-
دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
من و همسرم همسن و 26 ساله هستيم و حدود 7 ماهه ازدواج كرديم
بعد از يك هفته از ازدواجمون حداقل ماهي يك بار بينمون سر چيزهاي الكي دعوا پيش اومده و قهر، اون هم هميشه از طرف اون و هميشه من پا پيش گذاشتم واسه بهبود رابطمون.
البته تو دوران عقدمون هم كه كمتر از دو سال بود جز يه ماه اول بقيه به همين صورت بوده.
يه مورد ديگه اينكه يك سالو نيم هم با هم دوست بوديم تو اون دوران هم به جز چند ماه اول بقيش به همين روال البته اوايل بيشتر قهر از طرف من بود و پا پيش گذاشتن ازون اما بعدش ديگه برعكس شد حتي مواقعي كه مقصر نبودم.
الانم يك هفتست قهريم اما ديگه پا پيش نذاشتم. ديگه واقعا نميتونم. ديگه انگار دوستش ندارم. خيلي حالم بده. شام درست ميكنم نميخوره ميره ميخوابه منم شام نميخورم اما براش مهم نيست. قيافم سر يه هفته داغون شده. هر روز كارم شده گريه. گاهي بي دليل بغض ميكنم و بعدش گريه
فقط دلم ميخواد ديگه تو اين دنيا نباشم
از دوستان اين تالار تقاضا ميكنم بهم كمك كنن
نميدونم ديگه چه چيزهايي بگم تا بتونيد راهنمايي كنيد اگه لازمه شما بپرسيد
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام دوست عزیز.مشکل منم مثل شماست دنیا برعکس شده مردا ناز میکنن
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نيلو خانم گل خوش اومدي عزيزم
ناراحت نباش، قهر و آشتي هاي اول زندگي معمولاً توي همه زندگيها شايع هست و بعد از شناخت طرفين و ياد گرفتن خصوصيات همديگر معمولاً رفته رفته كم ميشه.
حالا توضيح بده كه دقيقاً سر چه چيزهايي دعواتون ميشه تا دوستان عزيز راهنماييت كنن.
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام دوست عزیز
خوتون می گید دعواهای الکی پس چرا اینهمه کش می دهید و بزرگش می کنید؟
دوست عزیزم درسته که شما هنوز اول راهید و این دعواها همیشه اوایل زندگی بین زن و شوهر ها هست ولی باید مدیریت بشوند ...
شما کارهای روزمره خودت رو انجام بده تا ایرادی از شما باقی نمونه و وقتی هم غذا درست می کنی و نمی خوره بهتره وقتی سفره رو اماده می کنی بهش بگی که شام اماده است بیا تا سرد نشده بخوریم ...
اگر امد می توانید با لبخند دوباره شروع کنید و اگر هم نیامد شما شامتان را بخورید و کاری نداشته باشید بالاخره گرسنه اش میشه..
ولی گذشتتان را بیشتر بکنید چون اوایل با قهر کردنهای الکیتان او را خسته کرده اید و حالا او انتظار دارد که شما یکمی به خودتان بیایید و اینهمه قهر های بی مورد نداشته باشید بهتره که در حال حاضر یکیتون پیش قدم بشید برای آشتی..
و سعی کنید کمتر به مشکلات پیش و پا افتاده فکر کنید تا زندگیتان تحت تاثیر قرار نگیرد ...
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
مرسي از نظراتتون
فكر نميكردم به اين زودي جواب بدين!
ولي من گذشت دارم بخدا همش من كوتاه اومدم
خانوم يا آقاي چشمك ميگن چون من اوايل قهر ميكردم الان داره تلافي ميكنه اما ديگه چقدر؟
از دوران دوستيمون اين روال شروع شده ديگه خسته شدم
تازه اون وقتا كه من قهر ميكردم واقعا ناراحتم ميكرد و معتوجه ميشد و معذرت خواهي ميكرد اما الان نزديك 3 ساله با من اينطوري ميكنه ديگه كم اوردم بريدم داره ازش بدم مياد
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام نیلو جان
میشه بگی معمولا دعوا هاتون سر چه مسائلی پیش می اد؟مثلا چه مسائل جزئیی؟
در مورد عادت قهر کردن خیلی عادت بدی هستش و باعث سردی روابط زن وشوهر میشه
مشکلات و بحث پیش می اد ولی باید سعی کنید هیچ وقت این مشکلات به قهر نیانجامه
چون این جوری لج ولجبازی هم می شه که الانم شده.
به نظر من شما باید بررسی کنی ببینی سرچه موضوعاتی بحثتون میشه تا بتونی از این بحث های الکی جلوگیری کنی..
بعد از اینکه اون موضوعات رو کشف کردی دستت میاد که برای جلوگیری از بحث و دعوا چه رفتاری باید داشته باشی و چگونه باید مدیریت کنی.
ی راه حل اینکه میتونی در زمانی که باهم مشکلی ندارید باهم صحبت کنید و قرار بزارید از این به بعد تحت هیچ شرایطی با هم قهر نمونید،
مثلا با هم قول بدید که هر مشکلی هم باهم داشتید شب بخیر و سلام وصبح بخیر رو به هم بگید...با همین قرار ،می تونید از قهر جلوگیری کنید
خوب الان هم اگر فکر میکنی اون کوتاه نمی اد،اگر دوستش داری و مشکلات اخلاقی دیگه ای نداره،به نظر من این بارکوتاه بیا وسعی کن از دفعات بعدی جلوی قهر رو بگیری. ی کاری کن که دوست داره،مثلا غذایی که خیلی دوست داره و لباسی که دوست داره رو بپوش ... خودتو کوچیک نکن ولی اومد خونه سلام کن و بگو مثلا فلان غذا رو پختم !نه اینکه بری جلو رسما ازش منت کشی کنی.
:72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سه ساله داره قهر ميكنه و من ناز ميكشم.
شايد باور نكنيد اما واقعا به دلم موند يك بار بيادو بگه عزيزم ببخشيد كه ناراحتت كردم.
از اول عيد تا حالا 2و3 تا دعواي بزرگ و چندتا دعواي كوچيك داشتيم كه به جز اين آخري همرو من قدم جلو گذاشتم و كلي ازش خواهش كردم كه تمومش كنيم و باهم خوب شيم و حتي اگه هيچ تقصيري هم نداشتم معذرت ميخواستم
چون اصلا طاقت بي توجهيشو ندارم
طي يه ماه و نيم اين تعداد دعوايي كه گفتم خيلي زياد نيست به نظرتون؟
از عيد به بعد ديگه ازش زده شدم يكي دو هفته پيش حتي اون روزايي كه قهر و دعوا نبود هم ازش دور بودم
ديگه ميومد خونه خوشحال نميشدم
تو س... دوتامون گرم بوديم اما يه ماهه سرد شدم
حتي موقع س.. هم مدام تو دلم ميگفتم ازت بدم مياد ازت بدم مياد و مثل قبل لذت نميبردم و گاهي آخرش گريه ميكردم الان كه يك هفتست رابطه اي نداريم
اين كه ميگم يك ماه ونيم واقعا ميگم
حس زيادي بهش ندارم تو اين يه ماه و نيم رابطه خوبي نداشتيم همش با تشنج بود
نميدونم از كجا بگم
يك ماه پيش سر پول دعوامون شد من معذرت خواستم بعد ازون ديگه بهم ريختم شبيه افسردگي
همش تو خودم بودم با اينكه آشتي بوديم و سعي ميكردم عادي باشم ومحبت كنم اما بيشتر ساكت بودم و سردتر از قبل قبل ازين دعوا طي دو هفته هميشه موقع س... گريه ميكردم دو سه روز اول فكر ميكرد به خاطر درده اما بعدش ازم ميپرسيد چرا همش گريه ميكني چته اما چيزي نميگفتم
گاهي حتي تنها بودم گريه ميكردم يه بار جلو خودش گريه كردم كلي پرسيد چي شده گفتم نميدونم
گفت فك ميكني نميفهمم دو هفتست بهم محل نميذاري مثل قبل محبت نميكني همش گريه ميكني
گفتم يه دليلش اينه كه گاهي نميدونم چمه و بي دليل گريم ميگيره حتي تو جمع گفت آخه چرا گفتم نميدونم
گفتم گاهيم دليلش اينه كه فكر ميكنم مثل قبل ديگه دوستم نداري و برات بي ارزش شدم
گفتم ديكه كمتر ميتونم بهت محبت كنم دست خودم نيست خيلي عصباني شد گفت داري چرت و پرت ميگي همش پيش خودت فكراي الكي ميكني كلي گريه كردم گفتم گفتي بگو چته منم گفتم تا آرومم كني اما داري بدترم ميكني.
اما بازم باهام با عصبانيت رفتار كرد گفت ول كن حوصله ندارم خوابيد اما من اون لحظه فقط آرامش ميخواستم كلي گريه كردم دعوام كرد گفت گريه نكن بيا بخواب منم خوابيدم با گريه.
از فرداش يكم سنگين بو تا بعد دو روز باهم خوب شديم اما من اون حس رو داشتمكه انگار ازش دورم.
