-
آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام. باز من اومدم ولي با يه مشكل جديد ديگه.
مي دونيد كه همسر عمل كرده و الان تقريبا 3 هفته هستش كه از عمل جراحيش مي گذره ولي كاملا خوب نشده.
مشكل جديد من: شب پنج شنبه همسر از من درخواست س... كرد. با توجه به اينكه عمل باز انجام داده و بخيه نداشته ، هنوز در قسمت باسنش زخمي بزرگ داره، و دكتر حتي نشستن بيش از نيم ساعت رو براش قدغن كرده، و چون 4 روز قبلش كه س.. كرديم، ناراحتي خيلي شديد براش پيش اومد، ازش خواستم تا اين كار رو براي بعد از بهبوديش بزاره، ولي ايشون خيلي سرسختانه گفتن كه نمي تونن تحمل كنن، و دعواي شديدي بينمون صورت گرفت.
هرچي من گفتم به خاطر خودت مي گم، بيشتر عصباني شد و حرفاي نامربوط زد.
به خاطر اينكه به اعصابم مسلط بشم، من رفتم به اتاق خواب و كمي اونجا گريه كردم و بعد از دقيقه كه آروم شدم اومدم گفتم بيا بريم زخمت رو بشورم و و پانسمان كنم، بعد از پانسمان اون نشست فيلم نگاه كرد و من رفتم اتاق خواب جدول حل كنم تا دوباره درگير نشيم، بعد از نيم ساعت اومد گفت بيا بخوابيم منم گفتم كه كمي بعد ميام الان خوابم نمياد، باز شروع كرد دوباره كه از اين به بعد اگه گفتي خوابم مياد من مي دونم و تو .
بعد از يه ربع پا شدم رفتم كنارش خوابيدم، اونم بغلم كرد و تمام شد.
صبح جمعه شوهرم دير از خواب بيدار مي شه، منم تا ساعت 10 كنارش دراز كشيدم و ديگه 10 بيدار شدم، بساط صبحانه رو آماده كردم و آرايش كردم و با اينكه خودش بيدار شده بود، ولي بهم گفت كه بيا ناز منو بكش و بيدارم كن، منم رفتم يه خورده لوسش كردم و بيدار شد . چون شوهرم املت دوست داره و ازم خواسته بود كه براش درست كنم.
سر صبحونه چون من غذاهام رو به خاطر شوهرم كم نمك درست مي كنم، داشتم نمك به غذا مي ريختم كه شروع كرد برا چي نمك مي زني به غذا ، فشارت مي ره بالا و ...
منم گفتم كه خوب تا جونم دوست دارم غذام رو با لذت بخورم، اون داد زد كه من هرچي بگم تو بايد بگي چشم، منم گفتم كه تو شوهرمي مادرم نيستي كه بخواي تربيتم كني. اونم گفت من شوهرتم و تو برده مني و بايد هر چي بگم ، بگي چشم.
بعدش ظرف غذا رو محكم كوبيد زمين و برگشت گفت عوضي چرا غذا رو مي ريزي بيرون، اومد از موهام گرفت و كشون كشون برد تو آشپزخونه كه بايد دوباره برام غذا درست كني، منم گفتم چشم درست مي كنم. به خدا ديدم عصبانيه و مريض فقط گريه مي كردم.
بعدش گفت از خونم گم شو بيرون، منم گفتم خونه منم هست و نمي رمم بيرون.
شوهرم خيلي شكاك هست و سر لباس و موهام خيلي اذيتم ميكنه،ولي چون عصباني بود منو دوباره كشون كشون برد طرف در خروجي و چون تازه از حموم در اومده بود و حولش رو صندلي بود اونو برداشت انداخت روم و در باز كرد و داشت منو مينداخت بيرون كه التماسش كردم كه با لباس باز نزاره برم بيرون.
بعدش زخمش بدجوري اذيتش كرد چون دوبار كشون كشون منو روي زمين از موهام كشيده بود.
حالا ديدم اونجوريه رفتم صورتش رو بوسيد و گفتم من اشتباه كردم و ببخشيد و بردم خوابوندمش و شروع كردم به جمع و جور كردن صبحونه كه حتي روي در ورودي هم ريخته بود.
بعد يه ساعت پا شد گفت مي خوام برم بيرون سيگار بكشم، در حاليكه به من گفته بود ترك كرده.
اومد بره بيرون كه باز شروع كرد كه تو دست پيش رو مي گيري كه پس نيفتي، تو با فاميلاتون رفتي گشتي و به من نگفتي و .... درحاليكه اصلا اين چيزا اتفاق نيافتده و خودش ذهنياتش رو مي گفت.منم گفتم خوب ببينن تو چي بودي كه من تو رو انتخاب كردم و برگشت دوباره موضوعات مختلف رو گفت و منم گفتم خوب از تو گوشي تو اس ام اس از طرف دختر عمت بود و نه من .
آخرش گفت من به چه زبوني بگم كه از زندگي من برو بيرون.به جون مادرم دوست ندارم و فقط به خاطر سكه هات هستش كه نگهت داشتم.
رفت بيرون و برگشت و گفت چقدر پررويي تو كه هنوز اينجايي ، رفتم بغلش كردم و گفتم تو درت شو بعد برو طلاقم بده، من با آبروم بازي نمي كنم، اگه تو دوستم نداري تو برو درخواست بده، گفت من سكه ندارم كه بهت بدم، اونقدر اذيتت م يكنم كه خودت دادخواست بدي تا سكه هات رو ندم.
بعد اون رفت دراز كشيد و منم شروع كردم غذا درست كردن، حتي غذاي فردا شبم هم رو حاضر كردم تا چون امروز روز مادر هست بريم به مادرامون تبريك بگيم.
ازش پرسيدم كه براي فردا ناهار چي مي خواي كه گفت مي رم خونه مامانم و بعد عصر مياد خونمون. منم گفتم كه همونجا بمون تا منم بيام به مامان تبريك بگم، اونم گفت تو اول برو خونه مامانت و بعدش بيا خونه مامان من.
منم گفتم اگه قرار باشه تنهايي برم، زنگ مي زنم تبريك مي گم، بدون تو كه نمي تونم برم. آخه چند روز پيش خودش گفته بود كه شيريني ميخره مي ره ازشون معذرت م يخواد.
نمي دونم چرا ديروز برگشت گفت بابات بي ادب هستش كه نيومده منو ببينه من نمي رم و اين حرفا، منم گفتم خوب ما كوچيكيم ما بايد بريم .گفت خونوادت بدن و از اين حرفا، منم گفتم خوب بد باشن تو به خاطر من بيا. گفت من التماس نمي كنم و....
گفتم خوب مامان تو هم به من بي احترامي كرده بود ولي من شله زرد پختم رفتم پيششون و اون تا اسم مادرش رو شنيد پا شد كه بيا گم شو بيرون از خونه من ، ديدم دوباره عصباني يشد رفتم تو اتاق خواب كه ديدم اومد دنبالم و از موهام گرفت و كشيد و من ديدم تعادلم رو از دست مي دم ، پيرهنش رو گرفتم كه نيفتم ولي تعادلم به هم خورد و افتادم و چون لباسش رو محكم گرفته بودم، اونم پاره شد و دوباره منو رو زمين از موهام مي كشيد و منم ديگه دادم دراومد . شوهرم وقتي ديد كه دارم گريه مي كنم و پيرهنش پاره شد از اين موقعيت استفاده كرد و زنگ زد به مامانش كه بيايد من رو از دست اينن زن نجاتم بدين.
گوشي هم روي آيفون بود كه باباش اومد گفت خوب بندازش بيرون، شوهرم گفت نمي ره و داره من رو كتك مي زنه ، بعدش دو تا سيلي به خودش زد و گفت ايناها بازم داره من رو مي زنه.
پدرشوهرم گفت، در رو قفل كن تا از خونه نره بيرون با پليس ميام الان.
از اون طرف شوهرم رفت همه غذاها رو ريخت تو سينك كه اينا رم مي گم تو كردي.
نگو مادرشوهرم از اون ور زنگ زده به خاله من و خواهر خودش و بابا مامان من.
10 دقيقه بعد كه مادر شوهرم و پدرشوهرم و برادر شوهرم اومدن ، تا شوهرم در رو باز كرد، مادر شوهرم لباساش رو در آورد و شروع كرد به داد زدن كه چي از جون بچه ما مي خواي و ....
همون موقع خاله من زنگ زد و داشتم بهش مي گفتم كه نگران نباشه برادر شوهرم اومد گوشي رو از دستم گرفت و شروع كرد به فش دادن و مي خواست دست روم بلند كنه كه مامانم اينا رسيدن، بابام روم خيلي حساس هستش، تا ديد اونطوري سه نفري ريختن سرم اومد برادرشوهرم رو كشيد كنار و گفت چرا روي يه زن دست بلند مي كني و اونم شروع كرد به داد زدن و ....
خاله و شهرخاله شوهرم اومدن و اونام ديدن كه همه دارن داد مي زنن، خاله اش اومد منو برد توي اتاق و گفت بشين تعريف كن كه چي شده.
شوهرم و مادرشوهرم برگشتن به بابام مي گن تو اين سه هفته من فقط به پسرم رسيدم و شما نيومدين حداقل اين دخترتون رو ادب كنين و وظيفه تون بوده بياين به پسرم سر بزنين و كوتاهي كردين و...
شوهرم همش مي گفت كه زنم منو كتك زده. شوهر خاله اش مي گفت زشته اين حرفو مي زني و ....
خلاصه همه جمع شدن و داشتن حرف مي زدن و مادرشوهرم يهو وسط همه داد زد كه ما دخترتون رو نمي خوايم ، مادرشوهر نديدين، من آدمش مي كنم و ...
شوهرخاله شوهرم اومد باهام حرف زد و گفت سرچي دعوا كردين و ....
اومد گفت كه بهتره الان دريا با خونوادش بره بعدا صحبت كنيم.مادرشوهرم و پدرشوهرم هم گفتن برو خونه مادرت. چون پدرم و بزرگترام اونجا بودن و همه گفتن برو منم از خونه اومدم بيرون.
من و مامانم از خونه در اومديم و خاله من ، پدربزرگم و بابام و اعضاي خونواده شوهرم نشستن حرف زدن.
دو ساعت تمام حرف زدن، آخرش همه به اتفاق گفتن بهترين راه طلاق هستش.
هر دو طرف الان مي گن فقط طلاق. چون شوهرم پا شده باباش رو فش داده همه مي گن كه مريض روحي هستش.
من هميشه عادت دارم اگه اون يكي بگه منم يكي مي گم، ولي چون الان مريض بود وقتي تا انفجار نمي رسيدم حرفي نمي زدم، همه ديدن كه وقتي گفتم دستت رو بزار روي قلبت بگو كه من كتكت زدم، هيچي نگفت .
خيليل دلگيرم، نمي دونم من بدبخت براي چي بعد از اون همه توهين و كاراي بدش بازم دوسش دارم، ولي با كاراي ديروزش و حرفاش مي دونم اون ديگه دوستم ندارم و خودمم مي خوام تكليف زندگيم معلوم بشه.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جان
اگر دقیقا ماجرا همینی که شما میگید باشه همسرت نیاز به روانپزشک داره و باید دارو درمانی بشه
دریا جان، قبلا هم ازین کارا میکرد؟خودشو بزنه و سعی کنه همه چیرو بندازه تقصیر شما؟
چون کسی که احترام پدر خودشو نگه نداره بعیده که بخواد احترام همسر و خانواده همسر رو نگه دار...الان شما منزل پدرتی؟
قرار شده کی برای طلاق اقدام کنه؟شما یا ایشون؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام مريم جان.
آره قبلا حدودا 1 ماه بعد از عقدمون يه شب توي خونشون سر س.. بامن دعوا كرد و چون ما نامزد بوديم من دلم مي خواست نامزد بمونيم. بعد شروع كرد به شكوندن شيشه هاي كمدش و دستش عميق بريده بود. ولي چون يه هفته به جشن نامزديمون مونده بود خونواده شوهرم گفتن به كسي نگيم و حتي از پدر و مادر خودم قايم كردم و يه طور ديگه ماجرا رو نشون داديم. ولي بعد از 3 ماه شديدن دعوا كرديم و اون گفت كه دخترتون دستاي منو به اين روز در آورده و من مجبور شدم به خونوادم بگم.
پدرم همون موقع مي گفت طلاق بگيرم، ولي نه من و نه خونواده شوهرم راضي به طلاق نبوديم و پدرشوهرم پسرش رو مي برد پيش روانپزشك.
پدرم بعد از چند جلسه رفت خودش بت دكترش حرف زد ولي اون بي شرف گفته بود كه هيچ چيز غيرعادي توي رفتارش نديده.
من كه عمرا براي طلاق اقدام نمي كنم. شوهرم هميشه مي گه تو به خاطر سكه با من ازدواج كردي در حاليكه من هميشه مي گم بيا كاغذ بدم كه من ازت سكه نمي خوام. اينبارم برگشت گفت مامانم مي گفت كه اين دختر با نقشه اومده خونه كه ازت سكه بگيره.
من از ديشب رفتم خونه پدرم. اونام مي گن كه دفعه قبل گفتن كه نرم ولي حرف گوش نكردم.
پدرم مي گه من صلاحت رو مي خوام. مي گه ديروز رفتاراي خونوادش هم نشون مي داد كه دارن بيماريش رو پنهان مي كنن.
من شوهرم رو دوست دارم ولي ازش مي ترسم.
من رو به زير كتك مي گيره بعدش ميگه كه من خودزني كردم و دارم بهش افترا مي گم.
به خدا الان 3 هفته هست كه همه سعي و تلاشم رو مي كنم تا ازم راضي باشه، هيچي هم بهش نمي گم. حتي اومد گريه كرد كه براي يه مرد سخته كهه حتي نتونه شلوارش رو بپوشه، گفتم خوب عزيزم براي منم از اين روزا پيش خواهد اومد، گفتم انگار داريم تمرين مي كنيم كه بيشتر توي سختي ها كنار هم بمونيم و خودمون رو نشون بديم.
روزا كه مادرشوهرم ميومد من حتي ناهارشون رو مي زاشتم كه مادرشوهرم نگه كه براي كاركردن مياد خونمون.
ولي ديروز پيش همه مي گن كه من نه تنها به شوهرم نرسيدم بلكه فقط زجرش مي دم.
شوهر بي غيرت منم كه از همه بدتر ، تمام غذاهايي رو كه پخته بودم ريخته سينك ، به همه مي گه ايناهاش غذا نمي پزه وقتي هم مي پزه مي ره بيرون.پيش همه وقتي گريه ميكردم چشاش از شادي برق مي زد.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
تو چرا اقدر نگرانی؟
اگه واقعا حرفات راست باشه پزشک قانونی خیلی راحت فرق بین کتک زدن و خودزنی و تشخیص میده
به نظرم حتما اقدام قانونی کن اما نه برای طلاق بلکه برای گواهی کتک خوردن و اینا
بزار شوهرت درخواست طلاق بده
حتما حرف پدر و مادرتو گوش کن
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
جوانه عزيز ، من نگران اين نيستم كه ملت يا حتي دادگاه چه قضاوتي روم بكنن. من همه چيز رو به خدا سپردم تا خودش بين حق و ناحق قضاوت كنه.
من خيلي از كتك خوردن مي ترسيدم، فقط يك بار از بابام كتك خورده بودم و اونم در حد يك سيلي بود. ولي هميشه وقتي مي شنيدم زني از شوهرش كتك خورده اونقدر ناراحت مي شدم كه هميشه دعا مي كردم شوهرم منو كتك نزنه.
ولي شوهرم بعضي وقتا چنان منو كتك مي زد كه ديگه برام عادي شده . هميشه براي اينكه جلوي گريه منو بگيره مياد دستش رو ميزاره جلوي دهنم و دماغنم كه خيلي وقتا ديگه نفسم بند مياد، حتي يه بار جلوي خواهرم اين كار رو كرد كه رنگم كبود شد و خواهرم به زور اونو ازم جدا كرد.
من اگه زندگي الانم رو دوست نداشتم زماني كه چشمم و دستام كبود مي شدن مي رفتم پزشك قانوني.
من اصلا دلم نمي خواد پام اين جور جاها باز بشه.
ولي شوهرم همش مرتب ديروز مي گفت كه زنگ بزنين پزشك قانوني بياد ببينه پيرهن منو جر داده و جاي ناخنهاش رو پوستم هستش.
شوهر من اخلاقاي غيرعادي داره. خالم مي گه وقتي بابات داشت از خونه مي رفت ، رفته گرفته ماچش كرده كه ببخشيد ولي باباي من حتي نگاشم نكرده.
خالم مي گه بهش گفتم اون دخترش دستت امانتت بود تا جلوي ديگران ازش محافظت كني نه اينكه خودت كه هيچ داداشت دست روش بلند كنه.
دوستاي خوبم خيي حس مزخرفي نسبت به زندگيم دارم. بعد از برگشتنم به خونه با جون و دل ازش پرتاري كردم و اون حتي نخواست كه حرمت اون 3 هفته رو نگه داره.
من اين حرفا رو مي گم تا سبك شم و جلوي بقيه نگم تا منت محسوب نشه، ولي به خدا اگه اينجا ننويسم دلم مي سوزه.
روز عملش جون قرار بود ناشتا باشه منم صبحونه نخوردم و چون عملش تا ظهر طول كشيد و شوهر من خيلي به شكم توجه داره، خدا شاهده مي ديدم اون گشنه هستش منم لب به چيزي نزدم نه اينكه بخوام ادا در بيارم ، نمي تونستم . بعد كه عملش تمومم شد همش مي گفت من سرم بستم تو يه چيزي بخور مي گفتم وقتي تو دهنت كار نمي كنه منم نمي تونم. تا شب كه اون تونست سوپ بخوره منم هيچي نخوردم.
