یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام من 21 سالمه مشکلی که دارم زندگیمو داره تحت تاثیر خودش قرار میده نمیدونم از کجا شروع کنم من دوسال پیش ازدواج کردم با عشق و عاشقی و الانم خیلی دوسش دارم دقیقا بعد از عقد فهمیدم که شوهمرم قبلا با چند نفر بوده که میگه همه تلفنی بوده و یکی از اونا دختر دایی اش بوده که مشکل من بیشترش با اونه حتی بهم گفت یه بار اون نصف شب بهش زنگ میزنه اصرار میکنه بیا و اونم یعنی شوهرم میره خونشون که این منو عذاب میده خودش میگه فقط حرف زدیم و اومده کنارم نشسته دستشو دور گردنم انداخته ولی برای من قابل هضم نیست چرا چرا باید ادم نصف شب ساعت 3 شب بره اونجا جایی که دختره تنهاست چه دلیلی داره میگه فقط حرف زدیم من سریع اومدم من از کجا مطمئن بشم که هیچ وقت نمیشم بخدا وقتی یادم میاد کلی گریه میکنم و افسرده میشم و اونو و خودمو عذاب میدم میتونم بگم تقریبا هر دو سه روز یه بار این خاطرات تو ذهنم میاد که خیلی خطرناکه بخدا خستم هم اونو خسته کردم هم خودمو اون میگه گزشتم به خودم مربوطه ایا واقعا این طوره؟به من ربطی نداره من نباید بدونم اون شب چی گزشته چرا نمیتونم بفهمم چی گزشته؟از بس غصه خورم گریه کردم الان تو سن 21 سالگی دستام میلرزه تپش قلبم خود به خود بالا میره همش به خاطر استرس و غصست مطمئنم خودمو از بین میبرم و چند سال دیگه باید با قرص اعصاب بخابم که البته چند باری قایمکی خوردم در حال حاظر از وقتی که عقد کردیم میتونم بگم هیچ بدی از شوهرم ندیدم خیلی دوستم داره بهم ابراز علاقه میکنه منم بینهایت دوسش دارم شایدم دلیلش همینه که خیلی عذاب میکشم به خاطر گزشتش وقتی دختر داییش میبینم همچی یادم میاد دوباره همون روز دعوا و گریه و...خواهش میکنم کمکم کنید چکار کنم فراموش کنم من ادمیم که اصلا نمیتونم گزشته رو فراموش کنم خاطرات زمان بچگیم همش یکی یکی یادمه جزء به جزء یادمه به همین خاطر میگم خواهش میکنم کمکم کنید:323:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام مریم جان خیلی ممنونم هم از شما هم از kamrava که راهنماییم کردید.راستش امروز دوباره بحثمون شد نمیدونم چیکار کنم خیلی خیالبافی میکنم مثلا میگم تو ذهنم حتما این کارو کردن یا ...نمیدونم خیلی تصورات تو ذهنم میکنم و کلا زوم کردم رو اون قضیه وقتی فکرشو میکنم یه جوریم حالم بد میشه میخوام بمیرم شوهرمو خیلی ناراحت میکنم انگار دست خودم نیست دارم دیوونه میشم :302:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
جوانه شما راست میگی اینجوری بدتره کلا گزشته شوهرم برام مهمه مثلا وقتی بهم گفت که مثلا تو عروسی دخترای فامیلشون قبلا همش اون فیلم بردارشون بوده منظورم تو حجلشونه دیوونه میشم تو شهر ما نامحرم نباید بیاد فیلم برداری کنه ولی اون رفته و عروسا رو دیده ناراحت میشم نمیخام غیر عروس خودم عروس کسی دیگرو ببینه و در کل اینجا عروس هم لباسوشون خیلی بازه این حالمو بدتر میکنه حس حسادتم خیلی زیاده:316::302:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام شیدا جان
دوستان همه چیزو گفتن منم کاملن باهاشون موافقم
شما خیلی حساسس شدین و دارین خدتونو عضاب میدین
فقط میخوام بگم خودت میگی شوهرت بینهایت دوست داره تو هم همینجور ولی شما حتی نباید اجازه حتی شک کردن به خودت بدی
آره واقعا ما مردا اگه بخوایم چیزی رو نگیم هیچ وقت به هیچکس نمیگیم
اگه واقعا چیزی بینشون بود بهت هیچ وقت نمیگفت از حرفم ناراحت نشین ولی خودتونو بزارین جای شوهرتون اگه این اتفاق واسه شما میفتاد و خطای ازتون سر میزن آیا هیچ وقت دربارش با شوهرتون حرف میزیدین؟؟؟؟
شما واسه آیندت زندگی کن نه واسه گذشته:72:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
1- همسرت عجب آدم صاف و ساده ایه که همه چی رو بهت گفته - کاش نمیگفت مثل همه مردهای دیگه / آیا تو همه ی احساس های قبل از ازدواجت رو به همسرت میگی . گفتی؟؟؟ اگه بگی همسرت مثل تو خواهد شد .....
