-
خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
سلام اینقد حالم خرابه که زود میرم سر اصل مطلب
قبلا گغته بودم که مادرم و همسرم با هم مشکل دارن یعنی برخورد مادرم همسرم رو ناراحت میکرد من 2 سال عقدم و تو این دو سال هر چی برام عیدی آوردن مادرم هم در حد وسعش به همسرم داد(البته قبول دارم که این هدایا زیاد جالب نبودن) اما از اونجا که خانواده همسرم خیلی اهل پوشیدن لباسهای مارک هستند همسرم هیچکدوم رو نگاه هم نکرد و این رو بی احترامی به خودش قلمداد کرد حالا سر خرید عروسی دیشب رفتیم کت و شلوار بخریم ایشون دست روی کت و شلوار 600 ت گذاست اما من بهش گفتم که بابا 400 بهم داده و من نمیتونم بیشتر از این هزینه کنم اون کت و شلوارشو گرفت و اصلا واسه حرف من ارزشی قائل نشد و مابقی پول رو خودش داد و گفت از بابام بگیرم بعدش خواهرشون گفتن که رسم بر این هست که لباس اسپرت هم برای ایشون خریداری شه منم گفتم ما رسم نداریم و اگه اینطوریه بهتره که مادر ایشون به مادرم زنگ بزنن و با هم صحبت کنن و خواهرشون ناراحت شد و همسرمم از اونموقع ناراحت شده و میگه شما برای من ارزشی قائل نیستین و این صحبتها رو به خواهرم منتقل کرده و ازش خواسته همه اینا رو به مادر و پدرم انتقال بدن .... دارم دیوونه میشم 20 روز دیگه عروسیمه نمیدونم چیکار کنم ...لازمه بگم که جهیزیه ایی که مادرم به من داد و همینطور خرید عروسیم خیلی از بقیه خواهرام بیشتر هست(در حد عالی) اما شوهرم تنها دامادش هست که این برخورد رو میکنه ....لطفا کمکم کنید تمام عضله های بدنم گرفته میدونم واسه اعصابمه میترسم ام اس بگیرم
خواهش میکنم بهم کمک کنید
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
سلام همتا جان...
کمی آروم تر...!
تازه اول راهی...هنوز شروع نکرده به ام اس گرفتن رسیدی دختر خوب؟
پس فردای زندگی انقدر ازین سخت تراش رو میبینی که به اینا میخندی....!
سعی کن محکم باشی...شما دیگه یکتای مامانی و نازدونه دختر نیستی .دیگه میخوای مسولیت یه زندگی رو قبول کنی
من فکر میکنم شما با همسرت اختلاف طبقاتی دارید..درسته؟
هیچ راهی هم جز صحبت کردن منطقی با همسرت نداری..باید باهاش صحبت کنی خیلی نرم و منطقی...نمیدونم برخوردت در مواجهه با خریدن کت و شلوار 600 تومانی چطور بود....
اگر بتونی به یه مشاور حاذق هم سر بزنی خیلی خوبه..تا راهنماییت کنه با این اختلافات و سطح انتظارات چه کنی
اما خودت در صحبت با همسرت بگو:
عزیزم..خانواده من در حد وسعشون و حتی خیلی بیشتر سعی میکنند برای شما خرید کنن...و مطمئن باش ارزش تو براشون خیلی خیلی بیشتر از 100 تومان 200 تومانه.
دقت کن که فقط با زبان نرم و زنانه بری جلو
خودشون برای شما چقدر خرید کردن؟چقدر برای هزینه عروسی در نظر گرفتن؟قبلا بابت این مسائل (غیر از همون لباسای مارک دار و ...) مشکل داشتید؟
خواهرای شما ملاک خوبی برای مقایسه نیستن..چون سطح توقعات دامادای دیگه با این اقا قطعا متفاوته...
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
مریم عزیز ممنون که جوابمو دادی .....نمیدونی چقدر حالم بده ..... راستش سطح فرهنگی ما بالاتریم یعنی تحصیلاتمون بیشتره من لیسانسه اون دیپلمه و همینطور خانوادمون اما از نظر اقتصادی اونا بالاترن ..... اون داره گروکشی میکنه بخدا خیلی در این موردا باش حرف زدم اما قانع نمیشه میگه با هیچکدوم از دامادا مثل من رفتار نشده با من خیلی بد رفتار شده ....خدای بالا سر میدونه که اینطور نیست قبول دارم مامانم بداخلاقه اما باطنش مهربونه این رفتارم با همه داشته .... پدرم به من در حد عالی جهیزیه داد و حتی 1تیکه اش رو هم شوهرم نگرفت حتی من بخاطر شرایط اقتصادی که الان توشه سرویس طلا نخریدم و حتی سعی کردم ت خریدم هم مدارا کنم باهاش الان تو شوکم خانوادمم همینطور ...مامانم پیش من هر چی از دهنش در آمد به شوهرم گفت البته اون نبود که بشنوه حتی میگه نمیزارم باهاش عروسی کنی .... پدرم میگه عقلش کمه ... نمیدونم چیکار کنم...شوهرم لج کرده برام دعا کنید من اصلا توان این اتفاقات رو ندارم
در برخورد با کت و شلوار 600 من حرفی نزدم فقط گفتم من اینقدر پول همراهم نیست
نه قبلا مشکلی نداشتیم ..خودشون بهترینها رو برام گرفتن البته بگم که رسم خانوادگی ما اینه که در خرید جهیزه چند تا تیکه رو داماد میگیره مثل یخچال اما پدرم همه رو متقبل شد و همسرم چیزی رو نگرفتن
در مورد لباس اسپورت باید بگم که خانواده همسرم اومدن که در مورد رسم و رسوم با خانواده من صحبت کنن اما دریغ از یک کلام حرف اومدن 1ساعت نشستن و رفتن بعد میان این رو به من میگن خوب هر کس دیگه هم باشه ناراحت میشه ....
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتا جان حالا که میگی سطح شما بالاتره پس همسرت داره این کار رو میکنه تا شاید به قولی جلوش شما کم نیاره...
خوب وقتی به قول خودت بهترینها رو برات میگیرن توقع ایجاد میشه و اونا هم میخوان شما بهترین هار و براشون بگیری...
خوب رسمتون هر چی بوده تموم شده...اگر بابت این موضوع ناراحتی مونده سعی کن فراموشش کنی چون اینو همون موقع بعله برون و اینا باید میگفتید و ضمنا باید در نظر بگیرید که ایا اونا رسم شما رو قبول دارن یا نه...
همتا جان..بگرد ببین علت این نرارحتی همسرت چیه؟ریشه اش چیه؟از کجا داره آب میخوره؟
چرا پدرت میگه عقل شوهرت کمه؟
کلا چرا هنوز هیچی نشده انقدر خانوادت باهاش اختلاف دارن/؟
مطمئن باش یکتا جان این دید پدر و مادرت در ایجاد این رفتار در شوهرت بی تاثیر نبوده....
