-
من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام دوباره. خيلي ممنون از راهنمايي هاي كه در تاپيك قبلي به من كردين.
من ديروز به خونه برگشتم و تقريبا همه چيز خيلي خوب و عادي شده. ولي يه مشكل كاملا جدي الان پيدا كردم.
اينو من فهميدم كه تو دو هفته اي كه من خوته نبودم ، شوهرم بعد از برگشتن از كار مستقيما به خونه مادرش مي رفته و شب ساعت 11 براي خواب برمي گشته خونه! اين يه نمونه ي كامل از مادر هستش كه نزاشته فرزندش بي زن بودن رو احساس كنه. من هم ازشون خيلي ممنونم چون كار خودم اشتباه بود كه خونه رو گذاشتم و رفتم.
اين رو هم بگم كه من از 12 فروردين اصلا باخانواده شوهرم هيچ ارتباطي نداشتم و دوست دارم ارتباطم باهاشون كم باشه.
ولي اينجا يه مشكل اساسي برام پيش اومده ، كه از همه دوستام مي خوام كمكم كنن تا به بهترين نحو حلش كنم.
من و شوهرم درست چند روز مونده به عيد متوجه شديم كه شوهرم دچار كيست مويي شدن و نياز به عمل دارن. از اونجا كه ما هر دو شاغليم برامون بهتر بود همون ايام عيد عمل انجام بشه كه متاسفانه با دخالت هاي خانواده شوهرم عمل نكرد.
الان بيماريش شديدتر شده و قرار هستش شنبه يا يكشنبه هفته بعد عمل كنه.
مشكل من اينجاست كه: مادر شوهرم ميگه من خودم از پسرم مراقبت مي كنم. همسرم هم مي گه كه من مي خوام تو خونه خودم بمونم. من هم حداكثر روز مي تونم مرخصي بگيرم. همسرم حداقل به مدت 1 هفته بايد استراحت كنه.
من دوست ندارم وقتي خونه نيستم مادرشوهرم تو خونم باشه. به خاطر اينكه وقتي خونه نيستم كل خونه رو مي گرده. و من از اين كارش خوشم نمياد.
لطفا كمكم كنين.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام خانومي .
واقعا دنبال حل مشكلت ميگردي ؟
دختر خوب اگه اون خانوم براي تو مادر شوهره ، براي شوهرت مادره .
بايد كلي هم ممنون باشي كه ميان خونت و زحمت ميكشن .
الان شرايط تو حساسه . خرابش نكن .
از همسرت بپرس كجا واقعا راحت تره و همون كارو انجام بده .
اگر خونه خودتون راحت تره بذار مادرش بياد خونه شما . بابا پسرشه . سند 6 دونگ منگوله دارش كه به نام شما نيست . خونه هم فقط مال تو نيست .
ببين هر رفتاري كه دارن نهايتا يك هفته است و همسرت هم مريضه ، جراحي كرده . مطمئنا حساستر ميشه . دختر خوب اين آرامش رو با ندونم كاري بهم نزني .
شايد فرهنگشون با فرهنگ تو فرق كنه ، شايد خانواده تو جور ديگه اي برخورد كنن اما شرايط رو بسنج و عاقلانه رفتار كن .
مايي كه انقدر وابسته به وسايلمون ، خونمون و حريم شخصيمون هستيم اگر جاي عشاير بوديم چي كار ميكرديم ؟
دختر خوب يك هفته دندون روي جيگر بذار و هيچي نگو . آفرين .
به خدا هيچي نميشه .
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
بهار عزيز بزارين يه مسئله رو بگم كه چرا دلم نمي خواد بياد خونمون. اولا مادرشوهرم روز خاستگاري گفت خونه پسرش تامين هستش ولي وقتي داشتيم مي رفتيم خونه مون گفتن بريان اجاره كنين كخ من كلي با التماس و قرض از بابام و راضي كردن پدرشوهرم براي قرض دادن اون خونه رو خريديم( پدر شوهرم به عنوان هديه نزاشت ماشينمون رو بفروشيم و اين شده كمك اونا) حالا كاري به اين مساله ندارم.
ما عيد 7 روز رفتيم مسافرت. خونواده شوهرم به شدت وسواس دارن كه خونه رو به امون خدا نزاريم. با اينكه پارتمان هست خونمون ، ولي گفتن كه ميان خونمون سر مي زنن( شوهرم هم به مامان خودش و هم به مامان من كليد خونمون رو داده) منم گفتم منت رو سرمون مي زارين و واقعا برام اصلا مهم نبود كه بياد خونمون يا نه.
ولي وقتي از مسافرت اومدم خونمون ديدم تمام كشوهام، كمدهام ، كابينتهام، همه جا رو گشته. خيلي ناراحت شدم. من به خدا دقت نمي كنم كه وسايلمو كجا مي زارم ولي جوري گشته بود كه متوجه شدم اونم به طور كاملا اتفاقي( وقتي داشتيم براي مسافرت از خونه مي رفتيم بيرون من رفتم دسته كليدهاي يدكي ماشين رو كه مي زارم توي جيب كت شوهرم كه كمتر استفاده مي كنه، اينا رو كه با عجله برمي داشتم قشنگ يادمه چون عجله داشتم كراواتش افتاد كف كمد، منم نتونستم بزارمش سر جاش بعد از اينكه اومدم ديدم سرجاش هست، كتشم مرتب!)
يه دليل ديگه هم اين: مادرشوهر من خيلي براي سلامتيش ارزش قايل هست و براي كوچكترين كار مثل غذا پختن براي خودش 100بار منت سر بقيه مي زاره، الان خدا داند اگر بخواد تا 6 عصر كه من خونه نيستم براي كاراي نكرده و كرده چقدر منت سرم بزاره.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
بذار بگرده مگه چی داری تو خونت
مسئله رو بزرگ نکن اصلا به نظر من مشکلی نیست
راحت بگیر تا زندگی هم به تو راحت بگیره
بذار منت بذاره تو هم با روی باز تشکر کن از لطفش
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دوست عزیز اون تایپ قبلیتو بگید مدیران قفل کنند یکیشو ادامه بده همین مشکل رو در اون تایپ قبلیتون با کمی تعقر موجود هست. اون تایپ هنوز جا داشت اومدید یه تایپ دیگه باز کردید.:324: ماکه گیج داریم میشیم.:33:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دريا جان حرفت اصلا منطقي نيست
مادرش بايد پسرش رو تنها مي ذاشت اونم توي حالتي كه از نظر روحي حالت بدي داشت و در حاليكه شما رفتين خونه خودتون ؟
مطمئنا اگه شوهر شما توي خونه تنها مي موند شرايط شما رو نداشت
جايي كه شما بودي هم صحبت داشتي شايد غذات اماده بود و ....
و ايشون بايد توي خونه تنها مي موندن و مادرشون هم بيخيال مي بود در حاليكه شما گذاشتي رفتي ؟؟
واقعا غير منطقيه به نظرم
احتمالا انتظار داشتيد ايشون بمونن توي خونه و به دوري شما فكر كنن و پشيمون شن
شما خودت رو بذار جاي مادر ايشون :305:
چرا بايد بذاره پسرش كمبود شما رو حس كنه ؟!!!!!!!!!!!
اگه اين شد عادت براي شما و خواستي هر دفعه پسرشون كمبود حس كنه چي ؟
اگه پسر شما اين شرايط رو داشت چه مي كردين ؟
اگه برادر خودتون اين شرايط رو داشته باشه چي ؟
به نظرم نگراني بي مورديه و اصلا اجازه نداريد از ايشون يا مادرشون ناراحت باشيد
بر عكس ايشون بايد از شما براي ترك خونه ناراحت باشن
شرمنده ولي من خيلي ازين موارد ديدم كه خانم ها بعد از ترك خونه كه به نظرم كار بسيار بدي هم هست شاكي هم هستن
و واقعا نمي تونم درك كنم چطور اين انتظار رو دارين !!!
قبول كنيد كه با ازدواج قرار نيست پسر يه خانواده رو كامل از خانواده اش بگيرين
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
خوب مادرشه. :305:
مگه مادرشما تواین دوهفته برای شما کم گذاشت.:300:
چرا خانمها دوست دارن شوهر فقط فقط مال خودشون باشه حتی پدر مادرشم نباید از علاقشون به پسرشون پیش همسر بگند.