2- به این فکر کن که الان همسرت دو ساله هر شب با توئه و قراره تا آخر عمر همین طور باشه..
3- در نهایت که همسرت اصلا گناهکار باشه ...خدا هم گناهکار رو میبخشه ...سعی کن دلت دریا باشه. چه زن هایی که الان دارن با شوهرای خیانت کارشون زندگی میکنن و تغییرشون میدن .....برو خدا رو شکر کن گه این اتفاقات برای قبل ازدواجتون بوده ...و وجود شما باعث شده همسرتون تمام توجهش به شما باشه.
راستی خوردن دم کرده ی گیاه اسطخودوس رو به مدت 40 روز بهت پیشنهاد میکنم فوق العاده است . و تمام این افکار و حساسیت ها رو برات عادی میکنه . جدی میگم !! از عطاری بگیر و بخور و معجزشو ببین
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام شادي جون. امان از اين مردا که معني صداقت رو درست متوجه نشدن و گاهي وقتا يه چيزايي ميگن که نبايد بگن!!!
عزيزم ميدونم که اين قضيه خيلي عذابت ميده اما بايد بدوني که به هرچي که فکر کني کائنات همون رو بهت ميده .
هرچي بيشتر همسرت حساسيت تورو ببينه اعصابش خرد ميشه و ازت دور ميشه و چه بسا با اين کارت ممکنه ذهنش رو به سمت دخترداييش معطوف کني.
درست اشتباهي که من مرتکب شدم البته تجربه من در مورد دوست پسرم بود که نسبت به دوست خواهرش انقد حساسيت نشون دادم که از من دور شد و خيلي ناگهاني به اون دختره پيشنهاد ازدواج داد!
(بماند که با اون دختر هم ازدواج نکرد)ميدونم فکر نکردن به اين مسئله خيلي سخته اما شايد عوض کردن نوع نگاهت آسون تر باشه
مثلا به خودت اينطوري تلقين کني که خواسته حسادتت رو تحريک کنه تا محبت بيشتري از تو بدست بياره يا اينکه خواسته اينطوري تورو تخليه اطلاعاتي کني بقولي خواسته با گفتن اين حرفا زير زبونتو بکشه که اگه تو هم دوست پسري داشتي يا ... بهش بگي تا ازت کاملا مطمئن بشه
آخه گاهي وقتا مردا واسه اينکه زير زبون زنا رو بکشن از اين خاليا ميبندن
يا اينطوري فکر کن که حالا يه روزي با دخترداييش حرف زده اهميتي نداره چيزي که مهمه اينه که من رو دوست داشته و من رو لايق همسري دونسته پس جاي خوشحالي داره که با اون همه کرمي که دختره ريخته انقد منو دوست داشته که به عنوان همسفر هميشگيش انتخاب کرده
پس ارزش من در نظر همسرم خيلي زياده و خيلي خيلي بيشتر از دخترداييش!
