فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام
من تازه عضو همدردی شدم تعدادی از پست ها رو خوندم دیدم دوستان راهنمایی های خیلی خوبی میکنن
راستش منم اونقدر مستاصل شدم که نیاز شدید به راهنمایی و مشاوره دارم
من از اول نامزدیم با خانواده همسرم مشکل داشتم اما خیلی تحمل می کردم نا گفته نمونه به همسرم خیلی گله میکردم اوایل چشمشو روی همه بی احترامی های اونا میبست مدام به من می گفت مگه چه کار کردن ؟ من که نشنیدم ! تو حساسی .
تو بد برداشت کردی و.. ولی به مرور متوجه شد
تو خانواده همسرم حرف اول و اخر پدر شوهرم میزنه از کسی هیچ وقت راهنمایی نمیخواد ولی دوست داره همه باهاش مشورت کنن عروس رو کلا جزئی از خانوادش نمی دونه با صحبت کردن هم چیزی عوض نمیشه چون اون حرف خودشو میزنه کوچکترین کمکی واسه مراسم عروسی ما نکرد از وقتی عروس این خانواده شدم یکبار هم نفهمیدن ما چه جوری زندگی میکنیم آیا احتیاج به کمک داریم یا ... ولی بی نهایت از ما توقع دارند و بی نهایت هم منت کارهای نکرده رو میزارن
نمی خوام وارد جزئیات بشم فقط فقط فقط میخوام آرامش داشته باشم میخوام اگه 2 ساعت میرم خونشون (اونم فقط و فقط به خاطر همسرم) انقدر طعنه نزنن ؛ کم محلی نکنن
اگه با خانواده خودم مسافرت برم واویلاست
اینم بگم بر عکس اونا خانواده خودم فوق العاده هوامون دارند تا جایی که شوهرم متوجه این تفاوت شده
تو رو خدا کمکم کنید فقظ بگید چه کار کنم ؟ هر موقع میریم خونه خانواده شوهرم یا محلمون نمیزارن یا نیش و کنایه میزنن
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام تینا جان
به همدردی خوش اومدی
من دیگه در زمینه ازار و اذیت خانواده همسر متخصص شدم !
در واقع هم خودم در این زمینه خیلی تجربه دارم و هم دوستان زیادی هستن که شرایط شمابه من و شما رو دارن
من 5 سال تجربه شبانه ورزی در این زمینه دارم.چرا که خانواده همسر من 5 سال بی وقفه و مدام تقریبا هر روز منو ازار دادن و هنوزم ادامه داره و قطعا بازم ادامه خواهد داشت.چرا که با گفتن یک کلمه که ما همین هستیم خودشونو راحت کردن.
بگذریم...قصدم از گفتن این مقدمه ابراز همدردی بود...
اولین نکته مهم این که به هیچ عنوان به همسرت انتقال نده چون اون این وسط بی گناهه و قطعا طرف خانوادش رو میگیره.
دومین نکته اینکه شما نمیخوایید روی پای خودتون وایستید؟
اینکه مثلا پدر شوهر بدونه شما چه مشکلاتی دارید به نظرتون خوبه؟؟؟
دوست داری مثلا به شما کمک پولی و مالی بکنن؟از اینکار خورد نمیشی؟
اتفاقا به نظر من وارد جزییات بشو...شاید کمی نسبت بهشون حساس شدی عزیزم
میری اونجا محلتون نمیذارن؟(یعنی هم به شما و هم به پسرشون بی محلی میکنن؟)
میشه بپرسم طعنه میزنن چی میگن؟جواب شما چیه؟چند وقت یکبار میرید اونجا؟
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام مریم جون مرسی از همدردیت
راستش خیلی دوست دارم وارد جزئیات بشم چون دلم ازشون خیلی پره
نمی تونم به همسرم انتقال ندم چون اگه به اونم نتونم بگم دق می کنم
خیلی وقت ها بهش نمی گم اما جلوی ناراحتیمو نمیتونم بگیرم و نهایتا اون میفهمه
عزیزم ما از اول ازدواجمون تا الان روی پای خودمون بودیم و کوچکترین کمکی به ما نکردن ولی فوق العاده منت کارای نکرده رو می زارن من می گم اگه توی بدترین شرایط کمکمون نمی کنن لا اقل توقعاتشون کم کنن و انقدر هم نگن ما خیلی کارا کردیم
یه نکته رو توی پرانتز بگم که :
شاید دید من اشتباه باشه ولی چه اشکال داره پدر مادر دست فرزندشو بگیرن ؟ من میگم اگه شوهر من توی سخت ترین شرایط باشه و نتونه از پدرش کمک بگیره به کی بگه
اصلا بگزار یه مثال واضح بزنم ما با هر بدبختی بود یه خونه خریدیم نصفیشو چک دادیم هر جور بود تمام پولشو جور کردیم مقدار خیلی خیلی جزئی کم داشتیم دیگه فکرمون به جایی نمیرسید از پدرش می خواست قرض بگیره خیلی راحت گفت ندارم حتی به خودش زحمت نداد بعدا بپرسه پسرم تونستی جورش کنی ؟
اونوقت میریم خونشون میگن ما همه زندگیمون گذاشتیم که بچمون به یه جایی برسه از مسافرتمون میزنیم ....
مدام حرص واسه بچه میخوریم.... وقتی حرف مسافرت میشه میگم مکه و مدینه ما بچه هامون هستن باید اول اینا سر و سامون بگیرن
اما اما من این قضیه رو واسه خودم حل کردم منتها اینکه هر دفعه منت میزارن نمی تونم تحمل کنم کاش به همین چیزا بود اونا انتظار دارن بهشون کمک مالی هم بشه بخدا اگه واقعا وضع مالیش خوب نبود با جون و دل کمکش می کردم
نمی تونم تحمل کنم شوهرم مریض میشه حتی یه زنگ نمی زنن به بچشون ولی وقتی میرم اونجا خواهر شوهرم به حالت پرخاشگری به پدر و مادرش میگه اینهمه شور بچه هاتونو میزنین واسه چی فقط شما هستین اینهمه حرص میخورین.
در مورد محل گذاشتن اونها بستگی به حالاتشون داره یه وقت میریم دقیقا پدرشوهرم پشتشو میکنه به ما و هیچ کس محلمون نمیزاره چرا ؟ چونکه من با خانوادم رفتم مسافرت
یه وقتم میریم حرف میزنن باهامون ولی ای کاش نمی زدن چون تمامش نیش و کنایه هست
در مورد طعنه هاشون عروس کاره ای نیست .... کاش همه عروسا مثل دختر من باشن ...
جاریم به شوخی بهش میگه شما قرار شد عروس خوب نصیبتون بشه ببریشون مشهد میگه کو عروس خوب
.... به پسرم چه که کمکت کنه .... اگه بیاد خونمون شوهرم یه بشقاب جا به جا کنه واویلاااااااا
واسه من هیچ چیزی رسم نداشتن ولی واسه دختر خودشون همه چی رسم شده
از اول نامزدیمون تا 3 ماه نذاشت عکس های نامزدیمو ببینم هر دفعه به شوهرم میگفتم چرا عکسامو نمیاری ببینم یه بهانه میاورد آخرش گفت بابام گفته عکس دخترم هم هست
در صورتی که برادر من هنوز فیلم عروسی منو ندیده و اصلا هم اهل نگاه کردن به فیلم و عکس نیست
هر دفعه میریم میگه هیچکس با ما نمیاد بریم بیرون هیچکس با ما مسافرت نمیاد میگم مادر هر موقع گفتی ما میایم ولی هر دفعه با طعنه اینو میگه هر دفعه گفته با هاشون بیرون رفتیم ولی وقتی میریم انقدر جو سنگین که دلت میخواد بری
در نهایت یاد گرفتم دیگه هیچی نگم
در مورد حساسیتم هم بگم اولا فکر می کردم شاید من حساس باشم بعدا فهمیدم جاریم هم همین مشکلات داره
جدیدا خیلی سعی میکنم بیخیال بشم ولی بازم نمیشه
مریم جون دلم می خواست خصوصی باهات صحبت میکردم تا از اولش واست تعریف کنم چون جوابات توی تاپیک های دیگه به دلم نشست ولی گفتم شاید بقیه هم نظری داشته باشن که حتما راهگشاست
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام خانومی
ممنون شما لطف داری
خب اولین چیزی که باید واقعا رعایت کنی و شوخی بردار هم نیست این مسئله انتقال به همسرته...چون مطمئن باش دیر یا زود ای موضوع در روابط شما و همسرت تاثیر منفی زیادی میذاره.
خدا نکنه دق کنی.اما یادت رفته که زن نماد صبره؟شما با صبرت میتونی کنترل زندگی رو کاملا بدست بگیری...
راهکاری که من پیشنهاد میکنم و خودمم الان دارم عملیش میکنم جواب دادن محترمانه و مودبانه به هرکسی که باعث ناراحتی شما میشه.
طرف شما میخواد هرکسی که باشه مهم نیست.اما باید بفهمه که ممکنه فلان حرفش شما رو ناراحت کنه.
یه چیز دیگه
ببین خانواده همسرت کمک نکرده دارن منت میذارن...حالا فکر کن کمک کنن...دیگه فکر کنم دور از جون شما بیچاره ای...
گفتی در نهایت یاد گرفتی هیچی نگی
این کار اشتباه رو اصلا نکن. !
شما باید بتونی از خودت دفاع کنی.منم اوایل مثل شما سکوت میکردم اما کم کم زمزمه هایی مبنی بر لال بودن مریم و حق به جانب بودن ما به گوشم رسید
پس یه بار دیگه تاکید میکنم
مودبانه و محترم با حفظ حرمتها جوابشون رو بده
:72:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام:
عزیزم چه بهتر که خرج عروسیتونو ندادن اینطوری شوهرت میفهمه چه خبره. هر وقتم منت کار نکرده رو سر شما گذاشتن بگو نکردین به ای دلیل. یا بگو اگرم کمک کردین به پسرتون کمک کردین که وظیفتون بوده چون پدرو مادرشین چرا منتشو سر من میذارین میخوستین کمک نکنین عروسی ما هم سر نمی گرفت منم راحت نشسته بودم تو خونه بابام کسیم سرم منتی نداشت. بابای منم خرج کرده برام جهیزیه گرفته ولی تا حالا یه بارم نه سر منو نه شوهرم منت نذاشته. در مورد کمک مالای هم هر چی کمتر کمکتون کنن و خانواده خودت بیشتر شوهرت بیشتر سمت تو کشیده میشه و اینطوری راحت تری و کمتر میتونن اذیتت کنن. و غیر مستقیم سر شوهرت منت بذار که خانواده من وظیفه ندارن کمکمون کنن ولی میکنن تا همیشه توقعات مالی از خانوادت نداشته باشه. هر چی از این موجودات بیشتر فاصله بگیری بهتره. سعی کن کمتر دوسشون داشته باشی تا کمتر ازشون توقع داشته باشی اینو هم بدون که خانواده شوهر هیچوقت فامیل حساب نمیشن...... و رفتو آمداتو یواش یواش کمترو کمتر کن اگرم شوهرت یا اونا اعتراض کردن بگو وقتی میرم خونشونو اونا این رفتارا رو میکنن حتما دوست ندارن ما بریم که اینطوری میکنن....... اگر آدم حاضر جوابی باشی و بتونی جوابشونو با سیاست بدی اونام کمتر بهت تیکه میندازن...الیته جوابای دندون شکنننن........ اینطوری هم میتونی باهاشون رفتو آمد کنی هم اذیت نشی.......... باید یا باهاشون ارتباطتتو خییلییییییییییی کم کنی یا حاضر جوابی کنی اونم جوابای دندون شکن و بنشونیشون سر جاشون تا بتونی باهاشون رفتو آمد کنیی. و هر وقت میبینیشون زیاد تحویل نگیری و رسمی برخورد کنی.
من راه دومو انتخاب کردم و همشونو نشوندم سر جاشون البته بابامم پشتم بود و ازم حمایت کرد. الان دیگه وقتی منو میبینن زبوناشون غلاف میشه....
موفق باشی:72:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
مريم جون و گلچهره جان چرا به تاپيك من نمياييد راهنماييم كنييد؟؟؟؟ صحبتاتون خيلي ارامش بخشه و راهكاراتون شدني و عملي هستند
تينا جان منم توصيه مي كنم پيش شوهرت گلگي نكني درسته الان خوبه و پشتته ولي يك سال ديگه همه چيز برعكس مي شه چون سر خودم اومده مي گم
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
مريم 123 خواهش ميكنم بيا تاپيكم . بگو چي كار كنم؟خستم؟درگيرم...........(جي كار كنم روابط پدر و شوهرم خوب بشه؟)
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
تینای عزیزم سلام ..
خانومی این مشکلی که شما باهاش درگیری رو دقیقا من و جاریم با خانواده ی شوهرمون داشتیم ..
و خب اشتباهی که من کردم این بود که این حرف ها رو مستقیم به شوهرم منتقل کردم ..
مثلا ما با بدبختی و قرض رفتیم ماشین خریدیم و خانواده ی شوهرم قول دادن که برامون وام بگیرن و ما رو حساب قولشون رفتیم جلو .. که بعد هم زدن زیرش و ندادن و ما کلی بدهکار شدیم و طلاهامونو فروختیم .. همیشه هم هرجا میشینن میگن بابای ح ( بابای همسرم ) براش ماشین خریده ! و کلی از این مسائل ..
راستش به نظر من بهترین کار اینه که خیلی غیر مستقیم به همسرت بفهمونی چه احساسی داری .. نه اینکه پشت سر خانواده ش بدگویی کنی و بی احترامی کنی .. مثلا بگو چقد ناراحت شدم اون روز بابا فلان حرفو زد .. همین .. بحثو ادامه نده .. در حد یه درد و دل نه گله و غر زدن و ......
سیاست خیلی خوبه عزیزم .. یکم صبورتر باش و سعی کن اهمیتی به حرفاشون ندی .. یه گوشت در باشه و یه گوشت دروازه ..
:72::72:
مریم جان ممکنه به تاپیک منم سر بزنی و نظرتو بگی ؟
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام تينا جان
به نظر من هيچ مردي تو اين دنيا نيست كه چشمشو رو بي محبتي ها و بي حرمتي هاي خونواده خودش نسبت به زنش نبنده و نگه من كه نشنيدم ،اونا هيچ حرف بدي نزدن تو همه چي رو بد ميكني بد ميشنوي ايراد از توئه
پس خودتو اصلا ناراحت نكن همه ما همچين مشكلي رو تو زندگيمون داريم بي خيال
درست ترين راه اينه كه خيلي منطقي به شوهرت بگي اون روز از حرف فلاني ناراحت شدم
نكته بعدي هم اينه كه اصلا از خونواده شوهرت انتظار كمك نداشته باش از اينكه كمكتون نمي كنن خوشحال باش چون منت كمكشون تا آخر عمرت رو سرتون مي مونه
مثل من كه شوهرم زيرميزي به مادرش هميشه پول كه خداميدونه چقدره ميده و تو مناسبت ها به عنوان كادو قسمتي از پولهاي خود شوهرمو بهمون پس ميداده و هنوز هم كه هنوزه بامنت پيش شوهرم يادآوري ميكنه
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
تينا جون منم دارم داغون ميشم از دستشون
خدا بلاي سرشون بياره كه ............... خسته شدم از دستشون فقط ميخوام يه لحظه براي خودم باشم تو خونه ام تنها باشم نميزارن
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام عزیزم، به نظر من خانواده همسرت شدیدا حسود هستن هم از علاقه شوهرت به خودت و هم از اینکه روابط شما با خانواده ات اینقدر خوبه و شاید ارزو دارند شما با اونها هم همینطور باشید ولی به دلیل خود خواهی هایی که دارن نمیشه و از این موضوع هم باز اذیت میشن. حالا چه باید کرد؟ رفت و امد کم، و کوتاه. وقتی کم محلی میکنن شما هم زیاد اونجا نشینید ونشون بده که دلخور شدی اگه باز هم براشون مهم نبود تا یه مدت خیلی طولانی اصلا اونجا نرو تا خودشون زنگ بزنند و بگن بیایید. در ضمن همیشه جواب همه حرف ها را نده ولی بعضی وقت ها با خونسردی و منطقی جواب مودبانه بده. با خواهر شوهرت هم اصلا طرف نشو. تو هم به تاپیک من بیا و نظرت را بگو منتظرم
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام .منم تازه عضو شدم.کارد به استخونم رسیده و اومدم اینجا کمک بخوام که دیدم کلی مورد مشابه هست.ولی اوضاع من شاید بدتر باشه.بیش از سه ساله که ازدواج کردیم.من موقعیت های ازدواجی خوبی داشتم که تقریبا همگی از نظر خانواده و تحصیلات و مالی از همسرم بهتر بودن.اما من بخاطر علاقه زیاد ی که بهش داشتم باش ازدواج کردم.اختلاف طبقاتی زیادی بین خانواده ما و اونا هست.خانواده همسرم از لحاظ مالی-تحصیلات-موقعیت اجتماعی و سطح فرهنگی و...از خانواده من پایین ترن.ولی مشکل اینجاست که نه من و نه خانوادم هیپوقت این قضیه رو به روشون نیاوردیم.ضمنا پدر شوهرم خیلی ...است.اصلا نمی دونم جای این ... چی بذارم.وقتی پسرشون با من ازدواج کرد هنوز سرباز بود و بیکار.نه خونه ای و نه ماشینی.حتی عروسی هم برا پسرشون نگرفتن.تازه با کمال پررویی میگن چرا عروسیتونو اونجوری گرفتین؟ما با کادوهای عروسی که خونواده خودم دادن تونستیم یه خونه رهن کنیم.خونواده اونا اصلا کادو ندادن.جهیزیم 100بار از جهیزیه دختر خودشون بهتر بود.حتی منو پا گشا هم نکردن.تازه وقتی هم اومدن خونمون نه گل نه شیرینی نیوردن.یه مشت سوغاتی از شهرشون اوردن که سر جمع 10هزار تومن هم نبود ولی من چنان ازشون پذیرایی کردم که به عمر ندیده بودن.تازه پدر شوهر میگه من برا بچه هام زحمت کشیدم خرجشون کردم.در حالیکه همسر من زمان دانشجوییش خودش کار میکرد وخرج تحصیلشو میداد.سرباز هم که شد ماهی 40 تومن حقوق میگرفت که حتی یه بار باباش بهش پول نداد.بعد میگه ما همین که برا بچه هامون دعا کنیم بسه.بعد که همسرم از خونواده من تعریف کرد که چقدر همه جوره هوامونو دارن پدر شوهر میگه "وظیفشونه".شما باشید چیکار می کنید؟وقتی هم میریم خونشون همش حوصلم سر میره چون هیچکی نمیاد بام حرف بزنه و خودشونو سرگرم کار نشون میدن.عمدا هم غذاهایی درست می کنن که من نمی خورم.مثلا سیراب شیردون.گذشته از رفتارای خودشون که اگه بخوام بگم کتاب میشه تو خونشون اصلا راحت نیستم چون اصلا بهداشتو رعایت نمی کنن.حتی روزی یه بار هم دستاشونو نمی شورن.با کهنه کثیف سفره رو پاک می کنن بعد رو همون سفره نون میذارن.با کف پاشون بازی می کنن و بعد با همون دستا چیز میخورن و ظرف میشورن.از ملافه استفاده نمی کنن. چند تا تشک دارن که چه خودشون چه مهموناشون رو همونا میخوابن بی روگش و ملافه.دستشونو تو همه چی می کنن.....واقعا نمی دونم چیکار کنم باشون.هرچند اینا که نوشتم یک هزارمش هم نبود.
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
دوست عزیزم منم تقریبا مشکل تو رو داشتم اما خدا رو شکر رفته رفته دارن کمرنگ تر میشن. امیدوارم روزی برسه که بهترین زندگی رو داشته باشی.
کمی سیایت زنونه رو وارد ماجرا کن.از همین امروز شروع کن به بهتر شدن رابطه خودت و شوهرت. میدونم انقدر آدم از نظر فکری خسته میشه که گاهی حوصله نداری برای سلام کردن اما اگه میخوای زندگیت رو دستت بگیری باید آستین بالا بزنی و با تمام قوا رو خودت و زندگی دو نفریتون تلاش کنی. سعی کن روز به روز رابطه ت با همسرت قوی و قوی تر بشه و تا یه مدتی اصلا اصلا حرف خانواده همسرت رو جلو نیار. به همسرت هم بگو من تصمیم گرفتم انقدر رابطه مون رو بالا ببرم و قوی کنم که مشکلات کوچیکی مثل حرف اطرافیان ناراحتم نکنه.کمکم میکنی؟
حتی اگه میتونی بعضی از خصلت های خوبی که خانواده همسرت دارن گاهی به همسرت بگی
یه قانونی هست میگه اگه میخوای از کسی انتقاد کنی باید چند تا از ویژگی های خوبشو بگی بعد شروع کنی حرف اصلی رو طوری که فکر نکنه بهش جبهه گرفتی. بگو من خیلی خیلی دلم میخواد رابطه ام با خانواده ات روز به روز بهتر بشه اما اونا بهم راه نمیدن.کم کم (البته مدت میبره )همسرت قانع میشه که تو داری همه سعت رو میکنی و این ذهنیت که تو هم یه طرف ماجرایی از بین میره.
وقتی به این مرحله برسی یعنی 80 درصد راه رو رفتی.مثلا وقتی میری خونه خانواده شوهرت مثلا اگه خواهر شوهرت بهت بی احترامی کرد و و یا جواب سلامت رو نداد خیلی خیلی ملایم و آروم تو شرایط مناسب به همسرت بگو فکزر میکنی چرا فلانی این قدر حالش گرفته ست ؟ اصلا به خودت نگیر بگو نمیدونم چرا جواب سلامم رو هم نمیده؟
یا چند بار شده من رفتم خونه مادر شوهرم دیدم قیافه اش حسابی در همه با اینکه میدونم مشکل کجاست میگم مامان جان چیزی شده؟سرتون درد میکنه حوصله ندارین؟یعنی من اصلا فکر نمیکنم که از من ناراحتین و قیافه گرفتین.
با این رفتار شوهرت رو غیر مستقیم تو ماجرای بی محلی به تو قرار میدی بدون اینکه به سرش غر بزنی
اگه رابطه خوبی با خانواده خودت داری و میدونی اونا ساپورتت میکنن خودت رو بکش طرف خودتون. به طور غیر مستقیم محبت های اونا رو گوشزد کن البته باید خیلی خیلی مراقب باشی حالت منت نداشته باشه چون عکس العمل بدی داره.
مثلا وقتی دارن سرت منت میزارن که ما اینکارا رو برای بچه مون کردیم.خیلی آروم باش و سعی کن قیافه ات رو حفظ کنی.البته این خیلی خیلی خود سازی میخواد.آروم لبخند بزن و بگو دست گلتون درد نکنه مامان جان من همیشه به فلانی(شوهرت ) میگم خدا از پدر و مادرت راضی باشه که همچین پسر گلی رو تربیت کردن سپردنش دست من.
اینجوری وظیفه من سختتر میشه باید بیشتر بهش برسم که به پای شما برسم.اینا رو بگو چون گاهی میخوان ثابت کنن پسرشون همچنان مال اوناست.
سعی کن پیش اونا زیاد صحبت نکنی که حرف جدید باز بشه و فرصتی برای تیکه اندازی. گوشاتو ببند که خیلی حرفا رو نشنوی یعنی حرف هایی که میزنی برام مهم نیست.
مثلا نمیگه کو عروس خوب.....راست میگی مامان اوضاع خیلی بهم ریخته اصلا به خودت نگیر
کم کم فاصله دیدارتون رو کم کن خیلی خیلی آروم . خودشم به شوهرت بگو خیلی دلم میخواد منم بیام اما ببین فلان کار ریخته سرم.یا چرا تنهایی میری منو نمیبری ؟ اما یه موقیت هایی رو پیش بیار که نتونی بری.
میدونم خیلی سخته من خودم با خانواده ای طرف بودم و هستم که ذره ای احترام و ادب ندارن خبلی راحت به همدیگه حرف های بد و فحش میدن خیلی زوزای سخت داشتم و دارم گاهی تا صبح گریه میکنم اما اوضاع خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل شده من تا جایی پیش رفته بودم که یه مدت قرص آرام بخش مصرف میکردم اما خدا رو شکر الان با همراهی همسرم خیلی اوضاع بهتره
ببخشید خیلی حرف زدم چون همچین مشکلی داشتم خواستم تجربیاتم رو گفته باشم
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
[b][color=#000080]سلام
اميدوارم خوب باشي
راستش چند تا مورد كه خواستم بهت بگم
اول اينكه رفتارهاي هر كسي به خودش مربوطه و رفتارهاي پدر و مادر همسرت به همسرت ربطي نداره و منطقي نيست كه اونو مسئول بدوني و تا چيزي ميشه بري بذاري كف دستش چون عملا اون هيچ كارست و كاري هم از دستش بر نمي آد چون اگه بره بهشون تذكر بده كه همه چيز بدتر ميشه چون قطعا خانواده اش ناراحت مي شند كه چرا طرف زنشو مي گيره و هم روابط شما با خانواده همسرت تيره تر ميشه بخاطره گلايه اي كه پيش شوهرت از اونا كردي و اگه نره بگه هم اعصاب خودش بهم مي ريزه
ببين روابط خودت و همسرتو از روابط خودت با خانواده اش سوا كن و اونا را قاطي رابطه ات نكن
دوم اينكه تو نمي توني آدمهايي كه ساليان دراز طرز تفكرشون اين بوده عوض كني و بايد تمام سعيتو براي پذيرش اونا همون طوري كه هستن بكني و خودتو اينقدر حساس نشون ندي
سوم اينكه با حرفهاي مريم عزيز در رابطه با جواب محترمانه خيلي خيلي موافقم اينطوري هم خودت راحت تري و هم اونا كمكم حساب كار مي اد دستشون
و در آخر سعي كن صبورتر باشي و تا مي توني حساسيتتو بذاري كنار و به خودت سوال كن اينا چرا بايد باعث بشند من خوشحال نباشم و من به اونا اجازه نمي دم كه جلوي خوشحالي منو بگيرند و همه حرف و سخناشونو ناديده مي گيرم و به هيچي حساب مي كنم.........
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
خب یکی هم به من یه جوابی بده.