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
بابام خیلی آدم منطقیه و شوهرم خیلی قبولش داره حتی از بابام خواستم باهاش حرف بزنه ... پدرم میگه موضوع کوچیکیه اینقدر خودت رو ناراحت نکن ... پدرم این حرف رو به این دلیل زد که همسرم 1کی 1کی تمام چیزایی که برام آورده بودن رو شمرده خوب پدرم میگه اینارو واسه خودش و خانمش آورده این بی عقلیه که کارت رو بی اجر میکنی
مشکل منم همینه خانواده همسرم موقع صحبت هیچی نمیگن بعدش یادشون میاد...
مادرم باهاش اختلاف داره من میدونم اونم مقصره
مشکل من الان اینه که میترسم نزدیک عروسیم دعوا بشه
به نظر شما من تو این موقعیت باید چکاری بکنم؟
چطوری اوضاع رو آروم کنم ... دید مادرم و همسرم رو چطور نسبت به هم تغییر بدم؟
چطور از حساس بودن خودم کم کنم؟
من ناراحتم ...
وقتی من با شوهرم راه میام شرایط اون رو در نظر میگیرم توی خرید اون نباید من و وضعی که توش هستم با وجود اینکه اینهمه براش توضیح دادم درک کنه؟
آیا این مرد ، مرد همراهی توی زندگی هست؟
پس درک متقابل کجاست؟
درک کردن فقط باید از جانب من باشه؟
اینکه پدر من بازنشسته هستن رو اونا از ابتدا میدونستن و میدونستن که توانایی مالیمون چه مقدار هست
آیا این اوج بی فکری نیست که توی این موقعیت که 20روز تا عروسی مونده این صحبتها(که به نظر من خیلی خاله بازیه)رو پیش بکشن و دید خانواده همسرشون رو به خودشون تغییر بدن؟
احساس میکنم نسبت به همسرم دچار دودلی شدم ، دودلی در موندن با اون....
این موضوع پیش اومده خیلی دون و بی ارزشه اما برخوردی که شده خیلی زشته ....کاملا مغایر با توقع من
من از همسرم بیشتر از اینا توقع داشتم ....
احساس خوردشدن دارم
دیگه دلم نمیتوته باهاش صاف شه ... اون منو درک نکرد و شیپور گرفت دستش
به نظر شما با این شرایط صلاحه که 20 روز دیگه تن به ازدواج بدم؟با توجه به اینکه همه تدارکات دیده شده
لطفا هر کس میاد بهم کمک کنه من فرصتی ندارم ... حالمم خوب نیست ...فقط تایپ حرفام تو همدردی آرومم میکنه
تنهام نزارین
بگین چه کنم
لطفا کمکم کنید
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتاي عزيز...به شخصه فكر ميكنم همسرت بيش از اينكه به فكر قيمت كت وشلوار باشه به فكر كسب توجه از جانب خانواده ات (در درجه اول)و خودت(در درجه دومه).و ناگفته نماند كه از اين بحثها وحتي متاسفانه دون تر از اين بحثها در مراسمات پيش از ازدواج براي همه خيلي پيش مياد چرا كه با زهم متاسفانه ما مراسم ازدواج رو تبديل كرديم به عرصه ي بايدها ونبايدهاورسوم وتوقع وانتظار...بگذريم! راهي نيست به جر كنترل اين وقايع.يكي از زن يا شوهرويا در شرايط ايده آلهر دو(چون تا جايي كه من ديدم وتجربه كردم در اين موارد خانواده ها ناخواسته جز سنگ انداران ميشن)با يدسكان اين تحولات رو در دست بگيره وحالا اين سكان در دستان شماست.
در اين شرايط چه بايدكرد؟ شمابايد از موضع تلافي جويانه ومقايسه بيرون بياي..اگر حقيقتا همسرت مشكل حادي نداره وتنها مشكلتون علي الظاهر مسائلي از اين دسته،علنا نياز همسرتو به توجه بيشتر تو وخانواده اتو ميطلبه واين به مفهوم حتما بيشتر خرج كردن نيست بلكه اين فقط پوسته ي روييشه وزيرش كودكي قرار داره كه تمناي توجه بيشتر روميكنه.وقتي همسرت دست ميزاره روكت وشلوار 600 هزاري وبه هيچ وجه كوتاهم نمياد(درست مثله بچه اي كه ممكنه گرونترين عروسكو بخاد!)ميخاد سطح توجه تو رو نسبت به خودش بسنجه،اگر پيش از اين احساس توجه رو از سمت تو دريافت ميكرد(چون فكر ميكنم احتمالا بارها بحثهايي كرديد،ومامانم اينا ومامانت اينايي درميان بوده،وباز هم به احتمال زياد شما نه از موضع همدلي بلكه در موضع جلب توجه ايشون نسبت به زحمات خانواده ات در اومدي)،وشما زمينه روپيش از اين مساعد ميكردي والبته كمي هم سياست ميداشتي وبه جاي گفتن حقيقت نوع رنگ يا طرح پارچه نامناسب اون كت وشلوار روبهونه ميكردين نه قيمتشو!كمي هم طنازي وحتي لحن طنز روهم به سبك گفتنت ميافزودي نتايج بهتري ميگرفتي.
البته:درك ميكنم كه شرايط پيش از عروسي بسيار استرس زاست،وحتي آدم خونسردي مثل من در طي يك ماه پيش از عروسيم 4 كيلو وزن كم كردم!اما بهترين موقعيته كه صبرتو بالا ببري،وهمسرتو با رفتار درستت شيفته ي خودت كني!اصلا توي شب عروسيت لازمه كر كور بشي وفقط به اين كه بهترين شبو واسه خودت وهمسرت فراهم كني فكر كني.چون از اين صحبتها هم چنان ادامه داره ومتاسفانه اغلب شب عروسي هم بيشتر ميشه،اما عروس عاقل اونيه كه كوچكترين محلي به زخم زبونها،روده درازيها وحرفهاي نابه هنجار نده وبا اعتماد به نفس به فكر خودش وشادي خودش وهمسرش باشه.
پس:در گام اول همدلي.به مفهوم تاييددرك احساس همسرت وقتي از بيتوجهي ميناله(واين به اين مفهوم نيست كه اون راست ميگه!فقط شما حسشو قبول داري،چون مسلما همه ي ما تجربياتي در مورد عدم توجه داريم).يادت باشه در اين فاز نبايد به هيچ وجه از زحمات پدر ومادرت وهزينه هاشون ياد كني،اينجا فقط بحث يك كودك آزرده مطرحه واين كودك حسيو كه ميخاسته دريافت نكرده وشما با گفتن اين حرفها فقط داغ دلشوتازه ميكني.
