کاشکی برگرده تورو خدا کمکم کنید

[/b]سلام من پویام سال نو همگیتون مبارک باشه.واستین خلاصه ی مشکلمو اینجوری واستون بیان کنم که من عاشق یکی از همکلاسیام شدم در دانشگاه که 6ماه ازم بزرگتر بود حالا هرجورشده بود باهاش ارتباط برقرار کردم و خدا رو شکر تونستم همه چیز بینمون خوب بود تقریبا 1سالی میشد تا چند وقت پیش که همه چیز بهم خورد.از قبل میدونستم که چندتا خواستگار پیله داره ولی خب دلم قرص بود چون دوستم داشت و میخواست با من باشه.چند وقت پیش الکی باهاش دعوا کردم و همین دعوا شروع رفتنش شد حالا نمیشه کامل براتون تعریف کنم.در حال حاضر واقعا دارم دیوونه میشم و روزای خیلی بدی رو سپری میکنم من الان 20سالمه و عشقم میخواد با یکی دیگه که خانوادشم راضی هستن عقد کنه.من الان نمیتونم کاری کنم چون درآمدی ندارم فقط دانشگاه میرم و کار دانشجویی میکنم یعنی اینکه شرایط ازدواجو ندارم واسه همین اون داره با یکی دیگه عقد میکنه مخصوصا چون دوستاش اکثرا عروس شدن خب اینم دلش میخواد البته که خودش بهم میگه دلم تورو انتخاب میکنه ولی عقلم میگه اون و میدونم باهاش خوشبخت میشم پس بهتره همو فراموش کنیمو از این حرفا.تو بیا داداشم باشو . . . مامان بزرگم از موضوع ما خبر داره الته که اتفاقی بابامم دیدش نمیدونم چیکارکنم
بخدا داغونم یه جوری کمکم کنین :302:

سلام

اقا پویا کسی که دیگری رو به شما به خاطر عروس شدن سایر دوستاش ترجیح میده گزینه مناسیبیه؟

اگر اون خانوم نخواد هیچ کس مجبورش نمیکنه

ایشون علنی به شما گفته داداشم باش...و حاضر نیست به حرف دلش عمل کنه.

بهتره متمرکز کار و درس بشید و خودتون رو ربای یک ازدواج درست و منطقی اماده کنید.

دوست عزیز سلام

درک میکنم که موقعیت سختی رو میگذرونی اما دوست عزیز کمی به طرف مقابلت حق بده

اون خانوم راه منطقی رو انتخاب کرده بهتره به خاستش احترام بزاری و رهاش کنی

در سن شما احساسات غالبه شاید چند سال بعد به حرفای امروزت بخندی

دوست عزیز ذهنت رو متمرکز به درس کن امیدوارم موفق باشی

سلام دوست خوبم
میدونم که چقدر بده حالت چون خوده من هم مثل تو بودم
دختری که دوس داشتمو دوستم داشت بخاطر خواسگارهای زیادی که داشت ازدواج کردو به قول شما با عقلش تصمیم گرفت
دوست من اگه اون تورو واقعا میخواست هیچ وقت خواستگاری کسه دیگه ای رو قبول نمیکرد
پس فکر کن یکم و سعی کن اگه میخواد واقعا ازدواج کنه ازدواج کنه و خوش بخت بشه چون چند وقته دیگه اونو فراموش میکنی
پس اگه فکر میکنی واقعا کاری از دستت بر نمیاد فراموشش کن اگرچه میدونم خیلی سخته و زمان میبره ولی اگه میدونی کاری میتونی بکنی و میدونی هنوز اونقدر دوست داره که باهات باشه برو جلو دست روی دست نزار
:72:

با سلام
عنوان تاپیک شما کلی هست، لطفا" در ارسال بعدی عنوان جدید را ذکر کنید تا نسبت به تغیر عنوان اقدام شود.در غیر اینصورت این تاپیک حذف خواهد شد

اینکه برادرم باش، به زبون سیاره ی ونوس یعنی بی خیالم شو لطفا! :300::305::324:

دوست عزیز
شرایط و ناراحتی شما قابل درکه اما خب به این خانم و انتخابش حق بدین:305:
شاید ایشون میدونستن که شما حالا حالاها امکان ازدواج ندارید خاستن که ار این رابطه خارج شن
پس بشون احترام بزارید هنوز فرصت واسه شما بیشماررررر:104:

پویا جان ، داداش من
من خیلی از این تجربه ها دارم ، اگه می خواد ازدواج کنه بره سر خونه زندگیش ، بزار بره. شما عزیزم هنوز خیلی جوونی و کلی موقعیت و دختر مناسب دیگه رو من قول میدم تو زندگیت خواهی دید.

ولش کن بره
مگه مغزت از کار افتاده عاشق بزرگتر از خودت شدی؟
دخترا همینجوریش وقتی چند سال کوچکتر باشن فکر میکنن خیلی بیشتر میفهمن وای به حال وقتی بزرگتر باشن

عزیزم اون به اندازه ی کافی دوستت نداره.معنیش این میشه که اگه الان هم راضیش کنی باهات ازدواج کنه در آینده خیلی زود ازت خسته میشه.

با واسطه با خانوادش حرف زدم اما قبول نکردن.ایشالا خوشبخت باشه:302:

پویای عزیز سلام

همین که تلاش خودت رو انجام دادی بعدا حسرت نمیخوری

امیدوارم در مراحل بعدی موفق باشی

به چشم یه تجربه بهش نگاه کن