تو اين 3 هفته هم چون زخمش عفوني بود بايد هي لباس زيراش رو عوض مي كرديم، همش لباساش رو با دست مي شستم، يه بار ديد كه با دستكش مي شورم، ديدم ناراحت شده و مي كه چندشت مي شه؟ گفتم به خاطر دستام از دستكش استفاده مي كنم ولي چون ديدم باور نكرد دستكش نپوشيدم تا ناراحت نباشه.
به خدا منتي رش نيست چون دوستش داشتم انجام دادم، ولي وقتي بر مي گرده مي گه تو به خاطر سكه اين سه هفته پيشم بودي خيلي ناراحت مي شم.
من حتي دلم نمي خواست پدرمادرم موضوع دعوامون رو بفهمن، ولي شوهرم با زنگ زدن به خونوادش باعث شد تا همه حتي مادربزرگم قضيه دعوامون رو بفهمه.
خيلي خسته هستم. همش چشام داره مي باره. يكي كمكم كنه.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریای عزیز...غصه نخور...شما پیش خدا رو سفیدی..توکلت به خدا باشه
انشالله هرچی خیره همون برات پیش بیاد.تنها کاری که از دستم برمیاد دعاست...فعلا هیچ اقدامی نکن
از لحاظ روحی به خودت برس...ورزش کن...جاهای زیارتی برو...فیلم نگاه کن...با دوستای خوب و سالمت بیرون برو...
زندگی شما از هم پاشیدنی نیست
فقط همسرت باید حتما بره روانپزشک.
درست میشه..نگران نباش
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
مريم جان خيلي ممنون از دلداري دادنت.
يه سوال: آيا من دوباره مي تونم تو چشماي شوهرم نگاه كنم و بدونم كه هنوز دوستم داره؟
همش صحنه تلفن كردنش جلوي چشمشم هست: مامان جان زودتر فقط بيا منو از دست زنم نجات بده، اون قصد جون منو كرده. قربونت برم فقط خودت رو زودتر بسون.
خيلي سخته كه آدم توي زندگيش ضربه اي بخوره كه هميشه ازش مي ترسه.
مادرشوهرم همچين با ر و صدا اومد تو خونه سرم داد كشيد كه انگار من مقصر بودم.
همش دستام يخ مي كنه. هميشه از طلاق مي ترسيدم ولي من از هر چي ترسيدم داره سرم مياد.
حق يه زن توي زندگيش چيه؟
زني كه صبحا زودتر از شوهر از خونه مياد بيرون و عصر ديرتر ميره خونه، ولي از شانس بدش حقوقش كمتر از شوهرش هست، آيا انصاف هست كه بعد از 3 هفته پرستاري با كتك از خونش بيرونش بندازن؟
عقلم حكم مي كنه كه طلاق بهترين راه حل برام هست، ولي دلم براي شوهرم مي سوزه.
براي شوهري كه سيگار كشيدنش رو از زنش مخفي كرده بود و بعد از اينكه فهميدم به شرفش قسم خورد كه تركش مي كنه و الان با پر رويي تمام مي گه خوب مي كنم كه مي كشم، براي شوهري كه من رو كتك مي زنه و بعد مي گه كتك خورده، براي كسي كه بارها بهم گفته ازم خسته شده و ديگه دوستم نداره، اصلا من آدمم؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
چرا ديگه كسي به داد آدما نمي رسه؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
يعني كسي نيست كه راه حلي ارائه بده؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
درياي عزيز...ار خوندن تاپيكت واقغا متاسف شدم.
من به شخصه راهنمايي خاصي به ذهنم نميرسه،نه به اين دليل كه مشكل شما لاينحه بلكه بيشتر به اين دليل كه احساس ميكنم شما بيش از هر چيز نياز به كمكهاي يك متخصص داريد.اگر شوهر شما واقعا اين طرز برخورد ورفتار رو داره شما به تنهايي نميتونيد درستش كنيد جلسات روانشناسي وحتي دارو درماني نياز هست.
اما سوي دوم ماجرا هم شماييد.خواهر خوبم چرا اجازه داديد همسرتون تا اين حد به حقوق شما تعرض كنه؟آيا اين سازش به نفعتون تموم شد؟گاهي رفتارهاي سازشكارانه ي ما عامل محركي ميشه براي افزايش رفتار نابه هنجار طرف مقابل!و گاهي حتي خود اين سازش عامل محركه!
ناگفته نماند بيماري جسمي ميتونه زخمهاي روحي رو هم عميق تر كنه.
اگر به ادامه ي زندگي مشتركتون اون هم نه با اين سيكل معيوب علاقمنديد حتما با مشاور مشورت كنيد.از دادگاه يا پزشك قانوني هم نترسيدحتما با يك مشاور مجرب مشورت كنيد.
موفق باشيد،
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان سلام
خیلی از اتفاقاتی که براتون افتاده ناراحت شدم. شکی نیست که همسر شما باید تحت مشاوره و درمان مداوم قرار بگیره.
متاسفانه بیماری ایشون روی روح و روان شما هم اثرت مخرب داشته. پس بهتره تو این مدت برای ترمیم روح ازرده خودتون چند جلسه مشاوره بگیرید
خوانواده همسرتون هم باید بپذیرن پسرشون مشکل داره تا همه کمک کنن که ایشون قانع بشه که کسی حمایت الکی نمیکنه دیگه.
این مدت نه تماس بگیرید نه کسی رو واسطه کنید . اول کمی به خودتون برسید
اگر مجدد با سلام صلوات برید خونتون(بدون حل اساسی مشکل) شاید دفعه بعد مشکل جدی تری پیش بیاد.
موفق باشی دوست عزیز:72:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام.باز هم درد دل مي كنم.
ديروز روز مادر بود ، و چون مامان من خواهر بزرگ و پدر برادر بزرگ هستش، همه براي تبريك به مادرم به خونه ما ميان. براي همين ديشب پدربزرگم، شوهر خاله ام خونه ما بودن كه حدود ساعت 8 شوهر خاله شوهرم اومد خونه ما.
خانما به غير از من و مامان رفتن خونه خاله من(طبقه پايين آپارتمان ساكن هستن). تا ساعت 12 شب همه حرف زدن و بيشتر از همه شوهرخاله شوهرم و من.
خداييش خيلي آدم فهميده اي بود. همش مي گفت چون خودم دختر و پسر دارم، مي دونم كه دخترا مظلوم ترن. بهم گفت بعد از اينكه شماها رفتين شوهرت پشت سرت حرفايي زد كه من گفتم فلاني درسته كه تو خيلي بيشتر از من با زنت در ارتباط بودي ولي منم تو چند باري كه ديدمش اين اخلاقايي كه تو ممي گي رو بيد مي ديدم كه نديدم، برگشته به شوهرم گفته تو حتي اگه زنت با صداي بلند باهات حرف زد بايد اونقدر خجالت بكشي كه پيش كسي بازگو نكني، نه اينكه اصرار به كتك خوردن هم داشته باشي.
چيز زيادي از حرفاي اونروزشون نزد، فقط گفت كه مادرشهرت مي گه، اينا چون قسط خونشون زياده، من مي گم كه خونشون رو بفروشن برن يه جايي رهن كنن و كيف كنن!!!!!!!!!!
آخه آدم عاقل اين حرف رو مي زنه؟؟
اونقدر اين مادرشوهرم ناخواسته يا خواسته تو زندگي من دخالت كرده كه ديگه همه حتي پدربزرگ من مي گه يه زن پنجاه و خورده اي ساله اين رفتارا ازش سر مي زنه؟
( يه ماجرا توضيح بدم: مادرشوهرم دوران نامزدي ما يه رژ لب بهم داده بود، گفت واسه خودم خريدم، ولي به من نيومد مي دمش به تو، منم ازش گرفتم و بردم گذاشتم تو اتاق همسرم، ازش هم مواقعي كه مي رفتم خونشون استفاده مي كردم، يه شب كه من خونه همسرم اينا بودم هرچي دنبال اين رژ گشتم پيدا نكردم، از شوهرم پرسيدم گفت خبر ندارم شايد افتاده پشت كمد، شايد هم برديش خونه خودتون، خلاصه من كمي دنبالش گشتم ديدم نيست، دوباره از شوهرم پرسيدم، چون مامان اونو به من داده، يه وقت فكر مي كنه من براش ارزش قايل نيستم خودم گمش كردم، برگشت گفت نمي دونم كجاست، منم گفتم آخه من مطمئنم كه نبردمش، برگشت گفت حتما مامان من اومده دزديتش؟؟!!!!!! اونم چيزي رو كه خودش بهت داده، گفتم اين چه حرفيه و ........
خلاصه چند ماه كه گذشت، ما رفته بوديم خونه خودمون، يه شب كه مهمون بوديم خونه مادرشوهرم، با شوهرم رفتيم اتاقش كه چند تا وسايل برداريم، من گفتم همسرم( اسمش رو صدا زدم) حالا كه مدت خالي شده يه نگاه پشتش بنداز كه ببيني رژ من پشتش نيست؟ مادر شوهرم تو اتاق بود، گفت اونو من برداشته بودم، فكر مي كردم استفاده نمي كني برش داشتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اومد داد بهم.
