سلام.من دیگه حوصله خونمونو ندارم دلم میخواد بمیرم اما نتونستم خود کشی کنم نمیدوننمم فرار کنم کجا برم . دیگه نمیخوام اینجا باشم
این چندساله تحمل کردم اما دیگه نمیتونم کم اوردم
امروز صبح خواستم حالا که میرم بیرون دیگه برنگردم اما متاسفانه برگشتم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.من دیگه حوصله خونمونو ندارم دلم میخواد بمیرم اما نتونستم خود کشی کنم نمیدوننمم فرار کنم کجا برم . دیگه نمیخوام اینجا باشم
این چندساله تحمل کردم اما دیگه نمیتونم کم اوردم
امروز صبح خواستم حالا که میرم بیرون دیگه برنگردم اما متاسفانه برگشتم
نازنين جان
اتفاقاً چقدر خوب شد و خوشبختانه كه برگشتيد.
همه آدمها چه مجرد و چه متأهل مشكلات و مسائل بسيار ريز و درشتي دارند و شما هم از اين مسأله مستثنا نيستيد.
پس دست به كاري نزنيد كه خدايي ناكرده پشيماني به بار بياره و برگشت براتون دشوار و يا غير ممكن باشه.
كمي آروم باش. آرامش خودت را به دست بيار.
حالا تعريف كن كه چي شده.
از چي ناراحتي؟؟؟
تحمل چي را نداري؟؟؟؟
چند سالته؟؟؟؟؟
نگران نباش اينجا فرشتههاي زيادي هستن كه ميتونن كمكت كن عزيزم
پس بگو
هر چقدر دوست داشتي حرف بزن و بگو
سلام نازنین جان
صبر کن با بچه ها و کارشناسا صحبت کن بعدا یه تصمیم درست درمون بگیر
چند سالته؟چیکارا میکنی؟درس میخونی؟کار میکنی؟از چی ناراحتی؟از دست کی میخوای فرار کن؟
سلام نازنین خانوم.
خوش اومدی.
اول از همه بگو چند سالته؟
دلیل این افکار فرار و ... چیه؟
چرا داری از خودکشی و فرار صحبت میکنی؟
هردوی اینا پاک کردن صورت مسالس،اول به راه حل فکر کن .
اگه از دوستای خوب اینجا هم راه حل میخوای باید حداقل یک توضیح کامل از مشکلت بگی؟مگه نه؟
فرار از خونه به کجا؟
شغلی دارید؟ میتونید یه خونه بگیرید؟
حتی اگر خونه جهنم باشه بهتر از بیرون هست.
آرام باشید و مطمئن از اینکه اینجا میتونید مشکلتون رو حل کنید.
20 سالمه. از زندگیم ناراختم در ظاهر خیلی موفقم همه مسگن چه خوشبختم اما میخوام بیام خونه افسرده میشم و همش باهام دعوا میکنه و کتک کارینقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
البته منم توهین میکنم اما هیچ خاطره خوبی ازش ندارم از همشون متنفرممممم
چندین بار خواستم فرار کنم اما نشد .
من دیگه بزرگ شدم تا کی باید کتک بخورم؟؟؟
خودم میدونم بد دهنی میکنم اما خشونت زیاد دیدم روی رفتارم کنترل ندارم .زود عصبی میشم
وزنم کم شده . صورتم پیر شده انگار افسردم
حتی صداش منو عصبی میکنه
صدای کی عصبانیت میکنه؟
کی کتک کاریت میکنه؟ سر چی؟
چرا ازشون متنفری؟
كمي بيشتر از مشكلاتت بگو. با جزئيات
ما همه نگران تو هستيم
نازنین جان کامل توضیح بده.اینجوری تاپیکات زود پر میشه.
نمیتونم بگم . من مجردم از خوانوادم متنفرم
دوسشون ندارم فکر میکنه با کتک زدن من همه چیز حل میشه
ازش بیزام
نمیخوام ببینمش
اما جایی ندارم که برمم
اونایی که میان حواستگاریمم ادمای نیستن که بخوامشون دلم نمیخواد بیوفتم تو یه چاه دیگه
میگه اگه ناراضی فرار کن
خودتو بکش
اره درس میخونم یه رشته خوب یه جای خوب
کار نمیکنم .
اگه حتی بخواد صدامم کنه من جیغو داد میکنم
دلم میخواد دیگه دانشگاه نرم
دوس دارم یه جای تاریک و تنها بشینم و بخوام کسی با هام حرف نزنه
من هرچی میگم اگه بر خلاف میلش باشه حرفا و تهمتهای زننده بهم میزنه
در صورتی که من اصلا اذم بدی نیستم
اون فحش میده منم داد و بیداد میکنم
اخرش کتک میشه
تنم اسیب دیده
بیشتر اوقات بیحالم و احساس بیحسی میکنم . انرژی قبلو ندارم
کجا فرار کنی.:324: با این همه گرگ که منتظرن تودامشون بیوفتی.
فکر میکنی فرار کنی آزاد میشی .نخیر تازه بدبختیات شروع میشه.:305:
کجا بخوابی .زیره پل عابر؟ که هرکسی از کنارت رد میشه یه سکه بندازه کنارت.
بری باپسرهای گرگ نما رفاقت کنی تابهت جای خواب بدن. میدونی چه بلای به سرت میاد.
بخاطره یه کف دست نون باید دست تو به ناکس دراز کنی.
الان هوا خوبه زده به سرت فرار کنی. زمستو ن استخوانات میترکه از سرما.
صبر کن دوست عزیز راه کارهای که دوستان میگن رو خوب گوش کن وبهشون عمل کن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کبوتر
میدنم راه درستی نیست ااما حس بدی دارم
نمیخوام اینجا باشم
از خدا میخوام منو بکشه کفر میگم اما نمیدونم چرا نمیمیرم
میترسم بکشمش
چند بار خواستم خفش کنم تو خواب
وقتی عصبانی میشه همه وسایلم خراب میکنم خودمو میزنم
اما من نمیخوام دیگه
دلم ارامش میخواد
نمیخوام همه بگن فلانی زود جوشه
همه میگن کوتاه بیا اما من دوسش ندارممم دلم میخواد بمیره چجوری کوتاه بیام اخه؟؟؟
نازنين ببين عزيزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 2222
اين شخص كيه كه همش در موردش حرف ميزني
پدر؟
مادر؟
برادر؟
خواهر؟
يا از نوع ناپدري و نامادري و ....
چون گفتي مجردي....
عزيز من چيزي از خودت نميگي كه بشه راهنماييت كرد.
ببين اگه نمي ×واي در مورد اون سوم شخص چيزي بگي، ما فقط يكسري اطلاعت از خودت داريم؛
اينكه زود عصباني ميشي و جوش ميآري
خيلي وارد بحث و جدل با اون شخص ميشي
و خيلي خودت را درگير و متمركز كارها و رفتارهاي اون كردي
خوب عزيز من بيا و در مورد اين سه رفتارت كمي مطالعه كن
نحوه مقابله با عصبانيتت را ياد بگير (مقالات و تاپيكهاي زيادي توي اين تالار وجود داره كه ميتونه بهت كمك كنه)
تا مدتي اون شخص را به حال خودش بگذار
وارد بحث نشو
به درس و دانشگاهت برس (امتياز خيلي بزرگيه ازش به راحتي نگذر)
سعي كن اگر مي توني كار خوب پيدا كني حتي شده موقت تا كمي از تمركزت را از اون شخص برداري
يكسري از مشاجراتت را هم براي ما بنويس تا بشه بهتر كمكت كرد.
موفق باشي عزيزم
نازنین عزیزن با فرار که کار درست نمیشه تازه بدتر از قبل هم میشه خوبه خودت هم میدونی
دوست خوبم((omid- zendegi )) پرسید ازتون اون شخصی که ازش خرف میزنید کیه
کیه که شمارو کتک میزنه همش باهاتون دعوا میکنه؟
یکم منطقی فکر کن نازنین جان
در مورد هر چی که بگین ما دعوا داریم .احساس میکنم اگه بگم کیه میفهمه اونجوری اوضاع بدتر میشه . بارها اومدم اینجا نوشتم اما پاک کردم اخه فقط افراد نزدیک میدونن من این مشکلو دارم
سعی کردم برم سر کار اما نشد 1 ماهی رفتم اما خودم امودم بیرون اخه با این که شب میومدم بازم از من توقع داشت
بین من و خواهرم فرق میزاره منو دوس نداره
همه چیزو از من دریغ میکنه
بارها بیرونم کرده میگه ج.ابشو میدم
دست خودم نیس
دلم میخواد تا حرف میزنه که سرزنشم کنه بکشمش
روزی 10 15 بار دعوا داریم
از شیر اب دستشویی منترل تلوزیون نور اتاق و ....
جوری که من تا جایی که ممکنه دیگه تو خونه نمیمونم
وقتی میرم بیرون زنگ میزنه که بیام و ....
همش بهم حمله میکنه توقع داره که اوم منو بزنه . من شاگرد اول باشم و تو خونه مثل کلفت باشم و هرگز پول نخوام و ....
هی میگه شوهر کن برو به من چه
میگه قرص بخور. خودتو بکش
بعضی وقتا هم خوبه اما خیلی کم
باهاش قهر میکنم حرف نمیزنم میاد معذرت میخواد اما باز روز از نو .....
اون هم به ظاهر نمونست و خوبه همه میگن وای چه .... باحال و امروزی داری
اما نمیدونن که عجب موجودیه
بعد از 15 پست ما نفهمیدیم که نازنین 222 راجع به چه کسی صحبت میکنن.
نازنین جون عزیزم جواب بده چه کسی کتک میزنه و ....
madaram
عزیزم اینجا نباید به انگلیسی جواب بدی چون خلاف مقرراته.نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 2222
از این به بعد هم تمام جوابات به فارسی باشه
نازنين
مگه اين سايت را اطرافيان و اون شخص ميشناسه و آدرس اون را داره كه بياد و بفهمه
به فرض هم كه داشته باشه
شما چيز بدي نميگيد
داريد از مشكلاتتون صحبت ميكنيد و دردل مي كنيد. اگر اينها را بشنوه شايد تغيير رويه بده.
هر چند من احساس ميكنم شما كمي با يادگيري رفتارهاي صحيح اين مشكلات را به حداقل ميرسوني و اون را هم وادار به تغيير ميكني.
نازنين
تعداد پستهاي تاپيكت همينطور داره بالا ميره و ممكنه كه قفل بشه بدون اينكه بتوني نتيجه بگيري و مشكلت را حل كني.
نمي خواد مشخصات و آدرس واضحي بدي ولي مسائلت را طوري عنوان كن كه بگيم مثلاً كجا حق با تود و كجاها اشتباه كردي
بعد بهت بگيم كه بايد چكار كني
اما اگر همنطور ناقص صحبت كني متاسفانه كمك زيادي نميشه كرد و فقط همه ميگين
نازنين هيچوقت كار غيرعاقلانه و اشتباه نكن كه نتايج بسيار بد به دنبال داره[b][font=Arial][size=x-large]
كه مطمئناً خودت هم اينو ميدوني و الا برنميگشتي خونه و به اين تالار پناه نميآوردي تا كمك بگيري و مشكلت را حل كني
خوب حالا واضح مشكلت را بيان كن
مشکلم اینه که:
من خودمو با بقیه که مقایسه میکنم میبینم خیلی هم خوبم و تواناییام زیاده . اما از وقتی یادمه باهاش مشکل داشتم
هیچوقت بغلم نمیکنه بوسم نمیکنه. همیشه میگه کاش فلانی دخترم بود
من سعی کردم نظرشو جلب کنم (تمیز کردن خونه . غذا و کم خواهیی.. ) اما انگار فکر کرده چون کتکم میزنه من رام شدم نمیفهمه که من دارم سعی میکنم عوض بشم .
من الان ایتقدر هر لحظه تو خونمون تنش هست که دیگه فراری شدم
با خواهرو برادرامم اینجوری تو زندگی هم دخالت میکنه اما چون من فقط پیششم با من تلافی میکنه
به همه محبت میکنه و میگن وای چه زن خوبیه
نمیگم من مقصر نیستم اما دعواها از اونجا شروع میشه که من میگم باهام حرف نزن بحث نکن بدتر جیغ و داد میکنه و .....
منم خیلی این سالهل تحمل کرددم اوایل گوشه گیر و منزوی بودم اما دیگه الان میرم تو خیابون و خونه دوستام تا نبینمش
چند بار سعی کردم خودمو از بین ببرم اما نشد
خوب حالا شدي دختر خوب
از اينجا به بعد وارد مباحث كارشناسي و رفتارشناسي ميشيم كه دوستان زبدهاي در اين مسأله مهارت دارن كه انشاءا... راهنمايي خواهند كرد.
اما نازنين
اين شخص مادرته و خيلي برات زحمت كشيده
به نظر من بشين و دوستانه و در عين رعايت احترام بزرگتري باهاش درد دل كن و بگو كه از يكسري رفتاراش ناراحتي و چرا اين رفتارها را از خودش نشون ميده
شايد توجيه (سوء تفاهم) براي كارهاش داره كه خوب خيلي صادقانه ميتوني برطرفش كني.
سعس كن رابطهات را با مادرت دوستانه كني تا راحتتر باهاش حرف بزني.
هر چند باز هم ميگم
نازنين جان خودت هم بايد خيلي از رفتارهاي صحيح را ياد بگيري، اينكه كجا چه عكسالعملي نشون بدي
با پرخاش كردن و عصبانيت هميشه اوضاع خرابتر از قبل ميشه و طرف مقابلت بيشتر گارد ميگيره
اگر اون عصباني ميشه و شروع ميكنه به ايراد گرفت خيلي آروم بهش توضيح بده و نگذار اوضاع متشنج بشه.
اگر ميگه كاش فلاني دختر من بود
تو بهش بگو ولي مكن خدا را شكر ميكنم كه تو مادر مني، اين جمله خودش مثل يك آب روي آتيش عمل ميكنه.
يك مقدار از خصوصيات منفي و مثبت مادرت برامون بگو
و همينطور خصوصيات خودت
نکات مثبت زیاد داره
مومنه مهربونه به همه کمک میکنه
اما خسیسه میدونم برام زیاد زحمت کشیده
من نمیخوام اونو عوض کنم اینجا کمک میخوام که خودم خوب بشم اخ خیلی من عصبیه
کنترل روی کارام ندارم یه جورایی احساس میکنم سادیسم دارم تاپیکهایی بعضیارو که میخونم احساس میکنم منم که مشکل دارم و ناسازگارم
نازنین جان ،
خیلی خوشحالم که به اینجا اعتماد کردی و مشکلت را بیان کردی.
این نشون می ده که دختر قوی هستی و با تمام این مشکلاتی که داری هنوز امید داری.
و مهم تر از همه قضاوت عادلانه ای هست که این وسط می کنی و در بعضی جاها اشتباهات خودت را هم می بینی.
خیلی خوشحالم که نازنین با این سن و سال اونقدر صادقانه می یاد و توی تالار می نویسه :
من نمیخوام اونو عوض کنم اینجا کمک میخوام که خودم خوب بشم اخ خیلی من عصبیه
:104::104::104::104:
آفرین
با این دیدی که داری مطمئن هستم که می تونی.
نازنین کسی است که اگه بخواد می تونه بزرگ ترین کار ها رو انجام بده.
همه می دونیم که می خواهی و به خاطر همین تاپیک باز کردی اما روش را نمی دانی.
اینجا همه هستیم ، در کنار تو .
قدم به قرم با بچه ها همراه باش و توانایی ات را بالا ببر و بدون با صبر می تونی به یک آرامش نسبی برسی.
به خاطر این می گم نسبی چون طرف دیگه قضیه مادرتون هست و ما الان به ایشون دسترسی نداریم.
لذا سعی می کنیم با رفتارهای درست از جانب شما کم کم باعث تغییر رفتار در مادرتون هم بشه.
اولین گام این هست که شما بتونید خشم و عصبانیتتون را کنترل کنید.
تا بتونید رفتار درست در مقابل مادرتون داشته باشید.
عزیزم اول از همه خودت را دوست داشته باش و بدون تو منبع محبتی . این توانایی را بالقوه درون تو می بینم
که علاوه بر خودت مادرت را هم دوست بداری.
سلام نازنین؛
اول از همه باید بگم که با خودکشی و فرار هیچ مشکلی حل نمیشه و تازه مشکلاتت شروع میشه
میشه سوال کنم چقد به مسائل دینی اعتقاد داری؟
هر انسانی از طرف خداوند یه گوهر ناب داره به نام انسانیت.
نگه داشتن این گوهر خیلی سخته
ببین هرکس تو زندگی یه جور آزمایش میشه.تو باید تمام سعیتو بکنی این گوهره رو از دست ندی
شیطان هر لحظه در کمین توست تا این گوهرو بدزده مراقب باش!
اول از همه سعی کن خودتو یه کم بشناسی
ببینی چه خوصوصیات مثبتی داری و یا چه خصوصیاته منفی داری
چه خصوصیاتی باعث شده تو زندگی با خانوادت با مشکل بر بخوری
بیا اینجا تمام مشکلاتتو بگو دونه به دونش رفع میشه مطمئن باش
یه کم بیشتر با خدا دوست باش هیچ لذتی بالاتر از این نیست.
اونوقت میتونی تمام سختیهای زندگی رو تحمل کنی
بعضی وقتا آدم تو زندگیش یه خطاهایی میکنه که هر لحظه بیشتر درش غرق میشه اون وقت خدا یه کم بهش سختی میده تا آدم هواسشو جمع کنه و یاد خدا بیوفته و بفهمه داره چی کار میکنه
اما بعضی وقتا خدا چون بندهاشو دوس داره بهشون سختی میده ببینه چقد طاقت دارن
اگه طاقت آوردی پاداشی بزرگی نصیبت میشه اما اگه ضعف از خودت نشون دادی و تسلیم شدی همه چیز از دست میره...
هیچ وقت امیدتو از دست نده
بابت درس هم که گفتی یه نقطه قوت حساب میشه برات.ادامش بده تا به مدارج بالا برسی
یه هدفی برای خودت تو زندگی مشخص کن و فقط به اون هدفت فکر کن و از خدا کمک بخواه
قوی باش
از همتون ممنونم
چجوری باید خشم و عصبانیت و کنترل کرد؟
در جواب اقای کیارش بگم همیشه عبادت نمیکنم گاهی انقدر عصبی ام که دلم نمیخواد
میدونم اشتباه
اومدم پستامو اینجا پاک کنم .بلد نبودم احساس میکنم کارم که مشکلمو اینجا بگم خیانته به خانواده ام
اخه میگن باید تو خونه حل بشه اما من رفتم دنبال مشاور حضوری بازم نشد بگم
منظورم اینه میخوام خوب و نرمال بشم
احساس میکنم ضعف خیلی بزرگی دارم
اعتماد به نفسم کم شده تو روابط عاطفیمم تاثیر گذاشته
نگران نباش هیچکس شما را اینجا نمیشناسه به علاوه چرا این کار باید خیانت باشه؟ خیالتون راحت باشه اما در پست های بعدی در مورد کنترل خشم من و دوستان توضیح میدیم.
درکتون میکنم که بعضی وقتا اونقد دلتون پره که دوس دارید همه چیزو بذاید کنار اما بعد از یه مدتی به اشتباهتون پی میبرید و میفهمید که تمامش به خاطر خشم بوده
خشم مثل یه پرده ای جلوی عقل و منطق انسانو میگیره سعی کنید هروقت خشمگین شدید چندتا نفس عمیق بکشید یه لیوان آب بخورید و بدنتون رو شل کنید و یکم بیخیال بشید و به هیچ چیز قکر نکنید.
اگه کسی حرفی زد که شما رو ناراحت کرد ازش بخواید علتشو بگه بعد یکم در موردش فکر کنید(بعد از اینکه آروم شدید) ببینید آیا واقعا شما کار خطایی کردید یا نه اگر شما کار خطایی کردید علتش رو جستجو کنید و سعی کنید دیگه تکرارش نکنید و اگر خطا از شما سرنزده در یک وقت مناسب با اون شخص کاملا آروم بدون عصبانیت حرف بزنید و
با دلیل بهش بگید که شما کار بدی انجام نداده اید البته تمام سعیتان رو بکنید تا اون شخص رو نرم کنید و حرفی نزنید که دلخور بشه البته بعضیها اصلا منطقی نیستند و به حرفهای شما توجه نمیکنند و حتی برخورد هم خواهند کرد.
در چنین مواقعی خودتون رو درگیر یه همچین مسائلی نکنید و به هدفهاتون فکر کنید.
چجوری میشه وقتی مدام یکی تحقیرم میکنه من به چیز دیگه ایی فکر کنم؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط کیارش۲
سخت نیس؟ مثلا تو دعوا سکوت کنم؟
مدتی ساکت میشدم و مشکلم و نمیگفتم و دیگه توی خودم میریختم
اما به شدت ضعیف شدم .
اولا خواهش میکنم اگه چیز تازه ای به ذهنتون رسید تو یه تاپیک جدید مطرح کنید.
در ضمن بعد از پست زدن دیگه بهش فکر نکنید که آیا حرف درستی زده اید علت این هم به نظر من کمبود اعتماد به نفسه
و اما در مورد اعتماد به نفس...
ببینید شما هیچ کمبودی نسبت به دیگران ندارید-البته نه از نظر مادی که تفاوت ها زیاده-قبلا گفتم یه گوهری به شما داده شده که به همه انسانهای دیگر هم به طور مساوی داده شده. شاید شما یه سری نقطه ضعف ها داشته باشید که فکر کنید با دیگران قابل مقایسه نیستید و یک انسان عادی نیستید در صورتی که چنین نیست هر انسانی یه سری نقطه ضعف داره یه سری نقطه قوت و طبیعتا شما فقط نقاط ضعف خود و نقاط قوت دیگران را میبینید میخوام یه مثال براتون بزنم اما قبلش اگه ممکنه یکی از مواردی که باعث شده اعتماد به نفستون کم بشه تشریح کنید.
نه منظورم این نبود که تو خودتون بریزید مدام بهش فکر کنید و به خودتون آسیب برسونید.
چرا باید کسی شما رو تحقیر کنه وقتی شما یک انسان کامل و عاقل هستید؟ مطمئن باشید این تحقیر ها به این علت نیست که شما مشکلی دارید بلکه به این علته که اون فرد دلخوری نسبت به شما داره.سعی کنید اونو ریشه یابی کنید.
من نمیدونم ریشه این مشکل چیه .از بچگی این تحقیرها بوده و در صورتی که من از نظر درسی خوب بودم .خوب طبیعتا کوچیک بودم جواب حاضری نمیکردم . پرخاشگر بودم که خودمم نمیدونم چرا .البته با بزرگتر ها نه. همون دعواهای بین بچه هه. هرچی بزرگتر شدم این شدت پیدا کرد اما حالا که بزرگ شدم مقابله به مثل میکنم و بعدش به شدت ناراحت میشم از خودم
زود تصمیم میگیرم و بی فکر
الان خجالت میکشم که این همه عصبیم
حقیقتش من مطالعه خاصی تو این زمینه نداشتم و در این مرحله نمیتونم راه حلی بدم ممنون میشم بزرگان به این تاپیک بپیوندند.
شما هم اصلا نگران نباشید خیالتون راحت باشه مشکلتون حل میشه
ببخشید نوشته بودین که میخواستین جلسه حضوری مشاوره داشته باشین ولی نشده چرا؟
سلام
من در مورد شما اطلاعات خاصی ندارم ولی خدا رو شکر می کنم که وارد این سایت شدین.مطمئن هستم کسانی پیدا میشن که بتونن کمکتون کنن.پس دلسرد نشین و ارتباطتون رو قطع نکنید و از گفته های دیگران استفاده کنید.
سلام عزیزم ،
برای شروع بد نیست تاپیک های زیر را بخونی.
ازشون با توجه به شرایطت نکته برداری کن.
و اون ها رو به کار بگیر .
بعد بیا نتیجه را مختصر برامون بگو. حتی اگه نتیجه ای هم نگرفتی مهم نیست مهم این هست که شما دارید تلاشتون را می کنید. فقط بدونید همه منتظریم که بیایی و با ما صحبت کنی و از ناراحتی هات بگی.
مهارت کنترل خشم
خشم ، کنترل ، درمان و مبارزه با آن
با کنترل خشم از زندگی لذت ببریم.
اما از یه چیزیتون خوشم اومده اینکه دختری با این سن وسال خیلی باهوش و دقیق هستید.
شما با هدایت تاپیکتون به ریشه مشکلتون (کنترل خشم) نشون می دین که همون طور که خودتون می دونید ادم باهوشی هستید.
اما اینکه چرا مادرتون این رو قبول نداره و یا رفتار درستی با شما نداره به 2 قسمت مربوط می شه یکی نوع رفتار های شما ودیگری مشکلاتی که احتمالا مادرتون خودشون در زندگی داشته و دارند.
اون قسمتی که مربوط به شما می شه چون خودتون در پی تغییر هستید پس با امید و توکل به خدا برطرف خواهد شد.
می ماند اون قسمتی که مربوط به خود مادرتون می شه.
در اینجا باید بگم نازنین جان حتی تو نه تنها می تونی خودت را از این شرایط با درایتت نجات بدی بلکه می تونی فرشته نجات مادر رنج دیده ات هم باشی.
چه بشا که تو اول جوانی هستی با یک نیروی بالقوه و راه طولانی زندگی.
خوشی هایی که در انتظارت هست. امید و آرزوهایی که در وجود توبه تازگی جوانه زده اند ودوران زیبای طولانی در پیش خواهی داشت برای کسی مثل مادرت که عمری را پشت سر گذشته ناکامی ها و تلخی های روزگار اون را چنین رنجور کرده که تو را می دانم علی رقم میل باطنیش محلی برای تخلیه اون ها می دونه.
خانم نازنين
من مشكلات شما و رنجي رو كه تحمل مي كنيد كاملاً درك ميكنم چون خودم هم موقعيت مشابهي داشتم و هنوز هم تاحدي دارم. وقتي 16-17 ساله بودم يا حتي بعدش وقتي دانشجو بودم بارها به سرم زد ميزد كه فرار كنم و خودم رو يك جايي گم و گور كنم. حتي هنوز هم اين افكار مياد سراغم ولي الان ديگه سنم و موقعيتم طوريه كه ديگه مي تونم از خودم مراقبت كنم. اينا رو گفتم كه آخرش به شما بگم با همه اين مشكلات و ناراحتيها به هيچ وجه به فرار از خونه فكر نكنيد. چون با همه مشكلاتش تا وقتي اونجا هستين امنيت دارين ولي به محض اينكه چند روز از خونه و خانواده فاصله بگيريد مي بينيد كه تو اين جامعه اينقدر آدم عوضي و بي پدرو مادر(بلا نسبت دوستان) ريخته كه اون خونه با همه مشكلاتش باز هم مثل بهشت مي مونه.
در همچین مواقعی من پیشنهاد می کنم این فکررو بکنین:
200 سال دیگه نه من هستم و نه اونایی که باهاشون مشکل دارم ، فقط خوبیها میمونه. حتی بچه هاشونم نیستن.
سلام
در جواب کیارش بگم که چون من خیلی خجالتی ام و نمیخواستم کسی بفهمه نرفتم
اما از همه دوستانی که نظر دادن و همدردی کردن خیلی ممنونم
حتما تاپیکهارو میخونم
قبلا مشابه اینهارو خوندم نهایتا 1 هفته تاثیر داشته اما میخوام ایندفعه با دقت بیشتری بخونم و تلاش کنم
مرسیی
یکی از مسائلی که اذیتم میکنه قضاوت اطرافیان درباره منه
در گذشته ممکنه باهاشون بحث کرده باشه و مقصر باشم اما واقعا الان رویه خودمو عوض کردم
اونا گذشته تو ذهنشونه
مثلا من با هم گروهیم بحث داریم (زیاد به خاطر درسامون و نوع رشتم پیش میاد .تبادل نظر)
واضح که داره اشتباه میگه بارها ثابت شده حتی استادها هم گفتن حق با منه
اما دوستم میگه اووهه باز عصبی شدی؟؟؟؟ در صورتی که من فقط دارم درستشو میگم و واقعا عصبی نیستم
اخرین مورد که پیش اومد بهش گفتم باشه هرچی که تو میگی درسته دیگه برام اهمیت نداره
خیلی خوشحال شد اما میدونم استاد حتما میگه اشتباه!!!!
این که عصبی نیستم و میگن هستی باعث میشه از کوره در برم و ...
دور و برم من ادمایی هستن که اونا هم عصبی ان
اما من به خاطر کمبود اعتماد بنفسم ازشون کناره گیری نمیکنم
به شدت از تنهایی میترسم
به حرف دیگران توجه نکنید.
بعضی اوقات ما ناخواسته به دیگران چیزی میگیم که ممکنه تا مدتی طولانی اونا رو تحت تاثیر قرار بده در حالی که ما اصلا منظوری نداشتیم و حتی در بیشتر مواقع واقعیت رو نمیگیم.
