-
در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام.
بعضی مسائل توی زندگیمون وجود دارن که شاید خیلی به دید خودمون نیاد. (از این جهت که بهش عادت کردیم و قبول کردیم که قابل تغییر نیست)
اما یکی که تازه وارد خانواده ی ما میشه، ممکنه به چشمش بیاد.
و ممکنه خیلی باعث تعجبش بشه. و در موردش قضاوت کنه و احیاناً قضاوت اشتباهی هم بکنه.
مثال میزنم تا واضح بشه.
مثلاً پدر من در زندگی هر کدوم از ماها، خیلی دخالت میکنن.
البته به مرور زمان ، این اخلاق پدرم باعث شده که تا حد زیادی مسائلمون رو باهاشون در میون نذاریم.
اما مسائلی که میدونن و به ناچار در جریان قرار میگیرن، خیلی باعث ایجاد تنش میشه.
مثلاً کنکور. که خب هم زمانش مشخصه و به ناچار پدرم متوجهش میشن. و هم رشته ی انتخابیمون دیر یا زود مشخص و علنی میشه. و نصیحت های مدام و پشت سر هم، که بیشتر باعث ایجاد استرس میشه تا آروم کردن ما.
یا اینکه یادمه اولین باری که میخواستم برم سر کلاس برای تدریس، پدرم چقدر ریز به ریز رفتارام رو میگفتن باید اول که وارد کلاس میشی، چه جوری وارد بشی، اینجوری باشی، اینجوری حرف بزنی، این کارو بکنی، اون کارو نکنی و....
نمیگم بده. یا من بدم میاد. اما معمولا تا یه سنی با آدم اینجوری برخورد میکنن. از اون به بعد باید بذارن خودم مطالعه، تحقیق یا حتی آزمون و خطا کنم تا یاد بگیرم نه اینکه بهم دیکته کنن.
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
در واقع اختلاف نظرهای زیادی دارم با پدرم. که هر کدوم ممکنه مسئله ای جداگونه باشه برای خودش.
مشکلم اینه که همچین موضوعی (اختلاف نظر ها در زوایای مختلف) رو باید مطرح کنم؟
یعنی بگم که اینجوری نیست؟
ممکنه مجبور بشم تمام صحبتای پدرم رو نقض کنم و دونه دونه اونا رو توضیح، (یا شایدم در دید خواستگارم توجیه) کنم.
اگه بگم، در دید شخص خواستگار شبهه ای پیش نمیاد؟
اگه نگم، بازم یه شبهه از یه جنس دیگه بوجود نمیاد؟
ممنون که کمکم میکنید.:72:
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با خانواده دارم صحبت کنم؟
جلسات اول لازم نیست بگی
در ضمن اینکه پدر رو (از کانال مادر)قانع کن که یه سری حرفها لازم نیست تو جلسه خواستگاری زده شه
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
ممنون جوانه که پاسخ دادی.
بله. منظورم جلسات اول نبود.
جلسات بعدی، مثلاً سوم یا چهارم بیشتر منظورم بود.
پدرم قانع نمیشن که یه سری حرفا برای جلسات خواستگاری نیست.
چون کاملاً از دید ایشون لازمه.
-
RE: آیا باید در جلسات خواستگاری در مورد اختلاف نظر هایی که با خانواده م دارم صحبت کنم؟
به پدرتون بگید شما با این نوع صحبت این شبهه رو در نظر آنها پدید میارید که مثلا ما زیادی وابسته هستیم و این وابستگی بیش از حد باعث میشه نتونیم زندگی مستقل رو تشکیل بدیم و از پس تصمیم گیری و انجام امور زندگی بعد از ازدواج بر نیاییم.
پدرتون احتمالا جواب میدن نخیر. اصلا منظور من این نیست. و این حرف من یعنی ... و تو چون پخته نیستی این حرف رو میزنی و ...
شما در جواب بگو این که منظورتون فلان هست رو من میدونم که دخترتونم. اما اونا اشتباه متوجه میشن. کما این که فلان خواستگار به من گفت شما به نظر میرسه برای امور روزانه و علل خصوص تصمیم گیری بسیار وابسته به پدر باشید و خوب مسلما این میزان وابستگی زیاد خوب نیست و .....
خلاصه که به پدر بفهمون طرز صحبتشون باعث شبهه و نگرش غلط خواستگار میشه.
این قدم اول هست.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
دختر مهربون عزيز...آيا از طرف خواستگارت در اين مورد حرفي پيش اومده؟يا اينها فقط تصورات خودته؟يعني خودت فكر ميكني كه نكنه اونا اين جوري فكر ميكنن؟
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
دختر مهربون عزيز...آيا از طرف خواستگارت در اين مورد حرفي پيش اومده؟يا اينها فقط تصورات خودته؟يعني خودت فكر ميكني كه نكنه اونا اين جوري فكر ميكنن؟
راستش، چند وقت پیش متوجه شدم که خواستگاری که پارسال داشتم و تقریباً قضیه ازدواجمون داشت جدی میشد، به خاطر اخلاق پدرم منصرف شدن.
خیلی از این موضوع ناراحت شدم.
اما نمیتونم درک کنم کسی به خاطر این مسئله پا پس بکشه.
پدر من خصوصیتای خوب خیلی زیادی دارن. و اصلاً وجهه منفی ای ندارن.
و در اجتماع فرد معتمدی محسوب میشن.
اما خب اخلاقای فوق العاده خاصی هم دارن.
که میگم، برای ما عادی شده.
اما از دید بقیه، نه.
رز زرد، از شما هم ممنونم.
اگه بخوام مستقیماً این موضوع رو با پدرم مطرح کنم، بهتره وقتی که یه موردی جدی میشه به پدرم بگم یا حتی وقتیکه موردی نیست هم این موضوع رو پیش بکشم؟
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
همین موضوع پارسال رو مطرح کنین و بگید حرفی که باعث شبهه میشه، زده نشه بهتره.
باید داستان سرایی کنی دیگه. جوری که پدر بفهمن در عمل حرفهاشون داره نتیجه بدی میده (در دید بقیه)
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام دختر مهربون
ببین خانومی...ایشون پدر شماست...برخی مواقع پدر و مادرها سعی میکنن برای پررنگ کردن نقش خودشون این کارها رو بکنن.
من حس میکنم پدرت این تصور رو داره که داره اون جایگاه پدریش رو از دست میده...اقتضای سنش و جایگاهش ایجاب میکنه که شما رو راهنمایی و نصیحت کنه
پدر منم مثل پدر شما بود...اوایل خیلی خیلی بیشتر بود...اما من برخوردم رو با پدرم عوض کردم...حالا که نصیحت میکنه قشنگ میشینم پای حرفاش و میگم :
آره بابا...راست میگین...عجب حرف خوب و کاربردی زدی....بذار دفتر بیارم توش بنویسم هیچ وقت یادم نره....یکی دو سال بعد از این برخوردهام پدرم خیلی خیلی عادی شده
و من فهمیدم شاید جایی رفتار من و برادرم طوری بوده که سبب شده پدرم فکر کنه داره جایگاهش رو از دست میده
شما وقتی پدرت میگه سر کلاس اینو بگو اونو نگو...همونجا بگو..چشم بابا.سعی میکنم دونه دونه اینا رو اجرا کنم...
اما خودت وقتی از خونه اومدی بیرون هرکاری دوست داشتی بکن...همون آزمون و خطا رو انجام بده...
در مورد خواستگارتون هم ...کارش خیلی عجیب بوده...اگر واقعا علاقه ای در کار بود به قول شما اینهمه ویژگی مثبت پدر رو رها نمیکرد و بچسبه به اون یه دونه
در واقع کسی که به خاطر این مسائل که به خود شخص دختر اصلا مربوط نیست پا پس بکشه فکر نمیکنم خیلی بشه روش حساب کرد
اما دختر مهربون عزیز
یه نکته بهت بگم:
خواهشا لطفا طوری برخورد نکنی که ذره ای به شخصیت و مقام بزرگ پدرت لطمه ای زده بشه...اونا الان سن و سالشون طوری نیست که ببینن دارن کار اشتباهی میکنن...
دوست دارن تایید بشن....من وقتی میبینم این طرز فکرها به وجود آمده و جبهه گیری هایی ممکنه بشه که غرور مردانه یه پدر رو خدشه دار کنه به خدا تنم میلرزه...از اینکه یه روزی دیر بشه....
موفق باشی
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام.
بعضی مسائل توی زندگیمون وجود دارن که شاید خیلی به دید خودمون نیاد. (از این جهت که بهش عادت کردیم و قبول کردیم که قابل تغییر نیست)
اما یکی که تازه وارد خانواده ی ما میشه، ممکنه به چشمش بیاد.
و ممکنه خیلی باعث تعجبش بشه. و در موردش قضاوت کنه و احیاناً قضاوت اشتباهی هم بکنه.
مثال میزنم تا واضح بشه.
مثلاً پدر من در زندگی هر کدوم از ماها، خیلی دخالت میکنن.
البته به مرور زمان ، این اخلاق پدرم باعث شده که تا حد زیادی مسائلمون رو باهاشون در میون نذاریم.
اما مسائلی که میدونن و به ناچار در جریان قرار میگیرن، خیلی باعث ایجاد تنش میشه.
مثلاً کنکور. که خب هم زمانش مشخصه و به ناچار پدرم متوجهش میشن. و هم رشته ی انتخابیمون دیر یا زود مشخص و علنی میشه. و نصیحت های مدام و پشت سر هم، که بیشتر باعث ایجاد استرس میشه تا آروم کردن ما.