ميتونم حدس بزنم که وقتي به اون مسئله فکر ميکني تو ذهنت تصوير سازي ميکني ميتوني اين موقع آخر تصوير رو به نفع خودت تموم کني مثلا اينکه وقتي دخترداييش خواسته دستش رو بندازه رو گردنش همسرت يه دفعه به خودش مياد و تا ميتونه دخترداييشو ضايع ميکنه
و دختره تک و تنها ناکام ميمونه با احساس ضايع شدن و حقارت شديد ميتوني همسرت رو تشويق کني که تونسته به نفسش غلبه کني
احتمالا ميدوني که آدم وقتي در شرايط گناه قرار ميگيره کنترل نفس خيلي سخت تره از اينکه آدم خودش رو در شرايط گناه قرار نده پس ميتوني تو ذهنت همسرت رو به خاطر مقاومت در برابر نفسش تشويق کني و به وفاداريش ايمان داشته باشي!
بنظرم حتي اگه تو ذهنت هم نتونستي اين مسئله رو فراموش کني اصــــــلا حساسيتت رو به همسرت نشون نده و هربار که اين فکرا آزارت ميداد قرآن بخون وبا خدا حرف بزن خدا حتما کمکت ميکنه.
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
برای کسانی که احیانا تایپیک های قبلی abcdefgh رو خونده باشن و براشون سوال پیش اومده باشه بگم که این یوزر همکارمه و بی توجه به نام کاربری متنم رو نوشتم و بعد متوجه شدم
همکارم که چند وقت پیش بابت مشکلش از ما کمک میخواست این سایت رو بهش معرفی کردم ایشون ظاهرا تایپیکشون رو ایجاد کردن و بدون sign out شدن سایت رو بستن و بنده موقع بالا اومدن سایت اصلا حواسم به نام کاربری نبود که sign out شم
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
ممنونم ازتabcdefgh:310:اسمتو نمیدونم مجبور شدم اینو صدات کنم لطف کردین راستش مطمنم این موضوع رو برای این که گزشته ی منو زیر زبونم بکشه نگفته و بازم مطمئنم که دروغ نگفته و داشت راستشو میگفت خیلی جدی حرف میزد فکر نمیکرد من ناراحت میشم و نمیتونم باور کنم یه دختر و پسر تو خونه تنها باشن و اونم نصف شب حدود ساعت 3 فقط برای حرف زدن مگه میشه وقتی دیگه نبود؟چرا دختره باید اینقدر بهش نزدیک بشه؟شاید چیزای دیگه بهم نگفته؟یه چیزی دیگه کههم هست دخترای داییش زیاد دخترای خوبی نیستن از اون دخترای که دوست دارند خودشون به پسرا زنگ بزن چیزی براشون مهم نیست در ضمن بچه طلاق هم هست سوالایی که تو ذهنمه خیلی بیشتر از اینهاست :302:راستی یه روز دقیقا یه ماهی بعد از عقدی تازه خبر به گوشش رسیده بود که شوهرم ازدواج کرده چون اونا رفتند یه شهر دیگه به شوهرم زنگ زد منم اونجا بودم شوهرم بدون اینکه بپرسم کیه خودش گفت این دختر داییمه همونی که گفتم گفت خبردار شده ازدواج کردم زنگ میزنه گفتم گوشیو بردار جلو خودم دعواش کن بگو زنگ نزنه اون این کارو نکرد چرا نباید بکنه؟گفت ناراحت میشه فوری گریه میکنه اخلاقش بچه گونست چرا باید ناراحتی اون براش مهم باشه؟بهم گفت خودت میتونی گوشیو برداری هر چی دلت خواست بهش بگی ولی منم دیگه این کارو نکردم فقط خیلی ناراحتم از این چیزا:163:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
ابن بار دیگه با نام کاربری خودم اومدم اومدم ببخشید شیدا جون ببخشید اسمتو اشتباه گفتم شادی!
