دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
حدود 2 سال پیش یکی از همکلاسی هام به من ابراز علاقه کرد رابطه سر پروژه ی یکی از درسها بود خیلی سریع ارتبا ط از طرف اون پیش می رفت به طوری که بعد از اینکه 2 روز بود هم رو می شناختیم نصفه شب به من زنگ زد و همه ی زندگیش رو برام تعریف کرد که شخصی بوده به نام حامد که هم رو خیلی دوست داشتیم ولی مادرم چون سطح خانوادگیشون از ما خیلی پایین تر بوده و دیگر مسائل نگذاشت به هم برسیم!من تنها سعی کردم بهش دلداریبدم و بگم قسمت بوده و از این حرفها و به هیچ وجه قصد نزدیک شدن بهش رو نداشتم چون احساس کردم خیلی به رابطه ی قبلیش وابسته است و احساس تنهایی میکنم فقط گاها می خواستم از این حال و هوا درش بیارم چون احساس میکردم شاید یک جور قسمت و ازمایش بوده که سر راه من قرار گرفته تا بخوام بهش کمک کنم!
ارتباط روز به روز بیشتر می شد تا اینکه ابراز علاقه از طرف اون شروع شد اما من که هنوز به خودم مطمئن نبودم و نمی خواستم به اون ظربه ی دیگه ایی بزنم با احتیاط این کار و می کردم اما اون می گفت دیگه نمی خواد به کسی فکر بکنه و من با توجه به شدت احساس نزدیکی ایی که به من می کرد و با شناختی که از دخترها داشتم احساس می کردم بیشتر یک ناز دخترانه است،تا اونجا که به من گفت دوست دارم بوست کنم !من متوجه شدم با دوست سابقش زیاد همچین کاری رو می کردن!من سعی کردم کمکش کنم توبه کنه و قران خریدم بهش دادم و...ظاهرا میگفت توبه کردم و با حجاب شدم و ...
من با اینکه حدس می زدم این رابطه نباید تنها در همین حد باقی مونده باشه اما خواستم طبق سفارش ایات قران و احادیث ظن بدی در مورد کسی نکنم !بنظرم می امد این شخص یکسری خصوصیات مثبتی داره که در این دوره زمونه کمتر پیدا میشه همین که صداقت داشته و اومده حقیقت رابطه قبلیش و گفته و ...
تا اینکه به گفته ی خودش سرو کله یکی از همسایگان قدیمیشون پیدا شد که ازش خواستگاری کرد و بعد از یک مدتی با اینکه از من مشاوره می گرفت که چطور ردش کنم و می گفت دوست ندارم ازدواج کنم ازمن خداحافظی کرد و گفت این رابطه رو دیگه نمی خوام، من بهش علاقه مند شده بودم اما وقتی می گفت نمی خوام ازدواج کنم مجالی برای ابرازش نمیدیدم. خلاصه به بهانه های مختلف به رابطه برگشت و گفت خواستگارم رو جواب کردم اما رابطه ی ما به گرمی سابق نبود و زود قهر می کرد و دوباره خداحافظی می کرد و یا من می رفتم سراغش یا به ظاهر یک اس ام اس اشتباهی می زد و دوباره همه چیزشروع می شد و یا یک بهانه پیدا می کرد و سر اون رابطه رو شروع می کرد این داستان رفت و برگشتش جند باری تکرار شد و من میگفتم شاید هنوز خاطرات قبلی رو فراموش نکرده. تا اینکه یک مدت بود رابطه ی نسبتا خوبی داشتیم و خبری از خداحافظی از طرف اون نبود تا اینکه دوباره گفت این رابطه رو نمی خوام چون دارم بهت وابسته می شم ولی تو اینطوری نیستی ومن مجبور شدم همه چیز رو بهش بگم و بگم تا حالا چرا نگفتم چون نه تو شرایطش رو داشتی به خاطر برخی مشکلات رفتاری و درگیری ذهنی به خاطر رابطه ی قبلیت و نه اینکه من در حال حاضر شرایط مالی لازم رو دارم فکر می کنم 2 تا 3 سال اینده جفتمون شرایطش رو پیدا کنیم. به من گفت کمکت می کنم فراموشم کنی چون می دونی که من نمی تونم ،اما شروع کرد به پرسیدن سئوالاتی که در جلسه خواستگاری می پرسن و به گفته ی خودش با مادرش هم این موضوع رو مطرح کرد و گفته بود می خوام بهش فکر کنم اما به من می گفت جوابم منفیه چون من تو رو اونجوری دوست نداشتم!!!
من موندم این ادم چرا انقر بی ثباته؟ برگشتنش با این بی ثباتی اصلا فایده ایی هم داره؟دختر ساده اییه و خصوصیات مثبتی داره اما همونطورکه متوجه شدید بزرگترین خصوصیت منفیش بی ثباتیشه و اینکه تکلیفش با خودش روشن نیست ، با خودم فکر می کرد شایدم من خیلی لوسش کردم که متوجه علاقم بشه، که ظاهرا چندان متوجه نشده یا محبت بیشتر می خواد و ...
می گفت کسی رو ندیدم مثل تو حرف بزنه تو خیلی بیشتر از سنت هستی و ...
حتی در خلال و درگیری در این رابطه یکی دیگه از همکلاسیهام بعدها که رابطه ی من با این شخص تموم شده بود بخاطر نوع رفتاری که با این شخص داشتم بهم پیشنهاد دوستی برای ازدواج داد که خود اون داستان مفصل دیگه اییه!
تا اینکه حدودا 1 سال پیش گفت ازت متنفرم ودیگه همه چیز تموم شد تا چند ماه بعدش سر پس دادن چیزهام یا مشکلات درسی چند باری بهم زنگ زد و یک بار هم هم رو دیدیم اما دیگه خبری ازش نبود تا حود 6 ماه قبل زنگ زد و گفت با همون دوست سابقش ازدواج کرده!من بهش تبریک گفتم و حتی گفتم احتیاج به عذر خواهی نیست امیدوارم خوشبخت بشی!اما بنظر می امد قصد برقراری رابطه ایی مثل سابق رو داره اوایل فکر میکردم شاید عذاب وجدان داره تا اینکه شروع کرد به تعریف رابطه ی جنسی خودش و همسرش در پیامک!
چندین بار بهش زنگ زدم و گفتم این رابطه ایی که تو قصد داری با من داشته باشی درست نیست و این حرفهایی که داری به من میزنی ادم حتی به مادرش هم نمی تونه بزنه و چطور تو این حرفها رو به من میزنی قبلا که ما توی رابطمون اصلا از این حرفها نمی زدیم تو هم در ظاهر کوچکترین مسائل جنسی رو نمی دونستی حالا هم من تمایلی به شنیدن این حرفها ندارم و تنها از اشنایی سابقمون یک یادش بخیر من رو کفایت میکنه اینکه عید به عید سراغی بگیری همین! اما گوشش بدهکار نبود و می گفت حامد می دونه و میگه عیبی نداره ،میشناسمش و بهش اطمینان دارم!!!بماند از کلی داستان تخیلی که بعد و قبل از نامزدی و ازدواجش برام تعریف کرد .
کار به جایی رسید که مجبور شدم به شخصی که میگفت نامزدمه و شمارشو من داشتم زنگ بزنم و بگم خانمت دست از سر من برنمیداره و من به خاطر کارم نمی تونم موبایلم رو عوض کنم که متوجه شدم اونا 3 ساله که حتی هم رو ندیدن و چه برسه به ازدواج!!!با جازدن خودم به عنوان خواستگار خواهرم تونست با پدرش صحبت کنه و متوجه شدیم این شخص 3 سال بوده که با پسر عمه اش ازدواج کرده و اصلا برادری نداره و شوهرش رو در عکسها و خاطراتش به عنوان برادرش نه تنها به من بلکه به تمام دوستاش که من از اونها تحقیق کرده بودم جا زده و حتی شخص دیگه ای رو بجای مادرش به من جا زده بود و گفته بود مادرم وکیله در صورتی که مادرش خانه دار بوده و خیلی دروغهای دیگه که چنان
استادانه و با دقت گفته شده بود که نه تنها من بلکه همون دوست سابقش کوچکترین شکی به اون نکرده بودیم!
با توجه به اینکه زمانی که رابطه ی ما رسمیت داشت و ما خودمون هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیده بودیم امکان صحبت با پدرش و یا مادرش رو نداشتم و خودش اجازه ی اینکار رو نمی داد در اون مقطع به هیچ وجه صلاح نمی دیدم اینکار رو بکنم چون نمی خواستم ناراحت بشه و به من سوءظن پیدا بکنه!و تحقیقات من پیرامون صحت بعضی حرفهاش بود که به همه ی دوستاش همین رو گفته بود و به هیچ وجه با سادگی و موجه بودنش هیچ کس شکی به صحت حرفهاش نمی کرد!جلوی کلاس میشست،ساکت بود و بعد از تموم شدن کلاس سریع می رفت خونش!!!
بعد از فهمیدن تمام ماجرا هرچی فکر میکنم به غیر از چند نشانه ی کوچک که تعدادشون از انگشتهای یک دست هم بیشتر نیست چیز دیگه ایی نبوده که بخوام بهش شک بکنم حتی روانشناس هم میگفت بهت علاقه داره و فقط درگیر رابطه ی قبلیشه و زمان می خواد و ...
من چون نمی خواستم وقتتون رو زیاد بگیرم بسیار بسیا بسیار خلاصه کلیت ماجرا رو براتون تعریف کردم .
نتیجه ی از اول با خانواده اقدام کردن هم که پسر عمه ی خودش به اون دچار شده تا اونجا که این شخص زمانی که با اون نامزد بوده دوست پسرش رو بوس میکرد و باهاش بیرون میرفته و....مابقی رو هم الله و اعلم و بعد از ازدواجش هم تا اونجا که من می دونم به این شکل با من در ارتباط بوده روزی 60 تا پیامک و گاها تا چندین ساعت حرف زدن در روز و پیاده رویهای طولانی و ....حتی همسرش شک هم به اون نکرده بوده که می تونسته تا این حد با یکی در ارتباط بوده باشه شاید هم با خیلیهای دیگه در ارتباط بوده باز هم الله و اعلم.من وقتم،درسم ،کارم و روحم رو از دست دادم و با کمک خدا در دام این شخص نیافتادم و برام شد تجربه ولی همسرش چی؟اون که همه ی زندگیش و با خته!
این داستان بسیار نادر و پیچیده تنها در گذر زمان بود که اشکار شد،ایا با این شرایط اجتماعی و تغییر ادمها در ایران باز هم اعتقاد دارین با چند جلسه صحبت میشه به همه ی ابعاد پی برد؟اگر چنین بود ایا همسر این خانم متوجه مشکلات شدید این خانم نمی شد؟
و ایا همیشه نتیجه ی سوءظن نداشتن به افراد اینه؟
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
سلام تماس عزیز
یادمه پارسال دقیقا همین موقع ها بود که با همین مشکل وارد تالار همدردی شدی
و خیلی زود هم از تالار رفتی من فکر می کردم که مشکلت حل شده و
همیشه به این موضوع فکر می کردم که چقدر پسرها همه چیز رو زود فراموش میکنند
من هم پارسال همزمان با تو وارد تالار شدم با یه مشکل
که هرچند در ظاهر و در دید اطرافیان حل شده اما مثل یک زخم روی قلبم مونده و همچنان و بعد از گذشت یک سال میسوزه و فکر نمیکنم این درد تا ابد قابل درمان باشه
امروز که اسمت رو دیدم اینجا هیجان زده شدم و با اینکه مدت ها بود خواننده خاموش بودم توی این سایت
و رمز عبورم رو هم فراموش کرده بودم دلم نیومد که نیام و چیزی ننویسم
تو اولین کسی بودی که پارسال به درد دل های من گوش دادی
تماس عزیز اینکه یک ادم میتونه خیلی کارهای ناشایست که در ذهن ما هم نمیگنجه انجام بده دلیل نمی شه که همه ادم ها اینطور باشند
پس سعی کن این حس رو که به کسی نمیشه اعتمااد کرد از خودت دور کنی
کاری که باید بکنی اینه که به این فکر کنی که چقدر خوب شد که این ادم از زندگیت خارج شد و تاثیر بسزایی از این به بعد در زندگی تو نخواهد گذاشت...
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
سلام دوستان:72:
خیلی جالبه که پارسال من عضو شدم و اولین تاپیکی که نظرمو جلب کرد تاپیک پرستوی عزیز
بود با راهنماییی دوستان بخصوص تماس عزیز.
دیگه پستی از شما 2 نفر نمی دیدم و فکر کردم مشکل پرستوی عزیز حل شده.
خیلی خوشحال شدم پستهای شما 2 نفر رو دیدم.امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید.:72:
نمی دانم فراموش کردن عشق و اعتماد دوباره برای خانمها سخت تر یا آقایون و لی فکر کنم آقایون راحتر از
وابستگیهاشون دل می کنند. و خانمها تا ماهها و شاید سالها دل بستن دوباره براشون سخت و شاید غیر ممکن باشه.
شاید در این مواقع تنها بشه گفت: الخیرو فی ما وقع:72:
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
آدم های ِ ساده................:72::72:
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
حدود 2 سال پیش یکی از همکلاسی هام به من ابراز علاقه کرد رابطه سر پروژه ی یکی از درسها بود خیلی سریع ارتبا ط از طرف اون پیش می رفت به طوری که بعد از اینکه 2 روز بود هم رو می شناختیم نصفه شب به من زنگ زد و همه ی زندگیش رو برام تعریف کرد که شخصی بوده به نام حامد که هم رو خیلی دوست داشتیم ولی مادرم چون سطح خانوادگیشون از ما خیلی پایین تر بوده و دیگر مسائل نگذاشت به هم برسیم!من تنها سعی کردم بهش دلداریبدم و بگم قسمت بوده و از این حرفها و به هیچ وجه قصد نزدیک شدن بهش رو نداشتم چون احساس کردم خیلی به رابطه ی قبلیش وابسته است و احساس تنهایی میکنم فقط گاها می خواستم از این حال و هوا درش بیارم چون احساس میکردم شاید یک جور قسمت و ازمایش بوده که سر راه من قرار گرفته تا بخوام بهش کمک کنم!
ارتباط روز به روز بیشتر می شد تا اینکه ابراز علاقه از طرف اون شروع شد اما من که هنوز به خودم مطمئن نبودم و نمی خواستم به اون ظربه ی دیگه ایی بزنم با احتیاط این کار و می کردم اما اون می گفت دیگه نمی خواد به کسی فکر بکنه و من با توجه به شدت احساس نزدیکی ایی که به من می کرد و با شناختی که از دخترها داشتم احساس می کردم بیشتر یک ناز دخترانه است،تا اونجا که به من گفت دوست دارم بوست کنم !من متوجه شدم با دوست سابقش زیاد همچین کاری رو می کردن!من سعی کردم کمکش کنم توبه کنه و قران خریدم بهش دادم و...ظاهرا میگفت توبه کردم و با حجاب شدم و ...
من با اینکه حدس می زدم این رابطه نباید تنها در همین حد باقی مونده باشه اما خواستم طبق سفارش ایات قران و احادیث ظن بدی در مورد کسی نکنم !بنظرم می امد این شخص یکسری خصوصیات مثبتی داره که در این دوره زمونه کمتر پیدا میشه همین که صداقت داشته و اومده حقیقت رابطه قبلیش و گفته و ...
تا اینکه به گفته ی خودش سرو کله یکی از همسایگان قدیمیشون پیدا شد که ازش خواستگاری کرد و بعد از یک مدتی با اینکه از من مشاوره می گرفت که چطور ردش کنم و می گفت دوست ندارم ازدواج کنم ازمن خداحافظی کرد و گفت این رابطه رو دیگه نمی خوام، من بهش علاقه مند شده بودم اما وقتی می گفت نمی خوام ازدواج کنم مجالی برای ابرازش نمیدیدم. خلاصه به بهانه های مختلف به رابطه برگشت و گفت خواستگارم رو جواب کردم اما رابطه ی ما به گرمی سابق نبود و زود قهر می کرد و دوباره خداحافظی می کرد و یا من می رفتم سراغش یا به ظاهر یک اس ام اس اشتباهی می زد و دوباره همه چیزشروع می شد و یا یک بهانه پیدا می کرد و سر اون رابطه رو شروع می کرد این داستان رفت و برگشتش جند باری تکرار شد و من میگفتم شاید هنوز خاطرات قبلی رو فراموش نکرده. تا اینکه یک مدت بود رابطه ی نسبتا خوبی داشتیم و خبری از خداحافظی از طرف اون نبود تا اینکه دوباره گفت این رابطه رو نمی خوام چون دارم بهت وابسته می شم ولی تو اینطوری نیستی ومن مجبور شدم همه چیز رو بهش بگم و بگم تا حالا چرا نگفتم چون نه تو شرایطش رو داشتی به خاطر برخی مشکلات رفتاری و درگیری ذهنی به خاطر رابطه ی قبلیت و نه اینکه من در حال حاضر شرایط مالی لازم رو دارم فکر می کنم 2 تا 3 سال اینده جفتمون شرایطش رو پیدا کنیم. به من گفت کمکت می کنم فراموشم کنی چون می دونی که من نمی تونم ،اما شروع کرد به پرسیدن سئوالاتی که در جلسه خواستگاری می پرسن و به گفته ی خودش با مادرش هم این موضوع رو مطرح کرد و گفته بود می خوام بهش فکر کنم اما به من می گفت جوابم منفیه چون من تو رو اونجوری دوست نداشتم!!!
من موندم این ادم چرا انقر بی ثباته؟ برگشتنش با این بی ثباتی اصلا فایده ایی هم داره؟دختر ساده اییه و خصوصیات مثبتی داره اما همونطورکه متوجه شدید بزرگترین خصوصیت منفیش بی ثباتیشه و اینکه تکلیفش با خودش روشن نیست ، با خودم فکر می کرد شایدم من خیلی لوسش کردم که متوجه علاقم بشه، که ظاهرا چندان متوجه نشده یا محبت بیشتر می خواد و ...
می گفت کسی رو ندیدم مثل تو حرف بزنه تو خیلی بیشتر از سنت هستی و ...
حتی در خلال و درگیری در این رابطه یکی دیگه از همکلاسیهام بعدها که رابطه ی من با این شخص تموم شده بود بخاطر نوع رفتاری که با این شخص داشتم بهم پیشنهاد دوستی برای ازدواج داد که خود اون داستان مفصل دیگه اییه!
تا اینکه حدودا 1 سال پیش گفت ازت متنفرم ودیگه همه چیز تموم شد تا چند ماه بعدش سر پس دادن چیزهام یا مشکلات درسی چند باری بهم زنگ زد و یک بار هم هم رو دیدیم اما دیگه خبری ازش نبود تا حود 6 ماه قبل زنگ زد و گفت با همون دوست سابقش ازدواج کرده!من بهش تبریک گفتم و حتی گفتم احتیاج به عذر خواهی نیست امیدوارم خوشبخت بشی!اما بنظر می امد قصد برقراری رابطه ایی مثل سابق رو داره اوایل فکر میکردم شاید عذاب وجدان داره تا اینکه شروع کرد به تعریف رابطه ی جنسی خودش و همسرش در پیامک!
چندین بار بهش زنگ زدم و گفتم این رابطه ایی که تو قصد داری با من داشته باشی درست نیست و این حرفهایی که داری به من میزنی ادم حتی به مادرش هم نمی تونه بزنه و چطور تو این حرفها رو به من میزنی قبلا که ما توی رابطمون اصلا از این حرفها نمی زدیم تو هم در ظاهر کوچکترین مسائل جنسی رو نمی دونستی حالا هم من تمایلی به شنیدن این حرفها ندارم و تنها از اشنایی سابقمون یک یادش بخیر من رو کفایت میکنه اینکه عید به عید سراغی بگیری همین! اما گوشش بدهکار نبود و می گفت حامد می دونه و میگه عیبی نداره ،میشناسمش و بهش اطمینان دارم!!!بماند از کلی داستان تخیلی که بعد و قبل از نامزدی و ازدواجش برام تعریف کرد .
کار به جایی رسید که مجبور شدم به شخصی که میگفت نامزدمه و شمارشو من داشتم زنگ بزنم و بگم خانمت دست از سر من برنمیداره و من به خاطر کارم نمی تونم موبایلم رو عوض کنم که متوجه شدم اونا 3 ساله که حتی هم رو ندیدن و چه برسه به ازدواج!!!با جازدن خودم به عنوان خواستگار خواهرم تونست با پدرش صحبت کنه و متوجه شدیم این شخص 3 سال بوده که با پسر عمه اش ازدواج کرده و اصلا برادری نداره و شوهرش رو در عکسها و خاطراتش به عنوان برادرش نه تنها به من بلکه به تمام دوستاش که من از اونها تحقیق کرده بودم جا زده و حتی شخص دیگه ای رو بجای مادرش به من جا زده بود و گفته بود مادرم وکیله در صورتی که مادرش خانه دار بوده و خیلی دروغهای دیگه که چنان
استادانه و با دقت گفته شده بود که نه تنها من بلکه همون دوست سابقش کوچکترین شکی به اون نکرده بودیم!