یا اینکه یادمه اولین باری که میخواستم برم سر کلاس برای تدریس، پدرم چقدر ریز به ریز رفتارام رو میگفتن باید اول که وارد کلاس میشی، چه جوری وارد بشی، اینجوری باشی، اینجوری حرف بزنی، این کارو بکنی، اون کارو نکنی و....
نمیگم بده. یا من بدم میاد. اما معمولا تا یه سنی با آدم اینجوری برخورد میکنن. از اون به بعد باید بذارن خودم مطالعه، تحقیق یا حتی آزمون و خطا کنم تا یاد بگیرم نه اینکه بهم دیکته کنن.
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
در واقع اختلاف نظرهای زیادی دارم با پدرم. که هر کدوم ممکنه مسئله ای جداگونه باشه برای خودش.
مشکلم اینه که همچین موضوعی (اختلاف نظر ها در زوایای مختلف) رو باید مطرح کنم؟
یعنی بگم که اینجوری نیست؟
ممکنه مجبور بشم تمام صحبتای پدرم رو نقض کنم و دونه دونه اونا رو توضیح، (یا شایدم در دید خواستگارم توجیه) کنم.
اگه بگم، در دید شخص خواستگار شبهه ای پیش نمیاد؟
اگه نگم، بازم یه شبهه از یه جنس دیگه بوجود نمیاد؟
ممنون که کمکم میکنید.:72:
با سلام
خدا پدرتون را برایتان حفظ کند. انشاء الله سالهای سال زیر سایه پدر و در تکیه به او و با استفاده از راهنمایی هایش بتوانی زندگی را تجربه کنی.
سالها می گذرد و شاید یک روزی چنین مشکلات امروزیت جزء لذت بخشترین خاطرات زندگیت بشود.
خدا به دخترانی که پدرانشان فوت کرده است صبر دهد و پدرشان را بیامرزد.حتما در چنین مواقعی حس می کنند همه مسئولیتهای انتخاب بر دوششان هست و پشتوانه و تکیه گاهی ندارند. معمولا بغض دارند و هنگام عقد اش در چشمانشان جاریست.
دوست دارم قبل از مطالعه باقیمانده این مطلب ، تشکرت را پای این پست: واقعیت های سخت زندگی ، ببینم.
(بعضی پستها چقدر تشکر کم دارند!!!)
اما در مورد سئوال شما:
هر کس که قصد دارد با شما ازدواج کند با یک دختر مهربان در میان کویر لوت به صورت انفرادی ازدواج نمی کند. بلکه با یک دختری ازدواج می کند که طبیعتا در یک خانواده هست که والدین و خانواده دارد، اقوامی دارد ، فرهنگی و رسوم و مذهب و اعتقاداتی دارد.
پس هنگام شناخت به صورت یکپارچه باید همه چیز را با هم دید. اینطور نیست که دختر و پسر صرفا روی خصوصیات شخصی یگدیگر بررسی کنند. بلکه باید معیارهایشان کلیت بیشتری داشته و سایر مسائل مهم طرفین را در خود جای دهد.
لذا با این توضیحات هرکسی هم قصد ازدواج با شما را دارد باید پذیرای خانواده شما (همین طور که هستند)، باشد. شما هم همین طور.
بسیاری موارد که شما از پدرتان گفتید، عمومیت دارد، و والدین با تجربه ای که دارند به زعم خود کمکهایی به فرزندان خود می کنند. البته واکنش فرزندان به نظرات والدین متفاوت است؛ بعضی پس می زنند، بعضی می پذیرند، بعضی بی تفاوت هستند، بعضی گزینش می کنند، و بعضی هم عاشق این توجهات هستند و گاهی هم کسی متنفر هست. گاهی هم کسی قصد دارد تغییرات را وارونه کند و والدین را تغییر دهد. اما جدا از اینکه چه واکنشی در قبال والدین داشته باشیم. شرط اول اینست که این بافت خانواده را به عنوان یک بستر و صورت مسئله پذیرا باشیم و نخواهیم که برای ازدواج به چالش بکشیم. بلکه انعطاف و گفتگو می تواند تا اندازه ای کمک کند. اما به معنی تغییر صد درصد والدین نیست.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام دختر مهربون
تو هم مثل همه ی دختران دم بخت به هر حال ازدواج خواهی کرد .من به مقوله ی خواستگار و ازدواج نمی پردازم .
هر چند که در بحث تاپیک تو باید از سه جایگاه
پدرت
تو
خواستگار
به مسئله نگاه کرد و..................
از نگاه من تو با پدرت مکالمه داری و عدم پذیرش و..........( این مسائل در تو حل شود بقیه ی مسائل تحت الشعاع قرار می گیرند و خود به خود حل می شوند .
خدا زنده نگهدارد پدرت رو . با هر خصوصیت اخلاقی مثبت و منفی که دارد . چه خوب که وجود نازنینش هست تا بتوانی به بودنش . به حضورش . به هر نفسی که می کشد . به حرفهایش . به بوی تنش فکر کنی .( من اگر جای تو بودم سجده ی شکر را پائین پای خودش به جا می آوردم و دستانش را در حالی که بو می کشیدم با بوسه ، وجودم را سیراب از حضورش - از سایه اش -مهرش - خنده هایش - و ............می کردم .)
درست و غلطش نکن . قرار نیست دنیا را از نگاه او ببینی اما درک کن که وقتی پدرت بعضی از حرف ها را می زند در لابه لای حرفهایش ، وجودش غرق افتخار کردن به توست .
نمی گویم درست است یا روش غلطی است اما هر چه هست این پدر مال توست .موجود عزیزی که لنگه ندارد . شریک ندارد . جایگزین ندارد .واحد واحد .........
روش عشقبازی کردن با پدرت را با همین پدری که تعریف می کنی و به تصویر می کشی یاد بگیر . چرا که برحسب قانون هستی عمر جاوید ندارد و خیلی زودتر از آنچه فکر کنی دیر می شود و چشمت به صندلی خالی او خشک می شود و دلتنگ حتی رفتارهایی که امروز به نقد می کشی می شود . ( در پذیرش پدرت باش )
اگر در پذیرش پدرت باشی می توانی به او عشق بدهی و از او عشق بگیری .
چه کسی درست صد در صد درست است که پدر تو باشد ؟
چه کسی بی اشتباه است که پدر تو باشد ؟
تو خودت چقدر درستی ؟!!
اصلا این درست چیست ؟
درست و غلط ، چیزی بر مبنای ذائقه ( من دوست دارم و من دوست ندارم ) است .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
در واقع اختلاف نظرهای زیادی دارم با پدرم. که هر کدوم ممکنه مسئله ای جداگونه باشه برای خودش.
به قسمتهایی که پررنگ کردم دقت کن .
تو از قضاوت شدن در نگاه خواستگار می ترسی و................
در نتیجه پدرت نیست که غلط است بلکه ترس تو غلط است ............در نتیجه پدرت را همینگونه که هست بپذیر و روی خودت و ترس هایت کار کن که البته این ترس عواقب دیگری هم دارد از جمله تائید گیری . وابسته شدن به تائید و مهم بودن قضاوتهای دیگران حتی اگر قضاوتهایشان نادرست باشد و .................
در نهایت نوازش دادن به خودت با این عنوان که پدرم بد و اشتباه کار است چرا که با این سبک از حرف زدن بر سر راه ازدواج من مانع ایجاد می کند و نظر مثبت خواستگار را تغییر می دهد و ............!
و در مرحله ی بعدی و در نهایت با توضیحاتت به خواستگار در پی اثبات خوب بودن خودت و پدرت و تائید گیری و..............
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
دیگه من در مقابل حرفهای مدیر و آنی حرفی ندارم که بزنم و هر چی لازم بود گفته شد
فقط چیزی که به ذهنم میرسه اینه
احتمال خیلی زیاد واقعا پدر و مادرت مراقبت لحظه به لحظه ازت دارن و خوب بهترین روش تربیت اینه که بچه ها متوجه این مراقبت نشن و خوشونو مستقل ببینن:104:
و واقعا من قبول دارم که اگه ما پدر و مادر حواسمون به بچه ها نباشه راه اشتباه میرن ( در جایگاه پدر و مادر)
و این مراقبت لحظه به لحظه میتونه همون تربیتی باشه که تو طول این سالها تو شخصیت تو شکل گرفته و خوب تو بر مبنای همون تربیت خانوادگی و اخلاقیاته که خیلی کارها رو نمیکنی و خیلی کارها رو ملزمی که انجام بدی پس مراقبت لحظه به لحظه هست طوری که تو وجود تو و هر بچه ای که درست تربیت شه وجود داره( که معنی همون اصالت خانوادگیه)
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
ممنون اني عزيز,اشكم را دراوردي
دلم براي پدري كه همين الان كنارم نشسته تنگ شد و بابت همه تفكراتم از خودم خجالت كشيدم
منهم يكروز تمام دغدغه هاي دختر مهربون رو داشتم اما زماني كه ازدواج كردم و نگاهم تغيير كرد دربرابر هر جبهه گيري يا نظري نسبت به پدرم فقط يه حرف ميزدم خيلي دوستش دارم اونم عاشق ماست و باور كن از ته دل ميگفتم و همين زبان خيليها را ميبست
همه ما در مورد پدرهامون نظرهايي داريم و دوست داريم اونارو به حد كمال نشون بديم و ناخوداگاه از قضاوت ميترسيم اما مهم اينه كه اون فقط مال ماست و مثلش پيدا نميشه,تو روزهايي كه پر بودم از غصه و حتا يه جاهايي پدرم رو مقصر ميدونستم باور كن فقط يه چيز شديدا ارومم ميكرد:بودنش
هر اتفاقي بيفته,هر چي بشه بابايي هست و دوستم داره
اين بالاترين لذته كه هنوزپناه وجودشو دارم
قدر پدر بزرگوارتو بدون كه اينجور عاشقانه دوستتون داره و از قضاوت نترس
ميبوسمت اني بخاطر ياداوريت و اميدوارم خدا هميشه محافظ خونواده هامون و عشقمون باشه
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام دختر مهربون
نمیدونم من فکر اشتباه می کنم یا دیگر نظرات خیلی احساسی هست.