هفته پيش يكم داشتم بهتر ميشدم همينطوري خودكارو برداشت به شوخي خط خطيم كرد منم تلافي كردم حسم بهتر شده بود فك ميكردم داريم بهتر ميشيم كلي كشتي گرفتيم! ميخواست بره بيرون كار داشت گفتم برام خوراكي بگير گفت چون سر راهش نبود و زود برگشت گفت يه دوش بگيرم بعد ميرم دوش گرفت اومد نشست سر كامپيوتر گفت اول ييه دور بازي كنم هيچي نگفتم بعد گوشيو برداشت گفت اول زنگ بزنم به مامانم هيچي نگفتم اما سرم به كار خودم بود دوباره نشست پشت كامپيوتر گفتم خيلي بدي من دلم بستني ميخواد يه ساعته ميگم برو گفت يه دور بازي كنم گفتم نه گفت اول بوسم كن با بيميلي بوسش كردم گفت اينطوري نه اول قشنگ بوسم كن
ديگه ناراحت شدم گفتم يه بار يه چيزي ازت خواستم بايد اين همه منت بكشم(البه كل اي زمان رو بغض داشتم مثل روزاي قبل) گفتم ديروز پيش داداشم اسم بستني و اوردم رفت برام خريد حالا تو...(البته با حالت ناز و لوس بازي گفتم)
هيچي نگفت بازيشو تموم كرد رفت تو اتاق فك كردم رفت آماده شه بره بيرون اما ديدم نيومد رفتم ديدم خوابيد
گفتم نكنه از حرفم ناراحت شده باشه رفتم پتو رو ازروش كشيدم گفتم خيلي بدي باز كه نرفتي
با عصبانيت پتو رو كشيد از دستم و داد زدو گفت ولم كن
گفتم چي شد؟ گفت برو الان عصبانيم يه چيزي بهت ميگم
گفت واسه چي گفتي داداشم برام خريد
گفتم بخدا منظوري نداشتم ببخشيد ميخواستم اينطوري بگم كه بري برام بخري چون دلم ميخواست.
باز عصباني بود كم مونده بود بزنه گفت حرف نزن برو بيرون گير نده
هي داد زد سرم
گفتم توروخدا اينطوري نكن گفتم تازه داشتم بهتر ميشدم بعد از اون همه شوخي كه امروز كرديم داشتم دوباره طرفت برميگشتم حس محبتم داشت بر ميگشت كلي گريه كردم خواهش كردم بغلش كردم بوسش كردم اما عين ديوار بود چشماشو ميبست هيچي نميگفت يا اگه ميگفت دادو بيداد ميكرد ميگفت ولم كن
گفتم برم تا صبح خوب ميشي گفت آره رفتم تنهايي گريه كردم اونم خوابيد
فرداصبش زياد خوب نبود از سر كارم كه اومد ناراحت بود بوسش كردم و گفتم هنوز بداخلاقي گفت نه براش چايي اوردم و يكم گذاشتم خستگيش در بره رفتم پيشش بازم بوسيدمش و گفتم ولي بداخلاقي قيافه ميگيري گفت خوب ميشم
دوباره التماسش كردم گفتم چت شده هي پرسيدم هي گفتم برام مهمهبدونم ناراحتيت چيه اما هيچي نميگفت اعصابم بهم ميريخت ميگفتم توروخدا اذيتم نكن نذار بيشتر از هم دور شيم مگه نميخواي دوباره باهم خوب شيم با سر تاييد ميكرد
ميگفتم مگه نميخواي مثل قبل همديگرو دوست داشته باشيم با سر تاييد ميكرد
ميگفتم دوست نداري از اول شروع كنيم با سر تاييد ميكرد
ميگفتم هنوز مثل قبل دوسم داري با سر تاييد ميكرد
ميگفتم پس حرف بزن
يكم اشك ريختم اخم كرد بدون حرف با سر گفت پاكش كن
پاكش كردم يكم قلقلكش دادم و الكي زدمش خنديد
بازم قلقلكش دادم اونم دست و پام و محكم گرفت و قلقلكم ميداد دستش خورد تو چشمم آهو ناله كردم يه كوچولو بوسم كرد دردم كه خوب شد دوباره شروع كردم به قلقلك دادن يهو دستش محكم خورد بهم
دردي گرفت كه دنيا رو سرم خراب شد
نفهميدم جي شد وقتي دستش بهم خورد با درد گفتم بميري الهي بعدش از درد گريه كردم البته بيشتر ميخواستم بغضمو خالي كنم ديگه طرفم نيومد
خوب كه شدم دوباره رفتم كنارش گفت ولم كن قبلن هيچوقت دلت نميومد بگي بميري حتي تو دعوا
اما الان گفت اونوقت اينطوري ميگي دوستم داري
گفتم بخدا نميخواستم بگم انقد دردم اومد نفهميدم چي گفتم گفتم لوس نشو دوباره قلقلكش دادم اما ديگه نخنديد داد زد و دعوا كردو رفت خوابيد شام نخورد تا يه هفته
ببخشيد كه زياد شد.
تازه اين خلاصه بود از گريه ها و زار زدن هاي من و التماس كردن ومنت كشيدنم.
ازتون خواهش ميكنم كمكم كنيد.
چمو اصلن حال خوبي ندارم حتي به خودكشي فكر ميكنم
همش دارم گريه ميكنم.
اما ايندفه به هيچ وجه نميخوام من برم جلو
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
عزیزم بهتره که این دفعه هم شما پا پیش بگذارید تا این مساله ختم به خیر شود .
قصه. زند گیه شما شده لج و لجبازی...
در ضمن هیچوقت به کلمه منت کشی فکرنکن و فقط فکر کن داری مشکلت رو مدیریت می کنی.
سعی کن این بار هم مدیریت کنی چوناول اینکه این حرف شما که گفتی"الهی بمیری" حتی به شوخی هم خوشایند نیست.
دوم اینکه قهرتان طولانی شده و تاثیرات مخربی دارد..
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلو جان سلام
من نمیدونم این خودکشی چیه که چند وقته مد شده تاپیک هر کی رو میخونم طرف تا تقی به توقی میخوره میخواد خودکشی کنه!!!!
دوست عزیز نوشته هاتو که میخوندم به خودم میگفتم اگه یه نفر نصف این ادم پیشم گریه کنه حسابی کلافه میشم.
اخه شما نگاه کن..همش در حال گریه بودی..شوهرت ازت میپرسه میگی نمیدونم و باز گریه میکنی..
اگه رابطتون از اول انقد مشکلدار بوده چرا با هم ازدواج کردین؟
باور کن زندگی زناشویی مثل خاله بازی نیست..مهارتهای زیادی میخواد که باید دو طرف یاد بگیرن.
اینکه موقع رابطه هم مدام گریه کنی میدونی چه حس بدی به شوهرت میده و روحیشو چقد خراب میکنه؟
اینکه اونو با برادرت مقایسه میکنی اصلا برا مردا خوشایند نیست...
یه سری اطلاعات باید راجب خصوصیات مردا پیدا کنی تا بدونی باهاش چطوری باید رفتار کنی.
رفتار درست این نیست که هی اعصاب خوردی درست کنیم بعد بریم بگیم ببخشید..دوسِِت دارم..بوسم کن.
واقعا اگه مهارتهای زناشویی رو یاد بگیری نیازی به منت کشی نیست.
البته نمیدونم از حرفای منم گریه ات گرفت یا نه؟اگه نگرفت خیلی خوبه..مردا خوششون نمیاد زنشون مدام در حال هق و هق باشه..برای اشکات ارزش بذار و جوری رفتار کن که اگه یه موقع گریه کردی طرفت براش مهم باشه نه بگه این عادتشه گریه کنه.
خوب حالا اشکاتو پاک کنه و تاپیکا و مقالات زندگی زناشویی رو بخون.مطمئنم خیلی زود پیشرفت میکنی.
از این به بعد هروقت موضوعی ناراحتت میکنه بنویس.اونجا میتونی گریه کنی و خودتو خالی کنی.بعد نوشته هاتو بسوزون و دیگه هم راجب اون موضوع فکر نکن.
یه دفترچه یادداشت هم بردار و هر قدم مثبت و پیشرفتی که کردی توش بنویس و از خودت تشکر کن.:72::72:
اگه اوقا فراغتت زیاده برنامه ریزی کن و کارای مفید انجام بده..ورزش کن..کتاب بخون
زود باش...گریه نکن دیگــــــــــــــــــه
موفق باشی
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
عزیزم مردا خیلی حساسن رو اینکه با کسی مقایسه بشن.وقتی ناراحت میشن نباید زیاد بهشون بچسبی و سعی کنی خوشحالشون کنی بر خلاف ما که دوست داریم ازمون دلجویی شه و حس ارامش رو بهمون بدن.من و شما اول راهیم تا اخلاق های شوهرامون دستمون بیاد و نحوه برخورد با مشکلات و بحث ها زمان میبره.زیاد گریه نکن مرد ها از گریه بدشونمیاد وهمچنین اویزون بودن.یکی بگه تو که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره:163:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلو جان سلام
قسمت عمده مشکلات شما ناشی از عدم شناخت تفاوتهای رفتاری زن و مرده.