در گام دوم:توجه به نقاط مثبت همسرت وذكر اونها، در تنهايي ودر خلوت حتي گاهي در جمع!اينم ميشه اعتبار سازي.
ودر گام سوم:حفظ خونسردي، و دراولويت قرار دادن همسرت در بحثها،البته اين جا سياست وظرافتي زنانه هم لازمه تا بتوني هم خواسته ي خودتو محقق كني وهم همسرتو راضي نگه داري.
ودر نهايت اين كه دوست عزيز ازدواج سرشار از تفاوت در ديدگاه وتناقضه،گاهي تناقض در مسائل حياتي واصلي وگاهي در مسائل ريز.الان شما نمونه هاي كوچيكشو ديدي چه بسا در آينده با موارد بزرگتري مواجه بشي،پس نيايد سريع كم آورد وگفت پشيمون شدم وفلان وبهمان!بلكه بايد تلاش كرد افقي مشترك ساخت (گاهي با همدلي،گاهي با جرات مندي وشايد گاهي با ايثار)كه در سايه سار اون افق خوشبختي نسبي ورضايت فزاينده زوجين محقق شه.
موفق باشي
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
زن امیدوار عزیز خیلی ممنونم:46: نمیدونی چقدر آرومم کردی راستش منم خیلی سعی میکردم این تنشها پیش نیاد اما چون از طرف شخص همسرم بود مدیریت و کنترلش دشوار شد
عزیزم امشب پدرم ، من و همسرم صحبتها کردیم و تا 1جاهایی 1چیزایی حل شد خداروشکر اما ناراحتم که این اتفاق افتاد و فکر میکنم الان همه دارن در مورد ما حرف میزنند
1جاهایی که با پدرم صحبت میکردیم همسرم بحث میزان مهمان دعوت شده از جانب ما برای عروسی رو پیش کشیدن که پدرم ناراحت شدن و گفتن این حرف از شما نیست و اینو باید پدرتون بزنند و چیزای دیگه تا جای که گفتند که ایشون قرار بود براتون یخچال بگیرن که نگرفتن و من گرفتم(البته پدرم قصد منت گذاری رو نداشت شرایط طوری پیش اومد که اینا رو گفتن)
بعد از رفتن بابام وقتی با شوهرم تنها شدیم من رفتم سمتش و بوسش کردم و سعی کردم این دلخوریا فراموش شن اما اون بهم گفت دیگه بهت اعتماد ندارم :163:حرفایی که امشب زدی همش سعی داشتی من رو مقصر جلوه بدی و من رو جلوی پدرت خراب کردی و اگه ما به دادگاه برسیم من و به پول میفروشی و....
و اینکه پدرت سر من منت گذاشته چرا گفته یخچال خریدم میخوام پسش بدم ....بهم بگید توی این شرایط برخوردم باید چه طور باشه؟
راستی برادر همسرم فردا صبح همه خانواده رو به طبیعت دعوت کردن برخوردم اونجا باید چطور باشه
بازم تشکر
1چیز دیگه چطور اوضاع رو کنترل کنم که رابطه همسرم و خانوادم به خصوص مادرم بهتر بشه؟
:325:
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همتا
منم خیلی سعی میکردم
این تنشها پیش نیاد اما چون از طرف شخص همسرم بود مدیریت و کنترلش دشوار شد
همتاي عزيز...به اين حرفم دقت كن ويه جورهايي دلم ميخاد آويزه ي گوشت كني!گاهي تلاش ما در عدم ايجاد يك تنش خودش موجب تشديد اون تنش يا ايجاد تنش جديدي ميشه!برات مثال ميزنم:اگر ميبيني همسرت آزرده است،مثلا از خانواده ات.فكر ميكني اين يك تنشه كه بايد حل شه وراهشو در اين ميبيني كه به نوعي رفتار خانواده اتو توجيه كني،نشون بدي كه اونا منظوري نداشتن.امااااا.....راهش اين نيست،اينجا فقط نياز هست كه با همسرت همدردي و همدلي كني.مثلا بگي آره واقعا آدم تو اين شرايط حس بدي داره!چقدر بده كه ديگران به آدم توجه نكنن مثلا منم فلان روز كه همكارم(حواست باشه از خانواده ي همسرت مثال نزنيا!!) بهم بيتوجهي كردحالم خيلي بد شدو با ابراز محبت كلامي وغير كلامي(بدون ان كه الزاما ازخانواده ات دفاع كني يا محكومشون كني،ويا حتي اصلا ازشون حرفي به ميون بياري)نشون بدي كه حس همسرتو ميفهمي وبراش ارزش قائلي.جمله ي قشنگي داره آقاي sci كارشناس افتخاري تالار واون اينه كه:ما ميتونيم حتي با يه قاتل محكوم به اعدام هم همدلي كنيم!و اين دقيقا به اين مفهومه كه احساس اون فرد رو بدون قضاوت درك كنيم.
بعد از رفتن بابام وقتی با شوهرم تنها شدیم من رفتم سمتش و بوسش کردم و سعی کردم این دلخوریا فراموش شن اما اون بهم گفت
دیگه بهت اعتماد ندارم :163:حرفایی که امشب زدی همش سعی داشتی من رو مقصر جلوه بدی و من رو جلوی پدرت خراب کردی و اگه ما به دادگاه برسیم من و به پول میفروشی و....
عزيز دل...اين همون آزردگي ذهني همسرته.بايد نشون بدي كه ميفهميش.وبايد به شدت روي بحث اعتبار سازي كار كني.ازش تعريف كني،كارهاي خوبيو كه كرده يادآوري كنه،به خاطر تلاشهايي كه برات كرده تشكر كني.در پست قبل هم گفتم:حتي در جمع ازش تعريف كني.روح همسرت به شدت نياز به اين توجهات كوچيك داره كه مطمئنم براي شما معجزه ميكنه.ضرر نداره!امتحان كن...
و اینکه پدرت سر من منت گذاشته چرا گفته یخچال خریدم میخوام پسش بدم ....بهم بگید توی این شرایط برخوردم باید چه طور باشه؟
من فكر ميكنم در اين شرايط بايد سياست رو به كار بگيري ،وقتي همسرت آروم شد،يعني وقتي تمام كارهايي كه قبلا گفتم روانجام دادي،ازش بخاه كه مسائلي از اين قبيل رو كه معمولا بر پايه رسم ورسوماته تا جايي كه منافع زندگي مشتركتونو به خطرنندازه به بزرگترها بسپاريد!چه فرقي به حال شما ميكنه كه مهمونا 100 نفر باشن يا هزار نفر مهم اينه كه جشن شاد وبه يادموندني داشته باشيد(اونم نه با ديد مادي).باور كني اگر همين حرفها روالبته با لحني گيراتر وبه قول معروف با لم همسرت بهش بگي تحت تاثير قرار ميگيره.
