آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
سلام دوستان
من تازه عضو اين سايت شدم
كلي تو اينترنت گشتم تا رسيدم اينجا
اميدوارم كمكم كنيد
راسش من خيلي وقته تنهام چندين ساله كه كسي سراغم نمياد
دوستام هر كدوم رفتن پي زندگيشون من ايزوله شدم
نميدونم دليلش منم يا شرايط بيروني
خيلي احساس كمبود مي كنم
نمي دونم به خاطر رفتارامه يا علت ديگه اي داره
آيا تنها شدن دليل بر نا توانيه؟
تومحيط هايي هم كه ميرم رابطم باهاشون خوبه
يعني چند وقت پيش پيماني تو يه اداره اي كار مي كردم رابطم با همه خوبه همه هم از من تعزيف مي كردن كه با شخصيتم و...... ولي حالا كه تموم كردم حس تنهايي دورو برم رو گرفته
حس مي كنم از ياد رفتم
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
[b] سلام
ببین دوست من! اعتقاد من اینه که ما چیزی رو در رفتار دیگران میبینیم که خودمون می خواهیم.
یعنی چی؟ یعنی اگه مکالمات درونی ما از این دست باشه:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hootan.x
دوستام هر كدوم رفتن پي زندگيشون من ایزوله شدم
خيلي احساس كمبود مي كنم
حس مي كنم از ياد رفتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hootan.x
والان چندين وقته كه من تنهام
و حس بي عرضه بودن بهم دست ميده
شايد رفتاري دارم كه از من دورشون مي كنه
نمي دونم شايد رفتن مقاطع تحصيلي بالاتر و ما رو حساب نمي كنند و..............
تقریبا محاله خودمون رو یک موجود دوست داشتنی به حساب بیاوریم و از دیگران طلب دوست داشتن بکنیم.
خودت هم اشاره کردی که تو محل کار شما رو یک انسان موجه میدونن پس شما بی عرضه نیستی، رفتاری نداری که دیگران رو ازت دور کنه، ایزوله هم نیستی.....
پس قبل از هر چیز این احساسات رو از خودت دور کن... هر وقت این انتقاد ها به سراغت اومد به خاطر بیار زمان هایی رو که بخاطر رفتار شایسته ات مورد تحسین قرار گرفته ای لحظات خوشی رو که با دوستانت داشتی مرور کن تا کم کم از شر این اتهامات خلاص بشی.
[color=#C71585][b] قدم بعدی اینه که باور کنی که دوستی یک ارتباط دو طرفه است. گاهی اوقات طرف مقابل شما مشکلی داره... کاری داره که از وقت گذراندن با شما مهم تره..... به علاوه ما انسان ها مدام در حال رشد و تغییریم چه مثبت و چه خدای نکرده منفی... پیش میاد وقتی که احساس کنیم دیگر با بعضی از اطرافیانمون حرف مشترکی نداریم و کم کم ازشون فاصله بگیریم. این هم حق اون هاست و هم حق شما.
و فراموش نکن اگر چه با بالارفتن سن دوست یابی مشکل تر میشه ولی انتخاب های ما هم پخته تر می شوند. پس هیج وقت برای دوست پیدا کردن دیر نیست.
پیشنهادم اینه که در کلاس هایی که علاقه داری شرکت کنی اون جا آدم هایی هستند که با شما علایق مشترک دارند. با هم ملاقات های دوره ای بگذارید بروید کوه ....... شکل گرفتن یک رابطه عمیق زمان طولانی و همت مداوم می خواهد.
و آخر از همه اینکه: یکی از نام های خدا که من خیلی هم دوستش دارم "دوست" هست!!!
دقیق تر فکر کنی احساس تنهایی نمیکنی.:72:
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
نقل قول:
فقط یه سوالی برای من پیش اومده.شما از تنهایی رنج میبرید یا اینکه احساس میکنید در ارتباط با دیگران دچار مشکل هستید؟
خوب از تنهايي رنج مي برم
ولي بعضي وقتها هم حس ميكنم كه شايد يك مشكلي هست .....
مثلا الان كه اومدم بيرون از اون اداره وقتي به بعضي از اونها اس ميدم جوابمو نميدن
من تقاضايي ندارم از كسي
ژولي آيا تنهاييم دليل بر نا توانيمه؟
شما خودت چند وقت یه بار به خودت سر میزنی؟
چقد خودتو تحویل میگیری؟
چقد از خودت یاد میکنی؟
[quote] تا حدودي
ميشه بيشتر توضيح بديد؟
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
اقا هوتن..اتفاقی که بطور غالب برامون رخ میدن ودر واقع تکرار میشن بازتاب درون ماست..افکار ما وقتی به باور ما تبدیل میشه دستوری میشه که ما به کائنات صادر میکنیم و نتیجش هم این میشه که کائنات اون دستوری که دادیم رو برامون پیش میارن...
اگر دیگران تو رو رها میکنن مطمئنا تو وجودت حتی بطور ناخوداگاه احساس میکنی که به اندازه کافی دوست داشتنی یا قابل احترام نیستی...دقت کن شاید این حس به شدت خودشو تو وجودت پنهان کرده باشه و انسان معمولا دوست داره اونچه که ناخوشایندش هست رو انکار کنه...پس شاید مقاومت کنی و بگی نه من خیلیم فکر میکنم دوست داشتنی ام
مورد دوم ترسه...ترس از اتفاق افتادن یا نیفتادن چیزی باعث میشه رو اون موضوع فوکوس کنیم..و نتیجه تمرکزما این میشه که اونچه که ازش ترسیدیم واقعا به سرمون میاد.
حالا راه حل چیه؟
یه نشست دو نفره با خودت بذار...یه ملاقات مهم که تو میخوای از خودت دعوت کنی باهاش صحبت کنی و اون قراره از نگرانیهاش ترسهاش و کمبودهاش بهت بگه...یادت باشه ممکنه او این نشست همه چیز رسمی باشه و طول میکشه تا خودت اروم بشه اعتماد کنه و به حرف بیاد پس باحوصله باش...
میتونی با خودت یه بازی درباره ترست انجام بدی.بازی مگه چی میشه؟
تو از خودت مپرسی اگه دیگران رهات کنن مگه چی میشه؟بعد به این سوال جواب میدی..مثلا من تنها و اندوهگین میشم...خوب اگه تنها و اندوهگین شدی مگه چی میشه؟پاسخ مثلا:احساس میکنم به اندازه کافی دوست داشتنی نیستم..خوب مگه چی میشه؟احساس میکنم به حد کافی لایق نیستم..توانمند نیستم دیگران رو جذب کنم و...........همینطور تا اخر.
اخر بازی تو یه لیست ازصفاتی پیدا کردیکه فکر میکنی دیگران باید تایید کنن تا باور کنی که تو اون صفت رو داری...مثلا صفت دوست داشتنی رو فقط در صورت تایید دیگران به خودت میدی
اما
تو دوست داشتنی جذاب توانمند و...هستی...و اگه همچین احساسی نداری مشکل ازدرون خودته...
چکار باید بکنی؟هر روزصبح تو اینه قربون صدقه خودت برو...به خودت اهمیت بده مثلا برای روز تولدت حتما حتما حتما یه کادو برای خودت بگیر...خدا رو بابت هر اونچه که بهت داده شکر کن...مرتب تکرار کن من بی نظیرم...من بهترینم چون از وجود خدا هستم.به دردل خودت گوش کن و براش مرهم بذار
خلاصه هر اونچه که ازدیگران توقع داری رو خودت برای خودت انجام بده
نتیجش چی میشه؟
رفتار تو عین دستوری هست که به دیگران داده میشه..تو وقتی به خودت احترام بذاری کائنات این طور دستور میگیره که هوتن قابل احترامه پس براش احترام دیگران رو بفرستین و اونوقته که دیگرا بهت احترام میذارن...
یادت باشه این نیرو واقعا خنگه و همون چیزی که بهش دستور میدی رو انجام میده پس اگه به خودت محبت کنی در حالی که باور نداشته باشی لایق محبتی فایده ای نداره...
این کارو انجام بده اگه احساس کردی جایی مشکل هست بیا اینجا بگو.
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
سلام بهار عزیز
ممنون
به حرفاتون فکر کردم و تایید هم می کنم
حداقل قبلنا این حسو داشتم
نمی دونم شاید علت از منه که اعتماد بنفس ندارم
شاید برگرده به گذشته من و به کودکیم
منظور شما اینه که تنهایی دلیل بر بی ارزش بودن نیست
ممنون
ولی این قانونی که گفتین (جذب) منو ترسوند
آخه از شما چه پنهون من ترسهایی دارم
و چون حالا به اونها فکر کردم و همیشه از اتفاق افتادنش ترسیدم میترسم اتفاق بیفته
مثل ترسی که میترسم تو آینده همسرم خیانت بکنه
چون نا خود آگها زیاد دیدم از این جور چیزا تو جامعه و ........... همیشه وقتی ماجرایی رو میخونم راجب این ..... می ترسم ......... و چون قبلا زیاد فکر کردم روش حالا حس می کنم خدای نکرده چون میترسم ازش واسم اتفاق میفته
چشم انجام میدم این چیزا رو
ولی دلیل اینکه یکی مثل من تنها میشه چیه؟
الان خوب من دوستای زیادی هم دارم
مثلا تو همون محیط کار ..... ولی وقتی اومدم بیرون گفتم که اینجوری شدم
یعنی همیشه من باید اول اس ام اس بدم به کسی تامثلا حالشو بپرسم اون جواب بده که ........
نمی خوام اینجوری باشم
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
البته من اطلاعات زیادی تو این زمینه ندارم ولی در همین حد میدونم که اگر همیشه شما آغاز کننده ارتباط هستید دلیل نمیشه که شما انسان دوست داشتنی نباشید فقط ممکن است علت این باشد که افرادی که اطرافتون هستند هیچکدام اهل این نیستند که آغازگر ارتباط باشند.کلا این جور آدمها کم پیدا میشن و شما باید قدر خودتونو بابت این صفت بدونید.اما اگر همانطور که بهار۶۶ گفتند مشکلی در خود دیدید-که به نظر من احتمال آن بسیار پایین است-سعی در اصلاح آن کنید.
هر انسانی دوست داشتنی است اما شاید هنوز به قول معروف آرام جانتان نرسیده است.
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
نقل قول:
منظور شما اینه که تنهایی دلیل بر بی ارزش بودن نیست
منظور من اینه که ما هر طور که هستیم انقد لایق هستیم که به خودمون محبت کنیم خودمونو دوست داشته باشیم...مطمئنا همه ما اونقد ارزشمند هستیم که دنبال این باشیم که بفهمیم درد اصلی و ریشه مشکلمون کجاست؟
شما کاملا ارزشمندی...یادت باشه اون محبت و احترامی که از دیگران توقع داری رو اول خودت باید در حق خودت انجام بدی.تا زمانیکه خودت از خودت محبت و عشق و توجه رو دریغ میکنی چطور انتظار داری دیگران بهت محبت کنن؟
نقل قول:
آخه از شما چه پنهون من ترسهایی دارم
و چون حالا به اونها فکر کردم و همیشه از اتفاق افتادنش ترسیدم میترسم اتفاق بیفته
از شما چه پنهون منم ترسهای خیلی زیاد پنهان و اشکاری داشتم و دارم...تو باید ریشه ترسهات رو پیدا کنی...راهشو بهت میگم.
اما چرا باید ترسهات رو بشناسی؟اولا مخفی کردن ترسها و احساسات منفی تو وجودمون انرژی خیلی زیادی از ادم میگیره و ذهن ادمو مشغول میکنه.مثل اینکه تو بخوای دست یا پاهات رو مخفی کنی جوری که دیگران نبینن...ایا شدنیه؟
ثانیا تمرکز شما روی ترسهات دقیقا پیغامی هست که داری به کائنات میفرستی...
پس بهتره ترسهات رو بشناسی و بپذیریشون..خودت رو کامل بپذیر..یکپارچه...خوب و بد کنار هم...فقط وقتی پذیرفتیشون میتونی تغییرشون بدی
نقل قول:
مثلا تو همون محیط کار ..... ولی وقتی اومدم بیرون گفتم که اینجوری شدم
یعنی همیشه من باید اول اس ام اس بدم به کسی تامثلا حالشو بپرسم اون جواب بده که ........
نمی خوام اینجوری باشم
نه...پستهام رو یه بار دیگه عمیق بخون...
راه پیدا کردن ریشه ترس:باید بخاطر بیاری اولین بار کی اون احساس ترس در تو بوجود اومده؟تو ذهنت تجسم کن با اون ترسِت یه گردش دو نفره داری میری...باهاش صحبت کن..ازش بپرس اولین بار کی و چرا بوجود اومده؟
شاید یاداوری خاطرات برات ازاردهنده باشه..ناراحت و اشفته بشی..اما ایرادی نداره...تو داری درونت رو یه جراحی میکنی کمی درد طبیعیه...کاملا با خودت همدردی کن و احساساتت رو بیرون بریز...
بعد به مرحله پذیرش که توضیح دادم میرسی...برای پذیرش بهتر میتونی به این فکر کنی که اون ترس برات موهبتهایی هم به همراه داشته..مثلا باعث شده تو دقیقتر بشی..حواستو بیشتر جمع کنی و...
یادت باشه درون ادمها اول تشنه توجه خودشون هست بعد دیگران.
موفق باشی
RE: آيا تنها شدنم دليل بر نا توانيه؟ (احساس طرد شدگي )
بهار 66 عزيز
بسيار خوشحالم كه سو سمت نگاه دوستمان را با دريافت هايي معنوي و درست هدايت ميكني
به قول دكتر وين داير تا زماني كه منيت هايي ما پيشتر از مشيت الهي حركت مي كنند اوضاع همين شكل مشابه را دارد
هميشه درگير ترسهاي هستيم كه ازارمان ميدهد.
البته ترس انكار شدني نيست اما با ترس زندگي كردن و جلو رفتن و به حمايت الهي تكيه كردن و از مهارتهاي زندگي به عنوان ابزاري استفاده كردن در اين مسير معنوي(حالا اسمش هر چي ميخواد بشه مهم نيست ...) ارامشي وصف نشدني به ما ميدهد كه وابسته به اوضاع و شرايط بيرون نباشيم
خوشحال ميشم از تاپيكم ديدن كني(البته با عرض معذرت از هوتن عزيز)