چطور همسرمو راضی کنم به دیدن خونوادم بریم

سلام
دوستای خوبم مخصوصا دوستانی که در جریان زندگی من هستند خواهش میکنم نظر بدند و منو راهنمایی کنند
تیر ماه طبق یه برنامه خاص من حتما باید برم به دیدن خونوادم (خونوادم تهران نیستند) و حتما در جریان هستید که رابطه همسرم با خونوادم بخاطر اون مشکل بهم خورده البته از اون موقع تا حالا هیچ ارتباطی بینشون صورت نگرفته ولی از همدیگه دلخور هستند و همسرم تو همون مشاجره قبلی به من گفت که تا آخر عمرش حاظر نیست خونواده منو ببینه حالا من چکار کنم چطور خودم برم دیدن خونوادم میدونم که همسرم نمیگه نرو اون هیچ وقت هیچ کاریو نمیگه نکن میگه برو یا این کارو بکن ولی تو دلش نگه میداره و یه جایی تلافی میکنه و حال منو اساسی میگیره
از طرفی هم دلم نمیخواد خودم تنها برم چون اگه تنها بزارمش بازم لج میکنه رو دلش نگه میداره و یه جایی تلافی میکنه راستش اصلا دلم نمیخواد دعوا و بحث و مشاجره داشته باشیم کشش دعوا ندارم خواهش میکنم یه راه حل منطقی و خوب به من ارائه بدین که بتونم برم خونوادمو ببینم و تا حد ممکن همسرمو راضی کنم باهام بیاد
مرسی دوستای خوبم

سلام. ترانه عزيز مي دونم كه چقدر دلت مي خواد بين خونواده ات با شوهرت صميميت به وجود بياد، ولي به نظر من زياد اصرار نكن كه به ديدن خونواده ات بره. تا حد ممكن هم اگه خودت مي توني نري ، نرو، درسته كه پدر و مادر براي آدم خيلي مهم هستن و هميشه ماها محتاجشون هستيم ولي اونا هيچوقت راضي نمي شن كه به خاطر اونا زندگي ماها به هم بپاشه.
بذار به عهده زمان، زمان خودش همه چيز رو حل مي كنه، يه روزي مياد كه شوهرت با مادرت درددل كنه.

سلام دریا جان
ممنون از راهنماییهات ولی عزیزم خونوادم تیر ماه میرن مکه( پدر مادر و بچه منم باهاشون میره) نمیشه وقتی از مکه برمیگردند تنها بچشون کنارشون نباشه حالا موقع رفتن با هاشون با تلفن خداحافظی میکنم ولی دیگه بی انصافیه که موقع برگشتن هم من کنارشون نباشم از طرفی خودم هم دلم نمیخواد شوهرمو راضی کنم بیاد ولی اگه هم تنها بزارمش موقع برگشتن تلافی میکنه و زندگیم بازم پر مشاجره میشه
ضمنا خونواده همسرم قراره همون موقع برن واسه دیدن خونوادم حالا نمیدونم از اونها کمک بخوام یا نه؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستی اقلیما جونم میخوام ازت تشکر کنم بخاطر راهنماییهات و انگیزه دادنت و دادن رتبه
دوست دارم دوست خوبم برات ارزوی خوشبختی میکنم
:43::72::43::72:

ترانه جان سلام
خوشحال شدم که پسرگلت داره حاج آقا میشه، آخی، نازی. :310:
ببین عزیزم تو باید حتما بری پیش خانوادت و خیلی با احترام از شوهرت بخواه که باهات بیاد اگه اومد که بهتر اگر هم نیامد خودت برو، چرا داری پیش داوری میکنی که اگه تو رفتی و برگشتی شوهرت تلافی میکنه! شاید همیشه اینکارو کرده ولی لطفا پیش داوری نکن چون شوهرت هم اینقدر فهمیده است که درک کنه حضور تو اونجا حتما لازمه مطمئن باش تلافی نمیکنه ولی امکان داره از دست مامانت ناراحت باشه که نیاد. ولی به نظرم منطقی باهاش صحبت کن و ازش بخواه خودشو جای تو بزاره که اگه خودش یکدونه بچه بود و پدرو مادرش از مکه میومدن، آیا نباید میرفت دیدن اونها؟
ترانه بخدا با زبون خوش ازش بخواهی اون حتما باهات میاد، میدونی که با زبون خوش میشه مارو از لانه بیرون کشید. متاسفانه منم خیلی از زبون خوش استفاده نمیکنم ولی دیدم زنهایی که با زبون خوش چه زندگی هایی درست کردن، بهش بگو دوست دارم در اون جمع تو هم کنارم باشی و همه ببینن که ما خوشبختیم و بهمون خوش بگذره. انشااله که راضی میشه عزیزم نگران نباش.

به رابطه ی خانواده ات و همسرت کاری نداشته باش .

اگر همسرت اجازه ندهد پسرت نمی تواند با پدر ومادر ت به مکه برود . در نتیجه این یک گام بزرگ است و اگر انگولک کنی اوضاع را به هم می ریزی .

ضمن اینکه درست است که همسر تو از پدر و مادرت کوچکتر است اما گویا آنها قصد سفر به مکه دارند پس باید از همسر محترم تو نیز کسب رضایت کنند ( یادت باشه که هر دعوا و اختلافی دو سر دارد و دو طرف مشکل دارن که کار به بحث و جدل و دعوا می کشد و نکته ی مهمتر مراسم و مناسک مکه رفتن هم قواعد خودش را دارد و حلالیت طلبی بخشی از این مراسم و مناسک است ) پس سعی نکن توپ را به زمین همسرت پرتاپ کنی .

اجازه بده طبق همین روشهای از قبل تعریف و تعیین شده کارها جلو برود و بر حسب همان اتفاق تصمیم بگیر .

سلام ساناز جون
ممنونم از راهنماییت، عزیزم حتما از راه منطقی و با زبون خوش این موضوعو عنوان میکنم و همسرم نمیگه نرو
منم نمیخوام پیش داوری کنم و خوش بینانه به این قضیه نگاه میکنم ولی احتمال این که بعد از برگشتنم تلافی کنه و اذیتم کنه زیاده بهر صورت اون یه انسانه با یه سری اشکلات و منم منتظر معجزه نیستم (چون تجربه تنها رفتنو دارم و عکس العملشو دیدم)
میخوام طوری بشه باهام بیاد حتی اگه نمیخواد اونهارو ببینه بره هتل ولی تو این سفر کنارم باشه چون حساسیتهاشو در مورد تنها سفر کردن میدونم از طرفی همینطور که قبلا گفتم پسر داییم که قبلا خواستگارم بوده همونجاست و همین مسئله باعث حساسیت بیشترش میشه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سلام آنی عزیز
ممنون که با تاپیکم سر زدی ولی گویا شما بطور کامل در جریان زندگی من نیستید پسر من که قراره با خانواده من به مکه بره از همسر اولم هست و اجازش با همسر فعلیم نیست

ترانه جون با وجود تمام مشکلاتی که قبلا داشتین ، بهتره که پدر و مادرت قبل از سفرشون زنگ بزنن و با شما و همسرت خداحافظی کنن .این خودش زمینه آشتی رو بهتر فراهم میکنه . و امکانش هست که همسرت باهات بیاد به استقبال پدر و مادرت .ولی اگر هم نیومد شما اصلا اصرار نکن تا بیاد ،چون اگه خدایی نکرده اتفاقی بیفته بیشتر پشیمون میشی.مخصوصا که مادرت نکنه باز حرفی بزنه که همسرت ناراحت بشه ....نمی خوام دیدت رو بد کنم ولی هیچ وقت برای اینجور چیزها زیاد اصرار نکن .بلاخره راه دورهست و ....
اگر نیومد خودت برو ولی وقتی پیش مادر و پدرت هستی مرتب به همسرت زنگ بزن و حالش رو بپرس و بگو عزیزم زود برمی گردم پیشت .و سعی کن زود هم برگردی .