راستی برادر همسرم فردا صبح همه خانواده رو به طبیعت دعوت کردن برخوردم اونجا باید چطور باشه
خوب باش وشاد.به خصوص در حهت اعتبار سازي همسرت تلاش كن.
1چیز دیگه چطور اوضاع رو کنترل کنم که رابطه همسرم و خانوادم به خصوص مادرم بهتر بشه؟
نيازي به كنترل آن چناني نيست،فكر ميكنم اگر بتوني همسرتو به نحوي كه گفتم آروم كني خيلي از مشكلاتت حل ميشه.
وآخرين نكته:ممكنه مادرت هيچ وقت به اون نحو كه تو همسرتو پذيرفتي در پذيرش ايشون نباشه!نيازي نيست كه تمام مدت ذهنتو درگير اين كني كه مادرتم همون قدر كه تو دلت ميخاد همسرتو دوست داشته باشه،مطمئن باش به مرور كه رابطه ي تو وهمسرت شكل بگيره وخوب باشه،مادرت هم حساسيتش كم ميشه،اما مادامي كه شما با اضطراب وترس پيش مادرت ناله كني ايشون هم حساستر ميشه.
روي رابطه ي خودت وهمسرت كار كن...بقيه ي چيزها خود به خود بيشتر سامان ميگيره.
راستي جشن ازدواجت هم پيشايپش مبارك عروس خانم:72:
موفق باشي
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
ممنون عزیزم
سعی میکنم همه این چیزا رو به کار بگیرم و اگه بازم مطلبی بود میام و میگم اما فکر میکنم که 1مقدار سخت باشه چون تا میرم در رابطه با این موضوعات حرف بزنم 1چی میگه که خیلی ناراحت میشم و اونموقع نا خواسته دلم میخواد هرچی دم دستمه رو پرت کنم داد بزنم حتی ..حتی خود زنی:302:واسه همین میترسم زیاد این حرفا پیش بیان ... اما تمام سعیم رو میکنم واسه زندگیم
خوشحالم که شما مطلبمو خوندی
برام خیلی دعا کنید خیلی محتاجم
شاد باشید و پیروز:72:
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
سلام همتا جان
من دعا میکنم عروسیت به خوبی برگزار بشه.
من و خیلی افراد دیگه هم موقع عروسی از این مشکلات داشتیم خصوصا وقتی فرهنگ و رسوم خانواده ها خیلی تفاوت داشته باشه.
همسر شما برخورد نپخته ای انجام داده ولی برخورد شما هم زیاد مناسب نبوده.
سعی کن تو این دوران برخوردهای لفظی حداقل بین خودت و شوهرت (اونهم جلو دیگران) پیش نیاد اگر از چیزی ناراحت شدی و پیش افراد دیگه بودی فقط با چهره ناراحت ناراحتیت رو نشون بده
حرفی رو از گله های فامیل شوهرت به خانوادت نگو و برعکس
من تا دو ماه بعد از عروسی از گله های فامیلهای خودم آسایش نداشتم به نحوی که به مادرم گفتم اگر دیگه کسی گله ای داره بهش بگو میتونه با من قطع رابطه کنه. هیچوقت گله ها رو به همسرم انتقال ندادم و به طور کلی خاطره خوبی از اون دوران ندارم.
خیلی وقتها هم میدیدم خانواده شوهرم دارن قایمکی به شوهرم از خانواده من گله میکنن خیلی عصبانی میشدم. شوهرم هم بهشون توجه نمیکرد و من هم سعی میکردم عادی باشم. کلا دوران خوشایندی نبود
اگر فقط مشکلاتت همین اخلاق شوهرته سعی کن در تنهایی و خلوت باهاش مطرح کنی وقانعش کنی که نمیتونم از پدرم انتظار داشته باشم دزدی کنه یا بهش فشار بیارم که خدای نکرده سکته کنه و ضمنا بگو اگر به خواهرم چیزی نگفته بودی من به پدرم چیزی نمیگفتم و صحبتی پیش نمیومد
بهش بگو از این به بعد اول با هم صحبت میکنیم و نتیجه میگیریم و رفتار میکنیم بهتره پای خانواده هامون رو به این قضایا باز نکنیم.
با شروع زندگیتون مشکل سر خرید و رسم ورسوم حل میشه فقط سعی کن یه جور بدون دعوا این دوره سپری بشه.
ولی یک سوال: آیا حرف شنوی شوهرت از این خواهرش که همراهتون خرید اومده بود زیاده یا این چیزهایی که گفته نظر خودش بوده؟
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
سلام عزیزم
خیلی ازت ممنونم
حرف شنوی که نه ...چطور بگم خواهر همسرم اهل دخالت نیست اما اخلاقهای خاصی دارن و البته سعی میکنن خوب باشن و شوهرم هم کمتر دهن بینی میکنن و این حرفها مطمئنم بیشتر حرف های خودشون هستش ....
دیروز مادر همسرم واسه احوال پرسی زنگ میزنه خونمون و مادرمم چون ناراحت بودن بهشون میگن که چرا پسرتون این حرف ها رو زده مگه من چه کم و کاستی گذاشتم اونم عذرخواهی میکنه و میگه جوون بوده شما ببخش و 1چیزایی از من و ناراحتی همسرم میگن. اما من فکر میکردم مادر همسرم و در کل خانواده همسرم از این موضوع مطلع نباشن .... آخه شوهرم همیشه دم از راز داری و تو داری میزنه و به من میگه همه چیز رو به همه نگو و اکثرا بخاطر حرف های معمولی که من به بقیه میزنم ناراحت میشن حتی بخاطر این اخلاقشون من اعتماد به نفس حرف زدن جلوی خانوادش رو از دست دادم که نکنه حرفی بزنم ناراحت شه :163:
حالا من از ایشون دلخورم که چرا این حرف بی ارزش رو به خانوادش گفته
الان که میخوام باشون برم بیرون حس خوبی ندارم..خجالت میکشم
آیا همسرم نمیتونه مسائل خصوصی بینمون رو بین خودمون نگه داره؟واگه اینطوره چه برخوردی باید با ایشون داشته باشم؟
همیشه میگه من به کسی چیزی نمیگم اما تا 1جاهایی میفمم که مادرشون در اطلاع هستن ...کلا بقیه برادرشوهرام هم همینن نمیتونن چیزیو از مادرشون پنهان کنن
چطور جلوی اینکار رو بگیرم؟
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
خوب خواهر شوهرتون هم در جریان این مشکل بوده پس شاید اون راجع به موضوع (برای مشورت یا وساطت و ...) چیزی گفته باشه. معلوم نیست که شوهرت گفته باشه...