بنظرت چرا این حرفا رو بهت گفته؟
حتی اگه به قول خودت از دهنشم هم در رفته باشه
به هرحال داشتین درمورد مسئله ای با هم حرف میزدین که این مسئله مربوط به اون بوده گفته و خواسته با تعریف این مسئله یه چیزی بهت بگه و حواسش نبوده که تو ناراحت میشی
بنظر من هدفش این بوده که بهت بگه ببین من چقدر جذابم که دخترا دنبال من بودن !
از طرفی میخواسته بهت بگه ببین که من چقدر قوی هستم که در چنین شرایطی مرتکب گناه نشدم!
اصلا فکرشم نمیکرده که بهش بی اعتماد باشی و شک کنی !
اصلا فکرشم نمیکرده که راجع بهش فکرای بد کنی!
فکر میکرده انقدر بهش اعتماد داری که از اینکه در چنین شرایطی گناه نکرده تشویقش میکنی!
اما شما ......
درمورد زنگ دخترداییش هم بنظر من از رفتار تو خیلی خیلی احساس خیلی بدی بهش دست داده.
با خودش فکر میکرده اینطوری پیش تو محبوب تر میشه اما بجای محبوبیت تخم شک رو تو دل تو دیده
و فقط خواسته با تو لج کنه. وقتی دیده که اونقدری که باید بهش اعتماد نداری کلافه شده خواسته تلافی کنه.
میتونی کمی خودت رو جای اون بذاری ؟مثلا بهش گفتی من با فلانی دوست بودم اما دوستیمون فقط درحد حرف زدن بوده یا اینکه من با فلانی میخواستیم ازدواج کنیم اما به فلان دلیل به هم نرسیدیم این حرفارو با این تصور که بهت اعتماد داره بهش میگی
اونوقت طرفت نسبت به تو بدبین بشه همش بهت گیر بده چه حالی بهت دست میده؟!
عزیزم این تجربه خودمه که بهت دارم میگم مردا از اینکه بهشون بی اعتماد باشی نفرت دارن از اینکه یکی هی بهشون گیر بده بدشون میاد
من دوست پسرم رو یک بار امتحانش کردم خواستم ببینم چقدر وفاداره و از اونجا که من تنها دوستش بودم فهمید و کلی ازم ناراحت بود
انقدر که یک روز کامل باهام حرف نزد و جوابم رو نداد .....
یا شاید میخاسته به دخترداییش نشون بده که خانم من خیلی روشن فکره خیلی بهم اعتماد داره که بعد از ازدواج هم میتونم باهات حرف بزنم
تو مختاری فکر کنی که از دهنش پریده و حواسش نبوده که ممکنه ناراحت بشی و حتما اونشب اونا کارای بدی کردن و همسرت هنوز دوست داره باهاش حرف بزنه
اما بهتره سعی کنی دیدت رو مثبت کنی تا آزار نبینی و زندگی رو برا خودتون زهر نکنی
اگر زندگیتو دوست داری رفتاری داشته باش که حس کنه که اعتماد کامل بهش داری و بهش شک نداری حساسیت نشون نده هرچی حساس تر بشی رفتار اون بدتر میشه
حس وحالتو خوب میفهمم میدونم همسرت خیلی اشتباه کرده این حرفو زده تورو حساس کرده بهت حق هم میدم اما اگر همسرت رو دوست داری نذار شک تو وجودت رشد کنه هرسش کن بهتره که وقتی افکار منفی میاد سراغت خودتو کنترل کنی میدونم سخته اما افکار منفی باعث آزار هردوتون میشه
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام مریم جون ممنون از راهنمایی خوبت :46:میخاستم یه چیزیو بگم شاید درست متوجه نشده باشی موقعی که دختر داییش زنگ زد گوشیو برنداشت من میگفتم گوشیو بردار و دعواش کن بهش بگو من ازدواج کردم حق نداره تماس بگیره دیگه ولی اون میگفت زشته ناراحت میشه گناه داره فوری گریه میکنه مثل بچه ها میمونه چون 17 سالشه و گوشیو بر نمیداشت به من میگفت تو ازادی گوشیو تو بردار هر چی میخای بهش بگو ولی منم این کارو نکردم فقط از طرف اون مسیج دادم دیگه تماس نگیره ولی چیزی که منو ناراحت میکنه چرا اینقدر ناراحتی اون براش مهم بود چرا چیزی نگفت بهش؟:302:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shida21
