به خاطر کارم همسرم خیلی استرس دارم نمی دونم چه کار باید بکنم به دلیل سن زیادش یعنی 36 هیچکس کار نمیده و الان با ماشین رانندگی میکنه من در شهر دیگری هستم و او هر روز به تهران مسافر کشی می کنه و حالا تصمیم به جدایی گرفتم حالا شما کمکم کنید
نمایش نسخه قابل چاپ
به خاطر کارم همسرم خیلی استرس دارم نمی دونم چه کار باید بکنم به دلیل سن زیادش یعنی 36 هیچکس کار نمیده و الان با ماشین رانندگی میکنه من در شهر دیگری هستم و او هر روز به تهران مسافر کشی می کنه و حالا تصمیم به جدایی گرفتم حالا شما کمکم کنید
آروم باش و بدون استرس برامون بگو مشکلت چیه ؟
واقعا فقط به علت شغلش میخوای جدا شی؟
چندساله ازدواج کردی؟ بچه هم دارین؟
z.helen به همدردی خوش اومدی.
زندگی را خیلی خلاصه توصیف کردید .
1- چند سالتونه و چند ساله ازدواج کردید؟
2- از معایب و محاسن همسرتون برامون بگید؟
3- رانندگی هم یک شغل شرافت مندانه هست . آیا این شغل همراه با حواشی بوده؟ از ان حاشیهها بگویید.
4- جدایی!!!!! چقدر زود به این نتیجه رسیدید . کمی تامل کنید . به نتایج بهتری خواهیم رسید .
البته به شرط اینکه از این خلاصه گویی دست بردارید و دوستان را نزدیک به خودتون حس کنید و با ما به راحتی دردو دل کنید.
من شهریور 89 ازدواج کرده ام همسرم خیلی مهربان ولی با اعتماد به نفس پایین
در ضمن بچه نداریم فقط بیشترش بحثها در مورد کارش .... و یکمی هم زیادی احساس مسئولیت میکنه
نه خیلی پسر سر به راهیه و این هم بگم اون بدون مادر بزرگ شده فقط یک برادر و (یک پدر کاملا عصبی داشته ) که کاملا همسر منو بدون اعتماد به نفس بار آورده
خوب منهم دوست دارم بدون دغدغه مالی و شغلی زندگی کنم خودم کارشناس حسابداری هستم ولی اون دیپلم ریاضی داره البته تحصیلاتش برام مهم نیست
روزی که به خواستگاری آمد گفت میخواد مغازه بزنه و شغل آزاد داشته باشه ولی به دلیل عدم همکاری پدرش موفق نشد و یک ماشین تهیه کردم تا بتونه کار کنه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
چی شد کجایین؟
عزیزم خودت چند ساله هستی؟ چرا بچه ندارید؟
دوست خوبم مجبور نیستی به کسی بگی مسافرکشی میکنه که میتونی بگی توی آژانس کار میکنه در ضمن انسانیت مهمه نه شغل انسانها. بعضی ها شغل های خیلی خوبی دارن ولی شخصیت و اخلاق بسیار بدی دارن.
سلم دوست عزیز.
بازم خدارو شکر کنید که شوهرتون اون ماشین رو برای کسب درامد دارند.
یکمم به پایین تر از خودت نگاه کن.هستندخانوادهای که .شوهرشون کناره خیابون سیگار میفروشند.
یا یه چهار چرخ توسرما توگرما هول میدن میره جلویی درب منزل ها نان خشک جمع میکنه.احتمال زیاد جلوی درب منزل شماهم اومدن.
بهشون یه نگاهی بنداز ببین باچه زحمتی نون درمیارن. دستها از سرما ترک خورده. لبها تشنه یک لیوان آب.
ولی با این حال همسرشون باهاشون زندگی میکنند.
وارده زندگیشون بشی میبینی با نداریشون خیلی خوشند.در منزلشون یه فرش کهنه که بیشتر جاهاش سوراخ سوراخه.
یه کتری کهنه که برای دم کردن چای تا همسرشون به منزل میاد چای براش آماده باشه.خسته گی در تنش نمونه.
لباسی که برتن دارند صد جاش وصله خورده.
نان های چند روز پیش را با آب خیس میکنند تا کمی نرم شود برای شام تا بچه ها بتونند بجوند.
نمیدونم آبجی شما چه انتظاری از همسرتون دارید. بنده خدا داره زحمتشو میکشه.
و2ساله ازدواج کردی دوست داری راه 10 ساله رو در عرض 2سال طی کنی.
شما چقدر زود جامیزنید. تازه اول زندگیه .
زندگی که همش خوشی نیست.
زن وشوهر باید در سختی های زندگی کناره هم پشت هم باشند.
این تاپیک رو که خوندم به خدا مغزم آتیش گرفت
مسافر کشه که مسافر کشه.مگه دزده بیچاره؟مگه جانیه؟مگه داری هیزی و دلگی میکنه؟
صحبتهای اقای کبوترو بخون چند بار.
دختر خوب زندگی یعنی همین.میخوای در لحظاتی که باید کنار همسرت باشی و حمایتش کنی تنهاش بذاری؟
مگه نشنیدی که کلی روایت داریم که زن خوب زنیه که در زمان نداری و سختی همسرش دلداریش بده و بگه نگران نباش خدا روزی رسونه
ویژگی های خوبه همسرتو ول کردی چسبیدی به این یه موضوع؟؟؟؟؟
به نظر من در افکارت تجدید نظر کن.
مطمئنی که امادگی لازم رو برای شروع زندگی داشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همسرت از روز لول بهت گفته که شغلش ازاده.
شغل ازاد یعنی از دستفروشی کنار خیابان تا واردات و صادرات انواع و اقسام کالا.
رانندگی هم یکی از اوناست.