البته تقریبا یه جورایی مردها همینطوری هستن. مثلا در زندگی من در مورد مسایل مالی، اگر من چیزی به خانواده ام بگم شوهرم میگه نباید میگفتی بعد میبینم خودش راحت این جور چیزا رو برای خانواده من و خانواده خودش توضیح میده. البته ناگفته نمونه من معمولا مواردی که خیلی مهم نیستن رو به خانوادم میگم (نه چیزهایی که باعث دخالت اونها بشه) ولی اون باز هم زیاد علاقه ای به این کار نداره.
به هر حال همه آدمها یه ایرادهایی دارن.بعد ازدواج یکبار درکمال آرامش باهاش قرار بذار هیچکدومتون از ناراحتیتون به خانواده تان چیزی نگید.بعد سعی کن خودت حتما به این قول عمل کنی و در مواردی که فکر میکنی ایشون به مادرشون چیزی گفتن در تنهایی خودتون با خنده بگی راستی قرار بود از مشکلاتمون به کسی چیزی نگیم واگر گفت منظورت چیه بگو حدس میزنم در این مورد چیزی به مادرت گفتی البته خیلی مهم نیست ولی هم اونها اعصابشون خرد میشه وهم زیر قرارمون زدی! (البته این کار رو بعد عروسی بکن چون الان شاید بعد از این حرفها بره خونه مادرش و چهره ناراحت داشته باشه و مجبور بشه توضیح بده شما چی گفتین و دلخوری پیش بیاد.)
راستی قدر مادر شوهرت رو بدون که بدون جانبداری از پسرش به طور منطقی سعی به حل مشکلات داره.
این مشکلات بعد شروع زندگی مشترک حل میشه...
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
ممنون عزیزم
تا الن با خانواده همسرم بیرون بودم
امروز خیلی سعی کردم همه ان کارهایی رو که خانم امیدوار گفته بودن و همینطور شما انجام بدم
توی راه رفتن به جنگل من و همسرم تنها بودیم که ایشون دوباره از دلخوریاش گفت که این صحبت خانم امیدوار که گفتند فقط بهش بگو درکت میکنم رو گفتم و باورتون نمیشه معجزه کرد همه چی تموم شد و دیگه همسرم حرفی نزدن
امروز بقیه 1طورایی میخواشتن ماجرای دلخوری من رو پیش بکشن ولی من هربار حرف رو عوض کردم:158:
امروز هرکی حرفی در مورد کت و شلوار میزد 4ستون بدنم میلرزید
میترسم زیاد توی 1جمع باشم میترسم حرف من بیاد وسط
الان اومدم خونمون از ترس اینکه مامان و بابام از شوهرم چیزی نگن زود اومدم که مثلا بخوابم
از روز عروسیم و برخورد همسرم با خانوادم میترسم
چی بهش بگم که با خانوادم برخورد خوبی داشته باشه؟امروز میگفت تا عروسیمون دیگه خونمون نمیاد .... خیلی سعی میکنم خوشحال باشم اما به خانوادم که فکر میکنم و اتفاقی که افتاده کلی غصه میاد تو دلم
خجالت میکشم پیش خانوادم از شوهرم حرف بزنم حتی بگم دیدمش .... حتی دیگه شوقی واسه خرید عروسیمم ندارم انگار نه انگار 15 خرداد عروسیمه:302:
آره مادرشوهرم خیلی خوبه منم واسش سعی کردم عروس خوبی باشم
لطفا بهم بگید چی به شوهرم بگم که شب عروسیمو زهر خودش من و خانواده ها نکنه
اگه ببینم به خانوادم محل نمیده مطمئنم زهرم میشه
1چیز دیگه در مورد همسرم من رو خیلی آزار میده ایشون به خاطر محیط خانوادگیشون خیلی داد میزنه و حرص میخوره حتی مهربونی کردنش با حرص و داده طوری که همه تو خانوادش میگن این فقط بلده غر و داد بزنه
اینا خیلی من رو اذیت میکنه چطور از سرش بندازم؟
:325:
چرا افرادی که کمک میکنند محدودند؟
من به کمک احتیاج دارم
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتا جان تقریبا از این مشکلات نزدیک عروسی بیشتر افراد دارن.یکبار با شوهرت صحبت کن بگو من نباید مشکلاتمون رو به خانوادم میگفتم البته شما هم نباید خانواده هامون رو در جریان قرار میدادی.من قبول دارم که اشتباه کردم و دیگه این اشتباه رو نمیکنم.ولی به اونها حق بده که نگران باشند و وقتی فکر میکنن ما مشکل داریم بخوان مشکلمون رو حل کنن.به هرحال این روزها خیلی غمگینم که شما خانوادم رو تحویل نمیگیری بالاخره اونها یک عمر زحمت منو کشیدن. به خاطر من سعی کن برخورد عادی داشته باشی و ...
راستی اگر هم نپذیرفت زیاد خودت رو ناراحت نکن.به مرور زمان روش کار کن.
اینکه همسرتون به خاطر محیط زندگیشون داد میزنن رو متوجه نشدم و اینکه با داد زدن مهربونی میکنن!!!!
در این مورد بیشتر توضیح بدید...
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
ایشون توی محیط خانوادگیشون همیشه با صدای بلند باهاشون رفتار شده نه که خانواده بدی داشته باشن اما همیشه ختی اگه بخوان بگن کار نکن پات درد میکنه هم با داد و دعوا میگن و متاسفانه همسر من این روحیه رو پیدا کرده و حتی موقع دلسوزی هم حرص و جوش میخوره..مثلا داد میزنه میگه خانم چرا زیاد راه رفتی پات درد میگیره
امروز همسرم و مادرم نشستن و صحبتهاشون رو کردند و سوء تفاهمات حل شد و ختی مادرم از ایشون عذر خواست و ایشونم از مادرم عذرخواهی کردند و تقریبا آرامش ایجاد شد اما نمیدونم چرا دلم آروم نمیگیره و از چیزی نگرانم فکر میکنم شوهرم به ظاهر مشکلات رو حل شده اعلام کرد اما درونش اینطوری نیست البته به من گفت که همه چی حل شده و به جون من قسم خورد اما من نگرانم ....