حالا من روز دعوا برگشتم گفتم آقاي فلاني من يه جمله مي گم شما عكس العمل شوهر منو نسبت به حرفم ببنين،
اومدم ماجرا رو همين مدلي شرح دادم براشون، اينبار قبل از اينكه شوهرم حرفي بزنه، مادرشوهرم داد زد كه يعني تو به من مي گي دزد؟
من كي گفتم كه كي دزده؟ من اصلا حرف دزدي زدم؟ من فقط گفتم كه كسي چيزي به من مي ده نبايد بي اجازه برش داره، من از اين كار خوشم نمياد، سر اين موضوع مادرشوهرم يه دادوهواري كرد كه حتي شوهرخواهر خودش گفت كه فلاني چرا كولي بازي درمياري؟ سر اين موضوع هم چهره مادرشوهرم برا همه آشكار شد.)
خلاصه من هرچي گفتم، بزرگترا كه اونجا نشسته بودن گفتن يه فرصت ديگه بهشون بديم تا شوهرخاله بره با اونا هم حرف بزنه، البته قرار شد منتظر بشه تا از طرف خونواده شوهرم پيگير باشن. خونواده شوهر منم كه رو دور كند هستن. خاستگاري من تا روز عقدم 6 ماه طول كشيد، حالا بايد ببينيم كه اينا كي دست به كار مي شن.
پدرم هم شرط برگشت من به اون خونه اينه كه مادر شوهرم حق دخالت و رفت وآمد تو زندگي من نداشته باشه.
شوهرم هفته اي يك بار بره خونوادش رو ببينه و من هم همون روز برم خونوادم رو ببينم، اگه كوچيكترين حرفي از خونواده ها به ميون بياد يا ماها تغيير رفتار بديم، كلا ارتباط قطع بشه.
من مي دونم كه شوهرم اين شرط رو قبول نمي كنه. الانم از دستش خيلي ناراحتم و دلم نمي خواد ديگه اين زندگي به اين نوع ادامه پيدا كنه.
خودمم مي شناسم، خيلي راحت مي تونم شوهرم رو ببخشم، مي دونم اگه يه هفته ديگه شوهرم بيد بگه برگرد مي بخشمش.دلم مي خواد زودتر همه چي تموم بشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sea
دریا جان سلام
خیلی از اتفاقاتی که براتون افتاده ناراحت شدم. شکی نیست که همسر شما باید تحت مشاوره و درمان مداوم قرار بگیره.
متاسفانه بیماری ایشون روی روح و روان شما هم اثرت مخرب داشته. پس بهتره تو این مدت برای ترمیم روح ازرده خودتون چند جلسه مشاوره بگیرید
خوانواده همسرتون هم باید بپذیرن پسرشون مشکل داره تا همه کمک کنن که ایشون قانع بشه که کسی حمایت الکی نمیکنه دیگه.
این مدت نه تماس بگیرید نه کسی رو واسطه کنید . اول کمی به خودتون برسید
اگر مجدد با سلام صلوات برید خونتون(بدون حل اساسی مشکل) شاید دفعه بعد مشکل جدی تری پیش بیاد.
موفق باشی دوست عزیز:72:
عزيز دلم، خونواده شوهر من نمي گن بچه مون مريض هستش كه هيچ هميشه مي گن دريا مشكل داره. حتي باباي من و بابابزرگم گفتن درسته تو دامادمون هستي ولي مشكل روحي داري كه زنت رو حتي با اين حالت اذيت مي كني، خاله ام هم گفته كه حداقل حق پرستاري اي ن سه هفته رو براش نگر مي داشتي. بابام گفته بايد بري دكتر تا آروم بشي، بابم مي گه همون موقع مادرشوهرت گفته هردوشون مريضن بايد برن، باباي منم چون حالات مادرشوهرم رو ديده ، گفته خانم شما خودت مشكل اساسي داري بهتره نظر ندي.
------------------------
دوستاي عزيزم كدومتون يكي از خانما رو ديدين كه به خاطر مهريه شوهر كنه؟ من تا دهن باز مي كنم شوهرم مي گه به خاطر سكه هات نگهت داشتم(جمعا 314 سكه كه نصفش عندالمطالبه هستش) وگرنه شماها همتون گدايين تو به خاطر سكه شوهر كردي!!!!!!!!!
كي رفته شوهر كرده كه بعدش طلاق بگيره كه من دومي باشم؟
كي دوست داره مهر مطلقه رو پيشونيش باشه كه منم دوميش باشم؟
------------------------
دوستام وقتي حرفاي شوهرم كه پشت تلفن مي زد يادم مياد و وقتي رو كه برادرشوهر و مادرشوهرم و پدرشوهرم روم هجوم آوردن و يادم مياد دلم مي خواد طلاق بگيرم و خودم رو خلاص كنم، ولي نمي دونم چرا دلم براي شوهرم مي سوزه.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دوست خوبم
حالا که انقدر دلت برای همسرتون میسوزه بهش لطف کن تا واقعا قصد اصلاح خودش رو نکرده باهاش اشتی الکی نکن. که هیچ کمکی به زندگیت نکردی.
باز هم میگم تا همسر شما به جلسات مشاوره و درمان نره مشکل مزمن تر میشه.:72:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان سلام
الان فکرت رو متمرکز اونا نکن....مطمئن باش دیر یا زود پشیمون میشن...دقیقا مادر همسر منم این رفتار رو میکنه...چون همسر من خیلی خیلی لجبازه، وقتی پدرم گفت پسر شما خیلی لج میکنه مادرش گفت اینا جفتشون لجبازن !
دریا جان..چه اشکالی داره؟شما هردو باهم برید پیش یه روانپزشک
شما که مشکلی در رفتارت نداری پس از چی نگرانی...هرطور شده باید همسرتو بکشونی پیش روانپزشک .
توکلت به خدا باشه...
این دوری از همسرت یه مدتی لازمه هم برای شما هم برای ایشون
فکر نکن در این لحظات که خونه پدرتی داری روزای بدی رو میگذرونی...مطمئن باش این تحمل و دوری گامی هستش در بهبود شرایط زندگیت
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
امان از دست دخالت هاي بي جا.
از قديم گفتن زن و شوهر دعوا كنن ، احمقان باور كنند.
چرا ما خانما خيلي بيشتر از مردا به زندگيمون علاقه داريم؟ چرا از طلاق مي ترسيم؟
عقلم طلاق رو حكم مي كنه، دلم نه !!!!!!!!!
خودم خيلي سعي مي كنم كه بهم فشار نياد، ولي جالبه كه هميشه خودم بيشتر آسيب ديدم، دو هفته تمام من فقط گريه كردم، اونوقت وقتي برگشتم خونه شوهرم گفت مامانم بيشتر به من مي رسيد. جلل الخالق !!!!!!! من همش فكر شوهرم بودم اون جوابم رو اونجوري مي ده.
يه چيز مسخره ديگه : شوهرم هميشه مي گه عاشقتم، دوست دارم، تو بري مي ميرم، طلاق بگيري فرداش من مردم، من دوسش دارم ولي هيچ وقت ادعا نمي كنم كه بدون تو ميميرم، حالا زمان عمل كاملا برعكس مي شه، حكمت خدا چيه فقط خودش مي دونه.
ما زنا خيلي دل رحم تريم و خيلي حساس تر و اين مردا به همون اندازه دروغ گوتر.
شوهر جز دردسر چيز ديگه هم داره؟
اينو هميشه به خودم هم مي گم، مي گم من كه ازش فقط كتك ديدم، بي پولي ديدم، عقده ديدم و...... چرا بازم دوسش دارم؟
چرا هميشه خوبي هاش جلوي چشمام هست؟
طلاق بده ولي بعضي وقتا لازمه. شوهري كه نتونه شوهر باشه با هر تقي به توق خوردن بره به مادرش زنگ بزنه و اونا بريزن سرت ، اين زندگي ارزش داره؟
چقدر آخه بي احترامي ببينم و دم نزنم بگم عيب نداره؟
يه تصميم قاطع گرفتم: فعلا نمي تونم به خونه برگردم، مگر اينكه شوهرم دست از بچه بودن برداره.
دوستاي خوبم، بهم كمك كنين تا فعلا براي خودم زندگي كنم.
الان همه از ماجراي من و شوهرم خبر دارن، اونم از لطف و عنايت مادرشوهرم. پس به راحتي مي تونم سرم رو بالا بگيرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
دریا جان سلام
الان فکرت رو متمرکز اونا نکن....مطمئن باش دیر یا زود پشیمون میشن...دقیقا مادر همسر منم این رفتار رو میکنه...چون همسر من خیلی خیلی لجبازه، وقتی پدرم گفت پسر شما خیلی لج میکنه مادرش گفت اینا جفتشون لجبازن !
دریا جان..چه اشکالی داره؟شما هردو باهم برید پیش یه روانپزشک
شما که مشکلی در رفتارت نداری پس از چی نگرانی...هرطور شده باید همسرتو بکشونی پیش روانپزشک .
توکلت به خدا باشه...
