RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مریم جان
به تالار همدردی خوش اومدی
علت قطع کردن ارتباطتت چی بوده دقیقا؟
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام مریم جان
به تالار همدردی خوش اومدی
علت قطع کردن ارتباطتت چی بوده دقیقا؟
دلیل که زیاد بود : 1- من تو رابطم با اون اعتقادمو زیر پا گذاشتم و اجازه دادم دستمو بگیره
2-مادرم از این رابطه خبر نداشت و مجبور بودم دروغ بگم 3- خیلی استرس داشتم که کسی متوجه بشه و پیش خانواده شرمنده شم 4-حس کردم دارم بهش وابسته میشم و از وابستگی میترسیدم اینا باعث شده بود که من خیلی عذاب وجدان داشته باشم و اذیت شم اما یه دلیل دیگه هم داشت که اون دلیل اصلی بود واون اینکه من حس میکردم اون به دوست خواهرش علاقه داره و حساس شده بودم تا اینکه یه روز اومد و گفت که" بهش گفتم 2سال منتظرم باش بیام خاستگاریت و اون گفت 6 ماه بیشتر نمیتونم منتظرت باشم" من دیگه این یکی رو نتونستم تحمل کنم و باهاش قطع کردم . اما خیلی جالب بود که با اون دختر ازدواج نکرد! با دوست اون دختر ازدواج کرد!میگفت خواهرش گفته که اون دختر به همکلاسیش قول ازدواج داده و مخالف اون دختر بود اینم دیده خواهرش درست میگه وبیخیالش شده بود و اینبار من هم کنارش نبودم و خیلی احساس تنهایی میکرده و خلاصه حالش خیلی بد بوده که همون دختری که میگفت مثل خواهرمه به دادش رسیده و خیلی بهش محبت کرد . اون پسر همیشه به من یه جمله ای میگفت که " باکسی ازدواج کن که دوستت داشته باشه تا هر کاری برات بکنه" و من بهش گفتم اگر خودت کسی باشه که دوستت داشته باشه ولی تو نه بازم حاضری؟ که جواب نداد و روزی که خبر ازدواجش رو بهم داد جواب این سوال رو داد . گفت یادته این سوال رو پرسیدی منم دیدم خانم x عاشقمه و هرکار برام میکنه و مثل فرشته هاست پس چرا باهاش ازدواج نکنم!
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam_1234536
اون پسر همیشه به من یه جمله ای میگفت که " باکسی ازدواج کن که دوستت داشته باشه تا هر کاری برات بکنه" و من بهش گفتم اگر خودت کسی باشه که دوستت داشته باشه ولی تو نه بازم حاضری؟ که جواب نداد و روزی که خبر ازدواجش رو بهم داد جواب این سوال رو داد . گفت یادته این سوال رو پرسیدی منم دیدم خانم x عاشقمه و هرکار برام میکنه و مثل فرشته هاست پس چرا باهاش ازدواج نکنم!
مریم جان خوش اومدی:72:
می دونی فقط همین یه دلیل کافیه که این فرد مناسب برای ازدواج و یک عمر زندگی نباشه
اخه این اخر خود خواهیه که کسی بخواد با کسی ازدواج کنه که براش همه کار کنه پس نقش خودش چی میشه
حتما تو رابطه با تو هم همیشه انتظار و توقع داشته و می خواسته که تو انتظاراتشو براورده کنی درسته؟
گفتی که تو رابطه باهاش عذاب وجدان داشتی عزیزم اینو بدون یه عشق واقعی هیچ وقت به ادم عذاب وجدان نمیده برعکس وقتی پیش میری حس می کنی انگار هر قدم که تو رابطه بر می داری بهت آرامش می ده و در جهت صحیحه
مطمئن باش صلاحت در این بوده خدا رو شکر کن و همون طور که خودتم پاکیتو تو این دیدی که از ارتباط اینجوری به دور باشی نجابتت رو حفظ کن مطمئن باش کسی که شایستگیتو داره سر راهت قرار می گیره اونا رو هم به حال خودشون بذار و دیگه راجع بهشون فکر نکن
ارزش تو بالاتر از این حرفاست که خودتو با کسی مقایسه کنی
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
ممنون از پاسخت . اما اون هیچ وقت از من انتظار چیزی نداشت برعکس همیشه اون بود که به من محبت میکرد و این من بودم که همیشه ازش توقع داشتم!
منظور اون از این حرف این بود که همیشه ازدواج با کسی که تو دوسش داری خوشبختت نمیکنه و ممکنه انقد اذیت شی که علاقت از بین بره اما اگر طرف مقابل تورو دوست داشته باشه انقد بهت محبت میکنه که تو هم بتونی دوسش داشته باشی.
البته همیشه خدارو شکر میکنم که کمکم کرد که بیش از این آلوده به گناه نشم اما خیلی غیر ارادی وقتی اسمشون رو میشنوم حسرت میخورم هرچند خیلی سریع سرکوبش میکنم اما تو همون چند لحظه اثر بدی روم میذاره و دنبال راهی هستم که با شنیدن اسمش حسرت به سراغم نیاد که من بخام سرکوبش کنم چون حتی تو همون 10 قیقه خیلی اذیت میشم
اما گاهی هم فکر میکنم اگر یکم تحمل میکردم و باهاش مونده بودم الان من جای اون دختر بودم و چقدر خوشبخت میشدم در کنار مردی که دوسش دارم و همینه که آزارم میده چون فکر میکنم خیلی راحت مِیدون رو واسه رقیب خالی کردم و اون از فرصت استفاده کرد کاش ترکش نمیکردم . اون بهم میگفت تو خیلی بد موقع منو تنها گذاشتی و با این کارت خیلی بهم صدمه زدی میگفت هرکی منو میدید میگفت چته . میگفت افسرده شده بودم ....
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مريم جون، به تالار همدردي خوش اومدي عزيزم:72:
چرا حسرت؟ شما كه خودت داري ميگي كه اون رو ترك كردي و خودت مايل به قطع ارتباط بودي پس با دلايل منطقيت اين ارتباط رو قطع كردي نه از سر احساس كه الان بخواي حسرت بخوري.
مورد بعد اينكه شما ميگي علاقه و ابراز محبت آقا نسبت به شما بيشتر از ابراز علاقه شما نسبت به او بوده. به نظر من اگه يك پسر، دختري رو واقعا بخواد براي رسيدن بهش از هيچ كاري دريغ نمي كنه. اين يعني اينكه اولا اون آقا مخلص واقعي شما نبوده و در ثاني خودشم تكليفش با خودش روشن نبوده و نمي دونسته كه چي مي خواد.
:104:اما دو تا آفرين بهت:
1-به خاطر تشخيص نشانه هايي هشداري كه در روابطتت با اون آقا داشتي و خودت رو كنار كشيدي.
2-حفظ غرورت در برابر فرد مورد علاقه ات. مي دوني قبل از ازدواج بايد محبت ما خانومها خيلي غير مستقيم و حتي كمتر از آقا باشه تا هميشه يك كششي براي آقا باشه.
موفق باشي عزيزم.:72:
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
مرسی صنم جان . درسته من به دلایل منطقی اون رو ترک کردم اما دلم باهاش بود شاید این باشه دلیل حسرت من!
من تو رابطه ام با اون آقا اشتباهاتی داشتم که این اشتباهات آزارم میده . من با اینکه خیلی دوسش داشتم اما رفتارم طوری بود که اون حس میکرد من اون رو دوست ندارم یا حداقل اون رو بخاطر خودش نمیخام بلکه بخاطر موقعیتش میخام و فقط به ازدواج فکر میکنم در حالیکه اصلا اینطور نبود.
شعارش هم که گفتم چی بود با کسی ازدواج کن که دوستت داشته باشه!
فک میکنم برای همین هم سعی میکرد اصلا به ازدواج با من فکر نکنه
نمیدونم شاید هم از سر لجبازی ازدواج کرد چون همیشه میگفت این خانم اصلا معیارای منو نداره عقایدمون خیلی باهم فرق داره من اصلا به ازدواج باهاش فکر نمیکنم
حتی میگفت بهش گفتم که ما باهم مثل خواهر برادریم مبادا غیر از این فکر کنی
من میدیدم دختره خیلی بهش اس میده و تلاش میکنه، اما کششی از طرف این آقا بهش حس نمیکردم! میگفت مثل مامانا میمونه! ببین دختره چقد زرنگ بوده که تونسته اینطوری نظرش رو تغییر بده!