تمنا جان راستش منم دلم نمیخواد با اصرار ببرمش نگرانم که خوانوادم برخوردشون با همسرم خوب نباشه و همسرم کوچک شه از طرفی هم نمیخوام تنهاش بزارم و حساسش کنم اگه میشد حتی صیح با هواپیماه میرفتم و شب برمیگشتم بهتر بود ولی فکر میکنم خونوادم ناراحت شن اگه اینکارو بکنم
شما هم درست میگین وظیفه خونوادم هست که قبل از رفتن تلفن بزنند و خداحافظی کنند و به قول خانم آنی مراسم را بجا بیارند ولی اگر هم اینکارو نکنند من نمیتونم مجبورشون کنم به این کار
مرسی از راهنماییت دوست خوبم

مشکلت این است که خیلی در جهت کسب رضایت دیگران قدم بر می داری تا کسب رضایت خودت و رفتار مسئولانه نسبت به خودت .

با شهامت از پدر و مادرت بخواه و درخواست کن که قبل از سفر با همسرت دوست شوند و مثلا حلالیت بطلبند . حتی در حد یادآوری می توانی خیلی چیزها را یاد آنها بیاوری اما با رعایت احترام .

. آنها ناراحت بشوند بهتر از این است که همگی به اسم احترام و مثلا دلخور نشدن و ........سکوت کنید .این سکوت معنی احترام نمی دهد . معنی عشق نمی دهد . معنی گذشت و ایثار نمی دهد و...............

وقتی پدر و مادری باور به مکه دارد و...............باید خودش را موظف به مراسم و مناسک آن هم بکند ضمن اینکه اگر مادر و پدرت واقعا مادر و پدر هستند اجازه ندارند با رفتارهای کودکانه برای زندگی تو مشکل ایجاد کنند و این بخش به عهده ی توست که از آنها درخواست محترمانه داشته باشی .

بعد از درخواست محترمانه واکنش آنها را ببین و پیش خودت بررسی کن ببین کجای کار دنیا ایستاده ای و از واکنش احساسی دست بردار و با منطق قدم بردار و تصمیم بگیر و اجرا کن .

مرسی انی عزیز
من قبل از رفتن حتما بهشون یادآوری میکنم که لازمه به همسرم تلفن بزنند و حلالیت بطلبند و خداحافظی کنند در اون صورت ممکنه همسرم راحت تر با موضوع کنار بیاد و با هم بدیدنشون بریم
بهر صورت تا اون موقع به این مسئله دیگه فکر نمیکنم و منتظر میمونم چی پیش میاد و اگه باز هم مشکلی پیش اومد مزاحم شما دوستای خوب و کارشناسان محترم میشم و کمک میگیرم
این تاپیک تا حدودی به نتیجه رسید از همتون ممنونم که راهنماییم کردید
:72::72::72:

سلام ترانه جان
خواهش می کنم عزیزم

برای من خیلی خیلی دعا کن
زندگیم شده گره کور و حال و روزم اصلا خوب نیست
بچه ها برام دعا کنید حتی رمق ایجاد تاپیکم ندارم:302:

خانوم ani بهترین راهنمایی رو بهت کرد

اقلیمای عزیزیم خیلی ناراحت شدم نمیدونم مشکلت چیه ولی هرچه که هست برات دعا میکنم عزیزم من هر روز صبح 3 تا آیت الکرسی میخونم که رفع شر و بلا بشه حالا واسه شما هم به نیت حل مشکلتون روزی 3 بار میخونم کار دیگه ای از دست نمیاد جز اینکه دعا کنم برات
ولی عزیزم شما تو این سایت به همه انرژی و انگیزه میدی حیفه که خودت اینجوری نا امید شی و انرژیتو از دست بدی بازم امیدتو زنده کن توانتو بکار ببند و از اون همه انرژی های مثبتت که به بچه ها میدی استفاده کن و تاپیک بزن کارشناسها کمکت میکنند حل شه هیچ مشکلی نیست که راه حل نداشته باشه عزیزم خدا بزرگه اونه که از همه قدرتها قدرتمند تره به خدا توکل کن و شروع کن

سلام ترانه جان
خیلی خیلی ممنون

یکم ارومتر شم میرم پیش مشاور
ولی اوضاع کمی بهتره

احساس می کنم کمی افسردگی گرفتم