رفیق همسرت باش
بذار پس فردا به بچه ات بتونی بگی من در تمام سختی ها و اسانیها کنار پدرت بوده
خداییش روت میشه مثلا به یکی بگی من به خاطر اینکه همسرم مشافر کشه میخوام ازش جدا بشم؟!!
اگر داره کار میکنه به خاطر شماست.مگه یه مرد مجرد تنها چقدر خرج داره؟؟
از فردا خیلی با روی خوش بفرستش سر کار ..صبحانه اش رو اماده کن.دلهره هاشو کم کن.
مگه نه اینکه خدا زن و مرد رو افرید تا مایه ارامش هم باشن؟
ناشکری هم نکن.
دوستان لطفاایست :325:فک میکنم دوستمون بیشترازشنیدن سرکوفت که فقط عذاب وجدانشوزیادمیکنه نیازبه کمک وراهنمایی شماداره:305:شماچراتااین حدازشغلش ناراحتین که میخواین طلاق بگیرین؟خانواده هاتون درچه سطح مالی وفرهنگین؟بنظرمن ناراحتی شمافقط بخاطرشغل همسرتون نیست:162:اگه میشه ازچیزای دیگه ای که باازدواج بااون آقاموجب ناراحتی تون شده هم بگید؟ازکدام جنبه های زندگی مشترکتون راضی نیستین؟:303::43:
و ناراحتم چون شما جای من نیستید وقتی آمد خواستگاریم گفت مغازه تعمیرات موبایل می خواد بزنه ودوست و همکارانم و فامیلا همه از شغلش پرسیدن منهم گفتم حالا سه ساله به همه میگم کار ثابت نداره چرا میگین همراهی نکردم پدرش با اینکه خیلی ثروتمنده ولی حتی حاضر نشد یک وسیله بخره بده به پسرش کار کنه من با کمک خانواده ام ماشین خریدیم و دادیم دستش ............ از همه بدتر حرفاهایی که می شنوم ......... و اینها باعث شده که سر هر چیزی اختلاف داشته باشیم ......... همسرم به من میگه تو به من سرکوفت میزنی .......... نباید بزنم پس اینهمه سر کوفت من می شنوم .........شما به من حق نمیدین یعنی من حق انتخاب نداشتم من براساس شرایطی که گفت جواب مثبت دادم نه با این شرایط .......... حرف شما قبول اگر اول زندگیمون یک شرایطی که گفته بود داشت و بعد دچار بحران شده بودیم من هم بیشتر همراهیش میکردم ولی از همون اول زندگیمون من اون شرایطی که گفت رو ندیدم بازم به من حق نمیدین جدا بشم
من حتی دیگه حوصله درس خوندم ندارم حوصله بیرون رفتن ندارم ........ در ضمن اون بدون من حتی نمی تونه سر وقت جایی بره مثلا اگر بگم بیا دنبالم به جای اینکه ساعت 3 بیاد ساعت 4 میاد .......... خودشم حتی خیلی به خاطر کارش افسرده شده .......... و جالبه بدونید اون از سال 76 یعنی بعد از فوت مادرش هیچ کار ثابتی نداشته ............ وقتی میگم چرا میگه بهخاطر پدرم که هر کاری میکردم یک چیزی می گفت و غرلند می کرد.... خلاصه کلام کاملا بدون اعتماد به نفس. بی اراده. بدون پشتوانه . افسرده . همه اینها رو داره ........
حالا من............. با اینکه پدری معتاد داشتم .....رفتم سر کار و با تلاش ادامه تحصیل دادم و کارشناسی حسابداری خودمو گرفتم و الان در یک شرکت معتبر مشغول به کار هستم و با مزایای خیلی عالی پدرم به ما خرجی میداد نمیگنم نمیداد ولی مصرف مواد خودش بیشتر از خرجی ما بودو هر روز هر کسی جلو در میاد برای اینکه پدرم ازش پول قرض کرده بود و مادرم هم با پس اندازش قرض پدرمو میداد ....... نه تنها من حتی برادر و خواهر هایم جا نزدن و به درسوشون ادامه دادن و مشغول کار و فعالیت هستند ............. حالا بگین من زود جا میزنم ........من الان متولد 62 هستم با این سن کم هنوز هم دارم برای پیشرفت خودم نهایت تلاش می کنم
دوست عزیز کاره تعمیرات موبایل زیاد سرمایه نمیخوادو با یک میلیون میشه راه انداخت.فقط میمانه پوا پیش مغازه .اونم میتونه با فروش ماشین حل میشه.
من خودم 11ساله تعمیر کارموبایلم.شغل پر درآمدی نیست. اگر تخصص داشته باشد حداقل میان گین ماهی 700هزار درآمدشه.
این شغل هم سختی های خودشو داره. سر درد های عجیب بعداز چندسال سراغش میاد. چون چندین گوشی کنارش هست امواج این گوشی ها مضره.
وموادهای که استفاده میکنه .آلتراسونیک.تینر.جیوه.وخیلی مواد دیگه.
بگذریم .اگر خیلی دوست داری همسرت تعمیرکاره موبایل باشه اینای که گفتم در این شغل هست.
پس نتیجه میگیریم هرشغلی سختی های خودشو داره.
درسته اسم این شغل تعمیرات موبایل یک وجب میبرت بالا پیش دوست وآشنا.
دوست عزیز تورو خدا بنده خدا شوهرتو عذاب نده واون داره زحمت خودشو میکشه.
