نمیدونم شوهرم فکرش کجاس؟

سلام به همه ی دوستان همدردم

اول از همه سال نو رو به همتون تبریک میگم شاید الان موقعش و اینجا جاش نباشه

به بزرگی خودتون ببخشید....

راستش من این چند ماه خیلی درگیر بودم ...دانشگاه کشوری که شوهرم هست ثبت نام

کردم و الان چندوقته میرم دانشگاه یه زمانی یه ثانیه هم به خودم وقت نمیدادم...:163:

عید برادرشوهرو جاریمو بچه هاشون اومده بودن اینجا خونه ما...که البته وقتی

برگشتن ایران یه تشکر حسابی ازمون کردن:311:

حالا ازین بگذریم که از اول وارد زندگی شدم دخالتای اینا بود و من اهمیت نمیدادم و چیزای

مهمتر از اینا هست بخوام حرص بخورم:311:

راستش از وقتی اومدم اینجا یا وقتی ایران بودم کم کم نکات همسرداری و یاد گرفته بودم

راستش شوهرم که میرفت سرکار هر روز هر غذایی که دوس داشت واسش درست میکردم

و خونه رو مرتب میکردم و خودمم که هر روز یه مدل ارایش و ...

استقبال به گرمی و ... از هرچیزی میگفتیم باهم چند وقتیم هست که میرم دانشگاه که برمیگردم

به این کارا میرسم هیچ فکر بدی در مورد شوهرم نمیکردم و نمیخوام بکنم و صحبت کنایه امیز

بین ما نبود...خلاصه همیشه سعی کردم خانوم خونه باشم ....به قول معروف کدبانو:227:

راستش چند روز پیش خواست واسمون مهمون بیاد خونه هم حسابی بهم ریخته چون خرت

پرت خریده بودیم روی زمین بود و میخواستم مثلا سنگ تموم بذارم واسه شوهرم غذای ایرانی بپزم

واسه مهمونا ایرانی نبودن...بهش گفتم ظهر کار نداری بیا خونه بهم کمک کن دست تنها

نمیتونم چون تاحالا با بامادر شوهرم بودم و مادرشوهرم غذا درست میکرد

منم همش استرس داشتم غذا خراب نشه...و...

1/5 کیلو سبزی و پاک کردم خورد کردم چون ایستاده کارامو میکردم

کمر درد گرفتم زنگ زدم چندتا چیز لازم و بیاره همسر گرامی و کمکم کنه...

اومد وسایلو گذاشت و رفت گفتم کجا گفت میرم دنبال...(خانمه همکارش واسه یه کاری

جایی بود)گفت برو با عصبانیت:97:

رفت و اومد خدایی کمکم کرد گفتم نمیشد منو با این همه استرس ول نکنی تاکسی میگرفت

میومد...گفت تاکسی گیرش نمیومده باور کردم...

واسه دانشگاه من که یه شهر دیگس البته نزدیک تقریبا 20 دقیقه راه میگفت برگشتن

تاکسی بگیر بیا یه زن جوون 19 ساله جایی رو بلد نیستم اینجا تاکسی نیست

چه جوری بیام گفت هست گفتم پس چرا میری دنبال...(همکارش که خانومه)

چند روز هست تو خونه که کمتر به من محبت میکنه مثلا تا نگم بوسم کن نمیکنه...

یا دستمو بگیر یا دوسم داری ؟

حس میکنم فکرش جای دیگس شاید حسم اشتباه میگه:163:

امروز رفتم سرکار همسرم اون خانمه هم بود قرار بود واسه یکی از درسام بهم کمک کنه

که امروز به شوهرم گفت توی همون دانشگاه به کسایی که دیر اومدن کمک میکنن

یعنی من نمیکنم...منم به شوهرم گفتم دوس داشتم کنارتو باشم مشکل نداره...

اون خانمه واسه کاری رفت بیرون من و همسر گرامی کنار هم نشسته بودیم و من تو مشاوره

و اون کتابای منو نگاه میکرد دستم یخ زده بود بهش گفتم دستم یخ زده بگیر تو دستات گرمه

دستامون تو دست هم بود خانمه دیر اومد حواسش فقط به خیابون بود کی میاد اینو مطمئنم

هر صدای کفش زنونه میومد از جا میپرید و نگاش به خیابون بود تا جلوی در رفت بیرون و نگاه کرد

خبری نبود بهش گفتم بیا بشین نشست گفتم دستم و بگیر گرفت تا اون خانمه اومد دستشو باز کرد