بابا منطقی باشید. یعنی این حرف چی.
یک سوزن به خودتون بزنید یه جوال دوز به دیگران.
پس شوهره شما بیاد بگه مادر شما نباید بهتون ابراز علاقه کنه یا. چرا تواین دو هفته چرا مادرت به تو کم نزاشته. باید بهت کم میزاشت تا قدر شوهرتو میدونستی.
والا خییییییییییییییلی دیگه داری حساسیت نشون میدیا.:324:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
بهار عزيز بزارين يه مسئله رو بگم كه چرا دلم نمي خواد بياد خونمون. اولا مادرشوهرم روز خاستگاري گفت خونه پسرش تامين هستش ولي وقتي داشتيم مي رفتيم خونه مون گفتن بريان اجاره كنين كخ من كلي با التماس و قرض از بابام و راضي كردن پدرشوهرم براي قرض دادن اون خونه رو خريديم( پدر شوهرم به عنوان هديه نزاشت ماشينمون رو بفروشيم و اين شده كمك اونا) حالا كاري به اين مساله ندارم.
ما عيد 7 روز رفتيم مسافرت. خونواده شوهرم به شدت وسواس دارن كه خونه رو به امون خدا نزاريم. با اينكه پارتمان هست خونمون ، ولي گفتن كه ميان خونمون سر مي زنن( شوهرم هم به مامان خودش و هم به مامان من كليد خونمون رو داده) منم گفتم منت رو سرمون مي زارين و واقعا برام اصلا مهم نبود كه بياد خونمون يا نه.
ولي وقتي از مسافرت اومدم خونمون ديدم تمام كشوهام، كمدهام ، كابينتهام، همه جا رو گشته. خيلي ناراحت شدم. من به خدا دقت نمي كنم كه وسايلمو كجا مي زارم ولي جوري گشته بود كه متوجه شدم اونم به طور كاملا اتفاقي( وقتي داشتيم براي مسافرت از خونه مي رفتيم بيرون من رفتم دسته كليدهاي يدكي ماشين رو كه مي زارم توي جيب كت شوهرم كه كمتر استفاده مي كنه، اينا رو كه با عجله برمي داشتم قشنگ يادمه چون عجله داشتم كراواتش افتاد كف كمد، منم نتونستم بزارمش سر جاش بعد از اينكه اومدم ديدم سرجاش هست، كتشم مرتب!)
يه دليل ديگه هم اين: مادرشوهر من خيلي براي سلامتيش ارزش قايل هست و براي كوچكترين كار مثل غذا پختن براي خودش 100بار منت سر بقيه مي زاره، الان خدا داند اگر بخواد تا 6 عصر كه من خونه نيستم براي كاراي نكرده و كرده چقدر منت سرم بزاره.
دريا جان اينقدر حساس نباش نسبت به ايشون
مادره
پسرش رو دوست داره
ديد كراواتش افتاده روي زمين مرتبش كرد
شما كه اينقد برات مهمه بايد با دادن كليد مخالفت مي كردي
به نظر من اين كار ايشون دليلي نميشه كه بگي همه چي رو گشته
افتاده بود كف زمين
اگه وقتي ميومدن به خونه سر بزنن دوبار از روش رد مي شدن بد تر بود كه
اونوقت شايد برداشت ديگه اي مي كردي
ناراحت نشيا
مي خوام قدر زندگيت رو بدوني چون به نظرم داري الكي حساسيت نشون مي دي
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط malahat
دريا جان حرفت اصلا منطقي نيست
مادرش بايد پسرش رو تنها مي ذاشت اونم توي حالتي كه از نظر روحي حالت بدي داشت و در حاليكه شما رفتين خونه خودتون ؟
مطمئنا اگه شوهر شما توي خونه تنها مي موند شرايط شما رو نداشت
جايي كه شما بودي هم صحبت داشتي شايد غذات اماده بود و ....
و ايشون بايد توي خونه تنها مي موندن و مادرشون هم بيخيال مي بود در حاليكه شما گذاشتي رفتي ؟؟
واقعا غير منطقيه به نظرم
احتمالا انتظار داشتيد ايشون بمونن توي خونه و به دوري شما فكر كنن و پشيمون شن
شما خودت رو بذار جاي مادر ايشون :305:
چرا بايد بذاره پسرش كمبود شما رو حس كنه ؟!!!!!!!!!!!
اگه اين شد عادت براي شما و خواستي هر دفعه پسرشون كمبود حس كنه چي ؟
اگه پسر شما اين شرايط رو داشت چه مي كردين ؟
اگه برادر خودتون اين شرايط رو داشته باشه چي ؟
به نظرم نگراني بي مورديه و اصلا اجازه نداريد از ايشون يا مادرشون ناراحت باشيد
بر عكس ايشون بايد از شما براي ترك خونه ناراحت باشن
شرمنده ولي من خيلي ازين موارد ديدم كه خانم ها بعد از ترك خونه كه به نظرم كار بسيار بدي هم هست شاكي هم هستن
و واقعا نمي تونم درك كنم چطور اين انتظار رو دارين !!!
قبول كنيد كه با ازدواج قرار نيست پسر يه خانواده رو كامل از خانواده اش بگيرين
يه چيزي بگم : پدر من اصلا تو خونه كار نمي كنه. مادرش تا زنده بود وقتي مادرم برحسب شغلش مي رفت مسافرت مادرش فوري مي گفت بيا پيش خودمون، پدرم هم ميرفت و خيلي وقتا اصلا دوري مامانم براش مهم نبود، چون كاراش رو يكي براش انجام مي داد.
ولي از وقتي مادرش فوت شد، 1 بار مامانم رفت مسافرت ، من هم تو خونه كار نكردم، خدا شاهده 2 روز بعد رفتن مامانم برگشت گفت من تا حالا نمي فهميدم خون بدون زن خيلي دلگير هستش.حالا با اينكه من و داداشم كنارش بوديم و از اون به بعد ديگه بابام نمي زاشت مامانم زياد ازش دور بمونه، چون واقعا ارزش زن رو كنارش مي دونست.
مادرشوهر من بارها به من گفته از وقتي تو اومدي من ديگه كسي رو براي درد دل ندارم. ميگم پس شوهر خودت چي هستش اون وسط؟
مگه يه پسر تا كي مال مادرش مي مونه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط malahat
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
بهار عزيز بزارين يه مسئله رو بگم كه چرا دلم نمي خواد بياد خونمون. اولا مادرشوهرم روز خاستگاري گفت خونه پسرش تامين هستش ولي وقتي داشتيم مي رفتيم خونه مون گفتن بريان اجاره كنين كخ من كلي با التماس و قرض از بابام و راضي كردن پدرشوهرم براي قرض دادن اون خونه رو خريديم( پدر شوهرم به عنوان هديه نزاشت ماشينمون رو بفروشيم و اين شده كمك اونا) حالا كاري به اين مساله ندارم.
ما عيد 7 روز رفتيم مسافرت. خونواده شوهرم به شدت وسواس دارن كه خونه رو به امون خدا نزاريم. با اينكه پارتمان هست خونمون ، ولي گفتن كه ميان خونمون سر مي زنن( شوهرم هم به مامان خودش و هم به مامان من كليد خونمون رو داده) منم گفتم منت رو سرمون مي زارين و واقعا برام اصلا مهم نبود كه بياد خونمون يا نه.
ولي وقتي از مسافرت اومدم خونمون ديدم تمام كشوهام، كمدهام ، كابينتهام، همه جا رو گشته. خيلي ناراحت شدم. من به خدا دقت نمي كنم كه وسايلمو كجا مي زارم ولي جوري گشته بود كه متوجه شدم اونم به طور كاملا اتفاقي( وقتي داشتيم براي مسافرت از خونه مي رفتيم بيرون من رفتم دسته كليدهاي يدكي ماشين رو كه مي زارم توي جيب كت شوهرم كه كمتر استفاده مي كنه، اينا رو كه با عجله برمي داشتم قشنگ يادمه چون عجله داشتم كراواتش افتاد كف كمد، منم نتونستم بزارمش سر جاش بعد از اينكه اومدم ديدم سرجاش هست، كتشم مرتب!)