این دوری از همسرت یه مدتی لازمه هم برای شما هم برای ایشون
فکر نکن در این لحظات که خونه پدرتی داری روزای بدی رو میگذرونی...مطمئن باش این تحمل و دوری گامی هستش در بهبود شرایط زندگیت
مريم جان من همون اول پيشنهاد مشاور دادم، شوهرم بار اول اومد و باهم رفتيم و مشاور جدا جدا باهامون حرف زد،گفت بار دوم با خونواده هاتون بياين. بار دوم رو پدرشوهرم نزاشت حتي شوهرم بياد.
مشاور به خونواده من گفت كه دامادتون بايد بره پيش روانپزشك، پدرم رفت با پدرشوهرم صحبت كرد ( پدرشوهر من فوق العاده آدم ساكت و مودبي هستن واقعا دوسش دارم، با اينكه به من بعضي وقتا خيلي بد صحبت كرده ولي تا حالا نشده حتي يكبار ازش بد بگم، همين آروم بودنش باعث شده مادرشوهرم به طرز فجيعي ميدون بگيره، مادرشوهرم هميشه ميگه شوهرم تو خونه همه كارس ولي در عمل اصلا اين چنين نيست. پدرشوهرم هميشه سعي مي كنه بين من و شوهرم صلح و صفا برقرار كنه ، درسته زياد نمي تونه ولي لحن آرومش هميشه آدم رو مجاب مي كنه كه كاري رو كه مي خواد رو انجام بديم) پدرشوهرم خودش چند بار شوهرم رو برد پيش روانپزشك. اون زمان پدرم اصرار به طلاق ما داشت ( شوهرم يه شب كه نامزد بوديم سر مسئله س.. شيشه شكونده بود و جفت دستاش بخيه خورده بود و اين نشون مي داد كه مشكل داره ولي من چون دوسش داشتم پنهون كردم، ولي يك ماه بعد پدرم ديده بود كه شوهرم سيگار مي كشه و چون حساسه بهش گير داده بود و فهميده بود كه شيشه رو از روي عمد شكسته) براي همين پدرم رفت با روانپزشك ( خدا لعنتش كنه) صحبت كرد و دكتر صحت كامل شوهرم رو براي پدرم تضمين كرد. در حاليكه شوهر من واقعا بعضي وقتا كارايي ازش سر مي زنه كه آدم به عقلش شك مي كنه.
اينو گفتم كه بدونين پيش روانپزشك هم رفتيم.
مريم جان ، خودت خانمي و مي دوني كه آدم چقدر زندگي خودش و خونه خودش رو بشتر از خونه پدرش دوست داره، حتي من قبل از اين ماجرا كه دو هفته رفته بودم خونه مادرم اين قضيه رو به خوبي احساس كردم و دلم همون روز اول براي خونم تنگ شد، چون اون موقع مقصر 50% بودم. ولي الان بعد از 3 هفته پرستاري( قسم به خدا يه ذره ناراضي نيستم از كارم كه خيلي هم خوشحالم كه پيش وجدانم رو سفيدم) با اون خفت مادرشوهرم نيومده تو خونه لباساش رو درآورده ، بهم گفت از جون بچم چي مي خواي(يه فحشاييم داد) خيلي بهت رو دادم و با دادو بيداد گفت گمشو از خونه پسرم بيرون. برادر شوهرم ( به خدا فقط 2 بار تو 3 هفته اومده سر زده به شوهرم اونم به اصرار پدر و مادرش) (خيلي ببخشيد كه اينجا عنوان مي كنم، آخه دلم بدجوري سوخته) : داداش منو با اين حالش كه از عمل تازه اومده كتك زدي،جرت مي دم، پدرشوهرم مي گه : به من نگو بابا ، من آشغالي مثل تو رو دخترم نمي دونم. اونوقت شوهر بي غيرت من چشماش برق مي زنه كه خونوادش رو عليه من بسيج كرده ، الان برم كنيزي مادرم رو هم بكنم بهم بد نمي گذره كه هيچ خيلي هم خوش ميگذره.
ولي من بدبخت خودم رو خوب مي شناسم .اگه يك هفته ديگه نيومدم اينجا تا بگم شوهرم رو بخشيدم كه هيچ خونوادش رو هم بخشيدم بهم هرچي خواستين بگين.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جون.من همیشه تایپک هات روپیگیری میکنم و برای بهبودی زندگیت دعا میکنم. عزیزم به خاطر زندگیت و بهبودی حال شوهرت هم که شده اصلا اینبار اینطور رفتار نکن ، محکم باش و فقط شرط برگشتنت رو پیگیری بیماری همسرت ومراجعه اون به روانپزشک مطرح کن که دوباره این اتفاق نیفته... عزیزم حالا که از زندگیت کندی و اومدی خونه پدرت، سعی کن درست رفتار کنی تا خانواده همسرت وشوهرت به اشتباهاتشون پی ببرن. :43:
موفق باشی خانومی.:72:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان با خوندن مشکلت خیلی متاسف شدم .میدونم اون روز خیلی اذیت شدی و سختی کشیدی.تحمل تهمت و قدر ندانستن همه خوبی هایی که به همسرت کردی خیلی سخته میدونم عزیزم .وقتی اولین پستت رو خوندم داشت گریه ام میگرفت .ولی عزیزم ناراحت نباش خدا خیلی بزرگه ،بالاخره اینم یک مشکله .خیلی ها این مشکلات رو دارن و داشتن .همه این روزها می گذره ناراحت نباش .
عزیزم خودتون 2 تا خوب میدونید که اون روز چه اتفاقاتی افتاد .همه اینایی نوشتی درست ولی اصلا نگفتی کجاها خودت مقصر بودی .بالاخره حتما تو هم تقصیرایی داشتی تو اون دعوا .ولی الان انقدر از همسرت رنجیدی که فقط داری عیب های اونو میگی .برای تسکین روح و آرامش خودت بشین بهتر فکر کن که کجاها خودت هم مقصر بودی ؟مثلا اگه فلان حرف رو نزده بودم اون تا این حد عصبانی نمیشد، یا اگه فلان جا سکوت کرده بودم بهتر بود ...حتما قبول داری که خودت هم مشکلاتی داشتی .
ناراحت نشو از حرفای همسرت که گفته اگه به خاطر سکه ها نبود طلاقت میدادم و ...اون موقع خیلی عصبانی بوده و برای آزار تو خیلی حرفا رو زده ،به دل نگیر این حرفا رو ...زمان عصبانی خیلی حرف ها زده میشه که اصلا نباید جدی بگیری ،خودت که داری میگی قبلش بهم میگفته دوست دارم و عاشقتم . بدون تو میمیرم .مطمئن باش الان که عصبانیتش فروکش کرده خیلی پشیمونه از خیلی حرفایی که زده ....حتما خودت هم همین طور هستی .
عزیزم شاید یکی از علت هاییی که با وجود همه اتفاقات اونروز هنوز دلت پیش همسرته اینه که خودت هم یک جاهایی خودت رو مقصر میدونی .
مثلا زمانی که میگی وقتی گریه میکردی جلوی دهنت رو میگیره ،شاید تو هم اون موقع جیق میزدی یا بهش حرفی میزدی که اون هم جلوی دهنت رو می گرفته !!!یا زمانی که بلوزشو کشیدی که پاره شده، حتما با عصبانیت کشیدی آره؟ ...یا خیلی چیزهای دیگه ...حتما شما هم یک جاهایی مقصر بودی .(من نمیدونم ولی دارم مثال میزنم که بهش فکر کنی عزیزم)
اصلا نگران نباش بالاخره همسرت پشیمون میشه از کاراش چون تو خیلی لطف های بزرگتری بهش کردی .3 هفته پرستاری و ...و خیلی چیزهایی که اینجا ننوشتی و همسرت میدونه .مطمئن باش الان به همه خوبیهات فکر میکنه . همون روز هم خودش یکم پشیمون شده که رفته پدرت رو بوسیده .حالا تازه خیلی هم به روی خودش نمیاره که پشیمونه.فقط صبر داشته باش عزیزم .باید حتما حتما یک مدت ازش دور باشی .
توکلت به خدا باشه .نگران نباش ما هستیم اینجا نمیزاریم نگران باشی .:43::46::43::46::46:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
تمنا جان شما راست مي گي، منم مقصر بودم، مي دونم اگه وقتي اون به پدر من توهين مي كرد اگه من چيزي نمي گفتم ، قضيه اين ملي نمي شد ولي ، شوهر من درسته بعضي رفتارا رو داره كه خيلي از يه آدم تحصيل كرده با خانواده خوب بعيد به نظر مي رسه، اما همسرم يه اخلاق خيلي خوب داره، اين كه اصلا حرفاي خاله زنكي رو نمي زنه، يه مثال خيلي ساده: خاله ي بزرگ شوهرم تو دوراني كه شوهرم مريض بود رفت مكه، من نتونستم شوهرم رو تنها بزارم و براي شام برم، و سر اين موضوع كلي از مادرشهرم حرف شنيدم، با اينا كاري ندارم، همسرم روز جمعه برگشته به من مي گه مامانت حتي يه زنگ نزده به خاله من تبريك بگه!!!!!!!!!!!!!!!!!