من دستشوگرفتم دیدم دیدم دست اون کاملا باز و من محکم گرفتم و اون حواسش به خانمس

ناراحت شدم گفتم منو ببر خونه به راحتی قبول کرد و منو اورد خونه

در صورتیکه قبلا جلوی این خانم همیشه دستشو مینداخت رو شونم و دورکرم...:43:

ولی حالا....خیلی ناراحتم بگین چه کار کنم بهش بگم در مورد رفتارش؟

اشتباه میکنم؟تقصیر من نیست شک ندارم بهش ولی خودش کاری میکنه که فکر بد کنم

مثلا دیشب خونه رو تمیز کردم غذای مورد علاقشو درست کردم لباس قشنگ پوشیدم

منتظر بودم بیاد دیر اومد هرچی زنگ زدم جواب نداد دلشوره داشت میکشتم

خودش بعد زنگ زد گفت دارم میام اومد یه هو از دهنش پرید گفت رفتم خانومه رو رسوندم

گفتم من اینجا داشتم سکته میکردم دستم به هیچ جا بند نبود گفتم خدایی نکرده

اتفاقی افتاده خوب قبلش میگفتی ...

راهنمایی میخوام مرسی...:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ببخشید پست اولم خیلی طولانی شد

من اصلا به شوهرم شک نداشتم و باهم خوب زندگی میکردیم که چند روزه بارفتاراش منو به شک انداخت....و همش

وقتی خونس حس میکنم فکرش جای دیگس...مثلا همین امروز رفتم سرکارش خانمه همکارش رفته بود بیرون بعد که اومد دستمون

تو دستم هم بود فوری دستشو باز کرد درصورتیکه که قبلا جلو این خانم دستشو دور کمرم حلقه میکرد یا کم توجهی میکنه

مثلا تا وقتی نگم دستمو بگیر نمیگیره یا بهش نگم دوسم داری نمیگه و....

اینو دوباره نوشتم واسه کسایی که وقتشون کمه پست اولم واسه کسایی که میخوان با جزییات بدونن...

سلام دوست عزیز

اون خانمه درشرکت شوهرتون چه نقشی داره؟

آدم مهمیه؟که باید شوهرتون ببرش بیارش؟؟

چرا حالا فقط شوهره شما باید این کار رو انجام بده مگه کس دیگه اجازه اینکارو نداره.

یک کاری کن اون خانم رو دعوت کن برای شام منزلتون بیشتر آشنا بشید با اخلاقیاتش وخدای نکرده اگر قصدوقرضی هم داشته باشه از رفتارهاش متوجه میشی.

واحتمال زیاد شما شک بیموردی دارین.

خوب همکارند باید در تماس باشند برای مسایل کاری.

سلام دوست عزیز
بهتره که حساسیت زیادی نشون ندی و شوهرت رو هم در گیر این حساسیت نکنی....
و سعی کن بدون توقع به شوهرت محبت کنی و اون رو جلب کنی ....
من فقط یه چیزی رو متوجه نشدم که شوهر شما چرا باید اون خانوم رو ببره برسونه؟

راستش رسوندنشو منم نمیدونم اون خانم کارمند شوهرمه و جز اون و شوهرم کس دیگه ای توی شرکت نیست

دوست عزیز سلام

من حس میکنم شما با مشکل سپری کردن وقت در غیاب شوهر رو به رو هستی

اصلا هیچ شکی نکن و حساس نشو

و سر کار یا با تماس مزاحم شوهرت نشو فرصت بده که برات احساس دل تنگی کنه و بعد ساعت اداری مشتاقانه به سویت بشتابد

دوست عزیزم باور کن ما گاهی خودمون رو با این حساسیت ها و فکرای عجیب آزار میدیم

عزیز دلم خودتو آزار نده و بچسب به زندگی آروم و قشنگت:46:

شمیلا جان به نظر من شما با ملایمت با شوهرت صحبت کن و ازش بپرس دلیل اینکه همکارشو میرسونه چیه؟سعی کن جوری بگی که حساس نشه. بعد با مهربونی و بدون حساسیت ازش بخواه اینکارو نکنه و وقتشو به جای اینکه صرف رسوندن اون خانوم بکنه صرف با هم بودنتون بکنه. اگه پذیرفت چه بهتر و تو هم دیگه کشش نده. اما اگه دیدی باز تکرار کرد یه کم قاطعانه تر ازش بخواه اینکارو نکنه.

