-
انتظارم از شوهرم این نبود
یه عمر پاک زندگی کردم.یه عمر چشم بستم به همه چی .
نا مرد مگه من چه گناهی کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا روزگار داره تلخی هاشو نشون می ده.
دوست ندارم بیام باز به خاطر یه مشکل تاپیک باز کنم.
حامد خان راز دار بمون.بزار بسوزمو بسازم.من ازین به بعد مرده متحرکم.
من چی کار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از زندگی با حیائی که داشتم پشیمونم.خدااااااااااااااا ااااااااااااااااااا این بود جوابم؟
خدا
من خودمو می زنم به نفهمی زندگی می کنم.به خاطر پدر و مادرم.حیف که دوست دارم.وگرنه همین الان داد می زدم نا مرد بیدار شو.من تو رو بهترین می دونستم.
لعنت به این اینترنت و تکنولوژِی
دلمو شکوندی برو حالشو ببر.
آقا حامد بازم ازتون می خوام که راز دار بمون
نمی دونم چرا این تاپیک. ایجاد کردم.من فقط اینجا رو برای درد و دل داشتم.
التماس دعا.خدا این اشکام چرا خشک نمی شه
(چت سکسی همسری بی معرفت. )
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
لا لا کی واسم لالائی بخونه؟.برم پیش کی بخوابم؟
آره درست حدس زدید ولی سوتفاهم نیست.اون ...........
چی کار کنم.من نمی تونم حتی نمی تونم به حرفام عمل کنم.نمی تونم بی خیال شم.منی که حتی تو محیط همدردی اگه یکی از آقایون با لفظ جان صدام کنه فوری جبهه می گیرم.چه طور تحمل کنم.یکی بگه چرا تجسس اشتباهه ؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چی؟
چی بگم بهش؟
برام سخته نقش بازی کنم.الکی بخندم.من واسه این امتحان کوچیکممممممممممممممممممم
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه عزیزم لازم نیست بخندی. به تجاهل زدن به معنای خندیدن و الکی شاد نشون دادن نیست. فقط حواست باشه الان هیچ تصمیمی نگیری و کاری انجام ندی تا یک کم ارومتر بشی. مطمئنن در ارامش بهتر می تونی مشکل رو حل کنی.
امیدت به خدا باشه و کمی صبر ...
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
من می دونم فردا طاقت نمی یارم.از چشام غصمو خواهد فهمید فقط بگید چه طور بگم؟
اون منطقیه.اون عشق منه.اون لیاقتش بیشتر از ایناست.اون دلش پاکه.نباید تو این باتلاق گیر کنه
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جون ارتباطت با همسری خوبه ؟
هم عاطفی منظورمه هم توی روابط نزدیکتون
الان آرامشت رو حفظ کن فقط
کاری نکن که بعد پشیمون شی,با فکر برو جلو
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
عزیزم من فکر می کنم بهترین کار الان اینه که عبادت کنی و بعد بری یک دوش بگیری و بخوابی. سعی کن به یک موضوع دیگه که سرت رو خیلی شلوغ می کنه فکر کنی تا فردا همسرت متوجه نشه. اون لیاقتش بیشتر از ایناست . پس به امید کمک بهش صبر کن. فقط صبر .. فردا زمان مناسبی برای بیان کردن نیست.
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
من و همسرم ارتباطمون خوبه.همیشه راضی نگهش داشتم.هردومون گرمیم.
هر کار خواسته واسش کردم.
عاطفی هم بله بله بله.
من می دونستم به دیدن تصاویر غیر اخلاقی علاقه داره.اکثرا هم باهاش دوستانه صحبت کردم گفتم مضره.اما اونقدر جدی نبود که زنگ خطر رو احساس کنم.
سال تحویل امسال تلخ بود.باور کنید نمی خواستم بیام بگم چی گذشت ولی....
درست چند دقیقه قبل سال تحویل دختر دائیم گفت شوهرت چند وقت پیش اس داد کتاب می خواست نداشتم خیلی شرمنده شدم. من روی دختر دائیم حساسم و شوهرمم اینو می دونه حالا بدون اطلاع من....
حتی دختر دائیم سلام رسونده بود به من اطلاع نداد.بعد سال تحویل فرصت شد تنها شدیم و پرسیدم قضیه اس چیه اونم تائید کرد گفت فهمیدم ناراحت می شی نگفتم خیلی ناراحت شدم و اونم مذرت خواست ولی خیلی با دختر دائیم بگو بخند داشت طی سفرمون هرچی قهر کردم فایده نداشت.سفری داشتم تلخ تر از ............
امشب که خوابش برد اومدم همدردی همزمان کنجکاو شدم ببینم چه خبره تو یاهوش.وقتی چت هائی که کرده بودو دیدم لرزیدم.گریه کردم.بی صدای بی صدا.ای کاش چت معمولی بود.من همه رو خوندم.می خوندمو گریه می کردم.اون لحظه حامد 65 آنلاین بود ازش کمک خواستم که حرفای شما رو زد.
به خدا اگه بدونید چه روح بزرگی داره.یا علی
دلجو جان مدتهاست رابطم با خدا کمرنگ شده.چه طور می تونم حالا که مشکل دارم برم پیشش؟
خواستم همه چتها رو حذف کنم پشیمون شدم.خواستم ایمیل بفرستم بهش و ناله کنم پشیمون شدم.خواستم برم کنارش بیدارش کنم........
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
آره گلم
انقدر خودتو عذاب نده
اینجا خیلی ها بودن که همسرشون این مشکلو داشته
شاید فقط یه کنجکاوی بچه گانست خانومی
صبرکن فعلا تا ببینیم چی میشه
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
عزیزم الان در رابطه با این موضوع هیچ کاری نکن. به این اعتقاد داری که ممکنه فردا قضیه رو جور دیگری ببینی؟
بر فرض که شما ارتباطت با خدا کمرنگ شده اما خدا که ارتباطش با شما کمرنگ نشده. الان داره صدات میکنه و چقدر زمان خوبی هم صدات کرده. سحر....
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
سلام رایحه عزیزم
آروم باش گلم
یکی از دلایلی که میگن تو کار هم تجسس نکنین همینه...آرامشت بهم میریزه
رایحه عزیز
فعلا فقط با آرامش و سکوت مسئله را بدتر نکن
برای اینکه صبور باشی تا میتونی با راز و نیاز با خدا و ذکر گفتن خودت رو آروم کن و کمی استراحت کن فکر کنم حسابی
از دیشب تا حالا نخوابیدی! این باعث میشه عصبی تر بشی و درست تصمیم نگیری! پس اول
استراحت کن ، بعد که بیدار شدی وضو بگیر و 2 رکعت نماز بخون و از خدا طلب آرامش کن تا
منطقت کنترل احساست رو به دست بگیره!