دلیل نگرانیم اینه که شوهرهای آبجیای من تحصیلات لیسانس دارند و همسر من دیپلم اوایل عقدمون همسرم خیلی به اینها زنگ میزد و خبرشون رو میگرفت اما اونا به خاطر شرایط کاریشون این تماس ها رو بی پاسخ میذاشتند(اما واقعا منظور دیگه ای نداشتند) ولی دیروز انگار که شوهر خواهرم از شهرستان(خواهرم شهرستان دیگه ای زندگی میکنند) با ایشون تماس گرفته و ایشون متوجه نشدن و شوهر خواهرم بهشون اس ام اس دادن که اگر که نزدیک عروسی کاری دارید روی من هم حساب کنید ولی همسرم چیزی نگفتند و امروز که گفتم نمیخوای جواب آبجی اینا رو بدی ناراحت شد و گفت چرا همش من زنگ بزنم اگه واقعا اینطوره که میگه باید دوباره بزنگه ...... با این دیگه چیکار کنم؟روحیه ام داغونه داغونه
چرا اکثرا میان و میرن بدون هیچ نظری !!! من خیلی به کمک احتیاج دارم
از بس استری دارم ریزش مو ، لرزش دست و گرفتگی عضله پیدا کردم
لطفا هر کمکی از دستتون برمیاد دریغ نکنید
:325:
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
دوست عزيز سلام
شما سر موضوع به اين كوچيكي استرس و لرزش گرفتي !!!!! چه جوري مي خواي وارد زندگي مشترك بشي ؟
تمام فكر و ذكرت در گير رابطه شوهرت با اطرافيانت هست شوهرت مي خوادبه باجناقش زنگ بزنه مي خواد نزنه اين كه ديگه غصه خوردن نداره دست اقاي باجناق درد نكنه كه اس داده ولي خوب شوهرت هم مي گه به عنوان يه داماد سرش الان شلوغه و اگه كسي نيتش واقعا كمك كردنه دوباره بزنگه نه اينكه فقط رفع كوتي يه اس بزنه البته اگه شوهر شما هم با يه اس جواب بده كه چه بهتر و اگر كاري هم انجام نداد خوب نده
خواهشا به اين چيزاي پيش پا افتاده فكر نكن از بس ريزش مو گرفتي مي ترسم يه وقت كچل چي از ريخت و قيافه بيافتيااا؟
نا سلامتي عروسي!
فردا تو زندگي خودت كه رفتي به اندازه كافي فرصت داري كه اول خودت مهارت ها ي لازم جهت ارتباط با ديگران رو ياد بگيري و بعد در كمال خونسردي و بيشتر در عمل(يعني نگه داشتن احترام خانواده همسر زنگ زدن به خواهر شوهر مادر شوهر،سرزدن به اوناو....)اين چيزا رو ياد همسرت هم بدي و بهش بفهموني كه بايد تمام اين ارتباطات دو طرفه باشه
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتاي عزيز...
چيزي كه بيش از همه در نوشته هات مشخصه از دست دادن خونسردي وقرار دادن جسم وروحت در شرايط استرس زايي بيش از تحملته.
از كادوي عروسي شروع شد،تا پيك نيك به همراه خانواده ي همسرت،حالا نحوه ي ابراز احساسات همسرت،وآخرش هم جواب دادن يا ندادن تلفن باجناق همسرت توسط ايشون!
عزيز دل...يه كمي آروم بگير.شرايط پيش از ازدواج به خودي خود استرسزا است!ديگه لازم نيست با كنكاش در جزييات و گذشته وحال واينده اين استرس رو مضاعف كني!
نصفه بيشتر چيزهايي كه پرسيدي در پستهاي قبل جواب داده شدن!اما ذهن درگير شما اجازه نميده تا در مغزت حك بشن،وتا وقتي كه نتوني آرامش خودتوحفظ كني وبه خودت بقبولوني كه اين جشن فقط يك روز از ساليان ساليه كه قراره در كنار همسرت باشي وبه هيچ كسي به جز تووهمسرت هم مربوط نيست!وفقط قراره به شما دونفر خوش بگذزه ودر واقع به مذاق شما خوش بياد، وشما مسئول رفتار همسرت نه درقبال خانواده ي خودت ونه در قبال خانواده ي خودش نيستي،وبزرگترين كاري كه ميتنوني بكني اينه كه به نوبه يخودت(وفقط خودت ونه هيچ كس ديگه) درست رفتار كني،وخوش باشي ولذت ببري،حالت همين جوري ميمونه وعوض هم نخواهد شد.
پس:1.سعي كن آرامش داشته باشي.
2.لزومي نداره كه اين روزها همه اش به فكر درست كردن يا نكردنم شكلات ومسائل ريز ودرشتت با همسرت،يا همسرت با خانوادهات يا خانواده اش فكر كني!از ديد يك نفرسوم به وضوح ميبينم كه بسياري از اين حساسيتهاي شما زاييده ي استرس زيادي هست كه داريد.
3.قسمتهاي همدلي واعتبار سازي رو باز هم بخون.همسرت محتاج اين دومورده،اما شما هنوزهم رو به توجيه مياريد.
4.سعي كن اين مدت بيشتر روي نقاط مثبت رابطه تون،خانواده ي همسرت وخانواده ي خودت دقت كني.
5.اگر بازهم سوالي مد نظرت بود ،اول با خودت بشين وفكر كن،يه جورايي كلاه خودتو قاضي كن كه ايا واقعا اين مشكل اين قدر بزرگه كه من حتما نيازبه راهنمايي داشته باشم؟ايا چيزهايي كه تا حالا ياد گرفتم نميتونه كمكم كنه؟وايا اصلا اين موضوع يه مشكله يا ميشه با ديده ي اغماض بهش نگاه كرد؟
عروس خانم:ذهنت به شدت نا آرامه،مواظب باش اين ذهن ناآرام از كاه كوه نسازه!
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتا جان با بد بگم خیلی بیخود به خودت استرس وارد میکنی.ظاهرا شوهر شما یه مقدار توقعش از اطرافیانتون زیاده همه چیز رو خودت حل و فصل کن.اگر پیش شوهرخواهرت خجالت میکشی به خواهرت زنگ بزن بگو راستی راجع به اس ام اس شوهرت بهم گفت دسستتون درد نکنه شوهرم اینقدر درگیر کارهای مراسمه که حتی یادش میره جواب اس ام اس بده.
در مورد نحوه صحبت کردن شوهرت هم زیاد نگران نباش اگر سعی کنی بعد ازدواج خودت در برخورد با مسایل آروم برخورد کنی همسرت هم یاد میگیره.من یک زن برادر دارم که خیلی عصبی بود و بعد ازدواج کلی تغییر کرد وهمیشه میگه خیلی خدا رو شکر میکنم که با خانواده آرومی وصلت کردم و اینهمه تغییر کردم. ضمنا در زمانهایی که با لحن نامناسب دلسوزی و محبتش رو (ونه خشمش رو) بیان میکنه بهش بگو از محبتت ممنونم ولی اگر ملایم بهم بگی خیلی بیشتر خوشحال میشم و زمانهایی هم که انتقادهاش رو با این لحن میگه یه کم (فقط یه کم) چهره غمگین به خودت بگیر و وقتی علتش رو پرسید بگو کمی ملایم تر انتقاد کن ...(البته ببین ظرفیت اینجر برخوردی رو داره یا ممکنه عصبانی بشه)
کلا خیلی ایده آل فکر میکنی بالاخره هر کسی در کنار محاسنش معایبی هم داره.راستی هیچوقت بهش نگو شما کل خانوادتون این لحن رو دارن که لجش درنیاد شما فقط شوهر خودت رو تغییر بده کاری به اطرافیانش نداشته باش.