میدونی اون دختری که باهاش ازدواج کرد خیلی کارا براش انجام میداد که من نمیتونستم چون اون مادرش خبر داشت و خونشون به هم نزدیک بود
مثلا غذای مورد علاقشو درست میکرد و با مادرش میرفتن خونش (خونه مجردی داشت) و باهم غذا میخوردن.
دستشو میگرفت میبرد دکتر وآزمایش و .. آخه سنگ کلیه داشت
از صبح تا شب تو بیمارستان میموند کنار تختش
و خلاصه کارایی از این قبیل که تونست دلش رو به دست بیاره اما من نمیتونستم
من موندم چه مامان باحالی داشته مامان من بود میگفت چه معنی داره تو بری! خیلی دلش میسوخت میگفت دادشت بره ...
اصلا من موندم اون دختر با اینکه میدونست این پسر دوستش رو میخواسته و حتی یه دوست دختر داشته ( منو دیده بود با هم صحبت هم کرده بودیم) چطور تونست باهاش ازدواج کنه!
فکر کنم دیگه دلیله حسرتم رو فهمیده باشین شاید یه جورایی از حسادت نشأت گرفته باشه
خودم اصلا دوست ندارم اینطور باشه اما دست خودم نیست ناخودآگاه این فکرا میاد
وقتی میاد من سرکوبش میکنم اما میخام که اصلا نیاد که من بخام سرکوبش کنم چون خیلی اذیت میشم... ممنون میشم اگه کمکم کنید
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
اره خواهر چه دوره زمونه ای شده..دخترا پسرا رو قر میزنن..دختره با مامانش چه زبونی ریختن چه کارا نکردن تا بلاخره اون رفته اسِدِش...
اخه این چه مامانیه که تو داری نه میذاره برا پسر مردم غذا درست کنی و ببری واسش نه میذاره ببریش بیمارستان..
اصلا همش مشکل هست که داره میباره برات:).
وقتش رسیده دیگه این حرفا رو بذاری کنار.
نقل قول:
افکار بدی سراغم میاد مثل اینکه خوش به حال اون دختر کاش من جای اون بودم الان چقد خوشبخته
من نمیدونم بر چه اساس و با چه محاسبه ای به این نتیجه رسیدی که اگه جای اون دختر بودی الان خوشبخت بودی؟یا الان اون دختر خوشبخته؟یا مایه خوشبختی تو و اون دختر اون اقاست؟
اما خیلی خوبه به نوشته های خودت بیشتر دقت کنی.
نقل قول:
1 سال با پسری دوست بودم که از صمیم قلبم دوسش داشتم اما بنا به دلایلی بهتر دیدم که ارتباطمو باهاش قطع کنم اما 2 ماه بیشتر نتونستم تحمل کنم و بهش اس ام اس دادم که فهمیدم ازدواج کرده اونم با دختری که ادعاشون میشد مثل خواهر و برادرن
به نظرت دو ماه برای یه روند خواستگاری تا ازدواج کوتاه نیست؟؟...این اقا چطور میتونه به این سرعت ازدواج کنه جز اینکه از قبل در تدارک یا حداقل تو فکر این کار بوده باشه؟
نقل قول:
من حس میکردم اون به دوست خواهرش علاقه داره و حساس شده بودم تا اینکه یه روز اومد و گفت که" بهش گفتم 2سال منتظرم باش بیام خاستگاریت و اون گفت 6 ماه بیشتر نمیتونم منتظرت باشم"
در عین حالی که با تو بوده از کسی دیگه غیر مستقیم خواستگاری کرده و بعد به سرعت با دختر دیگه ای ازدواج کرده.
چطور همچین شخصی قابل اعتماد میتونه باشه؟
چطور میشه گفت این ادم به تو علاقه داشته؟
نقل قول:
اون پسر همیشه به من یه جمله ای میگفت که " باکسی ازدواج کن که دوستت داشته باشه تا هر کاری برات بکنه"
اون اقا خودش داشته بهت هشدار میداده..همیشه با کسی ازدواج کن که دوست داشته باشه..
اون اقا اگه دوست داشت بهت پیشنهاد ازدواج میداد نه اینکه همزمان به چند نفر فکر کنه..
عزیزم بهتره خیالات رو کنار بذاری و حقیقت رو هر چند تلخ قبول کنی...چون ندیدن واقعیات باعث میشه به خیالاتت ادامه بدی.
دختر خوب خوشبختی تو نه در گرو اون اقاست نه مرد دیگه،فقط خودت میتونی خودت رو خوشبخت کنی.
برای فراموش کردن اون اقا هم از روش تمرکز زدایی استفاده کن.
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
مرسی بهار جان شوخی با مزه ای بود:311:
البته منم رفتار مادرش رو اصلا تایید نمیکنم چون برام جالب بود گفتم!
خب من فکر میکنم زندگی پر از عشق و محبت در کنار کسی که دوسش داری یعنی خوشبختی . البته من همین الان خیلی خوشبختم اما قبول کنید هر دختری آرزو داره با مردی که دوسش داره ازدواج کنه.
دوماه نبود حدود 6 ماه طول کشید من همه ماجرا رو تعریف نکردم چون لزموی ندیدم کل ماجرا رو تعریف کنم گفتم از حوصله تالار خارجه. البته خودش که میگفت تو یه هفته فکر ازدواج به سرش زده ! اونم سر سوال من که اگه کسی باشه که دوستت داشته باشه..... و منظورم از ازدواج نامزدی بوده ، خاستگاری وبله برون؛ نه عروسی یعنی حتی عقد هم نکرده بودن
ما از اول قرار گذاشته بودیم به ازدواج فکر نکنیم و اون میتونست به کس دیگه پیشنهاد ازدواج بده و وقتی فهمیدم که به کسی دیگه پیشنهاد داده گفتم پس منو دوست نداره و کات کردم . من هم هیچوقت نگفتم که بهم علاقه داشت !هرچند بعدها یه مسایلی پیش اومد که من حس کردم بهم علاقه داشته اما فکر میکرده که من اونو فقط به خاطر موقعیتش میخام نه به خاطر خودش و صرفا دنبال ازدواجم برای همینم به ازدواج با من فکر نمیکرده ! (دقیقا همون حرفی که به من میزد با کسی ازدواج کن که اون تورو دوست داشته باشه و اون فکر میکرد من دوسش ندارم)
من هم دارم سعی میکنم از زندگیم لذت ببرم فعالیت میکنم و دنبال پیشرفتم . فکرم رو هم دارم کنترل میکنم اما دنبال راهیم که اثر مخرب اون چند لحظه حسرت رو که بی اختیار میاد رو از بین ببرم . این چیزایی که شما میگید برای اینه که من وقتی فکر سراغم اومد باهاش مقابله کنم درحالیکه من بعد از اینکه سراغم اومد زود باهاش مقابله میکنم اما میخام که اصلا سراغم نیاد . ممنونم دوست عزیزم
بهار جان وقتی شوخی با مزه شما رو خوندم یه لحظه مسئله در نظرم خیلی مضحک و خنده دار اومد الان که دارم با خودم فکر میکنم میبینم بهتره از این به بعد تا یادش افتادم قبل از ینکه اون حس بیاد سراغم جمله شمارو به خودم بگم و از این زاویه بهش نگاه کنم اونوقت مسئله در نظرم بی ارزش میشه و بجای اون حس تلخ خندم میگیره! درسته؟
شما درست میگین من الان خوشبختم حتی بدون اون ! و خوشبختی فقط تو ازدواج نیست ! ممنونم شما تلنگر خوبی بهم زدی عزیزم
دیگه اصلا برام مهم نیست که کی بود و چه کرد و چه شد و چه می کند و .... مهم اینه که من الان خوشبختم همین و بس مگه نه؟:310:
:72: ممنونم همیشه حرفت رو آویزه گوشم میکنم
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
بسیار خوب..فکر میکنم شما الان به مرحله ای رسیدی که میتونی زخم عاطفی که خوردی رو درمان کنی.
کاری که باید بکنی اینه:
اول یکی یکی خاطراتی که از اون اقا داری رو مفصل دقیق و رک و روراست و بدون پنهانکاری مینویسی.
تو حین نوشتن اجازه داری ناراحت بشی گریه کنی فحش بدی با مشت به یه بالشت بکوبی و...اما جوری که دیگران متوجه نشن.
بعد روی تموم نوشته هات رو خط میزنی و روش مینویسی من همه رو می بخشم.و کاغذا رو پاره میکنی و دور میریزی.
بعد تمرین میکنی به اون اقا دیگه فکر نکنی.هر زمان که فکرش اومد سراغت بدون سرزنش خودت به یه چیز دیگه فکر کن.