{{{{خودت نظرت چیه چه شغلی داشته باشه شما راضی میشی}}}}}
من نمیگم این شغل باید باشه شما توجه نمی کنید من میگم گفته بود شاید اون موقع نمی گفت اینقدر ناراحت نمی شدم ........ افسرده بودنش چی.... بدون اعتماد به نفس زندگی کردن چی .......... رفتم چندین سانس استخر براش رزرو کردم ولی دریغ از یک سانس که بره......... میگه صبح ها تو صبر کن باهم بریم میگم باشه پس حاضر شو فکر میکنی چه میکنه حاضر میشه نه تازه یادش میفته صورتشو بزنه...... یا یه کار دیگه انجام بده ....... اینا چی ...... مثلا مسافر کشه میگم یک تا 4 بیا خونه ناهار بخور بعد ساعت 4 برو من 4.30 میام خونه میام میبینم ناهار نخورده میگم چرا میگه حوصله نداشتمو منتظر تو بودمو یک مشت چرت و پرت ...... بعد ساعت 8 شب یادش میافته بره کار کنه ساعتی که من دوست دارم با من باشه بریم بیرون و استراحت و تفریح کنیم .....
اول از همه باید یکم حساسیتت رو روکارهای همسرت کم کنی یکم روش حساس شدی
من نمیگم که کارهمسرتون هیچ ایرادی نداره ولی برای اینکه بهش کمک کنی اول باید به خودت کمک کنی و خودت رو آروم کنی برای اینکه آروم بشی باید یکم حساسیتهاتو کم کنی
اگر درخواستی داری باید با آرامش بهش بگی تا بپذیره نباید حالت اعتراضی داشته باشه
یک سری تناضات بین آدما وجود داره یک قدم ایشون و یک قدم شما باید بردارید
من یک مثال از زندگیه خودم برات میزنم شاید یکم بهت کمک کنه
من خودم آدم فوقالعاده فرزی هستم و خیلی کارامو تند تند انجام میدم از جمله عذا خودن، آماده شدن، جایی رفتن و یا انجام هر کاری
برعکس همسرم آدمیه که خیلی خیلی آرومه و خیلی هم کند
اوایل ازدواج همش با اعتراض بهش میگفتم تو جرا افقدر فس فس میکنی ولی اون با آرامش بازم سعی میکرد به من بفهمونه که داره سعیشو میکنه
مثلا من عذا رو میآوردم سر میز باهم شروع میکردیم
من غذام تموم میشد سالادم میخوردم و ظرفم رو هم میشستم ولی همسرم هنوز چند لقمه خورده بود
و من گاهی اوقات شدیدا کفری میشدم
تا اینکه یک روز تو شرکت که با همکارم داشتیم غذا میخوردیم بعد از اینکه غذای من تموم شد یکی از همکارم گفت دختر مگه دنبالت کردن انقدر تند میخوردی واسه معدت خیلی بده و بقیه هم اینو تایید کردن و گفتن تو چرا واسه همه چیز انقدر هولی
تازه اینجا فهمیدم که منم یک سری ایرادایی دارم ولی همسرم هیچ وقت بهم نگفته بود و به روم نیاورده بود
هدفم از گفتن این مثال این بود که سعی کن همون جوری که اونو رفتاراشو میبینی خودتم ببین
از بیرون خودتو ببین شاید شما هم داری جایی رو اشتباه میری
شما باید کاری کنی که همسرتون خواستونو بپذیره و البته این پذیرش با اعتراض اتفاق نمیافته
چرا سعی داری شوهرتو تعقیربدی.
چرا رفتارهای که باهاش میکنی رو تعقیر نمیدی.
چرا انتظاراتت رو پایین نمیاری.
چرا همینجوری که هست قبولش نمیکنی.
چرا دوست داری یک دفعه نرده بان زندگی رو طی کنی.
چرا شوهرت رو با دیگران مقایسه میکنی.
هرکسی تا یک حدی توانایی داره. شما دارید بهش بیش از حد فشار میاری از توانش خارجه.
بهت حق میدم دوست داری یه زندگی نرمال داشته باشی. ولی باید سختی های زندگی رو تحمل کنی تابه راحتیش برسی.
فکر میکنی {طلاق}بگیری بهتره. منی که طلاق گرفتم فکر میکنی مشکلاتم حل شدهو فکر میکنی راحت دارم زندگی میکنم.
حالا من مردم باز مشغول به کارم .سرم رو گرم میکنم.
خانم های که طلاق گرفتن. تو این جامعه براشون خیلی سخت میگذره.
خیلی ها هستند میکند یه سقف بال سرمون باشه .یه شوهر باشه همدممون بالی اسمش بلای سرمون باشه .یه لغمه نون حلال بیاره زندگیمون رو بگذرونیم. شغلشم مهم نیست مهندس یا بهترین باشه. فقط مرد زندگی باشه.
شما که دارید قدرشو نمیدونید.
تا چیزی رو از دست ندی قدرشو نمیدونی .به چه قیمتی به چه قیمتی. فکرشو بکن.:324:
الان جداشدی فکر میکنی یه خواستگار مهندس یا تاجر میاد .نخیر اینطورا نیست.
یکی میاد خواستگاریت با دوتا بچه سنشم خیلی از شوهرت بیشتر.فکر کن کدوم برات میشه زندگی.:305:
خدا بزرگه ببین تخصص شوهرت تو چه زمینه ای است نسبت به تخصصش دنبال کار بگرده
کارکردن با ماشین هم درست شغل دهن پر کنی نیست ولی بهرحال داره خرج خودتون رو در می یاره
شاید حکمتی تو این کاره ولی تلاش خودتون رو بکنین تا انشااله یک کار خوب هم پیدا کنه .
عشق بورزید - همدیگر رو دوست داشته باشید و زندگی کنید
خدا بزرگه ببین تخصص شوهرت تو چه زمینه ای است نسبت به تخصصش دنبال کار بگرده
کارکردن با ماشین هم درسته شغل دهن پر کنی نیست ولی بهرحال داره خرج خودتون رو در می یاره
شاید حکمتی تو این کاره ولی تلاش خودتون رو بکنین تا انشااله یک کار خوب هم پیدا کنه .