يه دليل ديگه هم اين: مادرشوهر من خيلي براي سلامتيش ارزش قايل هست و براي كوچكترين كار مثل غذا پختن براي خودش 100بار منت سر بقيه مي زاره، الان خدا داند اگر بخواد تا 6 عصر كه من خونه نيستم براي كاراي نكرده و كرده چقدر منت سرم بزاره.
دريا جان اينقدر حساس نباش نسبت به ايشون
مادره
پسرش رو دوست داره
ديد كراواتش افتاده روي زمين مرتبش كرد
شما كه اينقد برات مهمه بايد با دادن كليد مخالفت مي كردي
به نظر من اين كار ايشون دليلي نميشه كه بگي همه چي رو گشته
افتاده بود كف زمين
اگه وقتي ميومدن به خونه سر بزنن دوبار از روش رد مي شدن بد تر بود كه
اونوقت شايد برداشت ديگه اي مي كردي
ناراحت نشيا
مي خوام قدر زندگيت رو بدوني چون به نظرم داري الكي حساسيت نشون مي دي
آخه اگه كف زمين افتاده بود يه چيزي، افتاده بود كف كمدي كه لباسايي رو كمتر استفاده مي كنيم ، مي زاريم توش. اينكه يكي بياد تو حريم خصوصي آدم سر بزنه ، من رو ناراحت مي كنه.توي كمد من دنبال چي مي گشت؟
حالا برگشته بهم مي گه ، از طرز چيدمان كابينت آشپزخونت خوشم نيومد، يه روز ميام خودم بهت طرح مي دم.
آخه اين حرف رو مامان خودم بزنه مي گم ببخشيد شما تو آشپزخونه من بيشتر كار مي كني يا من؟
حالا چون مادرشوهر بود گفتم عيبي نداره. من چيزي نگم ناراحتش كنم. گفتم چشم، هروقت وقت داشتين بياين بگين من درستشون كنم.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
عزیزم جایگاهها باهم خیلی فرق می کنه و محبت ها
محبت مادر و فرزندی با محبت زن و شوهری اصلا قابل مقایسه نیست
در ضمن تو با محبت و عشق و علاقه ای که به همسرت می دی می تونی کاری بکنی که از بودن در کنارت لذت ببره و بخواد تمام وقت در کنار تو باشه
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کبوتر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
خوب مادرشه. :305:
مگه مادرشما تواین دوهفته برای شما کم گذاشت.:300:
چرا خانمها دوست دارن شوهر فقط فقط مال خودشون باشه حتی پدر مادرشم نباید از علاقشون به پسرشون پیش همسر بگند.
بابا منطقی باشید. یعنی این حرف چی.
یک سوزن به خودتون بزنید یه جوال دوز به دیگران.
پس شوهره شما بیاد بگه مادر شما نباید بهتون ابراز علاقه کنه یا. چرا تواین دو هفته چرا مادرت به تو کم نزاشته. باید بهت کم میزاشت تا قدر شوهرتو میدونستی.
والا خییییییییییییییلی دیگه داری حساسیت نشون میدیا.:324:
حرف شما منطقي. مادر منم خيلي محبت مي كرد بهم.
ولي الان جاي من رو با شوهرم عوض كنيم. ايشون اصلا نمي گم برن قهر، بره ماموريت، من خودم يه زنم، مي تونم براي خودم غذا درست كنم و از اين حرفا و فوقش شب از يك نفر بخوام تو خونمونن بمونه تا نترسم.خودم خونه رو مرتب مي كنم و شايد بهم بيشتر خوش بگذره.
ولي با اين همه كسي كه نمي تونه جاش رو برام پر كنه. مي تونه؟
من حتي زماني كه قهر كردم رفتم خونه پدرم، يه روز پاشدم رفتم بهش بگم دلم برات تنگ شده و نامه هم براش نوشتم.
ولي شوهرم چي؟ برگشته ميگه خونه مادرم خيلي خوش گذشت بهم. و فقط از لحاظ جسمي بهم بد گذشت.
اگه از لحاظ شكمي هم بهش بد مي گذشت اونوقت همين حرف رو مي زد؟
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
نقل قول:
نوشته اصلی توسط malahat
دريا جان حرفت اصلا منطقي نيست
مادرش بايد پسرش رو تنها مي ذاشت اونم توي حالتي كه از نظر روحي حالت بدي داشت و در حاليكه شما رفتين خونه خودتون ؟
مطمئنا اگه شوهر شما توي خونه تنها مي موند شرايط شما رو نداشت
جايي كه شما بودي هم صحبت داشتي شايد غذات اماده بود و ....
و ايشون بايد توي خونه تنها مي موندن و مادرشون هم بيخيال مي بود در حاليكه شما گذاشتي رفتي ؟؟
واقعا غير منطقيه به نظرم
احتمالا انتظار داشتيد ايشون بمونن توي خونه و به دوري شما فكر كنن و پشيمون شن
شما خودت رو بذار جاي مادر ايشون :305:
چرا بايد بذاره پسرش كمبود شما رو حس كنه ؟!!!!!!!!!!!
اگه اين شد عادت براي شما و خواستي هر دفعه پسرشون كمبود حس كنه چي ؟
اگه پسر شما اين شرايط رو داشت چه مي كردين ؟
اگه برادر خودتون اين شرايط رو داشته باشه چي ؟
به نظرم نگراني بي مورديه و اصلا اجازه نداريد از ايشون يا مادرشون ناراحت باشيد
بر عكس ايشون بايد از شما براي ترك خونه ناراحت باشن
شرمنده ولي من خيلي ازين موارد ديدم كه خانم ها بعد از ترك خونه كه به نظرم كار بسيار بدي هم هست شاكي هم هستن
و واقعا نمي تونم درك كنم چطور اين انتظار رو دارين !!!
قبول كنيد كه با ازدواج قرار نيست پسر يه خانواده رو كامل از خانواده اش بگيرين
يه چيزي بگم : پدر من اصلا تو خونه كار نمي كنه. مادرش تا زنده بود وقتي مادرم برحسب شغلش مي رفت مسافرت مادرش فوري مي گفت بيا پيش خودمون، پدرم هم ميرفت و خيلي وقتا اصلا دوري مامانم براش مهم نبود، چون كاراش رو يكي براش انجام مي داد.
ولي از وقتي مادرش فوت شد، 1 بار مامانم رفت مسافرت ، من هم تو خونه كار نكردم، خدا شاهده 2 روز بعد رفتن مامانم برگشت گفت من تا حالا نمي فهميدم خون بدون زن خيلي دلگير هستش.حالا با اينكه من و داداشم كنارش بوديم و از اون به بعد ديگه بابام نمي زاشت مامانم زياد ازش دور بمونه، چون واقعا ارزش زن رو كنارش مي دونست.
مادرشوهر من بارها به من گفته از وقتي تو اومدي من ديگه كسي رو براي درد دل ندارم. ميگم پس شوهر خودت چي هستش اون وسط؟
مگه يه پسر تا كي مال مادرش مي مونه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط malahat
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
بهار عزيز بزارين يه مسئله رو بگم كه چرا دلم نمي خواد بياد خونمون. اولا مادرشوهرم روز خاستگاري گفت خونه پسرش تامين هستش ولي وقتي داشتيم مي رفتيم خونه مون گفتن بريان اجاره كنين كخ من كلي با التماس و قرض از بابام و راضي كردن پدرشوهرم براي قرض دادن اون خونه رو خريديم( پدر شوهرم به عنوان هديه نزاشت ماشينمون رو بفروشيم و اين شده كمك اونا) حالا كاري به اين مساله ندارم.
ما عيد 7 روز رفتيم مسافرت. خونواده شوهرم به شدت وسواس دارن كه خونه رو به امون خدا نزاريم. با اينكه پارتمان هست خونمون ، ولي گفتن كه ميان خونمون سر مي زنن( شوهرم هم به مامان خودش و هم به مامان من كليد خونمون رو داده) منم گفتم منت رو سرمون مي زارين و واقعا برام اصلا مهم نبود كه بياد خونمون يا نه.