یه مثال میزنم:
وقتی شمابه هر دلیلی ناراحت هستید و شروع به گریه میکنید اگر کنار دوستتون که همجنس شماست باشید(یک خانم) اولین عکس العمل اون دوست خانم اینه: میاد بغلتون میکنه میگه بمیرم نبینم اشکاتو و..........یعنی همدردی میکنه بعد 1 ساعت که اروم شدی میگه خوب چرا گریه میکردی و دلیلش رو میپرسه
اما حالا فرض کن با چشم گریون اومدی پیش یک مرد(همسر- برادر یا ....)اساسا در مواقع بروز بحران و مشکل ذهن مرد فقط به دنبال پیدا کردن علت و راه حل میگرده یعنی مثل یک ماشین بدون احساس فقط از منطقش استفاده میکنه.
این همون لحظه ای هست که ما زنها فقط دنبال یه آغوش گرم یا شانه امن برای گریه یا خالی کردن خودمون هستیم اما مرد فقط میگه چی شده گریه رو بس کن و شروع به دادن راه حل میکنه. و اگر علت رو نفهمه گیج میشه و هنگ میکنه.(مثل همسرتون میره میخوابه)
عزیزم الان همسر شما از رفتارهای ضد ونقیص شما که یه لحظه میخندی و یه لحظه گریه میکنی گیج شده دقیقا مثل یه کامپیوتر که نمیتونه از روی داده ها درست تحلیل کنه و سرانجام هنگ میکنه.
عزیزم اگر میخوای شناخت دقیقی از تفاوتها ی جنسیتی هم خودت وهم همسرت داشته باشید توصیه میکنم حتما کتاب 2 جلدی دکتر باربارا دی انجلیس(انچه هر زنی باید در مورد مردان بداند و انچه هر مردی باید از زنان بداند)رو بخونید.
عزیزم خوندنش معجزه میکنه.
اگر همسرتون هم بخونه عالیههههه. البته برای ترغیب شدن همسری اول شما کتاب مربوط یه مردان رو بخرید و شروع به خوندن کنید مطمئنا همسرتون خوشحال میشه وقتی ببینه که دوست دارید بشناسیدش.
و بعد میتونید به عنوان هدیه با یک حالت رمانتیک جلد مربوط به زنان رو به همسری هدیه کنید.
البته مثل معلم بالاسرش نایست که خوب الان چند صفحه خوندی؟؟؟
عزیزم ما برای داشتن روابط زناشویی مناسب متاسفانه از نوجوانی هیچ اموزش صحیحی نه تو منزل و نه تو مراکز خاصی ندیدیم. دوران دوست دختر پسری به قول یکی از اساتید ما فقط تیپ میزنیم تا قرار رمانتیک داشته باشیم.
چشم باز میکنیم میبینیم وارد زندگی مشترک شدیم و هزار سوال بی جواب داریم
دوست عزیزم برای رابطتتون با همسرت ارزش فائل بشو و براش وقت بگذار.
مطمئنم هرقدر اگاهیتون بیشتر بشه مشکلات کمرنگ تر میشه
موفق باشی عزیزم:72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلوفر جان نگران نباش مشکلت به زودی حل میشه ولی باید یک سری چیزها رو بپذیری .
یکی اینکه با بهانه بیخودی اوقات خودت و همسرت رو تلخ نکنی.مگه بچه شدی که بهونه بستنی میگیری؟ :311:میدونم که دوست داری همسرت به خواستت توجه کنه و براش مهم باشه ولی این راهش نیست .با بستنی داری خودتو کوچیک می کنی.تازه بعدش هم هی اصرار رو اصرار که برو برام بستنی بگیر .داداشم برام گرفته ولی تو نمیگیری!!!!!
بچه ها راست میگن چقدر گریه میکنی.ای بابا...شوهرت ازت زده میشه .مردا دوست دارن زناشون شاد و بشاش و جذاب باشن .الکی بهونه نگیرن ،گریه نکنن ،.
هی نگو تا میخوایم با هم خوب شیم دوباره....نا امیدش نکن .
تو که الان همسرت رو میشناسی که اهل منت کشی و ...نیست .پس اولا قهر نکن، ثانیا اگه اومد به سمتت زود آشتی کن و دیگه ناز نکن و هی موضوع رو کشش بده .
خودت رو بزار جای همسرت اگه اون بهت گفته بود الهی بمیری تو چه عکس العملی نشون میدادی ؟؟؟مردا مثل ما زن ها نمی تونن زود ببخشن و فراموش کنن .تو ذهنشون می مونه .
حالا یک چیز دیگه .اولا که تا جایی میشه باهاش قهر نکن ولی اگه قهر کردی هم تمام کارایی که قبلا در روزهای آشتی انجام می دادی رو انجام بده .غذا رو آماده کن ،خونرو مرتب کن ،وقتی همسرت اومد سلامش کن ،موقع غذا صداش کن بگو غذا آمادست بیا و .... یکم سر سنگین باش ولی اصلا خودت رو ناراحت نشون نده تا به سمتت بیاد .هرچی ببینه تو ناراحتی و غذا نمی خوری و ...اصلا نمیاد به طرفت .
اصلا وقتی دارین شوخی میکنین و می خندین اصلا یکدفعه وسطش ناز نکن و بخوای نشون بدی که ناراحت شدی و ...که شدیدا میخوره تو ذوقش .مثل اون موقع که داشته قلقلکت میکرده و دستش خورده بهت .توقع نداشته باش تو ناز کنی و اون هی منت کشی .عزیزم آقایون خوششون نمیاد.لحظات خوشیتون رو با ناراحتی های کوچولو خرابش نکن .
کاری نکن که خودت مجبور بشی بری نازشو بخری و بعد احساس بدی بهت دست بده
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
پريشب مادرم خونمون بود كلي بامون حرف زد گفت من متوجه شدم با هم يه طور ديگه شديد قهريد گفتيم نه يكم باهاش حرف زد اما اون همش ميخنديدو ميگفت نه اصلا طوري نيست قهر چيه خيالتون راحت، اما مادرم گفت خلاصه ديگه اينطوري نبينمتون منم طبق معمول يكم گريه كردم،
آخه باور كنيد هيچوقت نميتونم اشكمو كنترل كنم
اما تو دلم گفتم خوبه لااقل مامان نذاشت من رشما پا پيش بذارم
وقتي رفت مسعود رفت خوابيد رفتم شروع كردم به حرف زدن دوباره ازش پرسيدم چرا الكي يه هفته ما من ايتطوري رفتار ميكني
بازم حرف نميزد فقط گفت چرا پيش مامان گريه كردي ابرومو ميبري
بازم كلي گريه كردمو ازش خواستم تمومش كنه زدم تو سرم ديوونه شد گفت يه بار ديگه اينطوري كني ميذارم ميرم اونم زد تو سرش و گريه كرد!
اشكاشو كه ديدم دلم سوخت ديوونه شدم هي اشكاشو پاك كردم و هي بوسيدمش و هي به خودم بدوبيرا گفتم و گريه كردم و قسمش دادمكه گريه نكنه
يكم كه گذشت ديد حالم بده آروم شد بغلم كرد و اشكم. پاك كردو گفت بخواب
اشكامو پاك كردمو آروم باهاش حرف زدم باهم خوب شديم
به هم قول داديم ديگه قهر نكنيم حتي اگه دعوامون شد
ازون شب باهم خوبيم
ميخواستم اگه رفتاراي بد داشتم بگيد؟
اما حساس سردي و افسردگيم خوب نشده
ميترسم دوباره طوري رفتار كنم زده شه
اون شب بهش گفتم دلم ميخواد ازين به بعد توي هر روز جند دقيقه پيش هم بشينيم و حرف بزنيم مخصوصا درباره كارايي كه انجام داديم اگه ناراحت شديم دربارش بگيم
دوستاي من ميخوام از اول شروع كنم لطفا بگيد واسه بهبود و برگشت رابطمون چه كارايي ميتونم انجام بدم؟
چه شرطايي مثل قهر نكردن و هر روز حرف زدن بذارم؟
خواهش ميكنم راهنماييم كنيد
بگيد چه كار كنم اخلاقم درست شه؟
چه كار كنم اون درست شه؟هميشه باهام خوب باشه؟
چه كار كنم رابطمون خوب و پايدار شه؟
ازون بخوام چه كار كنه و چطوري باشه؟
چه راهكارايي ميتونم بهش بدم؟
توروخدا كمك كنيد به راهنماييتون شديدا نياز دارم
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام خواهر عزیز!
بنده به عنوان یه مرد، :305:
باید بگم مرد اگه حوصله نداشته باشه خودشو نمیخاد با چیزهای الکی که شاید برای شما خانومها مهم تلقی میشه وقت خودشون را تلف کنن. اما به خاطر اینکه شما ناراحت نشید سعی می کنن انجام بدن و وقتی با کنایه و ایرادات شما مواجه میشن از کوره در میرن.