عشق بورزید - همدیگر رو دوست داشته باشید و زندگی کنید
من تصمیمو گرفتم پس کمک کنید بتونم تصمیمو عملی کنم و در این باره چه کارهایی انجام بده
مثلا تا ساعت 10 ظهر می خوابه و نزدیک ظهر میره مسافر کشی و ساعت 2 بر میگرده و بعضی مواقع برنمیگرده و تا 12 شب میگه کار میکنم من میگم چرا از اینور دیر میری و از اونور دیر میایی به موقع برو به موقع بیای ..........
فس فس می کنه و الان سه شبه رفته میگه توی تهران کار می کنم و جواب تلفن های منو نداده و بعد از سه شب با پدرم که رفتیم ببینیم کجا مانده در راه پدرش زنگ رده میگه دو شبه تو ماشین خوابیده و یک شب آخر به خونه دختر عموش رفته و گوشیش روز آخر شارژ تموم کرده نتونسته زنگ بزنه ....و حالا من میگم چرا به پدرش زنگ زده چرا به من که همسرش هستم زنگ نزده و یا شارژ نداشت در خیابان هم تلفن نبود تماس بگیره..........
میگم داخل شهر کار کنی کفایت میکنه میگه نه ما پول زیاد نیاز داریم اگر پول زیاد داشتیم ماهواره می خریدیم ..... می بینید که چه طرز فکر پایین داره یا پدرش بعضی مواقع 100 تومان بهش میده میگه به من بریم خرید لباس بکنیم نمی گه قسط بانک بدیم که عقب افتاده حالا چی میگید ؟؟؟؟؟؟؟
هلن جان اولا بگم که اینجا دادن مشخصات ومثل ایمیل و ... ممنوعه.
تمام اینایی که گفتی دلیل بر طلاق نمیشه داری زود قضاوت میکنی. تو همین تالار خانم جان سخت بود که اصلا شوهرش کار نمیکرد و کلی مشکل دیگه که حلشون کردن و خدا را شکر الان از زندگیشون راضین.
اینم لینک تاپیکش: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
حتما بخوونش مخصوصا پست های اقای sci و راهکارهایی که به ایشون شده رو عمل کن
عزیزم تحملت رو ببر بالاتر .
مشکلات تو رو همه ما یه جورایی داریم فقط باید کم کم حلش کنیم
شما باید بدون اینکه حالت سرزنش یا غر زدن داشته باشه به همسرتون بگین برای اینکه یکم زندگیمون آرامش بگیره باید هم کار من و هم مار شما برنامه داشته باشه
بگو من دوست دارم زمانهایی که من بیرون خونه هستم تو هم مشغول کار باشی تا بتونیم زمان بیشتری رو در ساعت های دیگه کنار هم باشیم
بگو صبحها با من از خواب پاشو با من بیا بیرون تا خواب نمونی ( خودت که بیدا میشی واسه رفتن ایشون رو هم بیدار کن)
بگو اگه برنامه ریزی نداشته باشیم همه ی زنگیمون می ریزه بهم منم آرامشمو از دست میدم
واسه اینکه آرامش داشته باشم نیاز دارم ببینم که ساعات کاری مشخصی داری
اینجوری منم می تونی واسه ساعت هایی که باهمیم برنامه ریزی کنم
هلن عزیز سلام
ببین دوست خوبم خودت رو در شرایط همسرت تصور کن اگه همسرت ایراداتت رو با بی مهری و تندی بگه ناراحت نمیشی؟ درسته اشتباهاتش زیاده اما شما باید اول از همه انعطاف ایشون رو در نظر بگیری
بعضی ویژگیها رو ادم میتونه تغییر بده ولی بعضی دیگه رو باید خودت پذیرش ایجاد کنی
شرط اول : محبت شماستکه ایشون رو دلگرم به زندگی و تغییرات خواهد کرد
فکر نمیکنم هیچ کس با تحکم و غرولند کردن اصلاح بشه اگرنه همه ی ما این راه رو که سریعترین راهه انتخاب میکردیم
حواست باشه کار به جایی نرسه که همسرت به قدری از خونه دلسرد بشه که به جای 3 شب ماهها تو ماشین بخوابه و خونه نیاد:305:
الان به حالت قهر به خانه پدرم رفتم و اون هیچ تماسی نگرفته ........ راستشو بخواهید خودم زیاد دوست ندارم زندگیمو بهم بریزم اما الان در این شرایط هم نمی تونم تصمیم عاقلانه بگیرم و خیلی از اینکه سه شب منو رها کرده ناراحت هستم و شک دارم که تکرار نکنه از کجا معلوم که این کارش تکرار نشه ....... دلم نمیخواد به خونش برگردم و از این ور هم دلم براش میسوزه که تنهاست و یاوری نداره ولی خوب منم توی خیلی از شرایط کسی همراهی ام نکرده مثل توی ازدواجم از نظر مالی هیچ کس کمکم نکرد فقط خودم بودم و بس من الان به یک حامی نیاز دارم نه اینکه حامی کس دیگه باشم
هلن جان
باید بگم این طرز فکرت اشتباهه که نباید حامی کس دیگه ای باشی
چون:
[b]زن و شوهر هر دو حامی هم هستن قرار نیست این چرخه یک طرفه باشه
من حرفهای شما رو قبول دارم اما از اینکه بخوام تام جوونی مو سر این جور موارد بزارم بیزارم من دلم میخواد که بچه بیارم و بدون اینکه سر کار برم بچهمون بزرک کنم ولی با شرایط مالی که داریم نمی شه چون اقساط بانکی داریم به مدت سه سال ........... چرا باید شوهر با مر مادرش همه چیزشو از دست داده امید .... اعتماد به نفس شادی .... من که نباید تاوان این درد رو بدم
من دوست دارم حامی اون باشم همونطور که هستم و تمامی اقاسط بانک خودم پرداخت میکنم . بیرون هفته دوبار برای شام مهمونش میکنم ............همیشه به بهانه مختلف براش لباس میخرم که خدایی نکرده فکر نکنه چون درآمد پایین داره نباید لباس شیک و با قیمت بالا بپوشه ...... ایا اون هم باید یه کم به آرامش من فکر کنه ملا وقتی کلاس هستم پیام میده من میرم تهران مسافر ببریم ... اون که میدونه من به راه دور رفتنش حساسم پس چرا حتما براش مهم نیست ... یا میکم بیا دنبالم کلاس دارم دیر که میاد هیچ بعدشم میکه تو یکی رو میخوای بیاد دنبالت .... یعنی چی یکی میخوای بیاد دنبالم اون نیاد پس کی بیاد
دوست عزیز با قهر کردن مشکل حل که نمیشه بدتر می شه.:305:
هیچ وقت نگو {دوست ندارم برگردم خونش}انگار غریبه ای اون خونه مال توام هست.