(دوستان من یه سوال برام پیش اومده.یعنی شماها اگه شوهرتون همکار خانومش رو برسونه مشکلی ندارین؟منظورم این نیست که شوهر شمیلا از این کار منظوری داره ولی کارش غلطه و کار غلط بی منظور هم نباید انجام بشه.روابط همکاری یه حد و حدودی داره که باید رعایت بشه)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط shomila

راستش رسوندنشو منم نمیدونم اون خانم کارمند شوهرمه و جز اون و شوهرم کس دیگه ای توی شرکت نیست

---

ولی این دلیلی نمیشه برای رسوندنه اون خانوم مگر اینکه راننده اون خانوم باشه که نیست ( یعنی باید یک دلیل قانع کننده داشته باشه)

اگه ما هم گفتیم که به این قضیه حساس نشو برای اینه که حساسیت خودش منجر به مشکلاتی میشه که عواقب بدی پیدا می کنه ...
یعنی باید بیشتر روی طرز گفتارت تمرکز داشته باشی تا همسرت بیشتر متوجه ان خانوم نشه و ایشان را مورد جلب خود قرار ندهد....

بهار جان با شما موافقم ولی درسته که هیچکدام از ما خانومها نمی توانیم تحمل کنیم که همسرمان بدون دلیل بخواهد خانومی را به مقصدش برساند ولی از همه مهمتر سیاست زنانه ما است که با حساسیت بیشتر او را به سمت این مسائل سوق ندهیم!

سلام

من فکر کنم اگه به شوهرت اعتماد داری حساس نشو رو رسوندن همکارش میتونه دلیل قانع کننده داشته باشه

در یه نشست بدون اینکه حساسش کنی علت رو جویا بشو

بازم میگم رسوندن همکارش نمیتونه شک برانگیز باشه

سلام
اولین پستم رو در این تالار به فال نیک میگیرم
(بالاخره بعد یک سال خواننده خاموش بودن همت کردم و عضو شدم)
ببخشید البته جسارته در اولین پستم به جای پرسش از مشکلاتم میخوام جواب دوستمون رو بدم.


به نظر من در یک محیط دوستانه بعد از اینکه کلی از خوبی های همسرت گفتی و عشقت رو ابراز کردی و کمی هم در مورد مسائل کاریش صحبت کردین بدون هیچ حساسیتی بپرس شما مگه رئیس این خانوم نیستی چطور شده مثل راننده می رسونیش؟؟
به نظر من این کار در شان شما نیست و ارزش شما بالاتر از این حرفاست و ......

من بر اساس تجربیات خودم میگم

بهتره آدم نشونه ها رو جدی بگیره، نشونه ها هم تغییر رفتار همسر ایشون هست، مثل جواب ندادن موبایل، رها کردن دست ایشون، پشت پنجره رفتن ایشون و رساندن ایشون به منزل و .... نشونه ها می تونند حرف های زیادی برای گفتن داشته باشن مخصوصا نگاه ها

مطرح کردن این مسئله با همسر ایشون چه چیزی رو روشن میکنه؟ اگر خدایی نکرده مسئله ای هم باشه، همسر ایشون میتونه انکار کنه و یا باعث افزایش حساسیت بشه

بهتر نیست قبل از اینکه ایشون حساسیت این مسئله را برای همسرشون بیشتر از این زیاد کنه، چندین بار با حضور در شرکت به صورت اتفاقی، با کمی کنترل نا محسوس که باعث ایجاد حساسیت همسر روی این مسئله نشه، کمی اطلاعات خودشون رو بالا ببرن و بعد اقدام به کار یا حرفی مناسب کنند؟

راستش من همون روز از شوهرم دلیل رفتارش رو پرسیدم و واسم توضیح داد که اصلا منظوری نداشته و گفته دستات

که یخ کرده برم واست چایی بریزم ولی من واسه اینکه چند روز واسه دوری از کشورم و خونواده دلتنگی میکنم و بهانه

میگیرم گفتم شاید راست میگه و مشکل از خود منه بهش دیشب گفتم ازت میخوام بیشتر بهم توجه کنی

به نظر من و همسر گرامی بهترین راه حل واسه این جور موقعیتا اول کمی ارامش بعد با ارامش دلیل ناراحتی و بیان کردن

چون کینه نمیشه و زود حل میشه من اول خیلی عصبانی بودم وقتی اینجا نوشتم ارومتر شدم و حرف زدیم فعلا حل شده

گاهی میترسم که خوب بلد نباشم روشهای همسرداری و....ولی خب باز میام توی همدردی و یاد میگیرم

دوستای عزیزم از همتون ممنونم که وقتتونو واسه راهنمایی من گذاشتین :46::72: