با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام به دوستاي هم تالاري:دي
من 8 ماهه كه ازدواج كردم و بايد بگم تو اين 8 ماه خيلي وقتا احساس بدبختي و خيلي وقتا احساس خوسبختي داشتم....نمي دونم بچه ها واقعا زندگي متاهلي اينهمه دردسر داره؟گاهي به حال مجردا غبطه ميخورم كه اينهمه بي خبر و بي دردن!!اصلا گاهي با خودم مي گم ادما چرا ازدواج ميكنن؟؟؟؟گاهي به همسرم افتخار مي كنم و گاهي از كاراش خجالت زده مي شم.گاهي اميد وارم و گاهي از ادامه زندگي با اون نا اميد نا اميدم:302
گاهي به حال اونهايي كه با عشق ازدواج كردن غبطه مي خورم اخه ازدواج ما سنتي بود...مي گم شايد اگر با عشق ازدواج مي كرديم اختلافاتمون كمتر بود.نمي دونم چند بار بحث در هفته عاديه ولي ما 1 بار در هفته بحث جدي رو داريم و اين منو ميترسونه....مي دونم هيچ ادمي كامل نيست ولي اعتراف مي كنم عيب هاي همسرم رو بزرگ مي بينم وبزرگ مي كنم و اين خيلي انرژي زندگيمونو مي گيره .گاهي مي گم بايد گذاشت و گذشت ولي تكرار اوه حركت از طرف همسرم نگران و ازرده م ميكنه....ببخشيد كه اينهمه كلي حرف ميزنم ولي بخدا ناخواسته خيلي وقتا فكرم اينه كه همه چيزو ول كنم و برم ...برم خارج از كشور واسه هميشه تنها زندگي كنم...باورتون ميشه گاهي به حال ادمايي كه طلاق مي گيرن غبطه مي خورم؟نمي دونم دست خودم نيست با كوچكترين نارحتي به فكر جداي ام.با خودم مي گم چرا بايد تو شرايطي زندگي كنم كه گاهي خوبه گاهي بد؟انگار سوار موجي ....دوست دارم به ارامش طولاني مدت برسم...به بي خيالي دوست دارم به اون حد از پذيرش برسم كه به دنببال تغيير همسرم نباشم ولي اعتراف مي كنم تا حالا نتو نستم...من قبل از ازدواج كسي رو دوست داشتم كه پر از عيب هاي ريز و درشت بود ولي بخاطر عشق مطلق هيچ كدومشو نمي ديدم تا اون كه بهم خيانت كرد و من هم بي خيالش شدم....گاهي برام سواله چرا اونو اين هه قبول داشتم تشويق مي كردم دلداري مي دادم ولي با همسر خودم اينقدر راه نمي يام در حالي كه از نظر اخلاقي خيلي بهتر از اونه؟همش اميدوارم گذر زوان علاقه م رو بهش بيشتر كنه و اعتراف مي كنم بيشتر كرده ولي هنوز گاهي نا اميدم از ادامه زندگي...
لحظلتي كه از همسرم نااميد مي شم حتي انگيزه مسواك زدن يا حمام رفتن رو هم از دست ميدم....و اين چون تكرار ميشه من رو به يه حدي از افسردگي هميشگي دچار كرده ...نمي دونم من پوست احساسي نازكي دارم يا اون ايراد رفتاري داره....
چيز هايي كه هميشه ازارم ميده:
1.گاهي رفتار ها و ادا هاي بچه گانه داره...حرف زدنش اداهاش ...عصبيم ميكنه.من د.ست دارم با يه مرد زندگي كنم نه بچه...
2.بزرگنمايي هايي كه در حرفاش ميكنه و اين اونو جلو همه يه ادم لافو و بي اعتبار كرده...
3.شوخي هاي بي مورد و كل كل كردنش با پير و جوون و بچه....منو به ستوه مياره مني كه جدي و ارومم....
4.ولخرجي ها و بي برنامگيش در زندگي ...من يه مرد بلند پرواز مي خوام نه يه ادم بي خيال
5.وابستگيش به خونواده ش براي من كه اين همه مستقلم ازار دهنده ست.
ايا به نظر شما حق دارم از اين زندگي نا اميد باشم؟؟حق دارم به جدايي فكر كنم....كمكم كنين دوستان...امروز از اون روزايي كه جدا نا اميدم....:302::302:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
نه عزيز دلم. ببين هيچ مردي خوب مطلق نيست و هيچ زندگي اي هم كامل مطلق. اين چيزهايي كه گفتي را همه ما ريز و درشت و كمابيش تو زندگيمون داريم. و هيچ كدوم اون را دليلي براي جدايي مون نكرديم و با بزرگ كردنش خودمون را آزار نمي ديم.
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
پس اين ادمايي كه من هميشه ميبينم اونايي كه هميشه مي خندن اونايي كه اين همه از هم راضين چطور از كنار اين عيب ها مي گذرن؟تو رو خدا پذيرش رو به من ياد بدين ...روحم از اين همه ريز بيني داره خرده ميشه...من دوست داشتم شاد باشم وشاد زندگي كنم.من خوشبخت بودم هميشه ولي از وقتي ازدواج كردم ديگه هم چين حسي ندارم....چطور ميتونم رفتاري رو بپذيرم وحتي دوست داشته باشم وقتي نمي پسندمش؟كمك كمك كمك:302:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
ببين اونايي كه شما هميشه مي بيني كه شاد شادند هم زندگي شون كامل كامل نيست. ببين فرشته شما بايد بتوني شوهرت را بپذيري و دوستش داشته باشي. اگه شوهرت با تمام وجودت دوست داشته باشي. از خيلي از خطاهاش مي گذري. و وقتي از خطاهاش بگذري اون خطاها به مرور زمان در نظرت محو مي شند و از بين مي روند. و بعد از مدتي كاملا و واقعا محو مي شوند و از بين مي روند.
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام فرشته سفید
چند نکته به ذهنم میرسه که امیدوارم مفید واقع بشه:
1- خیلی وقتها خیلی از برداشتها و احساسات ما ناشی از سوء تفاهمه. یکی از مهمترین عوامل آسیب پذیری خونواده ، بروز همین سوء تفاهم هاست. بنابراین هرکدوم از زن و شوهر به سهم خودشون مسئولیت دارن که از به وجود اومدن سوء تفاهم ها پیشگیری کنن و در اولین فرصت ممکن به حل و فصل اونها بپردازن. چون سوء تفاهم ها به صورت یک فرایند مخرب و پیش رونده عمل می کنن. گاهی یک سوء تفاهم ساده در صورتی که رفع نشه مثل یه گلوله برفی کوچیک که به تدریج به یک بهمن بزرگ تبدیل می شه ، بنیان زندگی زناشویی رو از بیخ و بُن بر می کنه. پس تا اونجایی که میتونی از بروز این سوء تفاهمها جلوگیری کن!
2-انتقام گیری، بهونه گیری و عیب جویی از مهمترین عوامل آسیب روابط زن و شوهر به شمار میان . طرح مکرر « دلخوری ها » ، نقاط ضعف، روابط زناشویی رو تهدید میکنه. بنابراین در مواقع اختلاف و خطا سعی کن همسرت رو ببخشی و نقاط مثبتش رو ببینی.
همچنین سعی کن به قول معروف از «کاه» ، «کوه» نسازی و با دیده اغماض به رفتار و گفتارش نگاه کنی.
3-همسرت رو سرزنش و تحقیر نکن.احساس حقارت موجب می شه فضای روانی و عاطفی نامطلوبی بوجود بیاد و خدای نکرده از هم متنفر بشید.
4-متاسفانه زن یا شوهر به ویژه در اوایل زندگی مشترک توسط دیگران به طور ناشیانه راهنمایی و یا در برخی موارد تحریک می شن. گاهی اوقات مادرشوهر یا پدرشوهر و مادرزن یا پدرزن علیرغم علاقه ، در زندگی مشترک فرزندانشون مزاحمت ها و آسیب هایی رو به وجود میارن. که در دراز مدت ممکنه سلامت خونواده رو تهدید کنه.اما راهکارش به هیچ وجه طلاق یافکر کردن به اون نیست. بلکه ما باید مهارتهای لازم برای یک زندگی موفق رو کسب کنیم. به قول شاعر : چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود ..... /// ..... ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
5-بدیهیه که توجه به نیازهای همسر، فقط به نیازهای زناشویی ختم نمی شه. احترام و پذیرش ، نگاه مهربان به همدیگه، در کنار هم حضور داشتن ، در فعالیت های مشترک شرکت کردن ، و .. نشونه توجه به نیازهای همسره .زوجهای موفق کسانی هستن که در صدد ارضای نیازهای همسرشون هستن. سعی کن نیازهای همسرت رو بشناسی و اونها رو به طریق درست و مظلوب برطرف کنی. با دادن شادی به همسرت خودت هم فرد شادتری خواهی شد.
6-برای انجام هر کاری و ایفای هر نقشی به آموزش ، کارآموزی و مهارت آموزی نیازه. برای ایفای نقش یک همسر موفق و توانا باید مهارت ها و آگاهی های لازم رو کسب کرد. پیشنهاد میکنم با شرکت در جلسه های آموزشی و مطالعه کتاب های مربوط به روان شناسی و جامعه شناسی خانواده ، آیین همسرداری و کنب مشابه، به دانش و مهارت خودت اضافه کنی تا از این طریق تعادل خونواده ی دو نفریتون رو حفظ کنی.
7-در هر صورت تفاوت و تعارض در انتظارات موجب می شود فضایی نامساعد بوجود بیاد. گاهی اوقات داشتن توقعات بیش از حد از همسر، مثل این که انتظار داشته باشیم او همچون فرشته ها بدون عیب و نقص باشه ، یا معلومات بسیاری داشته باشه ، یا در صحبت کردن سرآمد دیگران بباشه، سلامت خونواده را در معرض تهدید قرار می ده.
8- با عشق ازدواج کردن آسون اما عاشق موندن دشواره. اگه دوست داری احساس خوشبختی کنی باید خودبینی و خودخواهی را کنار بذاری و برای همسرت شحصیت قائل بشی خودخواهی، بیاعتنایی و بیاحترامی به همسر، دیر یا زود و خواه ناخواه شکستآفرینه. در پایان دوست من اگر تونستی به صورت حضوری پیش مشاور هم برو.
عاشق باشی و برقرار
این نکته رو هم اضافه میکنم که یکی از قوی ترین احساس هایی که آقایون دارن ، احساس مهم بودنه. گوته، شاعر و نویسنده آلمانی میگه: «اگر با مردی همان گونه که هست، رفتار کنید، او همان گونه باقی خواهد ماند اما اگر با وی به نحوی رفتار کنید که باید باشد و می تواند باشد، او مردی بهتر و بزرگ تر خواهد شد.»
خطابهای محبت آمیز و دل ربا، روح و جسم رو نوازش میده و همسرت رو تحت تاثیر قرار می ده.
روایته که رسول خدا (ص) سه چیز روعامل تقویت محبت و دوستی در خانواده می دونن: "در هنگام ملاقات با خوش رویی و چهره ای گشاده بر خورد کنید و برای نشستن وی جا باز کنید و با بهترین نامی که او دوست دارد، صدایش بزنید.»
شاید خیلی اوقات ما نتونیم اشتباهات همدیگه رو تو زندگی اصلاح کنیم اما می تونیم همسرمون رو بپذیریم و از سنجیدن اون با ملاکهای خودمون بپرهیزیم. این امر باعث میشه او خودش باشه و در صورت لزوم این خود رو توسعه بده و این همون چیزی هست که شما میخواین.ابرها از جلوی خورشید حرکت می کنن. فقط باید صبر کرد. فقط در این صورته که رنگین کمونی زیبا خواهی دید.:72:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
ليلا جان وماه منير متشكرم....
راهنمايي هاتون دلگرمم مي كنه...پيش يه مشاور رفتم ولي خيلي فايده نداشت...الان بهترم ولي هنوز از اينكه توي ذهنم هميشه نگران رفتارهاي نادرست همسرم بويژه توي جمع هستم ازارم ميده...يه فوبيا دارم از اينكه همسرم توسط ديگران مسخره بشه .پشت سرش به لافاش بخندن توي جمع دستش بندازن زياد دوستش نداشته باشن.از هر كس كه فكر مي كنم همسرم رو دوست نداره بيزارم انگار خوشي و ناخوشي مون رو پذيرش ديگران بويژه خونواده م تعيين مي كنن....اخ خ خ گاهي از همه چيز مي ترسم ...از همه چيز بدم مياد...زود بهم ميريزم وعصباني ميشم واعتراف مي كنم نسبت بهش هميشه خشمگينم...نميتونم ناراحتيمو توي جمع ازش قايم كنم و فكر مي كنم اخرشم بخاطر اين موضوع ها زندگيمون رو از دست بدم....نمي دونم اين چيزا كه واسه من مهمه از نظر عقلي مهم هست نيست.....ن رواني ام يا اون ايراد داره؟اصلا ازدواجم درست بوده يا نه؟چرا خواهرم با اين همه مشكل ريز و درشت اين همه از من موفق تره و همسرش رو به اين خوبي درك ميكنه ولي من هميشه يه خشم خفته دارم؟چرا هميشه به فكر جدايي ام چرا هميشه اونو با بقيهمقايسه مي كنم با داماداي ديگه با مرداي ديگه حتي ب برادرهام وچيزي كه جالبه اينه كه تو اين مقايسه اون هميشه بازنده و بقيه برنده ان........:316::302:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
نوشته های ما صرفا برای دلگرمی نیست. اگه اونها رو با دقت بخونی و هرجا شو که لازمه ی موفق تر شدن زندگیت میبینی به کار بگیری نسیم خوش شادی رو احساس خواهی کرد.
یه جمله معروف هیت که میگه:"آدمها همیشه اوقدر که ما فکر میکنیم خوشبخت نیستن و ما هم اونقدر که نشون میدیم بدبخت نیستیم."
نذار زندگیت اسیر افکار آلوده بشه. از مقایسه دست بردار. ممکنه اگر همسرت هم شما رو با دیگران مقایسه کنه برنده ی اون مقایسه شما نباشی. اونوقت آیا از چنین مقایسه ای خوشنود خواهی شد؟ قاطعانه میگم :نه!!!! پس از انجام کاری که دوست نداری در قبال خودت انجام بشه خودداری کن!
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
ماه منير عزيز
من هزار تا كتاب رو هزار بار خوندم از همي كتاباي بهبود روابط زناشويي ولي بخدا اسون نيست ببيني و بي خيال شي اسون نيست ببيني و فراموش كني....اون قبل من يه بار عقد كرده و بخاطر رفتارهاي اون خانوم از هم جدا شدن ولي هرگز هرگز هرگز منو با اون يا با هر كس ديگه اي مقايسه نكرده...منم ايراد اخلاقي دارم ولي اون بهم گير نميده و مي پذيره منو.اينقدر از اين كارش خوشم مياد كه از اول منو همين جوري دوست داشت و انتقاد ازم نكرد..
سعي مي كنم سعي ميكنم سعي ميكنم.....به خودم قول ميدم وبه شما
فقط اول از همه بهم بگيد و ثابت كنيد كه همه حتي عاشق ها گاهي از هم ديگه ازرده ميشن اگه بدونم زندگي همه فراز ونشيب داره ديگه اين هه تو زندگي همه سر نمي كنم و مقايسه شون نمي كنم.
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
فرشته جون زندگی همه بالا و پایین داره ولی وقتی عاشقانه همو دوست داشته باشی دلخوریهات هم سطحی میشه.یعنی موقتیه...با آرامش باهم صحبت میکنینو به توافق میرسیدو حل میشه و فرداش اصلا یادتم نیس.........من که اینجوریم...
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
مرسي عزيز هاي من كه بهم كمك مي كنين اي كاش من هم بتونم شما رو كمك كنم.
aniعزيز من به شما مديونم .نمي دونين چقدر شما رو دوست دارم بابت اينكه پستمو مي خونيد خيلي خيلي خوشحال ميشم وقتي تشكر شما رو كنار نوشته هام ميبينم واقعا اميد مي گيرم....من مشاوره شما بيشتر از هر كس ديگه اي قبول دارم.حالا كه اينجا سر ميزنين نظر تونو بهم بگين ممنون...حتما مثل هميشه راهگشاست.واسه ارامش و سلامتي همه تون دعا ميكنم.مخصوصا ani عزيزم:46::43:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام
این تالار مشتی است نمونه ی خروار از زندگی دیگران که خیلی دوست داری در مورد آنها بدانی و مطمئن شوی که دیگران هم چون تو مشکل دارند - دعوا دارن - اخم دارن - تفکر و احساسات و اعمال منفی دارند اما سعی می کنند که این موانع را پشت سر بگذارند و برای زندگی بهتر تلاش کنند .پس در اولین گام برو و زندگی نامه ها را بخوان .
اصل بزرگ در زندگی تو در اولین گام کمالگرایی توست . در این دنیا هیچ چیز در حد کمال وجود ندارد . ما سعی می کنیم اما اگر چیزی در حد کمال و ایده ال نبود خودمان را اذیت نمی کنیم خصوصا که در مورد دیگران باشد چرا ؟ چون توانایی ها و خواستهای آدم های بیرون با ما متفاوت است . ما نمی توانیم از دیگران فراتر از توانایی هایشان و خواستهایشان انتظار و توقع داشته باشیم .حتی اگر آن فرد همسر محترم باشد .
ضمن اینکه تو نشسته ای با مبنای خواست ها و ترس های خودت همسر محترم را خوب و بد می کنی . در نتیجه ی ازدواج در حال حاضر خانواده ی درجه یک تو همسرت است و نه پدر و مادر و خواهر و برادر و خاله و عمه و عمو
برو بنشین ترس هایت را بنویس و بنویس و بررسی کن ببین مثلا اگر کسی همسرت را دوست نداشته باشه چی میشه ؟ کدام ترس تو بالا میاد و چرا و باز ببین در نتیجه ی ترست چه اتفاقی می افته .
مثال می زنم
شوهرت در جمع شوخی می کنه تو نگران و ناراحت می شوی که چرا این حرف را اینجا و جلوی خانواده زد ببین چرا ناراحت می شوی
باز در ادامه همین را مثال می زنم
آخه مامانم ممکنه فکر کنه که شوهرم سبک و بی بند و بار است
خب ؟!
فکر کنه . فکر کردن او چه آسیبی به شخصیت واقعی همسرت می زند ؟!
و...............
و در نهایت به این خواهی رسید که تو دنبال تائید دیگران هستی و یک بعد از تائید گیری ات متصل به رفتار و افکار و احساسات این آدم شده .
و باز ادامه بده
ببین اگر تو آدم مستقلی هستی چرا باید در خودت نیاز به این تائید داشته باشی و چه کاری می توانی برای این نیاز انجام بدهی و ................
ضمن اینکه این ازدواج سنتی بوده . سنتی بودن دلیل بر این نیست که تو حق انتخاب و تصمیم گیری نداشتی . فقط سیر مسیر آشنایی متفاوت بوده و در نهایت خودت انتخاب کردی و خودت سبک و سنگین کردی و تصمیم گرفتی و انتخاب کردی پس این مبحث سنتی بودن هم از آن حرفهایی است که طرح کردنش مخ من را به سقف می چسباند :311:چرا که اسلحه پشت گردن دختر قرار ندارد می تواند سر سفره ی عقد بگوید نه من ازدواج نمی کنم و ......
و اما پذیرش
پذیرش هم یعنی هست هر آنچه که هست . شوهر تو همین است که می بینی . رفتارش - احساساتش - اعمالش .
وقتی در پذیرش باشی دنبال خوب و بد کردن نمی روی . دنبال قیاس کردن نمی روی . دنبال توقعات بی جا نمی روی . دنبال ترس ها نمی روی و.....................او را همینگونه که هست بپذیر .
فعلا تا همین حد تمرین کن تا بعد .
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
:43::46::46::46::46::46::46::46
يه دنيا بوس واسه ani عزيزم +100تا صلوات از طرف من واسه سلامتيش
به همتون مديونم...دوستون دارم كه بهم ارامش ميدين...
aniعزيزم تو بي نظيري :72::72::72
مشكلات من دقيقا همين هاست
1.كمال گرايي
2.تاييد ديگران
كه هر دوش بخاطر تربيت مادرم در منايجاد شده.قول ميدم سعي كنم .سعي سعي سعي
همه دعا كنيد با خبرهاي خوش برگردم
مي بوسمتو:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
فرشته سفيد عزيز
سلام
خانمم اول اينو بهت بگم كه خيلي خوششانسي كه خانم آني پاي نوشتههات تشكر ميزنه. چيز كمي نيست.
يادمه آخرين بار بعد از چند راهنمايي البته همراه با خط كش ازم نا اميد شد و ديگه سراغي ازم نگرفت. حتي الان كه يه تاپيك جداگونه باز كردم. خانم آني خواهش ميكنم يه نگاهي به تاپيكم بنداز و راهنماييام كن. به خدا من دختر خوبي شدم و به حرفات گوش دادم و ميدم و البته خدا را شكر نتيجه دارم ميگيرم.
اما مسأله خودت عزيزم.
گاهي رفتار ها و ادا هاي بچه گانه داره...حرف زدنش اداهاش ...عصبيم ميكنه.من د.ست دارم با يه مرد زندگي كنم نه بچه...
خودت داري ميگي گاهي پس هميشگي نيست. خيلي از ماها هم دوست داريم شوهرمون بعضي وقتها از اون حالت جدي و خشك بيرون بيان، هميشه خودشون را عقل كل ندونن. بعضي وقتها حق را به ديگري بدن.
2.بزرگنمايي هايي كه در حرفاش ميكنه و اين اونو جلو همه يه ادم لافو و بي اعتبار كرده...
اين اخلاق به مرور و با درايت شما حل شدنيه. من خيلي از آدمها را ديدم كه اين حالت را دارن. چرا فكر نميكني كه رسيدن به اين بزرگنمائيهاست هدف دروني اونه و دوست داره تو ذهنش اينجوري باشه ولي بروز ميده. جالبه اكثر اين آدمها بعدها تقريباً به اون حرفهاشون ميرسند و معتبر ميشن.
3.شوخي هاي بي مورد و كل كل كردنش با پير و جوون و بچه....منو به ستوه مياره مني كه جدي و ارومم....
با معيار خودت اونو نسنج. شما دو نفر دو تا آدم متفاوت هستين. نه شما ميتوني مثل اون باشي و نه اون مثل شما. هر دو بايد تعديل بشين. شما يك مقدار چاشني شوخ طبيعي به خودتون اضافه كنيد كه شوهرتون مجبور نشه با ديگران انرژياش را خالي كنه و شوخيهاش را با شما كنه. اون هم يك مقدار در طول زندگي جديت و شوخيهاي بجا را از شما ياد خواهد گرفت.
4.ولخرجي ها و بي برنامگيش در زندگي ...من يه مرد بلند پرواز مي خوام نه يه ادم بي خيال
اين خصيصه را هم با مديريت شما بسيار راحت قابل حل شدنه. هر چند يك مثل معروفي هست كه ميگه هر چقدر خرج كني از اون بيشتر گيرت ميآد.
نازنين بعضي وقتها بيخيالي واقعاً نعمته توي اين زندگي سرشار از استرس و فشار، شوهر من بر خلاف شوهر شما آدم فول استرسيه، طوري كه زنگ خونه را ميزنن فرياد ميزنه يا ابولفضل چي شده و يا اينكه اگر اتفاق معمولي بيافته هزار تا منفي در كنارش ميزاره كه نكنه حالا اينجوري بشه يا اونجوري بشه. هميشه در حال استقبال از اتفاقات بد تو زندگيه. براي تمام اتفاقات نيافتاده فكر ميكنه و برنامهريزي ميكنه.
5.وابستگيش به خونواده ش براي من كه اين همه مستقلم ازار دهنده ست.
اين وابستگي هم در طول زمان تعديل ميشه و خيلي جاي نگراني نداره.
شوهر من از همه حتي از خانواده خودش هم بريده، بعضي وقتها واقعاً آزارم ميده. 5 برادر و يك خواهر داره اما ما توي اين 12 سال زندگي فقط با يك برادر و خواهرش اونم سالي يكبار رفت و آمد داشتيم.
پس عزيزم ديدي كه همه زندگيها 100 درصد خوب نيست. هر چقدر خودت را خوشبخت نشون بدي مطمئن باش همونقدر خوشبختي را بدست ميآري. دور از جون جاي من بودي چكار ميكردي. من با اين همه مشكلاتي كه دارم باز هم تا 70 درصد خودم را خوشبخت احساس ميكنم.
جالبه بدوني كه من قبل از اين شرايط فوقالعادهم و در شرايط طبيعي يك سال قبلتر واقعاً احساس خوشبختي زيادي مي كردم. با اينكه خيلي موارد ميشد كه مي تونستم براشون عزاداري كنم.
تازه بعد از اتفاق اخير متوجه شدم كه خواهر و برادرام نگران زندگي من بودن كه من توي اين زندگي چه ميكنم. هميشه بهم ميگفتن مشكلي با شوهرت نداري، ميگفتم نه. بعض وقتها هم كه مي خواستن چيزي ازش بگن طوري برخورد كرده بودم كه براحتي نمي تونستن بيان كنن.
خوشيختي بك احساس درونيه كه خودت بايد بهش برسي.
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
تا یک جایی بحث تربیتی مطرح است و از یک جایی که خود ما متوجه ی مسائل می شویم باید روی خودمون کار کنیم و مانع از این بشویم که زندگی ما با تعاریف و خواست ها و تمایلات دیگران خراب بشه .
اکثریت پدران و مادران ما
ترس از قضاوت
ترس از تائید نشدن
ترس از خوب نبودن
و.............
را خودشان تجربه کردند و بر مبنای همان هم به ما منتقل می کنند . اما الزاما این ترس ها و روش های آنها درست نبوده . پس باید خودمان فکری برای خودمان بکنیم .
این جامعه - جامعه ی 20-30-40 و...........سا ل قبل نیست . همانطور که جامعه تغییر می کند آدم هایش هم باید تغییر کنند و بالاخره باید از جایی شروع کرد .
مادران ما هر چه که باشند ما باید از آنها بهتر باشیم و قدمهایمان رو به جلوتر باشد . همینطور بچه های ما باید بهتر از ما باشند و..................این بهتر بودن در نتیجه ی رشد و تغییرات در نتیجه ی رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی و ارتباطات وسیع تر و .......است
منتظر بهترین اتفاقات و تجربیات در زندگی تو هستم . قدمهای رو به جلو و...........موفق باشی :72:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام فرشته سفید عزیز
چشمام 4 تا شد وقتی دیدم شما این تاپیک رو ایجاد کردی
چه خبر شده؟؟؟؟؟؟؟
چرا انقدر سخت میگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانومی اوول راهی...8 ماهه تازه....!!
صبور باش عزیزم
زندگی همینه دیگه !!
مشکلات هم در زمان مجردی و هم در زمان متاهلی هست..فقط نوع و مدلش فرق میکنه
پس زیاد سخت نگیر
من الان بعد از 4 سال هنوز هم خیلی از اخلاقای شوهرمو نمیشناسم
اما مطمئن باش با گذشت زمان...همه چیز خیلی بهتر میشه
خیلی همدیگر رو بهتر میشناسید و دست از لج بازی و ناراحت کردن همدیگه برمیدارید
اختلافات تا زیر 4 سال طبیعیعه خانومی
اگر دقت کنی حدود 80 درصد طلاقها زیر 4 سال زندگی مشترک هستش
ما زنها نیروی عظیمی در خودمون داریم
به خدا با این نیرو میتونیم دنیا رو تکون بدیم
من هم تازه یکساله فهمیدم که این نیرو رو دارم
اول از همه روی صبوری خودت کار کن...اگر صبور باشی اون یک بار در هفته بحث میشه ماهی یکبار
چون اگر شما یکه به دو نکنی با همسرت بحث ادامه پیدا نمیکنه
برات مهم نباشه دیگران در مورد همسرت چی میگن...
مهم اینه که شما ایشون رو همینجوری پذیرفتی...
خواهر عزیزم از حرفهات مشخصه که واقعا حساس و زودرنجی...
شما فقط کمی خسته هستی..بذار عید برسه...همه جا سرسبز و قشنگ بشه....اون وقت روحیه شما هم عوض میشه
قدر زندگیتو بدون خانومی...
کمی فکرت رو مشغول کن تا کمتر از همسرت عیب یابی کنی و بدتر از اون اونا رو بزرگ هم بکنی....
خانومی شما هم مطمئنا ایرادهایی داری..درسته؟درسته که همسرت اونا رو بزرگ کنه؟اونوقت زندگی میشه جهنم
برای اینکه پذیرشت زیاد بشه با خودت بگو منم عیبهایی دارم ولی همسرم اصلا بزرگشون نمیکنه
تو اگر کسانی رو میبینی که خوشحالن..خودشون میخوان که شاد باشن..
تو هم تا وقتی نخوای اینجوری ناراحت و نا امید هستی
و مطممئن باش این نا امیدی زندگیت رو از هم میپاشونه
.................................................. .................................................. ..........
-اونم گفت هيچي فقط مي خواستم بگم حق با توه.من تند رفتم ببخشيد.منم خنديدم و گفتم حتما بايد ببوسمت...
-اومد بوسيدم گفت:فرشته من به اين نوشته ها احتياج دارم
این حرفها برات آشنا نیست؟
منو بگو که از تو یاد گرفتم روی در یخچالمون جملات عاشقانه بنویسم !!!!
پاشو خانومی...خودتو جمع و جور کن...کارای عیدتو انجام بده...قدر همسرتو بدون
تقریبا توی تاپیک خاطرات عاشقانه من و شوهرم فعالی...
اتفاقا خیلی هم دوستش داری و یک لحظه بدون اون نمیتونی زندگی کنی...
بدیهایش را به خاطر خوبی هایش ببخش...
:72:
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام فرسته عزیز
من هم تازه ازدواج کردمو متاسفانه بر خلاف تصورات و آرزوهام اصلا زندگی خوبی ندارم. وقتی احساسات تو رو میخونم فکر می کنم اینها نوشته های خودمه چون خیلی شبیه به احساسات منه . با این تفاوت که شوهر من خیلی تا حالا به من دروغ گفته . من کلا گاهی احساس می کنم اصلا دوستش ندارم . تو خیلی از من بهتری که گاهی دوستش داری . امیدوارم و در آستانه این سال نون برای شما آرزو می کنم که زندگیت بهتر بشه
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
فرشته جان
اگه مشکلاتت با شوهرت همین چیزاست که وااااقعا آدم خوش شانسی هستی. :227:
آخه دختر اینا که چیزی نیست!!! چرا انقدر این چیزا واست بزرگ شده؟!! اگه یه چرخی توی این سایت بزنی و زندگی بقیه رو ببینی متوجه میشی چی میگم خانمی.
عزیز دلم به نظر من مشکل شما خیلی هم ربطی به رفتارای همسرت نداره. من احساسم اینه که شاید خدایی نکرده داری افسرده میشی و این افسردگی باعث بی انگیزگیت شده و به همین علت دوست داری بهونه بگیری و همه بی انگیزگیتو بندازی گردن یکی. خوب چه بهونه ای بهتر از ایراد از کارای شوهر :311:
عزیزم به خودت رجوع کن ببین چرا شاد نیستی. ببین اگه واقعا شوهرت این رفتارا رو داشت شاد بودی یا بازم غمگین بودی؟
باید به خودت فرصت بدی و فضا. احساس میکنم خسته ای. شاید اگه یه مسافرت چند روزه بری واست خوب باشه. البته تنها بری نه با شوهرت. البته اگه شوهرت اجازه میده. اینجوری یکم با خودت خلوت میکنی. باید واسه خودت ارزش قائل بشی تا حس بیهودگی بهت دست نده.
این که یه وقتایی دلت میخواد بری تنها زندگی کنی فقط واسه بی انگیزگیته و یه جور فرار از خودته. من فکر نمیکنم ربطی به شوهرت داشته باشه.
شما شاغلی عزیزم؟
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته سفيد
پس اين ادمايي كه من هميشه ميبينم اونايي كه هميشه مي خندن اونايي كه اين همه از هم راضين چطور از كنار اين عيب ها مي گذرن؟تو رو خدا پذيرش رو به من ياد بدين ...روحم از اين همه ريز بيني داره خرده ميشه...من دوست داشتم شاد باشم وشاد زندگي كنم.من خوشبخت بودم هميشه ولي از وقتي ازدواج كردم ديگه هم چين حسي ندارم....چطور ميتونم رفتاري رو بپذيرم وحتي دوست داشته باشم وقتي نمي پسندمش؟كمك كمك كمك:302:
خانم گرامی !
شاید نتونم خوب صحبت کنم ، ولی بزار یه موضوعی رو روشن کنم
برای کسی صحبت می کردم بابت دوست پسر و ... !
از این شاکی بود ، چرا دوست هاش با این همه کار کثیف و ... باز هم خندان و شاد هستند !
یه نگاه مثل نگاه شما ! چیزی که در ظاهر هست ، ولی باطن ماجرا رو هیچ وقت ما نمی بینیم
چون بازیگر های خوبی هستیم ! دروغ گوهای خوبی هستیم !
نمونه همین دختر ها ، که می بینیم تو کوچه و خیابان شاد و خندان هستن ، شاید معدود زندگی هاشون رو از نزدیک دیدم چه مشکلاتی داشتن ولی در ظاهر همیشه شاد و خندان ! به خاطر غرور و بزرگ نمایی !
یا نمونه ایی تو زندگی هایی که خودم دیدم
خانم و آقایی که هر دو بسیار زیبا هستن و بسیار پولدار ! 2 تا عاشق به معنای واقعی ! عزیزم از دهن اینها جدا نمی شه ! ولی وقتی منزل هستن ، زنگ می زنن به خانواده دوست من ! فحش ها ناموسی و ... می کشن به هم ! اینها هم مثلا قاضی و رفع حل مشکلاتشون بشن ! بسیار تهمت های بدی به هم می زن ... ! زن افسرده شده و گوشه گیر !
خوب شما ، الان اگه نمی دونستی پشت پرده این رابطه رو مطمئنا افسوس و ناراحتی چی از اینها کم دارید !
همیشه اون چیزی که ما میبینیم نیست این رو همیشه یادتون باشه و همیشه قدر زندگیتون رو بدونید
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته سفيد
پس اين ادمايي كه من هميشه ميبينم اونايي كه هميشه مي خندن اونايي كه اين همه از هم راضين چطور از كنار اين عيب ها مي گذرن؟تو رو خدا پذيرش رو به من ياد بدين ...روحم از اين همه ريز بيني داره خرده ميشه...من دوست داشتم شاد باشم وشاد زندگي كنم.من خوشبخت بودم هميشه ولي از وقتي ازدواج كردم ديگه هم چين حسي ندارم....چطور ميتونم رفتاري رو بپذيرم وحتي دوست داشته باشم وقتي نمي پسندمش؟كمك كمك كمك:302:
اقای sci کارشناس افتخاری تالار جمله جالبی داره در این رابطه:
به ویترین زندگی دیگران اعتماد نکنید
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام به همه دختر پسراي خوب تالار
:43::43::43:
مرسي از اينكه اين همه هواي دوستتون رو دارين...منم همه شماها رو دوست دارم...
يه واقعيت هست كه تغيير اصلا اسون نيست...ولي اگه حس كني بحث عشقت مطرحه مي پذيريش...
ديشب واقعا فهميدم به شدت بهش علاقه مند و وابسته ام ...ديشب تا پاي فكر جدي جدايي رفتم ...بخدا راست مي گم يه لحظه حس كردم اگر يك ذره ديگه بي درك يا بي احتياط بشم زندگيمو مفت مفت ميبازم...همون لحظه فهميدم نه...بدون شوهرم نمي تونم زندگي كنم....به قول جبران خليل جبران:عظمت عشق در لحظه جدايي خودشو نشون ميده...
هرچند ديشب يه دعواي لفظي شديد داشتيم ولي من حق رو به اون مي دم...رفتار من زشت بود...بچه ها دعا كنيد برام...يه زن خوب و خانوم بشم.امين
مي دونين من جديدا خيلي تحت تاثير حرف ادماي ديگه قرار ميگيرم كساني كه بهم ميگن پاي خونوادشو از زندگيت ببر يا حرفهايي بودار ديگه...نمي دونم اگه خودم يه شخصيت مستقل و قوي داشتم اينقدر نسبت به حرف و نظر بقيه حساس نبودم....
بچه ها كمكم كنين يه تكوني به خودم بدم وشاد باشم.من خيلي نق نقو ام........از دست خودم خسته شدم.......و دارم اون رو هم به ستوه ميارم.بهونه گيري ايراد به همه چيز من يه مشكل اساسي دارم همش به همه چيز گير ميدم به همه چيز ها ي ريز و درشت....اينهمه خرده گيري خيلي بده...خودم ميدونم......خيلي ايده ال گرا هستم.همش به فكر بالا بالا هام.مثلا دوست دارم خونه ويلايي بخرم نه اپارتماني...سرويس جواهر بخرم نه طلا...دكترا بگيرم نه فقط فوق...ميلياردر باشم نه ميليونر....و اين چيزا در مورد اون هم هست تا جايي كه الان كه وزنش زياد شده ازش دلخورم....دوست دارم خيلي خوش تيپ باشه....خيلي خوش رفتار باشه هيييييييييچچچ وقت داد نزنه و عصباني نشه حرف رو حرف من نزنه...همه دنيا رو به من ترجيح بده...
RE: با همه خوبي هات گاهي از ادامه زندگي با تو نااميد ميشم...
سلام
20 روز از اون موقع ميگذره و من واقعا وضعيت روحي بسيار مساعدي دارم.شكر حدا به ياري خدا و راهنمايي دوستاي همدردي صبرم خيلي بيشتر شده و علاقه م به شوهرم خيلي زياد تر شده.aniعزيزم واقعا با خبرهاي خوش برگشتم.دارم روي خودم كار مي كنم وشوهرم رو همونطوري كه هست مي پذيرم.دارم كم كم به مرحله اي ميرسم كه نظر بقيه زياد برام مهم نيست...در كنار شوهرم اروم و خوبم و بهش اعتماد دارم...يه سري اتفاقات افتاده كه باعث شده واسم عزيز تر بشه...دارم عاشقش مي شم...:43::311:هر چند سنتي ازدواج كردم:311:
اگر باز هم كمك بخوام از طريق همين تاپيك ازتون در خواست مي كنم....مرسي