سعی نکن از مشکلات فرار کنی به آغوش پدر مادر. تودیگه صاحب زندگی هستی.
بچه که نیستی با کوچیکترین مشکل بری بغل مامانت.زشته بخدا.
بجای اینکه با شوهرت بشینی منطقی صحبت کنی ومشکلوتون رو حل کنی .{قهر میکنی}
حالا باید چه کار کرد ... از کجا معلوم که حرفهای منو با منطق بپذیره اون اصلاا بلد نیست حرفهای دلگرم کننده بزنه .... همش فاز منفی میده بعضی مواقع فاز منو خنثی میکنه من اینقدر هم کم طاقت نبودم ولی اون باعث شده که کم طاقت باشم .... اون میگه چرا به من میگی پول بیار من میگم من نمیگم پول بیار من میگم درآمد داشته باش تا دستت توی جیبب پدرت نباشه من دوست ندارم کمک پدرتو قبول کنی دوست دارم خودمون زندگیمونو بسازیم....... بر فرض مثال وقتی یک مقدار پول دستش میرسه میگه به من بریم برات مانتو بخریم کفش بخریم یا چیزهای دیگه اون نمیگه بریم قسط بانکو بدیم یا پس انداز کنیم .... همه حرفهاش از روی بی فکریه اخه من همیشه نمی تونم بهش آموزش زندگی و فکر کردن بدم
حس ميكنم دنبال بهونه اي شما
درسته همسر شما رفتاراي بدي داره ولي چون خسته شدي از شرايط مالي داري همه مشكلات رو پشت سر هم مطرح مي كني
يه جا ميگين بي فكره
يه جا ميگين من خرج مي دم
يه جا ميگين چرا وقت خاستگاري دروغ گفته
يه جا ميگين بچه مي خوام
يه جا ميگين 3 روز نبود و ناراحتم تكرار شه
يه جا ميگين من نمي تونم حامي باشم چون كسي حامي من نبود
يه جا ميگين نميتونه كاراي خودش رو اانجام بده
مشكلش واقعا چيه ؟از ايشون خسته شدين ؟
اگه شما يه درصد اينا رو به روش بيارين كه بيچاره تا حالا له شده
اونم مرده و مطمئن باشين از اين شرايط راضي نيست
اگه واقعا دوستش دارين چرا به حرف بقيه اهميت ميدين
شوهر شما هر چيزي كه هست شوهرتونه
شما نبايد اجازه بدين بقيه اظهار نظر كنن
تا اينجا كه شما گفتي اخلاق تند و اعتياد و بي ادبي وو.... نبوده كه جاي شكر داره
عزیزم مریم دنبال بهونه نیستم.. این موارد که گفتم چندین بار اتفاق افتاده و باعث شده که دیگه نتونم تحمل کنم ........ خسته شدم درسته اما از چی از تکرار موارد که گفتم ... نمی دونم چرا هموتون به نفع ایشون صحبت می کنید.... من چندین با به همسرم گفتم خوبیت نداره نصف شب بری خونه مردم اگر ما خودمون کسی نصف شب بیاد خونه مون آیا ناراحت نمیشیم عصبی نمیشیم نگید نه که باور نمی کنم ولی همسرم من این چندمین بارش که سر زده رفته خونه فامیلاشون همین چند شب پیش ( سه شبی که نبود) شب آخر نصفه شب رفته خونه دختر عمومش که اونم بچه کوچیک داره و هر دو زن و مرد شاغل هستند و در حال استراحت من حرفم اینه چرا یک لحظه به این فکر نمی کنه که این کار خوبیت نداره و باعث میشه شخصیتش زیر سوال بره آخر یک مورد چندین بار باید تکرار بشه
تاپیکهای sci مهربان رو خوندم بله خیلی جالب بود و خوششم آمد ... من هم سعی میکنم که به کار ببرم..... البته شوهر من بی مسئولیت نیست اون فقط بی فکر عمل میکنه یعنی قدرت تصمیم درست نداره البته نمی خوام بگم که همیشه تصمیم درست بگیره نه حداقل از 10 تا تصمیم 5 تا درست بگیره ولی اون اینطور نیست ....... خیلی دلم میخواد بهم بگید که الان چه کاری باید انجام بدم فعلا در حالت قهر در منزل پدرم هستم و نمی دونم تا که ادامه بدم البته پدرش دنبالم آمده ولی خودش نه ... احساس میکنم منتظره پدرش مشکلشو حل کنه آیا وقتی پدرش امد برگردم یا نه شما بگید تصمیم درست چیه
ممنون میشم بیشتر راهنمایی بشم که دقیقا چه کاری انجام بدم
خیلی دوست داشتم sci مهربان هم به من مشاوره بدن و بگن که دقیقا چه کار کنم .... از همه شما هم ممنونم که به من راهنمایی میدین اما ازتون ممنون میشم که بهتر و دقیقتر بهم بگید که چه کار باید بکن
نمی دونم دقیقا چه کار باید بکنم .... اصلا نمی تونم باور کنم که سه شب منو تنها گذاشته حتی به تلفنم جواب نداد واقعا نمی تونم این قضیه رو فراموش کنم ..... شما نمی دونید شب دوم چه کشیدم اونقدر به موبایلش زنگ زدیم من و پدرش اون حتی جواب نداد که حالش خوبه یا نه ........ فقط آخر شب که دیگه ناامید شدیم یام داده تو فکر کن من مردمو ازت بدم میاد و از این حرفها واقعا میشه این موارد رو نادیده گرفت .... توی یک هفته عید که به خونه اقوامش میرفیتم همه شون میگفتن تو خیلی خوبی که با این شرایط کنار امدی و یا کارش درست شد ؟... یا نمیشه اونو ببری؟پیش خودت بهش کار بدی ... ؟؟؟؟ و یکسری حرفهای مفت خوب درسته نباید به حرفها اهمیت داد ولی وقتی یک حرف بیش اندازه تکرار بشه و سوهان روح بشه چی ... به خدا خسته شدم هی باید بگم درست میشه درست میشه ..... الان که دارم درس میخونم باورتون نمیشه با چه سختی دارم درس میخونم دلم میخواد درجات عالی علمی رو طی کنم ولی با چه امیدی با چه همراهی ..... همیشه نگران و مضطرب ... همیشه دلتنگی روزهای مجردیم .... همیشه غصه و ناراحتی .... تای کی .... من دوست دارم یک موقعیت اجتماعی خوب داشته باشم واقعا حق من نیست
دوست عزیز
شما دوست دارید. ما چی بگیم. بگیم برو طلاق بگیر؟؟؟؟؟؟
بنظرت این مسعله رو زیادی بزرگش نکردی.
خوب خسته بوده رفته خونه فامیل شب رو بگذرونه.
بله اینو قبول دارم باید به شما زنگ میزد خبر میداد.
حالا یا خیلی خسته بوده. یاخیلی دیر کرده بوده روش نشده به شما زنگ بزنه به پدرش گفته.
بخشش از بزرگانه. حالا خلاف نکرده که انننننننننننننننقدر به دل گرفتی.
یه سرچ کن تو تالار انقدر مشکلات زن وشوهر ها رو میبینی مشکل شما پیششون هیچه.
شما با گذشتتون میتونید زندگی شیرینی داشته باشید.
یا به قول یکی از دوستان از شوهرتون دل زده شدی دنبال بهانه ای هستی که از هم جدابشید.:160:
اینم بهت قول بدم با این مشکلی که شما عرض کردید .هیچ یک از دوستان نمیاند برای جدایی راهنایت کنه.:305:
هیچ کس دوست نداره شریک بهم زدن یک زندگی باشه.:324:
با سلام دوباره.نزديك به 31 پست در اين تاپيك زده شد اما صورت مسئله هنوز به طور كامل مشخص نيست.در پستهاي مختلف شما علل مختلفي رو براي نارضايتي گفتيد،از نداشتن كار ثابت،تا نداشتن درآمد مناسب و عدم توجه به زمان مهماني رفتن وغيره....
پس در گام اول مشكلاتتون رو دسته بندي كنيد و به طور خلاصه براي خودتون بنويسيد.مثلا 1.همسرم شغل مناسب ندارد. 2.همسرم اعتماد به نفس كافي ندارد و الي آخر....
بعد از مشكلاتي كه كوچك هستن و قابل اغماض صرف نظر كنيد، مطمئن باشيد كه عموما مشكلات كوچيك در يك زندگي مشترك بيش از مشكلات اساسيه و به اين ترتيب در ليست شما تعدادي مسئله ي مهم و اساسي ميمونه كه اول از همه بايد وقت و انرژيتون رو صرف يافتن راه حل براي اونها كنيد.
در مورد مشكلات اساسي با توجه به مورد ميتونيد تاپيكهاي زيادي رو در تالار پيدا كنيد ،سرچ كنيد و نكات آموزنده اونها رو حتما براي خودتون يادداشت كنيد.
در مورد مسائلي هم كه احساس ميكنيد نياز به مشورت و راهنمايي داريد بيايد و به طور واضح مسئله رو بيان كنيد و فوكوستون هم روي اون مسئله باشه تا ان شالله نتيجه بگيريد.
در نهايت اين كه علي رغم همه ي چيزهايي كه شما گفتيد به نظر من در زندگي مشتركتون مشكلي به اون بزرگي نداريد كه قصد جدايي داشته باشيد.بهتره به جاي صرف انرژي و منفي بافي به دنبال راهكار باشيد.
در اولين گام هم بهتون پيشنهاد ميكنم هر وقت تونستيد صورت مسئله تونو كامل پيدا كنيد و سرنخهايي هم براي حلش بيابيد الكي اين دست و اون دست نكنيد و برگرديد منزل خودتون،اگر همسرتون هم نيومد اشكالي نداره چون اين هم در گرو كمبود اعتماد به نفس ايشونه و شما بايد در حل اين موضوع كمكشون كنيد نه در بغرنج تر كردنش.