فکر می کنم جایگاه پدر را نشون دادن و اینکه قدر ایشون رو بدونن یک واقعیت هست که از نظر احساسی آدم رو می تونه قانع کنه ولی جنبه عملی نداره. اینکه پدر هستن و خودشون و مقامشون خیلی عزیز، ولی برخی رفتارهاشون باعث میشه که سالها حداقل آزادی یک فرزند از او گرفته بشه. من با پوست و گوشت و استخونم درک می کنم که دختر مهربون چی میگن. یعنی درمقابل این مسئله، تنها راه حل قانع کردن خودمون با یادآوری جایگاه پدر و مادر است؟
نه، این راهکار نیست، این یک کلاه عاطفی گذاشتن روی مسئله است و تاوان این کار از دست رفتن حداقل های آزادی، لذت های زندگی، از دست دادن عمر، فرسایش روحی، گرفتاری های فکری روزانه و ... خیلی مسائل دیگر است.
از کارشناس های محترم تقاضا دارم که به مایی که در این شرایط هستیم یک راهکار واقعا عملی یاد بدن تا حتی ذره ای از زیر بار این فشارها رها شیم.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
راه دیگرش عزیزم تابو شکنی است یعنی جور و پلاس رااز خانه ی پدر جمع کردن و زندگی مستقل و ............شکستن تابوی سنت و مذهب و فرهنگی که در آن رشد کرده ای .
نمی شود انسان خر و خرما را با هم بخواهد .
ابدا به پدر و مادر مربوط نیست خرج شکم و سقف بالای سر و..............دخترهایی به سن و سال شما را بدهند اما برحسب سنت و مذهب و فرهنگ این اتفاق می افتد .
اما اگر دنبال راه حل هستی می توانی به این چیزها پشت پا بزنی و ابدا وارد مقوله ی احساسات نشوی و مستقل عمل کنی . اما اگر این را نمی خواهی و یا نمی توانی انجام بدهی و پرداخت بهای اینچنینی برایت سخت است باید به مقررات و قوانین خانه ای که متعلق به کس دیگری است احترام بگذاری و تنها به دلیل ازدواج نخواهی که آنها روش و باور و عقاید یک عمر زندگی خودشان را تغییر بدهند . ( از هر سو به هر حال هر انتخابی هزینه و بها و تاوان دارد . نمی توانی از زیرش در بروی )
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
ani عزیز
چند نکته توی حرف هاتون برام مبهم بود، نمیدونم لحن صحبتتون به چه صورت بود ولی از برخی کلماتتون حس خشم به من القا میشه ولی چون همیشه حرفهای شما رو قبول دارم و لذت میبرم از خوندنشون، این حس را اشتباه خودم فرض می کنم
1) واقعا داشتن استقلال نظر و استقلال فکری در زمینه های ساده ای مثل اینکه دختر مهربون گفتن برای تدریس و درس، شغل، لباس پوشیدن و ....، و در یک خانه با هم بودن به معنای خر و خرما را با هم خواستن هست؟
2) این خواستن تغییرات در مواجه با خانواده فقط برای ازدواج نیست، در خیلی از مسائل هست. دختر مهربون هم مثال های دیگه ای رو زدن
3) واقعا این خانه متعلق به کسی دیگری است و همه حق برابر برای زندگی توش ندارن؟
این واقعا تاسف باره که ما دخترها باید تن به این همه محدودیت بدیم و راهی مصالحه آمیز به جز رفتن از خانه نباشه برامون. چند وقت پیش می خواستم تاپیکی باز کنم راجع به اینکه چطور میشه در خانواده استقلال نظر و فکر پیدا کرد. ولی فکر نمی کردم نتیجه رفتن از خانه باشه. چه ناراحت کننده که ادم ها به این سادگی از حقوق اولیه خودشون محروم میشن و کاری جز فاصله نمی مونه.
من هم موافق با پرداخت بها و قبول مسئولیت تصمیم هامون هستم ولی این جدا شدن از خانواده در این جامعه وبا این فرهنگ و پشت پا زدن به خانواده برای به دست اوردن این حقوق اولیه، کمی بها و تاوان سنگینی است که باید بدهیم تا حقوق اولیه رو به دست بیاریم
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roze-zard
همین موضوع پارسال رو مطرح کنین و بگید حرفی که باعث شبهه میشه، زده نشه بهتره.
باید داستان سرایی کنی دیگه. جوری که پدر بفهمن در عمل حرفهاشون داره نتیجه بدی میده (در دید بقیه)
رز زرد عزیز، ممنونم.
پدرم نمیدونن که علت منصرف شدنشون چی بوده.
البته پدرم خیلی راضی هستن که جور نشده.
دو سه باری هم مستقیم و غیر مستقیم گفتن که "من بهتون گفته بودم به درد ما نمیخورن ولی شما قبول نمیکردید."
خیلی سخته گفتن این حرفا. اونم به پدرم.
آخر ِآخرش معنی این حرف اینه که پدر من، بعد از این همه زندگی و تجربه، نمیدونن چه حرفی چه جایی داره.
به پدرم حق میدم اگه بهشون این حرفا رو بزنم ناراحت بشن.
نمیدونم چه جوری باید گفته بشه و در چه قالبی.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام دختر مهربون
ببین خانومی...ایشون پدر شماست...برخی مواقع پدر و مادرها سعی میکنن برای پررنگ کردن نقش خودشون این کارها رو بکنن.
من حس میکنم پدرت این تصور رو داره که داره اون جایگاه پدریش رو از دست میده...اقتضای سنش و جایگاهش ایجاب میکنه که شما رو راهنمایی و نصیحت کنه
پدر منم مثل پدر شما بود...اوایل خیلی خیلی بیشتر بود...اما من برخوردم رو با پدرم عوض کردم...حالا که نصیحت میکنه قشنگ میشینم پای حرفاش و میگم :
آره بابا...راست میگین...عجب حرف خوب و کاربردی زدی....بذار دفتر بیارم توش بنویسم هیچ وقت یادم نره....یکی دو سال بعد از این برخوردهام پدرم خیلی خیلی عادی شده
سلام.
مریم جان، این یه مقداری نقش بازی کردن نمیشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
در مورد خواستگارتون هم ...کارش خیلی عجیب بوده...اگر واقعا علاقه ای در کار بود به قول شما اینهمه ویژگی مثبت پدر رو رها نمیکرد و بچسبه به اون یه دونه
در واقع کسی که به خاطر این مسائل که به خود شخص دختر اصلا مربوط نیست پا پس بکشه فکر نمیکنم خیلی بشه روش حساب کرد
من به طرف مقابل حق میدم که خانواده ی من رو هم بررسی کنه و ببینه اگه طبق سلیقه خودش نیست، منصرف بشه. همونطور که خودم هم خانواده طرفم رو بررسی میکنم. اما وقتی میبینم در جلسات خواستگاری از دید یه شخصی که شناختی از خانواده م نداره، پدرم کلاً جور دیگه ای شناخته میشه، ناراحت میشم.
مثلاً فکر میکنم اینجوری برداشت میشه که پدرم بعد از ازدواج، خیلی در زندگی ما مداخله خواهند کرد. در صورتیکه برادرم که ازدواج کرده یه تجربه عینی هست . اصلاً همچین اتفاقی نیفتاده.
اینه که فکر میکنم باید یه کاری کنم. یا روی پدرم کار کنم یا روی خواستگار.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
اما دختر مهربون عزیز
یه نکته بهت بگم:
خواهشا لطفا طوری برخورد نکنی که ذره ای به شخصیت و مقام بزرگ پدرت لطمه ای زده بشه...اونا الان سن و سالشون طوری نیست که ببینن دارن کار اشتباهی میکنن...
دوست دارن تایید بشن....من وقتی میبینم این طرز فکرها به وجود آمده و جبهه گیری هایی ممکنه بشه که غرور مردانه یه پدر رو خدشه دار کنه به خدا تنم میلرزه...از اینکه یه روزی دیر بشه....
موفق باشی
بله. این موضوع برای من هم خیلی اهمیت داره.
به خاطر همین تا الان در موردش با پدرم صحبت نکردم تا راهش رو یاد بگیرم.
از یه طرف دیگه، فکر میکنم سکوت و پذیرش و انفعال کامل، برای خودم بعداً پشیمونی بیاره.
فکر میکنم باید یه کاری کنم اما از راه درستش.
