-
تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
اول از همهٔ دوستان که تو تاپیک قبلی کمک کردن ممنونم.
http://www.hamdardi.net/thread-18044.html
امروز زنگ زدم و با خانمم صحبت کردم. ازش عذر خواهی کردم و بهش قول دادم که تمام تلاشم رو میکنم که دیگه حرف ناراحت کنندهٔ نزنم.
خیلی آروم شده بود و تا حدودی رضایت داد .
فقط یه سوال. من چی کار کنم که هر دختر خوشگلی میبینم تو دلم هوس نکنم ؟ باور کنید میدونم که اونا به دردِ زندگی نمیخورن اما وقتی میبینمشون لذت میبرم و تو دلم میگم کاش زن من هم اینطوری بود. بد این باعث میشه که این حرف رو به خانمم هم منتقل کنم.
یا اینکه رو سنّ مساله دارم یه دلیلش حرف مردم، یه دلیلش هم اینکه میگم خوب اگه ۵-۶ سال کوچیک تر بود خیلی بیشتر جذاب میموند. بد میگم کاش رو این مساله بیشتر دقت میکردم.
این افکار باعث میشه که ناراحت بشم و این ناراحتی رو هم به خانمم با تلفن منتقل کنم. وقتی باهم هستیم از اینا نمیگم ، اگه هم میگم خیلی کم میگم اما وقتی دوریم زیاد میشه.
حالا هم میخوام یه راهی پیدا کنم که از این افکار فرار کنم.
سببِ این آشتی هم حرف یه دوستی بود که میگفت عدم همیشه دوس داره ۲۰ بگیر اما گاهی وقتا میتون با ۱۹ یا ۱۸ هم زندگی کنه و لذت بباره. من هم خیلی فکر کردم که راست میگه ها. الان چند ماه که من اعصاب خودم رو خورد کردم واسه این که ۲۰ میخوام . تازه اگه بهم هم بخور چند سال دیگه اونم معلوم نیست که بتونم یه ۲۰ بگیرم. اما این وسعت سالهای جوونیم که میتونستم با یه همراه از زندگی لذت ببرم همش رفته. چرا با کسی که اینقدر منو دوس داره و همه جور میخواد به من محبت کنه، از این چند سال جوونیم لذت نبرم.
با یه نفر هم مشورت کردم میگفت شما بده چند وقت که با خانمتون زندگی کنید کم کم شما هم علاقه ماند میشید و بده چند سال میبینید که اصلا نمیتونید از خانمتون جدا بعثهید. میگفت شاید الان این حس رو نداری اما بده چند سال حتما داری.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
دوست عزیز خوبه که زنگ زدی و معذرت خواهی کردی!:104:
ولی این رو بدون که همانطور هم توی تاپیک قبیلیت دوستان دیگر گفتند هیچ کسی بی عیب نیست شاید یکی توی ظاهرش و شاید یکی از باطنش مشکل داشته باشه این یادت بمونه !
اگه معذرت خواهی کردی که با انتخاب خودت زندگی کنی پس باید به مسائلی که توی دوست داشتنه شما اختلال وارد می کند فکر نکنی .....بهتر از این افکار خودت رو خلاص کنی ......اما چطوری؟
بالاخره مهم اینه که خانوم شما اخلاق و رفتار خوبی داری و مهم تر اینکه به معذرت خواهیه شما پاسخ مثبت داره این یعنی گذشتش خیلی بالاست ! پس نشان از این داره که ایشان حسن های خوبی دارند و به جای اینکه به ایرادات فکر کنی و ذهن خودت رو درگیر کنی به همین خوب بودنهای او فکر کن .....
خوب بودن رو هر جایی نمیشه پیدا کرد .... هم قدم بودن رو هرکسی بهت لطف نمی کنه..... و خلاصه به خوبی های باطنیه او فکر کن نه به خوب بودنهای ظاهریه افرادی که با دیدنشون خانومت را باهاشون مقایسه می کنی!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
آقا محسن نمی خوام ناامیدتون کنم اما 6 ماه پیش وقتی تاپیکتون رو خوندم همین چیزهایی رو نوشته بودید که الان نوشتید و من تغییری در نوشته هاتون ندیدم. برگردید به تاپیک قبلیتون و تمام راهکار ها رو به دقت بخونید. سوالهایی که دوستان کردند رو به دقت بخونید و به خودتون جواب بدید. نکته ها رو خوب بخونید و در جایی یادداشت کنید. هر چه سریعتر باید این مساله رو برای همیشه حل کنید و کنار بذارید.
شما دو مشکل رو برای همسرتون از 6 ماه پیش تا حالا مطرح می کنید و اونها رو دلیل تردیدتون میدونید. اما شما هم دو مشکل اساسی دارید: 1- مدام نظر دیگران براتون مهمه 2- قدرت تصمیم گیری ندارید. به نظرم در این تاپیک جدیدتون به جای دو مشکل قبلی به دنبال حل این دو مشکل باشید. اگر این دو مشکلتون حل بشه اون دو مشکل اول هم خود به خود حل میشه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
هیییی آقا محسن ی ساعت برات نوشتم بعدش یهو سیستمم هنگ کرد :302:
:316:
اینجا نسبت به تاپیک قبلی تون چیز جدیدی نوشتید تا الان فکر می کردم همسر شما ی دختر معمولی هست و واقعا خوشگل نیست ولی الان با خوندن این حرفاتون....انگار مشکل از جای دیگه است.
اگر شما واقعا بین 20 و 19 این همه شک و تردید دارید یعنی همسرتون 19 هست و دنبال 20 هستید!اینا نشون می ده شما بیشتر از حالت عادی به زیبایی ظاهر اهمیت می دید و در واقع مشکل از خانمتون نیست ،مشکل از شماست که تا این حد در مورد ظاهر دچار وسواس فکری شدید و مطمئن باشید اگر واقعا اون شخص 20 رو هم پیدا کنید بازهم صد در صد از اون 20 تر وجود داره و ممکنه اون رو ببینید و ........
پس اگر واقعا این طور لطفا تو پست بعدی تون بگید تا در مورد رفع این مشکل وسواستون در ارتباط با ظاهر کارشناسان راهنمایی تون کنند..... و احتمالا برای حل این مشکل باید مراجعه حضوری داشته باشید ..
ولی اگر نه!واقعا همسرشما اون جورکه شما دلتون می خواد زیبا نیست
یعنی ایشون ملاک و معیار های مد نظر شما رو نداره..این بحثش جداست...
اول مشخص کنید کدوم درسته !؟!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
تمام تاپیک های شما را خوندم...فقط میخام بگم یه دختر احتیاج داره که شوهرش دوسش داشته باشه...خیلی مراقب باش که اگه باش ازدواج میکنی بتونی واقعا دوسش داشته باشی...در ضمن قبل این که راجع به ظاهر اون قضاوت کنی اول خودت را تو اینه نگاه کن و راجع به ظاهر خودت قضاوت کن...خیلی دختر های خوشگلی که میگی اصلا ظاهر تو را می تونن قبول کنن? یا اگه قبول کنن بعدا شاید برای همیشه نتونن واقعا دوست داشته باشن.:302:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
فقط یه سوال. من چی کار کنم که هر دختر خوشگلی میبینم تو دلم هوس نکنم ؟ باور کنید میدونم که اونا به دردِ زندگی نمیخورن اما وقتی میبینمشون لذت میبرم و تو دلم میگم کاش زن من هم اینطوری بود.
کی این حرفو زده که دختر خشگل به درد زندگی نمیخوره؟؟؟
تازه اگه منظورتون دختر بد حجاب و خشکل هم هست اونها هم اگه با کسی مثه خودشون ازدواج کنن میتونن خوشبخت باشن و به خوشبخت شدن طرف مقابلشون کمک کنن.ادم که نمیتونه از رو ظاهر دیگه اینجوری قضاوت کنه رو ادما...بهتر بود میگفتین به درد زندگی با من نمیخورن...
ایا تمام نتیجه گیری های زندگیتون مثه این هست؟؟!!
ملاکهای خودتون رو بررسی کنین؟ایا ملاک نجابت و حجاب وحیا و اخلاق و ...فقط یه شعار براتون بود و ملاک مهمترتون و اصلیتون خوشگلی هست ؟؟روراست باشین
یا شاید واقعا دچار وسواس فکری روی مقوله زیبایی شدین؟
ایا چیزهای خاصی از زیبایی برات مد نظر هست که خانمت نداره اما میتونه با ارایش داشته باشه/؟شاید جذب نوع خاصی از ارایش دخترها میشی؟یا رنگ مو و مدل مو ...
و یه سوال ایا الان از نظر جنسی اصلا جذب خانمت میشی /؟یعنی ظاهر ایشون براتون تحریک کننده هست یا هیــــــــــــچ حسی از این لحاظا به ایشون نداری؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
مرسی از همهٔ دوستان.
خوب آره من شدید تحت تاثیرِ حرفهای دیگران هستم. کافیه یکی به من بگه چقد خانم خوبی داری بعد کلی کیف میکنم. اما اگه یکی بدونم که پشت سر گفت خانم فلانی خوشگل نبود دپ میشم.
از خوب بودنِ خانمم که از نظر اخلاقی واقعا مطمئنم. اون خیلی از من مذهبی تره، به قول خودش یه تاره موش رو هم تا حالا نااا محرم ندیده ، اما خیلی صفاتِ من رو اوکی هست و نادیده میگیره. مثلا اینکه من موزیک گوش میدم ، صدای خانم گوش میدم و ...
البته همیشه نصیحت میکنه اما بی احترامی نمیکنه. خلاصه از نظر اخلاقی خوبه. تو همین مدت که به خانوادهها حرف کشیده شد، فقط یه چیزای رو از زیر زبونش کشیده بودن. خیلی چیزا رو که بهش گفت بودم به خانوادش نگفته بود.
من بعضی حرفای که بهش زدم واقعا درست نبود اما نفهمیدم که نباید میزدم. حتا یه بر بهش گفتم که فکر کنم اشتباه کردم تورو گرفتم ، یا اینکه چند بر بهش گفتم من از اول تردید داشتم. حرفهای نااا درست زیاد بهش زدم.
اصلا هم قصدم ازارش نبود. همینجوری میگفتم. خیلی هاش رو هم خودش گیر میداد. مثلا من فکرم مشغول بود، بد میگفت بگو چرا ناراحتی. بد میگفتم اگه بگم ناراحت میشی بد میگفت اشکال نداره بگو.
خلاصه کنم:
آره من مشکله تحت تاثیر بودن رو دارم. شدیدا با حرفهای دیگران تصمیم میگیرم. یادمه واسه انتخاب رشته دانشگاه هم چندین ماه بده رفتن به دانشگاه هم تحقیق میکردم که اگه درست نبود انتخابم عوض کنم !
نماز هام رو که همیشه وسواس میکنم و نمیدونم چند رک`ت خوندم.
هر وقت یه خانم خوشگل میبینم میگم میتونستم اینو بگیرم. هر چند که به قول اون دوستمون اصلا اینا که نمیان زن من بشن تازه اگه بشن هزار تا عیب و ایراد ممکن داشت باشن.
آها، اون دوستمون که گفتن خانمم ۱۹ هست. راستش به نظر من از اورگ هم بالا تره. خوب یه ویژگیهای داره مثل قد بلند، هیکل لاغر، صورت معصوم و .. که من ۱۸-۱۹ میدم بهش. اما خوب مثلا بعضی وقتا الکی یه عیب و ایراد در میآرم. مخصوصا وقتی که مقایسه با یه خانم، میره تو ذهنم، ناراحت میشم. در کّل به نظر من ظاهر خانمم دلنشینه فقط شاید یه خورده زیادی لاغر هست.
این مقایسه کردن هست که باعث میشه حرفهای ناراحت کنند بزنم. یا یه وقت میره تو ذهنم کهای بابا خانمم که الان ۲۶ سالش. من باید یه خانم میداشتم که ۲۰ سالش بود الان. میدونم که همه منو بابت این افکار سرزنش میکنید اما خوب میاد تو ذهنم. یا کافی ببینم خانمهای دوستم چند سال کوچیک تر هستند. اینم باعث میشه برم تو فکر. اصلا از بده عقد ظاهر خیلی واسعم مهم شد یهو.
من اومدم اینجا که کمک بگیرم درست بشم واسه همین میخوام همهٔ فکرامو بگم که هماشون رو درست کنم. خانمم بنده خدا خیلی دنبال زیبایی بود. چند ماه پیش یادمه میگفت هر شب ماسک میذاره و هر روز کرم میزنه و ... ، اما خوب چون ما از هم دوریم اینا رو من درک نمیکردم. کافی بود یه عکسی ازش ببینم که توش خوشگل نیفتاده باش ، ناراحت میشودم. اتفاقا اونم به من میگفت که هر وقت ناراحت شودی برو تو آینه خودت رو ببین بعد آروم میشی.
اگه همه چی درست بشه، ما زندگی مشترکمون تاا ۴-۵ ماهِ دیگه شروع میشه. امروز به من میگفت من زندگی رو شروع میکنم چون ته دلم دوست دارم اما خیلی دل چرکین هستم، همش استرس دارم. میگفت بعضی شبها از اضطراب خوابم نمیبره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل بیرنگ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
فقط یه سوال. من چی کار کنم که هر دختر خوشگلی میبینم تو دلم هوس نکنم ؟ باور کنید میدونم که اونا به دردِ زندگی نمیخورن اما وقتی میبینمشون لذت میبرم و تو دلم میگم کاش زن من هم اینطوری بود.
کی این حرفو زده که دختر خشگل به درد زندگی نمیخوره؟؟؟
تازه اگه منظورتون دختر بد حجاب و خشکل هم هست اونها هم اگه با کسی مثه خودشون ازدواج کنن میتونن خوشبخت باشن و به خوشبخت شدن طرف مقابلشون کمک کنن.ادم که نمیتونه از رو ظاهر دیگه اینجوری قضاوت کنه رو ادما...بهتر بود میگفتین به درد زندگی با من نمیخورن...
ایا تمام نتیجه گیری های زندگیتون مثه این هست؟؟!!
[color=#FF0000]ببخشید اشتباهی گفتم. آره منظورم این بود که به دارد من نمیخورن. چون اصولاً خانوادهٔ من خیلی مذهبی هستن و دختری که حجابش خوب نباشه رو اصلا نمیپذیرفتن !
ملاکهای خودتون رو بررسی کنین؟ایا ملاک نجابت و حجاب وحیا و اخلاق و ...فقط یه شعار براتون بود و ملاک مهمترتون و اصلیتون خوشگلی هست ؟؟روراست باشین
یا شاید واقعا دچار وسواس فکری روی مقوله زیبایی شدین؟
ن
ه من هنوز واسعم نجابت و حیا مهمّه.
اصلا من اتفاقا بیشتر دوس دارم عکسهای خانمم رو با حجاب ببینم چون با حجاب خیلی معصوم میشه.
ولی رو ظاهر هم حساس شدم. همیشه میبینم که ملت وقتی یکی ازدواج میکنه میگن ماشالله خانمش خوشگل بود. همش این خوشگلی راد و بدل میشه. اوایل فقط رو حرف ملت حساس بودم. الان حس میکنم این رفته تو دلم. یعنی دلم هم میخواد که خانمم خوشگل باشه. ولی هنوز واسعم نجابت یه ارزش. از دخترهای که دور و برام میبینم که با همه میگن و میخندن و گردش میرن به عنوان زنِ زندگی خوشم نمیاد. اما زیبایشون رو که میبینم میگم کاش خانم من هم مس این زیبا بود. بعد ناراحت میشم واسه همین.
ایا چیزهای خاصی از زیبایی برات مد نظر هست که خانمت نداره اما میتونه با ارایش داشته باشه/؟شاید جذب نوع خاصی از ارایش دخترها میشی؟یا رنگ مو و مدل مو ...
و یه سوال ایا الان از نظر جنسی اصلا جذب خانمت میشی /؟یعنی ظاهر ایشون براتون تحریک کننده هست یا هیــــــــــــچ حسی از این لحاظا به ایشون نداری؟
راستش رو بگم یه چیزای دلم رو میزانه. مثلا اینکه بالا تنش زیادی لاغره. یا اینکه اندام زنانش برجسته نیست زیاد.
اما به طور کلی جذبش میشم. اصلا اون مشاوری هم که قابل عقد رفتم بهم گفت اگه دیدی از نظر جنسی جذب ایشون میشی کافیه. ایشون گفت ظاهر در همین حد مهمه که بدونی از نظر جنسی کشش داری . من دیدم در چند جلسه که این حس رو دارم.
خوشبختانه ایشون کاملا مطیع هست . کافیه من بگم فلان مدل مو رو میخوام ایشون انجام میده. همیشه هم میگن بده ازدواج با من راحت باش. میگن من میخوام همهٔ تلاشم رو بکنم که رابطه جنسی تکراری نشه.
من از این میترسیدم که نکنه هیجان رابطهٔ جنسی بعد یه مدت بخوابه و بعد دوباره این افکار بیاد سراغم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
ببخشید من هرچی سعی کردم چیزی نگم دیدم نمیشه باید بگم با اینکه نظر شخصیمه و هیچ ربطی به نظر روانشناسی نداره لطفا بزرگترها و صاحب نظرا منو ببخشن و خرده نگیرن
اقای محترم هیچ از خودت پرسیدی که ایا تو اون کسی هستی که زنت میخواد؟
از کجا معلوم که خانمتون نظرش به شما مساعده که اینقد مطمن حرفتو میزنی؟
شده بری باهاش درباره نظرش از خودت بپرسی؟
شاید این حس متقابله که تو دریافت میکنی و نمیدونی؟ شایدم ذهن بیمارگونت نسبت به این مسالست؟
بعدشم مگه شما موقع خواستگاری و اشنایی ایشونو ندیدی که بعدا میشینی ازش ایراد میگیری؟
سعی کن به زیبایی باطن توجه کنی بعد ظاهر
و در اخر اینکه خودتو بذار جای خانمت ایا دوست داری خانمت بیاد و بگه من از فلان مرد خوشم اومده؟ چه حسی بهت دست میده اگه اینو بشنوی.
برو خداتو شکر کن که خانمت اینقد بزرگ و باگذشته که با این حرفهایی که بهش میگی داره باهات میسازه و چیزی نمیگه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
:81::81::320::102::97:
شاید وسواس فکری داری شما
توی بقیه مسایل اینجوری وسواسی هستی؟
خوب نظرت چیه که پیش یه روانپزشک بری؟
اگه مشکلت وسواس فکری باشه که حل میشه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فارسیت
دوست من، چیزی که به نظرم روشن هست، این است که شما کشش و علاقه خاصی نسبت به این خانم ندارید. بنده هم مشکلی شبیه مشکل شما داشتم که البته وقتی متوجه تردیدم شدم، بلافاصله رابطه را معلق کردم و چون دیدم مسئله برایم حل نشد، رابطه را قطع کردم. البته قضیه ما فقط در حد یک خواستگاری جلو رفته بود.
ببینید، اگر کسی به طرف مقابلش علاقه داشته باشد، نشانه این علاقه آن است که سعی می کند حتی اگر ایرادی هم در طرف مقابل هست، خودآگاه یا ناخودآگاه آن را نادیده بگیرد، حتی اطرافیانش را هم متقاعد کند که مسئله مهمی نیست. نه این که خود پس بکشد.
اگر عقد نکرده بودید بنده برای شما پیشنهادی داشتم. الان دو مسئله ای را که از تاپیک شما برداشت کردم عرض می کنم، شاید مفید باشد:
1- ازدواج سه رکن اساسی دارد: تشابه (مادی، معنوی، تحصیلات، خانوادگی، فرهنگی، ظاهری)، تفاهم (دید مشابه به زندگی، آینده، مذهب...)، و جذابیت و کشش. این ها را از مشاوری که نزدش رفتم آموختم. ضلع جذابیت برای مورد شما به شدت لنگ می زند، ظاهرا از اول هم جذابیتی نبوده.
می گویند اگر طرف مقابل فرشته هم بود، اگر به دلت ننشست و جذابیتی برایت نداشت، این فرشته را رها کن و سراغش نرو...
2- شما به سبک سوپر سنتی ازدواج کرده اید. در حالی که خودتان مدرن هستید. یک نشانه این مدرن بودن هم همین که در این تالار مشکل خود را مطرح می کنید و مشورت می طلبید. روش ازدواج شما به دید من بیشتر مناسب حال کسی است که اصلا نمی داند مشورت یعنی چه! من معتقدم حتی در روش سنتی هم دو نفر باید چندین ماه با هم دیگر رفت و آمد داشته باشند (بدون شلوغ بازی و مطلع شدن خاله خانباجی ها، فقط با اطلاع خانواده درجه اول دو طرف). تا با دلی مطمئن از هر نظر به سراغ ازدواج بروند. والله اعلم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
ببین دوسته من ،ایراد از تو نیست،
ایراد از خانومته، خیلی بهت میدون می ده!
دو نفر وقتی با هم ازدواج می کنن، قرار نیست تغییر شخصیت بدن و بشن همون چیزی که طرف مقابل می خواد!
من موندم شما چطور به خودت اجازه دادی به خانومت بگی خال های صورتش رو برداره یا ظاهرش رو زیره سوال ببری!
خانومتون به شما نگفتن مگه احیاناً نابینا بودی وقتی اومدی خواستگاری!
تا حالا بهت نگفته خودتم پر از ایرادی، اما شخصیتش اجازه نمی ده ایرادات رو بهت بگه!
متأسفانه خیلی لوستون کرده!
بهترین راه حل هم برای شما، اینه که به خانومتون بگین یه مقدار شوهر داری یاد بگیره و با این دوستاش که ازدواج کردن بیشتر معاشرت کنه و یاد بگیره به کی، چقدر باید میدون بده!
آخه بعضی ها، تا بهشون نگی پات رو از گیلیمت درازتر کردی، خودشون متوجه نمی شن!
باید یاد بگیره شوهر که همه چیزه آدم نیست و خودش مهم تره!
حد و حریم ها رو هم باید یاد بگیره و در همون حد به شما اجازه ورود بده!
شما شدید حکایت این دخترا که هی ناز می کنن و هر چی دورشون رو بگیری، ناز و عدا شون بیشتر می شه!
دو سه بار که ناراحت بودی و ازت نپرسید چت شده و چرا ناراحتی، یاد می گیری که زن چیه و چطوری باید باهاش برخورد کنی!
من اصلاً متوجه نمیشم، این لوس بازی ها دیگه چیه! مطیع بودن و خودش رو به شکل دلخواه شما در آوردن و هی ناز کشیدن و چرا ناراحتی و فلان و بهمان و بیسار دیگه چیه!
یه کلمه خانومت همون روز اول می گفت همینی که هست، می خوای بخواه، نمی خوای هم خوش اومدی، دیگه کارش به اینجا نمی کشید و این قدر هم خرد نمی شد!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
آقا ایوب.
مرسی از نظرتون اما من هم یه کامنت دارم. من کلی تاپیکها رو دنبال میکنم. حتا خانمهای که میگن شوهرهاشون معتاد هستن و حتا گاها خیانت کردن هم همیشه توصیه میشن که بیشتر با شوهرهاشون محبت کنند . حالا شما اینکه خانم من در مقابله ۴ تا حرفِ من جبهه نگرفته ( که گاها گرفته) رو میگید بلد نیست شوهر داری کنه و من رو لوس کرده !
من قبول دارم که عیب از من هست اما خوب من هم فکر میکنم که چرا اون حرفهای من قبل از عقد رو جدی نگرفت. من که بهش میگفتم احساس میکنم دلم کامل راضی نیست ....
مرسی از همهٔ دوستان.
واقعا این سایت بینظیره !
کمکی که الان میخوام بابت اختلاف بین من و خانمم نیست. ما فعلا باهم خوب برخورد میکنیم. بیشتر درخواستِ کمک واسه خودمه !
من دیگه حرف ناراحت کنندهٔ به خانمم نمیزنم. صحبتهای تلفنیمون رو کامل دقت میکنم که حرف ناراحت کنندهای نزنم.
اما یه مسئله منو اذیت میکنه. من درسته به اون حرفی نمیزنم اما تو دل خودم هست. مثلا چند وقت پیش یکی از دوستم که ۳ سال از من بزرگتر ازدواج کرد. خانمش چند سال ازش کوچکتر بود (و زیبا) یا کلا خانمهای دوستم اکثرا چند سال کوچک ترن . نمیدونم چرا نمیتونم این مساله رو از ذهنم بیرون کنم. بعضی وقتا فکر میکنم که ازدواجم رو اشتباه کردم ولی میگم دیگه این ۱۰-۲۰ سال دیگه هم میگذره. بعضی وقتا که عکسهای من و خانمم رو نگاه میکنم و میبینم که مشخص هست که ایشون بزرگتره، ناراحت میشم. میگم به جای فاکتورِ تحصیلات به این مساله بیشتر توجه میکردم. البته اینکه قابل عقد هم مرداد بودم و به خانمم هم گفت بودم بد تر میکنه فکرم رو و میگم چرا هم من و هم اون بیشتر توجه نکردیم.
گاهی فکر میکنم که بده عروسی دیگه این افکار از سرم میره. بد میگم اگه نرفت چی؟ میخوام همیشه اینجوری باش فکرم؟ که هر وقت ببینم یه دوستم ازدواج کرد برم ببینم اختلاف سننیشون چقده که اگه کمه، خوشحال بشم که اینا هم تو مایههای ما هستن ! گاهی فکر میکنم که بده عروسی ، محبتهای زنانهٔ خانمم رو میبینم و دیگه اصلا به این مساله فکر نمیکنم اما باز میترسم.
از یه طرفِ دیگه، فکر میکنم که حتا اگه جدا بشیم، من تا چند سال نمیتونم ازدواج کنم و خوب چند سال از جوونیم بدون همراه میگذره و حیف میشه و چقد به گناه هام اضافه خواهد شد. گاهی هم فکر میکنم و میگم که عوضش اخلاق خانم خوبه. شاید چندین بار در روز از این افکار میاد تو ذهنم. (البته همش فقط تو ذهنِ خودم میمونه)
گاهی وقتا میگم فرض کن این عقد به هم بخور و تو چند سالِ دیگه یه دختر بگیری که کوچیک تر باش و زیبا. از کجا معلوم که یه عیبه دیگهای نداشته باش؟ این افکار موقت منو آروم میکنه اما باز تا تو فیسبوک یا بیرون یکی از دوستم رو با خانمش میبینم این افکار میاد سراغم.
گاهی طوری میشم که میگم همون بهتر که جدا بشیم و این قصّه تموم بشه، یه وقتای هم که خانمم میگه بیع جدا بشیم و از اون فکرهای مثبت میاد تو ذهنم، کلی ناراحت میشم از دلم و تلاش میکنم که حرفش رو برگردونم. اما مثلا چندین ساعت بعد دوباره خودم به جدایی فکر میکنم.
خانمم الان آروم هست اما گاهی میگه که من هم احساس میکنم ما اشتباه کردیم و بیع به خوبی از هم جدا بشیم. البته من همیشه مخالفت میکنم و کلی قربون صدقش میرم. آروم میشه اما چند روز بعد دوباره میگه که شاید ما باید بیشتر دقت میکردیم و بیا تا قابل عروسی که من هنوز دختر هستم جدا بشیم.
میخواستم از دوستان مشورت بگیرم. شما چه توصیه میکنید به من؟ آیا صبر کنم و توکّل به خدا کنم و برم جلو؟ آیا این فکرها بده عروسی از بین میره؟
متاسفانه من عدمِ سر به زیری هم نیستم و تو محیط دخترهای که میبینم رو یه نگاهِ کوتاه میکنم و همین نگاه کردنها هم باعث میشه که فکرهای منفی بیاد تو ذهنم.
اصلا اگه راه دارمان هست که این افکار از بین بره ، میشه راهنمای کنید؟
آیا به نظر شما، جدائی برای مورد من، کار درستی هست؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
آقا ایوب.
مرسی از نظرتون اما من هم یه کامنت دارم. من کلی تاپیکها رو دنبال میکنم. حتا خانمهای که میگن شوهرهاشون معتاد هستن و حتا گاها خیانت کردن هم همیشه توصیه میشن که بیشتر با شوهرهاشون محبت کنند . حالا شما اینکه خانم من در مقابله ۴ تا حرفِ من جبهه نگرفته ( که گاها گرفته) رو میگید بلد نیست شوهر داری کنه و من رو لوس کرده !
من قبول دارم که عیب از من هست اما خوب من هم فکر میکنم که چرا اون حرفهای من قبل از عقد رو جدی نگرفت. من که بهش میگفتم احساس میکنم دلم کامل راضی نیست ....
مرسی از همهٔ دوستان.
واقعا این سایت بینظیره !
کمکی که الان میخوام بابت اختلاف بین من و خانمم نیست. ما فعلا باهم خوب برخورد میکنیم. بیشتر درخواستِ کمک واسه خودمه !
من دیگه حرف ناراحت کنندهٔ به خانمم نمیزنم. صحبتهای تلفنیمون رو کامل دقت میکنم که حرف ناراحت کنندهای نزنم.
اما یه مسئله منو اذیت میکنه. من درسته به اون حرفی نمیزنم اما تو دل خودم هست. مثلا چند وقت پیش یکی از دوستم که ۳ سال از من بزرگتر ازدواج کرد. خانمش چند سال ازش کوچکتر بود (و زیبا) یا کلا خانمهای دوستم اکثرا چند سال کوچک ترن . نمیدونم چرا نمیتونم این مساله رو از ذهنم بیرون کنم. بعضی وقتا فکر میکنم که ازدواجم رو اشتباه کردم ولی میگم دیگه این ۱۰-۲۰ سال دیگه هم میگذره. بعضی وقتا که عکسهای من و خانمم رو نگاه میکنم و میبینم که مشخص هست که ایشون بزرگتره، ناراحت میشم. میگم به جای فاکتورِ تحصیلات به این مساله بیشتر توجه میکردم. البته اینکه قابل عقد هم مرداد بودم و به خانمم هم گفت بودم بد تر میکنه فکرم رو و میگم چرا هم من و هم اون بیشتر توجه نکردیم.
گاهی فکر میکنم که بده عروسی دیگه این افکار از سرم میره. بد میگم اگه نرفت چی؟ میخوام همیشه اینجوری باش فکرم؟ که هر وقت ببینم یه دوستم ازدواج کرد برم ببینم اختلاف سننیشون چقده که اگه کمه، خوشحال بشم که اینا هم تو مایههای ما هستن ! گاهی فکر میکنم که بده عروسی ، محبتهای زنانهٔ خانمم رو میبینم و دیگه اصلا به این مساله فکر نمیکنم اما باز میترسم.
از یه طرفِ دیگه، فکر میکنم که حتا اگه جدا بشیم، من تا چند سال نمیتونم ازدواج کنم و خوب چند سال از جوونیم بدون همراه میگذره و حیف میشه و چقد به گناه هام اضافه خواهد شد. گاهی هم فکر میکنم و میگم که عوضش اخلاق خانم خوبه. شاید چندین بار در روز از این افکار میاد تو ذهنم. (البته همش فقط تو ذهنِ خودم میمونه)
گاهی وقتا میگم فرض کن این عقد به هم بخور و تو چند سالِ دیگه یه دختر بگیری که کوچیک تر باش و زیبا. از کجا معلوم که یه عیبه دیگهای نداشته باش؟ این افکار موقت منو آروم میکنه اما باز تا تو فیسبوک یا بیرون یکی از دوستم رو با خانمش میبینم این افکار میاد سراغم.
گاهی طوری میشم که میگم همون بهتر که جدا بشیم و این قصّه تموم بشه، یه وقتای هم که خانمم میگه بیع جدا بشیم و از اون فکرهای مثبت میاد تو ذهنم، کلی ناراحت میشم از دلم و تلاش میکنم که حرفش رو برگردونم. اما مثلا چندین ساعت بعد دوباره خودم به جدایی فکر میکنم.
خانمم الان آروم هست اما گاهی میگه که من هم احساس میکنم ما اشتباه کردیم و بیع به خوبی از هم جدا بشیم. البته من همیشه مخالفت میکنم و کلی قربون صدقش میرم. آروم میشه اما چند روز بعد دوباره میگه که شاید ما باید بیشتر دقت میکردیم و بیا تا قابل عروسی که من هنوز دختر هستم جدا بشیم.
میخواستم از دوستان مشورت بگیرم. شما چه توصیه میکنید به من؟ آیا صبر کنم و توکّل به خدا کنم و برم جلو؟ آیا این فکرها بده عروسی از بین میره؟
متاسفانه من عدمِ سر به زیری هم نیستم و تو محیط دخترهای که میبینم رو یه نگاهِ کوتاه میکنم و همین نگاه کردنها هم باعث میشه که فکرهای منفی بیاد تو ذهنم.
اصلا اگه راه دارمان هست که این افکار از بین بره ، میشه راهنمای کنید؟
آیا به نظر شما، جدائی برای مورد من، کار درستی هست؟
سلام
دوست عزیز شما که مجددا برگشتید سر پله ی اول
من کم و بیش تاپیکتون را میخوندم مجددا همون صحبتهای قبلی را مطرح میکردید
درست است که خانم شما صفات خوبی دارد از جمله اخلاق خوب و عشق و علاقه زیاد به شما
ولی دو مسئله هستش که همواره ذهن شما را به خودش مشغول نگه داشتس
یکی زیبایی ایشونه و دومی سنشون
به هر حال فکر کنم ملاک اول شما برای ازدواج زیبایی هستش و این مسئله خیلی ذهنتون را درگیر کرده نظری که من دارم با توجه به اینکه شما مدام حرفای خودتون را تکار میکنید اینه که به این رابطه با تموم سختی هایی که داره پایان بدید (البته من کارشناس نیستم) البته با توجه به اینکه زیبایی نسبیه مطمئن باشید شما اگه با یه خانم خیلی زیباتر هم ازدواج کردید باز هم مکنه خوشگلتر ببینید و چشم و دلتون بلرزه ، پس اگه به این رابطه پایان دادید حتما یه مدت رو خودتون کار کنید و بدونید ازدواج فقط به قیافه طرف نیس ممکنه آدم فوق العاده خوشگلی باشه ولی اخلاق نداشته باشه، مدام چیزهای گرون قیمت بخواد شما را توی تنگنای اقتصدی بگذاره و ..
اونوقت میتونید با این مسئله ها کنار بیایید و بجای اینکه یه زندگی با آرامش برای یه عمر داشته باشید هربار یه مشکل و استرس داشته باشید؟
در مورد مسئله سن هم تا حدودی به نظر من درست میگید ولی ما خودمون تو فامیلمون داشتیم آدمهایی که خانومشان یک تا دو سال بزرگتر بوده و اصلا این مسئله به چشم نیومده ولی در کل بحث یه عمر زندگی شماست و ما هرچی هم نظر بدیم آخر شما هستید که باید تصمیم نهایی را بگیرید
نظر کلی اینجانب اینه که با اینکه خیلی برای شما و دخترخانوم سخت هستش ولی این رابطه را تمام کنید چون شما دل چرکین هستید و اگه بخواهید بعدها تو زندگی دو نفره هم مدام این فکرها به سرتون بیاد نمیتونید زندگی خوب و خوشی داشته باشید و مطمئنا هم خودتون را آزار میدهید و هم همسرتون را
(تمام نظرات اینجانب نظرات شخصی خودم میباشد)
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
من فکر می کنم دوستان هر کدوم به طریقی قبلا جواب شما رو دادند منم به زبون خودم براتون می نویسم.
ببینید خیلی از ما به خاطر مشکلی به این تالار اومدیم (که اکثرا به ازدواج و ... بر میگرده). شما آدم های زیادی اینجا می بینین که با داشتن مشکلات زیاد هم چنان برای نگه داشتن زندگی شون تلاش می کنن. به آسونی از مطالب تالار می شه فهمید که زندگی زناشویی مثل قصه ها و فیلم ها و عکس های رومانتیک فیس بوکی نیست بلکه واقعیه و فراز و نشیب زیاد داره، اصلا هم قرار نیست ایده آل باشه، واسه همه هم همین طوره.
فاز گذر از دوران بی مسئولیتی قبل از ازدواج با رویاهای شیرین کودکانه اش برای آینده به فاز زندگی واقعی پس از قبول مسئولیت برای بعضی از ماها سخت و زمان بره به خصوص که از قبل مهارت های رفتاری متناسب به ما آموزش داده نشده باشه
من خودم با فکر طلاق به این تالار اومدم و فکر می کردم همسرمو دوست ندارم. یکی از دلایلی که باعث این احساس شده بود این بود که خیلی ها بهم می گفتن تو که این همه خواستگار داشتی و همه چی تموم بودی چرا قبول کردی با کسی که ده سال ازت بزرگتره ازدواج کنی. من از اول اینو می دونستم و شخصا با این مسئله مشکلی نداشتم ولی این مسئله به خاطر دهن بینی من تبدیل به مشکل شده بود
من فکر می کنم که مشکل شما هم اینجا به خود شما بر می گرده و اینکه شخصیتتون هنوز قوام لازم رو نداره. اگر اشتباه نکنم شما از اول با همسرتون چندان مشکلی نداشتین بلکه به خاطر حرف دیگران این مسئله در ذهن شما جا گرفت. آدم ها متناسب یک نیاز طبیعی دوست دارند تایید بشن ولی اولویت اساسی در زندگی شما نظر خود شماست. شما مدتی است که زندگی خودتونه به خاطر نظر دیگران خاکستری کردین در صورتی که خودتون هم به خوبی می دونین که آدم های مختلف دیدگاه و نظراتشون خیلی متنوعه و شما هر کاری هم بکنین یکسری به شما انتقاد می کنن شخصیت شما باید اونقدر قوی باشه که به انتخاب و تصمیمتون احترام بذارین و برای خوتون ارزش قائل بشین.
1) سن و زیبایی و فاکتور های اینچنینی قراره ما رو کمک کنن که انتخاب مناسبی بکنیم ولی هدف فقط خوشبختی، آرامش و داشتن لحظات قشنگ کنار همه. ببنید با فراموش کردن سن و رها از حرف دیگران و ... آیا شما خوشبختین یا نه؛ اونوقت شاید بتونین تصمیم بهتری بگیرین
2) دوره ی نامزدی برای شناخت همین دودلی هاست ولی مهم اینه که دودلی ها چقدر حساب شده ومنطقی هستن و ریشه ی اون ها کجاست
3) اگر مشکل تصمیم گیری دارین می تونین از نزدیکانتون و آدم های خوش فکر و متخصص کمک بگیرین که یک تصمیم معقول بگیرین (کسی از آینده خبر نداره باید اوضاع رو سبک سنگین کنین هر چه در توان دارین انجام بدین بقیشم بسپرین به خدا) ولی وقتی تصمیم گرفتین دیگه اما و اگر نداره مثل خیلی از زوج های خوشبخت دیگه چشماتون رو عیب وایرادا ببندین (تمرین می خواد ولی شدنیه)
4) زیبایی یک مسئله ی کاملا سلیقه ایست (آدم ها نظرشون در مورد زیبایی افراد بسیار بسیار متفاوته!) و به معنی واقعی کلمه "زیبایی در نگاه توست نه در آنچه بدان می نگری". پس دلیلی نداره شما زیبایی همسر نازنینتون رو از دیدگاه دیگران محک بزنید یا مقایسه کنین. این مهمه که شما ایشون رو دوست داشته باشین (یادمه یه جا گفته بودین که براتون تحریک کننده هستن پس احتمالا شما مشکلی با چهرشون ندارین) اما اگر فکر می کنین که اصلا و ابدا به دلتون نمی شینه خوب دوره نامزدی برای همین چیزاست دیگه تمومش کنین
5) وقتی که ازدواج می کنین بیشتر لحظه های عمرتون رو با همسرتون زندگی می کنین نه دیگران که اینجا اخلاق خوب ایشون خیلی حسن بزرگتری تا تایید و به به چه چه دیگران
3)من اعتقاد دارم نظر دیگران در مورد زندگی شما کاملا بستگی به ارایه ی شما داره اگر سایرین ببینن که شما از زندگیتون خیلی راضی هستین و خوشبختین همه با دید تحسین به شما نگاه می کنن ( به همسرتون با محبت نگاه کنین، در حد متعادل از کارا و اخلاق خوبش جلوی بقیه تعریف کنین، عکس های خوشگله دو نفره بگیرین و این ور اونور بزنین حتی تو کامپیوتر و فیس بوک و غیره). حس خوبی رو با خودش میاره
6) داشتن همسری با این گذشت و مهربونی که خالصانه شما رو دوست داره و براتون هر کاری می کنه در و گوهرکمیابه
7) خودتونو با کسی مقایسه نکنین شما از مشکلات زندگی دوستان و اشنایان خبر ندارین. پس سعی کنید از همین امکاناتی که در اختیار دارین استفاده کنین برای خودتون و خونوادتون بهترین رو بسازین
8) به خاطر حسن های خودتون، همسرتون، خونوادتون و زندگیتون شاکر باشین که روی روحیه اثر مثبت داره
9) من فکر می کنم شما حتی در صورت جدایی و ازدواج مجدد با مشکلات مشابه روبه رو میشین که می تونه یه عیب جدید باشه در فرد جدید که فکرتونو مشغول کنه یا یه عذاب وجدان که زندگیتون و سخت کنه پس بهتره از همین الان به کمک افراد متخصص رو مهارت های فردی تون سرمایه گذاری کنین : استقلال و ثبات فکری، بالا بردن قدرت تصمیم گیری، هنر عشق ورزیدن و...
10) عمر کوتاهه و شما لیاقت این رو دارین که از جوونیتون لذت ببرین، شما در این مدت به جای اینکه از دوران نامزدیتون لذت ببرین روزهای قشنگتونو با کاشتن تردید کدر کردین حالا بیاین یه راه دیگرو امتحان کنید بیاید این دفعه عشق بکارین. خاطره های زیباتون رو مرور کنید، خوبی های همسرتونو تو ذهنتون پر رنگ کنید؛ فراموش کنید که ایشون از شما بزرگترن . فراتر از کلیشه واقعا عشق ورزیدن رو تمرین کنین اگه شده با نگاه های عاشقانه حرف های قشنگ . سعی کنید حسابی این حسو در خودتون ایجاد و تقویت کنید که خیلی عاشق ایشون هستین و خیلی خوشبختین که همسری به این مهربانی و خوشرف
و خوشرفتاری دارین (باور کنید که همونطور که یک احساس بد به مرور زمان و با تلقین شکل میگیره یک حس خوب هم با تمرین جون می گیره)
11) بددلی که در ذهن همسرتونم ایجاد کردین با محبتاتون از بین ببرین
این نظر شخصی منه و نکاتی که به من کمک کرد، اگرچه فکر می کنم احساسات مشابه شما رو تجربه کردم ولی هیچ وقت کفشای شما رو نپوشیدمو جای شما نبودم . امیدوارم بهترین تصمیمو بگیرین و خوشبخت باشین.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
تمام مطالب سابق را خواندم و دو توصیه به شما دارم
1) در صورتی که در سایر مسائل زندگی چنین هستید (که به نظر می آید هستید) به یک مشاور مراجعه کنید و برای خودتون جهت درمان کمک بگیرید.
2) تا درمان کامل و رفع کامل تردیدها اقدام به ازدواج نکنید. به هیچ عنوان!
چند نکته:
از کجا می دونید خانم های خوشگلی که شما دوست دارید اصلاً شما را قبول خواهند کرد که می گویید کاش با اون ازدواج می کردم؟؟؟؟!!!!!! یک خانم زیبا یک مرد هم پا با خودش را انتخاب می کند ، فراموش نکنید. خانم شما به شما یک خودبزرگ بینی ِ بی دلیل داده و همین باعث شده شما فکر کنید هر جا بروید اوکی را میگیرید! کافی ست یک قدم پیش بگذارید تا ببینید چطور با همان زبانی که شما دل خانمتان را شکستید آنها هم دل شما را می شکنند.
مشکل شما به نظر نمی آید زیبایی خانمتان و ... باشد. شما در ابتدا آمادگی ورود به ازدواج را نداشته و تمایلی نیز به این امر نداشتید اما پیش روی کردید به خاطر حرف دیگران و حالا شروع کرده اید به ایرادگیری در مسائلی که یا وجود خارجی ندارند و یا بسیار کم اهمیت هستند تا بتوانید بگویید چون این ایراد را داشت جدا شدیم تقصیر از من نبود. فرار از مسئولیت !!!
خانم شما اتفاقاً نیاز شدید به مهارت اموزی دارند که در کجا پا پس بکشند و کجا قدم پیش بگذارند. ایشان مانع از تلاش شما برای بدست آوردن می شود و برای مردان متاسفانه زنی که ساده بدست بیاید چندان ارزشی ندارد. ایشان گوهرند اما گوهری که قدر خود را نمی داند! امیدوارم در طی این مدت خوب با ایشان برخورد کنید و تصمیم درست را بگیرید. توصیه به طلاق نمی کنم اما یادتان باشد به خاطر نخوردن مهر طلاق به شناسنامه خود و ایشان و همچنین "حــــــــــرف مـــــــــــردم!!" به یک زندگی با اجبار وارد نشوید و این گوهر را هم تباه نکنید :305:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
آقا محسن !
شنیدی درد بی دردی را ؟
شما درد بی دردی گرفتی ، به قولی عامیانه خوشی زده زیر دلت .
برادر من کمی عمقی تر به زندگی نگاه کن ، از این سطحی نگریها اگر بیرون نیایی همیشه یه چیز کوچکی هست که ذهن شما را بیخودی درگیر کنه .
نیاز هست که شما روی نگرش خودت در باره :
زندگی
هدف از زندگی
اصول تعاملات و زندگی مشترک
جایگاه ظواهر و درجه مهم بودنشون و .... راعوض کنی .
نگرش های شما بسیار سطحی و ظاهر نگر هست .
همینکه هرچی به ذهنت میرسه و تصور می کنی را به خانمت میگی و بعدش می بینی بد بوده . یعنی اینکه شما اهل تعمق و تأمل و تفکر نیستی . بیشتر روی ظواهر زندگی دور می زنی . و ... این نوع زندگی فرد را دچار تنوع طلبی های کاذب و دلزدگی های مخرب می کند . یعنی مثلاً امروز از وسیله ای خوشت میاد و اونو تهیه می کنی و دو روز بعد دلت را میرند و دیگر اون وسیله شادت نمی کند . این میشه دلزدگیهای مخرب .
اینکه خانمی می بینی و زود ذهنت میره طرف اینکه کاش این زن من بود و ... یعنی تنوع طلبی های کاذب .
همه اینها از سطحی نگری برمیخیزه و محتوایی به زندگی و گذر عمر و لحظات توجه نکردن . حتی تأثیر پذیریت از حرف دیگران . ریشه این سطحی نگریها هم احساس محوری ( غالب بودن کودک در شخصیت شما ) هست .
وقتی ما دچار این سطحی نگریها شویم مرتب در حال آسیب پذیری هستیم و سرگردان در زندگی می شویم و نسنجیده عمل خواهیم کرد و .... وقتی سن بالا بره افسردگی ها هست که سراغ ما میاد چون در سن بالا دیگر او هیجانات که آدم رو به دنبال خودش میکشه کمرنگ میشه و ... متوجه میشیم که از درون تهی هستیم .
میخواهی مشکلت رفع بشه و بعدها مشکلات روحی پیدا نکنی . درونت و روحت را غنا ببخش و محتوایی به زندگی نگاه کن .
.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahroo
4) زیبایی یک مسئله ی کاملا سلیقه ایست (آدم ها نظرشون در مورد زیبایی افراد بسیار بسیار متفاوته!) و به معنی واقعی کلمه "زیبایی در نگاه توست نه در آنچه بدان می نگری". پس دلیلی نداره شما زیبایی همسر نازنینتون رو از دیدگاه دیگران محک بزنید یا مقایسه کنین. این مهمه که شما ایشون رو دوست داشته باشین (یادمه یه جا گفته بودین که براتون تحریک کننده هستن پس احتمالا شما مشکلی با چهرشون ندارین) اما اگر فکر می کنین که اصلا و ابدا به دلتون نمی شینه خوب دوره نامزدی برای همین چیزاست دیگه تمومش کنین
ایشون به نظر من دارای یک زیبایی نسبی هستند. من خودم خیلی فکر کردم چرا اینطوریم. شاید یک دلیلش دیدن دختر های رنگارنگ باشه و دلیل دیگر اینکه خانواده من از همون اول مدام تو گوشم خوندند که خانمت خوشگل نیست. هرچند من همیشه مقابل اونا جبهه می گرفتم و کلی از خانمم دفاع می کردم اما اون حرفاشون قبل عقد همش تو ذهنم مونده. مسئله سن هم بیشتر وقتی میاد تو ذهنم که می بینم دوستام تقریباً همشون با اختلاف سنی درست ازدواج کردند.
یک نکته هم اینکه گفته شد دوباره اومدم سر خونه اول. نه شکر خدا یه کمک بزرگ تو این مدت شد و اون اینکه تونستم یاد بگیرم که این حرفا جاش دل خودم و همدردی هست.
3)من اعتقاد دارم نظر دیگران در مورد زندگی شما کاملا بستگی به ارایه ی شما داره اگر سایرین ببینن که شما از زندگیتون خیلی راضی هستین و خوشبختین همه با دید تحسین به شما نگاه می کنن ( به همسرتون با محبت نگاه کنین، در حد متعادل از کارا و اخلاق خوبش جلوی بقیه تعریف کنین، عکس های خوشگله دو نفره بگیرین و این ور اونور بزنین حتی تو کامپیوتر و فیس بوک و غیره). حس خوبی رو با خودش میاره
خوب مطمئناً من بعد ازدواج از این کارها خواهم کرد. همین الانش هم کلی عکس خوشگل از خانمم کنار گذاشتم که وقتی فیس بوکش رو باز کرد بذارم . همیشه جلو خونوادم ازش دفاع می کنم. اگه خودش به خونواده ها چیزی نمی گفت همه فکر می کردن ما عشق شیرین و فرهاد رو داریم.
6) داشتن همسری با این گذشت و مهربونی که خالصانه شما رو دوست داره و براتون هر کاری می کنه در و گوهرکمیابه
البته الان محبتش کم شده. به قول خودش بعد حرف های ناراحت کننده ای که ازم شنیده بود محبتش کم شده و دل چرکین شده. ولی واقعاً از نظر مسائل مادی خیلی سازگار هست. البته یه نکته هم داشتم. تا جایی که من تو این تالار دیدم خانم ها همشون اکثراً با گذشت و فداکار هستند. من مواردی دیم که شوهر زنش رو می زنه و حتی بهش خیانت کرده ولی زن باز محبت می کنه!!:303:
تا حالا نشده وقتی باهم هستیم و میریم رستوران، غذای گرونی انتخاب کنه. همیشه میگه زیاد خرجت نشه ! (البته خدا رو شکر وضع مادی من خوبه)
7) خودتونو با کسی مقایسه نکنین شما از مشکلات زندگی دوستان و اشنایان خبر ندارین. پس سعی کنید از همین امکاناتی که در اختیار دارین استفاده کنین برای خودتون و خونوادتون بهترین رو بسازین
من شخصیت من اینطوریه. باور کنید خودم رو هم با بقیه مقاسه می کنم. مثلاً اگه کسی از دوستام یه جایی موفق میشه که من هم می تونستم بشم، تا چند روز ناراحت هستم که چرا من نشدم ! همیشه دوست دارم من اول بشم و خدا رو شکر با این طرز فکر خوب پیشرفت کردم.
8) به خاطر حسن های خودتون، همسرتون، خونوادتون و زندگیتون شاکر باشین که روی روحیه اثر مثبت داره
9) من فکر می کنم شما حتی در صورت جدایی و ازدواج مجدد با مشکلات مشابه روبه رو میشین که می تونه یه عیب جدید باشه در فرد جدید که فکرتونو مشغول کنه یا یه عذاب وجدان که زندگیتون و سخت کنه پس بهتره از همین الان به کمک افراد متخصص رو مهارت های فردی تون سرمایه گذاری کنین : استقلال و ثبات فکری، بالا بردن قدرت تصمیم گیری، هنر عشق ورزیدن و...
من خودم هم همین فکر رو می کنم. واسه همین خیلی حرف جدایی رو نمی ذارم تو دلم زده بشه. می گم شاید می تونستم با خیلی ها ازدواج کنم اما بالاخره قسمت من این بوده. زمان هم که به عقب بر نمی کرده. تجربه هم نشون داده که خدا خیر و صلاح من رو می خواد. به اینم فکر می کنم که حتی اگه من فرضاً جدا بشم و بعداً دوباره بخام ازدواج کنم مطمئناً طرف یه عیب و ایرادی خواهد داشت که باز منو خواهد کشوند به همدردی ! ولی با همه اینا باز وسواس میاد سراغم.
جالبه که خودم می دونم از این وسواس فقط اعصاب خوردی نصیبم میشه ولی باز نمی تونم ترکش کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط *nadia*
تمام مطالب سابق را خواندم و دو توصیه به شما دارم
1) در صورتی که در سایر مسائل زندگی چنین هستید (که به نظر می آید هستید) به یک مشاور مراجعه کنید و برای خودتون جهت درمان کمک بگیرید.
2) تا درمان کامل و رفع کامل تردیدها اقدام به ازدواج نکنید. به هیچ عنوان!
من قبلا هم گفتم. تو تصمیم گیری ها خیلی وسواس دارم. مثلاً وقتی می خوام یه تصمیمی بگیرم با خیلی ها مشورت می کنم. حتی وقتی تصمیمم رو گرفتم باز میپرسم که تصمیمم تایید بشه. یه چیز دیگه بادم اومد . حتی وقتی چیزی می خوام بخرم و حتی بعد خرید، باز چک می کنم یه چند جا رو که مطمئن شم درست خریدم. نماز که می خونم بیشتر وقتا شک می کنم. آره خودم می دونم که تردید زیاد تو شخصیتم رفته اما چه کنم !:325:
چند نکته:
از کجا می دونید خانم های خوشگلی که شما دوست دارید اصلاً شما را قبول خواهند کرد که می گویید کاش با اون ازدواج می کردم؟؟؟؟!!!!!! یک خانم زیبا یک مرد هم پا با خودش را انتخاب می کند ، فراموش نکنید. خانم شما به شما یک خودبزرگ بینی ِ بی دلیل داده و همین باعث شده شما فکر کنید هر جا بروید اوکی را میگیرید! کافی ست یک قدم پیش بگذارید تا ببینید چطور با همان زبانی که شما دل خانمتان را شکستید آنها هم دل شما را می شکنند.
خوب خدا رو شکر موقعیت من خوبه چه مالی و چه تحصیلات و اینا باعث میشه که از این فکرا بکنم. بعدشم می بینم که این همه دوستام که سر و وضع درستی هم نداشتن ، کردند !
البته من اگه خدایی نکرده جدا هم بشیم تا 3-4 سال نمی خوام ازدواج کنم. و دقیقا این یکی از چیزایی هست که منو از جدایی می ترسونه. میگم آیا بهتر نیست که با همینی که دارم 3-4 سال از زندگی لذت ببرم تا اینکه بخام چند سال دیگه با یکی که حالا کوچکترو زیبا تر باشه ازدواج کنم. اصلاً شاید من 4 سال دیگه مردم. چرا این 4 سال از زندگی لذت نبرم؟
مشکل شما به نظر نمی آید زیبایی خانمتان و ... باشد. شما در ابتدا آمادگی ورود به ازدواج را نداشته و تمایلی نیز به این امر نداشتید اما پیش روی کردید به خاطر حرف دیگران و حالا شروع کرده اید به ایرادگیری در مسائلی که یا وجود خارجی ندارند و یا بسیار کم اهمیت هستند تا بتوانید بگویید چون این ایراد را داشت جدا شدیم تقصیر از من نبود. فرار از مسئولیت !!!
نمی دونم. بعضی وقتا فکر می کنم و فرض می کنم که اگه خانمم چند سال کوچکتر بود و زیبا تر چی مشد. تو ذهنم حس می کنم خیلی با عشق بیشتری می تونستم بهش محبت کنم. البته به قول خانمم که اون موقع ها می گفت مشکل من اینه که با دختری غیر خانمم برخورد نداشتم و فکر می کنم همه همین جوری خوبن ! (البته خداییش من هر چی تو همدردی که دیدم خوب بودند ! )
یکی از چیزایی که منو گاهاً ناراحت می کنه همینه که یادم میاد که من خیلی مشتاق نبودم و خانمم بیشتر دوست داشت این وصلت انجام بشه. حتی وقتی من گفتم که رو سن تردید دارم، یکی از فامیلشون رو واسطه کردند که با من حرف زدند و خودشون رو مثال زدند که از شوهرشون بزرگترند و گفتند این مسئله مهم نیست. وقتی یادم میاد که من چقدر سعی کردم که این وصلت نشه ولی شد ، ناراحت میشم. از یه طرف میگم حتما یه حکمتی توش بوده ولی از طرف دیگه میگم اگه تو نمی خواستی ، چرا بیشتر مخالفت نکردی.
نمی دونم یه حس بدیه !
ولی باور کنید اینا فقط درد و دل خودم بود. الان دیگه حواسم هست که به خانم چیزی نگم. فقط اشکال اینه که نمی تونم با خانمم زندگی کنم وقتی اینجور افکار میاد تو ذهنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
آقا محسن !
شنیدی درد بی دردی را ؟
شما درد بی دردی گرفتی ، به قولی عامیانه خوشی زده زیر دلت .
برادر من کمی عمقی تر به زندگی نگاه کن ، از این سطحی نگریها اگر بیرون نیایی همیشه یه چیز کوچکی هست که ذهن شما را بیخودی درگیر کنه .
نیاز هست که شما روی نگرش خودت در باره :
زندگی
هدف از زندگی
اصول تعاملات و زندگی مشترک
جایگاه ظواهر و درجه مهم بودنشون و .... راعوض کنی .
نگرش های شما بسیار سطحی و ظاهر نگر هست .
همینکه هرچی به ذهنت میرسه و تصور می کنی را به خانمت میگی و بعدش می بینی بد بوده . یعنی اینکه شما اهل تعمق و تأمل و تفکر نیستی . بیشتر روی ظواهر زندگی دور می زنی . و ... این نوع زندگی فرد را دچار تنوع طلبی های کاذب و دلزدگی های مخرب می کند . یعنی مثلاً امروز از وسیله ای خوشت میاد و اونو تهیه می کنی و دو روز بعد دلت را میرند و دیگر اون وسیله شادت نمی کند . این میشه دلزدگیهای مخرب .
اینکه خانمی می بینی و زود ذهنت میره طرف اینکه کاش این زن من بود و ... یعنی تنوع طلبی های کاذب .
همه اینها از سطحی نگری برمیخیزه و محتوایی به زندگی و گذر عمر و لحظات توجه نکردن . حتی تأثیر پذیریت از حرف دیگران . ریشه این سطحی نگریها هم احساس محوری ( غالب بودن کودک در شخصیت شما ) هست .
وقتی ما دچار این سطحی نگریها شویم مرتب در حال آسیب پذیری هستیم و سرگردان در زندگی می شویم و نسنجیده عمل خواهیم کرد و .... وقتی سن بالا بره افسردگی ها هست که سراغ ما میاد چون در سن بالا دیگر او هیجانات که آدم رو به دنبال خودش میکشه کمرنگ میشه و ... متوجه میشیم که از درون تهی هستیم .
میخواهی مشکلت رفع بشه و بعدها مشکلات روحی پیدا نکنی . درونت و روحت را غنا ببخش و محتوایی به زندگی نگاه کن .
ممنونم فرشته مهربون. واقعاً مهربونی ها !
چه طوری درون و روحم رو غنا بدم؟ من قبول دارم که طرز فکرم بچه گانه هست. اما نمی دونم چطور درستش کنم. تمام چیزایی که دوستان گفتند مقطعی روم تاثیر میذاره و شاید تا حتی یه روز اینقدر احساس خوشبختی می کنم که می خوام داد بکشم من چقدر خوشبختم که اینقدر خانم خوبی دارم که دوستان همدردی من ندیده اینقدر ازش تعریف می کنند و با وجود اینهمه مشکل که به قول دوستان دارم هنوز حاضره منو دوست داشته باشه و واسم از خود گذشتگی کنه.
باور کن بعضی وقتا اینجوری میشم. یهو اینقد حس خوشبختی بهم دست میده که همه دوستام حتی میگن چی شده چرا امروز اینجوری هستی ! ولی کافیه دوباره این مقایسه ها و فکر کردن رو سن و .... بیاد تو ذهنم. اصلاً سر درد میشم.
خودم دوست دارم که همیشه اون طوری باشم. طوری که درونم سرشار از خوشبختی باشه. ولی چه کنم که اون ناراحتی ها رو نمی تونم از بین ببرم . ناخودآگاه میاد تو ذهنم.
واسه همین هم تو ذهنم به جدایی فکر کردم. میگم چرا خانمم با کسی ازدواج نکنه که قدرشو بدونه و من هم با کسی ازدواج نکنم که حالا چند سال کوچکتر باشه و زیباتر، بعد دیگه از این فکرا نمیاد سراغم.
ولی خانمم که گاهی بحث جدایی رو مطرح می کنه حتی بعضاً دو ساعت قربون صدقش میرم حرفشو پس بگیره.
.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
آقا محسن كوچكتر ازاوني هستم كه نصيحتي بكنم ولي به اين بيت شعر عميق فكركن بچسب به زندگيت مواظب خودت وخانمت باش اين افكار منفي زندگيتو خودتو و خانمتو به ناكجا ميكشونه ها . :305:
// شكر نعمت ،نعمتت افزون كند ***** كفرنعمت از كفت بيرون كند //
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
لینکهای زیر را خوب و دقیق بخوان :
http://www.hamdardi.net/thread-14220.html
http://www.hamdardi.net/thread-19997.html
http://www.hamdardi.net/thread-20001-post-184543.html#pid184543
http://www.hamdardi.net/thread-20334.html
http://www.hamdardi.net/thread-21157.html
فعلاً اینها را بخوان تابعد .
.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#0000CD]آقا محسن !
شنیدی درد بی دردی را ؟
شما درد بی دردی گرفتی ، به قولی عامیانه خوشی زده زیر دلت .
برادر من کمی عمقی تر به زندگی نگاه کن ، از این سطحی نگریها اگر بیرون نیایی همیشه یه چیز کوچکی هست که ذهن شما را بیخودی درگیر کنه .
به نظر من همه انتقاد هایی که دوستان کردن برا شما وارده ...
شما با این حرف هایی که به نامزدتون زدین هنوز برجکتون رو نزده و اینطور باهاتون مهربون بوده برید خداتونو شکر کنین ... قدرشو بدون !!!!!
شما مصداق شخصی هستین که همیشه نیمه خالی لیوان رو دیده .... حتی اگه لیوان نیم سانتی متر از لبه کمتر باشه شما اون نیم سانت رو میبینین ! شما میبینین که دوستاتون با دختری که سه سال از خودشون کوچیکتره ازدواج کرده سریع به این نتیجه میرسین که از شما خوشبخت تر هستن ! مطمئنا از 0.0001 مشکلات و روحیات دوستون با خانمش آشنایی ندارین ! منم تو موقعیتی شبیه شبیه موقعیت شما قرار دارم با این تفاوت که زیبایی ظاهری چندانی نداره و 2.5 سال از من بزرگتره ! ولی بخاطر رفتار و طرز فکر و متانتش خیلی مد نظرم هست !
دقیقا با همین مشخصات خانم دیگه ای رو میشناسم که از لحاظ ظاهری زیبا هستن ولی نمیتونم یک ساعت هم تحملش کنم !!!
پس برو خداتو شکر کن همچین دختری پیش روت قرار داده! و قدرشو هم بدون !!!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
دوستان خیلی صحبت های قشنگی داشتن ....من کوچکتر از اونی هستم که بخوام به حرف اونا چیزی اضافه کنم اما اگه ناراحت نشین یه حرفی داشتم
برادر محترم لطفا یه مقدار مواظب چشماتون باشید و اینقدر به زن های دوستان و یا دخترها نگاه نکنید که فکر مقایسه به ذهنتان برسه
همسر شما هر اگه 20 نباشه و 19 باشه ایا اگه یه مرد دیگه که زنش 18 باشه حسرت نمره زن شما رو بخوره خوشتون میاد؟
قصد جسارت ندارم و فکر نکردم که شما خدای ناکرده چشمتون چاک نیس
اما لطفا یه مقدار از لحاظ دینی قوی تر بشین مشکل حل میشه:72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
با سلام
شما که اینقدر ایده آل فکر میکنید آیا خودتان ایدهآل هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطمئنا خانومتون هم هزار تا پسر خوش تیپتر و با کلاس تر و مهربون تر و تحصیل کرده تر و پول دارتر از شما می بینه
ولی هیچ وقت به خودش این اجازه رو نمی ده شما رو با اونا مقایسه کنه و هی بگه کاش ازدواج بهتری میکردم
اگه با یه دختر 20 ساله خوشگل و مانکن ازدواج میکردین ولی این خانم خرج قر و فرش بیشتر از درآمد شمامیشد بازم آرزو میکردین که داشته باشینش ؟؟؟ اون موقع دلتون واسه همسر قانعتون که با همه چیز شما ساخته نمیسوخت؟؟؟
انقدر ظاهر مهمه؟؟؟؟ اگه یکی خوشگل باشه اخلاق نداشته باشه شما فقط واسه اینکه به دوستاتون نشون بدین خانومتون خوشگله و یا اینکه به فامیل بگین که همسرتون چند سال ازتون کوچیکتره اون رفتار رو تحمل میکنید؟؟؟
یعنی آرامشی که از همسرتون میگیرین را میدین که فقط به بقیه بگین من چه عروسکی کنارم دارم
برادر من رک بهتون میگم
قدری منطقی باشن
خودتونم هزارتا عیب دارین و خانومنتون شما رو همین جوری که هستین پذیرفته غیر از اینه؟؟؟؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
مرسی از همهٔ دوستان.
یه نکته بگم. تنها مشکله ما فقط اختلافِ سنّ و ظاهر نیست. ایشون هم با اینکه من زیاد شوخی میکنم یاا اینکه مس ایشون مذهبی نیستم مشکل داران. ایشون شخصاً خیلی مقید هستن. خلاصه با افکارِ عقیدتی سیاسیه من یه کم مشکل دارند و تازه از دوستانم هم خوششون نمیاد. میگن دوستات هم مثل خودت هستن و میزنه مذهبی بودنشون کمه ! البته اینا در حد یه بحث. یه چیز دیگه هم هست که من میخوام برم خارج از کشور واسه ادامه تحصیل و احتمالا زندگی اما ایشون خیلی تمایل نداره.
راستی یه سالی، چرا همهٔ دوستان طوری حرف میزنن انگار هر دختری که خوشگل باش اخلاق دیگه نداره ! یاا اینکه یه دختر خوب نمیتونه خوشگل هم باشه !
خوب حالا برگردم به ماجرا. من تو این مدت واقعا سعی کردم با ایشون خیلی خوب صحبت کنم و همش امید بدم . اما کلا ناراحت بودن و میگفتن که دلم چرکین شدن نسبت به این ازدواج. گفتن بیا یه بار دیگه به همدیگه فرصتِ انتخاب بدیم. شما برو اونی که دوس داری انتخاب کن و من هم اونی که میخوام و فقط منو بخواد. چند روز سعی کردم با قربون صادق و این حرفا نازشو بکشم که نظرش عوض بشه اما عزم خواهش میکرد که قبول کنم. من هم بهش گفتم اگه واقعا اینجوری میخوای باش. البته بعضی وقتا اینقد ناراحت میشم که کاش از اول این مجراا نمیشد. یاا بعضی وقتا کلی دپ میشم چون به یاد خاطرات خوبی که باهم داشتیم میوفتم. یاا صفات خوبِ ایشون. البته بعضی وقتا هم شیطون میره تو جلدم که حالا اگه بهم هم خورد، چند سال صبر میکنی و بعد از طریقه خونواده با یه دخترِ فامیل که درست انتخابش کنی این دفعه دور از احساس، ازدواج میکنی. اینا همه در یه حلقه تکرار میشه. کلا فکرم مشغوله .
ایشون هم فعلا گفتن باهم ارتباط نداشته باشیم تا یه مدت بگذره و بعد واسه طلاق توافقی اقدام کنیم. البته این دفعه همش میگن که تو هم خیلی خوب و مهربون هستی اما ما به دارد هم نمیخوریم. اینم تازه چند بار گفتن که اشتباهِ ایشون هم بوده که زیاد ابراز علاقه کردن قابل عقد که باعث شده من جلو بیام.
واقعا اگه این دفعه بحثِ جدا شدن مطرح بشه ، احتمال زیاد انجام میشه. الان من میتونم صبر کنم تا ببینم چی اتفاق میافته. یا اینکه زنگ بزنم به خانمم و با حرفهای خوب نظرش رو برگردونم و دلگرمش کنم.
اگه صبر کنم احتمال داره خوب واقعا به جدائی کشیده بشه.
اگه زنگ بزنم و بتونم دلگرمش کنم و ازدواجِ ما تو ماه آینده انجام بشه، میترسم که نکنه دخترِ مردم بنده خدا رو بدبخت کنم. اون الان دختر و جدا شدنش راحت تره تاا اینکه احساسیش کنم که عروسی کنه و بدن بخواد جدا بشه. یعنی نمیدونم که چی پیش خواهد آامد. وقتی فکر میکنم به خاطراتمون فکر میکنم که خیلی دوسش دارم و اینقد لذت میبرم که وقتی یاد هم آغوشی و روابط محدودمون مثل بغل و بوسه و .. میوفتم. یاا اینکه ایشون چقد با گذشته. حتا من هنوز زیبایی ایشون رو قبول دارم. ولی خوب هنوز هم صادقانه تو دلم نسبت به سنّ یه جورائی تردید دارم. یعنی سادقن اگه بخوام بگم ته دلم بعضی وقتا حس میکنم که دلم میخواست خانمم چند سال عزم کوچیک تر بود و اون تردید که قابل عقد داشتم هنوز باهم هست. البته خودم بعضی وقتا حس میکنم اینا بیشتر بهونه هست. انگار دلم کلا با این وصلت نیست. و همش یه بهونه میاره که بگه این وصلت نباید میشد. شاید اثر همون تردیدهای باش که داشتم و اینکه موقع عقد ازدواجم از رو عشق و علاقه نبود و بیشتر رو اصرارِ خانمم بود.
میدونم دوستان همه منو سرزنش میکنند و میگن حققت، خودم هم خودم رو سرزنش میکنم. بیشتر واسه اینکه چرا قابل عقد که دیدم دلم روشن نیست با شک و تردید پایه سفره عقد نشستم. هر وقت به اینکه چطوری عقد انجام شد فکر میکنم انگار یه جور طلسم بود ! تاا هفته قبلش هیچ چی معلوم نبود و هم من و هم خانمم داشتیم فکر میکردیم. یهو خانمم اوکی داد و خانوادهها هم گفتن پس فردا عقد کنیم ! بعدش هم درگیره کارهای عقد شدیم و اصل قضیه کنار گذشته شد.
من میخوام یه توصیه بکنم به دوستانی که احتمالا این پیج رو میخونند و تردید دارن نسبت به انتخابشون. هیچ وقت از رو دلسوزی، ترحّم یا ... ازدواج نکنید. اگه تردید دارید و میبینید دلتون روشن نیست دیگه جلو نرید. یه کسی رو انتخاب کنید که واقعا انتخابش کرده باشید. شاید الان من اگه واقعا قابل عقد خانمم ابراز علاقه نمیکرد و خودم با اصرارِ خودم ازدواج میکردم الان مشکلی نبود. اما چون یادم میاد که تردید داشتم و این تردید هامو هم کسی جدی نگرفت، ناراحت میشم .
[quote=bloom]
با سلام
شما که اینقدر ایده آل فکر میکنید آیا خودتان ایدهآل هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطمئناً که ایدهال نیستم. کلی عیب دارم اما کلا شخصیت ایدهال گرا دارم.
من همهٔ اینا رو به خودم میگم و بیشترِ وقتا اوکی هستم. فقط بعضی وقتا تو دلم میگم کاش از اول درست ازدواج میکردم. احساس میکنم ملاکِ ظاهر و اختلافِ سنی بیش از حد واسعم مهم شده. حتا تحصیلات که یه ملاکِ مهم هست واسعم کم رنگ شده. گاهی میگم اگه تحصیل نکرده نباشه و زیبا و خوش اخلاق باش کافی بود. البته نمیخوام بگم خانمم زیبا نیست. نه، همونطور که بالا گفتم احساس میکنم بیشتر اینا یه بهونه هست و اثر همون تردیدهای اولیه هست
انقدر ظاهر مهمه؟؟؟؟ اگه یکی خوشگل باشه اخلاق نداشته باشه شما فقط واسه اینکه به دوستاتون نشون بدین خانومتون خوشگله و یا اینکه به فامیل بگین که همسرتون چند سال ازتون کوچیکتره اون رفتار رو تحمل میکنید؟؟؟
یعنی آرامشی که از همسرتون میگیرین را میدین که فقط به بقیه بگین من چه عروسکی کنارم دارم
اوایل فکر میکردم ظاهر واسعم مهم هست واسه حرف دیگران هست. اما کم کم فهمیدم نه خودم دوس دارم . تو این مدت هر وقت خانمم ظاهرش رو زیبا کرده بود کلی احساس میکردم دوسش دارم ولی وقتی شیک نبود انگار دلم زده میشد.
الان خیلی حرف مردم واسعم کم اهمیت تر شده نسبت به اون موقع ها، همین جدا شدن. خوب مطمئناً ملت کلی حرف خواهند زد ، میگم به درک. دیگه حرف مردم واسعم مهم نیست. جورایی دیگه به قضیه نگاه میکنم. بیشتر انگار واسه خودم مهمّه.
ضمنا من دوس ندارم ملت منو با یه عروسک ببینند. حتا اگه عروسک هم داشت باشم اونقدر غیرت دارم که بگم عروسک بودنش رو پنهان کنه. من عکس آاش رو دوس ندارم. اینکه بگن خانمش خوشگل نبود.
ضمنا همونطور که بالا گفتم چرا هر کی عروسک باشه نمیتونه دختر بساز و مهربون و خوش اخلاقی باشه؟!
تو این چند روز که خانمم گفت ارتباط با من نداشته باش ، من حتا تکلیف خودم با خودم روشن نیست.:302:
گاهی اونقدر حس میکنم خانمم خوب که میگم هر طور شده نمیذارم به هم بزنه. گاهی دلم روشنه و احساس میکنم دوسش دارم و به آینده با اون فکر میکنم. گاهی حتا به یه دختر زیبا که الان میشناسم فکر میکنم که اگه مثلا این زنم بود چی میشد و میبینم که نه بابا یه سری عیبها داره که خانم من نداره، بد میگم دیدی اینا به درد نمیخورن ! گاهی میگم حالا بذار اگه جدا هم شدیم چند سال دیگه از فامیل یه دختر میگیری، بد میگم چند سال جوونیم که تنهائی میگذار رو چی کار کنم؟ گاهی میگم بذار چند سال تنها باشم تا عقلم رشد کنه. اونطور که دوستان گفتن تو همدردی، معلومه من هنوز عقلم ناقصه و خوب رشد نکرده. گاهی میگم بدن پشیمون میشیا، دختر تحصیل کرده با این ویژگیهای اخلاقی کم پیدا میشه. هر وقت یادم میاد که من مثلا میگفتم من دوس دارم فلان لباس رو خونه بپوشی و اون چند روز بد میگفت رفتم خریدمش یاا اینکه وقتی راجع به مسائل جنسی صحبت میکردیم همه جوره میگفت تلاش میکنه که خلأای نباشه، داغون میشم. میگم کم پیش میاد یه دختر با تحصیلات بالا در این حد، اینقد مطیع باشه. حتا ایمیلِ فدایت شوم هم واسعش مینویسم ولی بعد پاکش میکنم. میگم بذار تصمیمی که گرفته رو دنبال کنه. میگم اگه این مساله قابل حل بود الان چندین ماه هست و باید قبلان حل میشد. پس معلومه واقعا این مساله قابل حل نیست. نمیدونم !:325:
فقط اینو میدونم که اگه صبر کنم و کاری نکنم، خانمم احتمالا واسه جدائی اقدام میکنه. چون خودش هم میگه انتخابش اشتباه بوده و میخواد یه بار دیگه جفتمون این فرصت رو داشت باشیم. :323:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
با سلام
من اصلا نگفتم که دخترهایی که خوشگل هستند اخلاق ندارند منظور من این بود که شاید خانم شما زیباییه معمولی داشته باشه ولی اخلاق زیباتری نسبت به بقیه داره و به قول خودتون خیلی آدم قانعیه و شما باهاش آرامش دارین
ولی برادر من
حالا که ایشون خودشم خداسته به این رابطه فکر کنه و خواسته یه مدت ارتباط نداشته باشین تا تصمیم بگیرین
تازمانی که از خودتون و احساستون مطمئن نشدید به خانومتون زنگ نزنید اگه واقعا فکر میکنید دوماه بعد از عروسی هم ممکنه با چدایی فکر کنید پس بهتره بزارید خانومتون همین الان راحتر با این موضوع کنار بیاد اینطوری هرودو ضربهی کمتری میخورید ولی اگه احساس کردید تو تصمیمتون محکم اید و دیگه تردید ندارید با ایشون تماس بگیرید و به ایشون بگید که چه مواردی برایتون مهمه و حتی در مورد ظاهرش زمانهایی که برایتون جدابیت داشته رو بیادش بیارید و سعی کنید قبل از شروع مجدد هم شما حرفاتون رو بزنید و هم ایشون خواسته هاشو بگه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
به وضوح وسواس حاد داری!
راه حلت سه مرحله داره:
1) با مراجهه به روانپزشک حاذق، متوجه بیماریت بشی و بپذیریش
2) شروع به درمان دارویی کنی
3) در مورد ازدواج فکر کنی (چه این خانم و چه هر خانم دیگه ای)
----
پ.ن. از بارز ترین خصوصیات بیماران وسواسی شک و تردید در تصمیم گیری ه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
من فقط ميخوام بگم يه زن بجز عشق و محبت و تحسين از طرف شوهرش هيچ چيز ديمه نميخواد
اكه دوسش داري اين حرفهاي دلسرد كننده نزنين
گناه داره اعتماد بنفسشو ازش نگيرين
زن= عشق و عاطفه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
منم با دوستمون موافقم!
شما (به گمونم) وسواس داری!
ببین، انسان سالم که اعتماد به نفس بالایی داره، مطمئن هستش که اگه صد بار دیگه متولد شه، بازم در همین نقطه ای که الآن هست قرار می گیره! یعنی چی؟ یعنی مطمئن دوباره همون تصمیماتی که قبلاً گرفته رو می گیره!
امکان داره یه مقداری که زمان بگذره متوجه بشه تصمیمش اشتباه بوده، اما این تصمیم تو زمان و شرایط خودش درست بوده!
بابا، کمتر خودت رو زیره سوال ببر پسر!
البته دست خودت نیست!
اما حتماً به مشاوره رجوع کن، زمان عروسی رو هم عقب بنداز و به خانومت بگو بیا یه مقدار به هم فرصت بدیم!
بعدش به قول بعضی ها، سره دوربین رو بچرخون طرف خودت، سعی کن عیب و ایرادای خودت رو برطرف کنی!
این یه بیماری روحی هستش که باید درمان بشه، اصلاً هم نترس، هزاران نفر با این بیماری دست به گریبان هستن، علائمشم یکی هست، به دکتر بگی، خودش متوجه می شه و کمکت می کنه!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
به نظر من شخصی که کسی رو دوست داشته باشه ظاهراونو زیبا میبینه
چه زشت چه زیبا
مسآله اصلی اون احساسیه که به خانومت داری
اگه به متن زیر توجه کنی منظور منو متوجه میشی.
زیبایی عشق نمیاره
بلکه عشق زیبایی میاره
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
مرسی از همهٔ دوستان.
شاید من مریض باشم از نظر وسواس، و حتما واسه درمانش اقدام میکنم:
اما یه سری چیزا این مدت دستم اومد که میخوام مطرح کنم.:
۱) بیشترِ آقایون ( شاید بهتر باش بگم بیشترِ آقایون که دورهٔ عقد از خانم دور هستند) بعد از عقد دچار یه فکر و حسی میشن که شاید انتخاب درستی نکرده باشم. و بعضا به گزینههای دیگهای که میشد بگیرن هم فکر میکنن. حتا از یکی از دوستانِ نزدیکم که اونم عقد کرد پارسال پرسیدم . اشتباهه من این بود که من اینا رو به خانم منتقل کردم واسه یه مدت ولی بعدش کلی عذر خواهی کردم و تمام سعیم رو کردم که حرفی نزنم. مخصوصاً من که از قبل از عقد تردید داشتم خوب این فکرها شدید تر به سراغم میاومد.
۲) خانم من تحت تاثیر احساسات چون اولین پسری بودم که باهاش ارتباط برقرار کرد به من علاقه شدید پیدا کرده بود و بدون اینکه تردیدهای که من بهش بارها گفتم که دلم روشن نیست رو نادیده گرفت. الان به قول خودش اون علاقه از بین رفته. فکر میکنه چی شده بوده که اون موقع اشتباه کرده بوده.
اینو واسه این گفتم که واسه دوستانی که میخونن درسی باشه. دوستیهای قابل ازدواج کلا درست نیست. مخصوصاً واسه دختر. ارتباطی که ما قابل عقد داشتیم خیلی رسمی و کم بود اما همون باعث شد که یه ازدواجِ اشتباه انجام بشه.
۳) تو این تالار همه جاا میبینی که میگن زیبائی مهم نیست . درون مهمّه . شاید این واسه خانمها درست باشه. اما واسه آقایون نیست. واقعا آقایون به ظاهر اهمیت میدان. حتا به نظر من ملاکِ اول آقایون ظاهره، هر چند بگن ملاک اول نیست.
من و خانم، واسه یه مدت باهم ارتباط رو قطع کردیم. واقعا واسه من که سخت بود. هنوز هم سر درد هستم بیشتره وقتا. بده چند وقت باهم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اصلا ما درست انتخاب نکردیم. نه ملاکهای ایشون تو من هست و نه اون چیزای که الان واسه من مهم شده تو ایشون هست. یه سری تفاهمها داریم اما خانمِ من دلش میخواد دوباره حق انتخاب داشت باشه.
البته اینجا هم یه تجربهٔ دیگه پیدا کردم. دوران عقد نباید طولانی باشه مخصوصاً وقتی دور هستید. شاید یکی از اشکالهای ما هم همین بود. به نظر من ملاکهای ازدواجِ یه فرد در حال تغییر هست و انسان باید به یک سنی برسه که بفهمه الان ملاک هاش ثابت شده.
من وقتی مقالههای سایت رو میخونم، یکی از دلایل اصلی مشکلات رو ازدواج یا عاشق شدن تو سنِّ کم میبینم. من وقتی ماجارای بعضی از دوستانِ جوون تر رو میخونم، یاد گذشته میافتم و میگمای وای ، من هم از همین فکر میکردم. آدم چقد عوض میشه !
ببخشید طولانی شد.
واسه دوستانی که پیگیر قضیه من هستند : فعلا قضیه مسکوت هست. الان چندیم ماه که خانمم اظهارِ پشیمونی میکنه. نه واسه اون حرفاها . واسه مشکلهای که به نظرش مهم هستند و قبلان بهش توجه نکرده. مثل همین مساله که من میخوام واسه ادامه تحصیل برم خارج. یآا تعرض فکرم و چیزای دیگه.
فعلا ایشون اصرار دارن به جدا شدن. من یه وقتای قبول میکنم ولی بده چند ساعت نمیتونم تحمل کنم و میگم نه من قبول نمیکنم.
احساس میکنم یه قسمت رو باید بازتر کنم : وقتی گفتم ازدواج تو سن کم مشکل زا هست، واسه پسرا و دخترا فرق داره. دخترا زود تر به آمادگی واسه ازدواج میرسن تا پسرا. اینو میشه از رو مقالههای تو سایت فهمید.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
خب به خانمت بگو که برات تو خونه خشگل کنه همون جور که دوست داری اینجوری همیشه با ذوق و شوق میای خونه تا خانمتو ببینی
فکر کنم دوست داری خانمت آرایش میکرد
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arch_girl87
خب به خانمت بگو که برات تو خونه خشگل کنه همون جور که دوست داری اینجوری همیشه با ذوق و شوق میای خونه تا خانمتو ببینی
فکر کنم دوست داری خانمت آرایش میکرد
اگه بخوام قلبا به این سوال پاسخ بدم خوب من ذاتاً دوس دارم خانم چند سال عزم کوچک تر باشه. شاید غلط باش این تفکّر اما حس میکنم خیلی بیشتر جذبِ یه دخترِ ۲۰ سال میشم تا ۲۵ ساله. اصلا از اول هم من قصدم ازدواج نبود اما خانم اینقدر علاقه نشون داد که من هم احساسی شدم...
اصلا خیلی من به زیبائی حساس نیستم. ایشون به نظر من زیباست. البته همونطور که گفتم الان دیگه مشکل اینا نیست. قابل عقد خانمِ من خیلی اختلافهای که با من داشت رو نادیده گرفت اما الان اونا رو داره میبینه. من دیگه الان دلم به جدائی نیست چون دیگه انرژی واسه یه ازدواجِ دیگه رو ندارم. اما خانم میگه ما هنوز وقت داریم و بیا یه بار دیگه انتخاب کنیم.
شاید دوستانِ همدردی از من دلخور باشند که با وجود این همه صحبت چرا باز داره به جدایی میکشه. باور کنید من طرفِ خودم رو اصلاح کردم. فقط همون اوایل بود که اون فکر هام رو بهش میگفتم. تازه واسه همون گفتنها ، کلی آبروم رفت. چون خانم به همه گفت که من چی بهش میگفتم.
من از جدائی میترسم اما از جدائی بعد از عروسی بیشتر میترسم. خانمِ من خیلی خوب بود اما وقتی نگاه میکنم اکثر خانمها خوبن. تو همین تالار، وقتی بعضی تاپیکها رو میخونم میگم وای چه شوهر سنگدلی ! آدم به گریه میافته. اما خانم هنوز دنبال این هست که با محبت قضیه رو درست کنه. خانمِ من با وجود اون همه خوبی که از من دید (فقط همین عیب رو داشتم که اوایل مقایسه میکردمش ) بعدن که کلی ازش عذر خواهی کرده بودم و همه چی داشت فراموش میشد، با یه دعوا همه چی رو به خانوادهها گفت. تازه من همون موقع هم واسه هر دفعه که دلخور میشد شاید ۳ ساعت ازش دلجوئی میکردم. اینجا تو تاپیکها میخوندم که شوهرها بعد ازدواج پول نمیدان ، من همون اول روز بدِ عقد، بیشتر از ۱ میلیون ریختم حسابش. کادو واسعش لپتاپ گرفتم . واسه هدیه تولدش چقد وقت گذاشتم. خوب شاید اون ویژگیِ بد رو داشتم که تو دلم مقایسه میکردم و حالا اوایل هم گفتم بهش فکر هام رو، اما به نظر شما نمیتونست این یه عیب رو تحمل کنه؟ من نمیخوام از خودم تعریف کنم اما گفتم شاید بد نباشه از خودم هم یه مقدار بگم. روزی شاید ۳ ساعت فقط بهش تلفن میکردم. تو اون ۳ ساعت کلی قربون صدقش میرفتم ولی خوب چه کنم که زبون یه چند تا حرفِ نه مربوط رو هم میزد دیگه. و خدا شاهد که چقد بهش میگفتم غلط کردم و عذر خواهی میکردم. خیلی وقتا واسه اینکه منو ببخشه، گریه میکردم که باور کنه پشیمونم.
من واقعا یه زمانی فکر میکردم خانمم خیلی خیلی دختر خوبیه و هیچ زنی تو دنیا اینجوری نیست از نظر اخلاق. اما وقتی تاپیکهای سایت رو میخونم میبینم که نه، خیلی از خانمها خوبن.دقیقا همین تفکّر، جدائی رو واسه من قابل تحمل میکنه. به این امید که خوب زیاد هست و ایشالا خدا یکی دیگه رو نصیبم میکنه.
یه نصیحت (اگه قابل باشم) به دوستانِ جوون تر : تصمیم به ازدواج تو سنِّ کم واسه آقایون درست نیست. صبر کنید تا به یه سنی برسید که ملاکهای ازدواجتون عوض ناشعه و ثابت بمونه. اگه یه زمانی هم تصمیم به ازدواج دارید تردیدهاتون رو جدی بگیرید. من قابل عقد به خواهرم گفتم که من نسبت به ظاهر خانم تردید دارم. هم چین به دلم نمیچسبه. ایشون گفتن آدی میشه. به یکی دیگه گفتم گفت زن و مرد باید مثل هم باشند خوب. مس خودته دیگه !!
حتما درست مشاوره کنید. ازدواجی که توش دلتون قرص و محکم نیست رو انجام ندید.
فکر نکنید که من با هیچ کی غیر این دختر نمیتونم زندگی کنم و ..... این حرفا زود گذر هست.
خلاصه وقتی ازدواج کنید که دلتون قرص و محکم هست و خوب مشاوره و فکر کرده باشید.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
محسن1986 گرامی،
ببخشید من می خوام یه مقدار رک حرفم رو بزنم،
به جونه خودم حالم داره به هم می خوره از این حرفای تکراری که اینجا می نویسین، اگه تمام این پست های شما تو این دو تا تاپیک رو جمع کنی و یه فاکتور بگیری، 4 تا پست بیشتر نمی شه! یعنی یکی می خوام بزنم تو سره خودم!
شما به طور میانگین، ماهی یه بار اومدین تو همدردی و این حرفا رو تکرار کردین، با این حال من حالم به هم خورده، تصوره این که شما روزی صد بار اینا رو برای خودتون تکرار می کنین، واقعاً تهو آوره!
تو رو خدا این بلا رو سره خودت نیار!
تو رو خدا به خودت و زندگیت و خانومت رحم کن! به خدا گناه دارین، چرا خودتون رو داغون می کنین!
بیا تمرین کن، صورت مسئله رو بنویس، یه راه حل پیدا کن، بعدش که راه حل پیدا شد، دیگه به این موضوع فک نکن، بگو من که تصمیمم رو گرفتم، برا چی از اول یه مسئله رو بازنگری کنم!
دو سال از عمرت رفت و تو هنوز تو فکره اینی که انتخابت درست بوده یا نه!
سعی کن لذت ببری از زندگیت! دوران عقد بهترین دوران زندگی هستش! چرا این جوری می کنی آخه!
ببخشیدا، من خیلی سعی می کنم که تاپیک شما رو نخونم، اما هی نمی شه! نیس از اولش بودم، این فوضولی نمی ذاره که یه دم آسایش داشته باشیم!
بیچاره اون دختره معصوم که مثه ذره تو هوا معلق نگهش داشتی، خدا بهش صبر بده!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
محسن1986 گرامی،
ببخشید من می خوام یه مقدار رک حرفم رو بزنم،
به جونه خودم حالم داره به هم می خوره از این حرفای تکراری که اینجا می نویسین، اگه تمام این پست های شما تو این دو تا تاپیک رو جمع کنی و یه فاکتور بگیری، 4 تا پست بیشتر نمی شه! یعنی یکی می خوام بزنم تو سره خودم!
شما به طور میانگین، ماهی یه بار اومدین تو همدردی و این حرفا رو تکرار کردین، با این حال من حالم به هم خورده، تصوره این که شما روزی صد بار اینا رو برای خودتون تکرار می کنین، واقعاً تهو آوره!
تو رو خدا این بلا رو سره خودت نیار!
تو رو خدا به خودت و زندگیت و خانومت رحم کن! به خدا گناه دارین، چرا خودتون رو داغون می کنین!
بیا تمرین کن، صورت مسئله رو بنویس، یه راه حل پیدا کن، بعدش که راه حل پیدا شد، دیگه به این موضوع فک نکن، بگو من که تصمیمم رو گرفتم، برا چی از اول یه مسئله رو بازنگری کنم!
دو سال از عمرت رفت و تو هنوز تو فکره اینی که انتخابت درست بوده یا نه!
سعی کن لذت ببری از زندگیت! دوران عقد بهترین دوران زندگی هستش! چرا این جوری می کنی آخه!
ببخشیدا، من خیلی سعی می کنم که تاپیک شما رو نخونم، اما هی نمی شه! نیس از اولش بودم، این فوضولی نمی ذاره که یه دم آسایش داشته باشیم!
بیچاره اون دختره معصوم که مثه ذره تو هوا معلق نگهش داشتی، خدا بهش صبر بده!
مرسی از روک بودنت !
اشکالِ شما هم اینه که هر چی من میگم متوجّه نمیشید ! من که چند بار گفتم این حرفا واسه همدردی هست. من اصلا از این حرفا به خانم نمیزنم. ! فقط مال اون اوایل بود. حالا شما هی بگو خدا به خانم صبر بده !!!
ضمنا من ماهی یه بار نمیام همدردی. من هر روز ۱-۲ ساعت تو همدردی هستم و همهٔ تاپیکهای که واسعم جالب میاد رو دنبال میکنم.
الان هم داریم جدا میشیم. هفتهٔ دیگه اقدامِ قانونی واسه جدائی انجام میشه. اصلا هم دلیل جدائیِ ما اون حرفا نیست. اون حرفا همون اوایل زده شد و تموم شد. شاید تو ذهن من بود ولی بین ما نبود. خانمم واسه یه سری اختلافهای اساسی که بین ما بود و وقت عقد با وجودی که اونا رو مطرح کرده بودم اما جدی گرفته نشده بود داره جدا میشه. یکیش اینه که من میخوام واسه ادامه تحصیل برم خارج از کشور و همونجا هم زندگی کنم. ایشون الان میگن نمیتونن از ایران برن. البته این یه دلیل هست.
البته من هم مخالف هستم اما ایشون اصرار به جدائی دارند. و با نظر خانوادهها تصمیم به جدائی گرفته شده.
حرفایی که من تو ۲ تا پستِ آخر زدم بیشتر از رو دلسوزی بود. خواسّتّم یه تجربه که خودم کسب کردم رو بنویسم. شاید به قول خواهر خانمم اگه عشق واقعی بین شما بود ، شما هر چند که اول هم گفتی میخوای بری خارج، اما واسه خانومت منصرف میشدی. یآا اختلافهای دیگه رو ۲ طرف حل میکردیم. اما ازدواجی که بر اساس احساسات انجام بشه، زود اختلافها خودش رو نشون میده.
ضمنا الان این خانم هست که من رو مس ذره تو هوا معلق نگاه داشته ! ایشون الان ۶ ماهه که میگه میخوام جدا شم. حتا یه بار تا مرز جدائی هم رفت اما ایشون لحظهٔ آخر گفت دلم نمیاد. چند روز بعد دوباره گفت با همه چی هم اگه کنار بیام نمیتونم با خارج کنار بیام و از من خواهش کرد که دوباره اجازه بدم که جدا بشیم. بعد کلی مامانش از من خواهش کرد. من اصلا اجازه نمیدادم. تاا اینکه خودم به این نتیجه رسیدم که جدائی شاید بهتر باشه.
تو این ۶ ماه وقتی عصبی میشد از فکر کردن به جدائی، بهم زنگ میزد و اینقد با من بد حرف زد و منو زیر بار فحش کرد اما من حتا یه دفعه حتی یه دفعه هم صدام رو روش بلند نکردم. همش میگفتم هر چی تو میگی درسته. بارها خودم بهش زنگ میزدم و میگفتم اگه عصبی هستی، به من فحش بده تاا خالی شی. هر چی دلت میخواد بگو.
به هر حال فقط چند روز به طلاق توافقیِ ما مونده و تنها کسی که هنوز مخالفت میکنه من هستم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
من نگفتم واسه خانومتون می گید، گفتم برا خودتون تکرار می کنید!
اگه براش می گفتی که عمراً دو دقیقه هم می موند،
فقط یه خواهش ازت دارم،
خواهش می کنم هر تصمیمی گرفتی و انجامش دادی، دوباره پشیمون نشی و بیای اینجا بگی اشتباه کردم و فلان و بهمان و بیسار!
الآن با علم کامل و احاطه به موضوع و در نظر گرفتن تمام شرایط یه تصمیم بگیر و مطمئن باش تصمیمت درسته و با گذشت زمان، بر نگرد عقب و بگو تصمیمم اشتباه بوده!
یه خورده به خودت احترام بذار و برای تصمیم های خودت ارزش قائل باش.
من برات دعا می کنم،
ایشالا که هر چی به صلاحت باشه، اتفاق بیوفته!:72::72::72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام اقا محسن
99بار اين افت هاي احتمالي مشاوره رو خوندم و زبونمو گاز گرفتم اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم
برادر من خشت اولو كج گذاشتي و زدي اون دخترو درب و داغون كردي حالا ميگي اصلا زيباست!اصلا خوبه!اصلا...
اين تالارو واسه اين نزاشتن كه شما بياي و بگي ا ا ا دختر خوب زياده و من نميدونستم
معلومه كه زياده يكي از هموناش گير تو افتاد
همين دخترايي كه ميان و از درددلشون مينويسن خانم تو اگه جزوشون بود جي ميگفتي:162:
بزنن از تالار بيرونم بكنن اما اگه نگم ميميرم
شما لياقتت دختر خوب نيست,مثل اين خانم ميپره تو گلوت,يكي بايد باشه صبح وشبتو يكي كنه تا بفهمي زندگي يعني جي
شما صد بار ديگه هم ازدواج كني وضعت همينه جون تكليفت با خودت معلوم نيست و دمدمي مزاجي[/b][/font]
اخييييييييييييييييييييييي ش راحت شدم
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yalda7
سلام اقا محسن
99بار اين افت هاي احتمالي مشاوره رو خوندم و زبونمو گاز گرفتم اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم
برادر من خشت اولو كج گذاشتي و زدي اون دخترو درب و داغون كردي حالا ميگي اصلا زيباست!اصلا خوبه!اصلا...
اين تالارو واسه اين نزاشتن كه شما بياي و بگي ا ا ا دختر خوب زياده و من نميدونستم
معلومه كه زياده يكي از هموناش گير تو افتاد
همين دخترايي كه ميان و از درددلشون مينويسن خانم تو اگه جزوشون بود جي ميگفتي:162:
بزنن از تالار بيرونم بكنن اما اگه نگم ميميرم
شما لياقتت دختر خوب نيست,مثل اين خانم ميپره تو گلوت,يكي بايد باشه صبح وشبتو يكي كنه تا بفهمي زندگي يعني جي
شما صد بار ديگه هم ازدواج كني وضعت همينه جون تكليفت با خودت معلوم نيست و دمدمي مزاجي[/b][/font]
اخييييييييييييييييييييييي ش راحت شدم
مرسی از حرفات.
من اصلا ناراحت که نشدم هیچ خوشحال هم شدم که وقت گذاشتی و واسم نظرت رو نوشتی.
من نمیدونم چرا شما فکر میکنید من دمدمی مزاجم ! من حرفایی که اون اوایل به خانم زدم حرفایی بود که قابل عقد هم بهش زدم! وقتی بهش میگفتم که مگه قابل عقد همینا رو نمیشنیدی، میگه آخه اون موقع زنت نبودام و فکر میکردم شوخیه !
قبول، من اوایل درست حرف نزدم . اما یکی نیست بگه که خوب تقصیر طرف هم بود. من قابل عقد بارها بهش گفتم که من راجع به سنّ تردید دارم و اون میگفت که مشاور کرده و مشاور گفت مهم نیست اینقد اختلاف. بارها میگفتم بهش که زیبائی تو به دلم نمیشینه. شاید چند ماه قابل عقد خیلی وقتا عمدی، اونو مقایسه میکردم که متوجّه بشه. اما اون همش میگفت من دلم گیره و نمیتونم از تو جدا بشم. حتا من ۲-۳ هفته قابل عقد گفتم بهم بزنم که گفت نفرین میکنمت !
من اونو واسه نجابت و مهربونیش خواستمش و توکّل به خدا کردم و هنوز هم واسه همون دلایل دلم راضی به جدائی نیست اما خانمم حالا که میخواد بهم بزنه و این همه اصرار به جدائی داره، میگم آخه چرا تو اون موقع این همه علاقه داشتی، میگه آخه خیلی ظاهراً شبیه برادرم بودی ! آخه این چه دلیلیه ! یا میگه چهرهات مظلوم بود. خودم هم گیج میشم که آخه این چه دلیلی بوده !
وقتی میگم که مگه من از اول نگفتم که میخوام برم خارج، میگه آخه فکر میکردم بعد ازدواج میتونم منصرفت کنم، یا اینکه وقتی میگم مگه من از اول نگفتم یا نمیدونستی که من میزان مذهبی بودنم زیاد نیست، میگه خوب فکر میکردم میتونم بعد ازدواج شما رو تغییر بدم ! آخه چرا ایشون اصلا تقصیری نداره و من همش باید مقصّر باشم؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
شما اومدي اينجا و ما داريم نظرمونو راجع به حرفات ميكيم.ميشه به يه سوال جواب بدين
الان دركيري اصلي شما چيه؟
يعني مشكلت چيه؟
ميخواي يكي بهت بكه جدا شو يا نشو؟؟؟؟
يا دنبال مقصري؟؟؟؟
الان شرايطت واسه خارج رفتن جوره؟؟؟
مشكل اصلي چيه؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yalda7
شما اومدي اينجا و ما داريم نظرمونو راجع به حرفات ميكيم.ميشه به يه سوال جواب بدين
الان دركيري اصلي شما چيه؟
يعني مشكلت چيه؟
ميخواي يكي بهت بكه جدا شو يا نشو؟؟؟؟
يا دنبال مقصري؟؟؟؟
الان شرايطت واسه خارج رفتن جوره؟؟؟
مشكل اصلي چيه؟
من که تشکر کردم .
نه، من فقط گفتم یه پست بکنم که کسانی که زحمت کشیدن و پیگیر هستند تاپیکِ من رو ، بدونن الان در چه وضعیتی هستم.
نه دنبال مقصّر نیستم. البته خودم رو مقصّر اصلی میدونم. مهمترین تقصیر من هم اینه که وقتی دیدم دلم به این وصلت نیست، جدی نگرفتم و جلو رفتم. کاری ندارم که الان دلیل جدا شدن یه چیز دیگه هست اما شاید اگه من واقعا دلم به این وصلت بود بیشتر تلاش میکردم که حفظش کنم.
نه نمیخوام کسی بهم بگه جدا شو یا نشو. چون دست من نیست دیگه.
آره! دقیقا دعوای اصلی ما هم از اونجا شروع شد که گفتم واسه خارج رفتنِ خانم اقدام کنیم و هفتهٔ قابل رفتن عروسی کنیم. ایشون گفتن نه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
آقا محسن به خاطر اینکه گفتید می بینید چقدر خانم خوب زیادن و دلیلتون این بود که تواین سایت دیدید می خوام بگم اشتباه می کنید. می دونید چرا؟ چون اولا دیدن اشتباهات خود ادم سختتر از دیدن اشتباهات طرف مقابله
دوما هیچ کس بد خودش رو نمیاد بگه . این نوشته ها و تاپیکها ظاهر قضیه است که از طرف یک طرف رابطه مطرح میشه.
می خواهم بگم که در مسائل دیگه زندگیتون هم سعی کنید ظاهر قضایا رو به تنهایی نبینید.
راستی من هم میدونم که همسرتون اشتباه کرد که در اول ازدواجتون معیارهاشو نادیده گرفت. اما می خواهم بگم شما چی؟ ایا همسرتون اسلحه گذاشته بود پشت سرتون که جواب بله بدید؟ اونموقع می تونستید مثل یک مرد با قاطعیت کامل خودتون تصمیم بگیرید.
اون موقع همسرتون تصمیم خودش رو گرفته بوده و می خواسته به هر قیمتی عملی کنه. چرا شما که این اختلاف ها رو میدید تصمیم قطعی نگرفتید و عملیش نکردید؟ ببخشید که سرزنشتون کردم. فقط به عنوان یک خواهر دوست داشتم از این مساله به طور همه جانبه درس های لازم رو بگیرید. از تجربه ای که گرون براتون تمام شد .
من به شخصه از اینکه تجربتون رو در اختیار دیگران قرار دادید ممنونم و امیدوارم اتفاقی که واقعا به صلاحتونه براتون بیافته.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
راستی من هم میدونم که همسرتون اشتباه کرد که در اول ازدواجتون معیارهاشو نادیده گرفت. اما می خواهم بگم شما چی؟ ایا همسرتون اسلحه گذاشته بود پشت سرتون که جواب بله بدید؟ اونموقع می تونستید مثل یک مرد با قاطعیت کامل خودتون تصمیم بگیرید.
اون موقع همسرتون تصمیم خودش رو گرفته بوده و می خواسته به هر قیمتی عملی کنه. چرا شما که این اختلاف ها رو میدید تصمیم قطعی نگرفتید و عملیش نکردید؟ ببخشید که سرزنشتون کردم. فقط به عنوان یک خواهر دوست داشتم از این مساله به طور همه جانبه درس های لازم رو بگیرید. از تجربه ای که گرون براتون تمام شد .
من به شخصه از اینکه تجربتون رو در اختیار دیگران قرار دادید ممنونم و امیدوارم اتفاقی که واقعا به صلاحتونه براتون بیافته.
من که اعتراف کردم که !:
البته خودم رو مقصّر اصلی میدونم. مهمترین تقصیر من هم اینه که وقتی دیدم دلم به این وصلت نیست، جدی نگرفتم و جلو رفتم. کاری ندارم که الان دلیل جدا شدن یه چیز دیگه هست اما شاید اگه من واقعا دلم به این وصلت بود بیشتر تلاش میکردم که حفظش کنم.
راجب به خوب بودن :
راستش من اینا رو واسه دلداری خودم میگم. میخوام ناراحتی جدائی رو واسه خودم تسکین بدم. میگم پسر تو که هنوز ۲۵ سالته. وقت هست. دخترِ خوب هم هست. خدا بزرگه.
ولی دل آدم یه جوریه. وقتی یاد خاطرات گذشته میافته همش میگیره. اون موقعها که دل خودم جدائی میخواست واسعم سخت نبود اما وقتی که تصمیم به ادامه گرفتم و از طرف مقابلم جدایی مطرح شد سخت شد واسم.
خیلی وقتا میگم کاش زمان به عقب بر میگشت تا آدم میتونست بعضی اشتباهتشو جبران کنه. اما حیف.
یه مطلب دیگه هم تو این مدت که تو تالار بودم یاد گرفتم : انسان تا یه اشتباه رو خودش تجربه نکنه آدم نمیشه !
وقت ندارم اما دلم نمیاد و میخوام یه داستانی رو تعریف کنم که جالب بود:
یه روز یه بنده خدائی رفت به یه کارونسرا دید چند نفر عدم اونجا هستند و شب ها،های های گریه میکنند. دید که اونورِ کارونسرا یه باقی هست و خاصت بره اونجا. این چند تاا عدم جلوشو گرفتن و کلی بهش گفتند نرو نرو پشیمون میشی. ولی اون رفت ! وقتی رفت تو باغ لبه یه نهر آب نشست و یهو یه عقاب اومد بلندش کرد و برد یه جای انداخت که انگار بهشت بود. ملت اومدن و پادشاهشون شد و با ملکه ازدواج کرد. حتا از ملکه بچه دار هم شد و خیلی خوشبخت شده بود. ملکه همه جای قصر رو بهش نشون داده بود و گفت بود که همه جاا میتونی بری الا یه اتاق. هیچ وقت وارد اون اتاق نشی. اما چه کند انسان که حرف گوش نمیکنه ! آخر این یه روز رفت درِ اتاق رو باز کرد و دوباره یه عقاب اومد و برگردوندش سر جای اول ! اینم به جامعه اون چند تاا اضافه شد ! دلیل گریه اونا هم این بود که اونا هم دقیقا همین مسیر رو رفته بودن و همین حرف گوش نکردن رو تجربه کرده بودن و حسرت میخوردن و افسوس !
انسان همینه. اصلا حاضرت آدم میتونست اون همه میوه بخوره ولی راست رفت همونی رو خورد که خدا گفت نخور.
نمیخوام اشتباه هامو توجیه کنم. اما میخوام بگم که تا انسان تجربه نکنه یاد نمیگیره ! واسه همینه که واسه ما مهندسها میگن تجربه خیلی بهتر از تحصیلات دانشگهیه !
سرت رو درد آوردم. واسعم دعا کن. مرسی