راستی همسرت چند سالش هست؟
مسئله دختر داییت چیه؟
چرا بهش حساسی؟
آیا شوهر تو رفتار غیر متعارف داشته؟
اینکه بخوای بهش بگی من رفتم آرشیو ایمیلت رو چک کردم شاید اوضاع رو بدتر کنه و اون
ناراحت بشه از اینکه وارد حریم خصوصیش شدی و از طرفی حرمت بینتون ممکنه از بین بره و
قبح این مسئله براش از بین بره پس اینکار رو نکن!
رایحه جان
تو خیلی هیجان محور هستی و خیلی حساسی میدونم اما این میتونه تنها یک کنجکاوی
ساده باشه توسط همسرت ! من کما بیش در جریان زندگیت هستم و میدونم چقدر همسرت
دوستت داره!
پس با خوندن یک متن چت تمام اعتماد و احساست رو به یک باره نسبت به همسرت زیر سوال نبر!
خودت همیشه می گی انسان جایز الخطاست!
پس به چشم یک خطا بهش نگاه کن و بعد دنبال ریشه این کار همسرت باش غیر مستقیم و ببین که آیا صرفا یک
عادت و کنجکاویه؟ شاید از روی عادت این کار رو کرده پس کمکش کن تا با آرامش این عادت غلط رو ترک کنه!
در مورد دختر داییت هم چون خیلی حساسی واسه همین شاید بهت نگفته!
با یک بگو بخند ساده تو بهش حساس میشی خوب پس شاید از همین حساسیتت هست که بهت نگفته!
من خودم قبلا خیلی حساس بودم و آدمهای حساس و احساس محور رو میشناسم!
میدونم الان خیلی داری به خودت سخت می گیری اما به این قضیه به چشم یک اشتباه نگاه کن نه یک جنایت!
این همون مردی هست که همیشه و همه جا کنارت بوده و واقعا مرد خوبی بوده!
این همون مردیه که به رایحه خیلی کمک ها کرده ، بهش عشق داده ، بهش آرامش و اعتماد به نفس داده!
یادته خودت یک مدت مقایسه میکردی همسرت رو و دچار یک فکر اشتباه شده بودی؟
همون لحظه بهت گفتم این فکر یک اشتباه سادس نه یک جنایت!
پس حالا خودت رو جای اون بگذار و بعد قضاوت کن!
تو صفحه اصلی یاهو رو هم باز که می کنی بعضا تو خبرهاش عکس های پورن هست پس کنجکاوی برای برخی
افراد پیش میاره...
منتظرم تا بیشتر بگی تا برات بیشتر بگم
:72:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
نه با افراد دیگه چت می کنه
به خدا بهار تو سفر می دونستم دارم حساسیت نشون می دم ولی بازم.....
دختر دائیم همونیه که زندگیش بین زمین و آسمونه.من تحمل نداشتم همسرم نگاش کنه.من بهش می گفتم تو حق نداری حرف بزنی باهاش.رو نده.من از اول هم حساس بودم تاپیک زیر رو هم بد نیست بخونید
http://www.hamdardi.net/thread-17864.html
شاید علت کنجکاویه من برمی گرده به خود همسرم.چند وقت پیش به من گفت تو نت دارم به یه دختر که شکست خورده کمک می کنم بهترین تصمیمو بگیره.من با اینکه خیلی ناراحت شدم کنترل کردم خودمو بعد از چند روز با کمال آرامش گفتم خودتم می دونی فضای چت با همدردی فرق می کنه تو نباید این کارا رو کنی اونم قبول کرد منم دنبال این بودم ببینم به دختره چی گفته که....................
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
خوب رایحه عزیزم
پس ریشه در دلسوزی بیجای خودت و رها کردن زندگیت و غافل شدن از زندگیت و دائم کمک به
دیگرانه!
به همسرت بگو زندگی خودتون تو اولویته و محیط های توی نت زیاد سالم نیست!
از همسرت بخواه پروسه کمک به آدمها تو دنیای مجازی رو تنها تو سایت های معتبری مثل
همدردی با رعایت حریم پیگیری کنه و از آفت های مشاوره بهش بگو تا زیاد غرق نشه!
شوهرت تو یک خانواده بسته گویا بزرگ شده و این چیزا واسش تازگی داره!
اون تاپیکت رو خوندم!
آیا برای تناسب اندامت کاری کردی؟
باز هم تاکید می کنم! به همسرت بگو در مورد زندگی دختر داییت دخالت نکنه و به خودشون
مربوطه و بگو ما باید مراقب زندگی خودمون باشیم و از هم غافل نشیم!
بگو اگر به خاطر راهنمایی های ما کاری بکنن و پس فردا پشیمون شن ممکنه دودش تو چشم
ما بره و ازش بخواه خودش رو بکشه کنار!
بعد هم انقدر حساسیت نسبت به دختر داییت نشون نده که اون رو حساس کنی!
دختر خانوم!
اومدن به همدردی باعث نشه از همسرت غافل شی و از زندگیت!
کمک به دیگران باعث نشه از زندگی خودت بمونی!
اول زندگی خودت بعد زندگی پدرت و دختر داییت و ...!!!!!!!!!!
بعد هم لزوم نداره مسائلی که باهاش درگیری رو همسرت بدونه!
مبادا زندگی دیگران تو رو از همسرت غافل کنه این رو بارها بهت گفتم!
در مورد کار همسرت حالا دیگه تقریبا مطمئن شدم که کارش از روی کنجکاوی بوده!
اما بهتره باهاش دوستانه راجع به کمک به دیگران و آفت های مشاوره هشدار بدی و ازش
بخوای بیشتر از خودش توی نت مراقبت کنه زیرا نت همونقدر که محیط خوبیه برای کارهای
علمی و بازاریابی ، همونقدر هم پر از دامه و خطرناکه و وقتی به خودت میای اگر مراقب
نباشی که زندگیت بهم ریخته و سبوها شکسته و آب ها ریخته!
پس بهش دوستانه و علمی این نکات رو بگو و بگو ما خودمون تو همدردی این نکات رو
رعایت می کنیم که زندگی خودمون دچار مشکل نشه و ارتباط خصوصی و عاطفی با مراجع
برقرار نمی کنیم! تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره رو بخون و بهش بده تا بخونه پرینتش
رو و ازش بخواه واسه حل مشکلات آدمهایی مثل اون دختر سایت همدردی رو معرفی کنه و
تا خودش ازمشاوره دادن آگاهی نداره وارد عمل نشه و بهش بگو ممکنه زندگی خودش هم
به خاطر عملکرد اشتباه و اشتباه در مسیر مشاوره رفتن به مخاطره بیفته!
باز هم زندگی دیگران رو رها کن و تنها زندگی خودت رو اول بچسب!
بعد هم به جای حساسیت نشون دادن و گیر دادن بهش باهاش همراه باش!
بهش بیشتر توجه و محبت بده و با مطالعه مقالات سایت به زندگی خودت اول بهبود بده!
تو که مشاور یا کارشناس نیستی که! تنها مثل هممون یک علاقه مند به یادگیری هستی پس
اگه زندگی کسی مشکلی هم داشت دیگه مشکل اون فرد رو وارد چرخه زندگی شخصیت
نکن و اون فرد رو به مشاور یا سایت ارجاع بده بدون اینکه بهش بگی اینجا عضوی!
به همسرت هم همین ها رو بگو!
زندگیت نیاز به یک بازنگری داره توسط هر دوتون!
یادتون نره گل عشق زندگیتون رو باید دائم آبیاری کنین!
البته با اعتماد و توجه نه با حساسیت و گیر دادن
:72:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
شوهرم 2 تا آیدی داره.
همونطور که گفتم دنبال اون دختره بودم که می خواست کمکش کنه الان رفتم سراغ اون یکی آیدیش خیلی خنده دار بود واسم ولی چون مسئله دختره راجع به عشق و عاشقی بود دختره ازش پرسیده بود تو دیوونه کی هستی اونم گفته بود رایحه.گفته بود دوسش دارم.پس چرا من خوشحال نیستم؟
بهار جون حالا می بینی من واسش کم نذاشتم.اون حتی اونجا اسم واقعیم رو اورده بود و .......
نه خوشحال نیستم چون حالا از دستم کاری ساخته نیست.اگه باز اونجا گفته بود دوسش ندارم به این دلیل یه چیزی.
در ضمن بعد نماز صبح رفتم بغلش کردم گفتم قول بده به من خیانت نمی کنی اونم که فکرش رفت پیش دختر دائیم قسم خورد هیچ قصدی نداشته و گفت هر دختر دیگه بود می یومدی می گفتی من ناراحت می شدم چرا زندگیش اینطور شده من نمی تونم نسبت به اطرافم بی تفاوت باشم گفتم حتی به قیمت لطمه زدن به زندگیمون اونم گفت باشه دیگه راجع به ش حرف نمی زنیم.بعد بهش گفتم قدر خودتو بیشتر بدون .
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
سلام رایحه جان
من تو تاپیک بعضی از همدردهای دیگه با شما آشنا شدم
ازت بعیده اینجور به هم بریزی یه کوچولو صبر کن نگران نباش تو میتونی مسئله را آرام حل کنی. الان سعی کن بخوابی اپر چهره تو نمیتونه پنهان کاری کنه واسه صفای دلته پس به همین خاطر مطمئن باش خدا آدمهای صاف وصادق را دوست داره و بهشون کمک میکنه . هرآدمیممکنه اشتباه و حتی گناه کنه این را بذار به حساب اینکه همسرت هم انسانه و انسان جایز الخطا . سعی کن آرم باشی چون اگه بیگدار به آب بزنی یه وقت قبح قضیه از بین میره واسش . بهتره کمی تحمل کنی تا کارشناسا بیان کمککت کنن. غصه نخور عزیزم . همه چیز درست میشه. اونجور که تو دوست داری . مطمئن باش روزهای خوبی درانتظارته . مواظب خودت باش
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
سلام رایحه عزیزم.غمتو نبینم.منم چند ماه پیش یه همچنین مساله ای واسم پیش اومد.منم داغون شدم اشکام وای نمیستاد.ببین تجسس نکن چون شک میکنی شک هم که بکنی مثل خوره میشه به جونت.امید وارم کارشناسای سایت کمکت کنن چون اینقدر وارد نیستم که کمکت کنم.:43::46:بی خبرمون نذار
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
کار درستی کردی گلم
آفرین...چقدر ناراحتی کردی و خودتو اذیت کردی دیشب تاحالا!
گلم انقدر تو زندگیت بااحساست جلو نرو! بارها گفته ام و بار دگر می گویم :) رایحه کمی احساست رو تعدیل کن تو
همه چیز!
آباریکلا دوست گلم :46:
این همه می گن لا تجسسوا! واسه همینه!
نگذار اعتماد زندگیت رو چیزی از بین ببره!
گل اعتماد بهترین گل زندگیه که تو و همسری دارین!
راستی دیدی داری به نکات همدردی کم کم داری عمل می کنی خانوم؟ :)
:72:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
خدایا
من نمی تونم طاقت بیارم اجازه بدید بهش بگم.می ترسم سکته کنم.همش قلبم تند می زنه.
یعنی گفتن واقعیت اشتباهه محضه؟.
من حاضرم باهاش برم مشاوره با منطق و گفتگو قضیه رو حل کنم .قبل اینکه بیاد جوابمو بدید:316:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جون اصلا تو عصبانیت تصمیم نگیر، تا جایی که می تونی امشب خودتو عادی نشون بده و برو با کارای خونه خودتو سرگرم کن تا نخوای به هیچ عنوان ناراحتیت رو نشون بدی .
خیلی چیز ها رو دوست دارم بگم و راهنماییت کنم ولی من کارشناس نیستم میترسم اشتباه بگم همه چی بدتر شه.
فقط یک توصیه بهت می کنم اصلا عجولانه تصمیم نگیر خانمی
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
ممنون.
همسرم رو خیلی دوست دارم.
بازم می پرسم مشاوره مشکلمونو حل نمی کنه؟؟
گیجم.گیج گیج
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جان
باز که برگشتی سر پله اول گلم! نترس سکته نمی کنی!