حالا نمیدونم چقدر فکرم درسته.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
ani عزیز
چند نکته توی حرف هاتون برام مبهم بود، نمیدونم لحن صحبتتون به چه صورت بود ولی از برخی کلماتتون حس خشم به من القا میشه ولی چون همیشه حرفهای شما رو قبول دارم و لذت میبرم از خوندنشون، این حس را اشتباه خودم فرض می کنم
1) واقعا داشتن استقلال نظر و استقلال فکری در زمینه های ساده ای مثل اینکه دختر مهربون گفتن برای تدریس و درس، شغل، لباس پوشیدن و ....، و در یک خانه با هم بودن به معنای خر و خرما را با هم خواستن هست؟
2) این خواستن تغییرات در مواجه با خانواده فقط برای ازدواج نیست، در خیلی از مسائل هست. دختر مهربون هم مثال های دیگه ای رو زدن
3) واقعا این خانه متعلق به کسی دیگری است و همه حق برابر برای زندگی توش ندارن؟
این واقعا تاسف باره که ما دخترها باید تن به این همه محدودیت بدیم و راهی مصالحه آمیز به جز رفتن از خانه نباشه برامون. چند وقت پیش می خواستم تاپیکی باز کنم راجع به اینکه چطور میشه در خانواده استقلال نظر و فکر پیدا کرد. ولی فکر نمی کردم نتیجه رفتن از خانه باشه. چه ناراحت کننده که ادم ها به این سادگی از حقوق اولیه خودشون محروم میشن و کاری جز فاصله نمی مونه.
من هم موافق با پرداخت بها و قبول مسئولیت تصمیم هامون هستم ولی این جدا شدن از خانواده در این جامعه وبا این فرهنگ و پشت پا زدن به خانواده برای به دست اوردن این حقوق اولیه، کمی بها و تاوان سنگینی است که باید بدهیم تا حقوق اولیه رو به دست بیاریم
ببخشید دختر مهربون دوست ندارم تاپیکت به انحراف بره
اما شاید این حرفام برای تو هم مفید باشه
mr6262 خانواده چیزی نیست که ما رو محدود کرده باشه ... خانواده یه بستر مهر و محبت و عشق و عاطفه است
من نمیدونم چرا ماها فراموش میکنیم
مادر کسیه که 9 ماه ما رو حمل کرده تو وجودش و حالت تهوع هایی که داشته سختی هایی که کشیده و بعد دردی که تحمل کرده تا ما رو به دنیا آورده ...من تا حالا حتی یه مادرم ندیدم که منت سر بچش گذاشته باشه به خاطر درد زایمان.شما دیدی؟؟
پدرها کلی کار و زحمت و تلاش میکنن برای اینکه ما رو تامین کنن بدون هیچ چشم داشتی هر آدمی حداقل 15 سال از زندگیشو کاملا تحت حمایت پدر بوده و اکثرا تا 20 سالگی ...اما هیچ پدریو ندیدم که به خاطر 5 سال اول زندگی بچش سرش منت گذاشته باشه ...بشین حساب کن ببین چقدر خرج میشه؟؟
پدر و مادر از جون و دل و عمرشون برای ما مایه گذاشتن
همه چیزت از اوناس... همه چیز
حقوق اولیتو میخوای از کی بگیری؟ از پدر و مادری که به تو حق تولد و زندگی دادن؟ از آدمهای که خوب و موفق بار آوردنت ؟ فکر میکنی چرا خوبو موفقی؟
من فکر میکنم دید همه از جمله دختر مهربون ،بهار 66 (تو یه تاپیک دیگه) و تو به پدر و مادر دید مهربانانه و عاشقانه نیست
زندگی خانوادگی چیزی نیست که بشه براش خط و نشون کشید و معامله نیست
من جدا زندگی کردن دخترو پسر مجرد و از یه سنی به بعد قبول دارم ... نوع بزرگی از استقلاله و البته در صورتی که با حمایت خانواده باشه اصلا ضد دین و اخلاق و فرهنگ نیست
دلخوری همیشه وجود داره مهم اینه که درست حل شه
من فکر میکنم حتی اگه همه نظرات ما مخالف خانواده باشه بهترین راه اینه که مسالمت آمیز حل شه و حتی اگه نشه حل شه انقدر فشار نداره که ما زیرش له شیم
مطمن باش اگه 1 درصد سختی و که مادر تو دوران بارداری و زایمان برامون کشیده تحمل کنیم یکم ظرفیتمونو ببریم بالا حل میشه
پدر و مادر خیلی بیشتر ازاین حرفا به گردن ما حق دارن که به خاطرشون از خودمون مالمون و حتی آبرومون بگذریم ( که صد در صد مدافع اصلی هر آدمی تو زندگیش والدینن) حتی اگه از همه اینا هم بگذریم باز هم حقشونو ادا نکردیم
:72:
خدا برای هممون حفظشون کنه و نیرویی بده تا هیچ وقت ناراحتشون نکنیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
اینه که فکر میکنم باید یه کاری کنم. یا روی پدرم کار کنم یا روی خواستگار.
اینا تفکراته تو هست
آنی هم گفت نه روی پدر کار کن نه خواستگار
روی خودت کار کن
باور کن من به یه چیزی به عینه تو این مدتی که تو همدردی بودم رسیدم و اونم اینه که بیرون هیچ مشکلی نیست همه مشکلات به ما و دید ما از زندگی برمیگرده
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
خدا پدرتون را برایتان حفظ کند. انشاء الله سالهای سال زیر سایه پدر و در تکیه به او و با استفاده از راهنمایی هایش بتوانی زندگی را تجربه کنی.
سالها می گذرد و شاید یک روزی چنین مشکلات امروزیت جزء لذت بخشترین خاطرات زندگیت بشود.
خدا به دخترانی که پدرانشان فوت کرده است صبر دهد و پدرشان را بیامرزد.حتما در چنین مواقعی حس می کنند همه مسئولیتهای انتخاب بر دوششان هست و پشتوانه و تکیه گاهی ندارند. معمولا بغض دارند و هنگام عقد اش در چشمانشان جاریست.
دوست دارم قبل از مطالعه باقیمانده این مطلب ، تشکرت را پای این پست:
واقعیت های سخت زندگی ، ببینم.
(بعضی پستها چقدر تشکر کم دارند!!!)
آقای مدیر ازتون ممنونم.
من با پدرم مشکلات زیادی دارم.
تا به حال خیلی استارت ِبهتر شدن روابطم رو زدم. (البته بهتر شدن که نه، عادی شدن. رابطه م با پدرم بهتر شده. اما هنوزم یا رابطه ی عادی دختر و پدری نشده)
اما یا به مرحله عمل نرسیده، یاباعث سرد تر شدن من شده.
نمیخوام اینجا در مورد اون مسائل صحبت کنم.
اما با همه ی اینها،
من هم نمیتونم تصور کنم، حتی تصور کنم که خواستگاریم بدون حضور پدرم برگزار بشه.
واقعاً تصور اینکه بدون حضور پدرم کسی رو بتونم درست محک بزنم، برام امکان پذیر نیست.
همیشه پدرم مراحل اولیه رو با دقت و ریز بینی خاصی پشت سر میذارن و وقتی میبینم راضی به اومدن ِ شخصی شدن، خیالم راحته که میتونم معیارای شخصیم رو بررسی کنم بدون اینکه نگران باشم نکنه طرف معتاد باشه، یا خلاف کار باشه، یا وجهه اجتماعی خوبی نداشته باشه، یا داره نقش بازی میکنه جلوی من یا ...
همه ی اینها از طریق پدرم و قبل از جلسه اول، و یا حین جلسه اول دقیق بررسی میشه.
و از این بابت که پدرم در تصمیم گیری من سهم عمده ای دارن، خدا رو شاکرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
اما در مورد سئوال شما:
هر کس که قصد دارد با شما ازدواج کند با یک دختر مهربان در میان کویر لوت به صورت انفرادی ازدواج نمی کند. بلکه با یک دختری ازدواج می کند که طبیعتا در یک خانواده هست که والدین و خانواده دارد، اقوامی دارد ، فرهنگی و رسوم و مذهب و اعتقاداتی دارد.
پس هنگام شناخت به صورت یکپارچه باید همه چیز را با هم دید. اینطور نیست که دختر و پسر صرفا روی خصوصیات شخصی یگدیگر بررسی کنند. بلکه باید معیارهایشان کلیت بیشتری داشته و سایر مسائل مهم طرفین را در خود جای دهد.
لذا با این توضیحات هرکسی هم قصد ازدواج با شما را دارد باید پذیرای خانواده شما (همین طور که هستند)، باشد. شما هم همین طور.
در جواب مریم هم گفتم. بله. اینا رو قبول دارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
بسیاری موارد که شما از پدرتان گفتید، عمومیت دارد، و والدین با تجربه ای که دارند به زعم خود کمکهایی به فرزندان خود می کنند. البته واکنش فرزندان به نظرات والدین متفاوت است؛ بعضی پس می زنند، بعضی می پذیرند، بعضی بی تفاوت هستند، بعضی گزینش می کنند، و بعضی هم عاشق این توجهات هستند و گاهی هم کسی متنفر هست. گاهی هم کسی قصد دارد تغییرات را وارونه کند و والدین را تغییر دهد. اما جدا از اینکه چه واکنشی در قبال والدین داشته باشیم. شرط اول اینست که این بافت خانواده را به عنوان یک بستر و صورت مسئله پذیرا باشیم و نخواهیم که برای ازدواج به چالش بکشیم. بلکه انعطاف و گفتگو می تواند تا اندازه ای کمک کند. اما به معنی تغییر صد درصد والدین نیست.