با توجه به اینکه زمانی که رابطه ی ما رسمیت داشت و ما خودمون هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیده بودیم امکان صحبت با پدرش و یا مادرش رو نداشتم و خودش اجازه ی اینکار رو نمی داد در اون مقطع به هیچ وجه صلاح نمی دیدم اینکار رو بکنم چون نمی خواستم ناراحت بشه و به من سوءظن پیدا بکنه!و تحقیقات من پیرامون صحت بعضی حرفهاش بود که به همه ی دوستاش همین رو گفته بود و به هیچ وجه با سادگی و موجه بودنش هیچ کس شکی به صحت حرفهاش نمی کرد!جلوی کلاس میشست،ساکت بود و بعد از تموم شدن کلاس سریع می رفت خونش!!!
بعد از فهمیدن تمام ماجرا هرچی فکر میکنم به غیر از چند نشانه ی کوچک که تعدادشون از انگشتهای یک دست هم بیشتر نیست چیز دیگه ایی نبوده که بخوام بهش شک بکنم حتی روانشناس هم میگفت بهت علاقه داره و فقط درگیر رابطه ی قبلیشه و زمان می خواد و ...
من چون نمی خواستم وقتتون رو زیاد بگیرم بسیار بسیا بسیار خلاصه کلیت ماجرا رو براتون تعریف کردم .
نتیجه ی از اول با خانواده اقدام کردن هم که پسر عمه ی خودش به اون دچار شده تا اونجا که این شخص زمانی که با اون نامزد بوده دوست پسرش رو بوس میکرد و باهاش بیرون میرفته و....مابقی رو هم الله و اعلم و بعد از ازدواجش هم تا اونجا که من می دونم به این شکل با من در ارتباط بوده روزی 60 تا پیامک و گاها تا چندین ساعت حرف زدن در روز و پیاده رویهای طولانی و ....حتی همسرش شک هم به اون نکرده بوده که می تونسته تا این حد با یکی در ارتباط بوده باشه شاید هم با خیلیهای دیگه در ارتباط بوده باز هم الله و اعلم.من وقتم،درسم ،کارم و روحم رو از دست دادم و با کمک خدا در دام این شخص نیافتادم و برام شد تجربه ولی همسرش چی؟اون که همه ی زندگیش و با خته!
این داستان بسیار نادر و پیچیده تنها در گذر زمان بود که اشکار شد،ایا با این شرایط اجتماعی و تغییر ادمها در ایران باز هم اعتقاد دارین با چند جلسه صحبت میشه به همه ی ابعاد پی برد؟اگر چنین بود ایا همسر این خانم متوجه مشکلات شدید این خانم نمی شد؟
و ایا همیشه نتیجه ی سوءظن نداشتن به افراد اینه؟
متن تون یه خورده طولانیه .
رفتار اون خانم نشان دهنده ی مشکلات درونی زیادیه که ایشون دارن . امیدوارم بتونن مشکلات شون رو به شکل معقولی حل کنن . با توجه به این که این جا حضور ندارن ما بیشتر به جنبه هایی که مربوط به خود شما هست توجه نشون میدیم .
مشخصه که شما آدم مذهبی ای هستین و با این طرز فکر طبیعتا خیلی براتون بهتره که به دنبال همسری که از نظر تفکر و سبک نگاهش به دنیا شبیه شماست ازدواج کنین . ولی بذارین بهتون بگم که در نوشته تون رگه هایی از یه نوع دیدگاه بدبینانه به ارتباط دختر و پسر دیده میشه که یه جاهایی به مرز سوء ظن و بدبینی می رسه ( خصوصا در نامی که برای این ترد انتخاب کردید این موضوع مشهوده )
دوست عزیز ، یه زن ، درست مثل یه مرد ، حق داره برای یافتن جفت مناسبش تلاش کنه . با هیچ منطقی نمیشه یه دختر رو محکوم کرد که توی خونه بشینه تا " انتخاب بشه " !!
یه خورده در باره ی دیدگاه هاتون نسبت به موضوعاتی مثل بکارت صحبت کنید بد نیست . این طرز فکر فعلی تون ، شما رو به سمت خوبی نمی بره .
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
پرستوی سفید و sanjab عزیز
من هم از اینکه مجددا با شما در ارتباطم بسیار خوشحالم،راستش سال گذشته تازه ارتباطم با این شخص تموم شده بود و بیشتر به دنبال اشتباهاتم در ارتباط قبلیم می گشتم و در عید سال گذشته کل مطالب سایت رو خوندم و بعد از عید هم از راهنماییهای یک روانشناس بهره برد بکسری کتاب روانشناسی هم خوندم که در مجموع همگی بهم در پیدا کردن اشتباهاتم خیلی کمک کردن امروز می خواستم برای پرسیدن یک سئوال به صورت email از شخصی این داستان رو براش تعریف کنم بد ندیدم که این داستان رو اینجا بگذارم تا از تجربیاتم بقیه ی دوستان هم استفاده کنن.
برام تحلیل روانیه این شخص و انتقال تجربیاتم به بقیه مهمه که چطور این شخص در عین خونسردی و اطمینان کامل تا این حد دروغ می گفت و فیلم بازی می کرد من به مشکلات روانی این شخص واقف بودم ولی تا این حد مشکل دار بودن یک ادم کمی عجیب بنظر میرسه!من چندین بار برای خودم این داستان رو مرور کردم ولی کمتر از 5 نشانه مبنی بر سهل انگاری خودم در پی بردن به بی اخلاقی و عدم صداقت و تا این حد مشکل دار بودن این شخص پیدا کردم و با توجه به شناختهای دیگه ایی که یا خودم داشتم یا خواندم و یا شنیدم با احترام به همه ی خانمهای سایت به جنس مخالف بسیار بسیار بد بین شدم!
من که اون رو بخشیده بودم برای چی باید بیاد بگه من احتمالا بچه دار نمی شم و کم کم بحث رو ببره به ...
sanjab عزیز از شعر قشنگت ممنونم بله الخیر و فی ما وقعه ،خیرش در تیز بین تر شدنم به مشکلات بل قوه است.
از اینکه مجدد اینجا هستم خوشحالم امیدوارم مثل پارسال بخاطر فشار درسی و امتحان ارشد مجبور نشم اینجا رو تر کنم.
tvcdk گرامی
من بسیار بسیار این داستان پیچیده رو خلاصه تعریف کردم و کوتاه تر از این در واقع چیزی بیان نشده بود.بحث من اصلا مشکل در انتخاب همسر نیست،بحثم نحوه ی پی بردن به مشکلات بل قوه است.تصور می کنم شما بسیار زود قضاوت کردید من با بوس ایشون از دوست سابقشون که بارها و به شکلهای مختلف انجام شده بود مشکلی نداشتم چون خودش قبول داشت اشتباه کرده و برای من ذاتش که به شکل ماهرانه ایی نشان می داد پاکه مهم بود به این میگن دید روشنفکری دینی نه دید مذهبی! که پیدا کردن چنین دیدی در طرف مقابل بسیار مشکله.
به هر حال این بدبینی دارای دلایل زیاد و منطقیه اییه که به دلیل تجربیات خودم و افرادیه که به شان و کرامت انسانی احترام می گذارن و صادقانه قصد سوء استفاده از هیچ انسانی رو ندارن و به همه ی ادمها احترام می گذارن و این مجالی میشه برای ادمهای سوء استفاده گر تا بتونن با شیوه هایی از این دست امیال پلید خوشون رو محقق کنن.من تصور نمی کنم یک زنی که متعهد به شوهرشه حق انتخاب مجدد همسر داشته باشه که من بخوام در مورد داشتن حق برقراری هر نوع رابطه ایی برای چنین شخصی با کسی رایزنی کنم!
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
تماس عزیز
نمی دونم فیلم شاتر ایلند رو دیدی یا نه؟
توی اون فیلم شخصی بود که به خاطر بیماری که داشت چیزی رو که واقعیت نداشت رو باور کرده بود و اینقدر فرو رفته بود توی توهماتش که دیگه دنیای واقعی براش ملموس نبود
شاید این خانم هم این مشکل رو داشته ( با توجه به اینکه میگی برای همه و نه فقط تو این داستان هارو تعریف کرده بود)
اما چیزی که الان اهمیت داره اینه که این ادم را باید بتونی کامل از زندگیت بیرون کنی
اینکه مدام به این فکر باشی که چرا و چرا
نه تنها براش جوابی پیدا نمیکنی بلکه ذهنت رو فرسوده میکنه
یه سری سوالات بی جواب که دست از سرت بر نخواهد داشت
باید با تمرین ذهنت رو از این ادم، دروغ هاش، حرف هاش و کارهاش رها کنی
زمان کمک میکنه
به فراموشی و اطمینان دوباره به ادم ها
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
من توی زندگیم دو مورد اینجوری دیدم... اولی وقتی راهنمایی بودم دوست صمیمی ام بود که هرچی راجع به خودش و خانوادش و پسری که دوستش داشت گفته بود دروغ بود. فامیلی مامانش رو دروغ گفته بود که بگه فلانی که دکتره دایی منه. یا خیالبافی هایی در مورد پسری که دوستش داشت و براش چیکار می کرد و ... جالبه دختر داییش توی همون مدرسه امون درس می خوند و ما حقیقت رو از زبون اون فهمیدیم!
حالا اون موقع که بچه بودیم اما دومیش دوست صمیمی خواهرم بود که سالها در مورد هرچیزی که شما فکرشو بکنید به خواهرم دروغ گفت. الان خواهرم که فکرشو می کنه متعجبه اینهمه سال چطور اینهمه دروغ رو می تونست سر هم کنه و دروغها رو با هم قاتی نکنه. به شدت حسود بود و یک کاری می کرد که خواهرم هیچ پیشرفتی نکنه. از سالهای اول دوستیشون به خواهرم گفت که پسرخاله اش خواهرم رو دیده و ازش خوشش اومده و از طرف پسرخاله خیالی نامه های عاشقانه برای خواهرم می نوشت. خواهرم میگه حتی یکبار هم من پسرخاله اش رو ندیدم. در مورد نامزد خیالیش که دانشجوی دکترا بود و در راهش چه فداکاریها که نکرده بود نگو! یک دروغهای شاخداری که آدم توش می میمونه!
از این دست آدمهای بیمار در جامعه وجود دارن که البته تعدادشون اونقدرها که فکر می کنی زیاد نیستند. یکی از اونا متاسفانه به تور شما خورده. من از اون موقع که فهمیدم دوستم به من دروغ می گفته بشدت از دروغ متنفر شدم و هرکی دروغ میگه منو یاد اون می اندازه حالم رو بد می کنه. خودمم یه موقعهایی مثلا سرکار به دستور مافوق مجبورم اونچیزی که راست هست رو نگم خیلی از خودم بدم میاد!
تجربه خیلی بدیه... خواهر خودم خیلی اذیت شد... درک می کنم آدم خیلی بهم می ریزه...ولی خب یک تجربه است دیگه! شاید برای آدمهای ساده ای مثل ما لازم بوده تا فکر نکنیم همه مثل خودمونن. گاهی لازمه آدم چشم و گوشش رو حسابی باز کنه.
درضمن آدم دروغگو هرگز راه به جایی نمی بره. خداوند یک جایی دستش رو رو می کنه و آبروش رو می بره. بخاطر همین بنظرم دروغگوست که ضرر می کنه. صداقت بهترین پشتوانه است.
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
با تشکر از سرافراز و پرستوی سپید عزیز
سرافراز عزیز من تشابهاتی بین این شخص که شما گفتی با مورد خودم می بینم،این شخص خودش رو جای شوهر فرضیش جا زد و از طریق موبایل خودش رو در پیامک حامد معرفی کرد و از کمکهایی که به خانمش کردم کلی ازم تشکر کرد و یکسری هم به همین طریق من رو به عروسی خودش دعوت کرد،عروسی ایی که وجود خارجی نداشت!و حتی یک بار بهم پیامک زد که دیگه به خانم من پیامک نزن!که من داشتم از تعجب شاخ در می اوردم چون من هر کاری می کردم که دست از سرم برداره بعد می دیدم شوهرش داره میگه تو بهش پیامک نزن!!!
پرستوی سپید عزیز
متاسفانه ندیدم خوشحال میشم بتونم گیرش بیارم و ببینم باید فیلم جذابی باشه،فیلم اتوبوسی به نام هوس رو دیدم که تشابهات زیادی بین این شخص و قهرمان اصلی داستان می بینم!
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
سلام به دوستان عزیز...
راستش باید بگم که اینجور آدما یعنی کسایی که دروغهای واقعا بزرگ و با مهارت بالا میگن اصلا کم نیستن، من خودم 3 مورد از این جور آدما رو دیدم که اصلا باورتون نمیشه که چه داستانهایی سرهم کرده بودن و چقدر عالی و با مهارت که عمرا اگه باور میکردی اینا زاییده خیال باشن...
جالبه که همه اینهارو هم آدم با یه تلنگر متوجه میشه .. ...البته این ها همکلاسی بودن و آدم چندان ضربه نمیخوره ولی واقعا در زندگی مشترک خیلی خیلی آدم باید دقت کنه و نباید همه رو صادق و راستگو فرض کنه...و یه نکته دیگه هم اینکه اون 3 نفر همشون از لحاظ تحصیلی بسیار باهوش و در سطح بالا بودن، البته میزان دروغ و تخیلاتشون واقعا درجه بندی داشت یعنی یکیشون که اصلا باید میرفت بازیگر و فیلمنامه نویس میشد.
البته همه اینا تجربه و درسه و نتیجش اینه که هر حرفی که شخصی زد که ما شناخت زیادی ازش نداشتیم رو واقعا نباید باور کنیم، نکته بسیار بسیار مهم دیگه اینه که اینجور آدما هرقدر هم استاد و با مهارت باشن، نقششون بالاخره لو میره و ذات دروغگوشون نمایان میشه و خوشبختانه زمان زیادی هم نمیبره..اینو مطمئن باشید...
انشالله خداوند همه ما رو از دام اینجور آدما محفوظ کنه...
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
rain rain عزیز
با تشکر از پست شما می خواستم خواهش کنم اگه امکان داره ماجرای خودتون رو تعریف کنید تا تجربه ایی بشه برای بقیه.(من هم سعی می کنم اگه تونستم مشخصات بیشتری از شخص مورد نظر بیان کنم)
همانطوری که در پست مربوطه گفتم من هر جقدر ریز میشم بیشتر از 4-5 تا سهل انگاری کوچیک که نشان دهنده ی بی اخلاق و دروغگو بودن این شخص بوده باشه نمی بینم،اون هم با کلی مته به خشخاش گذاشتن شد 4 تا !
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
چشم حتما تعریف میکنم...
ولی داشتم به یه موضوع مهم دقت میکردم و اون اینه که در مورد این اشخاص زمانی که پای خانواده و پدر و مادر به میان بیاد، قطعا اکثر دروغها و خالی بندیهاشون لو میره، مثلا در مواردی که من باهاشون مواجه بودم چون اصلا بحث خانواده وسط نبود اونا میتونستن هرچقدر دلشون خواست رو این موضوع مانور بدن، برای ما هم اونقدر حیاتی نبوده که مثلا بریم تحقیق کنیم ببینیم راست میگه یا نه.. احتمالا اصلا روح پدر مادرشون از فیلم بازی کردنای بچشون خبر نداشته باشه، آقای تماس هم نهایت از طریق خانواده طرف متوجه شدن، پس میشه نتیجه گرفت که دروغ گویی در حد خیلی بالا و فیلم بازی کردن های عجیب بیشتر تو روابط دوستی و همکار و...میتونه باشه و زمانی که بحث ازدواج وسط باشه با تحقیق دقیق از خانواده طرف و دوستان و محیط کار و... میشه تا حدی این شکیات رو برطرف کرد. (البته اینجا دروغهای بزرگ مدنظر هست)
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
rain rain عزیز
من بیشتر بحثم شیوه های شناخت این افراده،چون همونطوری که گفتم ایشون با پسر عمه شون ازدواج کردن و حتما پسر عمه ی ایشون شناخت زیادی به بنظر خودش از این شخص داشته،چون ازدواج هم فامیلی بوده احتمالا مدت زمان زیادی با هم دوست و نامزد هم بودن و مدتها با هم در یک منطقه ی شهر زندگی کردن اما با این وجود نه در اون زمان ونه در زمان ارتباطش با من و دوست پسر سابقش که دروغهایی رو که به من گفته بود به اون هم گفته بوده و همسرش نه متوجه شده و نه شکی به ایشون کرده که بدون هیچ گونه ترسی مدت زمان زیادی با من با تلفن صحبت می کرد،پیاده می رفتیم توی دانشگاه با هم بودیم و به گفته ی خودش خیلی هم با دوست پسر سابقش گردش می رفته و با اون هم مدت زمان زیادی در حال تبادل اس ام اس و صحبت با تلفن بوده!
به من و بقیه گفته بود من یک برادری دارم که خیلی روم تعصب داره و فوق مکانیک اصفهان خونده و تو هواپیمایی کار می کنه و نمی گذاره من با کسی در ارتباط باشم برای همین 5 به بعد که از سر کار میاد بهم زنگ و اس ام اس نزن !در صورتی که اصلا برادری نداشته و اون مشخصات متعلق به همسرش بوده که جای برادرش به همه غالب کرده بود.حتی عکس همسرش و به عنوان برادر قلابیش به همه و من نشون داده بود و ... حتی چند بار دیده بودن که با این شخص دانشگاه اومده بوده و اومده دنبالش اما چون به عنوان برادرش به همه معرفی کرده بود خوب ایرادی از نظر کسی نداشته!!!
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
شما که هیچی، جون سالم به در بردی ؛
بیچاره اون شوهرش، فکر کن اگه بفهمه چقـــــــــــــــــــــــ ـــدر داغون میشه!
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
الان دقیقا از اخرین تماس که منجر شد به این واقعیت پی ببرم 6 ماه می گذره،چون دیگه خطری تهدیدم نمی کنه(یک وقت شوهرش بفهمه و بخواد پیگیری کنه ومن هم با این همه مشغله دنبال دردسر نمی گردم) دیگه نیازی نبود چیزی یرای اثبات حقانیت خودم ازش نگه دارم ،همه ی عکسها و فیلمهایی که ازش داشتم و پاک کردم و کادوهاش رو هم سوزوندم فقط اس ام اس هاش رو نگه داشتم میگم شاید به دردم بخوره ولی فکر میکنم بهتره اونا رو هم پاک کنم مثلا به چه دردی بخوره؟؟؟
احساس سبکی میکنم،عکسهاش که داشتم پاک میکردم نا خاصصته نگام به بعضی هاش افتاد!چقدر دردناکه ادم بالای قبری گریه بکنه که توش مرده ایی نیست!
به شدت ازش متنفرم تا حدی که از کسی نبودم اما گاهی که فکر میکنم دلم براش میسوزه که انقدر پسته و تا این حد مریض.خیلی چیزها رو ازم گرفت ،وقتم و انرژی و... چیزهای کوچیکشه اما یک چیز بزرگی دارم اونم تچربه است.
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
زیباترین قسم:72::72::72:
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
:72::72::72:
RE: دیگه ادم چطوری می تونه اعتماد کنه؟
سلام تماس عزیز
همونجور که خودت گفتی این یه امتحان الهی بوده که خدا کمکت کرده که بیشتر از این درگیرش نشی ،خداروشکر که زیاد آسیبی بهت نرسیده
من حدود یکسال پیش باکسی نامزد شدم که مثل این خانم از لحاظ روانی شرایط خوبی نداشت خیلی راحت دروغ گفت حتی موضوع خواستگا یشم به زور به خانوادش گفته بودو حر فایی که بهم میزد میگفت اینو مثلا مامانم گفته که اصلا اینجوری نبود بعدش فهمیدم چون زیاد سختی کشیده و پدرومادرش ا ز هم جدا شده بودن توی محیط جالبی بزرگ نشده بوده ، اینم واسه من یه تجربه شد ،اینقدر زیرکانه دروغ مبگفت که مو لای درزش نمیرفت ولی خدا خواست که من به خودم بیام بعدش رفتم مشاوره اونم بردم اینقدر وضعش وخیم بود سریع فرستادنش روانپزشک مجرب ...
واقعا نمیشه سریع این افرادو شناسایی کرد فقط باید به تمام جزییات اهمیت داد چه بسا یه حرف یا رفتار ناچیز از این افراد دنیایی اطلاعات باشه واسه ما ...