من شاخ درآوردم كه اين چرا توقع داره كه بايد مادر من زنگ مي زد؟ درحاليكه به خدا من خودم گفتم شوهرم(اسمش) بردار به خاه زنگ بزن عذرخواهي كنيم كه نشد بياييم فرودگاه پيشوازتون.
شما باشين جاي من، من به چه رويي به مادرم بگم زنگ بزنه؟ مثلا 2اگه تا كارت داده بود من بدم مامانم كه براي شام برن ، اينا هم نه تنها مجبور مي شدن تبريك بگن بلكه يه كادو هم مي خريدن، مامان من از كجا بايد مي دونست كه اونا رفتن مكه؟
يه مساله ديگه اينكه، پارسال شهريور ، پدربزرگ شوهرم فوت شدن، به خدا بدون اينكه من به خونوادم بگم، تك تك خونواده ام از پدر مادر و خواهرم وعمو و زن عمو و شوهر خاله و پدربزرگ و ...... همه از اول مراسم تا آخرش سر مزارشون توي مجلسشون اومدن تسليت حضوري توي مسجد گفتن،قبل از مراسم 40 ايشون، من و شوهرم دعوا كرده بوديم( والا از بس سر موضوعات الكي قهر كرديم كه يادم نمياد سر چي حرفمون شده بود) سر مراسم 40 نامزد من حتي به خونوادم زنگ نزده بود تا ساعت مراسم رو بگه، خودمون باز همگي پا شديم از روي اعلاميه پيدا كرديم نشستيم تو مراسم. رفتم روي مادرشوهرم و تمام خاله هاي شوهرم رو بوسيدم و تسليت گفتم و نشستيم، البته يه خورده دير رفتيم، زنعموهاي من برگشتن گفتن ما به خاطر تو و شوهرت اومديم درست، ولي مادرشوهرت چرا اون مدلي با ما برخورد كرد كه حتي از رو صندلي بلند نشد؟
چون مادرشوهرم رفتارش بد بود ايناهم ناراحت شدن و به مامانم گلايه كردن، مادر منم خوب هرچي باشه، سرافكنده شده بود بين فاميلاش،نه تنها مادرشوهرم از خونواده من تشكر هم نكردن، اونم رفتارش بود. حالا منن با چه رويي بگم مامان شما بيا به خاطر من به خاله شوهرم زنگ بزن؟
اينا رو گفتم نه از اينكه بخوام گله كنم و ....
مي خواستم اينو بگم: خودتون خوب مي دونين مردا زياد از اين چيزا سر در نمي ايرن خودشم شوهر من كه من مي گم فلان جا ميريم بايد شيريني بخريم يا نه! چون معمولا دقت نمي كنه.
حالا وقتي شوهر من اين حرفا رو مي زنه كه 100% مامانش يادش داده، مي تونم وقتي پدرم رو بي ادب خطاب مي كنه ساكت بشينم؟ من گفتم اونا مي كردن ، مامان منم تبريك مي گفت، اين شد كه آققا باز طرفداري مادرش رو كرد و شروع كرد به فش دادن كه چرا پاي مامان من رو وسط مي كشي و گفته بودم اسم مادر من از دهن كثيفت بزنه بيرون مي ندازمت بيرون و بلند شد از موهام گرفت، دستم به جايي بند نبود به لباسش چنگ زدم، ولي با اينكه مريض بود همچين منو كوبيد زمين كه پيرهنش پاره شد.
بعدش عين دختر بچه ها زنگ زد به مامانش كه اين دختر داره منو مي كشه، تو رو خدا ،قربونت برم مادرم، دورت بگردم ، بيا منو از دست اين رواني نجات بده.
ما دعوا كرده بوديم ولي اگه پاي مامانش اينا وسط كشيده نمي شد ، خيلي زود دوباره آشتي مي كرديم، خوب حالا يكي مون برحسب شرايط مثل چند ماه گذشته كوتاه ميومديم.
به خدا قبل از عملش منم مقصر بودم، ولي تو اين 3 هفته هرچي مي گفت كوتاه ميومدم، چون مي گفتم زحمات خودم به باد ميره، نه جلوي شوهم جلوي خدا، كه اونم از بين رفت:302:
خيلي داغونم، همه فاميلون فهميدن كه من قهر كردم اومدم خونه مادرم، هرچي باشه خودتون مي دونيد خيلي بده كه آبروي خودم رفته كه هيچي ، عزت و احترام شوهرم هم بين خونوادم از بين رفته.
ديشب خاله دومم كه مشوق ازدواج با اين خونواده بود( هيچ كس حتي يه عيب نه از شوهرم نه از خونوادش نگفتن، چون با كي رفت و آمد ندارن و انصافا با غريبه و سر كار خيلي خيلي متشخص عمل مي كنن، حتي وقتي من يه لحظه دلم مي گرفت مي گفتم مادرشهم اين حرفو گفته همه محكومم مي كردن كه اون بزرگتره حتما رفتار تو بد بوده، ولي سر جريان رژ و جيغ و دادهاش و فروش خونه ، همه مي گن 50% تقصير شوهرت و 80% تقصير مادر شوهرت و 100% تقصير درشوهرت بوه كه اين قضايا مطرح شدن) اونقدر گريه كرده كه ما تو رو بدبختت كرديم و هي گفتيم كوتاه بيا كه كارش 1 شب به بيمارستان كشيد، ببينيد ديد اين خاله من نسبت شوهرم چطوري بهبود پيدا مي كنه؟
گرچه زياد مهم نيست تو زندگي شخصيم ولي هرچي باشه انسان منزوي نيست و هميشه گروهي زندگي كرده، منم كه كلا با خونواده صميمي هستم و تنها جايي كه براي مهموني مي رم خونواده هست ، نه من دوستي دارم و نه همسرم.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان الان مسائل مهم تر از دید فامیل به شما و خانوادت هست....
همه فامیل هم میدونن که شما زن و شوهرید و ممکنه دعواتون بشه.ذهنتو منحرف اونا نکن...فکر کردی فقط شمایی که دعوا میکنی و میری خونه پدرت؟!
نه اخریشی و نه اولیش
پس انقدر سخت نگیر به خودت....
فقط خواهش میکنم ازت اجازه بده چند روزی همسرت اروم باشه...نه زنگ و نه مسیج..هیچی
بذار بفهمه شما هم ناراحتی...
فقط روحیه ات رو تقویت کن
خواهش میکنم حرفامو جدی بگیر
به خدا من همه این روزا رو گذروندم.
محکم و قوی باش و قطعا زندگی شما از هم پاشیده نمیشه چون هیچ عدله ای همسرت نداره و کلی هم از بابت مهریه میترسه
شما فقط نیاز دارید مدتی از هم دور باشید
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
عزیز من.....واقعیتش من از عشق تو خیلی بیشتر از رفتارهای بد شوهرت تعجب کردم...میشه بگی چرا دوستش داری وتحمل کردی؟؟؟؟این خیلی مهمه...آیا قادری یک عمر تحمل کنی؟؟؟وچرا؟؟این چرا را مشخص کن...عشق به شوهرت؟یا ترس از طلاق؟یا اعتماد به نفس کم؟؟چه جوری آشنا شدید؟؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مادلین
عزیز من.....واقعیتش من از عشق تو خیلی بیشتر از رفتارهای بد شوهرت تعجب کردم...میشه بگی چرا دوستش داری وتحمل کردی؟؟؟؟این خیلی مهمه...آیا قادری یک عمر تحمل کنی؟؟؟وچرا؟؟این چرا را مشخص کن...عشق به شوهرت؟یا ترس از طلاق؟یا اعتماد به نفس کم؟؟چه جوری آشنا شدید؟؟
سلام. من عاشق شوهرم نيستم ولي خيلي دوسش دارم، تعجب نكنين كه چرا نمي گم عاشق! چون مي دونم عشق به نفرت تبديل مي شه ولي دوست داشتن فقط كم و زياد مي شه ولي عشق نقطه وسط نداره. بهش وابسته نيستم، ولي دلرحمم. اينم كه تحمل كردم به خاطر اولا آبروم بوده،ولي دليل مهمترش عوض شدن رفتار شوهرم بود، درسته كه همون مثلا غيرت بيش از اندازه رو نسبت بهم داره ولي اوايل زندگي خيلي بيشتر بود ، ولي هنوزم ادامه داره. دليل ديگه هم اينكه هركسي براي خوشبخت شدن يه بهايي بايد بپردازه، براي بعضي ها اين بها كم و براي بعضيا مثل من خيلي زياده.
من آدم صبوري نبودم، ولي بعد از ازدواج خيلي از رفتارام تغيير كرد، حتي بعضي وقتا پدرم ميگه اينا از تو بعيد بوده.
من از طلاق ترسي ندارم، چون حمايت خانواده رو دارم، پدر مي گه: من به طلاق تشويقت نمي كنم، ولي اگه نمي توني تحمل كني هنوز دخترمي ، و خانواده ام ميگن كه خوب ازدواج يه چيز غيرقابل پيشبيني هستش و طلاق از نظر اونا ايرادي نداره، ولي من براي زندگي كردن به نحو ديگه ازدواج كردم و دوست ندارم به اين زودي شكست بخورم.