سلام مریم جون ممنون از راهنمایی خوبت :46:میخاستم یه چیزیو بگم شاید درست متوجه نشده باشی موقعی که دختر داییش زنگ زد گوشیو برنداشت من میگفتم گوشیو بردار و دعواش کن بهش بگو من ازدواج کردم حق نداره تماس بگیره دیگه ولی اون میگفت زشته ناراحت میشه گناه داره فوری گریه میکنه مثل بچه ها میمونه چون 17 سالشه و گوشیو بر نمیداشت به من میگفت تو ازادی گوشیو تو بردار هر چی میخای بهش بگو ولی منم این کارو نکردم فقط از طرف اون مسیج دادم دیگه تماس نگیره ولی چیزی که منو ناراحت میکنه چرا اینقدر ناراحتی اون براش مهم بود چرا چیزی نگفت بهش؟:302:
خوب شوهرت روف و مهربونه ...
به نظر من بهترین رفتارو کرده
تو هم همین طور... هر چند نباید اس ام اسم میدادی
ببین تو یه همچین مواقعی اصلا نباید با دختره برخورد کنی نه تو نه شوهرت چون وضع بدتر میشه
اگه گوشیو بر میداشت یعنی یه مشکلی داشته
خیالت راحت باشه ...
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام shida21
به تالار همدردی خوش آمدی
عزیزم
اینجور دقت نظر داشتنها در مورد گذشته فرد و .... مربوط به زمان انتخابه ، زمانی که قرار بوده ایشون را بسنجی برای انتخاب و دادن جواب بله یا خیر لازم بوده در خصوص اینگونه روابط در مورد گذشته اش دقیق و ریز بشوی که نشدی و انتخاب کردی و بله گفتی و به عقد و ازدواج کشید . حالا بهترهست چشمت رو روی گذشته ببندی و حال حاضر را ببینی و به همسرت اعتماد کنی . حساسیتها و بی اعتمادی و غر زدن و نشان دادن اینکه به او مطمئن نیستی زمینه ساز همین مسائل و شکاف بین شما دو نفر می شود . تجسس و کنجکاویهای شما کاملاً خطا و آسیب زا هست .
پاورقی بسیار مهم
=====
به کلیه متأهلین :
لطفا هروقت همسر شما در خصوص گذشته خود اقدام به اعتراف به خطا و حاکی از پشیمانی و ترک چنان رفتارهایی نمود ، اجازه ندهید وارد جزییات شود و حتی از اشخاصی که احتمالاً شما می شناسید نام ببرد و حتی ذکر شکل خطا و گناه را داشته باشد ( کاری که نه تنها اغلب خانمهها و آقایان نمی کنند بلکه برعکس اصرار به شنیدن جزییات و همه چیز می کنند ) شما در این مواقع فقط بگویید مهم اینه که تو فهمیدی خطا بوده نیاز نیست برای من بگی چی بوده و ... اعتراف را فقط باید به درگاه خدا داشت و توبه کرد ، همین برای من کافیه مهم اینه که دیگه در طول زندگیمون چنین چیزهایی پیش نیاد چون اینو دیگه نمیتونم راحت ببخشم . وقتی شما چنین موضعی می گیرید وجدان اخلاقی فرد را تقویت می کنید ، علاقه او را چند برابر می کنی ، ا را متعهد تر می نمایید ، یک درس اخلاقی به او می دهید و مهمتر از همه از آسیب های روحی ناشی از فهمین خطاها و جزییات آن مثل همین وضعیتی که shida21 با آن مواجه هست در امان می مانید . و کلاً این روش و رفتار چون درست ، سلامت محور ، در جهت حفظ زندگی و اخلاقی و خدا پسندانه هست ، مطمئن باشدی که نتیجه اش بسیار سازنده خواهد بود .
.
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
شیدا21،
فکر کنم وقت آزاد زیاد داری. ماهیت وقت آزاد همینه. آدم یه چیزی پیدا میکنه که باهاش خودشو مشغول کنه (در مورد تو فقط مشغول کردن نیست، داری دستی دستی زندگیتو نابود میکنی).
شیدا، اگه آدم بخواد تفکر منفی داشته باشه، ربطی به گذشته ی طرفش نداره. در هر صورت تفکرات منفیشو توسعه میده.
بیا فرض کنیم که همسرت اون شب نرفته بود. تقریبا مطمئنم که تو این جوری فکر میکردی: نکنه تلفنی حرفای س . . زدن؟ نکنه قربون صدقه ی هم رفته باشن؟ نکنه رفته باشه ولی به من دروغ میگه؟
بیا فرض کنیم که همسرت اصلا با دختر داییش هیچ ارتباطی نداشته و فقط یه دوست دختر غریبه داشته. تفکرات تو: حالا من از کجا بدونم اون دختره کی بوده؟ از کجا بدونم چیا به هم گفتن؟ همدیگرم دیدن؟ با همم بودن؟
.
.
.
دیدی؟
این تفکرات پایان نداره، ته نداره. نابودت میکنه. هم خودتو هم زندگیتو.
بزرگ شو. مشکلات واقعی زندگی خیلی خیلی خیلی مهمتر از این حرفاس. نزار خدا قهرش بگیره و مشکل واقعی نشونت بده، که اون روز آرزو میکنی کاش به همین روزا برگردی.
در مورد اینکه گفتی چرا تماس دختر داییشو جواب نداده و دعواش نکرده. مگه خروس جنگیه؟ فکر میکنی با دعوا کردن و داد و بیداد و فحش دادن کار درست میشه؟
نه خواهر من، فقط کلاف پیجیده تر میشه. یه دختر غریبه نیست که گوشی رو ورداره و فحشو بکشه بهش. اجازه بده همه چی توی آرامش حل بشه. گرهی که با دست باز میشه رو که به دندون نمیکشن.
امیدوارم از رک بودنم ناراحت نشده باشی. ولی خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم دختر پسرای جوون این جوری روزهای قشنگشونو خراب میکنن. مگه تو چند بار به دنیا میایی و چند بار توی این سن قرار میگیری که دستی دستی داری روزهای قشنگتو خراب میکنی؟
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
نقل قول:
گفتم گوشیو بردار جلو خودم دعواش کن بگو زنگ نزنه اون این کارو نکرد چرا نباید بکنه؟گفت ناراحت میشه فوری گریه میکنه اخلاقش بچه گونست چرا باید ناراحتی اون براش مهم باشه؟بهم گفت خودت میتونی گوشیو برداری هر چی دلت خواست بهش بگی ولی منم دیگه این کارو نکردم فقط خیلی ناراحتم از این چیزا163
دختر داییشه ها
هیچ از حرف اخر شوهرت خوشم نیومد.ادب و نزاکت فامیلی حکم میکنه درست با هم رفتار بشه...
شوهرت میتونست خیلی مودبانه جوابشو بده یعنی چی هر چی دلت خواست بهش بگو.
واقعا که....
انتظار داشتی چی بهش بگه؟؟؟فحشش بده؟؟؟!!!!!!
نقل قول:
دخترای داییش زیاد دخترای خوبی نیستن از اون دخترای که دوست دارند خودشون به پسرا زنگ بزن چیزی براشون مهم نیست در ضمن بچه طلاق هم هست
اگه دلیلت واسه اینکه اونا دخترای خوبی نیستن همیناییه که گفتی باید بگم متاسفم بهتره تو اخلاق و رفتارت تجدید نظر کنی...هر کی بچه طلاقه ،بده؟
هر کی به فامیلش زنگ زد، بده؟؟درسته رابطه فامیلی حد و حدودی داره اما دلیل نمیشه به هم دیگه تهمت بزنیم.