ولي وقتي از مسافرت اومدم خونمون ديدم تمام كشوهام، كمدهام ، كابينتهام، همه جا رو گشته. خيلي ناراحت شدم. من به خدا دقت نمي كنم كه وسايلمو كجا مي زارم ولي جوري گشته بود كه متوجه شدم اونم به طور كاملا اتفاقي( وقتي داشتيم براي مسافرت از خونه مي رفتيم بيرون من رفتم دسته كليدهاي يدكي ماشين رو كه مي زارم توي جيب كت شوهرم كه كمتر استفاده مي كنه، اينا رو كه با عجله برمي داشتم قشنگ يادمه چون عجله داشتم كراواتش افتاد كف كمد، منم نتونستم بزارمش سر جاش بعد از اينكه اومدم ديدم سرجاش هست، كتشم مرتب!)
يه دليل ديگه هم اين: مادرشوهر من خيلي براي سلامتيش ارزش قايل هست و براي كوچكترين كار مثل غذا پختن براي خودش 100بار منت سر بقيه مي زاره، الان خدا داند اگر بخواد تا 6 عصر كه من خونه نيستم براي كاراي نكرده و كرده چقدر منت سرم بزاره.
دريا جان اينقدر حساس نباش نسبت به ايشون
مادره
پسرش رو دوست داره
ديد كراواتش افتاده روي زمين مرتبش كرد
شما كه اينقد برات مهمه بايد با دادن كليد مخالفت مي كردي
به نظر من اين كار ايشون دليلي نميشه كه بگي همه چي رو گشته
افتاده بود كف زمين
اگه وقتي ميومدن به خونه سر بزنن دوبار از روش رد مي شدن بد تر بود كه
اونوقت شايد برداشت ديگه اي مي كردي
ناراحت نشيا
مي خوام قدر زندگيت رو بدوني چون به نظرم داري الكي حساسيت نشون مي دي
آخه اگه كف زمين افتاده بود يه چيزي، افتاده بود كف كمدي كه لباسايي رو كمتر استفاده مي كنيم ، مي زاريم توش. اينكه يكي بياد تو حريم خصوصي آدم سر بزنه ، من رو ناراحت مي كنه.توي كمد من دنبال چي مي گشت؟
حالا برگشته بهم مي گه ، از طرز چيدمان كابينت آشپزخونت خوشم نيومد، يه روز ميام خودم بهت طرح مي دم.
آخه اين حرف رو مامان خودم بزنه مي گم ببخشيد شما تو آشپزخونه من بيشتر كار مي كني يا من؟
حالا چون مادرشوهر بود گفتم عيبي نداره. من چيزي نگم ناراحتش كنم. گفتم چشم، هروقت وقت داشتين بياين بگين من درستشون كنم.
ببين عزيزم
من خيلي از زندگيا رو ديدم كه واسه اين حساسيت ها الكي وضعيتشون بدتر شده
درسته كه پدر شما قدر مادت رو دونست ولي اين دليل نميشه كه براي بحث يا هر چيز ديگه اي زن خونه رو ترك كنه و مرد تنها بمونه و خانواده مرد هم عكس العملي نشون ندن
حداقل من مي دونم كه تحت هيچ شرايطي امكان نداره پسرم رو توي اين شرايط تنها بذارم
نمي دونم بچه داري يا نه ولي خودت رو هميشه بذار جاي مادر شوهرت
من فكر ميكنم اين فكر كردنا فقط به خودت اسيب مي زنه
مادرشوهرت و شوهرت كه با هم خوبن ولي شما خودت رو اذيت مي كني
به نظرم وقتي دعوا ميشه يا ناراحتي از همسرت دليلي نداره خونه رو ترك كني
بشينين با هم مشكل رو حل كنين
يكي از اطرافيان من همين انتظاري كه شما از مادر ايشون داري رو داشت
همه فاميلاي خودش باهاش مخالفت كردن كه حرفش منطقي نيست
من فكر مي كنم بهتره به اين قضيه اهميت ندي
و فكر نكني كه هميشه با ترك كردن همسر باعث ميشه كه كمبودت حس شه
يه نمونه بارز همسر يكي از دوستام كه وقتي دوستم گذاشت رفت خونه مامانش نه تنها نرفت دنبالش مي گفت تازه مزه ارامش رو دارم مي چشم و چقدر اشتباه كردم ازدواج كردم و ازين حرفا ...
به اين قضيه هم فكر كن
انشالله هم حساسيتت كمتر ميشه و هم زندگي خوب و خوشي داشته باشي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کبوتر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
خوب مادرشه. :305:
مگه مادرشما تواین دوهفته برای شما کم گذاشت.:300:
چرا خانمها دوست دارن شوهر فقط فقط مال خودشون باشه حتی پدر مادرشم نباید از علاقشون به پسرشون پیش همسر بگند.
بابا منطقی باشید. یعنی این حرف چی.
یک سوزن به خودتون بزنید یه جوال دوز به دیگران.
پس شوهره شما بیاد بگه مادر شما نباید بهتون ابراز علاقه کنه یا. چرا تواین دو هفته چرا مادرت به تو کم نزاشته. باید بهت کم میزاشت تا قدر شوهرتو میدونستی.
والا خییییییییییییییلی دیگه داری حساسیت نشون میدیا.:324:
حرف شما منطقي. مادر منم خيلي محبت مي كرد بهم.
ولي الان جاي من رو با شوهرم عوض كنيم. ايشون اصلا نمي گم برن قهر، بره ماموريت، من خودم يه زنم، مي تونم براي خودم غذا درست كنم و از اين حرفا و فوقش شب از يك نفر بخوام تو خونمونن بمونه تا نترسم.خودم خونه رو مرتب مي كنم و شايد بهم بيشتر خوش بگذره.
ولي با اين همه كسي كه نمي تونه جاش رو برام پر كنه. مي تونه؟
من حتي زماني كه قهر كردم رفتم خونه پدرم، يه روز پاشدم رفتم بهش بگم دلم برات تنگ شده و نامه هم براش نوشتم.
ولي شوهرم چي؟
برگشته ميگه خونه مادرم خيلي خوش گذشت بهم. و فقط از لحاظ جسمي بهم بد گذشت.
اگه از لحاظ شكمي هم بهش بد مي گذشت اونوقت همين حرف رو مي زد؟
دريا جان من فكر ميكنم چون شما گذاشتي و رفتي مي خواسته بهت بگه من بهم بد نمي گذره كه ديگه اين كار رو نكني
مطمئنا از نظر روحي خيلي ناراحت بوده و بهش فشار وارد شده
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya.f
اقليماي عزيز برام مشكل هستش بزارم مادرشوهرم كه 14 روز نزاشته پسرش كمبودم رو حس كنه الان بياد تو خونم هر جوري دلش خواست رفتار كنه.
يه كاري كرده كه شوهرم ديروز برگشته بهم مي گه مامانم برام كم نزاشت.
عزیزم جایگاهها باهم خیلی فرق می کنه و محبت ها
محبت مادر و فرزندی با محبت زن و شوهری اصلا قابل مقایسه نیست
در ضمن تو با محبت و عشق و علاقه ای که به همسرت می دی می تونی کاری بکنی که از بودن در کنارت لذت ببره و بخواد تمام وقت در کنار تو باشه
حرفتون درسته. من شغلم طوري هست كه ناهار رو خونه نمي رم.
شوهرم خودش مياد ناهارش رو گرم ميكنه و مي خوره.
بارها ازش خواستم كه بعضي وقتا بره پيش مادرش، تا بتونن كمي با هم تنها باشن. به هر حال آم نياز داره تا مواقعي رو با خونواده اش باشه.
هروقت به شوهرم مي گفتم ، مي گفت سختمه كه برم. تو خونه خودم راحت ترم.
چند بار به مدرشوهرم گفتم مامان به شوهرم ميگم بعضي وقتا ناهار بياد خونتون تا خودش تنها نباشه. اونم ميگفت خونه خودش هستا ولي بدون تو اومدنش كه خوب نيست.
حالا چطوري هم ناهار هم شام رو باهم گزروندن؟
مشكل من حالا اين نيست كه چرا رفته، چون كار خودم غلط بود كه از خونه مون اومدم بيرون.
من فقط نمي خوام مادرشوهرم پاش رو بيشتر از اين از گليمش دراز كنه.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دريا جان صبح تاپيك جديد باز كردي تا الان 14 تا پست شده .
كه چي ؟ مادر شوهرت بنا بر حدس تو زماني كه كليد داشته و اومده به خونت سر زده توي كمدها سرك كشيده .
اصلا گيريم سرك كشيده . اصلا شخصيتش همينه .
خوب راه حل ؟
الان دنبال چي هستي ؟
دريا 2 تا راه داري (از ديد من ) :
1)يك هفته مرخصي بگير . توي خونت بمون و از شوهرت پرستاري كن . اونوقت خانواده همسرت هم به عنوان مهمون ميان و سر ميزنن .
2)شرايط مرخصي نداري ، اونوقت مادر همسرت بايد از شوهرت پرستاري كنه . مشكلي نيست . منتي هم به سر تو نيست . اما شما نبايد تعيين تكليف كني كه مادر فقط از اين راه تردد كن و دست به اين يزن به اون نزن .
به قول خانوم آني انتخاب كن و بهاي انتخابتو بپرداز .
انقدر هم اين قصه رو بغرنج نكن .
به خاطر آرامش خودت ميگم .
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
منم مي زارم به عهده زمان.
مي دونم كه مادرشوهرم الان خيلي خوشحال هستش. چون شب عروسي به من گفت يادت باشه كه اگه پاتو از خونه ي پسرم بزاري بيرون نمي زارم بياد دنبالت و موفق شد و اينكه من خودم برگشتم . من براي زندگي خودم برگشتم تا يه بار ديگه به شوهرم كه من رو 100% مقصر مي دونه فرصت بدم تا از زندگي لذت ببريم.
مي زارم ببينم روز عمل پسرش چيا مي خواد بگه، اون موقع ميام و ازتون راهنمايي بيشتري مي گيرم.
ممنون از همتون.
فعلا
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
عزیزم مگه وقتی شما رفتی خونه بابات .بابات به خونش تو رو راه نداد؟پس شوهر شما هم بگه اگه باباش بیرونش کرده بود انقدر خونه باباش نمی موند.
وقتی پدر شما از شما حمایت می کنه ،مادر اونم از پسرش حمایت کرده .این خود خواهیه که بگیم چرا مادرش واسش ناهار و شام آماده کرده .:81:
عزیزم نیمه پر لیوان رو ببین .داری الکی واسه خودت دردسر درست میکنی.بیکاری؟:199:
ببین خدا وکیلی مردم چه مشکلاتی دارن ؟یعنی ما خانمها اگه مشکلی هم نباشه می گردیم یک چیزی رو می کنیمش مشکل
سخت نگیر خانمی با این چیزهای الکی خودت رو آزار نده .اگه نگرانی که مادر شوهرت خوشحاله که اگه رفتی قهر نمی زاره بیاد دنبالت پس نرو قهر تا همین خوشحالی هم نتونه بکنه.والا ...
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان یه نصیحت بزرگ بهت می کنم
به روابط همسرت و مادرش به هیچ وجه کاری نداشته باش حتی در زمینه خیر خواهی رابطشون...
من تجربه های تلخی در این زمینه دارم.....
دریا جان فقط و فقط با محبت و محبت ومحبت و محبت که می تونی همسرتو به سمت خودت جذب کنی
یادتم نره که خونه و زندگی که مال خودته هیچ وقت ول نکن برو تا هرکسی به خودش اجازه بده هر نظری در موردش بده
مادرشوهرتم همین جوری که هست بپذیر و احترامشو نگه دار
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان
انقدر که به مسائل حاشیه ای میپردازی به اصل توجه نداری
فکر سلامتی شوهرت باش اون خودش استرس عمل و بیماریش داره
خیلی خوبه که وقتی سر کار هستی نگران شوهرت نیستی چون مادرش کنارشه
خیالتم راحت اولین و اصلی ترین دوست شوهرتان شما هستید اگر آداب دوستی را تا جایی که میتوانید به جا آورید
پست آخر بهار رهنورذ خیلی واضح و روان راهنماییت کرده
دیگه از این تاپیک میتونی بهترین نتیجه گیری را کنی
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان سلام
من یکی از دست شما خیلی حرص میخورم یکی از دست گل یاس !!!:316::302:
اولا اینکه داری با دم شیر بازی میکنی به خدا.
حواست به زندگیت باشه.
این حساسیتت رو کم کن.
خوب بود میگفت خوب تو نرو سرکاره..زنشی..وظیفته بشین خونه از شوهرت مراقبت کن....؟
شوهرت تا ابد مال مادرشه.اینو توی مغزت فرو کن.
اشتباهاتت زیاده خواهرم
چرا میگی چشم باشه بیاین درستش کنین برام بعد بشینی اینجوری حرص بخوری؟
بگو دست شما درد نکنه که به فکر چیدمان کابینت منم هستید.اما من اینجوری بیشتر میپسندم.
شما اشتباه بسیار بسیار بزرگی کردی که خونه رو ترک کردی
حالا اشتباهت رو بپذیر و مشکلاتی که به خاطر ترک خونه ربات پیش میاد رو بپذیر..شما نه تنها مشکلاتت رو نمیپذیری بلکه میخوای مقاومت هم نشون بدی
شما اگر شوهرتو نمیذاشتی و نمیرفتی مادرشم نمیافتاد دنبال پسرش که براش کم نذاره !
به مادر شوهرت حق بدی برای اینکه شما پسرشو گذاشتی و رفتی و اطمینانش به شما کم شده
یه مدت زمان میخواد تا دوباره این اعتماد برگرده
این مشکل جدی نیست.شما داری جدیش میکنی و خواهرانه بهت بگم داری دنبال بهونه میگردی
شما که برای عید کلید به اونا میدیدن الانم نباید براتون فرق کنه که اون میاد یا نه
ضمنا همه مادر شوهرا همینجوری هستند و دوست دارن کابینتا و کشوهای عروسشونو بگردن
حالا بازم خوبه که در غیاب شما میگرده پس اگر جای مادر شوهر من بود و جلوی چشمت کف آشپزخونه دراز میکشید تا ببینه زیر گازم تمیزه یا نه چیکار میکردی ؟!
بهونه نگیر
حواست به زندگیت باشه
این یه هفته رو هم دندون رو جیگر بذار
حواست باشه
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دقت کن:305:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
خانم دریا، زندگی جنگ نیستا! :324::305:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
خيلي با خودم كلنجار رفتم كه ديگه ننويسم . ( واسه اجتناب از پست هاي چت گونه )
اما نميشه ، بايد بگم :
دريا يعني چي كه من واميستم تا روز عمل ، ببينم مامانش چي ميگه ميام بهتون ميگم ؟
آره خواهر بيا . ما هم هي هيزمها رو فوت ميكنيم آتيش تندتر شه . چه كيفي ميده .
واااااااااي چقده بدن . الهي ......
دريا جان شوهرت قراره عمل شه . حتي يه عمل ساده سرپايي هم كه باشه براي سلامتيش دعا كن . همين .
به خدا الان وقت اين حرفها نيست . الان محبتت رو نشون ندي ، كي ميخواي نشون بدي؟
تازه دريا به خدا اگه دوستم بودي گوشتو ميكشيدم ميگفتم چرا روزهايي كه قرار بود همسرت بره عمل ، ول كردي رفتي خونه بابات !
دريا جان زندگي مشترك خيلي مهارت ميخواد . خيلي . ياد گرفتنشم خيلي سخته .
اما ابراز محبت مهارت نميخواد . زبان نداره . يه لبخند از روي محبت و علاقه واقعي ، بين دو نفر كه حتي زبان همديگرو نميفهمن قابل دركه . يه نگاه برخواسته از عشق واقعي قابل دركه .
خواهر خوبم ، همه ما توي مهارتهاي اكتسابي ضعفهايي داريم . اما محبت كردن رو هممون بلديم .
ازت ميخوام اين روزها حتي اگه مادرشوهرت بدترين رفتار رو هم باهات داشت ، به احترام شوهرت سكوت كني .
دختر خوب شوهرت جراحي داره . حتي اگر دردش در حد سوزن يه آمپول باشه مراعاتش كن .
كنارش باش . الان اصلا وقت اين حرفها و نگرانيها نيست .
بذار شوهرت خوب شه ، بذار اين تركي كه تو روابطتون افتاده بود ترميم شه بعدا بيا هزار تا تاپيك بزن ، مشكلاتتو بگو من از طرف همه بچه هايي كه تو اين تاپيك مطلب نوشتن قول ميدم اون موقع بيايم راهنمايي .
الان براي شوهرت دلسوز باش . :72:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام دوستان.
من اين چند وقته اوندر درگير كاراي شوهرم بودم كه نگين و نپرسين.
هم پرستاري مي كنم ، هم سر كار مي رم، هم خريد، هم اشپي ، هم مهمونداري .
الان 3 شيفته انگاري كار مي كنم. ولي ناراضي نيستم.
از لحاظ جسمي كمي آسيب ديدم، چون وقت استراحت ندارم و روحي ديگه نگين.
خدا سر دشمن آدمم نياره كه يه آقايي مريض بشه و عمل جراحي كنه. اونقدر نق مي زنه كه من حوصله ام سر رفته ديگه منم كم كم، دارم كم ميارم.
حالا 1 هفته ديگه هم بايد همين طوري بخوابه. نمي دونم چطوره رگرمش كنم كه كمتر بهانه بياره، پيشنهاد بدين چي كار كنم؟ شوهر جان نمي تونن بشينن اينو در نظر بگيرين لطفا.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دوست عزیز
چقدر سخت میگیری..!؟
اون الان مریضه...به بهونه گیریهاش توجه نکن
پس فردا خودت زایمان میکنی و وقتی بهت رسید حسابی شرمنده میشی ها !!
توجه کن این میتونه فرصتی باشه برای شما که دوست داشتنت رو بهش ثابت کنی و گوی اثبات علاقه رو از مادر شوهر گرامی بدزدی...
به نظر من تا میتونی بهش توجه کن.تا خیلی چیزا هم به خودش و هم به مادرش ثابت بشه
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام دریا جان.
من ازدواج نکردم.
اما تا حدی با پدرم مشکل ارتباطی دارم. یه چیزی خواستم به شما بگم.
من توی مواقع عادی، وقتی میخوام سعی کنم به پدرم نزدیک بشم، کارم یه مقدار سخته. اما وقتایی که پدرم مریضه، خیلی راحت تر میتونم به پدرم نزدیک شم.
به چشم یه فرصت طلایی به این مدت نگاه کن.
همه ی این کارایی که داری میکنی، اگه کوچکترین منتی پشت سرش باشه، ارزشش از بین میره.
لطفا حواست باشه زحمات خودت رو به هدر ندی.
به اینم فکر کن که پس فردا شما به ایشون احتیاج داری.
ایشالا همسرت به زودی خوب بشه.
نمیدونی چقدر این کارا ثواب داره.
بی منت انجام بده تا نتیجه ش رو ببینی.:72:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام دوباره.
من انگار منظورم رو بد رسوندم.
مي خوام برام پيشنهاد بدين چطوري سرگرمش كنم.
همش يا داره تلوزيون مي بينه يا اينكه جدول حل مي كنه.
خسته شده از اين وضعش و تقريبا خيلي وقتا چشاش غمگينه.
من سعي مي كنم زياد باهاش حرف بزنم ولي خوب بحث غذا و شست وشو و مهمون هم هست كه بهشون برسم.
يه ايده بدين كه بتونه يه هفته رو هم تحمل كنه.
خاله شوهرم پريشب از مكه برگشته، مادر شوهرم 3 روز بود كه رفته بود اونجا.
امروز هم چون اونا شب شام همه رو دعوت كردن قراره زودتر بره خونشون، منم مجبورم 2 ساعت مرخصي بگيرم برم پيش شوهرم. تا اينجاش مشكلي ندارم كلي هم كيف مي كنم 2 ساعت بيشر با همسرم هستم.
حالا مادر شوهرم گير داده كه شب بايد بياي بريم شام.
منم مي گم آخه دلم نمي ياد شوهرم رو تنها بزارمم برم شام.
مي گه 1 ساعت بيشتر طول نمي كشه. من نمي تونم بگم عروسم نمي خواد بياد.
هي من مي گم نمي رم. اونا مي گن بايد بياي.
شوهرم هم مي گفت برو. من نشستم گفتم : عزيزم من اگه تو نياي بهم خوش نميگزره . من همش فكرم پيش تو مي مونه كه الان تنها شد ، دلش گرفت . گفتم حتي اگه مادر خودمم از مكه ميومد شام ميداد نمي رفتم چون اون نيست.
شوهرم كلي هم خوشش اومد و تشكر هم كرد.
ولي الان زنگ زده به من مي گه من صلاح مي بينم تو بري.
شما جاي من بودين مي رفتين؟
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام کاملا منظورتون رو اشتباه رسوندی دوست عزیز.
خوب دیگه یک مرد چه کاری از دستش بر میاد در منزل انجام بده ویا جدول یا تلوزیون .چیزه دیگه ای نیست.
با حرف زدنم به مدت طولانی خوب نیست چون خسته کنندست.
اگر میتونه راه بره براش ضرر نداره عصر ها که هواخنکتره برید فضای سبز.
از خودش بپر با چی سرت گرم میشه برات تهیه کنم.
یک هفته صبر کردی چشم بهم بزنی این یک هفته ام میگذرد.
خیییییییییییییییییلی خوشحام که برگشتی سر زندگیتون .:227::227::227:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام
به حرف شوهرت گوش کن
شما چون از همسرت دلجویی کردی با رفتنت نه سیخ میسوزه نه کباب
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام.
اول صبحي اومدم يه خورده فقط و فقط درددل كنم و خودمو سبك كنم.
خودتون مي دونيد كه بعضي وقتا آدم نمي تونه دردش رو حتي به مادرش بگه، واسه همين من اينجا خودم رو خالي مي كنم تا تو زندگيم دچار مشكلات بيشتري نشم.
الان حدود دو هفته هستش كه شوهرم عمل كرده، تو اين دو هفته تمام سعي خودم رو مي كنم تا هم بهش محبت كنم هم اينكه اونقدر صادقانه اين كار رو انجم بدم كه هيچ منتي نتونم سرش بزارم.
تا الان خوب تونستم تحمل كنم و ايراداي خاله زنكي شوهر و مادرشوهرم رو تقريبا ناديده بگيرم و توجهي بهشون نكنم. تا اينكه ديروز وقتي از اداره رسيدم مادرشوهرم گفت: مي خواي تو برو مهموني من يا داداش كوچيك شوهرت مي شينيم پيشش.منم گفتم: نه احتياجي نيست و من اصلا بدون شوهرم غذا از گلوم پايين نمي ره.اونم قبول كرد و رفتم ميوه و شيريني آوردم و رفتم وسايل شام رو آماده كنم . تا اومدم بشينم مادر شوهرم برگشت گفت: آشپزخونه تقريبا تميز بود منم بقيه رو انجام دادم و ناهار سوپ پختم و در كل امروز كارم كمتر بود و اصلا لباساي پسرم رو عوض هم نكردم و لبا نشستم، دستت درد نكنه خونه هم مرتب بود.(كلا مادرشوهرم عادت داره براي يه چيزي كه مي خواد تعريف كنه ، از رختخواب بلند شدن و دست و صورت شستن و صبحانه آماده كرن و چي براي صبحانه خوردن و ........... همه رو قشنگ نكته به نكته تعريف مي كنه.)