آشنايي ما هم به صورت سنتي بوده ، اول مادرشون اومد خاستگاري ، ولي 3 ماه با اجازه خونواده هامون با هم در ارتباط بوديم، تو اين مدت هم رفتارش غير از اين بود كه وقتي توي خونه خودمون هستيم.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان ناراحت نباش ،خوب درکت میکنم از اینکه نگران این هستی که فامیل فهمیدن، میترسی آبروت بریزه ....مریم 123 راست میگه همه این مشکلات رو داشتن تو نه اولی هستی و نه آخری .خود منم این مشکلات رو داشتم ولی نگران نباش همه میدونن شما زن و شوهر هستید و دعوا برای همه هست .به اینا فکر نکن .بالاخره یک روز شما هم میرید سر زندگیتون و انقدر خوب زندگی میکنید که همه فراموش میکنن .به طلاق فکر نکن .
شک نکن که همه این اتفاقاتی که افتاده یک حکمتی توش هست ، شاید همین اتفاق باعث باشه که هردوی شما از کارای گذشتتون درس بگیرید و مراقب باشید در آینده پیش نیاد .البته در صورتی زندگیتون در آینده بهتر میشه که یک مدت کاملا از هم دور باشین و به همه کاراتون و اتفاقاتی که افتاد خوب فکر کنید .هر دوی شما باید کاملا از کارایی که کردید پشیمون بشید .و تا این روزهای سخت نگذره آینده خوب نمیاد .به خصوص همسرت که بیشتر مقصر بوده باید درس بزرگی بگیره .باید بدونه که با این کارا و دعواها احتمال اینکه از دستت بده خیلیه . تا دفعه بعد به راحتی هر کاری می خواد انجام نده .
شما که با این مرد می خوای زندگی کنی باید تو خونش امنیت جانی داشته باشی .نمیشه که سر هیچ و پوچ بخواد کتک کاری راه بندازه .خدایی نکرده اگه یک بار پرتت کنه سرت به جایی بخوره کی میخواد جواب پس بده ...الان فقط ازش باید دور باشی .حتی اگه اومدن برای آشتی یا کسی رو واسطه کردن برای آشتی نباید زود بری باید بدونه که این کارا و این آزار و کتک ها تاوان بدی داره .جون یک آدم در میونه چیز کمی که نیست عزیزم .
هرچقدر که تو ناراحتی مطمئن باش اون الان 100 برابر تو ناراحته و پشیمون .چون هم کتکت زده موهات رو کنده و هم همه اون روزهای خوب و محبتهایی که بهش کردی یادش میاد .قصه نخور ،بهش زمان بده تا سر عقل بیاد و خوب پشیمون بشه .
دوست داره ،نگران نباش همه این اتفاقات و حرفایی که زده تو دعوا بوده .نمی خواد انقدر بشینی به گذشته فکر کنی که خودش این حرف رو زد مادرش این و گفت و ... این کارو نکن با خودت .این اتفاقا برای همه هست عزیزم .
تو این مدتی که ازش دوری سعی کن با ورزش خیلی وقتت رو پر کنی .بهترین کاره .:46:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
من يه تصميم گرفتم، ديروز خيلي فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه : من درسته از لحاظ مالي و خيلي چيزا به شوهر وابسته نيستم، ولي مردي رو كه انتخاب كردمم مي خوام حامي من باشه، حتي زمانيكه من با خونواده خودم دعوا بشه، حتي اگه پدرم دست روم بلند كنه، شوهرم ازم دفاع كنه، چه برسه به اينكه خودش يا خونواده خودش و افراد غريبه بخوان حتي با صداي بلند باهام حرف بزنن.
وقتي شوهر من مثل يه دختربچه، با دعواي بينمون زودي زنگ مي زنه به مامانش، من چطوري بهش اعتماد كنم؟
به مردي كه بهم ميگه به شرفم قسم كه من سيگار نمي كشم، بعد بياد و شرفش رو بزره زير پاش، مي تونم اعتماد كنم؟
مد زندگي من مرد كاملي نيست. من خيلي سخت مي تونم بهش اعتماد كنم.
خودمم تصميم گرفتم شاد باشم تا خودش يا بياد دنبالم يا دادخواست طلاق بده.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان سلام
کاملا درک میکنم که اون سه هفته محبت و تلاش خودت رو انجام دادی و ناراحتی الانت قابل درکه
دوست خوبم در شرایط کنونی بهتره که به کار و پیشرفت خودت فکر کنی
به همسرت و رفتارش فکر نکن و بزار مدتی اعصاب شوهرتم آروم بشه به هر حال حال عمومی شوهرتم در رفتارش اثر گذاشته
سرت رو مدتی گرم کن و همه مشکلات رو بسپار به خدا و مرور زمان...
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
افرین دریا :104:
انشالله درست میشه و قدرتو میدونن.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
از همه دوستام ممنونم براي راهنمايي.
مي شه يكي از كارشناسا جواب بدن كه آيا همسرم مي تونه دوباره مرد بودن خودش رو به من ثابت كنه؟
و اينكه برخوردم در صورتي كه شوهرم بياد دنبالم حالا توي خونه و يا دادگاه چطوري بايد باشه؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جان تایپکتو خوندم ناراحت شدم
امیدوارم خدا مشکلتو حل کنه
امیدوارم شوهرت قدر تو رو بدونه و من مطمئنم می دونه
وقتی تایپکتو می خونم احساس می کنم یه چند روز دیگه شوهرت میاد دنبالت باور کن راست می گم
نمی دونم چرا همچین حسی دارم:43::46:اون الان پشیمونه
تو این چند روز خبری نشده؟زنگی اس ام اسی نزده؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
گل ياس جان ممنون از همدرديت، ميدونم كه شرايطتم رو درك مي كني.
نه هيچ تماسي نگرفته، حتي ازش خبر ندارم كه زخمش خدايي نكرده بدتر نشده باشه، آخه با اون كتكايي كه اون مي زد، احتمالا به زخمش ضربه زده.
همسر من تو دوران نامزدي تا قبل از رابطه زناشويي ، اكثرا براي آشتي پيش قدم مي شد و حتي 1 ساعت هم نمي تونست منو ناراحت ببينه، چه مقصر و چه بي گناه.
ولي بعد از اينكه كار از كار گذشت ، ميره و حتي چند هفته هم بگذره سراغم رو نمي گيره. بعدش كه مياد ميگه ثابت كن كه تو مدت قهرمون كار خلاف نكردي، منم مي گم تو ثابت كن كه خلاف كردم. ميگم حداقل دورادور مواظبم باش، ميگه تو نبايد قهر كني.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دوستت عزیز
هر وقت دیدید همسرتون برای رفع مشکلات داره تلاش اصولی میکنه. حداقل بپذیره رفتارش نقص داره
امید میره دوباره بتونه تکیه گاه براتون بشه.
با حرف زدن تنها چیزی درست نمیشه.
فعلا به خودتون برسید. بهش زمان بدید. شما اصرار به ایجاد ارتباط نکنید. اون یک فرد بالغ هست. باید خودش به این نتیجه برسه.
:72:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sea
دوستت عزیز
هر وقت دیدید همسرتون برای رفع مشکلات داره تلاش اصولی میکنه. حداقل بپذیره رفتارش نقص داره
امید میره دوباره بتونه تکیه گاه براتون بشه.
با حرف زدن تنها چیزی درست نمیشه.
فعلا به خودتون برسید. بهش زمان بدید. شما اصرار به ایجاد ارتباط نکنید. اون یک فرد بالغ هست. باید خودش به این نتیجه برسه.
:72:
سلام دوست عزيزم. چه جالب كه نام كاربري شما هم معني اسمم هستش.
ببينيد شوهر من الان 29 سال داره، ولي توي دعوا به من ثابت كرده كه مثل يه دختر بچه 13 ساله عمل مي كنه.
مي دونيد من حتي كتك زدناي شوهرم رو اولا به خونوادم نگفتم، چون دلم مي خواست زندگيم رو به هر مدلي كه شده نگه دارم، حتي با مادرشوهرم صحبت كردم كه با پسرش در مورد كتك زدنش صحبت كنه ولي مادرشوهرم اين جمله رو گفت: خوب كار كرده ، ببين تو چي كار كردي كه زده، تو كوتاه بيا اگه نياي حقته بزنه.
الان فكر مي كنين شوهر من كه زير دست يه مادر اينچنيني بزرگ شده، كي مي تونه به نتيجه برسه كه كاراش اشتباه بوده؟
يه بحث ديگه اينكه شوهرم همه چي زندگي ما رو به مادرش اطلاع ميده، نمي گم از روي قصد، ولي مادرشوهرم طوري تربيتش كرده كه همه چي رو مي ره بهش مي گه.
من الان 6 ماه هست كه به خونه خودمون رفتم، تو اين 6 ماه فقط يك بار زن همسايه روبرومون رو ديدم، اونم در حد يه سلام و عليك جواب همديگه رو داديم، ولي مادرشوهر من حتي تعدا نوه هاي اين خانم رو هم مي دونه. با اينكه من بيشتر تو اون خونه زندگي كردم ولي آمار مادرشوهرم دقيقتر هستش، چون كارش زيرزبون كشي هست.