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Negin A
شما فقط شوهر خودت رو تغییر بده کاری به اطرافیانش نداشته باش.
با عرض پوزش لازم به ذكره:زندگي كه با اين ايده،يعني شوهر خودتو تغيير بده شروع بشه وادامه پيدا كنه،متاسفانه 100%محكوم به شكسته!
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتای عزیز
خیلی با دقت پست های یک زن امیدوار را بخون ،
نکنه دیر بشه و در آینده دلت بسوزه که ای کاش اون موقع معنی راهنمایی ها را درک کرده بودم
این را هم بدان که خیلی ها این فرصتی رو که شما الان در بدو ازدواجت داری ، را ندارند
( راهنمایی گرفتن از دیگران ، از نوع تخصصی)
خیلی ها هم بعد از ازدواج وقتی حسابی گره زندگیشون کور شد ، تازه این فرصت رو پیدا می کنند ، وقتی گره ای که با دست باز می شد را با دندان هم دیگه نمیشه باز کرد!!!!!!!!!!!!!!
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
با سلام
یک زن امیدوار در پاسخ به شما باید بگم اینجور تغببرات جزیی رو همه آدمها میتونن پیدا کنن.اگر فکر کنیم آدمها هیچ پیشرفتی در خصوصیات اخلاقیشون نمیکنن پس به محض اینکه ایراد اخلاقی که ناخوشایند باشه از جانب همسرمون دیدیم بدون تلاش در جهت تغییر اون رفتار چون برامون قابل تحمل نیست باید راه دادگاه رو در پیش بگیریم.
به نظر من کسی که به دلیل لحن اطرافیانش با لحن بلند صحبت میکنه با برخورد ملایم و تذکرات به موقع، قابل تغییره.
اگر آدمها در این موارد جزیی قابل تغییر نباشن پس نظر شما بر سوختن و ساختن و یا طلاق گرفتن است درسته؟یعنی در جهت بهتر شدن شرایط همین زندگی تلاش کردن بیهوده است.
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
خانم Negin A مراجعی با کلی مشکلات به این تالار آمده است ، با احساسات بد و ناراحتی ، و کاربران سعی بر آن داریم تا کمکش کنیم ، تا بتواند بر احساساتش مسلط شود و مشکلش را حل کند ، به همین خاطر در تاپیک ها از بحث و تبادل نظر و در خصوص درست یا غلط بودن راهکارها خوداری بعمل میاد و سعی بر آن است که تاپیک به انحراف کشیده نشود .... خصوصا اینکه کارشناسان و مدیران نیز بر تاپیک ها نظارت دارند
================
این پست در پی اطلاع رسانی به مدیران ،حذف خواهد شد
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
Negin A عزيز:
وقتي پست مد نظر شما روزدم ،ميدونستم كه در ادامه جوابي از اين دست خواهم شنيد وبسيار نگران بودم كه تاپيك همتاي عزيز به اين واسطه به انحراف كشيده بشه!اما از سوي ديگه ايده ي تغيير همسر به حدي مخل يك زندگي مشترك هست كه نتونستم بي جواب از كنارش رد بشم!
اين كه ايراد خلاقي چي هست واصلا چه كسي صلاحيت داره كه بخاد تغييرش بده يا نده،ويا لزوما اون چيزي كه از ديد ما ايراد محسوب ميشه في الواقع ايراد هست يا نه نياز به توضيحات فراوان وبررسي وبحث جدل داره كه همون طور كه گفتم تنها تاپيك ايشون رو به بيراهه ميبره،اما در يك كلام بايد بگم نظر من نه راهي دادگاه شدن،نه سوختن وساختنه بلكه تنها يك جمله است:پذيرش شريك زندگيه!
اگر طرف مقابل رو بپذيريم، وبا توجه با اينكه زندگي مشترك يك رابطه ي دوسويه است فوكوس رو روي خودمون وعملكردمون قرار بديم،نتيايج بسيار بهتري نصيبمون خواهد شد تا بخواهيم كسي رو كه عملا نه مغزش!نه روحش!نه گذشته اش ،نه كودوك ووالد وبالغ درونش! تحت اختيار ما نيست تغيير بديم.چرا كه هر عملكرد فرد زاييده ي سير شگفت انگيزي از افكار و ناخودآگاه كه تنها با دوجمله حرف ونصحيت قابل تغيير نيست.
به اين پاراگراف هم نهايت دقت رو بكنيد:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
ودر نهايت اين كه دوست عزيز ازدواج سرشار از تفاوت در ديدگاه وتناقضه،گاهي تناقض در مسائل حياتي واصلي وگاهي در مسائل ريز.الان شما نمونه هاي كوچيكشو ديدي چه بسا در آينده با موارد بزرگتري مواجه بشي،پس نيايد سريع كم آورد وگفت پشيمون شدم وفلان وبهمان!بلكه بايد تلاش كرد افقي مشترك ساخت (گاهي با همدلي،گاهي با جرات مندي وشايد گاهي با ايثار)كه در سايه سار اون افق خوشبختي نسبي ورضايت فزاينده زوجين محقق شه.[/b]
موفق باشي
با توجه به اين كه بحث ما در اين تاپيك روند مشاوره اي مد نظر همتا رو مختل ميكنم،پيشنهاد ميكنم در صورتي كه مايل به صحبت در اين زمينه هستيد يا سوال موردي در اين زمينه داريد(چون موضوع مد نظر شما بسيار كليه وبيشتر شكل يك بحث آزاد رو داره) براي خودتون يك تاپيك مجزا باز كنيد.
موفق باشيد
در صورت لزوم اگر پست من رو هم حذف كنيد ممنون ميشم.