بعد از خودت تشکر کن که انقد قوی هستی که تونستی همه این کارارو انجام بدی.
بعد از خدا بخواه یه همسر بهتر یا خوشبختی بالاتر نصیبت کنه.
این کارو میتونی برای زن اون اقا دختری که اون اقا دوسش داشته مادر زنش و همه ادمایی که بهشون حس منفی داری انجام بدی.
موفق باشی
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
ممنونم بهار جان اما چند تا نکته وجود داره:
1- شما میگی خاطراتش رو بنویسم اما من میترسم این کار رو انجام بدم، چون من هر چیزی رو که مینویسم تو ذهنم تثبیت میشه میترسم با این کار خاطرات اون هم تو ذهنم تثبیت شه!
برای نمونه همون روزی که بخشی از خاطراتش رو برای شما نوشتم حالم خیلی بد شد !
2- شما میگی اونارو ببخشم و خودم رو سرزنش نکنم اما بنظر من اون و خاطراتش نیاز به بخشش ندارن چون منطقا اونا بدی نکردن خودم به خودم بد کردم که فکر میکردم دل نمیبندم اما دل بستم، اونم به مردی که دلش جای دیگه گرم بود و خودم رو وارد رقابت غیر عادلانه کردم
3- شما میگی بهش فکر نکنم با اینکه یاداوری اون و خاطراتش برای من لذتبخش بود اما میدونستم که مرور خاطراتش برای من مثل مخدره تولحظه لذت داره التیام زخممه اما عواقب داره و موجب حسرتمه برای همین فکرمو کنترل میکردم تا بهش فکر نکنم
بنظر شما به جای این کارا بهتر نیست سعی کنم مسئله رو در نظر خودم سخیف و بی ارزش جلوه بدم و همش این رو با خودم تکرار کنم که چیز زیادی رو از دست ندادم تا باورم شه؟
و همش یاداوری کنم که چیزای مهمی تو زندگی دارم؟
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مریم،
تاپیک شما رو خوندم! می دونم بسیار آزرده هستید و ناراحت از این اتفاقات..
می دونید همه انسانها در زندگی با فراز و نشیبهایی روبرو می شوند و این طبیعت زندگی انسانی ماست
من موافق نیستم که مسئله رو در نظر خودتون سخیف و بی ارزش جلوه بدید چون موفق به این کار نخواهید شد و این واقعیتی رو در بر نداره...
چند نکته:
1. ببین خواهرم، هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس نمی تونه بگه که شما اگر با ایشون ازدواج می کردی سعادت مند می شدی و یا احساس خوشبختی می کردی!
2. واقعا احساس خوشبختی چیزی نیست که نزد کسی باشه و با زندگی با کسی بدست بیاد، خوشبختی حسی بسیار مطلوب، حاصل فرایندی است که خود فرد در اون نقش اول و آخر رو بازی می کنه، هرچند که محیط در بدست آوردن اون با زحمت کمتر می تونه مساعدت کنه!
3. شما باید به دورانی که با او داشتید احترام بگذارید و بپذیرید، با دل و عقل و جان بپذیرید که او دل در گرو دیگری داده و ازدواج کرده.. همان که روزی با شما دوست بوده و اون دوستی برای شما تجربه قابل توجهی بوده! به شکل تجربه به گذشته نگاه کنید
4. مرور خاطرات گذشته، به شما کمکی نخواهد کرد! پس مرورش نکنید. وقتی افکار مزاحمی به شما هجوم می آوردند سعی نکنید اونها رو کنار بگذارید! سعی کنید به مدت یک دقیقه، ( لطفا بیشتر نشه) با اون فکر مواجه بشید! و بعد تمرین تنفس کنید با روش 4- 2 -1 یعنی با چهار شماره نفس رو داخل ریه بفرستید/ دو شماره نگه دارید و با یک شماره ریه رو تخلیه کنید و وقتی ریه رو تخلیه می کنید در عمل بازدم، حتما کلمه " آرامش" رو تکرار کنید... دوباره با فکری که به شما هجوم آورده بود مواجهه کنید! بگذارید بیاد.. اما نگهش ندارید... 1 دقیقه مواجه بشید و دوباره تمرین تنفس کنید... این کار رو 5 بار پشت سر هم با هر فکری انجام بدید.
5. همیشه وقتی چیزی رو از دست می دهیم، درباره اون خیال پردازی می کنیم، ما واقعا اطلاعات صحیحی نداریم از چیزی که راجع بهش خیال پردازی می کنیم! مثلا شما واقعا نمی دونید که اون فرد زیر یک سقف، بعد از یک سال، چگونه انسانی خواهد بود، اما چون خاطرات شما عاشقانه است و زیبا، خیال می کنید که حتما زن ایشون در حال حاضر بهترین زندگی رو داره و سعادتمنده! ( انشاالله که اینطور باشه) اما واقعیت این نیست که شما فکر می کنید و این تصور خیالی شماست! وقتی خیالات، به شما هجوم می آورند، یک استپ محکم بگویید، و اونها رو با خیال دیگری که مربوط به این فرد نیست، جایگزین کنید! در خیالی که جایگزین می کنید تمام جزئیات رو ببینید!
مثال: تصور کنید که در ساحل دریا دارید می دوید/ مرغهای دریایی رو ببینید/ اونها رو تصور کنید/ باد خنک ساحل، بوی دریا، درختان لب دریا، حتی قایقی که لب دریا افتاده، اگر شخصی رو هم دیدید در خیالتون بهش سلامی کنید... این خیال بیشتر از 1 دقیقه تا 1:30 نباشه
پس دو وضعیت شد: اگر خاطرات رو خواستید مرور کنید با اونها مواجهه می کنید و اگر خیالپردازی کردید، استپ می دهید و خیالی رو جایگزین می کنید
6. شما این دوره رو سپری خواهید کرد، این دوره یک سوگ خواهد بود که به آرامی از دلتنگی به عصبانیت رفته و بعد بی تفاوتی و بعد یک افسردگی کوتاه مدت، و بعد فراموشی... زیاد نگران نباشید قسمت عمده راه رو طی کردید
7. خواهرم، این فرد، تنها مرد روزگار نیست! یکی از افراد این روزگار است... در رو به روی همه نبندید و از فرصتهاتون در جهت شناخت افراد صاحب صلاحیت، استفاده کنید! بی شک با تجربیات گرانبهایی که بدست آوردید می توانید با دیگران بسیار خوب ارتباط بر قرار کنید و این بار، عقاید خودتون رو مد نظر قرار بدید!
8. به شما توصیه می کنم موسیقی گوش کنید... روزانه 30 دقیقه موسیقی بدون کلام!
9. راه بروید.. روزانه بیست دقیقه ( می توانید، رقصیدن، کلاس ایروبیک، شنا و یا پیاده روی در پارک رو بطور سریع جایگزین راه رفتن کنید/ دویدن رو به شما توصیه نمی کنم)
10. قرص آهن بخورید و روزانه به مدت 10 دقیقه شبها به پوستتون رسیدگی کنید! شاید ابتدا فکر کنید که نیازی نیست.. اما بعدا متوجه اهمیت این کار خواهید شد
اون دوست قدیمی، بسیار ارزشمندند، و تجربه ای هستند برای بهتر شدن زندگی شما!
سوالی بود بپرسید
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
نقل قول:
شما میگی خاطراتش رو بنویسم اما من میترسم این کار رو انجام بدم، چون من هر چیزی رو که مینویسم تو ذهنم تثبیت میشه میترسم با این کار خاطرات اون هم تو ذهنم تثبیت شه!
برای نمونه همون روزی که بخشی از خاطراتش رو برای شما نوشتم حالم خیلی بد شد !
این خاطرات تو ذهن شما وجود داره هرچند که بخوای اونا رو ندید بگیری و هر لحظه این امکان وجود داره با یه اتفاق مثلا شنیدن یه اهنگ خاطره انگیز یا دیدن یه مکان خاص و...دوباره اون خاطرات سراغت بیان.اما من گفتم اونا رو بنویس با تموم احساساتت...در واقع تاکید من رو بخش احساسات هست.واقعا دلیلی نداره ما حس اندوه و هر چی که بهمون دست داده رو نادیده بگیریم.شما تموم احساساتت رو با نوشتن،گریه و..تخلیه میکنی و بعد نوشته هات رو پاره میکنی و دور میریزی به این معنی که دیگه برات ارزشی ندارن.