قوی باشید و نذارید با حرف های کم اهمیت ضربه ببینید.
_______
ببینید من خودم هم آدم خجالتی هستم و درکتون میکنم.
این جمله رو بخونید شاید به دردتون بخوره:
"نگران این نباشید که دیگران در مورد شما چه فکر میکنند,آنها به احتمال زیاد اصلا در مورد شما فکر نمیکنند"
نگران نباشید برید و مشکلتون رو راحت با یک مشاور در میون بذارید اونا روزانه با آدم های زیادی روبرو میشن که مشکلاتی دارند و تنها شما نیستید که دارای یه همچین مشکلی هستید.پس برای خودتون ارزش قائل بشید و نگران هیچ چیز نباشید.هیچ چیز مثل شرکت مداوم در جلسات مشاوره نمیتونه به شما کمک کنه.
______
گفتین قبلا هم همچین مقالاتی خوندید و تاثیرش بعد از یه هفته از بین رفته.در چنین مواقعی دوباره مقالات رو بازخوانی کنید تا تمام موارد دوباره براتون تازه بشه و نکات همیشه یادتون بمونه
اما دوستم میگه اووهه باز عصبی شدی؟؟؟؟ در صورتی که من فقط دارم درستشو میگم و واقعا عصبی نیستم[size=large]
نازنين خانم
احتمالاً شما در نوع بيان حقيقت كمي مشكل داريد و لحن كلامتون پرخاشگرانه است. شايد خودتون هم متوجه نباشيد و اصلاً قصد همچين رفتاري را نداشته باشيد، ولي انتقال رفتارتون گوياي اين مسأله باشه.
پس
تمرين كنيد و لحنتون را آرومتر كنيد به طوري كه آرامش را به مخاطب القا كنيد. در اين صورت حتي اگر اشتباه هم بگيد باز كسي از شما رنجيده خاطر نميشه و موضع نميگيره بلكه به طور اصولي با شما به نقد و بررسي ميپردازه.
دور و برم من ادمایی هستن که اونا هم عصبی ان اما من به خاطر کمبود اعتماد بنفسم ازشون کناره گیری نمیکنم
احتمالاً ناخودآگاه رفتارهاشون را تقليد ميكنيد. اين كار مستلزم اينه كه روي همون اعتماد به نفستون كار كنيد. اگر هم اين آدمها براتون ضرر دارند و به موقعيت شما ضربه ميزنند ازشون دوري كنيد.
در ضمن هيچوقت براي اينكه دل كسي را به دست بياريد تا از شما دور نشه و تنهاتون بذاره، خودسانسوري نكنيد يعني با اين اينكه ميدونيد مسألهاي اشتباه به خاطر خوشآيند ديگري بگيد كه درسته. اينجور مواقع با كمال اعنملد به نفس و جراتمندانه همراه با لحن آرام و متين نظرتون را بگيد. اگر قبول نكردند ديگه اصرار نكنيد. بلكه از اون موضوع رد بشيد.
ضمن تشکر از omid-zendegi
به نکته خیلی خوبی اشاره کردن.یکی از دوستای من هم همینجوریه وقتی حق با او هست هیجان زده میشه. البته حرفاش ممکنه درست باشه اما با صدای بلند و لحن پرخاشگرانه.سعی کنید در چنین مواقعی خونسردی خودتونو حفظ کنید و منطقی صحبت کنید به صورت مناظره.اگه حق با شما باشه قبول می کنند و اگه قبول نکردند حساس نشید و بگید حق با شماست چون بعضیها دوس دارن همیشه حرف خودشونو به کرسی بنشونند.البته سعی کنید همیشه احترام به بزرگتر رو حفظ کنید.ببینید اگه فرضا یه بچه ده ساله بیاد و کاملا منطقی یه چیزی رو که شما قبول ندارید براتون اثبات کنه-برا مثال گفتم-به احتمال زیاد شما قبول نمیکنید چون اعتقاد دارید بیشتر از اون می دونید.سعی نکنید به اصطلاح مچ گیری کنید چون طرف مقابل مخصوصا اگه بزرگتر از شما باشه غرورش بهش اجازه نمیده حرف شما رو قبول کنه چون اکثرا آدم ها غیر منطقی اند یا حداقل شما فرض رو بر این بگیرید.نظرتون چیه؟