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
از همه دوستان ممنونم :46:
من راهنمایی های خانم امیدوار رو به کار گرفتم خیلی تاثیر داشت:104:
مخصوصا همدلی و اعتبار سنجی
فکر میکنم مقصر اصلی این ماجراها بیشتر شخص خودم بود به هر حال درس بزرگی از این ماجرا گرفتم
فهمیدم شوهرم به محبت بیشتر از اون کت و شلوار 600 ت احتیاج داشت و با 1کم محبت خیلی تغییر کرد
فهمیدم وقتی داره از کسی پیشم انتقاد میکنه منتظر شنیدن توجیه اون شخص نیست نیاز داره من درکش کنم(این جمله درکت میکنم واقعا معجزه میکرد)
فهمیدم ایشون دنبال اعتبار و احترام از سمت خانواده من هستند
دوستان از همتون ممنونم
این مشکل من دیگه تقریبا حل شده به جز اینکه هر ازگاهی همسرم میگن که خجالت میکشم پیش خانوادتون بیام و از بعضی حرفها هنوز هم ناراحتند اما اون سوالی که پرسیدم برای اون باید تاپیک جدید باز کنم ؟
اینکه با تن صدای بلند شوهرم حتی در مواقع دلسوزی چه کنم؟چطور این رو کمتر کنم؟به نظر شما باید با این خصلت ایشون کنار بیام و ایشون رو همینطوری قبول کنم؟
دلیل نگرانیم این هست که همسرم به خاطر این رفتارش دستاش میلرزه...و زیاد هم با کسی دوست نمیشه ... من نگرانم این رفتارها اگه رفع نشن روی فرزند احتمالیمون در آینده تاثیر گذار شه ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
ودر گام سوم:حفظ خونسردي، و دراولويت قرار دادن همسرت در بحثها،البته اين جا سياست وظرافتي زنانه هم لازمه تا بتوني هم خواسته ي خودتو محقق كني وهم همسرتو راضي نگه داري.
زن امیدوار عزیز من در گام سوم خیلی ضعیفم و زود از کوره در میرم و متوجه سیاست زنانه نمشیم میتونم خواهش کنم که با مثال توضیح بدید...
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
همتاي عزيز... خوشحالم كه سرانجام تونستي اوضاع رو مديريت كني.آفرين:104:
در مورد حفظ خونسردي و كاهش عصبانيت مقالات ولينكهاي زيادي در تالار هست ،كمي در تالار بگرد پيداشون كن وبخون.وحتما اين نكته رو هم مد نظر قرار بده كه گاهي استرسهايي كه به ما وارد ميشه چون معمولا راه مهار يا كنترلشونو بلد نيستيم ممكنه در جايي به شكل عصبانيت(ومتاسفانه اغلب بر سر همسر يا نزديكان) بروز كنن.پس در اين زمينه ريشه يابي علت عدم توان كنترل خونسردي هم ميتونه بهت كمك كنه.
اما در مورد سياست زنانه:به نظر من طريقه ي بيان (لحن گفتار) وزمان يابي دقيق براي ابراز يك موضوع شايد دو قسمت مهم واصلي اين سياست باشه.مثلا:همسرت داره با لحن بلند برات دلسوزي ميكنه،اگر بخاي بدون اين كه اين سياست رو مد نظر قرار بدي ممكنه همون لحظه شروع كني به اعتراض،كه اين چه طريقه ي دلسوزيه،من اصلا خوشم نمياد باهام اين جوري حرف بزني و... به اين ترتيب هم نيت همسرت براي دلسوزي و هم تلاش شما براي بهبود لحن ايشون مثمر ثمر نخواهد بود.اما از ديد ديگه ميتوني اون لحظه به جاي اعتراض مغز مطلب ايشونو بگيري و ازش به خاط توجه اش تشكر كني وچيزي رو كه بهت متذكر شده اجرا كني...چند بار بدون اعتراض اين كار رو ادامه بدي. بعدا وقتي كه شرايط مناسبه مثلا روز خوبي كه در كنار هم بوديد وبهتون خوش گذشته توي ي خلوت دو نفره، با لحن آرام و گيرا شروع كني از محاسن شوهرت بگي،مثلا اون روز كه برام دلسوزي ميكردي اين قدر خوشحال شدم كه نگو،خيلي حس خوبي داره كه شوهر آدم اين قدر به آدم توجه ميكنه اما عزيزم من اصلا دلم نميخاد توخودتو اين قدر به خاطر من ناراحت كني،قول ميدم اگه آرومم بهم بگي گوش كنم.يادته اون روز كه با آرامش باهام حرف زدي من اين قدر حس خوبي داشتم و ...وبعد به مرور به جاي تذكر مرتب در مورد لحن گفتار ايشون مواقعي كه با لحن آروم چيزي رو ازت ميخاد يا برات دلسوزي ميكنه انگشت بزاري روي اونا وسعي در تشويقش به اين سمت داشته باشي.
البته:من احساس ميكنم كه همسرت ممكنه اعتماد به نفس كمي داشته باشه،واين لحن بلند نوعي تلاش براي جلب توجه افراد به موضوع مورد درخواستشه،فكر ميكنم اگر بتوني به حد كافي به درخواستهاش ودلسوزيهاش اهميت بدي تا حدود زيادي اين مسئله حل ميشه.
در مورد پذيرش همسر نكته اي كه لازم ميدونم بگم اينه:وقتي ما همسرمونو ميپذيريم يعني قبول ميكنيم همين طوري كه هست دوستش داشته باشيم،همين طوري كه هست بهش احترام بزاريم،همين طوري كه هست براي ما عزيزه.به نوعي به دنبال اين نيستيم كه اونو تبديل به ايده آلهاي خودمون كنيم.هر ايرادش رو چماقي نميكنيم كه بكوبيم توي سرش،از كاه كوه نميسازيم.باور كن اگر همسرت اين سيگنالهارو از جانب تو بگيره خودش براي تغيير پيش قدم ميشه!واگر هم تغيير نكرد منت سرش نميزاريم كه ديدي نتونستي!ديدي من چه آدم خوبي هستم كه دارم با اين اخلاقاي تو ميسازم!ديدي فلان...اينه راز پذيرش همسر.
و در نهايت اين كه:شما در اغاز راه اين زندگي مشترك هستيد،هنوز شايد به معناي واقعي طعم مشكلات رو حس نكرديد،در زندگي مشترك همه يما بحرانهايي اساسي تر از عدم توان دوست يابي همسرمون پيش مياد! پس به جاي اين كه زوم كنيم روي ايرادها بايد تلاش كنيم تا نقاط مثبت همديگر رو تقويت كنيم تا در روزهاي سختي بتونيم از پس همه چيز بربيايم.
اين لينك رو هم بخون: (مطالب مهمي در مورد اعتبار سازي وهمدلي داره)
http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
موفق باشي
-
RE: خرید عروسی و اختلاف بین مادرم و همسرم و بالطبع من
:72::72::72::72:
از شما دوستان عزیز و خصوصا خانم امیدوار و همینطور تالار همدردی بینهایت ممنونم
خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم ....
میدونم که هنوز مشکلات بزرگتری منتظرم هستند اما نگران نیستم چون دارم خودم رو بزرگ میکنم ...اونقدر بزرگ که همشون رو کوچیک ببینم
عروسیم 15 خرداد .... برام دعا کنید که زندگی خوبی رو شروع کنم دوستتون دارم :46: