-
من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام
من سوالی دارم که این روزهاتمام فکرم هرلحظه مشغوله
من به پسرعموم چند سال بود که خواستگارم بود
پسرخوبی ازنظرهمه میومد اما من علاقه ای بهش نداشتم .ماچون خانوداه پدری مذهبی هستند.جز سلام وعلیک هیچ شناختی دیگه نداشتم.البته ایشون چند جلسه بهم تدریس هم میکردند.اما من تمام اون لحظات مثل برادر به ایشون نگاه میکردم
تااینکه تحت شرایطی وقتی دوباره بحث ازدواج باایشون شد من کم کم راضی شدم.چون نمیتونستم ایراد خاصی بگیرم البته شناختی هم نداشتم اما تمام لحظه هابه این امید بودم که ایشون بامحبتشون دل منو نرم میکنند
امابه محض خوندن صیغه نامزدی من حالم بدترشد.اصلابرام قابل قبول نبود که بخوادپسرعموم شوهرم باشه یه حس محرمیت برادرانه همش تووجودم بود.20روز نامزدبودیم.من اون زمان بااینکه قصدم این بود که ازدواج کنم تاکمترگناه کنم.اماازافسردگیو از حماقتم نمازنمیخوندم برام مهم هم نبود ایشون هم بخونن یانه.
گذشت و گذشت من تمام دوره نامزدی تلاش میکردم که بهم بزنم اماچون فامیل بود نمیشد.وپیش مشاورهم رفتم اگه به ظاهر مسایل نگاه میکردیم ماخیلی متناسب بودیم و من هیچ دلیلی جز اینکه دوستش ندارم نداشتم.بنابراین ادام دادم چون گفتن عشق وعلاقه یه شبه به وجودنمیآد!
یه مدت بعد عقد خوب بودیم.یعنی من خودمو باچیزاه دیگه وتلقیین آروم میکردم
الان بعد 5 ماه هنوزم دوستش ندارم.حتی بعدازشناخت جدیدی که پیداکردم همون قدر نگاه مثبتی که داشتم ازبین رفت.من دوباره به خداپناه آوردم وازش کمک خواستم.اما اعتقادات ضعیفتر شوهرم به من منواز انگیزه میندازه.حالامن نمدونم چکارکنم.نه علاقه ای نه حسی واسه ادامه دادن میترسم عروسی کنم و همینجور باشه .نمیخوام دل کسیو بشکنم و اشتباه کنم ازاون ورخودم هم دارم افسرده میشم
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام دوست گرامی
نمیتونستی ایراد خاصی بگیری...؟ایراد بزرگتر از اینکه بهش علاقه نداشتی؟!!!
آخه مگه زندگی به همین الکیه؟حالا که محرم شدید سعی میکردی بهم بزنی؟
بله...عشق و علاقه یک شبه به وجود نمیاد.اما باید یه علاقه ابتدایی باشه که زندگی روش بنا بشه...
شما تا همینجاش هم دوست عزیز اشتباه زیادی کردی...
الان هم اگر از همدیگه جدا شید مهر یک ازدواج نا موفق بر پیشونی هر دوتون خورده.
در واقع دوست عزیز شما با این رو دربایسی نادرستی که داشتی برای اینده خودت و پسر عموت مشکلاتی رو ایجاد کردی...
اما یک سوال
میخوای ازش جدا شی و نمیدونی چطور اینکار رو بکنی؟یا اینکه میخوای نسبت بهش علاقه مند بش؟
البته خانومی نباید بسوزی و بسازی اما باید تاوان اشتباهی رو که در حق خودت و مهم تر از همه در حق پسر عموت کردی بپردازی...
البته اگر جوابت به سوالم این بود که دنبال ایجاد علاقه و انگیزه هستی کمی بیشتر از خصوصیات مثبت و خوب همسرت و شرایط اجتماعیش برام بنویس
ضمنا سن جفتتون رو هم بنویس و اینکه تحصیلاتتون چیه
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ازلحاظ ظاهری متناسبیم
درواقع میدونین از نظر من تنها حسنی که همه موقع ازدواج بهم می گفتن و من براساس اینا خواستم منطقی عمل کنم اینابوده
از نظرظاهری خوب
تحصیلات بالا
ازنظراخلاقی خوشرو و همه میگفتن پسرآرومیه
و چون من یه مفدار مغرور بودم همه میگفتن که اینجوی تعادل برقرار میشه
میدونین مشکلات من یکی دوتا نیست یعنی انفد ریز ریز و کوچیکه بعصی وقتا فکر می کنم شاید خوشی زده زیردلم یا شاید ناشکرم
اما مسئله اساسی که من ازهمون اول دچارمشکل شدم اینه که اون خودش میخواد به من تکیه کنه !یعنی من احساس نمیکنم کسی حامی منه مخصوصا این اواخر احساس می کنم شبیه مادری شدم که باید ریزریز مشکلات اخلافی و کاستی ها کمبودارو بهش تذکر بدم واصلام کنم واین خیلی اذیتم می کنه
دارم کمکم متوجه مبشم اون شنات کلی که من ازش داشتم و اونی که همه میگفتن نیست چون آدما تا زمانی که صمیمی نشن و برخوردهای نزدیک تر نداشته یاشن یه سری خصوصیاتشونو یروز نمی دن
من بعد عقد سعی کردم که بهش عادت کنم و بپذیرمش وحتی بااینکه اون ادعا میکرد خیلی دوستم داره و ایده آل من میشه اما من سعی کردم شبیه اون بشم و با خودم راحتش کنم تا خودواقعیشو نشون می ده ودر ظاهر من احساس می کردم فرد مهربون و باگذشتیه و ختما ابن خصوصیات رومن تاثیر میذاره واسه دوست داشتنش
اما انگار همش اون حس که ایشون منو راضی نمی کنه وجود داره
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
خوب میشه لطف کنید برام بگیداونا آخرش چکارکردند؟
البته اینجوری نیست که هیچ ایرادی نداشته باشه اتفاقا مشکل من اینه که ایرادهایی که داره شاید قابل حل باشه باگفتن و کارکردن روش اما باعث میشه من بهش علاقه نداشته باشم
میدونید عشق ودوست داشتن توزندگی بوجود بیاد باعث میشه آدم عیب و مشکلاتو نبینه و این باعث استحکام زندگی میشه اما من دقیقا نمیدونم این دوست داشتنه چجوری پیش میاد
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
مهم نیست اونا چه کار کردن، مهم نیست که ایشون عیب داره یا نداره... مسئله ی شما چیز دیگه س...
به قول خانم ani دوربین رو بگیر سمت خودت :305:
شما تصور ذهنی ئی که از ازدواج داشتی، این نبوده... مرد رویاهات، خیلی رمانتیک تر و عجیب تر از پسرعمویی که 25 ساله پسرعموته بوده... مرد رویاهات شاهزاده بوده حتی... ترسیدی همینم گیرت نیاد، جواب مثبت دادی، حالا خورده توی ذوقت :305:
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
خوب مرسی آقای rudeboy از راهنماییتون
برفرض که این بوده جالا شما الان کمکم کردید؟
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
بله، کمک کردم.
اگر این باشه مشکلتون، حداقل الان می دونید چیه و می تونید دنبال راه حلش بگردید.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
خوب تا حدودی اینجوری بوده .یعنی من تحت شرایط اجتماعی و خانوادگی ازدواج کردم من قبلا جواب رد به خواستگاری ایشون داده بودم و گفته بودم ایشون فقط برای من یه پسرعمو اند
امابعدا به خاطراینکه ایراد خاصی نمیتونستم بگیرم جزاینکه بهش علاقه ندارم و اینکه میخواستم منطقی تصمیم بگیرم درصورتی که خیلی آدم احساساتی و حساسی هستم
من تمام این مدت داشتم سعی می کردم با خصوصیات خوبش کناربیام اکا درواقع داشتم باخودم میجنگیدم تا ایده آل هامو پایین بیارم حتی دیگه تو این مسیرخودمم فراموش کردم
علایقم کارم و توانایی هم برای اینکه بتونم به اون این فرصتو بدم تا ازمن بالاترقراربگیره .تا بتونم بهش تکیه کنم و دوستش داشته باشم
اما به خودم اومدم دیدم دارم خودمو گول میزنم
اما ازون طرف دلم نمیخواد بازندگی کسی بازی کنم
البته اون موقع خواستگاری به من قول داده بود تا ایده آلم بشه حتی من گفتم که من خیلی سختگیر و حساسم منو اگه میشناختی چنین قولی نمیدادی
اما اون بازم سزحرفاش وایساد و گفت میتونم بشم انقد محکم گفت که من دیگه نتونستم بهونه دیگه بیارم
اما الان میبینم اصلا کار اون نیست خیلی از رفتاراش باب میل من نیست پسر بدی نیسا واسه همینه عذاب وجدان میگیرم
اما من ختی طرز ابرازعلاقه ش به خودم هم حتی دوست ندارم
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ممنونم آسمان مهتابی با خوندن مطلبت واقعا یک لحظه جاخوردم که چقدردنیاکوچیکه جقدر سرنوشت های شبیه به هم ممکنه واسه آدما اتفاق بیفته !کاش میشد بهم پیغام خصوصی بدیم اما امگار این امکان وجد نداره
نمیدونم حالا که ایناروگفتی من ترسم بیشترشد .نه اینگه نگی اما من حالا که علاقه ای ندارم و فقطادای زندگیو دارم درمیآرم اونوقت شوهر منم یه روز قاطی میکنه و از سرد بودن من جا میزنه و بهم خیانت میکنه یعنی چی میشه
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
اسمان مهتابی عزیز از اینکه تجربه دوستت رو به عنوان کمک به مراجع بیان کردی ازت تشکر میکنم اما پیشنهاد میدم شما اول تاپیک افتهای احتمالی مشاوره رو مطالعه کنید.
مورد دوست شما موضوعیه که خیلی مفصل میشه دربارش صحبت کرد و خطاهای گوناگون تو همین چند خطی که نوشتین کاملا مشهوده.
دوست عزیز پشیمانم.:72:
انتخابی که گفته میشه باید بر اساس منطق باشه بعد ازوجود داشتن جاذبه و کشش اولیه بین طرفین هست و به این معنیه که دوره شناخت باید طولانی و با منطق باشه.