ازشون وقتی حوصله ندارن کار نکشید. و چیزی رو تکرار نکنید. می تونید بعد از یه بار گفتن به طرق مختلف بهش یادآور بشید مثلا بار دوم یادداشت بزارید یا بعد جلوی چشمش بزارید.
علت بعدی ایرادات و قهر آقایون اون چیزی نیست که براش قهر کردن. مثلا امکان داره توی رابطه تون چیزی رو خواسته و شما بهش ندادین. این آقا روش نمیشه و غرورش اجازه نمیده دوباره بگه. سعی میکنه با ایراد و بهانه های خیلی پیش پا افتاده شمارو آگاه کنه. شاید نمیتونه و کار به دعوا و ... میکشه.
مردا که خودم هم جزوشون هستم حسودن! :311: آره حسود! مگه چیه؟
خانومم وقتی با خانوادش صحبت میکنه و به من اهمیت نمیده و منم تنها اونور نشستم حسودیم میشه. شاید به روی خودم نیارم اما سعی می کنم این موضوع رو توی دعواها و بهانه هام بهش بگم. چه مستقیم چه غیر مستقیم!
پس فکر نکنید خودتون احساس دارید و فقط باید ناز کنید. مرد هم دوس داره ناز کنه و بهش اهمیت بدن. اگه اینا درست بشه فکر کنم اکثر دعواها تموم بشه.
خوب بشینید با همسرتون صحبت کنید. اول ببینید چیکار کردید که ناراحت شده. شاید کاری نکردید اما برای حل مشکل گذشت کنید.
سرش داد نزنید. میدونم شاید سر شما داد بزنه اما چیکار کنه کلافه س.
زن آرامش مرده و مرد امنیت زن.
ببخشید خانوما من سعی کردم به عنوان یه مرد و مشکلاتشون خانوما رو کمک کنم و شاید کامل خانوما رو نشناسم.
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
خانومی...سلام
اشتباهاتت زیاده ...
اول از همه گریه رو بذرا کنار..تقریبا در هر پستی که ارسال میکنی مینویسی گریه کردم....!!
این کار خیلی روحیه مردت رو ضعیف میکنه....و از اون طرف تحملشو کم میکنه...مگه شما بچه ای که هر دری به تخته میخوره میشنی گریه میکنی؟
انقدر ضعیفی؟
میدونی همین گریه ها باعث از دست رفتا بیش از حد آب بدنت میشه..عصبیت میکنه...سردرد میاره...و در نهایت تحملت رو کم میکنه
پس میبینی با گریه ات هم تحمل اونو کم میکنی هم تحمل خودتو؟؟؟؟؟؟؟
اینم که گفتی زدم تو سرم و ....مصداق خود زنیه !
چرا اینکار رو میکنی؟
نمیتونی خشم و ناراحتیت رو کنترل کنی؟
زندگی با شرط و شروط نمیشه خانومی
همسرت هم باید راضی باشه.طرز مطرح کردنش خیلی مهمه.
از خودش راهنمایی بگیر...از خودش بپرس که چه چیزی رو دوست داره از سمت شما ببینه یا بشنوه؟نیازش چیه؟
شاید ایشونم مواردی رو مدنظر داره که از سمت شما بهش پاسخ داده نشده...
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام آقای javan2754... خوش اومدین به تالار همدردی، :328: بله شما درست میگید. منم جدیدا به این موضوع رسیدم که همسرم وقتی که از یکی از رفتارای من ناراحت میشه، سریع شروع میکنه به بهونه گیری. ولی یه سوال: شما چرا به روابط ما خانوما با خانوادومون حسادت میکنین؟(مگه ما به روابط شما با خانوادتون حسادت میکنیم؟؟؟!!!) من و همسرم بیشتر اختلافامون سر این مسئله هست، همیشه بهونه گیری شوهرم به طرز رفتار من با خانوادم. :302: البته چند وقته دارم رفتارام رودرست میکنم تا مشکل تازه ای دوباره پیش نیاد.:72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام دوستان
مريم جان نوشته هاتو خوندم
مي دونم گريه هام بده، هميشه سعي مي كنم خودم رو كنترل كنم
اما نميشه، دست خودم نيست، تحمل ندارم، فكر ميكنم راست مي گي ضعيفم :316:
الان بعد يك هفته هنوز باهم خوبيم، اما من از ته دل خوب نيستم
ديگه مثل قبل دوستش ندارم فكر كنم حسم هم ناشي از اينه كه فكر ميكنم اون مثل قبل دوستم نداره
انقدر به اين موضوع فكر كردم كه ديگه گاهي تو دلم ميگم ازت بدم مياد
ميترسم تو عصبانيت يهو اين جمله از دهنم بپره خدا اون روزو نياره
دوستاي گلم اين رو هم بگم كه خانوادهامون توي دوتا شهرستان جدا و با فاصله 4.5 ساعته هستن اما كاملا هم رو ميشناختن
و رابطه فاميلي داشتيم و مادر و پدرهامون خواهرو برادر نيستن اما واقعا مثل خواهرو برادرهاي هم هستن و علاقه و احترام خاصي بينشون بود و هست
و قبل اين وصلت رفت و آمد داشتيم البته بيشتر پدرو مادرها، يعني من اون زمانها شوهرم رو شايد سالي يك بار هم نمي ديدم
تا دو سال قبل از عقدمون كه ايشون بهم ابراز علاقه كرد و با كلي قول و خواهش و صحبت از عشق و علاقه چند سالش بعد از يكي دو ماه نظر مثبت من رو جلب كرد
البته جواب قطعي نداده بودم و قبل از عقد و ازدواجمون نزديك دو سال باهم دوست بوديم اما با رعايت ادب و بقيه مسائل و فقط با اطلاع يكي از اعضاي خوانواده
البته وقتي ميگم با صحبت از عشق چند سالش مطمئنم راست ميگفته چون اين حرفا رو با چرب زبوني بهم نگفت كلا آدم زبون بازي نيست و هجالتيه اصلا زبون بازي بلد نيست خيلي ساده حرف ميزنه عشقش رو هم ساده بيان كرد و من باور كردم
اما الان بعد 4.5 سالي كه ازون زمان ميگذره اون عشقي كه ميگفت رو انگار نميبينم
براش عادي شدم
منو يادش رفته
فقط دلم ميخواد يه بلايي سرم بياد تا دوباره منو يادش بياد عشق و علاقش يادش بياد اين دعاي هر روزمه
به تاپيك هركي سر ميزنم كلي راهنمايي از دوستان و كارشناسان ميبينم
اما نميدونم چرا به من سري زده نميشه
واقعا محتاج كمك و راهنمايي هستم
كسي جدي نميگيره اما واقعا حال خوبي ندارم مثل افسرده ها شدم
هيچ وقت نتونستم و الان اينجا هم نميتونم درست صحبت كنم و حرف دلم و حال واقعيم رو بيان كنم
واسه همينم هيچوقت كسي جديم نميگيره دارم دق ميكنم الانه كه اشكم دربياد
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام خانمي
اول بگم گريه كردن گناه هست و حرام .ميدونستيد رفتار شما تا چه اندازه در شوهرت اثر داره.وقتي ميبينه كه يك زن بي روح و افسرده با چشماني خيس روبروش نشسته خوب معلوم كه بهانه گير ميشه.
پاشو پاشو ببينم يالا اين رفتاراي مسخره رو همين الان بنداز دور
1- يك كلاس ورزشي مثل ايروبيك اسم بنويس
2- تو خونه به خودت برس آرايش كن و لباساي قشنگ بپوش و جلو آينه تا ميتوني به خودت نگاه كن و از زيبايي خودت لذت ببر تا ميتوني جلو آينه بخند و چهره خودت با لبخند نگاه كن
3- شاد و شنگول باش تا ميتوني به شوهرت عشق بورز و قربون صدقش برو حتي الكي بعد عادت ميكني بهش معتاد ميشي
مثبت فكر كن و اين قدررررررررررررر به خودت تلقين نكن كه افسرده اي تو افسرده نيستي خودت دوست داري باشي
شوهرت رو محكم در آغوش بگير و وجودش حس كن انرژي مثبت ازش بگير بدنش بو كن و خودت رو در وجودش احساس كن بهش بگو دوست دارم بدون تو نميتونم زندگي كنم
شاد باش بخند شاد باش ششششاد شششششاد:311:
شاكر باش و عاشق
يا حق
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
شما درست میگید که گریه کردن خوب نیست ولی منم مثل نیلو خیلی زود گریم میگیره، اصلا بیشتر وقتها که دارم با همسرم حرف میزنم بغض دارم، و یا حتی اینجا تاپیک های کسی رو میخونم که حتی زیاد هم ملال آور نیست جلوی همکارام گریم میگیره. اگه بیشتر من و نیلو رو راهنمائی کنید تا چیکار کنیم مخصوصا جلوی همسرامون گریه نکنیم از همتون ممنون میشم.
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
يكي از دلايل گريه و اصلي ترين دليلش احساس ضعف هست يعني وقتي كسي اون قدر ضعيف هست كه هيچ كاري از دستش بر نمياد گريه ميكنه و من فك نكنم شما تا اين حد ضعيف باشيد اصلا فكر نكنيد كه گريه روي مردها اثر ميزاره نه اونا وقتي گريه شما رو ميبينن از اينكه يك زن ضعيف دارن افسوس ميخورن. پس خودتون جلو شوهرتون ضعيف نشون ندين.اين حرفها همش تلقين بايد از درون خودتون قوي كنيد ما زنا از بس زدن تو سرمون فقط به گريه فكر ميكنيم والا به خدا 1000000 تا راه ديگه هست كه گريه نكنيد. مثل يك زن عاقل و فهيم رفتار كنيد تا شوهر روتون حساب كنه نه اينكه شما رو به چشم يك بچه ببينه .ارزش زن بودن خودتون حفظ كنيد و محكم باشيد تو را به خدا اين بچه بازيها رو بذاريد كنار.با گريه مشكلي حل نميشه منم خودم يه زماني همينطور بودم ديدم بدتر شد حالا تبديل شدم به يك زن شاد و خنده رو و هر وقت با شوهرم بحثم ميشه نه تنها گريه نميكنم بلكه طوري رفتار ميكنم كه روم حساب ميكنه و ميفهمه كه اشتباه كرده.خانمها سياست داشته باشيد اين قدر ضعيف عمل نكنيد.
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
دوست عزیز میدونی چرا راهنمایی نمیشی؟ چون فکر کنم همه خسته شدن بس که اومدن خوندن که تو هی گفتی " گریه کردم...":316: همه هم هی میگن گریه نکن، شما باز کار خودت رو میکنی،
انتظار داری یکی معجزه کنه، رفتار همسرت خوب بشه و... خودت باید همه چیز رو درست کنی. ببین عزیزم، منم مثل شما بودم، خیلی زود اشکم در میومد، اما به یه جایی رسیدم که دیدم واقعاً دارم شوهرم رو از خودم دور میکنم و دل زدگیش رو احساس کردم، واسه همین هم یه " ایست" به خودم دادم و الان از آخرین باری که گریه کردم، حدود یه ماه میگذره، اونم بخاطر دعوا و قهر نبود، وقت رفتنش بود و از سر دلتنگی. :302:فکر هم نکن زندگیم گل و بلبله و دلم خوش. من هم این روزا مشکل زیاد دارم اما میدونم با گریه حل نمیشه.
شما کاری کردی که گریه ات واسه همسرت شده یه چیز اعصاب خورد کن و تکراری درحالی که میتونستی کاری کنی که گریه ات اونقدر خاص و باارزش باشه که تا اشک از چشمات میاد، دل اون بلرزه. وقتی مدام ناله میکنی و اعتراض میکنی و گریه، انتظار داری اون هی بیاد قربون صدقه ات بره؟ مگه میشه قربون صدقه کسی رفت که همیشه بی انرژی و ناراضیه؟
قطعا همسرت تقصیراتی داره، مثل خودت. حتما اون هم بخشی ار رفتارها و حرفهای تورو درست درک نمیکنه اما اینجا طرف حساب همه تویی، نه اون. تو عوض شو و ایراداتت رو درست کن بعد اگر اون عوض نشد بیا اینجا بگو.
یه چیز دیگه، فکر کنم باید خیلی جدی به این فکر کنی که تو دیگه دوست شوهرت نیستی، الان وظایف همسری بر عهده توه. تو رو خدا قبل اینکه شوهرت روت هیچی حساب نکنه به خودت بیا و سعی کن عاقلانه برخورد کنی. خانوومی کن برای شوهرت و اونقدر بالغ و منطقی برخورد کن که روی تو به عنوان شریک زندگی حساب کنه نه یک دختربچه غرغرو. هی با خودت تکرار نکن " دوستش ندارم" اتفاقاً بشین خاطرات خوبتون رو مرور کن، از خوبی هاش بگو/
و آخرین مطلب: فکر میکنم تو مدام داری سعی میکنی دلسوزی و ترحم همسرت رو جلب کنی، گریه هات و خودزنی نشانه همینه، و این که کاش یه بلایی سرت بیاد که بهت توجه کنه. عزیزدلم این افکار خیلی کودکانه است و مال دخترهای نوجوونه نه من و شمایی که مسئولیت همسری رو به عهده گرفتیم. کاری کن همسرت جلب اراده و قدرت و خانومی تو بشه نه ضعف و نیازت. باور کن مردا از زنهای ضعیف و آویزون بدشون میاد.
کاش مریم 123 بیاد برات بنویسه، نوشته هاش آرامش بخش و راهنما است. حرفای بچه ها رو فقط نخون، بهشون فکر کن:305:
محکم باش دختر خوب، تو میتونی. امیدوارم یه روزی بیای بگی دیگه نه گریه میکنم، نه منت کشی، نه قهر
خوشبخت شی:46:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام خانومی
یه کار خیلی خیلی اشتباهی که میکنی این ذهن خونیه همسرته...یه نگاهی بکن...
خودت میبری و میدوزی...میگی اون حس دوست داشتنو ندارم چون حس میکنم اونم دوستم نداره....تو مگه از دل همسرت خبر داری؟ببین جمله ات رو...
ديگه مثل قبل دوستش ندارم فكر كنم حسم هم ناشي از اينه كه فكر ميكنم اون مثل قبل دوستم نداره
همش فکر منفی...
و قطعا مطمئن باش همسرت از حس بدی که تو بهش داری خبرداره....مگه به انتقال انرژیهای مثبت و منفی اعتقاد نداری...؟
این حس بدی که داری صد در صد روی رفتارت تاثی میذازه و مطمئن باش همسرت میدونه و فهمیده...
این حس بد ممکنه کار دستت بده ها ! از ما گفتن بود ...
خانومی شما هم در ایجاد این حس (که میگی دیگه اون عشق و علاقه قبلی رو نداره) خیلی مقصر بودی...
خیلی متاسفانه ضعیفی و این ضعیف بودنت جلوی خوب زندگی کردنت رو میگیره...اون داره بهت غلبه میکنه...به روحت..روانت...اعصابت...
از همین امروز شروع کن...مگه یه ادم بالغ نیستی؟
مگه اراده نداری؟
مگه بار مسئولیت یه زندگی رو قبول نکردی..؟
همسرت ازدواج کرده...یه دختربچه نگرفته که دم به دقیقه در حال گریه کردن باشه...
خانومی...یکی از علتهایی که کارشناسان به برخی تاپیکا اصلا سر نمیزنن و نظر نیمدن اینه که میدونن نظر هم بدن کسی گوش نمیکنه...
ما کارشناس نیستیم اما به شما میگیم این گریه های مکرر برای تداوم زندگیتون خطرسازه...اما شما بازم میای میگی نه..نمیشه..نمیتونم...آخ ! الانه که اشکم دربیاد !
همسرت به ارامش در منزل نیاز داره...به اندازه کافی در این دود و دم و در این گرونی و سختی داره زحمت میکشه..دوست داره وقتی میاد خونه ارامش داشته باشه...نه اینکه با خودش بگه :
وای الان برم خونه..نیلو دو باره میخواد بزنه زیر گریه
من بهت گفتم گریه های مکرر شما ایشون رو هم ضعیف میکنه و تا خودت نخوای کسی نمیتونه بیاد کمکت کنه
نمیتونیم که برات آمپول ضد گریه بزنیم..میتونیم؟!
فقط بهت میگیم نکن...و این خودتی که باید بدونی شمایی که بله رو گفتی و قراره مایه ارامش همسرت باشی این راهی رو که در پیش گرفتی غلطه
من اصلا به اختلافاتتون کار ندارم..شما در درجه اول باید ببینی میتونی موضوع به این سادگی (گریه کردن ) رو بذاری کنار یا نه...
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
از همتون ممنونم
مخصوصا مریم جون
از امروز دیگه گریه نمی کنم، حرفاتونو دوباره میخونم و بهشون فکر میکنم و عمل میکنم
کتاب 2 جلدی آنچه باید درباره مردان و زنان بدانیم رو خریدم از امروز میخونم
فقط خواهش میکنم تنهام نذارین خیلی ضعیفم هیچی بلد نیستم
به راهنماییاتون نیاز دارم
بهم میگین روش خوندن این کتاب چه طوری باشه تا بهترین نتیجه رو بده؟
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلوجان سلام
خیلی خوبه کتابها رو تهیه کردین.معلومه بالاخره تصمیم جدی برای تغییر گرفتی:104:
اول از کتاب (رازهایی درباره مردان) شروع کن. این کتاب خیلی به زبان روان نوشته شده و کاملا کاربردی.
مثال خیلی داره که درکش رو راحتتر میکنه.
یه ماژیک داشته باش و جملات مهم و کلیدی رو پررنگ کن. بعد از تموم شدن هر فصل جملات مهم که پررنگ شده رو روی فلش کارتها بنویس(کاغذهای کوچک چسب دار یا هر نوع که دوست داری).
کاغذ ها رو روی یه صفحه یا دیوار نصب کن(جایی که اگر مهمون میاد تو دید نباشه اما خودت مدام ببینی)
این نکات رو مدام دوره کن تا ملکه ذهنتون بشه. از طرفی همسرتون هم ناخوداگاه میبینه و کنجکاو میشه.