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
بچه ها یه لحظه خوشحال شدم که چقدر درد مشترک داریم از خودم خجالت کشیدم ولی خوشحالم که اینجارو پیدا کردم خدا کنه بلاخره همه ی ما بتونیم با این مشکلات کنار بیایم
تینا جان اینقدر خودتو اذیت نکن من معتقدم یه روز ورق بر می گرده فقط باید با صبوری منتظر اون روز بود .ناراحت کمک مالی کردن و نکردنشون نباش حالا بعد 8 سال زندگی مادرشوهرم به من می گه وقتی شوهرت می خواسته شروع به کار کنه من بهش 250 هزارتومان کمک کردم حالا توقع برگردوندن داره فکر کن زمانی که من اصلا نبودم :43:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
[size=medium]سلام عزیزم . به نظر من بهتره رابطت رو باهاشون رسمی تر کنی که بفهمن تو عروس اونا هستی و برای خودت عزت و احترامی داری .در مقابل خیلی از حرفایی که میزنن و توهین هست حتما مودبانه جوابشون رو بده .همه چیز رو تو خودت نریز از حقت دفاع کن...ولی تا جایی که میتونی جلوی همسرت جوابشون رو نده وقتی تنها هستن این کارو بکن . باید یکم سر جاشون بشونیشون ولی مودبانه.موفق باشی[/size]
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
سلام تینا جون اصلا ناراحت نباش وبدون خیلیا از این موضوع رنج میبرن بخصوص خود من.........شوهرم هم طرفدار سرسخت خونوادشه اصلا نمیذاره من یک کلمه در موردشون بد بگم اگه بگم بیچاره ام میکنه. دیگه فهمیدم چطور باهاش رفتار کنم اصلا در موردشون هیچی نمیگم ورفت واومدم رو خیلی کم کردم پسرشون بره خونشون پدر مادرشن من کار دارم ونمیرم حداقل خودم اینجور راحتتر هستم:82::311::305::316:
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
عزیزم
کاملا تو رو مفهمم چون خودم هم مشکلتو دارم
من هم واقعا بریدم
من هم مدام طعنه و کنایه شنیدم و پدرم آدم مستبدیه
نمیگم اصلا کاری برای ما نکردند اما در مقابل آن چه خانواده من با این همه محدویت امکاناتشون میکنند هیچ بوده و مدام هم با منت زدن و کنایه بوده
من خانواده همسر تو رو نمیشناسم اما خانواده همسرم من به هیچ صراطی مستقیم نیستند
اگر آنها کمی نرمش دارند سعی کن با احترام و ادب باهاشون برخورد کنی
سعی کن فاصله و حرمت رو حفظ کنی و در عین حال بهشون حساس نشی چون مثل خوره روحت رو نابود میکنه
تو سعی کن با شوهرت خوب باشی
مهمترین موضوع اینه
ممنون میشم تاپیک من رو هم ببینی
http://www.hamdardi.net/thread-24517.html
RE: فقط آرامش میخوام (بگید با خانواده همسرم چه کار کنم)
من 2ساله ازدواج کردم 27 سالمه با کلی غم و غصه و بعد از 6سال دوستی ازدواج کردم
اشوهرم 2سال از من کوچیکتره و مادرشوهرم رفتارش با بچه هاش خیلی بچگونست انگار نه انگار که پسراش زن دارن اصلا و ابدا پسرتشو صدا نمیکنه که یه لیوان آب یا مثلا یه چیز کوچیکو بلند کنن با اینکه مادرشوهرم همش پیش ما دوتا عروساش میگه که کمرم و پام درد مینه ولی تا پسراش یه چی بخوان سریع بلند میشه واسه همین اصلا دوس ندارم برم خونشون پدرشوهرمم فقط همون اول که مارو میبینه یه کم باهامون حرف مبزنه ولی بعدش خیلی سرد و حتی از در که میاد تو به زور جواب سلاممو میده
من دوس ندارم به اونا بی احترامی کنم ولی متاسفانه اینقدر حرس میخورم که همش به شوهرم غر میزنم بعضی وقتا هم جواب اونارو میدم
نمیدونم چیکار کنم درمونده شدم مادرشوهرم دوس داره ما دوتا عروسا نوکر دس به کمر پسراش باشیم واسه همین منم اینقد لجم میگیره که شوهرمو جلوی اونا ضایع میکنم توروخدا کمکم کنین
پدرشوهرم خیلی رفتارش سرده و من اصلا نمیتونم تحملش کنم