همینطوری پیش میره و .......
موفق باشی
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد
RE: دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
عزیزم تو از دست خودت دلخوری یک وقت سر خانومت خالی نکن
خانومت درسته که چند سالی است که همسر شماست اما سالهاست دختر اونهاست.
راستش رو بخوای مشکل از اینجا پیش آمده که تو ازدواج کردی اما مستقل نشدی. اصلا چرا باید پدر آدم تعهد بده برای پسرش خانه بخره؟؟؟مگه پدرت خودش اینجوری خانه دار شده؟ بجای بگو مگو با خانومت یا خانوادش منطقی و با دلیل بهشون ثابت کن که وسع مالی خودت( اصلا کاری به پدرت نداریما) تا این حده.