منم كلي خوشحال شدم كه حداقل از من راضي باشه و كارش هم زياد نباشه تو خونه.خوب بيچاره كه نيومده كلفتي كنه، همين كه پيش پسرش باشه برا من بسه( البته اينا رو كلي با خودم تمرين كردم و الان واقعا از ته دلم ازش ممنونم كه زمان اداري من به جاي من جور من رو مي كشه)
يه زير نويس بيام اينجا: ما وقتي خونه مي خريديم حدود هفتت ماه پيش( تو خاستگاري گفته بودن كه مسكن آقا تامين هستش، ولي موقع رفتن سر خونمون گفتن برين اجاره كنين ما پولش رو مي ديم، منم ديدم كه كمي پول داريم تشويقش كردم تا خونه بخريم، بهتر از اجاره دادن و پر كردن جيب صاحب خونس) حدود 5 ميليون بابا و مامان من كمكمون كردن(2 تومن بلاعوشض و 3 تومن تا 3 سال) حدود 2.5 ميليون مادر و پدر شوهرم، البته قرار بود ما ماشينمون رو بفروشيم ولي خونواده شوهرم گفتن كه پولش رو به عنوان هديه عروسي ما ميدن ولي هروقت داشتيم پسشون بديم( البته كمكشون هم اين طوري بود كه ما 7ميليون وام برداريم و 8 تومن ماشينمون رو بفروشيم، اينا يه وام 15 ميليوني كه شوهرخاله من برامون درست كرد برداشتن و گفتن قسط 5 ميليون رو اونا ميدن ، بگذريم كه ماشينمون 2 روز بعد پول دادن اونا تصادف شديدي كرد و500هزارتومن اون موقع خرج ماشينمون كرديم و الان 6 تومن هم نمي خرنش).
من پول عيدي شركتمون و كمي پس اندازم رو داده بودم شوهرم تا بتونيم يه خورده از قرضامون رو بديم و خوشحالم بودم كه تو 6 ماه مي تونيم 1 تومن از قرض هر كدوم از خونواده هامون رو بديم. 400 تومن هم عيدي از طرف فاميل جمع كرده بودم و 100 تومن هم خودم داشتم كه اولش مي خواستم اونا رو هم بدم به شوهر تا از قرضامون كم كنيم ، ولي شوهرم گفت كه چون اونا پولي نبودن كه روش حسابي باز كنه برا همين يكي از النگوهام رو كه شكسته رو بفروشم و با پولشون من براي خودم طلا بخرم.
روزي كه برگشته بودم خونمون شوهرم گفت تو الان نبايد به فكر طلا برا خودت باشي و بايد طلاهايي هم كه از خونه پدرت آوردي رو هم بفروشي و قرضمون رو بديم. خوب منم طلاهايي رو كه شوهرم برام خريده بود رو براي خريد خونمون فروخته بودم و نمي شد به كادوهاي خونوادم دست بزنم ، درسته اونا مال منن ولي نمي شد كه اونا رو بفروشم بدم دست شوهرم كه بده به باباش تا اونا براي خودشون ماشين جديد بخرن(آخه خودشون قسطي ماشين ما رو بهمون هديه دادن).
همش مادر شوهر و پدرشوهرم تو اين 2 هفته از وام صحبت مي كردن واسه خريد ماشين جديدشون مام با كلي زور (چون خودتون مي دونين كه خرج عمل چقدر هستش) 2 تومن جور كرديم تا بديم دست خونواده شوهرم، من مي گم خوب الان دارن ماشين مي خرن و لازم دارن اين 2 تومن دستشون رو مي گيره، شوهرم برگشته مي گه، اونا لازم ندارن و من براي راحتي خيال خودم دارم قرضم رو ميدم. گفتم خوب عصر كه بابا اومد پول رو بده بهش، مي گه مي خوام بدم دست مامانم، آخه بابام ازم نمي گيره.
ديروز پيش مادرشوهرم ازش پرسيدم پول رو دادي به مامان، ميگه آره كلي هم تشكر كرد. مادرشوهرم حتي به روي خودش هم نياورد.منم ناراحت شدم كه خوب حداقل مي تونست بگه اگه لازم دارين بمونه بعدا مي دين.ولي گفتم بيخيال اونا كه حتي يه كيلو ميوه نخريدن تو اين 2 هفته حالا اينم روش.پولشون بوده. منم كه خواستم خونه بخرم و بايد بسازم .(همش مادر شوهرم ميگه خيلي زرنگي نيومده خونه خريدي، خونه نصفش به نام من هستش چون پا به پاي هم داريم كار مي كنيم، اولش مي گفت خونه رو كه گفتيم تامين هستش يعني اجاره خونتون رو ما مي ديم، ولي دريغ از يك ريال ، منم چشم داشتي ندارم ديگه)
بعد از نيم ساعت مادرشوهرم رفتش و من رفتم تا شام بپزم تا از اون ور بتونيم يه فيلم با شوهرم تماشا كنيم. داشتم وسايل مي شستم كه ديدم شوهرم داره با يكي حرف مي زنه، اولش فكر كردم با منه وقتي پريدم كارم داري گفت نه با تلفن حرف مي زنم، منم برگشتم بقيه وسايل رو بشورم، بعد چند دقيقه ديدم شوهرم نيست، ديدم صداش از تو بالكن مياد كه در مورد مامانش صحبت مي كنه، فكر كردم حتما حرفش خصوصي بوده كه رفته تا من نشنوم برا همين منم رفتم اتاق خواب و در رو نيمه بستم و شروع كردم به آرايش تا شوهرم راحت صحبت كنه.ديدم همون موع اومده تو با صداي بلند داره درباره ماشين جديد باباش با داداشش صحبت مي كنه.
بعدش اومده مي گه كه دلم براي داداشم تنگ شده بود زنگ زدم باهاش حرف بزنم.يه خورده ناراحت شدم كه تو كه عمل كردي داداشت همش 1 بار تو اين 2هفته اومده بهت سر زده ، خودشم 7 سال ازت كوچيك تره و بيكاره، اون نبايد يه زنگ بزنه بهت تو بايد حتما بهش زنگ بزني؟ ديدم به من ربطي نداره و كلا بيخيال قضيه شدم.(اينا رو مي گم تا جاي ديگه اين حرفا رو نزنم كه ازش بد برداشت كنن، فقط صرفا برا سبك كردن خودم مي گم)
بعدش ديدم لباساش كثيف شده گفتم بيا لباسات رو عوض كنم تا راحت باشي، بعدش يه خورده حرف زديم و بعد شام خورديم.
موقع خواب ديدم لباساش كثيف شده و چون مي دونم خيلي حساس هست به لباس گفتم پاشو لباسات رو عوض كنيم تا راحت بخوابي.
لباسا رو عوض كردم و شستم و پهن كردم ، اومدم تا بخوابيم ديدم داره مي گه، امروز مامانم 2 بار لباسام رو عوض كرده و شسته ولي چون مي خواست بهت بگه تو بيشتر كار كردي برا همين گفت لباسام رو عوض نكرده.
حالا خدا شاهده، چون شب قبلش مهمون داشتيم خودم لباساش رو عوض كرده بودم تا اينكه دوباره ديروز خودم همون لباسا رو براش عوض كردم و شستم.منم گفتم دستش درد نكنه. نمي دونم برا چي شوهرم يهو برگشت گفت: مامانم بهم لطف مي كنه كه مياد خونمون تو نبايد توقع داشته باشي كه كاراي تو رو هم اون انجام بده.
منم با اينكه ناراحت شدم، گفتم دستش درد نكنه ، همون طوري هستش كه تو مي گي ولي خيلي ناراحت شدم كه كار نكرده مامانش رو به رخ من مي كشه.الان ديگه ناراحت نيستم چون با دوستامم درد دل كردم.
ممنون كه خوندين.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
سلام دریای عزیز
توی ذهن خودت تصور کن اگه پسر داشتی چه توقعی از عروست و پسرت داشتی ،من همیشه مشکل خودمو اینطوری با مادر شوهرم حل میکنم. بیشتر موقع ها جواب میده نتیجش هم اینه که اون لحظه بهم آرامش میده و بدون استرس و ناراحتی میتونم با قضیه برخورد کنم.به علاوه اینکه به عواقب کارم هم نگاه میکنم تا بعدن پشیمون نشم.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط advent
سلام دریای عزیز
توی ذهن خودت تصور کن اگه پسر داشتی چه توقعی از عروست و پسرت داشتی ،من همیشه مشکل خودمو اینطوری با مادر شوهرم حل میکنم. بیشتر موقع ها جواب میده نتیجش هم اینه که اون لحظه بهم آرامش میده و بدون استرس و ناراحتی میتونم با قضیه برخورد کنم.به علاوه اینکه به عواقب کارم هم نگاه میکنم تا بعدن پشیمون نشم.