بگی که چی بشه؟ میخوای خودت رو تخلیه احساسی کنی؟ نکن خواهر من ! نکن! فکر می کنی اگه بری بهش بگی
من آرشیو ایمیلت رو چک کردم خوشحال میشه؟ باور کن نه! ناراحت میشه! هم از اینکه وارد حریم خصوصیش شدی
و هم از اینکه بهش بی اعتمادی و تو کارهاش سرک می کشی و دائم کنترلش می کنی!
یکبار دیگه حرفهام رو بخون تو دو پست قبل!
همین که زیاد تنهاش نذاری و حوواست به زندگیت باشه اون کم کم کنجکاویش تموم میشه!
سعی کن خودت رو آروم کنی!
الان یک مشکل داری اگه بگی میشه چند تا مشکل!
این مسئله با سیاست و درایت حل میشه نه با احساس!
اگه دوست داری خودت به تنهایی برو مشاور و ازش راهکار عملی بخواه!
اما بگذار حرمت بینتون باقی بمونه دوست من! با اینکار هم اون رو جری می کنی و قبح مسئله واسش میریزه!
هم اینکه مخفی ازت کار میکنه! آزادش بگذار وبهش توجه بیشتر کن عزیزم!
احساساتت رو کنترل کن!
با منطقت برو جلو!
:72:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
خدایا
من نمی تونم طاقت بیارم اجازه بدید بهش بگم.می ترسم سکته کنم.همش قلبم تند می زنه.
یعنی گفتن واقعیت اشتباهه محضه؟.
من حاضرم باهاش برم مشاوره با منطق و گفتگو قضیه رو حل کنم .قبل اینکه بیاد جوابمو بدید:316:
رایحه،
بذارید ببینیم با گفتن این قصه چه مشکلی حل می شه؟
ایشون احتمالا اول انکار می کنه و می گه تو داری اشتباه می کنی، چون شما حقیقت رو می دونی و داری انکار می شی، عصبی می شی ! بعد مدارکت رو می ذاری رو میز! خب جایی برای کتمان باقی نمی مونه! قبول می کنه و همه حرمتهایی که بین شما دو نفر هست یه دفعه می ریزه زمین! قبول می کنه! اما بعدش چی می شه! شما نمی تونی دیگه با یه ببخشید ساده ببخشیش! اون شده یه خیانتکار! یه کار خیلی بد کرده! پس همه چیز خرابتر و بد تر می شه! اون موقع می خوای چی کار کنی؟ جدا بشی؟ ببخشی؟ یا سر لج و لج بازی بهت بگه همینه که هست؟ ببین آخر قصه چیه و چقدر موثره؟
وقتی می خوای کاری رو انجام بدی حتما باید ببینی آخرش چقدر موثره!؟
به نظر من یه شیطنتی اتفاق افتاده که ناشی از کمبودهایی در زندگی زناشویی شماست، به جای اینکه سکته کنی بیا ببینیم ریشه داستان کجاست؟
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
عزیزم اگه بری و امشب بدون فکر به همسرت بگی که چی دیدی اون از اینکه تو فهمیدی خیلی شرمنده و ناراحت میشه و روش تو روت باز میشه .پرده حجب و حیا پاره میشه.
و عزیزم همسرت از این به بعد یواشکی کاراشو انجام میده که تو متوجه نشی. و تو هم بهش بی اعتماد تر میشی و ...........خیلی همه چی بدتر و بدتر میشه. تو که دلت نمی خواد این طور بشه .آره؟
عزیزم همسرت هم خیلی تورو دوست داره . مطمئن باش این کارش دوست داشتنش رو نسبت به تو کم نمی کنه. اصلا از این بابت غصه نخور. منم مثل بچه های دیگه فکر می کنم همسرت از روی کنجکاوی این کارو کرده باشه . صبر همه چی رو حل میکنه
منم منتظرم که کارشناس ها جوابتو بدن .منم برات نگرانم عزیزم
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جان
ازت خواهش میکنم چیزی بهش نگو اصلا. به حرفای sci خوب دقت کن
الان هیجان زده ای خوب معلومه که گیج میشی. میدونم گفتنش سخته. اگه من بودم عمرا طاقت نمیاوردمو به شوهرم میگفتم. ولی تو عاقل باش و این کارو نکن گلم. خواهش میکنم ازت
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه :72:
به نظرم همسرت در دوران مجردی این رفتار ناپسند رو داشته و الان فقط از روی عادت به این کار دست زده...
نه اینکه از زندگیش راضی نباشه یا از تو !یا بخواد بهت خیانت کنه و فقط این عادت بوده...به همین دلیل باید سعی کنی فرصت اینکار رو بهش ندی و کمکش کنی به صورت غیر مستقیم این عادت بد از سرش بیفته
مثلا وقتی می بینی میره سراغ اینترنت خود برو پیشش و بهش عشق بورز و کاری کن که دلش نخواد بره تو اینترنت
نه اینکه همیشه هم تجسس کنی و بپاییش که این هم بده ولی خوب در کل می گم رو روابط رناشویی و عاطفی تون بیشتر کار کن و سعی کن عمیق تر بشه
بعد هم رایحه جون خیلی خیلی خیلی اشتباه کردی که محتوای چت هاش رو خوندی تو که دیدی قضیه از چه قرار هستش پس چرا خوندی اصلا!اگر نمی خوندی این جوری حس سکته بهت دست نمی داد.
خوب این موضوع یعنی اون صحبت ها رو از ذهنت بیرون کن می دونم خیلی سخته بیرون کردنش ولی به نفع خودته ..
از خدا بخواه کمکت کنه که اون نوشته ها از ذهنت بیرون بره ،چون خیلی اثرات مخربی رو خودت و روابطت با همسرت خواهند داشت...
البته حق بهت می دم که خیلی ناراحت باشی می خوام یک چیزی بگم می ترسم اشتباه باشه :(
اگر اشتباه هست پیشاپیش عذر می خوام
ولی من فکر می کنم بد نباشه به همسرت بگی مثلا خواب دیدی که بهت خیانت کرده و وقتی داری براش خوابت رو تعریف می کنی خوب گریه هات رو می کنی و دلت رو خالی می کنی این جوری دلت سبک میشه و حرفات تو دلت نمی مونه
بعدش همسرت از اینکه تو از چنین خوابی انقدر آشفته و ناراحت شدی ،بهش تلنگر می خوره و به خودش می اد.. ..
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
سلام
رایحه جان می دونم از اینکه این موضوع رو فهمیدی برات سخت می گذره ...
ولی سکوت بهترین راهه فعلا .....اگه بهش بگی که همه چی رو فهمیدی دیگه نمی تونی کنارش زندگی کنی چون شاید ازت معذر خواهی کنه ولی تو احساس خورد شدن می کنی و حتی شاید اگر باهاش خوب رفتار هم کنی اون براش بشه یه عادت بدتر و راحتتر به این رفتارش ادامه بده ....
من فکر می کنم بهتره که بهش حرفی نزنی و فقط سعی کنی بیشتر کنارش باشی و درسته که بهش خیلی محبت کردی ولی بیشترش کن.....
راستی نازنین هم راه خوبی رو گفت که بهش بگی خواب دیدی چون اینطوری هم سبک میشی و هم اینکه تلنگر میشه برای اون ...
ولی سعی بازم زیاد از این خوابها بهش نگی وگرنه براش عادی میشه....!!
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه عشق عزیزم:72:
الان موقع عمله هااااااااااااا:305:
یادته میگفتی دوست دارم به اون چیزهایی که یاد گرفتم تو همدردی عمل کنم؟؟؟
خوب الان موقعشه
:324:
ببین پست ها رو دوباره بخون و بهشون فکر کن و یه تصمیم جدی بگی:82:ر
عزیزم راهکارهایی که دوستامون گفتند عالیه
فقط الان وقتشه ها
ببینیم رایحه ی عزیزمون چی کار میکنه...
بابا زندگی که همیشه شیرین نیست یه تلخی هایی باید مثل همین جاهایی که تو الان داری میکشی داشته باشه که قدر شیرینی هاش رو بدونیم:305:
:72::46:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
واقعا خیلی سخته.سخته و درک میکنم که چی کشیدی وقتی اون مکالمه ها رو خوندی:(
اول بدنت یخ میکنه،سرت داغ میشه و زانوهات شروع به لرزیدن می کنن.بعد تو یه حالت شوک فرو میری.انتظار اینکارو نداشتی و شوکه میشی و شاید حتی حس حسادت به اون دختر بهت دست بده و حس تنفر ازهمسرت کنی.این مسئله واسه من هم پیش اومده. ولی رایحه عشق عزیز به نظر من اون دختر هیچ ارزشی برای همسرت نداره.
خودت رو،روح و قلب نازنینت رو به خاطر این مسائل آزار نده. به نظر من هم یه کاری نکن پرده های حرمت دریده بشه و از بین بره.پیشنهاد خواب رو که نازنین جان گفتن من هم قبول دارم.شاید خیلی سطحی و دم دستی به نظر بیاد ولی روش بدی نیست.لااقل برای الان تو،راه حل مناسبی میتونه باشه.ولی خیلی دقت باید بکنی و به ریزه کاریها توجه کنی وگرنه کار رو از اینی که هست بدتر میکنه.
و این رو هم همیشه،هرکسی باید یادش باشه که اگه کسی بهش خیانت کرد در حالی که اصلا لایق این خیانت نبوده،این جمله رو با خودش تکرار کنه:
سرم را بالا می گیرم، چون بازی را به کسی باختم که با خیانت از من برد.
رایحه عشق عزیزم مطمئن باش که اینجور چیزا مسائلی نیستن که بشه نادیده گرفتشون ولی اینقدر هم مهم نیستن که به خاطرشون زندگی چند سالمون رو با همسرمون،به باد فنا بدیم
راستی یه چیزی یادم افتاد.دختر خالم معلمه.یه دوستی داشت که دبیر فیزیک بود.من اون خانم رو از نزدیک دیده بودم.زیبا،خوش پوش،جذاب،خانواده دار،با اصل و نسب،خوش اخلاق،کدبانو ،موفق و کلا هیچ چیزی کم نداشت. واقعا من بهش حسودیم میشد. شوهرش به تازگی استاد دانشگاه شده بود.دانشگاه آزاد. تو دانشگاه آزاد هم که میدونین دخترها معمولا با چه تیپ هایی میرن سر کلاس. خلاصه کنم. شوهر ایشون،عاشق یکی از شاگردان دخترش که به اصطلاح فشن و امروزی بود و در اون شهر غریب بود، شد.
دختر هم پدرش فوت شده بود و مادرش با یکی دیگه ازدواج کرده بود و این پیش مامان بزرگش میموند.من توی یه جشنواره ای که با دخترخالم رفته بودم،دختر رو دیدم.یعنی اگه که آرایش صورتش رو پاک می کردی و اون لباسهای تنگ اجق وجق رو از تنش در میاوردی... خلاصه کنم که انگشت کوچیکه افسانه هم نمیشد.
افسانه این موضوع رو بعد یه مدت کوتاهی فهمید و واقعا افسرده شد.خونه رو ترک کرد. با شوهرش حتی یه کلمه هم حرف نمیزد.تلفن هاش رو جواب نمیداد.حتی دخترخالم میگفت که شوهرش نامه انداخته بود تو خونه که پشیمونه و از افسانه میخواست که اونو ببخشه.ولی افسانه میگفت که حقش این نبوده و محاله بتونه شوهرش رو ببخشه.
هفت هشت ماهی همینجوری گذشت تا اینکه فهمیدیم آقا با همون دختر دانشجو ازدواج کرده و حتی رفتن ماه عسل دوبی!
خلاصه رایحه عشق عزیز به خدا اگر که افسانه جور دیگه ای رفتار میکرد و با حماقت میدون رو خالی نمیکرد الان وضع جور دیگه ای بود. من خانومی رو میشناسم که ایشون هم همسرشون استاد دانشگاه بود و با یه دختری ساخت و پاخت کرده بود ولی این خانوم از سیاست های زنونه ش استفاده کرد و دوباره شوهرش رو به سمت خودش جذب کرد و میدون رو خالی نکرد.چون نمیخواست به خاطر احساس ها و خشم های زودگذر زندگیش نابود بشه.الان هم تموم اون قضایا فراموش شده.انگار که نبوده هیچوقت
خیلی حرف زدم ولی اینارو گفتم که یه کم عاقلانه تر فکر کنی و اینقدر احساسی برخورد نکنی.واسه چند ثانیه هم که شده در تمام احساساتت رو تخته کن و فقط به عقلت اجازه فکر و بررسی بده.اونوقته که خیلی چیزا رو میبینی که قبلا نمیفهمیدی و نمیدیدی.
برات بهترین هارو آرزو میکنم:72::72::72:
راستی یه چیزی یادم افتاد.دختر خالم معلمه.یه دوستی داشت که دبیر فیزیک بود.من اون خانم رو از نزدیک دیده بودم.زیبا،خوش پوش،جذاب،خانواده دار،با اصل و نسب،خوش اخلاق،کدبانو ،موفق و کلا هیچ چیزی کم نداشت. واقعا من بهش حسودیم میشد. شوهرش به تازگی استاد دانشگاه شده بود.دانشگاه آزاد. تو دانشگاه آزاد هم که میدونین دخترها معمولا با چه تیپ هایی میرن سر کلاس. خلاصه کنم. شوهر ایشون،عاشق یکی از شاگردان دخترش که به اصطلاح فشن و امروزی بود و در اون شهر غریب بود، شد.
دختر هم پدرش فوت شده بود و مادرش با یکی دیگه ازدواج کرده بود و این پیش مامان بزرگش میموند.من توی یه جشنواره ای که با دخترخالم رفته بودم،دختر رو دیدم.یعنی اگه که آرایش صورتش رو پاک می کردی و اون لباسهای تنگ اجق وجق رو از تنش در میاوردی... خلاصه کنم که انگشت کوچیکه افسانه هم نمیشد.
افسانه این موضوع رو بعد یه مدت کوتاهی فهمید و واقعا افسرده شد.خونه رو ترک کرد. با شوهرش حتی یه کلمه هم حرف نمیزد.تلفن هاش رو جواب نمیداد.حتی دخترخالم میگفت که شوهرش نامه انداخته بود تو خونه که پشیمونه و از افسانه میخواست که اونو ببخشه.ولی افسانه میگفت که حقش این نبوده و محاله بتونه شوهرش رو ببخشه.
هفت هشت ماهی همینجوری گذشت تا اینکه فهمیدیم آقا با همون دختر دانشجو ازدواج کرده و حتی رفتن ماه عسل دوبی!
خلاصه رایحه عشق عزیز به خدا اگر که افسانه جور دیگه ای رفتار میکرد و با حماقت میدون رو خالی نمیکرد الان وضع جور دیگه ای بود. من خانومی رو میشناسم که ایشون هم همسرشون استاد دانشگاه بود و با یه دختری ساخت و پاخت کرده بود ولی این خانوم از سیاست های زنونه ش استفاده کرد و دوباره شوهرش رو به سمت خودش جذب کرد و میدون رو خالی نکرد.چون نمیخواست به خاطر احساس ها و خشم های زودگذر زندگیش نابود بشه.الان هم تموم اون قضایا فراموش شده.انگار که نبوده هیچوقت
خیلی حرف زدم ولی اینارو گفتم که یه کم عاقلانه تر فکر کنی و اینقدر احساسی برخورد نکنی.واسه چند ثانیه هم که شده در تمام احساساتت رو تخته کن و فقط به عقلت اجازه فکر و بررسی بده.اونوقته که خیلی چیزا رو میبینی که قبلا نمیفهمیدی و نمیدیدی.
برات بهترین هارو آرزو میکنم:72::72::72:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
دوست عزيز اميدوارم صبر كرده باشي و هنوز موضوع رو با همسرت مطرح نكرده باشي.
واقعا مي فهمم چه حسي داري! من شرايط بسيار بدتري رو تجربه كردم. رابطه دوستي چندين ماهه همسرم (دوستي به ظاهر ساده) رو فهميدم و به شدت احساس شكست و تحقير شدن كردم. حقم نبود به هيچ عنوان..........بماند!
من به همسرم گفتم چون نمي توانستم نگويم! قطعا روش من درست نبود.بين ما خيلي حرمتها از بين رفت....هنوز احساس شكست مي كنم و قصد مراجعه به مشاور را دارم. اما به تو خواهر عزيز توصيه مي كنم آرامشت را با نزديك شدن به خدا حفظ كن و در اولين فرصت با يك مشاور مشورت كن.
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
سلام از همتون ممنون.
دیشب قبل از اینکه نظراتو بخونم تقریبا بعد از آخرین پست نتونستم طاقت بیارم.نمی دونم دعوام می کنید یا نه.
اما اونطور که اول قصد داشتم مستقیم بگم بهش نگفتم.و البته راهنمائی هایی که قبلا کرده بودید تاثیر گذاشت ولی واقعا نمی تونستم.
همون طور که گفتم با یکی از آیدی هاش داشت به یه دختره کمک می کرد که منم با خبر کرده بود من یه وبلاگ تو هیستوری پیدا کردم که فهمیدم مال اون دخترس.وقتی اومد پیشم من مثلا به طور اتفاقی رفتم تو اون وبلاگ و چون دختره اسم همسرمو جز نویسنده ها گذاشته بود وانمود کردم تازه دیدم و ازش توضیح خواستم.بعد قول داد دیگه بهش کمک نکنه.بعد من راجع به چت پرسیدم و نظر دادم اونم گفت اون آیدیشو بی خیال می شه و ...
تا به جائی رسید که یاهو مسنجرشو در اختیارم گذاشت گفت آشنا شو با محیطش.من خیلی تعجب کردم چون اون مسنجری که باهاش چت غیر اخلاقی داشت بود.حتی خودش هم کنارم نموند گفتم یعنی یادش نیست چی توش داره زود رفتم سر چتهاش و کمی لفت دادم بعد با تعجب و ناراحتی گفتم اینا دیگه چیه؟....
اول گفت نمی دونم ولی بعد .........
ازم خواست اصلا راجع بش نپرسم.منم گفتم بذار زمینه شو ایجاد کنم ازین حالت بیاد بیرون گفتم برای مجردیته مگه نه اونم که دروغ بلد نیست بدون اینکه نگام کنه گفت نه.سرشو گذاشت رو پام گفت رایحه ببخشید.منم گفتم اونی که باید ببخشه من نیستم گفت خوب تو ببخش گفتم اونی که باید ببخشه می بخشه من کی باشم که نبخشم گفت تو بگو
منم گفتم بخشیدم.هر چی خواستم راجع بش حرف بزنم نذاشت منم گفتم حداقل یه چیزو بگو از کنجکاوی بود یا عادت گفت وسوسه و کنجکاوی.
شاید باز بیاید دعوام کنید. من ازونائی نیستم که به راهنمائی ها ادامه ندم من واقعا ندیده بودم نظراتونو البته حدس می زدم بیاین این طور بگید ولی در این مورد خاص همسرم ازون آدمائی که نیاز داره به تلنگر تا از خواب غفلت پاشه.البته هنوز مطمئن نیسم کار درست کرده باشم.
یکی بگه چرا حتی یه هزارم هم از علاقم کم نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا چرا نسبت بهش بی اعتماد نشدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
چرا واقعا چرا؟؟؟؟از حماقتمه؟؟؟؟؟
من هنوز هم عاشق همسرم هستم و بهش اعتماد دارم.
آقای sci می خوام ریشه یابی کنم.حق با شماست
بچه ها خیلی دوستون دارم.و ببخشید دیر اومدم و نگرانتون کردم:46:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جان کاش یه کم ناراحتیتو بیشتر نشون میدادی.که بدونه حساسی
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
آخه خودمم نمی دونستم واقعا کارم درسته یا نه.یعنی ازون ور بوم افتادم؟
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه جان من نظر خودمو میگم شایدم درست نباشه.منظور من دعوا کردن و شکستن حرمت ها نیست.فقط با کمی ناراحتیتو نشون دادن میفهمید که غصه خوردی و احساس بدی داری.فکر کنم نرم برخورد کردی
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
به نظر منم باید بیشتر ناراحتیت رو نشون میدادی
ولی از اونجایی که معلومه،همسرت آدم صادقی هستن و این یه شانس بزرگه برای تو
همسرت گفتن که به خاطر وسوسه و کنجکاوی بوده.پس اگه هوسه،واسه یه بار بسه
پس دیگه همسرت فکر نمیکنم سراغ اینجور چیزا بره
همیشه شاد باشی:46:
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
به نظر من اين مشكلي است كه تو اين دوره و زمونه خراب ممكنه براي خيلي ها پيش بياد. يكي از دوست هاي نزديك من هم تازگي به اين مشكل برخورده و واقعا نمي دونه چطور برخورد كنه و از اين به بعد چطور رفتار كنه. از كارشناس هاي تالار خواهش مي كنم بياند و بگويند اگر كسي به اين مشكل برخورد، چطور بايد با شوهرش برخورد كنه؟ آيا بايد به روي شوهرش بياره يا نه؟ و كلا راه حل اين مشكل كه ديگه شوهرش سراغ اينكار نره چيه؟
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رايحه،
ليلا موفق،
موردي كه براي رايحه يا شايد هر شخص ديگه اي اتفاق مي افته همونطور كه قبلا گفتم، اسمش رو نمي شه خيانت گذاشت و صرفا يك شيطنتنه... اما نكته مهمي در اين شيطنت هست كه چرا اتفاق مي افته!؟! عملا اونچه يك همسر بايد بعد از اين اتفاقات بهش فكر كنه و ريشه يابي كنه، اينه كه چرا اتفاق افتاد؟؟ كنجكاوي؟! كنجكاوي چه چيزي؟؟ چطور بار ديگه اتفاق نخواهد افتاد؟
معمولا نظر موافق اين نيست كه با شوهر اين موضوع رو در ميون بگذاريد چون نقطه هاي مبهم زياد مي شه... گاهي تجاهل در زمينه هايي از زندگي لازمه و البته بايد بدونيم كه هميشه، هميشه، هميشه تجاهل سخته!
در مجموع گفتن يا نگفتن، دردي رو دوا نمي كنه براي كسي كه مي خواد زندگيش رو ادامه بده...هر چند گفتن و باز كردن موضوع، مي تونه نقاط مبهم رو زياد كنه!
اما اين كنجكاوي ها به كجا بر مي گرده؟
- تنوع طلبي همسر، اين معمولا در موردهايي مثل شوهر رايحه، مصداقي نداره اما يكي از دلائل اين كنجكاوي ها مي تونه تنوع طلبي ذاتي يك مرد باشه، هرچند يك اشتباه مسلم مردانه به شمار مي ره! اما وجود داره و بايد حل بشه
- عدم رضايت عاطفي مرد از زندگي كه موجبات آنرا فراهم مي آورد كه مرد، زني را بصورت واقعي در دنياي بيروني، يا بصورت ذهني، جايگزين همسر خود كند! هر چند در حالت دوم مصداقي از خيانت در بين نيست اما اين جايگزيني موجب خواهد شد كه زندگي سرد شود و بايد اين مشكل توسط همسران شناسايي شود و ريشه يابي شود. گاهي اين عدم رضايت مربوط به مسائل عاطفي است، گاهي مسائل زناشويي و ... كه در هر مورد زن بايد آنرا ريشه يابي كنه و البته مرد هم بايد از اگاهيهاي لازم برخوردار بوده و سريعا كشش و كنجكاوي و يا هر چيزي كه اسمش رو مي گذاريم رو روي همسر خود منتقل كند!
- عدم رضايت از روابط زناشويي طرفين: گاهي عدم رضايت از روابط زناشويي به دلائلي مثل:
* غير حرفه اي بودن و اتكا به گفته ها و نا گفته ها
* تابو بودن روابط
* خجالت كشيدن در ايجاد روابط
* در نظر نگرفتن نكات يك رابطه زناشويي موفق
* ارضا نشدن
*عدم ارضا عاطفي به دنبال ارضا فيزيكي
* عدم زمانبندي مناسب
* تفكرات اشتباه و ترس از تجربيات جديد
* عدم آموزش و صحبت كردن در رابطه با موضوع
همه و موجب خواهند شد كه همسران نسبت به جراتي كه دارند از حريم خانواده دور شوند
- تحقير و بي اعتبار سازي همسر، اين خطايي است كه همواره با پرخاش هم همراه نيست و معمولا از طرف زنان موجب خواهد شد مرد از حريم خانواده دور شود
- كنترل شديد همسر، بعضي از زنان براي اينكه از نهال عشقشون مراقبت كنند، به جاي آنكه آنرا آبياري كنند، گلدان و خاك آنرا مناسب كنند، (در مورد عشق صحبت مي كنيم ها نه شوهر) با محدود كردن و كشيدن حصاري دور معشوقشان، آنرا محدود مي كنند! كاري كه به هيچ وجه نه تنها خوب نيست كه بد هم هست... تجسس مي كنند! موبايلش رو چك مي كنند! ايميلش رو بررسي مي كنند! خب مثلا اين بار توانستيد! دفعه ديگه مطمئنيد كه آي دي ديگري ندارد؟؟ آيا او همه چيز رو به شما خواهد گفت؟ يا اين گوشي رو چك كرديد! مطمئنيد يك گوشي ديگه در محل كار ايشون نيست؟؟ خودتون رو وارد زمينه هاي شك نكنيد كه انتهايي ندارد و تا روزگار زندگي شما رو تلخ نكند دست بردار نيست! اين خطا كه از طرف خانمها زياد ديده مي شود موجب خواهد شد كه مردان دور و دور تر شوند و به ارضا عاطفي نرسند...
- عدم گفتگوي صحيح و صريح/ وقتي زوج گفتگو نمي كنند واقعا معلوم نيست چه مي خواهند و چه مي بينند!
- عدم توجه به علائق طرف مقابل/ وقتي همسران بي توجه به علائق طرف مقابل خود، از فرمولها و راهكارهايي استفاده مي كنند كه بيشتر مصداق داروي مهر و محبت است تا دواي درد زندگيشان! مثلا زني علاقه مند به گل است...دوست دارد كه همسرش براي او گل بخرد، اما شوهرش هر بار براي او همه چيز مي خرد جز گل!!! يا برعكس مردي از بوسه هاي عاشقانه همسرش لذت مي برد، اما همسر او همواره او را بغل مي كند و دريغ از يك بوسه... و اگر هم بوسه اي هست بسيار ساده و از سر بازكني! شايد همين بوسه موجب آزار مرد ديگري شود! ببينيد همه فرمولها يكسان نيستند! و اين موجب عدم ارضا عاطفي همسران خواهد شد.
- عدم شناخت عواطف همسران از يكديگر! بسيار شايع است!!! وقتي زني عواطف شوهرش رو نمي شناسد، پس نمي داند اين عواطف ناشي از چه افكاري است و آن افكار تفسير چه موقعيتهايي است! پس نمي تواند موقعيتي را كنترل كند كه عواقب آن عواطف همسرش باشد... پس عواطف همسرش به دليل عدم شناخت، در كنترل او نخواهد بود و او نمي تواند موقعيتي رو ايجاد كند كه حس خوبي براي همسرش در پي داشته باشد! چون هرگز براي شناسايي عواطف شوهرش، (يا مرد براي همسرش) زمان نگذاشته است...
دلائل ديگري رو هم مي شه بر شمرد... اما فكر كنم مهمترينهاش رو گفتم!
بهتره به جاي اينكه بگيد و مچ گيري كنيد... ريشه يابي كنيد و مشكلات رو زود حل كنيد!
سوالي بود بپرسيد...
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
آقای sci این عکس العمل همسرمو چه طور ارزیابی می کنید؟.مثبت؟ منفی؟ یا نمی شه نظر داد؟
آیا من خیلی نرم برخورد کردم؟
دیشب که کمی تو خودم بودم اومد گفت مگه نگفتی منو بخشیدی؟.گفتم درکم کن.برای یه زن سخته.بعد برای اینکه ناراحت نشه گفتم من با این قضیه کنار اومدم اونم گفت نمی خواد کنار بیای تو باید باور داشته باشی که من دیگه سراغ این کارا نمی رم.منم گفتم من باور دارم که کنار اومدم.علتشو نمی دونم ولی یه ذره هم فکر نمی کنم تو گولم بزنی.
گفتم یه چیز ازت می خوام اینکه تنها به خاطر تعد متاهلیت نباشه که نری سراغش بلکه به خاطر خودت و نفس خودت.فکر می کنم تهذیب نفس احتیاج داری.البته زندگیمون گرد گیری احتیاج داره.
دوستان اینا نشونه خوبه یا بد؟.
من واقعا آرومم.بهش شک ندارم.ازون موقع که بهش گفتم آرامش گرفتم.
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
جناب دانشمند اگه دليلش اين دو مورد باشه چطور مي شه حل اش كرد؟
- تحقير و بي اعتبار سازي همسر، اين خطايي است كه همواره با پرخاش هم همراه نيست و معمولا از طرف زنان موجب خواهد شد مرد از حريم خانواده دور شود.
- عدم گفتگوي صحيح و صريح/ وقتي زوج گفتگو نمي كنند واقعا معلوم نيست چه مي خواهند و چه مي بينند!
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رايحه،
عكس العمل شوهرت خوب بوده، نگذاريد مساله باز تر بشه و فراموشش كنيد!
اگر نمي گفتيد بهتر بود... اما خوب حساب دل و احساسه... كاريش نمي شه كرد! درست مي شه
حرفهاي شما خوب بوده و با توجه به اينكه با او گفتگو كرديد، بسيار خوب عمل كرديد و جاي تحسين داره!
ريشه يابي مساله، از خود مساله مهمتره!
ليلا:
آيين و اداب گفتگو رو ياد بگيريد.. همين!
جرات مندانه رفتار كنيد
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
ریشه یابی..............
ازین به بعد وقتی خونست حتی اگه کاری با هم نداشته باشیم نمی خوام بیام پای کامپیوتر مخصوصا همدردی
مگه با هم یه کار مشترک داشته باشیم
-
RE: انتظارم از شوهرم این نبود
رایحه ی عزیزم؛ شرمنده که دیر رسیدم. اما همینکه الان آرامش داری؛ خیلی نشونه ی خوبیه؛ به شرطی که دنبال این باشی که چرا این اتفاق افتاد!
از آقای sci عزیز و محترم تشکر ویژه دارم و البته ازشون میخوام که در این مورد یه کم بیشتر توضیح بدن!
من به عنوان یک زن برای اینکه شروع کنم عواطف همسرم رو بشناسم؛ باید از کجا شروع کنم و چکار کنم. باید چه موقعیت هایی رو در نظر بگیرم و بیشتر روی چه مواردی تمرکز کنم.
ممنون میشم اگر پاسخم رو بدید.
- عدم شناخت عواطف همسران از يكديگر! بسيار شايع است!!! وقتي زني عواطف شوهرش رو نمي شناسد، پس نمي داند اين عواطف ناشي از چه افكاري است و آن افكار تفسير چه موقعيتهايي است! پس نمي تواند موقعيتي را كنترل كند كه عواقب آن عواطف همسرش باشد... پس عواطف همسرش به دليل عدم شناخت، در كنترل او نخواهد بود و او نمي تواند موقعيتي رو ايجاد كند كه حس خوبي براي همسرش در پي داشته باشد! چون هرگز براي شناسايي عواطف شوهرش، (يا مرد براي همسرش) زمان نگذاشته است...