موفق باشيد
سلام به شما ( یک زن امیدوار ) حالتون خوبه
بله حق با شماست سعی می کنم همونطور که گفتید عمل کنم:
1- همسرم کار ثابت ندارد
2- عدو اعتماد به نفس همسرم
3- ناراحت از پرسش و پاسخ دیگران در ارتباط با کار همسرم
4- وسواس فکری و عملی همسرم
5- مقایسه همسرم با دیگر افراد
اینها تقریبا مشکلاتی که من باهوشون رو در رو هستم و باعث شده که افسرده شوم
این هم بگم همسرم دیشب به دنبالم آمده و معذرت خواسته که سه شب منو تنها گذاشته است:43: ... و من هم به خونه برگشتم و سعی می کنم که زندگیمون بهتر کنم به کمک خداوند متعال و همکاری شما
آفرین به شما خانم خوب که برگشتی سر زندگیت :104:
در مورد عدم اعتماد به نقس همسرت و وسواس فکری و عملی ایشون بهتره به مشاوره برید ولی در مورد ناراحتی خودت از پرسش و پاسخ دیگران ، عزیزم مجبور نیستی به سوالات همه جواب بدی یا اینکه بگو در یک شرکت خصوصی کار میکنه ، فکر نمیکنم کسی بهت بگه آدرس شرکتشو بده ما بریم ببینیمش و اگه به شوهرت هم بگی که مثل تو صبح زود بره کارشو انجام بده و عصر برگرده خب برای شما چه فرقی میکنه که یه شرکت باشه یا مسافرکشی کنه مهم اینه که داره پول حلال در می آره. در ضمن مقایسه کردن بدترین آفت زندگیته، شما فکر کردی زندگی همه مردم اونطوری هست که ما از بیرون می بینیم؟! نه عزیزم همه مشکلات زیادی در زندگی دارن ولی بعضی ها با سیاست به قول معروف صورتشون رو با سیلی سرخ نگه میدارن و بعضی ها که بی سیاست هستن زندگی واقعی شون رو برای همه باز میکنن. پس هیچ کس از درون کسی خبر نداره اصلا شوهرتو با آدمهای دیگه مقایسه نکن. شوهر تو نه خیانت کاره نه معتاده نه خدای نکرده دزده و نه خصوصیات حاد دیگه ای که خیلی از مردا دارن رو نداره . پس مطمئن باش میتونی زندگیتو بسازی.
همسر شما یک انسان است مجمو عه ای از خصوصیات مثبت ومنفی.
و شما اونقدر خصوصیات منفی ایشون در زندگی تون پر رنگ شده که خوبی هاش رو کمتر می بینید.
هلن جان تحقیر کردن مخرب ترین چیز برای اعتماد به نفس همسرتون هست.
شما سعی کنید مهارت هاتون را بالا ببرید.
مقالاتی که در این سایت هست به شما کمک خواهد کرد.
2 تا مطلب هست یکی اعتماد به نفس خودتون که دیگران با گفته هاشون اینقدر می تونند شما رو به هم بریزند و یکی اعتماد به نفس همسرتون که نه تنها کمکش نکردید بلکه با تحقیر هاتون همون یه ذره را هم دارید نابود می کنید.
باید روی هر دو کار کنید.
اما نکته بعدی چرا توانایی حمایت از ایشون را ندارید؟
با توجه به زندگی سختی که داشتید همه چیز گواهی بر توانایی بالقوه شما داره. خودتون را دست کم نگیرید. حمایت از همسرتون کمک به ایشون نیست در درجه اول کمک به خودتون می کنید که به زندگی دلخواهتون نزدیک بشید.
نقاط مثبت همسرتون را لیست کنید.
ممنون از راهنمایتون ... و مرسی از تشویقتون..... خیلیییی دوستتون دارم
ممنون میشم که تاپیکهای منو بخونید و بیشتر راهنمایی کنید.... من همیشه منتظر راهنمایی شما عزیزان هستم ......
من دوست دارم حمایتشون کنم ولی میترسم به من تکیه کنه همونطور که الان بعضی مواقع کم میاریم میگه برم از بابا بگیرم احساس میکنم به پدرش وابسته است .... من هم از این میترسم که به من وابسته بشه .... از کجا باید بدونم که به من تکیه نمی کنه ؟////
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z.helen
{{میترسم به من وابسته بشه}}خوب بهتر که به تو وابسته بشه.
پس بکی وابسته بشه.زن های سعی میکنند شوهرشون بهشون وابسته بشه. حالا شما ترس دارید که یک موقه بهت وابسته نشه. والا من موندم شما چی میخواید.
از یه طرف میگید بهم نگفته رفته منزل فامیل .از یه طرفم میگید میترسم بهم وابسته بشه.
من منظورم وابستگی عاطفی هست.:305:
اگر منظور شما وابستگی مالی هست.
اینکه کاری نداره. بهش بگو شوهر عزیزم .مرد خونه صبح از خونه برای کسب درآمد به بیرون میره خدا روزی رو صبح به بندش میده.
مثل این میمانه که هر روز صبح خدا برای تقصیم روزی به بندهاشه هرکسی دیر برسه سهم کمتری بهش میرسه.
پس بهتره تشویقش کنی که درسته کارش آزاده دست خودشه .
ولی برنامه ریزی کنه ساعت بزاره. مثال سعت 8 الی 13وبیاد ناهار استراحت. 16الی 21 همیشه به این صورت باشه.
کبوتر عزیز خیلی راحت صحبت می کنید .... چطور تشویق شون کنم که برنامه ریزی برای کارش بکنه..... من الان دارم روی خودم کار می کنم که شغل اونو بپذیرم .... ولی اینهم بگم هستند مردهایی که همسر خودشونو حامی خودشون میدونند و و به زنوشو تکیه دارند .... من نگران هستم که کاری بکنم که اون به من تکیه کنه چون بدون مادر بزرگ شده و احتمال اینکه منو جای مادرش بدونه هست ...... من همیشه وقتی مجرد بودم دوست داشتم که یک حامی داشته باشم که از من حمایت کنه و تمامی شرایط که دلم میخواست را براورده کنه حدقل 60% انها رو.... من زیادی مستقل هستم و این منو نگران میکنه چطور بدونم که اون به من تکیه نمی کنه و من به اون تکیه دارم ... الانم بعضی مواقع من میترسم به شوهرم بگم چی بخره وچی نیاز دارم همش نگرانم نکنه خجالت بکشه و یا پول نداشته باشه ...... این فقط مشکل من نیست من با رفتارهای وسواسیش چه کنم ... شما در این مورد هم به من مشاوره بدین ممنون میشم این هم بگم ما دکتر روانشناس رفته ایم ولی فایده نداشته و قرص داده بهش و میخوره ولی زیاد فایده نکرده ... البته اکثریت اقوامش میگن از وقتی ازدواج کرده وسواسش و فس و فس خیلی بهتر شده خودم هم به این موضوع رسیدم ..... اگر راه حلی مد نظرتون هست لطفا اعلام نمایید
به نظر من ایمانتو خیلی قوی کن و از فردا یه جور دیگه به زندگیت نگاه کن حتی اگه خیلی مشکل داری بعد کم کم شروع کن به فکر کردن و راه حل برای مشکلاتت با آرامش فقط فقط خودت میتونی مشکلاتتو حل کنی با ایمان قوی و از ته دل شوهرتتو دوست داشته باش:43:
سلام ممنون از مژگان عزیز ....