کتاب یکسری تست و تمرین هم داره که حتما انجام بدید.
قبلا هم گفتم فعلا به همسرتون اصلا در مورد "کتاب زنان "چیزی نگید اگر خودشون پرسیدن و خواستن مطالعه کنن. میتونید کتاب رو کادو شده تقدیمشون کنید.
بعد از اینکه این جلد رو خوندید بیاید تا در مورد جلد(رازهایی درباره زنان) صحبت کنیم
موفق باشید:72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام اقا احسان
شما چقدر راحت در مورد طلاق صحبت می کنید !!!!یعنی همه مردا اینجوریند؟
از حرفای همسرتون معلومه که فقط به فکر بیشرفت زندگیتون هستند اما خواستشون رو بد بیان می کنند که یک دلیلش شاید دید بد و جبهه گیرانه خود شما باشه
متلا در مورد همین موضوع خونه ،کاملا خواسته به جایی هست چون اگه الان تونستی به عنوان یه اولویت از الان به فکرش باشی و واسش برنامه ریزی کنی شاید بتونی صاحب خونه شی وگرنه تا اخر عمر مستاجری
اگر میگه از بابات کمک بگیر هم حرف بی منطقی نیست اولین شخص و نزدیکترین فردی که می تونید ازش کمک بگیرید(در حد وسعش)بدرتونه ایشون در برابر شما و متولد شدن شما مسئولند البته باز هم می گم در حد وسعش
اگر هم توانایی کمک کردن ندارند به همسرتون با منطق و مهربونی بفهمونید که خواستش برا شما مهمه و دلتون می خواد از بدرتون کمک بگیرید ولی بدرتون شرایطش رو نداره
منظورم اینه جبهه نگیرید بگید بابام نداره یا ... چون ایتجوری اون فکر می کنه شما به جا اینکه به فکر زندگیتون و ایندتون باشید دلسوزی بی جا واسه بدرتون می کنید
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام عزيزم
مشكل اصلي خودت هستي كه خودت باور نداري يا ميگي ضعيفم يا ميگي افسرده هستم يا هيچي بلد نيستم
ببينم تا حالا شده در مورد خودت يك درصد مثبت فكر كني؟اگر اين طرز فكرت كنار نزاري مشكلت حل نميشه صادقانه بهت ميگم واقعا حل نميشه اول خودت اصلاح كن
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام بچه ها
از وقتي تصميم گرفتم درست شم و ديگه گريه نكنم و كتاب بخونم كمتر از يك ماه ميگذره و تو اين مدت روزاي خوبي داشتيم حتي انگار مسعود هم سعي ميكرد خوب تر باشه
سعي كردم جلوي گريه هام رو بگيرم نيمي ازون كتاب رو هم خوندم
واقعا رابطه خوب و گرم و صميمي داشتيم
يكي دوبار بحث كوچولو داشتيم
اما ادامه ندادم و قهر نكرديم اما اون تا يك روز قيافه ميگرفت كه من با عادي رفتار كردنم باعث ميشدم دوباره به حالت اول برگرده
غير ازين دو مورد واااقعا روزاي خوبي داشتيم از همتون ممنونم
حتي من قبلها هميشه دلم ميخواست اون از سر كارش بهم زنگ بزنه يا اس ام اس بهم بزنه يا حالم رو بپرسه اما هميشه تا كاري نداشت سراغي ازم نميگرفت
اما تو اين مدت مخصوصا اين يك هفته آخر گاهي بي دليل زنگ ميزد گاهيم من زنگ ميزدم حتي يك بار زنگ زد گفت دلم تنگ شد!
اينو فهميدم كه اگه خودم چند بار زنگ بزنم مسعودم ياد ميگيره و جزئ قوانينش ميشه
اينا رو گفتم كه بدونيد چقدر سعي كردم و خوب شديم
اما وقتي بحثاي كوچيك پيش مياد حالم خيلي بد ميشه
و وقتي خودمو كنترل ميكنم و گريه نميكنم و دوتامونو دعوت به آرامش مي كنم واقعا حالم بد ميشه
دلم ميخواد بهش بدو بيرا بگم
آخه وقتي باهم خيلي خوبيم خوب خوب يهو قاطي ميكنه ديوونه ميشم نا اميد ميشم
ديشب داشت پشت كامپيوتر بازي ميكرد يه اس ام خنده دار بهش رسيد برام خوند ولي من متوجه نشدم و يكي دو بار پرسيدم يعني چي انگار كلافه شد اما خنديد گفت هيچي ولش كن
همينطور كه ميخنديديم نا خواسته جلوي ديدشو گرفتم يكم با عصبانيت گفت برو كنار منم خيلي بهم بر خورد با ناراحتي گفتم چرا به خاطر بازي سرم داد ميزني و رفتم تو قيافه
بازيشو قطع كرد ارومتر گفت من كه داد نزدم منم گفتم ناراحت ميشم اينطوري گفت داد نزدم اما من همونشكلي موندم يهو با عصبانيت گفت نيلو داري اعصابمو خورد ميكني عصبانيم ميكني
منم آروم گفتم وا چرا زود و الكي قاطي ميكني دادو بيداد ميكني من كه چيزي نگفتم گفتم اينطوري نباش يهو الكي داد نزن
با عصبانيت گفت گفت داد نزدم حالا هي گير بده هي تو بگو داد زدي تا عصباني شم حالا عصباني شده بودا عصبانيت از چشماش ميريخت (تو اين لحظه ها خيلي ميترسم)
دستمو آروم به نشونه سكوت گذاشتم رو لباش و گفتم طوري نشده كه فقط ميگم زود عصباني نشو گفت خوب بوسيدمش و اومدم كنار
اما دلم پر نفرت و بغض و ناراحتي شد نشستم سر كارم و هيچي نگفتم اما حالم خيلي بد شد داشتم ديوونه ميشدم آخه منم يه ظرفيتي دارم
واقعا اعصابم خورد ميشه وقتي خيلي باهم خوبيم يهو اينطوري ميشه
تا يه ساعت هركي كار خودشو انجام داد اما دوتامون تو قيافه بوديم بعدش من خيلي عادي باهاش رفتم خوابيديم و مثل هر شب بغلش كردم اما اون نه بيشتر از من تو قيافه بود
اما نصف شب تو خواب انگار يادش رفته باشه چند بار بغلم كرد حتي يه بار منو بوسيد اما صبح كه بيدار شد مثل روزاي قبل نبود تو قيافه بود اما همو بوسيديم و با قيافه گرفته رفت اما من خيلي عادي رفتار كردم
يك ساعت پيش هم بهم زنگ زد! گفت چه كار ميكني و گفت خونه چيزي لازم نداريم گفتم نه گفتم ناراحتي گفت نه گفتم چرا صدات ناراحته گفت خسته ام
حالا من دارم عادي رفتار ميكنم اما اگه اون همينطور قيافه بگيره كم كم عصباني ميشم ديگه داره طاقتم تموم ميشه
توروخدا بگيد چه كار كنم بگيد مشكل ما چيه؟؟؟؟؟
بگيد كجاي كارمون ايراد داره؟؟؟؟؟
راهنماييم كنيد
بگيد ديگه چه كار كنم؟؟؟؟
خيلي كلافه و نا آرومم
لطفا هر كي ميتونه زودتر راهنماييم كنه شوهرم چند ساعت ديگه مياد خونه دوست ندارم اين روزاي خوبمونو از دست بدم دوست ندارم احساسات منفيم برگرده دوست ندارم اون روزاي تلخ برگرده
خواهش ميكنم راهنماييم كنيد
هر ايرادي تو من و رابطمون ميبينيد بگيد؟؟؟
ميخوام خوب شم ميخوام خوبتر شيم نميخوام دوباره خراب شه
چه كار كنم انقدر زود عصبي نشه؟؟
خيلي نا ارومم كمك ميخوام خواهش ميكنم:323::323::323::325::325::325:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلو جان سلام
خوشحالم که زندگیتون خوبتر شده عزیزم :46::43:
دیشب کارت خوب نبوده که وقتی داشته بازی میکرده جلوی دیدش رو گرفتی.نه اینکه کارت بد بوده، نه اصلا ، ولی وقتش نبوده .
خوب اذیتش کردی اونم یکم لحنش رو تغییر داده گفته برو کنار .اگه اونم با تو همین کارو کرده بود شاید تو هم همین عکس العمل رو داشتی ولی اونم منظور خاصی نداشته .
يكم با عصبانيت گفت برو كنار منم خيلي بهم بر خورد با ناراحتي گفتم چرا به خاطر بازي سرم داد ميزني
خیلی همه چی رو جدی میگیری عزیزم. باور کن زندگی ارزش این ناراحتی ها و غصه ها رو نداره . به خاطر مسائل کوچیک و خیلی خیلی پیش افتاده خودت رو ناراحت نکن .
حالا هم که اومد خونه ، خوشحال باش و خودت رو خیلی معمولی نشون بده .اگه ناراحت بشی دوباره این موضوع کشدار میشه .
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلو جان سلام
دوستان راهنمایی خوبی برات گذاشتن و شما هم کمابیش سعیت را انجام دادی تبریک عزیزم
به نظر من سعی کن وقت فراغت خودتو با یک سرگرمی که دوست داری پر کنی
وقتی انسان کار مورد علاقشو انجام بده احساس خیلی خوبی داره و بهتر مشکلات رو مدیریت میکنه
در رابطه با همسرت تمام تلاشت را روی قطع سیکل قهر و آشتی بزار
فکر نکن بحث و دلخوری نباید باشه بلکه سعی کن موقع ناراحتی یا بحث مرزی قرار بدی
یعنی گفتگوی روزمره رو انجام بده اما سر وقتش مذاکره کن
در آخر تاکید میکنم قهر هیچ نتیجه ای نداره پس از زندگیت حذفش کن
دوست عزیزم برات شادی و موفقیت آرزومندم:72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
درود بر دوستان عزیز
خیلی خیلی خوشحالم آبجی نیلو داری رشد میکنی قد میکشی و بزرگ میشی همینجوری ادامه بده :104:بعنوان یه مرد میگم ماها واقعا از زنای ضعیف و گریه کن خوشمون نمیاد نیگا نکن همش تحکم میکنیم اخم میکنیم اینکارو کن یا اونکارو همش باد خالیه اتفاقا دوس داریم بعضی وقتها همسرامون نظر بدن مخصوصا مخالفت کنن اینجوری فکر میکنیم میتونیم روشون حساب کنی.:163: اینم بدون یک: 5سال طول میکشه با رفتارای هم آشنا بشین و شماره دو:حتی 50% تفاهم هم داشته باشین واقعا خوبه خیلی خوبه فکر کنم شما دارین.راستی تا یادم نرفته بگم از اون نوشته رفتی توی اتاق بعد اینکه جلو مامان گریه کردی زدی توی سرت اونم زد توی سرت بغلت کرد و خوابیدین نظر شخصیمه:یه لحظه واقعا حس کردم همسرت دوست داره خیلی هم دوست داره فقط میخواد شادت کنه و همیشه بخندونت وقتی میبینه ناراحتی و شاد نیستی هم فکر میکنه قوی نیستی هم فکر میکنه شووهر خوبی واست نبوده :311: آی با این کلمه شووووووووهر حال میکنم وقتی کش میاد :311:
:323: ایشالله رابتطون از اینی هم که هست بهتر بشه خیلی بهتر دفعه بعدی بیای از شادی و خنده هات بگی دلمون شاد شه بخدا دلم پوسید از بس توی تالار ناله شنیدم :311:
شاد و پیروز و سربلند باشی در پناه ایزد منان بدرود:72:
ديشب داشت پشت كامپيوتر بازي ميكرد يه اس ام خنده دار بهش رسيد برام خوند ولي من متوجه نشدم و يكي دو بار پرسيدم يعني چي انگار كلافه شد اما خنديد گفت هيچي ولش كن
همينطور كه ميخنديديم نا خواسته جلوي ديدشو گرفتم يكم با عصبانيت گفت برو كنار منم خيلي بهم بر خورد با ناراحتي گفتم چرا به خاطر بازي سرم داد ميزني و رفتم تو قيافه
بازيشو قطع كرد ارومتر گفت من كه داد نزدم منم گفتم ناراحت ميشم اينطوري گفت داد نزدم اما من همونشكلي موندم يهو با عصبانيت گفت نيلو داري اعصابمو خورد ميكني عصبانيم ميكني
منم آروم گفتم وا چرا زود و الكي قاطي ميكني دادو بيداد ميكني من كه چيزي نگفتم گفتم اينطوري نباش يهو الكي داد نزن
با عصبانيت گفت گفت داد نزدم حالا هي گير بده هي تو بگو داد زدي تا عصباني شم حالا عصباني شده بودا عصبانيت از چشماش ميريخت (تو اين لحظه ها خيلي ميترسم)
دستمو آروم به نشونه سكوت گذاشتم رو لباش و گفتم طوري نشده كه فقط ميگم زود عصباني نشو گفت خوب بوسيدمش و اومدم كنار
اما دلم پر نفرت و بغض و ناراحتي شد نشستم سر كارم و هيچي نگفتم اما حالم خيلي بد شد داشتم ديوونه ميشدم آخه منم يه ظرفيتي دارم
================================================== ================
اینو جا انداختم بگم
خوب شد دیدم بخدا من جای شوهرت بودم قاطی میکردم هیچی با کیبورد میکوبیدم توی کلت :311: اه آخه این چه اخلاق زشتیه داری خوب ما مردا به کامپیوتر علاقه داریم یا فوتبال یا خبر سیاسی اقتصادی(خودم عاشقشم نباشه دق میکنم) اینو چرا نمیخواین متوجه بشین:302: دیگه اینکارو تکرار نکنی هیچوقت.بعدشم خیلی پررویی شب کنار هم میخوابین بغلت میکنه از خوابش میزنه نصف شب بیدار میشه بغلت میکنه بوست میکنه بازم طلبکاری؟!!!!!!!! واقعا پررووووووووووووووویی اینکه نصف شب بیدار شده بوست کرده میدونی یعنی چی؟یعنی نتونسته بخوابه یعنب دوست داره یعنی بفکرت بوده از دلت در بیاره اونوقت تو چیکار میکنی؟میری جلوی کامپیوترش هی اذیتش میکنی خوب نکن خواهر من نوکرتم نکن هرکی باشه قاطی میکنه :72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام نیلو جون .من هم مثل تو اوایل زندگیم خیلی زودرنج بودم و همه چی بهم برمیخورد.زودی گریم میگرفت و انتظار داشتم شوهرم با دیدن گریه هام منت کشی کنه و... اما تو خودت بهتر میدونی که نتیجه عکس اونی میشه که ما میخواهیم.یه بار از شوهرم پرسیدم که تو چرا نسبت به ناراحتی و گریه های من بی تفاوتی؟ جوابی ک بهم داد انقدر تکان دهنده بود برام که از همون زمان به بعد تصمیم گرفتم این رفتارمو کنترل کنم.
و اما جواب همسرم: اون گفت تو فکر میکنی که من نسبت به گریه ها و کج خلقیهات بی تفاوتم.اما در حقیقت این عکس العملهات انقدر برام سخت و زجر آوره که نمیتونم تحمل کنم و برای کمتر شکسته شدن اون محل رو ترک میکنم.
اون بهم گفت که به عنوان یه مرد چه حس بد و وحشتناکی بهش دست میده که نمیتونه همسرش رو خوشحال کنه ومدام اونو عبوس و ناراحت میبینه.اینو یه مرد به حساب ضعف و ناتوانی خودش میبینه .اون حس مرد بودن و حامی بودنش به خطر میفته که همچین واکنشهایی بروز میده.
اصلا پاشنه آشیل شخصیت مردها همینه که چیزی حس کنند یا عکس العملی ببینند که نقشها و تواناییهاشون به عنوان یه مرد زیر سوال بره. با مطالعه همون کتابهایی که تهیه کردی خواهی فهمید که مردها بر خلاف تصور ما که نسبت به خیلی چیزها اونها رو بی تفاوت میبینیم خیلی هم حساسن اما زبون خودشون رو برای بیان خواسته ها ،احساسات و دریافتها و بازخوردهاشون از مسایل دارند.اگه شوهرتو به عنوان یه مرد خوب بشناسی حتما زبان واکنشهای اون رو هم خواهی شناخت و تنش بینتون کمتر میشه.
یه توصیه کوچولو هم که دارم اینه که بین شوخیهاتون هیچوقت عکس العملی نشون نده که تو ذوقش بخوره.مردها زنهای شوخ و با جنبه رو خیلی تحسین میکنند.
موفق و شاد باشی و امیدوارم اگه دیگه اشکی از چشمت سرازیر شد اشک شوق باشه نه چیز دیگه.
راستی یه چیزی برای آقای خاله قزی تازه معنی حرفتون توی تاپیک می خواهم شوهر بهتری باشم رو فهمیدم.منظورم اینه که میگفتین آدم شیطونی هستم.از شیوه جواب دادن به تاپیک نیلو و بچه های دیگه فهمیدم.کاش همه شیطنت آقایون در همین حد بود.:311:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام دوستان
اولش بگم که اون روز با عادی برخورد کردن من اون هم عادی برخورد کرد اما کمی قیافه خسته داشت که من بهش پیشنهاد دادم باهم بشینیم پشت کامپیوتر و بازی کنیم تو بازیم کلی خندوندمش و بنده بازیرم بردم و خلاصه دوباره برگشت به حال روزای قبلش و آروم و مهربون شد.
