دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
عاشقانه شروع کردیم زندگیمون رو. به زور خانواده هامون قبول کردند با هم ازدواج کنیم یعنی خانواده من بیشتر سختگیری می کرد.
دوران نامزدی نداشتیم سر دوماه عروسی کردیم و سر یک هفته هم بچه دار شدیم. الان دو بچه دارم دختر 11 ساله و پسر 6 ساله.
شوهرم فردی مذهبی بود و من کلی خوشحال از اینکه شوهرم مذهبی هست چون خانواده خودم خیلی معتقد نبودند. اون موقع ها زیاد با خانواده ام رفت و امد نمی کرد چون می گفت حجاب رو رعایت نمی کنند.
اما الان یکسالی میشه که همه چیز عوض شده. بی اعتقاد شده حتی به نماز. به فال و فال گیری روی اورده
دو سال پیش موقعیت کاری بالاتری توی شهر خودمون براش پیش اومد و یک سال اول خوب بود اگه دیر می اومد می گفتم داره کار می کنه اما یواش یواش غرور خودش و اطرافیانی که خواستن خرابش کنن کار خودش رو کرد و شد یه ادم دیگه
تا ساعت 2 شب با دوستاش بیرونه ، سیگار می کشه
اوضاع وقتی بدتر شد که توی محل کارش به طور اتفاقی با خانمی که همسن مادرشوهرم هست و با پدرشوهر مرحومم دوست بوده اشنا میشه و خانمه هم چون خیلی ثروتمند هست تونسته اون رو توی مشت خودش بگیره. خانمه با اینکه ازدواج کرده ظاهرا با شوهرش مشکل داره اما به خاطر مسائل مالی هم شده از شوهرش جدا نمی شه هر روز با شوهرم تماس داره اون هم میدونه شوهرم از نظر مالی تو مضیقه هست خیلی کمکش می کنه و یکجورهایی وابسته اش کرده به پولش.
جدیدا یک حرفهایی می زنه که شک ندارم صحبتهای اون خانم هست چون من با اون خانم ارتباط دارم و رفت و امد می کنیم. وقتی بهش می گم این حرفهای تو نیست عصبانی میشه و میگه دروغ میگی. ن
می تونه عیبی ازم بگیره میگرده دنبال عیبهای کوچیک که تا حالا هیچ وقت نمی گفت و معلومه اون زنه میگه
مثلا میگه به بچه هات نمی رسی در حالی که داماد شوهرم به به خواهرشوهرم میگه بچه داری رو از زن داداشت یاد بگیر ت.
یا دیشب برگشته وسط دعوا به من گفت تو املی دهاتی هستی هیچ وقت این حرف رو نزده بود تا همین چند وقت پیش لباس هاش رو من براش می خریدم من می گفتم چی رو با چی بپوشه قبل از اینکه من بیام خونش لباس بلد نبود بپوشه انقدر خوش لباس می گشت که همیشه همکارهاش بهش می گفتند و اون هم با افتخار می گفت که همسرم انتخاب می کنه اما الان...
نمی گم من وسط دعوا چیزی نمی گم می گم مثلا بی شعور ، بهش هم می گم اگه تو این فحش ها رو بدی من ناراحت نمی شم اما...
با همون خانم رفت و امد که داره خواهرهاش بدون هیچ حجابی پیشش هستن و اون هم اصلا ناراحت نمی شه
قبلا می گفت نمی بخشمت اگه پیش فالگیر بری اما الان کارش شده این که هی بره فال بگیره
تو خونه باشه یکسره می خوابه اما بیرون باشه تا دو شب هم بیرون هست اهمیتی نداره که ما تو خونه تنها هستیم
روابط جنسی هم که اصلا نداریم
دیشب بعد از دعوای سختی که کردیم از خدا خواستم یا من رو بکشه یا شوهرم رو، فکر می کنم این اخرین راهکار باشه
تورو خدا کمکم کنید اصلا راه نجاتی هست یا نه؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
سلام دوست عزیز
به همدردی خوش اومدی.
عنوات تاپیکت نامفهومه.یا عوضش کنید یا بگین براتون یه عنوان دیگه بذارن.مثلا : به دنبال راه حل برای حل مشکلات زندگیم هستم یا هرچیز دیگه ای که خودتون صلاح میدونید.فقط گویا و واضح باشه
یه خلاصه از حرفاتون:
1.الان همسرتون با یه خانوم دیگه در ارتباطه
2.از لحاظ مالی در فشاره
3.اهمیتش به شما و زندگی کم شده
4.دنبال فال و ...اینجور چیزاست
اول از همه به اخرین خط متنتون جواب میدم.
بله معلومه که هست.مگه میشه نباشه.به قول معروف تنها مرگه که راه حل نداره
قبل از هرچیزی به داشته هاتون توجه کنید و قدرشون رو بدونید.
تن سالم و دو فرزند سالم.اینها کم نعمتهایی نیست و خیلیها در نداشتن این چیزها میسوزن.
شما باید بدونید یک مادر هستید و مقاومت و صبر و تحملتون در حل این مشکل فوق العاده تاثیر گذاره.
چرا که اگر شما خسته بشید و پا پس بکشید اولین ضربه رو فرزندانتون میخورن.
میدونم به این راحتی نمیشه گفت صبور باش و ....اما باید مقاوم باشید.چون با ایجاد ضعف در شما کارها خیلی پیچیده تر از این میشه.
برای حل شدن مشکلاتتون چند تا راه به ذهنم میرسه.که علاوه بر راهکارها و نصایح مفیدی که دوستان انشالله میان و میدن مطمئنا موثره
یکی از این راه ها خوندن سوره مزمل به مدت 40 روزه.
و راه بعدی خواندن نماز غفیله
دوست عزیز این دو تا کار معجزه میکنه.این از نظر معنوی
گفتید اون خانوم خودش شوهر داره.پس نگران این نباشید که همسرتون باهاش باشه.چون غیر ممکنه و این هم یه برگ برنده دست شماست.(با توجه به اینکه گفتید مذهبی بوده و بالاخره ریشه هایی از مذهب حتما در ایشون هنوز هست)
قبل از این ماجراها رابطه شما با همسرتون چطور بود؟از ارتباطاتتون ایشون راضی بودن؟تنوع داشتین؟
سطح توقعات شما از لحاظ مالی از همسرتون چه طوری بود؟بالا بود یا پایین؟
قبلا اختلاف خاصی باهم داشتین؟
خوب توجه کنید اگر ایشون بی احترامی و حرمت شکنی میکنن شما اصلا نباید مقابله کنید.
فکر میکنید با گفتن کلمه بی شعور به همسرتون چه چیزی عوض میشه؟اوضاع بهتر میشه؟
شاید بگید خوب دلم خنک میشه.اما دود این کار فقط به چشم خودتون میره
پس در دعواهاتون فقط سکوت کنید و کاری نکنید که بیشتر عصبانی بشه وسر خودتون رو گرم کنید و بذارید تخلیه بشه.
برای روابط جنسی شما پیش قدم بشید.
لطفا به سوالاتم جواب بدید
موفق باشید
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
احتمالا شوهرتون نسبت به مسائل زندگی بی علاقه شده و دنبال تجربیات جدید خارج از عرف کنجکاوی میکنه .. مخصوصا اینکه هم از نظر مالی مشکل داره و از طرفی هم به یک منبع مالی و احساسی جدید برخورد داشته.
.
خب هر طوری که شده شما بیشتر از 11 سال باهم زندگی کردین ... مطمئنا از همدیگه شناخت کافی دارین، سعی کنین تو زندگیتون تنوع داشته باشین، تو روابطتون، اگه تواناییش رو داره پیشنهاد بدین شغل جدیدی بگیره و ...
.
به قول دوستمون شما مادر 2 تا بچه هستین. هر تصمیمی بگیرین سرنوشت دو تا آدم دیگه دخیله ... پس حتما با درایت رفتار کنین.
موفق و پیروز باشین.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام دوست عزیز
به همدردی خوش اومدی.
عنوات تاپیکت نامفهومه.یا عوضش کنید یا بگین براتون یه عنوان دیگه بذارن.مثلا : به دنبال راه حل برای حل مشکلات زندگیم هستم یا هرچیز دیگه ای که خودتون صلاح میدونید.فقط گویا و واضح باشه
یه خلاصه از حرفاتون:
1.الان همسرتون با یه خانوم دیگه در ارتباطه
2.از لحاظ مالی در فشاره
3.اهمیتش به شما و زندگی کم شده
4.دنبال فال و ...اینجور چیزاست
اول از همه به اخرین خط متنتون جواب میدم.
بله معلومه که هست.مگه میشه نباشه.به قول معروف تنها مرگه که راه حل نداره
قبل از هرچیزی به داشته هاتون توجه کنید و قدرشون رو بدونید.
تن سالم و دو فرزند سالم.اینها کم نعمتهایی نیست و خیلیها در نداشتن این چیزها میسوزن.
شما باید بدونید یک مادر هستید و مقاومت و صبر و تحملتون در حل این مشکل فوق العاده تاثیر گذاره.
چرا که اگر شما خسته بشید و پا پس بکشید اولین ضربه رو فرزندانتون میخورن.
میدونم به این راحتی نمیشه گفت صبور باش و ....اما باید مقاوم باشید.چون با ایجاد ضعف در شما کارها خیلی پیچیده تر از این میشه.
برای حل شدن مشکلاتتون چند تا راه به ذهنم میرسه.که علاوه بر راهکارها و نصایح مفیدی که دوستان انشالله میان و میدن مطمئنا موثره
یکی از این راه ها خوندن سوره مزمل به مدت 40 روزه.
و راه بعدی خواندن نماز غفیله
دوست عزیز این دو تا کار معجزه میکنه.این از نظر معنوی
گفتید اون خانوم خودش شوهر داره.پس نگران این نباشید که همسرتون باهاش باشه.چون غیر ممکنه و این هم یه برگ برنده دست شماست.(با توجه به اینکه گفتید مذهبی بوده و بالاخره ریشه هایی از مذهب حتما در ایشون هنوز هست)
قبل از این ماجراها رابطه شما با همسرتون چطور بود؟از ارتباطاتتون ایشون راضی بودن؟تنوع داشتین؟
سطح توقعات شما از لحاظ مالی از همسرتون چه طوری بود؟بالا بود یا پایین؟
قبلا اختلاف خاصی باهم داشتین؟
خوب توجه کنید اگر ایشون بی احترامی و حرمت شکنی میکنن شما اصلا نباید مقابله کنید.
فکر میکنید با گفتن کلمه بی شعور به همسرتون چه چیزی عوض میشه؟اوضاع بهتر میشه؟
شاید بگید خوب دلم خنک میشه.اما دود این کار فقط به چشم خودتون میره
پس در دعواهاتون فقط سکوت کنید و کاری نکنید که بیشتر عصبانی بشه وسر خودتون رو گرم کنید و بذارید تخلیه بشه.
برای روابط جنسی شما پیش قدم بشید.
لطفا به سوالاتم جواب بدید
موفق باشید
ممنونم از توضیحاتتون اما چه طوری باید بگم عنوان رو عوض کنن؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
همینجا بگید عنوانتون رو.براتون عوض میکنن
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
سلام
می تونی توی پست بعدی یک عنوان مناسب را انتخاب کنی و ارسال کنی.
عزیزم هیچ مشکلی نیست که راه حل نداشته باشه .....
اگه خدا مشکل رو داده راه حل رو هم داده ......
بهترین کار اینه که همسرتون رو از اون خانوم [size=large]دور کنید البته خیلی با احتیاط و با سیاست تا همسرتان نسبت به شما حساس نشود و به قول آقا سعید یه کار دیگه بره بهتره.
در ضمن هیچ وقت از زندگی ناامید نشو چون زندگی به این قشنگی درست کردی با وجود دو تا نو گل هم توی زندگیت نباید اینهمه ناامید باشی ..
باید بتوانی دوباره روی همسرت تاثیر بگذاری و برای او در خانه چیزهایی را که دوست دارد را فراهم کنی و سرگرمش کنی تا ذهنش فقط درگیر شما و بچه ها باشد ..
و اینکه کمکش کنید تا سیگار را ترک کند چون ریشه مشکلات با سیگار است چون فرد مذهبی بوده یقینا از طریق مذهب باز هم می توانید روی اوتاثیر بگذارید ...
شاید از اعتقاداتش دست کشیده باشد شاید از این مذهبش احساس خستگی کند ولی اگر شما هم این اعتقادات او را به یادش نیاورید بیشتر فراموش می کند البته یادآوریه شما نباید به صورت لفظی باایشات باشد چون به مراتب بدتر خواهد شد....بلکه شما باید با عملتان به او یادآوری کنید و با خواندن نماز و قرانتان در خانه و در حضور او ، او کم کم دوباره به آرامشی که در گذشته داشته پی خواهد برد .....
و اینکه شما باید به همسرت کمک کنی ...... و حرفهایی را که می زند وموجب رنجشتان می شود را نادیده بگیرید چون او آرامش خود را از دست داده که این صحبتها را می کند ....می دانم که برای شما سخت است ولی شما سعی کنید صبور باشید و توی شخصیت خود این را ندانید که حرفهای زشت هم از دهان شما بیرون بیاید ...
بلکه با آرام بودن شما او کم کم به آرامش می رسد....
هروقت عصبانی شدید بیایید اینجا و دردودل کنید و جتی با خواندن قرآن هم می توانید به آرامش بیشتری برسید که سخن خداوند بیشترین نیرو را دارد!
ولی یک موضوعی را هم که گفتم این بوده که سعی کنید سیگارش را ترک بدهید چون همین سیگار هم تاثیرات بدی را دارد....[/size]
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
ارتباط همسرتون با خونواده اش چطوره؟
کسی هست توی خونواده اش که ازش حرف شنوی داشته باشه؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
با تشکر از همه شما که راهنماییم کردین فکر نمی کردم به این زودی جوابی دریافت کنم.
در مورد عوض کردن عنوان می خواستم عنوانی باشه که همه بفهمن من چقدر ناامید شدم از همه چیز اما اگه یک عنوان بهم پیشنهاد بدین حتما استفاده می کنم
خانم مریم اول اینکه واقعا از اون راه حل های معنوی که دادین متشکرم چون واقعا فکر میکنم فقط خدا میتونه همه چیز رو درست کنه در مورد سوالها هم
اینکه رابطه چطور بود رابطه خیلی عاشقانه ای نداشتیم یعنی از همون اول هم شوهرم رفیق باز بود نه مثل الان یا اگه دیر می کرد یا کار اشتباهی انجام میداد قبول می کرد کارش اشتباه بود اما الان نه
شوهرم تو کوچیکی پدرش رو از دست داد و مادرشون هم پدر بود براشون هم مادر و احترام مادرش رو خیلی نگه می داره اون اوایل با مادرشوهر مشکل داشتم یعنی مادرشوهرم انتظار نداشت شوهرم زیاد پیش من باشه یا بیرون بریم ناراحتیش رو نشون میداد وشوهرم هم واسه اینکه مادرش ناراحت نشه به خواسته اون عمل می کرد مثلا امکان نداشت ظهر بخواد پیش من بخوابه پیش مادرش می خوابید. این یک موردش هست یا انتظار نداشت شوهرم تو کار خونه کمکم کنه همه کارها با من بود از خرید گرفته تا کارهای بچه دکتر رفتن و هرکار بیرونی که بود اون موقع ها چیزی نمی گفتم اما الان نه نمی تونم طاقت بیارم چون می بینم خواهرام برادرهام خواهرشوهرم و برادرشوهرم زندگیشون چیجوریه من اولین عروس مادرشوهرم بودم هرچی سیاست بود سر من خالی کرد و سر بقیه نه البته الان با مادرشوهرم دیگه مشکل انچنانی ندارم چون با اومدن بقیه عروس ها قدر من رو حالا میدونه
اون موقع ها حداقل قبول می کرد این کارهاش اشتباه هست اما الان میگه نه همینه که هست من مشکلی ندارم تو مشکل داری همه زندگیشون همین جوریه میگه تو از اول زندگی از من انتقاد می کردی ایراد می گرفتی اره ایراد می گرفتم اما ایرادی که میگرفتم برای پیشرفت خودش بود مثلا از راه رفتنش نشستنش یا اینکه درسش رو ادامه بده این جور چیزها بود یک چیزهایی که در نظر دیگران هم عیبی براش بود خودش هم قبول داشت اما الان میگه تو هی ازم عیب می گیری
در مورد اینکه سطح توقعات شما از لحاظ مالی چه طوریه؟ سطح توقعم بالا نیست اما انتظار دارم که بعد از 12 سال زندگی یک خونه از خودم داشته باشم هیچ سرمایه ای نداریم چون شوهرم بی حساب و کتاب خرج میکنه هیچ برنامه ریزی نداره. چون پسر بزرگ خانواده هست فکر می کنه باید به همه اعضای خانواده اش کمک کنه یعنی تا جایی که داره میده این هم عیبی بود که همیشه بهش می گفتم که تو داشته باش و کمک کن یعنی کلی قرض داشته باشه و بدهی اما برادرش چیزی ازش بخواد نمیگه باید قرضم رو بدم به برادرش کمک می کنه حالا نه اینکه احتیاج برادرش فوری بوده باشه نه مثلا برای عید رفته 500 فقط داده براشون لباس خریده البته برای ما هم کم نمی گذاره پول میده اما میگه پول میدم به من کاری نداشته باشین
اختلاف خاصی نداشتیم
می دونم با گفتن کلمه بیشعور هیچ چیزی درست نمیشه اما اون وسط دعوا که اون هرچیزی میگه واقعا صبوری کردن و حرف نزدن خیلی هنر میخواد که هرچی میگذره صبر و تحمل من هم کمتر میشه
اقا سعید شما هم که میگین کارش رو عوض کنه اصلا امکان نداره یعنی قبول نمی کنه
در مورد تنوع توی زندگی اصلا توی خونه نیست باور نمی کنید وقتی یک روز هم که بیرون نره میگیره می خوابه
چشمک عزیز از شما هم ممنونم
اینکه چطوری همسرم رو از اون خانوم دور کنم واقعا هیچ کاری نمی تونم بکنم خیلی به هم نزدیک شدن ارتباط تلفنی هر روز دارن حالا فکر می کنن من نمی دونم شوهرم نسبت به این خانوم خیلی حرف شنوی داره یعنی هرچی بگه قبول می کنه الان ایرادهایی که میگیره دقیقا می دونم دقیقا حرفهای این خانوم هست چون همین حرفها رو قبلش از این خانم یکجورهایی شنیدم
اصلا توی خونه نیست که من بخوام چیزهایی که دوست داره رو براش فراهم کنم
در مورد سیگار هم میگه من هر وقت بخوام ترکش میکنم لازم نیست تو چیزی بگی به وقتش ترک می کنم!
hamdardi1390 ارتباط با خانواده اش قبلا هم خیلی خوب بود الان هم هست از مادرش هم حرف شنوی داره اما به هیچ عنوان در مورد این خانوم حرف هیچ کی رو قبول نمی کنه یعنی اگه یکی بگه این خانوم خانوم خوبی نیست عصبانی میشه حالا هرکی باشه حتی مادرش یعنی الان از اون خانم بیشتر حرف شنوی داره تا مادرش تو اخرین سطح زندگی اش من رو در نظر بگیرید مثلا در نظر بگیرین به برادرش گفته من خرج دندونپزشکیت رو میدم بری دندونت رو درست کنی اما من که خیلی وقته بهش گفتم میگه ندارم یعنی می دونم واقعا نداره اما به قرض هم شده جور میکنه که به داداشش بده
از امشب چله سوره مزمل شروع کردم دعام کنید واقعا فکر می کنم به ته خط رسیدم نمی دونم این زندگی چی میخواد بشه
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
دوست عزیزم
نگران نباش
زندگیهای خیلی خیلی بدتر بودن اما با توکل به خدا درست شدن
عنوانت رو بذار مثلا با همسرم اختلاف دارم و نیازمند راهنمایی دوستان هستم.
یا بذار به دنبال راه حلی برای حل اختلافات و مشکلات با همسرم هستم
گل عزیز
الان تمرکزت رو بذار روی مسائل خودت و همسرت
فکرت رو درگیر خانوادش نکن...اختلاف با مادر شوهر و فرق بین عروسا و ...همیشه بوده و هست
خانومی پدر من بعد از 35 سال خدمت الان که بازنشسته شده خونه به دوشه و هرسال داره خونه عوض میکنه.
خیلی سخت نگیر...زندگی همینه...یکی خونه داره..یکی نداره
یکی ماشین داره...یکی موتورم نداره...
دوست عزیزم نکته همینجاست
صبرت رو ببر بالا و سعی کن برای حفظ زندگیت هنر سکوت و صبوری در اوج عصبانیت رو یاد بگیری....
حتی شده در دلت جواب بهش بده..براش تو دلت دعا کن که خدا راه درست رو نشون بده بهش
بازم تو دلت بگو حساب ما باشه قیامت...کلی اروم میشی و ارامش میگیری...
وقتی میاد خونه...با بچه هاتون مثلا تولدشه... سالگرد ازدواجتونه...حسابی غافلگیرش کنید...بیشتر بهش محبت کنید...وقتی باهمید جذابیتتون رو زیاد کنید براش...
حرفهای عاشقانه و تغییر در ظاهرتون..رنگ مو...
مسیجهای عاشقانه فراموش نشود
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
خب وقتی ساعت 2 میاد خونه دیگه به نظرتون کی تو خونه بیداره؟!
قراره فردا بریم مسافرت اما از قبل اولتیماتوم داده که اونجا کاری به من نداشته باشین من فقط می خوام بخوابم
همون خانمی که قبلا گفتم تو اون شهر خونه داره و قراره ما اونجا بریم و خودش هم هست البته
به من میگه با دوست اون خانم برو بیرون به من کار نداشته باش من هم گفتم یا با تو یا با اون خانم بهش برخورد که تو به من شک داری که مثلا این دو تا رو تنها نمیگذارم خونه ؛ گفتم چه ربطی داره من با دوستش راحت نیستم
نمی دونم از همین الان تقریبا مطمئنم که سفر خیلی بدی خواهم داشت فقط و فقط به خاطر بچه هام دارم میرم که یک هوایی بخورن
توی ظاهر هم تا بخوای تغییرات دادم و می دم اما...
نمیگم چرا خونه نداریم میگم چرا وقتی میتونیم با پس انداز کردن صاحب خونه بشیم نمیشیم البته الان مادرشوهرم در حال ساختن خونه برای خودش و بچه هاش هست اما اعصابم از این بی حساب خرج کردنهای شوهرم خورده
دعام کنید
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
ای کاش نمی اومدم
تورو خدا به من بگید چی کار کنم
از قبل با من طی کرده بود که اونجا اخم و تخم نکن زنه ناراحت نشه
خودش میدونست میخواد چی کار کنه که من ناراحت می شم اما نباید نشون بدم
به هیچ عنوان پیش من نمی شینه یعنی من هم پیشش میشینم بلند میشه می ره تا حد ممکن دورتر از من میشینه
اصلا با من صحبت نمی کنه
موقع خواب هم اون دوست زنه که گفت میخوام بخوابم از تو هال بلند شد؛ توی اتاق هم که اومد روش رو کرد اون ور اصلا به من نگاه نمی کرد حالا در اتاق بسته صداش هم می کردم اول در رو نگاه می کرد بعد به من نگاه می کرد نمی دونم چرا این طوری می کنه
امروز بعدازظهر بیرون رفتیم میخواستیم عکس بگیریم با یک متر فاصله ایستاد فوری هم رفت همراه اون زنه حالا دوش به دوشش واسش مهم نیست که من ناراحت می شم اما ناراحتی زنه براش مهمه
دیوونه شدم جرات ندارم حتی ناراحتی ام رو نشون بدم چون خرج مسافرتم رو اون زنه داده باید زیر منتش باشم و کاری نکنیم اون زنه ناراحت بشه در حالی که اون زنه با خیلی های دیگه هم رفت و امد داره شوهراشون این جوری نیستند یا اون زنه انتظار نداره اما در مورد شوهرم نمی دونم شوهرم خودش از قصد اینکارها رو میکنه یا اینکه این زنه میگه
می گم عوض شده شب قبل از حرکت به دخترم میگه اونجا که رفتی چادر نذار!! میگم چرا؟ مگه خودت ما رو اینطوری بار نیاوردی حالا چی شده میگه تو به این کارها کار نداشته باش
شوهری که به زن بی حجاب نگاه نمی کرد الان دست میده ماهواره نگاه می کنه اون دوست زنه که میگم اونجاست خیلی ازاد جلوش می رقصه
ایکاش نمی اومدم این مسافرت کوفتی رو
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
ببخشید من صاحب نظر نیستم
نمیتونم راه حلی بدم(خودم توکار خودم موندم)
ولی این حرفاتونو که خوندم خیلی ناراحت شدم
قدیمیامیگن هیچ وقت نزارید که یه خانواده غریبه پاشون به زندگیتون بازبشه
به خصوص خانوم
تواین زمونه نباید به هیچ کسی اعتماد کرد
احتمالا شوهر شما وقتی پولو محبت یه زن غریبه رو میبینه خودشو گم کرده
شاید تودلش شمارو بااون مقایسه میکنه
همیشه کوتاه اومدن توزندگی مشترک کارساز نیست
ماخانوما معمولا از موضع ضعف بااینجور مسائل برخورد میکنیم
مثلا وقتی میخواستین برین مسافرت برای چی وقتی میدونستین قراره برید اونجا پاشدین رفتین؟
اگه شوهرتون اصرارم میکرد باید قهرمیکردین وخلاصه بایه ترفندی ممانعت میکردین
به نظرم بهتره بشینی با خانواده خودش صحبت کنی وباهمکاریه اونا یه راه حل پیداکنی
اما این وسط قاطع باش
هرچقدر کوتاه بیای شوهرت جری تر میشه
البته منظورم این نیست که دعوا کنی بلکه قاطعانه تصمیم بگیر
حتی اگه شده شخصاازاون زن بخواه پاشو از زندگیتون بکشه کنار
میدونم بعضی وقتا هیچکاری نمیشه کرد
ولی فقط سعی کن شوهرتو باقدرت حفظ کنی واونو به خودش بیاری
خودتو دست کم نگیر:302:
زیادم رو اینکه اعتقاداتش عوض شده حساس نشو
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
سلام خانومی
شما چرا مسافرتی میری که زیر منت اون خانوم باشی؟
اینطوری هم که نمیشه
بشین با همسرت درست حسابی صحبت کن
بگو که ازین و ضعیت خسته شدی و نگران همسرت و زندگیتی..بگو تو اون کسی نیستی که من انتخاب کردم...اما حواست باشه عصبانی نشی..با ملایمت و گریه و نازهای زنانه یاهاش صحبت کن
ببین نتیجه چی میشه
اما بازم میگم عصبانی نباید بشی...چون عصبانیتت بازم بیشتر بینتون فاصله میندازه
یکسری روایت و حدیث در مورد روابط زناشویی و محبت مرد به زن هست..پیدا کن.لا به لای حرفات استفاده کن
حتما حتما هم به یه مشاور خانواده سر بزن
تهرانی؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
به خاطر بچه هام رفتم چون در حالت عادی به هیچ عنوان ما رو مسافرت نمی بره گفتم حالا که به خاطر زنه داره ما رو میبره برم لااقل بچه هام تفریح کنن من خودم با دوستام می رم این هم با دوستهاش تنهایی میره فقط بچه هام هستند که اصلا تفریح ندارن
فکر می کنین نگفتم با گریه با قهر با عصبانیت هیچ کدوم از حرفهام رو انگار نمیشنوه
وقتی داشتیم می اومدیم گفت اونجا انگار زن و شوهر نیستیم
بابا این نمازش رو نمی خونه از کدوم حدیث براش بگم
مشاور هم یک مدت می رفتم بعد از اینکه از حرفهاش این طور فهمیدم که میگه تو به شوهرت کارنداشته باش تفریح خودت رو داشته باش دیگه ول کردم شوهرم هم که یکبار قبول کرد بیاد و دیگه حاضر نبود بیاد من هم بی خیال شدم
تهرانی نیستم اما اون خانمه مال تهرانه
امشب میخوام تهدیدش کنم هرچند پیش من نیست که حرفی بزنم بهش میخوام اس بدم که یکبار دیگه اینطوری برخورد کرد و تحویلم نگرفت بگم ابروش رو جلوی زنه می برم و میگم قبل اومدن به من گفته بود اونجا انگار زن و شوهر نیستیم هرچند اون میدونه من عملی نمی کنم ترسی نداره نمی دونم کارم درست هست یا نه ایا میتونم جلوی زنه بگم شوهرم چه فکری داره زنه البته خیلی باسیاست هست حداقل دیگه اینقدر حرص نمی خورم
بگین کارم درست هست؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
چرا به خود اون زن نمیگین دست از سر شوهرتون برداره؟
اگه اون دست برداره شاید شوهرتون به مرور زمان بهتربشه
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
اون خانم همسر ندارند؟
دوستش همسر نداره؟
چطور اینقد راحت با شما اومدند سفر؟
ارتباط شوهرتون و اون خانم به چه دلیلی هست؟ همکارند؟
فکر می کنم جایی خوندم که آقایون توی یک سنی ( میانسالی ) جذب خانمهای مسن تر از خودشون می شن. اطلاع دقیقی ندارم. در این زمینه توی اینترنت سرچ کنید ببینید می تونید مطلب خاصی پیدا کنید.
البته پست های شما هم کمی آشفته است. منظورم این هست که قسمت برجسته اش این خانم است. ولی حرفهای دیگه ای مثل وضعیت مالی، آینده نگر نبودن و توجه بیش از حد به خانواده پدری و ... هم توش مطرح شده.
این که می گید من جدا می رم سفر، همسرم هم جدا و بچه ها تفریحی ندارند، خودش جای صحبت دارد.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
عزیزم من می خواستم یک مساله ای رو بهت بگم. اصلا به کارهای همسرت کاری ندارم چون به اون دسترسی ندارم . اما به خاطر دو فرزند نازت می خوام بنویسم. ببین با عشق شروع کردی اما خوب از عشقت مراقبت نکردی. مردت رو با ایرادهات خورد کردی. اعتماد به نفسشو ازش گرفتی و ....نمی خوام بیشتر بنویسم و ناراحتت کنم. خودت بنویس.
ببین چی شد که بعد از 11 سال زندگیت به اینجا کشیده شده؟ مطمئنن یک دفعه این اتفاق نیافتاده. خوب دقت کن. اشتباهات خودت رو بنویس. فقط اشتباهات خودت. امیدوارم با پی بردن به اشتباهاتت بتونی کم کم مقداری از خسارتی رو که دیدی جبران کنی و زودتر از این مرحله بیرون بیایی.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
مونا جان این راه درستی نیست
گل باید به فکر درست کردن همسرش باشه نه به فکر عوض کردن دید و افکار اون خانوم...
چون تا همسرش نخواد چیزی تغییر نمیکنه.
پیش این مشاوری هم که رفتی اصلا راهنماییش به نطرم درست نبوده
متاسفانه الان وضعیت بعضی مشاورا اینجوریه..
پیش چندتاشون باید بری و حرفاشون رو بالا و پایین کنی تا بالاخره بتونی یه استفاده درست ازش بکنی
خانومی با تهدید و آبروریزی نمیشه همسرت رو درست کنی
من احتمال میدم همسر شما میدونه شما هیچ اقدامی نمیکنی و با خاطر همین داره کار خودش رو میکنه
شما هم باید سیاست داشته باشی
من متاسفانه به فرشته مهربان عزیز و جناب sci و..دیگر مشاورای محترم دسترسی ندارم
ولی فکر میکنم فرشته مهربان میان و میخونم پستها رو
ازشون خواهش میکنم مثل همیشه که کمک میکنن این بار هم بیان و راه درست رو به دوستمون نشون بدن.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
اره میدونه من نمی تونم تهدیدم رو عملی کنم
وقتی اس بهش زدم گفت باز توهمات شروع شد سفر رو به من و بچه ها و اینها خراب نکن
تنها تو اتاق گیرش اوردم گریه کردم گفتم چرا این کار رو میکنی لااقل به من بگو برای چی بی اعتنایی می کنی تا من بدونم میگه من عادی ام میگم یعنی فکر کن اگه من این کار رو باهات می کردم با یک مردی تو چه احساسی داشتی هیچ حرفی نمی زنه خودت ببین قبلا چه طوری بودی الان چه طوری هستی چی جوری شدی هیچ حرفی نزد و رفت بیرون
باز هم همون اش و همون کاسه بیرون میریم پیش من به هیچ عنوان نیست دوش به دوش اونها حرکت میکنه باهاشون شوخی میکنه یک کارهایی می کنه که من فقط دارم حرص می خورم
پیش زنه و دوستش داشتم میگفتم سیگار میکشه همین که شوهرم اومد دوست زنه میگه چیکارش داری این پسر خوب رو پسر به این خوبی شوهرم گفت تو که عادت داری از من همیشه عیب بگیری فهمیدم اینها از من حرف می کشن بعدش به خودش هم میگن زنت این حرفها رو زده
میگم تو قبلا مگه اون طوری نبودی خدا رو قبول نداری چرا نماز نمی خونی میگه من قبلا امل بودم نمی فهمیدم الان می فهمم به این ادمی که به همه اعتقاداتش پشت کرده چی میشه گفت
در مورد اون زنه هم گفتم دوست پدر شوهر مرحومم بوده و شوهرم خیلی شبیه پدرش هست بعد از حدود 30 سال شوهرم رو تو محل کارش دید و خاطرات گذشته زنده شده و ...
حالا شوهرم میگه این مثل مادرم هست میگم خب این مثل مادرت هست و باید این طوری بهش توجه کنی من اندازه یک صدم اون هم برات ارزشی ندارم هیچ جوابی نمی ده
باور می کنید من تو خونه هزار تا کار داشته باشم کارهای سنگین یعنی جابه جا کردن وسایل خونه هر کاری اصلا نگاه نمی کنه من چی کار دارم بخواد کمکی بکنه اما همین دو روزی که اینجا هستیم زن می خواد کاری کنه نگاه می کنه می پرسه که کاری داره یا نه براش انجام بده
اون زن هم با شوهرش خودش مشکل داره ولی به خاطر پولش حفظ ظاهر می کنه خود زنه که میگه شوهرش ادم هوسبازی هست اون زن هم جلوی من حفظ ظاهر میکنه قبلا هم با دوستهام دوباری اومده بودم باهاش مسافرت شوهرم کاری میکنه که من عصبی بشم یعنی میدونه من از کارهاش ناراحت میشم براش اصلا مهم نیست
به خدا خسته شدم چه طوری بگم خسته شدم نمی دونم کار درست کدومه چیکار باید بکنم؟!
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gol61
پیش زنه و دوستش داشتم میگفتم سیگار میکشه همین که شوهرم اومد دوست زنه میگه چیکارش داری این پسر خوب رو پسر به این خوبی شوهرم گفت تو که عادت داری از من همیشه عیب بگیری فهمیدم اینها از من حرف می کشن بعدش به خودش هم میگن زنت این حرفها رو زده
میگم تو قبلا مگه اون طوری نبودی خدا رو قبول نداری چرا نماز نمی خونی میگه من قبلا امل بودم نمی فهمیدم الان می فهمم به این ادمی که به همه اعتقاداتش پشت کرده چی میشه گفت
عزیزم نمی خوام سرزنشت کنم اما فکر می کنی مردها به چه زنهایی افتخار می کنند؟ شما باید مثل یک دوست برای همسرت باشی. باید عیبهای همسرت رو بپوشونی نه اینکه بذاری کف دست دیگران. این حرفی که دوست اون خانم گفته رو شما باید می گفتی نه اون.
عزیزم برات نوشتم که بنویسی فکر می کنی چرا اینطور شد زندگیت اما ننوشتی. لطفا سر فرصت فکر کن و اشتباهات خودت رو بنویس. مطمئنم اگر اشتباهاتت رو پیدا کنی و بپذیری و در جهت رفعشون قدم برداری مشکلاتت حداقل کم رنگتر میشه.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
سلام دوست عزیزم
امیدوارم خوب باشی. به نظر من اگه از روابط دوستانه شوهرت و اون خانم به نفع خودت و زندگیت استفاده کنی برنده هستی. مثلا به اون خانم بگو با توجه به اینکه شوهرم برای شما احترام زیادی قائل هست و به حرف شما گوش میده خواهش میکنم مثلا در فلان مورد (که اختلاف دارین با شوهرتون) باهاش صحبت کنید، بهش بگو هرچی باشه شما تجربه بیشتری از ما دارید و من و شوهرم شما رو قبول داریم لطفا توی حل فلان مسئله به ما کمک کنید. اینطوری حتی اگه زنه هم مسئله شیطانی توی ذهنش باشه وقتی ببینه شما به ظاهر قبولش داری خودش خجالت میکشه و شاید برای اینکه جلوی تو هم شده خودشو خوب جا بزنه کمک کنه تا مسائلتون حل بشه یعنی اصلا جلوی شوهرت و این خانم طوری وانمود کن که فکر نمیکنی ارتباطی بین اینها هست و فقط دوست خانوادگیتون هستش. اینطوری هم اون و هم شوهرت اگر هم فکری دارن شرمنده میشن.
بازم انشااله کارشناسان میان و کمکت میکنن. موفق باشی.