بله. من هم به دنبال تغییر پدرم نیستم.
اما من جواب سوالم رو نگرفتم. (شایدم گفتید و من گیراییم ضعیفه!) طرح این موضوع با خواستگار، چه جوری باید باشه؟ اصلاً باید باشه یا نه؟
من در مورد خواستگار پارسالم، متوجه بودم که صحبتای پدرم ممکنه تاثیر بدی بذاره.
حتی دوس داشتم به طرفم بگم که من در خیلی موارد با پدرم اختلاف نظر دارم.
اما حس میکردم اینجوری، از همین اول، شخصیت و احترام پدرم رو خدشه دار کردم.
اینه که هیچ صحبتی نکردم.
اگه ایشون از من در این زمینه توضیح میخواست یا حرفی پیش میومد، نمیدونم چه اتفاقی میفتاد.
شاید من توضیح میدادم و شاید قانع میشد که نگرانی بی موردی هست. شایدم مطمئن میشد که منصرف بشه.
شایدم من توضیحی نمیدادم.
در واقع اصلاً نمیدونم در مقابل این مسئله چه واکنشی باید از خودم نشون بدم.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
من فکر میکنم دید همه از جمله دختر مهربون ،بهار 66 (تو یه تاپیک دیگه) و تو به پدر و مادر دید مهربانانه و عاشقانه نیست
سلام جوانه جان.
من هم فکر میکنم ایراد کار شماها اینه که فکر میکنید اگه ما از خونوادمون دلخور میشیم یا چیزی رو ازشون مطالبه میکنیم معنیش اینه که دوسشون نداریم.
نه.............نـــــه.......نـــــ ـــــــــــــــــــه
همینجاست که به جای راه حل مدام قضاوت میشیم.و بهمون یاداوری میشه پدر و مادر چقد خوبن...لطفا این طرز تفکر رو عوض کنید که هر کی خواسته یا دلخوری داشت معنیش اینه که دوسشون نداره...
من مطمئنم اگه زندگی حقیقی ما ها رو کنار هم بذارن چه بسا ببینین که ما کسایی که به نظرتون دیدمون مهربانانه نیست چه رفتار خوبی باهاشون داریم..و ازخیلی از شماها جلوتریم
گاهی کسی که جای ما قرار نگرفته شاید نتونه درک کنه یه موضوع چقد میتونه روی زندگی و سرنوشتش اثر بذاره.
بعید میدونم تموم اون کسایی که تو هر تاپیک برای من متن سپاس از والدین نوشتن حاضر بشن مثل من چند ماه سر کار نرن..از خونه تکون نخورن..تفریح نرن تا مادرشون که مریضه از جاش 1لحظه هم تکون نخوره و بعلاوه تموم کارها و مهمونیهایی که مادرش مرتب ترتیب میبینه رو انجام بده...
یا تموم مدت رفتارهای پدرش رو ببینه اما باز احترامش رو همه جا بذاره ووووووووووووووووووووو
منتی نیست..یه موضوعیه بین من پدر و مادری که دوسشون دارم و خدا اما
گفتم که بدونید قضاوت کردن به راحتی اب خوردنه..اما مواظب باشید این ابی که میخورید حق باشه نه ناحق.
دختر مهربون عزیزراه حلی برات ندارم..اما گفتم شاید بعضیها به خودشون بیان و دست ازقضاوت بردارن و واقع بینانه تر راهنماییت کنن.
اما شاید بتونی ازطریق فرد سوم که به پدرت نزدیکه منظورم مادرته حرفت رو به پدرت برسونی..یعنی مادرت با سیاستی که خودش داره از زبون خودش بگه اقا شاید اینطوری که شما صحبت میکنید خانواده خواستگار تصور کنن دختر ما وابسته است..و این چقد با تلاشی که انجام دادیم تا دخترمون مستقل باشه فاصله داره..من نگرانیم از جواب منفی و نپسندیدن اونها نیست..ناراحت میشم که باتوجه به زحمتی که کشیدیم تا دختر مهربون مستقل بشه ازش تصور یه دختر وابسته داشته باشن..چطوره یه بار در مورد حرفایی که توخواستگاری باید زد با هم صحبت کنیم.
و در اخر:
به عمل کار براید به سخن رانی نیست
موفق باشی
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
سلام دختر مهربون
از نگاه من تو با پدرت مکالمه داری و عدم پذیرش و..........( این مسائل در تو حل شود بقیه ی مسائل تحت الشعاع قرار می گیرند و خود به خود حل می شوند .
سلام آنی عزیز.
متوجه این حرفتون نشدم.
که من با پدرم مکالمه دارم.
ممنون میشم برام توضیح بدین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
خدا زنده نگهدارد پدرت رو . با هر خصوصیت اخلاقی مثبت و منفی که دارد . چه خوب که وجود نازنینش هست تا بتوانی به بودنش . به حضورش . به هر نفسی که می کشد . به حرفهایش . به بوی تنش فکر کنی .( من اگر جای تو بودم سجده ی شکر را پائین پای خودش به جا می آوردم و دستانش را در حالی که بو می کشیدم با بوسه ، وجودم را سیراب از حضورش - از سایه اش -مهرش - خنده هایش - و ............می کردم .)
آنی، ممکنه کسی شخصیتش اینجوری باشه که در ابراز این مسائلی که گفتین، ناتوان باشه؟
(ناتوان باشه. نه اینکه نیاموخته باشه)ممکنه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
اگر در پذیرش پدرت باشی می توانی به او عشق بدهی و از او عشق بگیری .
چه کسی درست صد در صد درست است که پدر تو باشد ؟
چه کسی بی اشتباه است که پدر تو باشد ؟
تو خودت چقدر درستی ؟!!
اصلا این درست چیست ؟
درست و غلط ، چیزی بر مبنای ذائقه ( من دوست دارم و من دوست ندارم ) است .
یعنی همون کاری که دفعه پیش کردم درست بوده؟ هیچ حرفی نزنم و بذارم ببینم چه جوری پیش میره؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
در واقع اختلاف نظرهای زیادی دارم با پدرم. که هر کدوم ممکنه مسئله ای جداگونه باشه برای خودش.
به قسمتهایی که پررنگ کردم دقت کن .
تو از قضاوت شدن در نگاه خواستگار می ترسی و................
در نتیجه پدرت نیست که غلط است بلکه ترس تو غلط است ............در نتیجه پدرت را همینگونه که هست بپذیر و روی خودت و ترس هایت کار کن که البته این ترس عواقب دیگری هم دارد از جمله تائید گیری . وابسته شدن به تائید و مهم بودن قضاوتهای دیگران حتی اگر قضاوتهایشان نادرست باشد و .................
در نهایت نوازش دادن به خودت با این عنوان که پدرم بد و اشتباه کار است چرا که با این سبک از حرف زدن بر سر راه ازدواج من مانع ایجاد می کند و نظر مثبت خواستگار را تغییر می دهد و ............!
و در مرحله ی بعدی و در نهایت با توضیحاتت به خواستگار در پی اثبات خوب بودن خودت و پدرت و تائید گیری و..............
بله از قضاوت شدن میترسم.
اما دفعه پیش انقدر ترسم پر رنگ نبود.
آنی، چرا من نمیفهمم؟!
پذیرش یا عدم پذیرش من، در صورتیکه در این مورد سکوت کنم، چه تاثیری در دید طرفم داره؟
به من در یک جمله پاسخ میدین؟
در این مورد باید با خواستگار حرف زد یا نه؟
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
این اصلا قضاوت نیست فقط خواستم دیدت باز شه
من خودم آدمیم که شاید خیلیم پدر و مادرمو ناراحتشون کنم
از قوانین اینجا فکرمیکنم این باشه که با هم بحث نکنیم بهار جان... من پیشنهاد دارم یه تاپیک برای انتقاد و دلخوریها زده شه که اونجا مسائل مطرح شه امیدوارم انجام شه )
اما خواستم بدونی من هیچ قضاوتی راجع به تو نکردم و یا دختر مهربون .صد در صد شما آدمهایی هستین که تو رابطتون با خانواده مهر و احترام جای داره وگرنه میشد خیلی راحت با دعوا مشکلتونو حل کنید اما دنبال راه حل درستید
عذر میخوام اگه کسیو ناراحت کردم
آدمیم که ترجیم میدم آرامش برقرار باشه تا با داد زدن حقمو بگیرم( ترجیح میدم همچین آدمی باشم)
اما عشق یعنی اینکه وقتی نه ما برای مامانت آزاری و با زایمان کلی درد میکشه باز هم 2 سال با محبت بت شیر بده
پس تو یا دختر مهربون کار خواستی نمیکنید که احترام میزارین ... در واقع وظیفه است
و شما نباید در مقابل وظابفتون متوقع بشید
و بگید پس حالا حقم کو؟
حرف من اینه امیدوارم متوجه منظورم بشین و باعث ناراحتی کسی نشم :72:
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
دوستان، ممنونم که به بحث و جدل و اینا ادامه نمیدید.:72:
روی همدیگه رو ببوسید سوء تفاهما برطرف شد:)
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
:46::46::46::46: برای بهار و دختر مهربون
:43:اینم برای حامد
:43:اینم برای فرشته مهربون
:43:اینم برای آنی
:43: اینم برای مدیر همدردی
:43:کیوانم بود راستی
هه هه
الان میان بم اخطار میدن!!!!:163:
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
سلام دختر مهربون
نه، این راهکار نیست، این یک کلاه عاطفی گذاشتن روی مسئله است و تاوان این کار از دست رفتن حداقل های آزادی، لذت های زندگی، از دست دادن عمر، فرسایش روحی، گرفتاری های فکری روزانه و ... خیلی مسائل دیگر است.
از کارشناس های محترم تقاضا دارم که به مایی که در این شرایط هستیم یک راهکار واقعا عملی یاد بدن تا حتی ذره ای از زیر بار این فشارها رها شیم.
سلام
mrجان، نمیدونم جنس مشکلات شما، از جنس مشکلات من هست یا از چه جنسی هست.
اما اینو به عینه دیدم که بعضی وقتها، انقدر مغزم از مسائل ریز و درشت پر هست که راهکاری که بهم میگن رو متوجه نمیشم.
نه که متوجه نشم، عمقش رو درک نمیکنم.
و بعد از مدتی ممکنه دوباره بخونمش اما یه چیز جدید از توش بفهمم. چیزیکه تا اون موقع با هزار بار خوندن و مرور کردن متوجهش نشدم.
شاید الان هم همون شرایط برای من و شما پیش اومده.
بیا چند دقیقه همه ی خاطرات بد و حتی کینه ها (اگه کینه ای وجود داره) رو بذاریم کنار تا ذهنمون فرصت کنه بفهمه و درک کنه.
من که صبر میکنم و روی حرفاشون فکر میکنم.
حتی اگه باز هم بیان و همون کلاه عاطفی رو برامون بیارن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
ani عزیز
چند نکته توی حرف هاتون برام مبهم بود، نمیدونم لحن صحبتتون به چه صورت بود ولی از برخی کلماتتون حس خشم به من القا میشه ولی چون همیشه حرفهای شما رو قبول دارم و لذت میبرم از خوندنشون، این حس را اشتباه خودم فرض می کنم
1) واقعا داشتن استقلال نظر و استقلال فکری در زمینه های ساده ای مثل اینکه دختر مهربون گفتن برای تدریس و درس، شغل، لباس پوشیدن و ....، و در یک خانه با هم بودن به معنای خر و خرما را با هم خواستن هست؟
2) این خواستن تغییرات در مواجه با خانواده فقط برای ازدواج نیست، در خیلی از مسائل هست. دختر مهربون هم مثال های دیگه ای رو زدن
3) واقعا این خانه متعلق به کسی دیگری است و همه حق برابر برای زندگی توش ندارن؟
این واقعا تاسف باره که ما دخترها باید تن به این همه محدودیت بدیم و راهی مصالحه آمیز به جز رفتن از خانه نباشه برامون. چند وقت پیش می خواستم تاپیکی باز کنم راجع به اینکه چطور میشه در خانواده استقلال نظر و فکر پیدا کرد. ولی فکر نمی کردم نتیجه رفتن از خانه باشه. چه ناراحت کننده که ادم ها به این سادگی از حقوق اولیه خودشون محروم میشن و کاری جز فاصله نمی مونه.
من هم موافق با پرداخت بها و قبول مسئولیت تصمیم هامون هستم ولی این جدا شدن از خانواده در این جامعه وبا این فرهنگ و پشت پا زدن به خانواده برای به دست اوردن این حقوق اولیه، کمی بها و تاوان سنگینی است که باید بدهیم تا حقوق اولیه رو به دست بیاریم
بحث در مورد این موضوع در این تاپیک نمیگنجه.
اما حرفای زیادی دارم. اگه خواستی و تاپیک جداگانه ای زدی، میام.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
[color=#1E90FF]ببخشید دختر مهربون دوست ندارم تاپیکت به انحراف بره
اما شاید این حرفام برای تو هم مفید باشه
...
جوانه عزیز، همونطور که گفتی، این مورد، بحثی نیست که در این تاپیک بگنجه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
اینه که فکر میکنم باید یه کاری کنم. یا روی پدرم کار کنم یا روی خواستگار.
اینا تفکراته تو هست
آنی هم گفت نه روی پدر کار کن نه خواستگار
روی خودت کار کن
باور کن من به یه چیزی به عینه تو این مدتی که تو همدردی بودم رسیدم و اونم اینه که بیرون هیچ مشکلی نیست همه مشکلات به ما و دید ما از زندگی برمیگرده
قبول دارم در بعضی موارد تفکرات ما خیلی تاثیر گذاره.
اما بعضی موارد ِدیگه، مشکلاتی هستن که وجود دارن.
مثل گرسنگی.
یکی که گرسنه هست، میتونه تا دم مرگ به خودش بقبولونه که مشکلی نداره و در اثر گرسنگی بمیره.
حالا اینکه مشکل من از کدوم دست هست، نمیدونم.
نقل قول:
اما عشق یعنی اینکه وقتی نه ما برای مامانت آزاری و با زایمان کلی درد میکشه باز هم 2 سال با محبت بت شیر بده
پس تو یا دختر مهربون کار خواستی نمیکنید که احترام میزارین ... در واقع وظیفه است
و شما نباید در مقابل وظابفتون متوقع بشید
و بگید پس حالا حقم کو؟
جوانه جان، منکر زحمات پدر مادرم نیستم.
اما اینکه پدر و مادرم اینجوری دوس دارن و طبق تفکرات من دوس ندارن، بهانه خوبی برای منفعل شدن نیست.
درسته تا آخر عمرم بهشون وابستگی عاطفی و معنوی و ... دارم.
اما دلیل نمیشه کپی اونها بشم.
در عین دلبستگی به اونها، من یه شخصیت مستقل از اونها هستم.
من در مقابل احترامی که بهشون میذارم، توقعی ندارم.
بابت اینکه یه انسان مستقلم، از همه افراد پیرامونم، از جمله پدرم و مادرم، انتظار دارم بذارن فردیت خودم رو حفظ کنم.
(این حرفا هیچ ربطی به بحث این تاپیک نداره. ممنون میشم اگه کسی ادامه ش نده.)
نقل قول:
دختر مهربون عزیزراه حلی برات ندارم..اما گفتم شاید بعضیها به خودشون بیان و دست ازقضاوت بردارن و واقع بینانه تر راهنماییت کنن.
اما شاید بتونی ازطریق فرد سوم که به پدرت نزدیکه منظورم مادرته حرفت رو به پدرت برسونی..یعنی مادرت با سیاستی که خودش داره از زبون خودش بگه اقا شاید اینطوری که شما صحبت میکنید خانواده خواستگار تصور کنن دختر ما وابسته است..و این چقد با تلاشی که انجام دادیم تا دخترمون مستقل باشه فاصله داره..من نگرانیم از جواب منفی و نپسندیدن اونها نیست..ناراحت میشم که باتوجه به زحمتی که کشیدیم تا دختر مهربون مستقل بشه ازش تصور یه دختر وابسته داشته باشن..چطوره یه بار در مورد حرفایی که توخواستگاری باید زد با هم صحبت کنیم.
بهار عزیز، ممنونم.
اما،
نمیتونم در این مورد روی مادرم حساب کنم.
متاسفانه یا خوشبختانه، صحبت با پدرم و قانع کردن در هر زمینه ای، پای خودمه.
و یه چیز دیگه.
اینجوری که من حس کردم، پدرم اصلاً دوس ندارن بقیه فکر کنن ما شخصیت مستقلی داریم.
اصلاً نسبت به کلمه ی مستقل حساس شدن انگار!
حس میکنن همه باید بدونن من دخترم محدوده.
اما این از دید من خوب نیست!
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
من کلا با سیستم صمیمیت و شفاف صحبت کردن توام با احترام موافق هستم اما الزام این قضیه این است که تو در فضای ترس نباشی و محاسبه سیاسی و تجاری نداشته باشی ( این آن پاسخ یک جمله ای که خواسته بودی )
و البته لازمه ی این کار گاها منجر به هزینه می شود و نه پرداخت بها .
چرا که ملتی نیستیم که با این سطح از صمیمیت و شفاف گویی عادت داشته باشیم ( لازمه ی شفاف گفتن شهامت و نداشتن ترس از است و یک بعد دیگر قضیه هم شنونده است که به علت عدم عادت به راست شنیدن می تواند هر واکنشی داشته باشد و......
و اما
عزیزم ، ترس بیشتر از قضاوت به این دلیل است که فشار داری و امنیت هایت به خطر افتاده .
مسئله ی ترس از قضاوت و .............مسئله ی توست . ابدا به خواستگار ربط ندارد ومسئله ی ترس محدود به خواستگار نمی شود .
امروز ترس از قضاوت خواستگار است و بهانه اش هم حرفها و رفتارها ی پدرت است و فردا می شود ترس از قضاوت خانواده ی شوهر و بهانه اش هم می شود رفتار شوهر و.....................که با هر بهانه ای اگر در فضای ترس قرار بگیری طبیعی است که واکنشی خواهی داشت و فشار بیشتری را با این روش روی خودت حس خواهی کرد .
وقتی فضای صمیمی داشته باشی و حتی شهامت توام با احترام می توانی از ترس هایت هم حرف بزنی و راجع به جزئیات روحیه ات صحبت کنی و بگویی از چه چیزهایی خوشت می آید و از چه چیزهایی خوشت نمی آید .