شاید واقعا بین اون دختر و شوهرت چیزی نباشه به چه حقی میخواستی از شوهرت بهش بی احترامی کنه؟؟:320:
به جای اینکه روی رفتار دیگران انقد زوم کنی و نقدشون کنی روی رفتار خودت زوم کن که اگه اینجوری پیش بری زندگیتو خراب میکنی و میندازی گردن این و اون.
همونطور که فرشته مهربون گفت باید قبل از جواب بله به این چیزا فکر میکردی الان حواستو باید بدی به زندگیت.
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام ممنونم از بهار 66 فرشته مهربان و جوانه و همدردی 1390 از راهنمایی خوبتون این که میگم دخترای داییش ادمای خوبی نیستن چون واقعا برا خودم دلیل دارم که گفتم هیچ وقت دوست ندارم در مورد کسی قضاوت کنم خیلی چیزای دیگه که اینجا نگفتم در موردشون ایا یه دختر خوب نصف شب به یه پسر مجرد زنگ میزنه مگه بیا اینجا؟میگه کسی نیست امشب؟
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
سلام گلم
ببین خانمی چه دختر دائی شوهرت خوب باشه چه بد (با توجه به اینکه نصف شب به قول خودت شوهرتو کشونده اونجا احتمالش زیاده که دختر نجیبی نباشه) حالا هرچی که هست مهم نیست، شوهرت شما رو انتخاب کرده ، پس تورو خیلی دوست داره و عاشقته، چون اگه دنبال اون بود خب میرفت با اون ازدواج میکرد، همیشه اینو آویزه گوشت بکن، که اگه شوهرم عاشقم نبود مجبور نبود منو انتخاب بکنه و برای یک عمر بخواد با من باشه.
ببین عزیزم این فکرا مثل خوره به جون آدم میفته ، نباید بزاری این افکار برتو غلبه کنه، تو باید قوی تر از این فکرای بیهوده باشی.
این فکرا باعث میشه بخوائی با شوهرت بحث کنی و دعوا کنی یا شاید بی احترامی کنی که روز به روز اونو بیشتر از خودت دور میکنی. گذشته هرکسی مربوط به خودشه و هیچ خرده ای نمیشه بر اون گرفت. هر انسانی یه گذشته ای داره و نباید اصلا روی اون زوم کرد.
موفق باشی.
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
وای شیدا جون! خیـــــــــــلی سخت میگیری!
انگار یادت رفته فامیلشه ها !
نمیتونسته به فامیلش بگه به من زنگ نزن . شاید شخصیتش اینطوریه . آدم مهربونیه! رک نیست !
از همه مهم تر دلش نمیخاسته دخترداییش (فامیلش) حس کنه خانومش بهش حساسیت داره
دوست داره همه بدونن که خانومش روشن فکره بهش اعتماد داره و ازدواجش ، روابط اجتماعیشو محدود نکرده
انگار عادت داری همش نیمه خالی لیوان رو ببینی!
کمی هم نیمه پر رو ببین عزیزم ! اینطوری ببین که فقط و فقط به عشق و احترام تو جواب تلفن فامیلش رو نداده!
اینطوری ببین که همسرت چقدر مهربونه !