برام دعا کنید ..... که زندیگیمون بهتر بشه
قابل توجه کبوتر عزیز:::::::::::::: من همون کارهایی که شما میگید به سختی انجام میدم.... دیروز به همسرم گفتم که نیاز نیست به خارج از شهر بری بهتره داخل شهر کار کنی ..... و اون هم قبول کرد ولی بازم تا دیر وقت بیدار بود و صبح هم گفتم با من بیرون بیا گفت من صبحانه میخورم بعد میام من میدونم تا 11 هم بیرون نمیره حالا میگید چه کار کنم .... بازم میگید که من اشتباه میکنم به نظرتون همچین آدمی تغییر میکنه
حالا بگید چه کار کنم جدیدا خیلی زیاد عصبی شده [color=#FF6347]
اگر واقع یک کار درست و درمون داشت من اینهمه مشکلات داشتم .... به خاطر کارش مشکلات داریم جدید هم خیلی زود عصبی و بهونه گیر شده مثلا دیروز ظهر میگفت بریم پیش بابا میوه و چای بخوریم وقتی رفتم بالا پدرش ناهار میخورد من هم رفتم آشپزخانه دیدم خیلی کثیفه شروع کردم به نظافت آونجا گاز پاک و غیره ( البته قبل از شروع از خودش یعنی همسرم اجازه گرفتم ) .... ولی وقتی شوهرم به طبقه بالا یعنی خونه پدر شوهرم آمد گفت من عصبی هستم دیگه ادامه نده گفتم آخه چه کار میکنم که عصبی شدی. خلاصه سریع تموم کردم امدم پایین و پدرشوهرم در اتاقش به خواب رفته بود.... همسرم امد گفت چرا دیر رفتیم بالا بابا خوابید میوه نخوردیم گفتم عیبی نداره عصر میریم بالا و میوه و چای میخوریم .... .ولی اون شروع کرد به پرخاشگری من هم هی میگفتم آروم باش عصر میریم ولی اون همچنان ادامه میداد تا جایی که بحث کردیم ..وقتی که عصر شد گفتم حالا پاشو بریم ولی شروع کرد به لجبازی تا جایی که دیگه نیامد بالا و میگفت که من گفتم چرا نیامدی .... حالا چه کار کنم اینقدر لجباز نبود ولی هر روز بدتر میشه و من فکر میکنم به خاطر کارش ناراحته
ازبس گییییییییییییییییییییییر دادی بهش.
حالا اون داره طلافی میکنه شما ببینید چه حالی داره کسی به کسی گیربده.
میدونم از حرفهای من خوشت نمیاد .چون واقعیت برای شما تلخه
تازه شروع شده .:305:
پس سعی کن همینجا تمومش کنی اگر زندگیتو دوست داری.:324:
[size=large]موفق باشی:72:
شما میگید من گیر میدم آخه میگم عصر بریم خونه پدرت لجبازی میکنه به نظرتون این گیر دادن ....وقتی میرم خونه پدرشون نمیتونم ببینم کثیفه شروع به نظافت میکنم .... این بده ... گفتم باشه میریم چای میخوریم میگه همین الان که من میگم بریم باید بریم .... یعنی چه من میگم شاید اون اشتباه بگه باید من انجام بدم.... شما یکطرفه به قاضی میرید .... دیروز ساعت عصر رفتم خونه میبینم مثل افسرده ها خوابیده میگه اعصابم خورده حوصله ندارم ... اخه اول هفته چه حوصله ایی نداره من که نبودم به قول شما گیر بدم پس برای چی اعصابش خورد بوده ... تازه بهش میگم من که از صبح نبودم بگی من مقصرم می دونی چه کار کرده شروع کرده به کتک زدن من تا جایی که پدرش اومده جلوش گرفته بازم میگید باید ادامه بدم همچین آدمی ارزش موندن داره ..... اون خیلی افشرده بی حوصله است و میگه پدرم منو خورد کرده له کرده هیچ وقت به فکر آینده من نبوده خوب من مقصرم من باید تاوان بدم ؟؟؟؟؟
دوست عزیز منظوره من اینه که اول شما به کار کردنش گیردادین. چرا این ساعت میری سر کاروغیره......
دلیل پرخاشگریهاشم بشین باهاش صحبت کن چرا ؟ از چی ناراحتی ؟چی داره اذیتت میکنه؟
مرد بی دلیل دست به کتک نمیزنه. نمیگم شما مقصرید ببین از کجا آب میخوره این عصبانیتهاش.
شما فقط تو فکرتون اینه که جدا بشید.
اصلا به فکر این نیستید که زندگیتون رو بسازید.
در تایپهات دیده نشده که بگی زندگیمو دوست دارم میخوام زندگیمو بسازم.
یکبارم شده بگو میخوام زنگی کنم .از عنوان تایپت معلومه اصلا فکر زندگیت نیستی دوست عزیز.
فکر میکنی طلاق بگیری خوشبخت میشی؟؟؟؟:305:
بخدا من که مردم تجربشو کردم هیچ ازدواجی به ازدواج اول نمیشه.
تودرو فامیل به آدم یه جورایی نگاه میکنند.آدم میگه زمین دهن باز کنه .این نگاهارو نبینه این حرفهارو نشنوه.
من اگر میگم زندگیتو درست کن بخاطره خودت میگم. دلم بحالت میسوزه.