مکالمه ی با پدرت به این معنی است که تو به جای بلند حرف زدن با پدرت از این فضا فرار کنی و مثلا به فاز سکوت بروی و در ظاهر نشان بدهی سرت به کار خودت گرم است اما در درون هر یک از رفتارها و حرفهای پدرت را با حس بد مرور کنی و از آن دلخوری بسازی ...............
اگر با پدرت مشکل داری باید حرفت را به جای زمزمه با خودت بلند بیان کنی و از اینکه سرزنش شوی نترسی ( این ترس یکی دیگه از ترس های توست ) و از بحث و گفتگو فرار نکنی .
ضمن اینکه اگر فردی فضای قضاوت داشته باشد پدر تو گل و بلبلی هم که حرف بزند باز او قضاوتهای خودش را خواهد داشت فقط با صدای بلند بیان نمی کند . در نتیجه این حساسیت نمی تواند به تو گارانتی بدهد که در فضای سرزنش و قضاوت و ........قرار نمی گیری . تو ممکن است مستقیم در این فضا امروز قرار نگیری اما دیدگاه طرف مقابل تو مال خودش است و تو حتی کمترین دسترسی را به پشت نقاب ها نداری .
mr6262 عزیز در مورد آنچه که رو به تو گفتم " تو برای خودت تاپیک باز کن " و امیدوارم حرفها و نظراتم را مناسب با
قوانین تالار شسته رفته و بهداشتی کنم که بتوان بر حسب فرهنگ - سنت و نه حتی مذهب هفتاد و دو ( فرضی ) نوع ملت ایرانی بیان کنم و برایت بگویم وقتی باوری اشتباه باشد چطور تو جوان امروزی یک چیزها را حق خودت می بینی و دنبال تابو شکنی هستی اما در یک جاهایی هم گیر می کنی و...................و حکایت خر و خرما را برات باز کنم و اشکالات این حکایت را برایت بگویم .
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام!
منم با آنی موافقم که این رفتار و ترس های تو ریشه ای تر از یه خواستگاری باشه. اما در مورد همین مثال خودت (خواستگاری) فکر میکنم یه مقداری تو معنای استقلال باهات هم نظر نباشم.
تو فکر میکنی که اگر پدرت این طوری در جلسه خواستگاری اعمال نظر و ابراز عقیده نمی کرد، خواستگار نظرش عوض نمیشد. درسته؟ این جای بحث داره:
1) این آقای خواستگار خودش به شما گفت به این خاطر پا پس کشیده؟ فکر نمیکنم گفته باشه... پس تو اهل قضاوت کردن در مورد دیگران و بعضا ذهن خوانی و تعبیر و تفسیر رفتار اونها بر اساس داشته های خودت هستی... به همین دلیل هم هست که از قضاوت دیگران میترسی. (بذار برات یه مثال بزنم بارها شده یکی به من تیکه انداخته، یا با کنایه حرف زده... اما اگر دوستام بهم نمیگفتن، نمیفهمیدم... میدونی چرا؟ چون اهل متلک پرانی نیستم...
برعکس کسی رو میشناسم که خودش خدای این کاراست و به طرز عجیبی آنتن هاش به متلک و کنایه هایی که بهش گفته میشه حساسه و گاهی اوقات حتی از اون ور بوم می افته!!!)
حتی اگر خود ایشون هم این دلیل رو برای تغییر عقیدش آورده باشه... کی تضمین میکنه که حقیقت همین باشه؟؟؟
2)خب پدرت به شما استقلال نمیده ... قبوله! خودت چرا به خودت استقلال نمیدی؟؟؟؟؟؟ چرا خودت در مورد خودت بر اساس پدرت نمره میدی؟ چرا میپذیری دیگران این کار رو در حقت بکنند؟، حتی اگر تمام این ماجرا درست باشه... یکی که استقلال درونی داره و به مستقل بودن خودش باور داره، این رو میذاره به حساب اشتباه دیگران که بر اساس ظاهر قضاوت کردن... و چه بسا از این بابت خوشحال بشه... لزومی نداره کسی که واقعا تو رو نمیشناسه و قدر گوهر واقعی وجودت رو نمیدونه همراه زندگی تو بشه (قدر خودت رو بدون این بخش بزرگی از استقلاله)
این تویی که خودت رو زیر مجموعه ای از پدرت میدونی. در حالی که خانواده بخشی از وجود شماست. بخشی مهم و حیاتی و بعضا غیر قابل تغییر.... حتی اگر تو این زمینه نمره خوبی نگیری که مطمئنم میگیری، این فقط یه بعد از وجود توست. دیگران به همه وجودت نمره میدن (البته اگر نمره دادنی در کار باشه!!).
در مورد سوالت که آیا باید اینو با خواستگارت در میون بذاری... می خوای چی رو برسونی؟ اختلاف عقیده تو با خانوادت با یکی دو جلسه صحبت با خواستگارت معلوم میشه... لازم نیست چیزی بگی (از نظر من) بیشتر ذهنیت منفی ایجاد میکنه... تو درونا خودت رو مستقل بدون و خانوادت رو با افتخار بپذیر (اختلاف دیدگاه سر جاش) و این استقلالت رو نشون بده... دیگه فکر نمیکنم مشکلی پیش بیاد.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلام
اینکه از کجا متوجه شدم، از طریق واسطه مون متوجه شدم که دلیلشون این بوده.
.
.
.
.
نه!
اصلاً بحث سر استقلال یا عدم استقلال نیست.
فکر میکنم خیلی بحثمون منحرف شد و من هم خیلی بد توضیح دادم!:302:
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
حالا چرا گریه می کنی؟:46:
نه خوب توضیح دادی فکر کنم منظورت رو درست فهمیده باشم.
ببین دوست خوبم! ما وقتی به مانع و مشکل سر راهمون داریم، دو کار از دستمون بر میاد:
مانع رو از سر راه برداریم
یا قبول کنیم از توان ما خارجه و یه جوری دورش بزنیم یا باهاش مدارا کنیم.
من اصلا دوست ندارم پدرت رو مشکل بنامم (خودمون میدونیم که نعمته) اما مشکل به وجود آمده در ارتباط با ایشون یا با تغییر ایشون و یا با تغییر تو قابل حل یا تعدیله. درسته؟
ایشون از موضع خودش کوتاه نمیاد (به درست یا غلط بودنش کاری ندارم). خوب پس کی میمونه؟ دختر مهربون:46:
تو میگی دیگران فکر میکنند محدودی، زیر بلیط خانوادتی، درست!
میخوای ثابت کنی که اینطور نیست، اینم درست!
ولی آیا راهش اینه که به خواستگارت بگی "من با پدرم اختلاف نظر دارم"؟ چرا قبول نداری که مستقل بودن، محدود نبودن و... درونیست و دیگران این رو حس میکنن؟
تو ازدواج رکن اصلی پسر و دختر هستند. رکن اصلی دست توست. نگران چی هستی؟
مردی که سهم تو از این دنیاست، باید تو رو بشناسه، اون دختر مهربون واقعی رو از از زیر تمام القاب و انگ ها و مدال های افتخار و تهمت ها و تحسین ها بیرون میکشه... اگر کسی این فرصت رو داشت و این کار رو نکرد، سهم تو نیست. باور داشته باش.
ذهن نگرانت رو درک میکنم و براش آرزوی آرامش دارم.
دور نیست روزی که تو تاپیک حال و احوال خبر ازدواجت رو بدی و شیرینی که یادت نمیره نه؟
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
سلامی گرم به دختر مهربون،
نمی دونم چند سالتونه . با توجه به پست ها تون معلومه خواستگار های زیادی دارید و خواهید داشت.
هر کسی جای شما باشه متعاقبا این رفت و امد ها و سنجش افراد انرژی زیادی ازش می گیره و دوست داره هر چه زودتر نتیجه بگیره. مخصوصا اینکه ببینه خواستگار، مورد خاصی نداره و می تونه یک گزینه مناسب برای ازدواج باشه و چقدر ملال اور خواهد بود بعد از یک دوره شناخت پر انرژی به یک دلیل به نظر اشتباه پا پس بکشند.
دختر مهربون بالاخره تو هم ازدواج خواهی کرد اون هم با کسی که لیاقت تو رو داشته باشه وکسی که بتونه نگرانی های یک پدر را درک کنه کسی که بتونه از پشت نقاب پدر سخت گیرت روح زیبای اون رو ببینه وارزش های دختر مهربون را که در چنین خانواده ای متبلور شده است را واکشی کنه.
بدون کسی که الان نتونه خودش را با شرایط خانواده شما وفق بده و لازم باشه که شما اون را به خاطر رفتار های پدرت توجیه کنی تا بتونه درست قضاوت کنه نمی تونی اطمینان داشته باشی که در اینده نسبت به رفتار های پدرت واکنش مناسبی داشته باشه وامکان داره لازم باشه در طول زندگی ات مدام رفتار ها رو توضیح دهی و یا توجیه کنی.
شاید بگی اون دید اولیه و عدم شناخت می طلبه که اینطور رفتار کنی و در آینده طرفین به شناخت می رسند . اینها همه اش اما و اگر است.
آنی جون نکته خیلی مهمی گفتند در مورد درست و نادرست. اینکه شاید نادرست شما درست محض باشه و درست شما نادرست محض.
نوشته بودی:
یه مثال دیگه:
وقتی جلسات خواستگاری برگزار میشه، کسیکه بیشتر در جمع صحبت میکنه، پدرم هست.
از میون حرفای پدرم، اینجوری استنباط میشه که ما خیلی بچه های محدودی هستیم، همیشه حواسشون به ما بوده و...