اما من دو سه روزی ازین اتفاق غم داشتم که کم کم خوب شدم الان هم روال عادی زندگیمون طی میشه و خدارو شکر خوبیم تازه گریه هامم کنترل میکنم
اما دوتا مشکلی که هست:
1) باز هم گاهی یهو قاطی میکنه دوروز پیش اینطوری شد اما ایندفه قیافه نگرفتم بغض داشت خفم میکرد اما رفتم جلوش گفتم هیس آروم باش آروم آروم منطق داریم حرف میزنیم مشکل و درست میکنیم نیازی به عصبانیت و دلخوری نیست گفت باشه و بعد یه مدت آروم شد
انجور وقتا خیلی عصبی میشم مخصوصا که جلوی گریم رو هم میگیرم بیشتر بهم فشار میاد
چه کار کنم یهو قاطی نکنه عصبی نشه؟
2) اما من بیشتر ازین آرامش میخوام
احساس عادی و تکراری بودن دارم
عشقولانگی میخوام
الان حتما با خودتون میگید خوشی زده زیر دلش اما واقعا میگم این حسا خیلی اذیتم میکنه
تا جایی که گاهی باعث می شه بداخلاق شم اما دلیلشو نمیتونم بهش بگم
مثلا دلم میخواد عشقشو به زبون بهم بگه که دوستم داره عاشقمه بگه خوشگل شدی و ....
دومم اینکه آقای خاله قزی و بقیه دوستان اونجایی که گفتم جلوی دیدشو گرفتم کاملا نا خواسته بود و به هیچ عنوان قصد اذیت نداشتم کلا اینطوری اذیت نمیکنم .
در ضمن از همه دوستایی که تا حالا کمکم کردند تشکر میکنم از صمیم قلب براشون آرزوی خوشبختی میکنم و ازشون بازم تقاضای کمک دارم
خیلی گلید
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
آفرین نیلو جان ، خیلی خوب داری پیش میری .
راجع به اینکه میگی زندگی عشقولانه میخوای :
در زندگی زناشویی وقتی یک نفر سعی کنه دل همسرش رو به دست بیاره و کارای مورد علاقه همسرش رو انجام بده خودش هم با شادی همسرش شاد میشه .
به نظرم ببین همسرت به چی علاقه داره ...
سعی کن سورپرایزش کنی ، مثلا با یک غذای خوشمزه که دوست داره و تزیین خیلی جالبش ...
یا اگه به کتاب علاقه داره یا هر چیز دیگه ای براش بخر و بهش هدیه کن...
یا وقتی یک کاری انجام میده که متوجه میشی به خاطر تو بوده با ایمیل زدن یا نوشتن یک یادداشت کوچک ازش تشکر کن ...
این تاپیک هم به نظرم بهت کمک میکنه ،lمیتونی ازش ایده بگیری.
جزئی ترین و کم هزینه ترین کارهائی که باعث بهبود روابط می شه
http://www.hamdardi.net/thread-19348.html
موفق باشی :72:
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
یکی از دوستان بهم گفته بود چون حرف گوش نمیدم کسی بهم سر نمیزنه و کارشناسا هم نظر نمیدن
حالا که حرف گوش میدم هم کسی بهم راهنمایی نمیده!!!!!!!!!!!!!
نه الان کمک نکنید و راهنمایی نکنید
منتظر باشید که کسی با یه مشکل بزرگ و طلاق بیاد تا باهاش همدردی کنید و همه گناهارو هم بذارید گردن خود بیچارش
هر روز میام سر میزنم اما هیچ خبری نیست
آدمو درک نمیکنید
فکر میکنید فقط کسی که تو مرز طلاقه داره زجر میکشه
درحالیکه هر کسی به اندازه توانش تو هر مشکلی که داره زجر میکشه حتی مشکل کوچیک با طاقت کم
واقعا تو کاراتون موندم......!!!!!!!!!!!!!!!!!
با این همه توجهتون!!! انگیزه ای برام نمیمونه تا مشکلات دیگم رو اینجا بازگو کنم
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
نیلو جان چه قدر زود ناراحت میشی این همه برات نظر گذاشتم که برو تاپیک من ببین کلا دو نفر هم جواب ندادن ولی من خوشحال وخندانم و گله هم نمیکنم عزیزم
خودت باید راه زندگیت رو پیدا کنی که خدا رو شکر هم پیدا کرید وباید تمرین کنی و تمرین کنی تا بتوی بحرانها رو مدیریت کنی
کارگاه های این سایت خیلی مفیده دوستم اونها رو بخون وسعی کن نظر کارشناسا رو تو زندگیت پیاده کنی
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
اومدم از حرفایی که زدم معذرت خواهی کنم
چند روزه میخوام بیام بنویسم اما خجالت میکشیدم حتی خجالت کشیدم مثل قبل بنویسم سلام دوستان من!
واقعا از همه عذر می خوام نمی دونم چرا این کارو کردم بیشتر وقتا با همسرم همین برخورد رو دارم
نمیدونم چی میشه یهو هرچی به ذهنم میاد رو میگم و نمیدونم چی میگم بعد که آروم میشم میفهم اشتباه کردم
:163:
تحملم کمه.
زود قاطی میکنم (مثل همسرم!)
آیا بخشیده میشم؟ و اجازه دوباره نوشتن رو دارم؟
غیر از اینجا جایی رو برای حل مشکلاتم ندارمم
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام نیلو جان
خوشحالم که با این متنی که نوشتی باعث شد به کم طاقتی خودت پی ببری.
به خدا زندگی خیلی ها همش قهر و آشتی است و ما خانوم ها خیلی خودمون رو اذیت می کنیم . سعی کن از این به بعد آرامشت رو بیشتر کنی
برات دعا می کنم چون از این بیشتر راهنمایی بلد نیستم فقط می دونم از بالا که نگاه می کنی این مشکلات خیلی کوچیکه .
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام نیلو جون.
با توجه به صحبتها ی اخیرت اینطور به نظر میاد که روابطت با شوهرت نسبت به سابق بهتر شده یا حداقل داری تلاشتو میکنی که بهتر بشه. اما روی یه نکته ای خیلی خیلی باید بیشتر کارکنی کنترل خشم و احساسات منفی زودگذرته.میدونی چرا میگم زودگذر؟ چون حرفهای خودت ثابت میکنه که زودی از عکس العملت پشیمون میشی. یعنی بعد اینکه به نوع رفتارت فکر کردی تازه متوجه ضعفهای رفتاریت میشی.
تو باید انقدر روی این مهارت کنترل فکر،خشم و زبان کار کنی تا این پروسه ناخودآگاه توی ذهنت قبل انجام عکس العمل طی بشه.یعنی یه ثانیه قبل از شرکت توی هر سیکل رفتاری معیوب همه پیامدها و زیانهای ناشی از رفتارت رو از جلوی چشمات بگذرونی.
یه کم اولاش سخته اما چندباری که این کارو کردی بقیش میشه ناخودآگاه و از روی عادت.
یه چیزی توی اون لحظه به خودت یادآوری کن که تو نباید عصبانی بشی.یه ذکر یا فرستادن صلوات باعث میشه به مبدا نزدیکتر بشی و همین تو رو به آرامش میرسونه.
منتظر خبرهای خوب ازت هستیم.
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلام
من دوباره برگشتم
اما اینبار خیلی داغون تر از قبل
نا امید تر از قبل
دیگه بریدم
هیچ احساس خوبی بهش ندارم، از دستش خسته شدم
حالم ازش بهم میخوره، دیگه دوستش ندارم، دیگه مثل قبل بهش وابسته نیستم
تو این مدتی که نبودم سعی کردم به حرفاتون عمل کنم به قولم عمل کنم
دیگه مثل قبل گریه نکردم، آرومتر بودم سعی می کردم حرف بزنم
اما فایده نداره دیگه تحملم تموم شده ازش بدم میاد دیگه مثل قبل نیست
ازش متنفرم، اگه وقت غذا خوردن زبونش بسوزه خوشحال می شم،
جاییش زخم شده بود خوشحال شدم تو دلم گفتم دلم خنک شد حقته
همه زندگیم شده آرزو و رویا همش باید به داشتن چیزایی که میخوام تو رویا فکر کنم
همش تو قیافست، مشکل مالی داریم، همش باید حرف اون باشه
همه چی باید میل اون باشه، اعتماد به نفسم از صفر رسیده به زیر صفر
همه اینارو دارم تو تنهایی با گریه می نویسم واقعا دیگه ازش بدم میاد خیلی خستم
غیر از اینجا جایی واسه کمک گرفتن ندارم
-
RE: دعوا و قهرهاي الكي و تموم نشدني
سلا نیلوو جان. ناامید نشو توی مسیر سازندگی. باز هم بجنگ. ولی به پر و پای شوهرت نپیچ،مواقعی که خسته س باهاش بحث نکن. خواسته هات رو بگو ولی خیلی آروم.خیلی نرم. مثلا بگو وقتی حس میکنم بی حوصله ای حوصله منم سر میره آخه من خیلی تورو دوست دارم و دوست دارم خوشحال باشی.
اصلا زود از کوره در نرو که......
کمم این جمله رو تکرار کن که ازش متنفرم،:305: حواست باشه که گفتار آدم روی رفتارش تاثیر مستقیم میذاره.
به جنبه های مثبت رابطه تون فکر کن، زووم نکن روی معایب که هم خودت اذیت میشی هم همسرت
موفق باشی:72: