-
دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
با سلام خدمت همه ي دوستان گل و استادان عزيزم در اين تالار گفتگو
واقعا كه محل اصلي درد دل خودم رو بالاخره پيدا كردم.خدا را شكر ميكنم كه با اين تالار آشنا شدم.خیلی صادقانه دردمو میگم حالا چون سنت خدا اینه که مشکل بنده هاشو به دست بنده هاش باز میکنه.. بدون حاشیه زیاد میرم سز اصل موضوع اگه چیزی کمو کسریبود بگین توضیح میدم .بنده امیر علی 30 سالمه با دختری 26 ساله که همشهریم بود تو نت آشنا شدم تقریبا 2 سال پیش که 28 بودم و ایشون 24 از همون اول اشنایی قرارمون اشنایی و شناخت بیشتر واسه ازدواج بود باهم قرار بر این شد که ما مدتی باهم تلفنی و ویدءو کال کاملا سالم در مورد نفر ایده آل مون واسه ازدواج بحث کنیم روزی کمش 4 ساعتی با هم میحرفیدیم و بحث میکردیم که من تقریبا از ماه دوم تصمیم مو واسه خواستگاری گرفته بودم وبیشتر شرایط منو ایشون داشتند و مستقیم و غیر مستقیم بهش میگفتم ولی ایشون می گفت زوده هنوز شناخت کمه اسرار و پا فشاری من واسه بیرون اومدن از این حالت بلاتکلیفی ! در حدی بود که ایشون پرده از یه رابطه که ایشون با یه پسر از طریق نت و بعدش بیرون به مدت 1.5 سال داشتن و شکست خوردن و تا مرز خود کشی پیش رفتن واسه همین توجیه کردن که نمیتونه به این سادگی اعتماد کنه و این که من میگم دوسش دارم و تمایل به خواستگاری براش غیر قابل قبول و می گفت هنوز زوده واسه ازدواج و من چند سالی فرست دارم تقریبا 6 ماه گذشت تا این نتیجه گیری رو کنم از این رابطه که ایشون فقط میخان به عنوان یه دوست با من باشن و نیازی به نام ازدواج اونجوری که در من هست و میخام بهش برسم در ایشون نیست.من هم ادمی هستم که احساسی هستم و هر چه قدر زمان بگذره وابسته تر میشم ولی اون دیدش نسبت به من فقط در حد دوستی و رابطه برادر خواهری بوده.تا این که من براش 2 صفحه از خودمو زندگیم و خواستم براش نوشتم و بهش یه هفته فرصت دادم تصمیم بگیره ولی همون دلایل رو دوباره واسه من بازگو کرد.من خیلی وابسته شده بودم و ایشون واقعا همونی بود که من تو رویاهام ترسیمش کرده بودم ولی پا نمیداد بهم چند تا راه هم برا راضی کردنش به خواستگاری تست زدم ولی مثل این بود پلم شده احساسش.تصمیم گرفتم تمام کنم این رابطه رو و به کارو زندگی و درسم و خانوادم که تو این مدت منزوی شده بودم برگردم که مدت 6 ماهی یه دفعه گذاشتم زمین نه تل نه چت صوتی هیچی فقط بعضی وقتا یه اس میزد در مورد مناسبت تقویم .منم وقتی بهم فشار میومدو دلتنگش میشدم پناه میبردم به خدا ادعیه یا روزه مستحبی. با این وضع با این که خانوادم واسم چند تا گزینه معرفی کردن ولی من نمیتونم از فکر این دختر بیرون بیام و حتی نمیتونم روی پیشنهاد خانوادم فکر کنم در حدی که چند بار هم به فشار خانواده رفتم خواستگاری و الکی نه گفتم چون وقتی من روحم پیش یکی دیگست نمیتونم به یه گزینه جدید فکر کنم . تقریبا یه ماه پیش سر یه موضوع کاری زنگ زد بهم نتونستم مقاومت کنم و دوباره باهاش رابطه دارم همون رابطه قبلی بدون التماس برای ازدواج " این بار هم یه مطلب در مورد دوست پسر دوستش میگه و در مورد اون بیشتر بحس میکنه که سیگاریه ولی به دوستش نگفته دوستش به نظر من باید الان چیکار کنه و از این حرفا ولی من میدونم که این همون رابطه قبلیه و تا حالا ادامه داره و ... من این دخترو دوست دارم و نمیتونم ازش دل بکنم خوشحال میشم کمکم کنین و راهکار بدین . واقعا به کمک فکری دوستان نیاز دارم چون خودم دیگه به بن بست رسیدم
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
تو پست بعدیت عنوانی که بطور واضح مشکلت رو بیان کنه بنویس.اینجوری هم مطابق قوانین سایته و هم بیشتر بهت کمک میشه
-------------------
ارتباطتون فقط چت و تلفن بوده؟
تنها راه حل تو اینه باهاش قطع رابطه کامل کن.چه ازطریق چت و چه تلفنی.شمارت رو هم عوض کن.این قطع رابطه رو هم یه دفعه ای انجام بده
از تکنیک های توقف فکر هم استفاده کن تا کمتر بهش فکر کنی.