اولا تشكر از اينكه پستم رو خونديد.
من كلا تو خونوداه اي بزرگ شدم كه مامانم هم از مادربزرگ و هم از پدربزرگ پديرم اونم از هر كدوم به مدت 3 سال نگهداري كرده. هميشه هم اين رو مي گم كه مامان شوهرم خيلي زحمت كشيده كه پسرش رو بزرگ كنه و هرچي هم نباشه مادرش هست. و براي اينكه خيلي بهشون احترام مي زارم، تمام كارهاي خونم رو انجام مي دم كه وقتي مياد زياد تو زحمت نباشه، حتي من خورشت رو آماده مي زارم مي گم برنج رو خودش درت كنه ، مي بينم خودش يه چيز ديگه درست كرده و به شوهرم گفته چيزي تو يخجالتون نبود.
من اين دوهفته اونقدر خسته ممي شم كه اصلا ديگه حوصله فكر كردن به اين چيزا رو پيدا نمي كنم.
الانم مشكلم با مادرشوهرم ندارم. درسته دروغ گفته و الان من واقعا تو مضيقخ هستم و ايشون اين كارا رو لطف در حق ما مي دونه، كه ما خودكفا بشيم ، ولي واقعا به اين ايمان آوردم كه از خدا بخوام واسه خودم برسونه.
من از شوهرم دلگير شدم، با اينكه مي بينه 6 عصر كه مي رسم خونه مثل جنازه هستم ولي براش تا حد ممكن كم نمي زارم، ولي بازم برميگرده مي گه، مادرم بيشتر زحمت مي كشه.
شايد اگه 2 ماه پيش بود برمي گشتم جوابش رو با دعوا مي دادم، ولي الان فقط با يه لبخند و دستشون درد نكنه جواب مي دم و تو خودم مي ريزم تا اينجا به شما بگم و خودم رو خالي كنم.
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان سلام
درک میکنم که شرایط غیر عادی رو طی میکنی اما همین که درایت و خویشتنداری را پیش گرفتی خیلی خوبه
امیدوارم همسرت هر چه زودتر سلامتش رو به دست بیاره
از اینکه اینجا درددل کردی ممنونم ما در کنارتیم عزیزم
شاد و موفق باشی دوست عزیز:46:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان سلام
مطمئن باش همسرتون ته دلش میفهمه چقدر شما فهمیده دارید عمل میکنید. موفق باشی عزیزم:46:
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
دریا جان
منم پست طولانیت رو خوندم
یه اصلی رو بپذیر..شما پول قرض کردی و بایدم پس بدید.حالا از هرکی که میخواد باشه
کمی سطح توقعاتت رو بیار پایین..
اصلا در روابط بین دو تا برادر وارد نشو و دخالت نکن.شما چیکار داری میگی چرا برادرت اینجوری کرد چرا اونجوری کرد؟
شوهرت که از برادرش ناراحت نمیشه چون برادرشه اما از شما قطعا ناراحت میشه و باعث میشه دلخوریش رو در شکلهای دیگه (همونطور که گفتی در قسمت اخر نوشته هات که گیر داده بود به لطف مادرش و اینا )
منم گفتم دستش درد نكنه. نمي دونم برا چي شوهرم يهو برگشت گفت: مامانم بهم لطف مي كنه كه مياد خونمون تو نبايد توقع داشته باشي كه كاراي تو رو هم اون انجام بده
فهمیدی حالا علتش رو!؟
کمی محتاط تر عمل کن و نذار این حرفهای خاله زنکی رابطه از هم پاشیده تون رو که شکر خدا درست شده دوباره خراب کنه....
-
RE: من برگشم به خونه ولي يه مشكل جديد پيدا كردم.
خيلي ممنون از جواباتون.
برام دعا كنين كه صبرم زياد بشه، شوهرم هوس كرده يه چند روز بره خونه مادرش، منم كه باهاش ميرم.
حالا هيچي نشده ديشب وسايلش رو آماده كردم بهش گفتم ديگه وسايلت رو بيرون نيار لباساي منم همونجان ، نگو مسواكش يادم رفته(آخه تو اين 2 هفته هر 4 روز يه بار به زور مسواك مي زنه) زنگ زده مي گه خوبه مامانم ساك رو از اول چيد والا نمي فهميديم كه مسواك منو نزاشتي.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
دریا جان
منم پست طولانیت رو خوندم
یه اصلی رو بپذیر..شما پول قرض کردی و بایدم پس بدید.حالا از هرکی که میخواد باشه
کمی سطح توقعاتت رو بیار پایین..
اصلا در روابط بین دو تا برادر وارد نشو و دخالت نکن.شما چیکار داری میگی چرا برادرت اینجوری کرد چرا اونجوری کرد؟
شوهرت که از برادرش ناراحت نمیشه چون برادرشه اما از شما قطعا ناراحت میشه و باعث میشه دلخوریش رو در شکلهای دیگه (همونطور که گفتی در قسمت اخر نوشته هات که گیر داده بود به لطف مادرش و اینا )
منم گفتم دستش درد نكنه. نمي دونم برا چي شوهرم يهو برگشت گفت: مامانم بهم لطف مي كنه كه مياد خونمون تو نبايد توقع داشته باشي كه كاراي تو رو هم اون انجام بده
فهمیدی حالا علتش رو!؟
کمی محتاط تر عمل کن و نذار این حرفهای خاله زنکی رابطه از هم پاشیده تون رو که شکر خدا درست شده دوباره خراب کنه....
به خدا من اصلا هيچي به روم نمي يارم. خودش مي بينه كه مامانش كم كاري مي كنه به خاطر اينكه غرور خودشو له نكنه ، منو به جاش آزار مي ده.
من كه نمي خواستم پول قرض كنم. من هميشه به مامانم مي گفتم من با كسي ازدواج مي كنم كه خونه داشته باشه، برام ماشين مهم نبود ولي خونه خيلي مهم بود، هميشه مي گفتم من ولخرجم و نمي تونم با هزارتومن هزار تومن جمع كردن زندگي كنم، اينام كه گفتن خونش تامينه، موقع نامزديم خودش مي گفت فلان خيابون تو برج فلان خونه دارم، ولي بعدش چي؟ مادرش كه گفت من گفتم مسكنش تامينه نه اينكه خودش خونه داشته باشه.
بعد مادر شوهرم به من گفتن هرجا شوهر گفت برو تو بايد بدون چون و چرا قبول كني حتي اگه پشت كوه باشه، منم گفتم مگه منو از پشت كوه خاستگاري كردين يا اينكه خودتون پشت كوه نشين بودين، مي گفتن خيلي زرنگي كه مي خواي همين اول كاري صاحب خونه بشي.همش مادر شهرم مي گفت نمي زارم طلاهات رو بفروشي ما آبرو داريم و از اين حرفا.ولي موقع فروشش مامان من گفت بيا طلاهات رو بزار پيش ما امانت هروقت داشتين برگردونين با همون پول اوليه، شوهرم اولش قبول كرد بعد از اينكه با مامانش مشورت كرد گفت نمي شه بايد بفروشيم من نمي تونم پولشو برگردونم و از اين حرفا.
بعد از اينكه طلاهاي من رو فروخت درست 1 هفته بعدش قيمت طلا 20 تومن كشيد روش. حدودا 4 تومن اونجا ضرر كرديم، بعدم كه خودشون وام برداشتن 5 تومن ماشين 8 تومني رو بهمون مثلا كادو دادن، كه اونم 3 تومن ضرر كرديم. همزمان با اونم براي پسر كوچيكشون كه 7 سال از شوهر من كوچيكتره ماشين خريدن و گفتن واسه جفتشون يكسان عمل مي كنيم. الان كه خودشون ماشين عوض مي كنن مي گن پول نداريم. كي در عرض 6 ماه مي تونه با اين خرج بالا و كلي اقساط 2 تومن اضافي جور كنه و بدهي شو صاف كنه.
ببينين آخه انصاف بود؟
الان شوهر من عمل كرده ، كلي خرج و مخارج داريم، خودشون ماشين داشتن