مورد بعد اینکه نه شما و نه اون اقا و نه هیچکس دیگه نمیتونه به راحتی تغییر کنه و اگه تغییری هم قراره بوجود بیاد فقط و فقط زمانیه که خود اون شخص قلبا تصمیم بگیره که تغییر کنه.پس شما رو شخصیت فعلی شوهرت حساب باز کن.
اما الان شما عقد هستید یعنی رسما زن و شوهر شدین پس ارزش اینو داره که نهایت تلاشتو بکنی تا در نهایت هر تصمیمی که گرفتی جایی برای حسرت باقی نمونه.
یکبار دیگه بدون پیش فرض ذهنی دوسش ندارم نقاط قوت و ضعف رابطتونو رو بنویس.
دوست عزیزم اگه رابطه شما اشکالی داره 100 در 100 شما هم مقصر بودی اما این معنیش این نیست که نمیشه کاری کرد.رابطه زن و شوهر مثل یه نهاله که نیاز به مراقبت زن و مرد داره تا تبدیل به یه درخت تناور بشه پس لازمه هم تو و هم شوهرت تلاش کنید.
خیلی از دلخوری ها بخاطر ضعف شخصیت زن و مرد نیست بخاطر نداشتن مهارت ارتباطیه..مهارتهای زناشویی هم مثل هر مهارت دیگه ای یاد گرفتنیه..
از همین الان هر دوتون شروع به مطالعه کنید تا تفاوتهای روحی زن و مرد و نکات مهم زندگی زناشویی رو یاد بگیرید.
مقالات و تاپیکهای زیادی تو همین تالار وجود داره که میتونی با سرچ پیداشون کنی.
کتابهای روانشناسی و ادامه دادن مراجعه هردوتون به مشاور رو هم پی بگیرید
و تا زمانی که به مشکلات بوجود اومده غلبه نکردین ازدواج نکنید.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
بله من نقاط ضعف و قوت شوهرم را نوشتم
اما میدونین انگار نقاط ضعف شوهرم انقدر برام ارزشه که به خاطرکمبود اونها باعث میشه من نتونم بهش علاقمند بشم
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
دوست عزیز میگی نمیخوای با زندگی کسی دیگه بازی کنی...به نظرت الان نکردی؟!
خوب چرا باهاش صحبت نمیکنی ؟نمیگی از اینجور ابراز علاقه کردنت بدم میاد؟
شما خودت نقاط منفی نداری؟شاید ایشون هم نظرش مثل شما باشه
یعنی شما هم یکسری نقاط منفی داشته باشی اما ایشون به شما نمیگه و همش انتظار داره این نقاط منفی در شما تبدیل به مثبت بشه
دوست عزیز مقصر اصلی در این رابطه کیه؟
شما بگو
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
نقل قول:
من نقاط ضعف و قوت شوهرم را نوشتم
گفتم نقاط قوت و ضعف رابطتون.
نقاط ضعف و قوت همسرت رو باید قبل از ازدواج چک میکردی.
ببین خانوم اینجا کسی بهت نمیگه طلاق بگیر.راه هم واسه درست شدن زندگیت هست و همونه که بهت گفتم.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ولی من فکر میکنم باید اول تکلیفتو با اونیکه هنوز بهش علاقه داری(اگه اشتباه نمیکنم) مشخص کنی، یعنی بفهمی که اون هم ممکنه ایدآل نباشه و باید ذهنت فقط متمرکز زندگی جدیدت بشه اگه میخوای ادامه بدی بالاخره علاقه ایجاد میشه، دوست من نتونست از اشکان دل بکنه ولی براش خیلی هم تلاش نکرد چون میگفت فراموشش میکنم و یه مدتی هم قبل از ازدواج اینکار رو کرد اما همین که اسمش میومد میخواست پرواز کنه از طرفی هم نتونست از شوهرش همون اول جدا بشه..
ولی یه دوست دیگه هم داشتم که پارسال با پسر داییش ازدواج کرد و تونست دوست پسرش رو فراموش کنه و اونهم اولا همین حرفها رو میزد اما حالا یه زندگی عادی داره، خیلی عاشقانه نیست ولی خوب زن و شوهرن دیگه الان یک سال میشه که زندگی میکنن ولی اونام تازگی شنیدم که اوایل سر مسایل زناشویی (!) یه مشکلاتی داشتن که بعدا کمکم به شوهرش عادت کرد.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام آسمان مهتابی عزیز
جایی دوستمون اشاره نکهرده که کس دیگه ای رو دوست داره
از شما خواهش میکنم موضوعات دیگه و رابطه های بقیه ی دوستان رو که ممکنه اثر بذاره رو تصمیم دوستمون نگیم چه بسا که خطا بشه
ایشون رابطشون با اون چیزی که شما میگین متفاوته
دوست خوبم شما یعنی واقعا هیچ حسی به شوهرتون ندارین؟اگه از روش ابراز محبتش خوشتون نمیاد,چرا بهش راهش رو نمیگین؟به نظر من اشکالی نداره و راه رو آسون تر میککنین برای این که علاقه به وجود بیاد...
ببینید مهم اینه که شوهرتون شما رو دوست داره,شما با یه کم کار کردن رو خودتون میتونین اون حس رو پدیدار کنین,البته نظر شخصی منه,باز شما خودتون بیشتر تو چند و چون ماجرا هستین
یه کم همت میخواد و صبر
البته شما باید سبک سنگین کنین ببینین چه راهی به نظرتون منطقی تره؟اینی که رو رابطه کار کنین(نمیگم کار نکردین ولی این دفعه به روشهای متفاوت تر)یا هم این که آسون ترین راه رو انتخاب کنین.....
راستی عیدت هم مبارک:)
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
همونطور که دوستمون در پست های قبلی گفتن یکنواختی و عدم شور و هیجان خیلی تاثیر داره تو روحیتون نسبت به شوهرتون.
خب ازدواج با فامیل این مشکلات ورو هم داره ... مخصوصا اینکه اگه شما با خانواده عموی گرامی قبلا ها ارتباط نزدیکی داشتین که نسبت به پسرعموتون به چشم برادر نگاه میکردین ... تو اینجور ارتباط ها وظیفه هر دو طرف مظاعف میشه که تو ایجاد لحظات شاد و متفاوت تر از قبل رو بین خودتون ایجاد کنین که از این یکنواختی در بیاد. این شکل ازدواج ها مثل این میمونه که شما بیشتر مواقع باهم در ارتباط بودین، تو مهمونی، رفت و آمد های خانوادگی و عروسی و ... ازدواج شما باعث شده که روابط زناشویی و کمی بیشتر احساسی هم بینتون ایجاد بشه که برای عشق ورزیدن و دوست داشتن کافی نیست ... ازدواج با غیر فامیل این مزیت رو داره که شخصی با روحیاتی کاملا متفاوت و جدید رو میشناسیم و با همه تلخی ها و خوشی ها تجربه جدیدی رو حس میکنیم.
خب دو راه حل دارین ... میتونین با شوهرتون در رابطه با مشکلتون صحبت کنین و مشکل رو ریشه ای حل کنین یا اینکه با خیر و خوشی از هم جدا شین و با کسی که دوست دارین و حسی نسبت بهش دارین ازدواج کنین.
به درود و سال نو مبارک
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ممنونم از همه دوستان که حتی تو این روزها که سرهمه شلوغه بازهم سعی میکنند راهنمایی کنند حتی اگه کمکی هم نشه همین که میبینم مهمه مشکلات کسی واسه دیگران آدم امید پیدا می کنه
خوب ببینید شاید من شخص دیگه ای ایده آلم بود اما من تمام سعیمو کردم که با اون مقایسه نکنم بلکه با انتظارات خودم از زندگی مقایسه کنم.میدونم همتون میگین نباید مقایسه کرد .اما حرف شوهرم تو خواستگاری که گفت من ایده آلت میشم و من طبق حرف محکمی که زد جواب مثبت داد این توقع رو درمن ایجاد کرد
اولا من چون میدونستم دوستم داره و میگفتم این به همه کاستی های موجود درزندگی ارزش داره و حتما در من ایجاد علاقه میکنه به مرور ادامه دادم
اما همیشه تو رابطه مون انگار این من بودم که داشتم کنترل می کردم و یاد می دادم که چجوری رفتار کنه یعنی اون منتظر یه حرکت از منه تا حرکت بعدی بکنه
و من اصلا این وضعیت و دوست ندارم نکه چنین آدمی نباشم اتفاقا من آدمیم که واسه کسی که دوست دارم حاضرم هرکاری کنم اما به شرط اینکه حداقل علاقه ای درمن ایجاد بشه
من اون اول اشتباهم این بود که خودم زود دست به کار شدم این هم بدعادت شد فکر کرد همه چی همونجوره که من می خوام و تنبل شد در ابراز علاقه
حالاجدا از طرز ابرازعلاقه اش که هیچ وقت در من تاثیر مثبت نداشت .اینکه من اگه باهاش صحبت کنم بگم اینجوری دوست ندارم اعتماد به نفسش ازبین میره . واگه بخوام آروم آروم خودم بهش یاد بدم که چجوری اینکارکنه من خوشم بیاد من مثل یه معلم یا مادر میشم که همش باید بهش آموزش بدم که چجوری دوست دارم شما توجه کنید من زنم من تشنه محبت و توجه اما به جاش من باید همش بهش تذکر بدم چجوری و این جایگاه نمیتونه ایجاد علاقه کنه در من .آره میشه زندگی کرد و ادامه داد همیجوری اما به قیمت بی انگیزگی من!
بعد اینکه این دوست خوبمون که گفتن شناخت قبل از ازدواجه!درسته !اما شما خودت بگو تو ازدواج های سنتی چقدر شناخت میتونی پیدا کنی با چند ساعت صحبت.درسته که ما فامیل بودیم اما من تا قبل از ازدواجم هیچوقت نگاه برای شناختش نداشتم و وقتی هم مسئله داشت جدی میشد چون فامیله نه راه پس داشتم نه پیش
بعد هم این مشکلاتی که من باهاش پیدا کردم و فقط تو دوران نامزدی و عقد میشد شناخت چون حتی آدم تازه بعد ازاینکه خیالش راحت شد شخصیت واقعیشو نشون میده
خانم آسمان مهتابی من نتونستم آدرس میلتونو یادداشت کنم و مثل اینکه پاک شده نمی دونم شاید خلاف قوانینه .اما اگرمیشه یکباردیگه برام بگید
دقیقا همینطوره آقای سعید من هیچ شورو هیجانی ندارم تو این زندگی همه چی یکنواخته و تکراری
من اگه الان مستقل و مجرد بودم به تنهایی تو این 5 ماه زندگیم خیلی متفاوت بود
میدونید کلا شوهرم برای من کسل کننده است !نمیخوام ناشکری کنم اما همینقدر هم برایم مهمه به خاطر پسرعمو بودن و همخون بودنمه .ازنظرخیلی ها ممکنه ایرادی نداشته باشه اما ما با اینکه فامیل بودیم طرزفکرمون و دنیامون و ایده آلمون از زندگی فرق داره والبته اون فکر می کنه چرا باید اینجوری باشه و همه چی که هست تو زندگیمون تو فقط محبت کن به من ما زندگیمون خوب میشه
گاهی وقتا فکر می کنم اگه من حرفی نزنم اونم حرفی جز اینکه از عمو عمه و فامیلامون حرف بزنیم و یا از کارش حرف بزنه و ازم سوال کنه که باقی صحبتو به من بسپاره کار دیگه ای نمیتونه بکنه
اصلا از اولش سعی نکرد منو با شخصیتش جذب کنه .من جذب شخصیت و تفکر و باوراشون میشم اما این خیلی ساده فکر می کنه اگه 2 نفر بهم ابراز علاقه کنند بهم علاقمند میشن
نمیدونم آیا شما خانوما درکم میکنید یا نه من نیاز دارم به مردی که ازمن بیشتریدونه بیشتر اطلاعات داره بیشتر توانایی داره بیشتر کنترل و مدیریت مسائل دستشه.بدونه چجوری باید مشکلاتو حل کنه زود عصبانی نشه به خاطرعدم توانایی ش
نمی دونم یه سری از مشکلاتم اینه حالافعلا ببینم شما نظرتون چیه
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
دوست عزیزم مشکل فکرکنم اینه که شما نقش خودتو تو زندگی خیلی جدی نمی گیری
همش منتظری که اون جذبت کنه اون اونجوری بشه که شما می خوای خودت می گی که همسرت عیب و ایراد خاصی نداره می دونی این چه امتیاز بزرگیه؟ می دونی هزاران نفر هستن که میرن تو زندگی با یه نفر و چه مشکلاتی از اون می فهمن که حتی نمی تونن باور کنن چه بلایی سرشون اومده؟
به قول خودت شوهرت ادم ساده ایه زبون بازی بلد نیست. فکر می کنی اون مردایی که این کارو بلدن چه جوری یاد گرفتن؟ بله چند درصدشون ممکنه واقعا با مطالعه شناختی رو خانمها پیدا کرده باشن. ولی مطمئن باش اکثر مردایی که بلدن با زبونشون یه نفرو خام کنن با تجربه اینو به دست اوردن. این خوبه به نظرت؟
خود من که از مردای زبون باز متنفرم.
دوست عزیزم خودت دست به کار شو می گی رابطتتون هیجان نداره. خوب تو شروع کن هیجان ایجاد کن. نه با وادار کردن اون به کارایی که می خوای بکله با انجام کارایی که می دونی شوهرت دوست داره. و بیان کردن خواسته هات بدون غرولند با روی خوش مثل یه همسر. اصلا تو هیچوقت کارایی که شوهرت دوست داره می کنی؟
تنوع ایجاد کردن تو رابطه که کاری نداره. برین جاهای جدیدی که تا حالا نرفتین تغییر تو لباسات جوری که اون دوست داره بده. غیر مستقیم وادارش کن کاری که دوست داری بکنه نه اینکه به قول خودت مثل مامانا هی نصیحتش کنی. مثلا ازش خواهش کن که فلان کارو برات کنه یا جایی که دوست داری تو رو ببره مطمئن باش با جون و دل می کنه. یا مثلا اگر ظاهر لباساشو دوست نداری به جای اینکه مستقیم بهش بگی باهم برین لباسی که به نظرت بهش میاد انتخاب کن بهش بگو قربونت برم که چه قدر این لباس بهت می یاد اگه ندیدی جونشم واست داد هرچی خواستی به من بگو:310::163:
مگه نمی گی شوهرت دوست داره این خیلی می تونی تو رابطتتون کمک کننده باشه.
می دونی مشکل شما اینه که همش تو اون تلقین اولیه موندی که من شوهرمو دوست ندارم اون گفته جوری میشه که من می خوام پس چرا نمیشه. خوب خودتم دست به کار شو بسم الله
بابا اون بنده خدام با هزار امید اومده تو زندگی با شما خوب توام دست به کار شو برای خوشبختیش کاری کن:72:
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
من اوایل رابطه عقدمون خیلی سعی کردم باورنمیکنید وقتی میمو خونمون از بعضی کاراش میرفتم تو اتاق گریه میکردم.هیچکدوم از راه هایی که ماباهم پیش میرفتیم یا اون پیش می برد باب میل من نبود وبه نظرم کم بود یعنی اگه ماجامون عوض میشد به جای زن وشوهر من تواناییم تو برنامه ریزی بیشتر بود.اما خوب من نزاشتم اصلا اون حس منو بفهمه و کاملا بهش اعتمادبه نفس میدادم که راحت باشه وخود واقعیشه نشون بده (حالا این خودواقعیش بدترهم کرد کارو)
اصلا میدونید اون همش منتظر تایید از منه یاتا من ازش یه چی میپرسم اون سوالو ازخودم میپرسه!مثلا شب عقدمون من کلی تودلم مونده بودکه ازم تعریف کنه.بعد دیدم نمیکنه ازس پرسیدم خوشگل شدم؟درجواب من میگه من چطورشدم؟خوشتیپ شدم؟اینجا اولین باربودبه نظرم عجیب اومد
ازاین چیزا خیلی ازش دیدم.تامیمودم بهش یادبدم ازم تعریف کنه یا توجهشوبه خودم جلب کنم ازخودش تعریف میگرفت به زور از زبون من.به خدا من دخترم!روش جذب کردن دخترا اینه که از زیباییشون اولا تعریف کنی بعد یواش یواش به خودت نزدیک کنی اینودیگه همه پسرامیدونن!بعد منم دختریم که همیشه ازم تعریف میشده و عادت کرده بودم .اونوقت افتادم با مردی که رفتارش اینجوریه.دیگه کارم شده بود به زوربگم رنگ موهام قشنگ شده یا چمدونم لباسمو نگاه کن.اولافکرمیکردم خجالتیه اما بعد دیدم نه.حالابعدا هم که یادگرفت یه جوربی جور ناجوری تابلو تعریف میکنه که دلم نمیخواد دیگه!
حالا من دیگه هیچ انگیزه ای ندارم واسه خوشگل کردن چون انرژیمم تموم شدودیگه بیخیال شدم
کلا هرکاری میکنم تا اونجوری بشه بعدش هم که میشه دست خودم نیست دیگه برام ارزشش میره
من داشتم سعیمو میکردم که از این دسته عیب ها و کاستی های هرچند کوچیک اما بسیار موثر در رابطه رو به خاطراینکه میگه دوستم داره و به نظرمیادداره تلاش میکنه نادیده بگیرم وبهونه نگیرم هرچندته دلم راضی نبود ولی صدام درنمیومدکلا آدمیم که صبر میکنم وچیزی آزارم بده ساکت میمونم میگم ناراحت میشه و اعتمادبه نفسش میرو وبدترمیشه واسه همین توخودم میریختم یواش یواش افسرده شده بودم که آقابااینکه میفهمید به روی خودش نمیاورد بعد دید سردتر وسردترمیشم تااینکه یه شب برای اولین بارباتندی اومدباهام بحثوشروع کردمن خیلی بهم برخوردوواقعا انتظارنداشتم تااونوقت رفتارای اینجوری ازش ندیده بودم واگه دوستش نداشتم براش احترام قائل بودم اما چندشب پشت سرهم مدام باهم سراین بحثای جدی ترکردیم وشناخت جدیدی پیداکردم وکلی خصوصیات منفی مثل از کوره دررفتن
کم صبری
ضعف در منطق
انتقادناپذیری
سفسته وقتی ازش جواب میخوام وکم میاره
حتی ارزش ها وایده آل منو توی بحثاش مسخره میکرد درسته که تو دعوابود اما اتفاقا اینجوروقتا اونچیزی کو واقعا تو فکرشه رو میکنه
باعث شد خیلی از خوبیایی که درحقم داشت میکردو من اونارو میدیدم جای کاستی هاش
همه ازچشم بیفته حالاحساب کنید وقتی به طرفت اعتماد کردی واونو یه آدم مهربون و صبور وعاقل فرض کرده بودی
یهو میبینی انقدر بچست وتو قراربود بهش تکیه کنی
درصورتی که اتفاق بزرگی نیفتاده بود باخودم میگم من اگه خطایی کرده بودم چه برخوردی باهام داشت از نظراون فقط به خاطرکارایی که نکردی میشد سرکسی که ادعاکردی دوسش داری عصبانیتو تخلیه کنی اون هم تازو وقتی 3ماه از عقدمون گذشته
آره خوب حتما میگید بایه بار دعوا وروی اون حرفانمیشه راجع به یه آدم نظرداد
درسته اما اون 28سالشه بالغه
ومن چجوری مطمئن باشم
واینکه من همینقدر انگیزه هم ازدست دادم
اصلا برام دیگه مهم نیست دوس ندارم ببینمش و راحت ترم
بااینکه داره معذرت خواهی میکنه و توجیه میکنه اما من نمیتونم بپذیرم
فکرکنید شما یه آدمیو دوس ندارید خودتون دارید کمک میکنید عیبارو نبینید خوبیاروببیند یهو میاد میزنه شمارو خوردمیکنه میگه حالاببخشید
من داشتم سعیمو میکردم که از این دسته عیب ها و کاستی های هرچند کوچیک اما بسیار موثر در رابطه رو به خاطراینکه میگه دوستم داره و به نظرمیادداره تلاش میکنه نادیده بگیرم وبهونه نگیرم هرچندته دلم راضی نبود ولی صدام درنمیومدکلا آدمیم که صبر میکنم وچیزی آزارم بده ساکت میمونم میگم ناراحت میشه و اعتمادبه نفسش میرو وبدترمیشه واسه همین توخودم میریختم یواش یواش افسرده شده بودم که آقابااینکه میفهمید به روی خودش نمیاورد بعد دید سردتر وسردترمیشم تااینکه یه شب برای اولین بارباتندی اومدباهام بحثوشروع کردمن خیلی بهم برخوردوواقعا انتظارنداشتم تااونوقت رفتارای اینجوری ازش ندیده بودم واگه دوستش نداشتم براش احترام قائل بودم اما چندشب پشت سرهم مدام باهم سراین بحثای جدی ترکردیم وشناخت جدیدی پیداکردم وکلی خصوصیات منفی مثل از کوره دررفتن
کم صبری
ضعف در منطق
انتقادناپذیری
سفسته وقتی ازش جواب میخوام وکم میاره
حتی ارزش ها وایده آل منو توی بحثاش مسخره میکرد درسته که تو دعوابود اما اتفاقا اینجوروقتا اونچیزی کو واقعا تو فکرشه رو میکنه
باعث شد خیلی از خوبیایی که درحقم داشت میکردو من اونارو میدیدم جای کاستی هاش
همه ازچشم بیفته حالاحساب کنید وقتی به طرفت اعتماد کردی واونو یه آدم مهربون و صبور وعاقل فرض کرده بودی
یهو میبینی انقدر بچست وتو قراربود بهش تکیه کنی
درصورتی که اتفاق بزرگی نیفتاده بود باخودم میگم من اگه خطایی کرده بودم چه برخوردی باهام داشت از نظراون فقط به خاطرکارایی که نکردی میشد سرکسی که ادعاکردی دوسش داری عصبانیتو تخلیه کنی اون هم تازو وقتی 3ماه از عقدمون گذشته
آره خوب حتما میگید بایه بار دعوا وروی اون حرفانمیشه راجع به یه آدم نظرداد
درسته اما اون 28سالشه بالغه
ومن چجوری مطمئن باشم
واینکه من همینقدر انگیزه هم ازدست دادم
اصلا برام دیگه مهم نیست دوس ندارم ببینمش و راحت ترم
بااینکه داره معذرت خواهی میکنه و توجیه میکنه اما من نمیتونم بپذیرم
فکرکنید شما یه آدمیو دوس ندارید خودتون دارید کمک میکنید عیبارو نبینید خوبیاروببیند یهو میاد میزنه شمارو خوردمیکنه میگه حالاببخشید
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
به نظر من مساله اصلی در رابطه شما همونطوریکه خودت و یکی از دوستا اشاره کردین اینه که اون خمیر مایه اولیه که برای شروع لازمه یا اصلا نبوده مخصوصا از سمت تو و یا اینکه ذهن ایدآل گرای تو با این چیزا راضی نمیشه، مخصوصا که اول گفتی انگیزت برای ازدواج دوری از گناه بوده و نه ساختن یه رابطه مطلوب! ولی حالا مه این آقا اومده و قول داده همونی که میخوای بشه یهو هدفت از اون چیزی که شبیه فرار از یه وضع نا مطلوبه به ساخت یه وضع مطلوب تغییر کرده اما ببین اگه فرض کنیم که من تا اینجا درست برداشت کردم پس میتونم نتیجه بگیرم که تو گلم از یه پناه گاه انتظار یه قصر رو داری!
ببین میشه که آدم به قصر پناه ببره اما اولا باید دید که ایشون به لحاظ ماهیتی اصلا اون قصری که شما میخوای باشه هست یا حد اقل میتونه یه روزی بشه؟ چون اصلا انتظار اینکه آدما عوض بشن کلا نابجاست،پس باید ببینیم ایشون درحال حاضر چه ظرفیت هایی برای ایدآل بودن دارن و ثانیا اینکه در اون قصر مورد نظر شما یعنی تصور شما از زندگی ایدآل آینده که طبیعتا داشتن یک زندگی عاشقانست همراه با رفاه مادی و اینها،جایی برای ایشون هم هست یا اینکه ایشون قراره در این سناریو تا آخر نقش کسی که نیست و ایدآل شماست رو بازی کنه؟!
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام عزیزم .من همه مطالبی که نوشتی رو خوندم .تو تنها نیستی من خیلی ها رو میشناسم که مثل تو در دوران عقد هیچ علاقه ای به همسرشون ندارن و دارن عذاب می کشن .ولی خوب اون کسی موفق میشه که برای خوشبختیش تلاش کنه.
عزیزم تو باید سعی کنی که به همسرت علاقه مند شی .فکر اینکه از همسرت جدا شی رو به طور کل از سرت بکن بیرون ،چون باید اول به این درک برسی که تو و اون به هم عهد کردین که تا آخر عمر با هم زندگی کنین.
بعد از اینکه به این باور رسیدی که تو و اون همیشه در کنار هم هستید برای خوشبختی خودت و اون تلاش کن .
عزیزم من چند تا توصیه خواهرانه بهت می کنم :
اول اینکه اگر می خوای به همسرت علاقه مند بشی باید بهش محبت کنی ، سعی کن خودتو خوب تو دلش جا کنی بهت قول می دم که هر روز که میگذره خودت بهش علاقه مند میشی ،
به خدا همسرت خیلی خوبه که بهت گفته سعی می کنم ایده آل تو باشم ، حتی حتی حتی اگه نتونه .باید مردای دیگرو ببینی که به زناشون میگن من همینم که هستن می خوای بخواه، نمی خوای نخواه .
چقدر دوست داره که بعد از اینکه مشکلی پیش اومده میاد ازت معذرت خواهی می کنه ، آخه منم یک دوست داشتم که مشکل تو رو داشت یعنی شوهرشو دوست نداشت و شوهرش هم یک آدم مغرور بود خیلی کار اون سخت تر بود، قدر شوهرت رو بدون.و نزار کار به جایی برسه که دیگه اون نیاد ازت دلجویی کنه،سعی کن تو هم بهش محبت کنی.
عزیزم من فکر می کنم تو محبت های اون رو نادیده می گیری .تازه این چیزایی بود که از نوشته های خودت فهمیدم.
میشه بگی تو چه محبت هایی بهش کرده تا حالا؟
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام،
چه قدر این مورد عدم علاقه بعد از عقد (و در واقع عدم علاقه از قبل از عقد) زیاد هست. اکثرا هم ازدواج های سنتی با کسی که "خوب" است.
من دیدم دوستانی توصیه می کنند که علاقه را ایجاد کن یا تلاش کن برای این زندگی. شخصا معتقدم موفقیت این توصیه کاملا به روحیات مشاوره شونده بستگی دارد که از پسش بر بیاید یا نه. و شناخت این روحیات هم جز با مشاوره رو در رو با مشاور کارآزموده ممکن نیست.
اگر کسی این مطلب را می خواند که هنوز عقد نکرده یک توصیه دارم: با کسی که علاقه ای نسبت به او حس نمی کنید و جذابیتی برایتان ندارد، ازدواج نکنید، حتی اگر پیغمبر زاده، یا فرشته بود. والسلام.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ازدواج نکنید . هر کاری که باعث آرامش روحی و روانی شماست انجام دهید . خودتون را پایبند یک ازدواجی که از روی بی علاقگی و بی احساسی است رها کنید .
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
ظاهرا هر دو جور مشکل وجود داره .
هم شما یه خورده ایده آل گرا هستین
هم اون آقا یه خورده بیشتر از حد معمول با بلوغ لازم فاصله داره
توصیه می کنم خودتونو درگیر این ازدواج بدون جذابیت که حداقل نتیجه ش به عمر زندگی کسل کننده و سرد خواهد بود نکنید . همین امروز فاصله بگیرید بهتر از فرداست
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
خیلی باید تلاش کنید که جرقه های محبت را بینتون روشن کنید
برای اینکار بهتره اولا ی مدت ازش دور بشید (اگه امکانش هست) و مجددا بهش فکر کنید و دوباره تو ذهنتون بسازیدش(اصلا فراموش کنید پسرعموتونه)
بعد همیشه کارهایی وجود داره که یهو شعله های محبت بینتون را روشن میکنه باید همه را امتحان کنید مثل اینکه یه شب بیخبردوستاشو دعوت کنید واسه شام یا واسش ی نامه خیلی عاشقانه بنویسید یا هر کار دیگه که احتمالا خانومها بهتر میتونند بهتون بگن.. بهرحال چاره ای جز ایجاد علاقه ندارید و این به خودتون بستگی داره:310:
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
سلام kamrava گرامی،
به تالار همدردی خوش آمدید.
لطفاً قبل از ارسال پست در تاپیک ها دقت کنید که تاپیک قدیمی تر از 2 هفته نباشد.
اینگونه پست ها حذف خواهند شد.
شما می توانید با کلیک روی "ارسال های امروز" در بالای صفحه به تاپیک هایی که در حال حاضر در جریان هستند دسترسی پیدا کنید.
با تشکر از توجه شما.
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
خيلى جالبه مشكل شما خيلى شبيه من هست منم ٣ سال گفتم نه اما در يه شرايط روحى بد بله دادام و الان مى بينم دوسش ندارم و ايرادى جز اين نيست ! و اين از نظر بقيه معنى نداره ميگن علاقه كم كم بوجود مى ياد اما اين منم كه همه فكرم اينه چيكار كنم باهاش تنها نشم! شور و شادى از زندگيم رفته
كاش تو جامعه ما طلاق اينقدر بد نبود و همه خانواده ها مى زاشتن قبل عقد يه مدت آدم آزادانه با هم دوست باشه و فشارى نمى آوردن واسه جدي كردن رابطه
-
RE: من به شوهرم علاقه ندارم چکارکنم
به نظرم این که بعد عقد بهم بزنه کسی رابطش رو ظلم به طرف مقابل شده و نتیجش رو میبینه
باید تمام تلاشت رو بکنی و اگر نشد اونوقت به پایان فکر کنی