این حرفا، در دید پدرم خیلی خوب هست. از جهتی هم واقعاً خوبه.
اما از یه جهت دیگه، خیلی بده. یعنی اگه ما حواسمون به بچه هامون نباشه و صبح تا شب -بعبارتی- نپاییمشون، راه اشتباه رو میرن.
در صورتیکه در واقعیت اینجوری نیست. و انقدر مراقبت لحظه به لحظه از ما ندارن! نمیدونم چرا از دید پدرم اینجوریه و اینجوری میگن.
من به عنوان یک فرد غریبه که می تونی به عنوان یک خواستگار در نظر بگیری وقتی با این مثال شما روبه رو می شم هیچ نکته منفی نمی بینم و اتفاقا یک برداشت مثبت می کنم از یک خانواده سالم که پدر نظارت کامل داشته روی فرزندانش و با اطمینان بیشتری و خیال راحت تری می تونم ادامه مسیر شناخت رو طی کنم .
برعکسش رو فرض کن پدرخیلی مثبت می یاد می گه : من به دختر هام از همون اول اطمینان کامل داشتم وبهشون ازادی مطلق دادم و خداروشکر هیچ وقت هم از این آزدی واستقلال سوء استفاده نکرده اند و من به اون ها افتخار می کنم.
من به عنوان یک خواستگار اگه بخوام این جمله را بررسی کنم واسم می شه یک نقطه کور که این آزادی حد و مرزش چی بوده؟ شاید من نخوام اینقدر آزادی بدم هر چقدر هم که ایشون قابل اطمینان باشه؟ دوره زمونه خرابه این پدر چطور با این اطمینان می گه که سوء استفاده نکردند؟ باید خودم به این نتیجه برسم .
می خوام برسم به همون درست و نادرست ها و قضاوت های دیگرون.
شما مسوول قضاوت های دیگران نیستید.
هر کس بخواد لیاقت شما رو داشته باشه باید هزینه کنه و هزینه اش اینه که بتونه شما رو همون جوری که هستیددر کنار خانوادتون بشناسه .
کسی که بخواد شما رو با توضیحات واضحتون از گفته های پدرتون تمییز بده ونتونه به خودی خود طی چند جلسه به شناخت درست از شما برسه همون بهتر که بره وپشت سرش را هم نگاه نکنه.
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
نقل قول:
نمیتونم در این مورد روی مادرم حساب کنم.
متاسفانه یا خوشبختانه، صحبت با پدرم و قانع کردن در هر زمینه ای، پای خودمه.
و یه چیز دیگه.
اینجوری که من حس کردم، پدرم اصلاً دوس ندارن بقیه فکر کنن ما شخصیت مستقلی داریم.
اصلاً نسبت به کلمه ی مستقل حساس شدن انگار!
حس میکنن همه باید بدونن من دخترم محدوده.
اما این از دید من خوب نیست!
میشه دقیقا توضیح بدی منظورت از مستقل چیه؟؟محدودیتی که پدرت عنوان میکنه چیه؟واضح بگو.
خوب پس سه راه وجود داره.یا خودت با پدرت صحبت کنی یا بیخیال بشی و بپذیری یا با خواستگار صحبت کنی.بیا دونه دونه بررسی کنیم.
1-اگه قرار باشه با پدرت صحبت کنی باید خیلی ریشه ای عمل کنی یعنی باید سعی کنی دیدتون و تعریفتون رو نسبت به کلمه مستقل شبیه هم کنی.با توجه به این شناخت نصفه و نیمه که تو تالار ازت دارم بعیده که خواسته غیر معقول یا نادرستی داشته باشی..پس خوبه نه برای خواستگار (چون باعث واکنش پدرت ممکنه بشه) بلکه کلا با پدرت حرف بزنی و خواسته هات رو بهش بگی و اینکه دلت میخواد کمی مستقل به نظر بیای و این برای اسم و رسم پدرت بهتر هم هست.خلاصه روی چارچوب مستقل بودن به تفاهم برسید.
ممکنه اصلا پدرت این بحث محدود بودن رو مطرح میکنه اما دلخوریش از جای دیگه است..پدرها دوست دارن بهشون یاداوری بشه که چقد بهشون احتیاج داریم و چقد قوی هستن..اگه ما بهشون نگیم ممکنه تو این زمینه احساس ضعف کنن..ممکنه دلخور بشن و میدونی کسی که احساسِ نداشتن چیزی داره بلندتر فریاد میزنه..مثلا اگه من درونم شجاعت ندارم مرتب به دیگران میگم من شجاعم تا هم دیگران متوجه ضعف من نشن هم به خودم بقبولونم که من شجاعم.
پس ببین از نظر حمایت و تسلط پدر بر خونواده پدرت ارضا شده؟
2-همین شرایط رو بپذیری..چون حتی اگه پدرت دیگه تو خواستگاری حرفی از محدود بودن نزنه و تو با اون فرد ازدواج هم کنی بلاخره پدرت یه جایی رفتارش رو بروز خواهد داد پس چه بهتر که خواستگار از اول بدونه پدرت چطوریه؟؟
3-راه سوم صحبت با خواستگار.
من فکر میکنم میشه با خواستگار حرف زد جوری که حرمت پدرت هم از بین نره...یعنی حرف پدرت رو رد نکن اما مثلا بگو پدرم خیلی نگرانه..همیشه میگه من به دخترم اعتماد دارم اما جامعه چندان امن نیست..یا چون پدرم واقعا با تجربه هست من دلم میخواست تا وقتی تو خونش هستم از تجربه های فوق العادش استفاده کنم...معمولا ضرر هم نکردم و حرفای پدرم و کارایی که بهم میگه همیشه منطقیه..اما نظرم برای زندگی مشترک یه کم متفاوته..من میخوام با توجه به اونچه از پدرم یاد گرفتم تو زندگیم مستقل عمل کنم و فکر میکنم موفق بشم چون مطالب زیادی از پدرم یاد گرفتم...
من پدرمو خیلی دوست دارم چون میدونم محدود کردنش برای مراقبت از ماست چون دوسمون داره و...
گمونم اینا راه هایی هست که وجود داره...
موفق باشی
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
دانوب عزیز، بی نهایت عزیز، بهار عزیز، و همه ی دوستانی که از اولش کمکم کردید ازتون ممنونم.
حرفای خیلی خوبی بهم زدید. هر چند ممکنه اینا دغدغه ی اصلیم نباشن. اما همشون، یه جورایی مشکلات جانبی هستن. و راه حل های خوبی هم تا الان گرفتم.
اما حقیقتش، فکر میکنم نتونستم منظورم رو درست و واضح بیان کنم تا اول مشکل اصلی پیدا بشه.
بخاطر اینکه بیشتر از این شرمنده شما نشم، لطفاً تا وقتی نتونستم مسئله رو درست توضیح بدم، وقت نذارید و پست راهنمایی نزنید.
خیلی از لطف همگی ممنونم.:72:
-
RE: در خواستگاری، در مورد اختلاف نظر هایی که با پدرم دارم صحبت کنم؟
دختر مهربون عزیزم
نکته ی که فکر می کنم دوستان مغفول گذاشتند سئوالت در مورد این بود که آیا اختلاف نظرهایت با پدرت را با خواستگار مطرح کنی یا نه ؟
خانمی :
وقتی شما و خواستگارات قراره با هم صحبت های دو نفره داشته باشید و مسیر شناخت را طی کنید ، هم ایشان لازم است که راه شناخت خود و فضای خانواده را برای شما باز بگذارد و بشناساند هم شما برای وی .
لذا در این وضعیت یعنی شناساندن خود و خانواده شما چهارچوبها و خط قرمزهایی را باید در نظر بگیری و با در نظر گرفتن آنها هرچه اطلاعات لازم هست را بدهی اطلاعاتی که ضرورت دارد اما نحوه بیان و چگونگی آن مهم است . مثلاً جایی که نظراتت با پدرت متفاوت هست که نیاز هست و لازمه برای اینکه خواستگارت درست شما را بشناسد آنرا بداند لازم است بگویی من در فلان زمینه که پدرم اشاره داشت نظر متفاوتی دارم و نظرم فلانه البته بسیار برای پدرم احترام قائلم و تا زمانی که در منزل پدری زندگی می کنم روی حرف ایشون حرف نمی زنم اما در زندگی مستقل خودم روشم فرق خواهد کرد و پدرم هم آدمی نیست که بخواهد دخالت کند و روشش را تحمیل کند ما در زندگی شخصی خود کاملاً مستقلیم و با همسرانمون همراهیم . اما تا زمانی که در خانواده هستیم حفظ کیان خانواده با پدر هست و نظارت وی برای ما قابل قبول و امنیت ساز است ، همانطور که در آینده این جایگاه را برای همسر خود قائلم و لازم میدونم این جایگاه را در تربیت فرزندانم به آنها تفهیم کنم ، که پدرشون حافظ کیان خانواده هست و نیازه با احترام پذیرایش باشند تحت نظارتش با تعاملی دوستانه و صمیمی .
امیدوارم به سئوالت پاسخ مناسب را داده باشم . حفظ احترام پدر و مادر به این معنا نیست که تفاوت دیدگاه در کمال ادب مطرح نشود بلکه در سرکوب کردن و تندی و ابراز ناراحتی و انزجار از نظر آنها و تاکید روی دیدگاه خود و ترس از این تفاوتها و مطلق دانستن نظر و دیدگاه خود است .
.