ازاین به بعد هم سعی کن یاد بگیری مراحل شناخت ازدواج رو درست طی کنی.اشنایی چتی شناخت کاملی به ادم نمیده و ادم بیشتر وابسته میشه تا اینکه طرفشو بشناسه.شما هم برای ازدواج اول طرفت رو خوب بشناس هم حضورا و هم با خونواده بعد روش سرمایه گذاری عاطفی کن.
موفق باشی
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
مرسی بهار خانوم از راهنمایتون" خواستم عوض کنم عنوان رو ولی دسرسی بسته بود!
در مورد ارتباطم بله تلفن اس ام اس چت دیداری و نوشتاری !
این راحل شما رو خودم یه بار شش ماه رفتم ولی جواب نداد چون من ایشونو دوست دارم !من بیشتر راهی میخام که بهش برسم نه تموم کنم ! میخام بدونم چرا باید یه دختر نصف روزشو حاضر باشه با یکی بحرفه ولی وقتی بگی ازدواج بزنه به کوچه علی چب !
منم میدونم چت واسه رابطه جای خوبی نیس ولی میتونه یه شروع گاه باشه !
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
سلام اقیای امیر علی
خوش اومدید به همدردی
شما عنوان جدیدتونو بگید همینجا..مدیران محترم میان عوض میکنن..
من خوندم مطلب شما رو.
برادر عزیز منم با نظر بهار موافقم یکبار برای همیشه این رابطه یک طرفه رو تموم کنید.
شما که ادم مقید و مونی هستید و پایبند به این روابط نیستید.احتمال خیلی زیاد ادامه این رابطه شما رو به سمت گناه بکشونه
از طرفی چون این خانوم به این رابطه خودش رو متعهد نمیدونه هر لحظه ممکنه دل به کسی دیگه بده و یهو به شما بگه من دارم مثلا دو روز دیگه عقد میکنم.
اونوقت برای شما قثط حسرت روزا و شبایی که به فکر این خانوم بودید میمونه.
من اخر این رابطه رو چیز خوبی نمیبینم
اگر دقت کنید یه اقای دیگه هم یه تاپیک باز کردن با عنوان خیانت.تقریبا مشابه شما بود
شما هم اگر ادامه بدید این رابطه رو هم فرصتای بهتر ور برای یک ازدواج سالم از دست میدید و هم یه مدت دیگه
میاین یه تاپیک جدید میزنید با عنوان (دختری که دوستش داشتم ازدواج کرده...دارم دق میکنم..حالا چیکار کنم؟)
پس تا دیر نشده تمومش کنید
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
سلام با توجه به فرمایشات دوستان
اینجور ارتباط ها زیاد مطمئن نیستند و نمی تونی روش زیاد حساب وا کنی به نظر من دورو برت رو نگا کن یه گزینه بهتر برای ازدواج انتخاب کن
چون شرایط قبل از ازدواج با بعدش خیلی فرق میکنه الان قربون صدقه هم شاید برین ولی بعد از مدتی تازه می فهمین با هم هیچ تفاهمی ندارین می خوام بگم که ادم باید شریک زندگیش رو خوب بشناسه ، عزیزم خانواده هم خیلی مهمه
خوب فکر کن ......... عجله نکن ..................... درست تصمیم بگیر ............... یه عمر زندگیا
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
امیر علی عزیز سلام
پستت رو کامل خوندم و احساستو درک میکنم من پیشنهاد دارم که یک بار دیگه جدی و رسمی هدفتو بهش بگو و فرصت بده فکر کنه و یا ادامه بده یا قطع کن
اگه جوابش رد بود به نظرش احترام بزار و واقعا قطع کن
این نحوه ادامه فقط باعث ضرر عاطفی و سنی برای شماست
موفق باشی
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
خواستم دل بــکــنم. . . نمی گویم نشد . . . اتفاقا شد! من کـــنـــده شدم!!! این روزها اما . . . بدون دل پرسه می زند بدنم. . . ! ... ... گذشتن از کسی که روزی قرار بود سهم تو از این زندگی باشد کار ساده ای نیست ... .. هست ...؟؟؟
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
اقای امیر علی ساده نیست دل کندن ...اگر یه سر به تاپیک های همین جا بزنید می بینید که خیلیها به سرنوشت شما دچار شدن
خدا رو شکر که بیشتر از این ادامه پیدا نکرد خدا رو شکر که قرار نیست از این وابسته تر بشید
شما تمام این مدت ارتباطتون از طریق چت بوده ..رابطه ی عاطفی داشتید... خیلی از واقعیتها رو ندیدید!با حرف زدن تنها ..اونم از طریق چت نمیشه شناخت... باور کنید نمیشه شناخت ..از کجا معلوم که همه ی واقعیت زنگیش رو به شما گفته!
اصلا شاید از این خانوم برای خودتون یه بت ساختید !
شما باید به این نکته دقت می کردید که وقتی هر بار صحبت از ازدواج می کنید ایشون خودش رو می زنه به کوچه ی علی چپ هدفش از این ارتباط چی هست ! شاید فقط پر کردن تنهایی یا بدست اوردن محبت شما بدون هیچ تعهدی
با گذشت زمان همه چیز حل میشه ..صبر داشته باشید:72:
-
RE: شما بگین من چیکار کنم به بن بست رسیدم
من هم قطعا میگم که باید این رابطه رو قطع کنی.به نظر من اون دختر مناسب برای ازدواج نیست مخصوصا برای شما. حالا شما باز به فکر احساسات خودتون باشید.بعدا که پشیمون بشید دیگه راه جبران نیست.
البته وقتی فکر میکنم ،میگم اگه برید با همین دختر خانم ازدواج کنید بهتره .میدونید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه دلم به حال اون دختری میسوزه که میشه همسر شما .مگر اینکه شما واقعا و با تمام وجود رابطتتون رو با این دختری که باهاش هستید قطع کرده باشید.تازه اگه هم موفق به قطع رابطه بشید، با اولین مشکلی که با همسر آیندتون پیدا کردید، بازم نمیتونم بگم که به گذشتتون با این خانم فکر نخواهید کرد. بالاخره توی زندگی همه ی زن و شوهر ها مشکل هست . بعضی موقع ها هم خیلی زیاده.
پس به هیچ عنوان تا زمانی که از لحاظ عاطفی درگیر این مسئله هستید به هیچ عنوان به خواستگاری یکی دیگه نریدکه این کار اشتباه بسیار بزرگی .
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
به نظر میاد ایشون با کسان دیگری ارتباط مشابه با شما را دارند و به اصطلاح شما را در آب نمک قرار دادن تا بین شما و بقیه در نهایت بهترین را انتخاب کنند(به نظر من البته) پس مواظب باشید بازیچه قرار نگیرید که ضربه ای خواهید خورد که بسختی بلند شوید. معمولا دختران در این سن مصرانه برای انتخاب و آیندشون برنامه ریزی میکنند و قطعا دختری که برای خواستگاری مقاومت میکند کاسه ای زیر نیم کاسه دارد و شما هم که الی ماشالله ساده و بی آلایش هستید،پس به دنبال شخص مناسبتان بگردید،اصلا مقاومت نکنید که نمیتوانید کس دیگری را به دل راه بدهید،مطمئن باشید بمحض اینکه کسی دیگر به دلتان بیاید بقدری سریع جای قبلی را پر میکند که خودتان هم باورتان نشود(چون تجربشو داشتم اینقدر مطمئن میگم) ولی تا اتفاق نیافتاده آدم باورش نمیشود و مثل شما مرتبا تلقین میکند ولی واقعیت این است. کمی راحت تر برخورد کنید جرقه های امید در دلتان روشن میشود.
به نظر من هم یک اولتیماتوم 10 روزه بدهید و بعد خواستگاری رسمی اگر قبول نکردن حتما کلکی در کار است! و ارزش وقت و انرژی بیشتر را ندارند! :310:
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
به نظر من هم یک اولتیماتوم 10 روزه بدهید و بعد خواستگاری رسمی اگر قبول نکردن حتما کلکی در کار است! و ارزش وقت و انرژی بیشتر را ندارند! :310:
با تشکر از راهنمایی دوستان عزیز من بیشتر دنبال راهی بودم که ایشان رو راضی به بله و جلو رفتن به سمت ارزدواج کنم چون وجه اشتراک فکری و عقیده ای زیادی باهاش داشتم در این حد که تا حالا با هیچ کدوم از گزینه های خودم و خانوادم این حسو نداشتم
من یه التیماتوم 10 روزه به پیشنهاد دوست عزیزمون دادم نتیجه هم لوپ مطلبش این بود که برای شروع باید بهش ثابت شه که من دوسش دارم ! حالا از طریق نتو اس ام اس و تلفن چطور میشه این کارو کرد من فکرم به جایی قد نمیده و اینو به خودش هم گفتم جوابش این بود که این مشکل شماست:302:
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
برادر عزیز
شدیدا احساس می کنم با توجه به نوشته هات که خیلی احساس محور هستی و به شدت شخصیت وابسته ای
داری و این حتی در زندگی مشترک اصلا خوب نیست! چه برسه در دوستی!
به نظر میاد این خانوم با توجه به توضیحات شما درگیر یک رابطه عاطفی دیگه هست و شما رو در آب نمک خابونده
برای روز مبادا! شاید هم اصلا شما و این نوع ارتباط رو جدی نگرفته و شاید در زندگی مسئله ای داره که ترجیح میده
این دوستی کش پیدا کنه و دنبال بهانه است اما مستقیم نمیگه!
خیلی احتمال داره اون دوست پسر دوستی که میگه دوست پسر خودش باشه! شما هم که خیلی ساده دلی!
این آدمو دوست داری چون آدمها توی نت میتونن به راحتی فیلم بازی کنن و اونی بشن که دوست داری نه اونی که
واقعا هستن! پس انقدر ساده نگر نباش!
شما توی ذهنت رویا پردازی کردی و تصویری که از این خانوم توی ذهنته با خود واقعی این خانوم فرق داره!
ضمنا شما دوستش نداری! بهش وابسته ای! پس دوست داشتن رو با وابستگی و عادت اشتباه نگیر!
ممکنه اگر حضوری ببینیش و در دنیای واقعی باهاش مواجه شی ببینی که چقدر از ذهنیاتت فاصله داره چون در
دنیای مجازی این خانوم رو جوری ترسیم کردی در ذهنت که میخوای نه اونطور که واقعا هست!
بعد هم خانم ها وقتی که طفره میرن قطعا یک ابهام هست توی زندگیشون!
پس شما هم سعی کن از این رابطه بیرون بیای و با استاده از مطالب همدردی وابستگی و عادت به چت رو ترک
کنی و سعی کنی در دنیای واقعی به دنبال همسر باشی!
عمرت رو بیش از این هدر نده برای کسی که واقعا نمیشناسیش
موفق باشین
:72:
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
برعکس اونچه که فکر می کنید به نظر نمیاد هیچ وجه اشتراکی با این خانم داشته باشید. به نظر میاد باز هم این خانم شما رو پیچوندن! یعنی چی باید دوست داشتنتو بهش ثابت کنی.
شما هیچوقت باهاش بیرون رفتی؟ هیچوقت دیدیش از نزدیک؟
یه تصویری از اون در ذهنت داری که قطعا قطعا با واقعیت فرق داره.
من فکر می کنم بیشتر از اینکه اون خانمو دوست داشته باشین بهش عادت کردین و وابسته شدین. سیگار هم مردم بخوان ترک کنن سختشونه.
وقتی شما رو نمی خواد به عنوان همسر و فقط می خواد یکی باشی که وقتای خالیشو پر کنی اونم بعد 2 سال معنیش اینه که شما داری وقت و عمر عزیزتو تلف میکنی اونم واسه کسی که هیچ اهمیتی به وقت و عمرت نمی ده.
برای اینکه فراموشش کنی هر شماره و ایمیلی ازش داری پاک کن. یادش که می یفتی یادت بیار که چقدر ازارت داده. وقتتو هم خالی نذار که بشینی و غصه بخوری. کار کن و درس بخون تا خسته بشه ذهنت. ورزش کن و بدو تا خسته بشه بدنت و دیگه شب راحت بخوابی و فرصت سر خاروندن نداشته باشی.
واسه یکی بمیر که واست تب کنه. این خانم که هیچ اهمیتی به عمر شما و حرمت انسانیتون نمی ده. ادم به عمر یه غریبه هم احترام می ذاره. این خانم حتی در حد وسایلش هم به شما که انسانی احترام نذاشته و قطعا شایسته ی احترام نیست.
بی خودی هم تا حالت بده هی پا نشو برو خواستگاری که الکی بگی نه و گزینه هات بپرن! سرتو شلوغ کن. این دوست داشتن نیست. وابستگیه. زندانی هم به زندانبانش عادت می کنه. طبیعیه بهت سخت بگذره تا فراموشش کنی.
اگه دیگه تماسی باهاش نداشته باشی و به این یقین رسیده باشی که واقعا باید این رابطه رو تموم کنی سرتو با کار و درس و ورزش پر و شلوغ کنی قاعدتا توی 2 ماه راحت از این وضعیت میای بیرون و می تونی با چشم باز و دل ازاد دنبال کسی بگردی که به درد زندگی مشترکت بخوره.
تو کسی را که خودت تصور کردی دوست داری( یا وابسته شدی بهش) نه اون شخص واقعی رو. یعنی محو تماشای تصویر خیالی خودتی عزیزم و نه واقعیت. همین الان تمامش کنی که بهتره. دختری که تکلیفش با خودشم روشن نیست (دختر یا پسر) و نمی دونه چی کار می خواد بکنه یعنی اماده ی ازدواج نیست ولی حتی انقدر هم انصاف یا جرات نداره که بگه نمی تونه ازدواج کنه. ممکنه تا 5 یا 6 سال دیگه هم اماده ی ازدواج نباشه و بعدش هم یکی دیگه رو بخواد. ممکنه حتی انقدر بهت اهمیت نده که حتی خبر بده بهت داره می ره.
برو احساسات و مهربونیاتو واسه کسی خرج کن که درک کنه و جوابتو بده.
موفق باشی.
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
سلام نمیدونم میتونم با حرفام کمکتون کنم یا نه اما شاید اون دختری که شما بهش دل بستید دل بسته ی دوست پسر قبلیشه و نتونسته فراموش کنه نفر قبلیا یا شایدم 1 رابطه ی نزدیک باهاش داشته و نمیتونی فراموشش کنه و برای اینکه تنها نباشه باشماست و برای اینکه وقتش بگذره بنظر من اگر تمایلی به ازدواج با شما نداره برید دنبال کسی که واقعا شما را بخواد باید فراموشش کنید برید دنبال کسی که خصوصیاتی که این خانم ندارند را داشته باشند یا هر چیز دگه بهترین راها فراموش کردنشونه و تمام خاطراتی که ازشون دارید و پاک کنید و خطتونا عوض کنید شمارشونم از گوشیتون پاک کنید که وسوه نشید زنگشون بزنید
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
دوستان همگی خیلی خوب راهنمایی کردن و کاملا مساله را درست تحلیل کردن. بجای اینکه فکر کنید چطوری واسه شروع دوباره خودتون را بهش اثبات کنید بهتره دراصل رابطه فکر کنید. چون شما شخص احساسی هستی اگه احتمالیی که دوستان دادن درست باشه که ظاهرا هم درسته شما بشدت لطمه میخورد. و چون باز شخص احساس هستید اگه با کسی دیگر پیش برید و ازدواج کنید آنچنان درش غرق میشید که این مورد رابراحتی فراموش میکنید. پس خودتون را بیشتر اسیر نکنید. الان اون باید یجوری بشما ثابت کنه خودشو نه شما به او!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:310:
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
از دوستان تشکر میکنم به خاطر راهنمایی های دلسوزانه من این وسط چند تا نکته تاریک به زهنم میرسه دوست دارو نظر دوستان هم بدونم
1- اینکه من دوسش ندارم بهش عادت کردم . به نظرم غالبا ادم وقتی به کسی عادت میکنه که دوسش داشته باشه و میخام نشانه های عادت و دوست داشتنو بگین تا روشنتر ببینم کدومه مال من
2- در مورد احساساتی بودنم تا حدودی حق با شماست! ولی بنظرم هیچ انسانی نمیتونه سنگ باشه و نسبت به برخورد جنس مخالف بی تفاوت مگه این که این حسو در خودش به نوعی بکشه یا ضعیف کنه حالا با راههای مختلف از جمله قرار گرفتن متعدد در چنین شرایطی یا تغییر نوع نگرش از ازدواج به نوعی سرگرمی
3- یه چیز گمراه کننده دیگه هم هست اونم چراغ سبزهایی هست که بعضی وقتها میده طرف مقابل که ادمو امیدوار به حفظ رابطه میکنه مثلا رفته رفته سمیمی شدن تو حرفها با کلماتی مثل نهر خوردی و صبح بخیر که قبلا نبوده
4- در مورد ترک یه دفعه یا عوض کردن خط هم باید بگم من این کارو تو این مدت چند بار کردم به مدت 2 تا 5 ماه ولی باز علاج قطع رابطه نشده برام
5- در مورد پنهان کردن رابطه با دوست قبلیش هم الان شکی نیست برام و چند بار به صورت مستقیم و غیر مستقیم مطرح کردم و رد کردن و گفتن اگه باشه بهم میگه.اونم به خاطر طرز فکر ایشون هست که این دوستی به تنش کشیده رو منجر به ازدواج نمیدونن و قطع کامل این رابطه رو با ورود به ازدواج میدونه
6-من وقتی باهاش میحرفم کلا رابطه دوستی و بی اف جی اف رو رد میکنه و خواستار رابطه غیر موقت و کاملی هست ولی تو عمل واهمه داره بیاد جلو میخام بدونم راهی هست که از حرف به عمل رسوند ایشونو !
7- چند روزه بهش گفتم به خانوادم گفتم و من زیر فشارم که بیان خواستگاری یه چند تا ایشالا ماشالا گفت و چند روز از زندگی مشترک و اینده حرفیدیم ولی باز ته کشید دوستان یه کاتالیزوری یا میانبری هم داشتن من استقبال میکنم چون حالا از خودش رد بشیم میرسیم به خانوادش :223:
دوستان پیشاپیش از همتون معذرت میخام که به بعضی از توصیه هاتون بی تفاوت یا کم توجه هستم
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
امیرعلی جان. عادت فرق داره. مثلا اگه ادم عادت کرده هرروز صبح زود از خواب بیدار بشه همش سر اون ساعت بیدار می شه حتی روزای تعطیل. یا مثلا اگه شما عادت کردی که هرروز بعد ازظهر با ایشون چت کنی این برات سخت می شه که یه روز باهاش چت نکنی. یا مثلا یکی که عادت داره همش پای کامپیوتر باشه سختشه که یه روز بی کامپیوتر و بی اینترنت سر کنه. فقط سخته ولی می شه. اول از همه ادم باید خودش بخواد. این خواستن هم در صورتی اتفاق می یفته که با قلب و فکرش به این نتیجه رسیده باشه که باید تغییر بده عادتشو. مثلا کسی که صبح دیر بیدار می شه چون می بینه که همش از خیلی کارهاش که اداری ممکنه باشن جا می مونه بالاخره به این نتیجه می رسه که باید تلاش کنه صبح زود بیدار شه. میشه ولی اولش سخته.
دوست داشتن می تونه وابستگی هم بیاره در کنارش اما من فکر نمی کنم شما ایشونو دوست داشته باشید واقعا. چون معمولا دوست داشتن در زمان اتفاق می یفته و همینطور باید دو نفر در کنار هم به نوعی در مسیری از زندگی همراستا باشن و خیلی از ابعاد همدیگه رو ببینن. مثلا همکار باشن. ولی چون شما از اینترنت و چت ایشونو دیدن و صحبت کردین فقط و فقط باهاشون حرف زدین. در عمل در فعالیت و در زندگی روزمره ندیدینشون. بر اساس حرفایی که شنیدین یه تصویر از ایشون برای خودتون ساختین (که این کارو همه می کنن. بر اساس شواهد مجبور می شیم قسمت هایی از ویژگی و خصوصیات نگفته شده رو خودمون حدس بزنیم و پر کنیم). احتمالش خیلی زیاده که اونچه که شما در ذهنتون از ایشون تصویر کردین با خود واقعی ایشون فرق داشته باشه.
در مورد احساساتی بودن یا حساس بودن نظری ندارم. اصلا نمی دونم شما احساساتی یا حساس هستین یا نه.
چه چراغ سبزی؟ ناهار خوردی و صبح به خیر؟ اینکه چراغ سبز نیست. اینم جز اون سری از چیزاییه که نگفته شده و شما خودتون سعی کردین تصویر سازی کنین. صبح به خیر و شب به خیر و چی خوردی و حالت خوبه و این چیزا که عادین. عزیزم و گلم و قربونت هم در بیشتر موارد عادین. ایشون بعد 2 سال لطف کردن اینا رو گفتن؟
اما به فرض که واقعا جملات خاص تری گفتن. من دقیقا نمی دونم هدف ایشون چیه. اصلا ممکنه خودشونم درست ندونن که چی می خوان. اینطوری شل کن سفت کن کردن که شما رو توی یه حدی نگه دارن که خودشون می خوان. یعنی بلاتکلیف بمونین و نه برین نه بمونین. همون حد و مرزی که خودشون از اول براتون تعیین کرده بودن و علاقه ای ندارن که نزدیک شین بهشون (مثلا به عنوان خواستگار) یا وقتی می گین بهشون ده روز وقت دارن نمی ذارن که برین (یه شرط بی ربط می ذارن). یعنی یه حد از نزدیکی روابط که از اولین روز اشناییتون بهش اشاره کرده بودن و هنوز هم سعی دارن که شما رو در همین حد از دوستی نگه دارن.
هر دلیلی ممکنه داشته باشه. من واقعا نمی دونم. ممکنه ایشون خدای نکرده قدرت راه رفتن نداشته باشن و شما رو فقط با قسمتی از خودشون که قدرتمنده رودررو کرده باشن (صورت و دست). ممکنه ایشون خانواده ی عجیب یا به هم ریخته ای داشته باشن و شما رو تا اطلاع ثانوی دور و در حدی که می خوان نگه می دارن تا بلکه گشایشی بشه و بتونن یه روزی اجازه بدن برین خواستگاری. ممکنه ایشون اصلا اماده ی ازدواج و زندگی مشترک نباشن و اینو نمی خوان بگن که به قولی از دستشون نرین برای روز مبادایی که ممکنه هرگز نیاد. ممکنه ایشون اصلا مثل شما فکر نکنن و کل خواسته اشون از این رابطه نوعی درددل کردن و حرف زدن بوده باشه و شاید هم فکر می کنن شما هم مثل خودشونین و اگه این حد رو نگه دارن و نذارن برین خواستگاری (یعنی حد دوستی رو از این نزدیک تر نکنن) شما بهشون دلبسته و وابسته نمی شین. ممکنه اصلا یه برنامه ای برای اینده اشون دارن که شما در اون هیچ جایی ندارین. مثلا می خوان مهاجرت کنن و منتظرن ببینن که کی نتیجه اش میاد و با شما وقت گذرونی می کنن و یه روزی یا خدافظی بدون ارایه دلیل ازتون کنن و یا همین خدافظی رو هم ازتون نکنن. ممکنه که همین باشه اما بخوان مطمن بشن که نتیجه ی مهاجرتشون چی می شه بعدش به شما بگن که اگه بخواین همراهیشون کنین. ممکنه با یکی دیگه دوست هستن و مثلا شما رو برای این می خوان که ازتون راهنمایی بگیرن که با اون یکی دیگه چه رفتاری باید داشته باشن (سوالاتی که می پرسن). اصلا ممکنه قصد ازدواج داشته باشن اما به هر دلیلی (مثل خانواده) نتونن الان به شما این اجازه رو بدن و منتظرن مشکلاتشون رفع شه. ممکنه... ممکنه...
همونطوری که می بینین هزاران دلیل می تونه پشت این رفتارشون باشه. یعنی ما چیزی از ایشون نمی دونیم و واقعا نمی تونیم بگیم ایشون چه قصدی دارن. همش باید حدس بزنیم. به همین دلیله که دوستان بهتون پیشنهاد دادن که این رابطه رو تموم کنین. شروع به بازسازی خودتون بکنین و بعد هم برین خواستگاری شخصی که براتون مناسبه و سعی کنین همسر اینده واقعی تونو پیدا کنین. حالا انتخاب با خودتونه. می تونین هی دعا کنین و روزه بگیرین و به خودتون سختی بدین. ولی عاقلانه نیست. چون احتمالش زیاده که جوونی تون بی دلیل از دستتون بره.
وقتی ترک یه دفعه نشده یعنی خودتون با دل و عقلتون به این نتیجه نرسیدین که باید این کارو بکنین. یعنی خودتون واقعا نخواستین.
بی اف جی اف چیه؟ کاتالیزوری میانبری چیه؟ نمی فهمم و نظری نمی تونم بدم.
نظر دیگه اینکه ممکنه شما با خودتون یه جورایی سر کل کل کردن افتاده باشین که این خانمو وادار کنین به چیزی که می خواین (خواستگاری). اگه این بود بی خیال شین. به خودتونو وقت که هدر می ره فکر کنین.
موفق باشین.
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
دوست عزیز لینک های زیر را مطالعه کن.و اینکه اینجا همه دارن داد می زنن ادامه رابطه اشتباهه خودت هم می دونی داری بی توجهی می کنی به راهنمائی ها.
اینجا دوستان دارن منطقی راهنمائی می کنن اگه می خوای نتیجه مطلوب بگیری بی توجه عبور نکن.
http://www.hamdardi.net/thread-8602-post-87304.html#pid87304
http://www.hamdardi.net/thread-12142.html
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
دوست عزیز
راحت بگم این خانم دارن به هر دلیلی شما رو بازی میدن دخترا از خداشونه که طرف زودتر بیاد خواستگاریشون حالا وقتی مورد شما این همه دلیل غیر منطقی میاره پس حتما بدون که در موردش همه چیز رو نمی دونی و بازیچه اش هستی!
اون فهمیده شما از چه مدلی خوشت میاد داره همون مدل رو نشون میده!
اصلا معیارهات برای ازدواج چیه و ایشون کدومش رو دارن؟
این لینک رو هم بخون
http://www.hamdardi.net/thread-21799.html
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
سلام دوستان عزیز تشکر فراوان از راهنماییتون بلاخره بعد 2 سال زبونش باز شد و گفت الان امتحانات داره و نمیتونه درگیر مسله خواستگاری شه و به ماه دیگه موکول شد . چند تا سوال دیگه داشتم
1- به نظرتون میشه ؟ اینقدر که این طول داد من شک دارم بشه ؟ هنوز مطئن نیستم نظرتون چیه ؟
2- این مدتو به فرض به حرفش عمل کنه من چه عکس العملی داشته باشم ؟
3- این یه ماه کار خاصی نیاز هست بکنم
:325::325::325::325:
-
RE: دریک رابطه عاطفی به بن بست رسیدم ( او تن به ازدواج نمی دهدو من نمیتوانم بگذرم )
سلام امیر علی جان عزیزم اگه اون واقعا میخواستد الانم میتونست اجازه بده بیای خاستگاریش ببخشیدا داره سرکارت میزاره و با احساساتت بازی میکنه بیخیالش شی به نفعته تا اینکه تو زندگی مشترکتون همش از دوستای قبلیش برات بگه حس عاشقانه بهت نداشته باشه
البته این نظر من حقیر بود