يه وقتايي يه اطلاعاتي رو بهش مي دي كه خودت وقتي مي شنوي شوكه مي شي ، براي همين فكر نمي كنم شوهرم بخواد نقصهاي خودش رو قبول كنه.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
درسته عزیزم ، اسم من انگلیشه اسم شما فینگلیش:46:
درسته همسر شما 29 سال اینجور بزرگ شده و تغییر شخصیت واقعا سخته. اما اصلاح زندگی شما منوط به تغییرات هردوی شماست
زمانی که همسرتون پیش قدم شد برای صحبت برای اینکه حس نکنه برچسب بیماری بهش خورده و وارد فاز دفاعی نشه اگر به شما گفت" مشکل از شماست و خودت باید درمان بشی"
بگو: برای درمان من شما به عنوان همسر باید کنارم باشی. تو جلسات درمانی باید هردوباشیم
شاید به این شکل غرورش کمی ارضا بشه و کم کم تو جلسات درمانی حاضر بشه و نفر سوم اشتباهاتش رو بهش بگه.
دوست عزیز چیزی که مسلمه الان همسر شما اگر مستقیم بهش بگید تو مشکل داری برو درمان شو اصلا نمیپذیره.
با ترفند باید راضی بشه.
ضمنا اشتباهی که داشتید از برخورد فیزیکی همسرتون پیش مادرشوهر شکایت کردید....اخه دختر خوب ایشون مادرشه با حداقل شناختی که خودت هم داری باید بدونی طرف پسرش رو میگیره. ضمنا حریم زندگیتون هم از بین میره.
تو این مدت کمی تمرکزتون رو روی خودتون بگذارید.
جلسات مشاوره میرید الان خودتون ؟؟؟
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
مشكل من اينكه كه نفر سوم تو زندگي زناشويي هميشه مادرشوهرم بوده كه هميشه طرفدار پسرش بوده.
بله ، من الان خودم تنهايي پيش روانشناس مي رم، ايشون فقط حرفام رو مي شنوه و فعلا راه حلي ارائه نداده.البته چون فقط يك جلسه 20 دقيقه اي باهاش داشتم.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا.من واقعا متاسفم.پدر من از مادرم جدا شد.چون اون اواخر پدرم جلو ما زن میوورد خونه و حتی به زور با مادرم س... میکرد...یکسری اخلاقاش مثل بابامه...بنظر من جدایی بهترین راه...الآن زندگی خوبه و خیلی بهتر از قبله...بهترین تصمیم رو مادرم گرفت...مادرم غیابی طلاق گرفت و مهریه نگرفت...مادر منم خیلی تحمل کرد...ولی درست نشد.از هیچی نترس...ببین کیا اوضاعشون نزدیک به اوضاع شما بوده...ببین به چه نتیجه ای رسیدن...الآن چند سال از طلاق مادرم میگذره...همه چی بهتر ...از ...قبله...
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
الماس عزيز، ممنون از خوندن تاپيك و جوابي كه دادين .
شوهر من هميشه ادعا مي كنه كه عاشقمه، ولي وقتي برادرش كه 5 سال از من كوچيكتره دست روم بلند كرد هيچي نگفت، ولي فكر نمي كنم جرات اينكه با زن ديگه اي رو باشه داشته باشه. كار شوهر من طوريكه مي تونه هر كاري بخواد انجام بده ولي من از اين لحاظا بهش اعتماد كامل دارم.
من شايد طلاق بگيرم، ولي سر اين مساله نخواهد بود كه اون مثل پدر شما باشه.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
گفتم دریا جان...پدرم (بعضی)رفتارهای شوهر شما رو داشت...ولی خوب پدر من هم خوبیایی داشت...ولی بدیاش بسیار بیشتر از خوبیاش بود... .
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلا.
دوستاي خوبم باز من دلم پر شده و احتياج به درددل دلرم.
ديشب شوهرخاله شوهرم زنگ زده با بابام، مي گه من با فلاني(شوهرم ) حرف زدم، اينا مشكل اساسي ندارن، الانم مي رم عروسي، بعد از برگشتن دوباره باهاش حرف مي زنم.
اين شوهر من تو خودش هيچ نقصي نمي بينه كه هيچي، همه رو مي ندازه گردن من.
صبح بعد از نماز با قران استخاره كردم، برام بد اومد.
خيلي از صبح دلم گرفته.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دریا جان من همیشه تاپیکتو پیگیر میکنم ولی چیزی به ذهنم نمیرسه که باید چیکار کرد فقط برات دعا میکنم، کاش این مردا درک میکردن نباید با صدای بلند و دست بزن روح و جسم لطیف زن رو شکنجه داد.
عزیزم استخاره در چه مورد کردی که برات بد اومد؟؟
برات دعا میکنم گلم که هرچی برات خیره همون پیش بیاد.:323:
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
سلام دریا جان...استخاره برای چی؟؟؟
چقد رخوبه که دریا جان تمام فامیل به دنبال اشتی دادن شما هستن....زمانیکه من با همسرم اختلاف داشتم خانواده همسرم نمیذاشتن کسی بفهمه و جلو جلو خودشون کارای طلاق توافق رو هم کرده بودن !
مطمئن باش اینجوری خیلی زودتر مشکلت حل میشه
چه چیزی رو انداخته گردن شما؟
صبوری کن دریا جان...خدا با صابرینه...
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام دریا جان...استخاره برای چی؟؟؟
چقد رخوبه که دریا جان تمام فامیل به دنبال اشتی دادن شما هستن....زمانیکه من با همسرم اختلاف داشتم خانواده همسرم نمیذاشتن کسی بفهمه و جلو جلو خودشون کارای طلاق توافق رو هم کرده بودن !
مطمئن باش اینجوری خیلی زودتر مشکلت حل میشه
چه چیزی رو انداخته گردن شما؟
صبوری کن دریا جان...خدا با صابرینه...
سلام مريم جان.
عزيزم اينكه شوهرخاله شوهرم آدم خوبي هست و مي خواد زودتر سر خونه زندگيمون برگرديم شكي نيست.ولي اينكه كل فاميل بفهمن ادم با شوهرش درگيره خيلي بده، مخصوصا كه با كار مادرشوهرم همهي فاميل ما از شوهرم بدشون مياد.
عزيز دلم، من 2 هفته قهر كردم رفتم عين خيال خونواده شوهرم نبود، مخصوصا مادرشوهرم. هميشه مي گه بايد آدم درست فكر كنه ولي درست فكر كردن مگه به زمان هستش؟
از اولين روزي كه مادرشوهرم اومد خاستگاريم ، تا روزي كه عقد كرديم درست 6 ماه اومدن و رفتن ، اونم مثلا 1 بار خودش اومد 1 ماه بعد پسرش رو آورد، 2 ماه بعد دوباره اومدن.
روي هم رفته يه خانواده اي هستن كه 1 سال هم ازشون احوال پرسي نكني اونا قدم جلو نمي زارن.
استخاره كردم براي اينكه آيا يه فرصت ديگه بهش بدم؟
شوهر من كاش مي رفت كاراي طلاق رو انجام مي داد لااقل اون طوري آدم مي فهميد تكليفش رو مي دونه، اينا ميرن ميشنن كه يكي ديگه كاراشون رو انجام بده. در كل به نظرم شوهرم به زندگيش بي تفاوت هست.
-
RE: آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
دربا جان سلام
واقعا درکت میکنم بلاتکلیفی خیلی ازار دهندست
دوست عزیز اینکه اقوام به فکر شما هستم چیز بدی نیست .اما اینکه شوهر شما خودش رو پشت همه چیز پنهان کرده و افسار زندگیش رو به دست نداره چیز جالبی نیست.
دریا جان من فکر میکنم تا زمانیکه همسر شما متوجه شده که شما به هرشکلی میخواید به اون زندگی برگردید خیالش راحته و اقدام جدی نمیکنه(به قولی میدونه همه جوره شما رو داره و 100 سال دیگه هم در خونتون قفل باشه دریا میمونه به انتظار)
به نظرم این پیغام بردن از طرف اقوام برای خانواده شوهر رو کاملا قطع کنید. (ممکنه بگید خودشون نگران هستن و زحمت میکشن اما محترمانه بخواید که انجام ندن.)این باعث میشه خود همسرتون وقتی پیام رسون نداشته باشه خودش وارد عمل بشه. هرکس هم خواست برای شما پیغام بیاره محترمانه بگید: لطفا به شوهرم بگید حرفهاش رو خودش مستقیم به من بگه"
شاید زمانش رسیده با یک مشاور حرفه ای مشورت جدی داشته باشید وبرنامه ریزی کنید. و طبق زمان بندی پیش برید. نمیدونم برای شما این زمان چقدره 2ماه -1سال -3 سال ولی خواهشا برنامه داشته باشید.
این عمر شماست که داره تلف میشه و عمر زندگی مشترکتون.