به این فکر نکن که اونا چه ارتباطی با هم داااااااااااااااااااااااا ااااااااااااشتن؛ فکر کن که فقط و فقط یه فامیله همین و بس! و اونی که تو قلب همسرته تویی شاید این آرومت کنه
همش اينو با خودت تکرار کن که همسرم فقط منو دوست داره و بهم وفاداره و به همسرت نشون بده که بهش اعتماد داري تا معجزشو ببيني
باور کن اگر به جای حساسیت و سوء ظن، نشون بدی که بهش اعتماد داری 180 درجه رفتار اون تغییر میکنه خودت هم اذیت نمیشی
دارم تجربیات خودم رو میگم تو هم میتونی امتحان کنی:305:
راستی یه چیز دیگه تو چرا خودت تلفن رو بر نداشتی و با دخترداییش حرف بزنی؟
دلیلش این نبوده که روت نمیشده ؟ یا غرورت نمیذاشته؟ یا دلت نمیومده؟
پس به همسرت حق بده وقتی تو نتونی با کسی که نمیشناسیش و فکر میکنم حتی هیچ وقت تا اون روز ندیده بودیش اینطوری برخورد کنی همسرت بتونه اینطور باهاش برخورد کنه!!
امیدوارم خیلی زود بتونی به این احساسات غلبه کنی برات آرزوی سعادت و شادکامی میکنم
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
تنها دلیلی که گوشیو برنداشتم روم نمیشد ادمی هستم که هیچ وقت با کسی با تندی حرف نزدم نمیتونم بزنم برام سخت بود:302:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shida21
تنها دلیلی که گوشیو برنداشتم روم نمیشد ادمی هستم که هیچ وقت با کسی با تندی حرف نزدم نمیتونم بزنم برام سخت بود:302:
خوب لابد همسرت هم نمیتونه با کسی با تندی حرف بزنه براش سخت بوده برای همین به تو گفته خودت جواب بده
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
با سلام
به نظر من شما برای اینکه حساسیتتون کمتر بشه بشینید و مفصل راجع به این قضیه در فضایی کاملا دوستانه یعنی با حوصله و وقت زیاد با شوهرتون صحبت کنید همه حرفهای دلت رو بزن همه دلخوری ها رو بگو (البته نه با دعوا و یا حتی گله با مهربانی و آرامش) البته ظرفیت شنیدن حرفهای اون رو هم داشته باش !! و بعد که صحبت کردید و همه توضیحاتشون رو دادند دیگه واقعا سعی کن این موضوع رو فراموش کنی و دلایل شوهرتون رو بپذیری و دیگه به دید خودت تفسیرش نکنی بپذیر و برای همیشه تمامش کن این موضوع رو باید حالا که خودت تنهایی نمی تونی باهاش کنار بیایی از شوهرتون کمک بگیرید و ازش بخواهید که برای آرامش و حفظ صمیمیت زندگیتون دارید ابهامات دلتون و ذهنتون رو باهاش درمیان می گذارید موفق باشید .:72:
RE: یادآوری گذشته و روابط قبلی همسرم عذابم می دهد
راهنمايي شيدا خانم و اينكه ايشون نسبت به اين مسئله بي تفاوت باشن خيلي راحته.ولي باور كنيد انجامش سخته.من خودم به يه شكل ديگه با اين مسئله در گيرم.نامزد من همچنان تمايل دروني به رفت آمد با دوستاي دوران مجردي و دانشجوييش داره كه 3 سال از اون دوران ميگذره.بين اونا پسر هايي هم هستند كه تو روابط اجتماعيشون با جنس مخالف حد و مرزي نميدونن و درك نمي كنن نامزد من الان متاهل شده و همچنان اصرار دارن كه تو اكيپ هاي تفريحي و مهمونياشون شركت كنه.ايميل +18 ميفرستن.اس ام اس +18 مي فرستن.و اين مسئله منو به ستوه اورده و بعضي وقتا سر اين مسائل با نامزدم دعوام ميشه.البته نامزدم اين اواخر بهشون تذكر داده كه بي خيالش بشن ولي اونا همچنان بي خيال نميشن.اين مسئله باعث شده كه بهش بد بين بشم و اعتمادمو بهش از دست دادم و شب و روز تو استرس هستم.نميدونم چه كاري بايد انجام بدم؟
كلاً وقت گذروندن با دوستاش رو بيشتر از با من بودن ترجيح ميده.بعضي وقتا به خودم ميگم اي كاش دوسش نداشتم!!