شما اجازه داری برای هر خاطره فقط یه بار این کارو انجام بدی و بعد باید مراقبت کنی تا دیگه به اون خاطره فکر نکنی و در واقع حتی اگه اتفاقی یاد خاطراتت افتادی دیگه برات مثل خاطرات معمولی شدن و به راحتی میتونی ذهنت رو ازشون منحرف کنی.
اما در مورد بخشش..ما الان داریم در مورد تو حرف میزنیم و تو اون افراد رو بابت هر حس منفی که خود اگاه و ناخودگاه بهت دادن میبخشی،باز اینجوری حس منفی بهشون نخواهی داشت و در نتیجه فکر منفی دربارشون نخواهی داشت مثل حرفایی که درباره اون دختر ومادرش گفتی.
یادت باشه وقتی ما دیگران رو مستحق بدست اوردن چیزی نمیدونیم برای اون فرد اتفاقی نمی افته اما ما به اون چیز نمیرسیم.
تموم چیزایی که بهت گفتم برای رهاییه
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
مرسی sci عزیز .حق با شماست اینطوری دیگه خیلی اذیت نمیشم (هرچند سخته که خیالات رو تغییر داد و بیشتر از 1دقیقه بهشون اجازه موندن نداد) . به نظر شما من الان تو چه مرحله ای هستم ؟ فکر کنم یه چیزی بین دلتنگی و خشم نه؟ حدودا چقدر طول میکشه تا به مرحله آخر برسم؟
مرسی مریم جان . ازت تشکر میکنم که وقت گذاشتی و بهم کمک کردی . شما میگی با یک بار نوشتن و گریه و تخلیه احساسات ، برام عادی میشه در حالی که من از اون یادگاری وخاطرات زیادی دارم که با دیدن هر کدوم اون اوایل خیــلی گریه کردم (تخلیه احساسات) میخام بگم با یک بار نوشتن و تخلیه احساسات خیلی بعید میدونم عادی بشه طوری که مثل یه خاطره معمولی بخام باهاش برخورد کنم. میدونی اون برای من سوغاتی یه سجاده آورده بود که هنوز دارمش و هربار که نماز میخونم یادش میفتم . بقیه یادگاری هاش رو از جلوی چشمم دور کردم اما این یکی رو اصلا دلم نمیخاد کنارش بذارم حس خوبی بهم میده .
منظورت رو از بخشش حالا متوجه شدم سعی میکنم که اونارو مسبب حس منفی که دارم ندونم و ازشون متنفر نباشم.
حق با شماست اگر دیگران را لایق خوشبختی ندونیم خوشبختی از ما دور خواهد شد . مثل جمله پیامبر سعی میکنم هرآنچه که برای خود میپسندم برای دیگران نیز بپسندم و هرآنچه که برای خود نمیپسندم برای دیگران نیز نپسندم:72:
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
ببينيد، ما نمي توانيم هرگز سوگ ناشي از قطع يك ارتباط عاطفي رو كتمان كنيم! اما قرار هم نيست كه همه زندگي رو براي اون سوگ تعطيل كنيم.. سوگ مراحل مختلفي داره و شما در هر مرحله بايد مقاوم باشيد. بي شك قسمتهاي سختش رو شما گذروندي و كم كم به مرحله پذيرش مي رسي و بعدش تنها به عنوان يك خاطره خوب و شايسته احترام در گوشه اي از ذهن شما باقي مي مونه.. من اصراري ندارم كه شما كل قصه رو فراموش كنيد..
واقعيت اين موضوع كه چقدر طول مي كشه، هيچ كس نمي تونه زمان مشخصي رو تخمين بزنه، اما اگر شرايط خوب رو براي خودتون فراهم كنيد، در روابط عاطفي شديد نيمي از مدت رابطه، اين مراحل به طول مي انجامه! اما باز هم طولاني شدن و كوتاه شدنش دقيقا بستگي به خودتون داره كه چقدر بتونيد به خودتون كمك كنيد... اگر توصيه هايي كه به شما كردم رو رعايت كنيد، تا چند هفته ديگه احساس متفاوت تري رو تجربه خواهيد كرد
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مریم جان
خیلی خوبه که با خودت کنار اومدی بنظرم شجاعتشو داری.بخودت افتخار کن.
:104::104::104::104:
اما یچیز:آدم اگه نتونه با آدمای دیگه کنار بیاد زیاد زندگی سخت نمیشه ولی وقتی با خودش کنار نیاد خیلی بده چون نمیتونه که از خودش جدا بشه