-
چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام
بعضي از دوستان كماكان از مشكل بنده اطلاع دارند.
اما مختصري از مشكل و استفاده از راهنماييهاي دوستان را كه در تاپيك اينجانب ارائه نمودند، عرض ميكنم.
من در زندگي خودم كه داشت توي يك مسير تقريباً آرومي پيش ميرفت حركت ميكردم. نه اينكه اصلاً مشكل نداشته باشم بلكه حداقل قابل قبول و هضم شده بود.
اما به چند دليل كه عودهترين آن حماقت بيش از حد اينجانب يود بزرگترين اشتباهي كه يك زن مي تونه انجام بده را مرتكب شدم. (حدوداً 10 ماه پيش)
زندگي و شرايط خيلي سخت و طاقت فرسايي را گذروندم. از تنبيهات فيزيكي گرفته تا محروميت از كليه حقوق اوليه.
الان شرايطم در حال نوسانه. روزهاي خوبم الحمدا... بيشتر از روزهاي بدم شده. همسرم در حال بخشيدن و كنار اومدن با موضوع را داره.
با اينحال مشكلات بسياري دارم كه بايد در طول زمان حل بشن و يك شبه امكانش نيست. اما اينجا فعلاً به يك مشكلم اشاره ميكنم كه انشاء ا... با كمك دوستان و كارشناسان محترم بتونم رفع كنم.
همسرم كارت حقوقي، كليه طلا و جواهرات من را از من گرفته و من به مدت 2 سال از استفاده از طلاها و برداشت از حقوقم محروم هستم. مايحتاج من هم توسط خودش و با پول تو جيبي رفع ميشه. البته هيچ گونه كم و كسري نميگذاره. وضعيت زندگيمون به حمدا... خوبه. شوهرم نياز چنداني به پول و حقوق من نداره.
حالا كمكي كه مي خوام اينه:
من چطوري اين حقم را با آرامش ازش پس بگيرم. يعني طوري كه خودش حاضر بشه با طيب خاطر بهم پس بده. من 2 سال را صبر كنم. كه البته تقريباً يك سالش گذشته.
ميترسم براش حق ايجاد بشه. ديگه نتونم استقلال ماليام را بدست بيارم. وضعيت خيلي بديه كه آدم صبح تا غروب بره سركار و جون كندن و آخرش هم نتونه به دسترنجش دسترسي داشته باشه و براي پول پيش شوهرش گردن كج كنه.
به نظرتون من چكار كنم. خيلي پست نميزنم تا از راهنماييهاي بيشتري بهرهمند بشم.
پيشاپيش ممنون
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
شوهرت براي چي اين كار را كرده؟ مي شه بيشتر توضيح بدي؟
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
امکانش هست که بهمون بگی چرا همسرت این قدر داره سخت گیرانه برخورد میکنه؟؟؟
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
همه درست میگن میشه بگی چرا این اتفاق افتاده ؟
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
ليلا جان
راستش طاقت توضيح دادن ندارم. توي پست قبلي هم گفتم بزرگترين اشتباه و خط قرمز يك زن در زندگي چي ميتونه باشه.[b]
لينك مشكلم هم اينه
http://www.hamdardi.net/thread-20129.html
اينجا هم توضيح بدم كه شوهرم از قبل هم تا حد زيادي انحصار طلب و رفتارهاي ديكتاتورمابانهاي داشت. من توي مدت 11 سال كار كردن الان هيچ گونه اموال منقول و غيرمنقولي به نام خودم ندارم و همه اموالمون به نام شوهرم هستنش. شوهرم با زبون بازي و سياست براي خريد خونه و ... ازم پول ميگرفت. ميگفت به نامت ميزنم ولي بعدش متوجه ميشدم كه نزده. من هم يه چند مدت قهر ميكردم و دعوا ميكردم. بعد هم آروم ميشدم.
الان تقريباً براش حق شده. ميگه تاوان اشتباهته و بايد 2 سال اين تاوان را بدي. من زبون اعتراض ندارم.
اما واقعاً سخته.
قبلاً به اين موضوعات خيلي فكر نميكردم . با اينكه خانواده ام بهم ميگفتن حواست را جمع كن و از خودت چيزي داشته باش، هميشه ميگفتم كه من و شوهرم نداريم. چه فرقي مي كنه. آخرش ميرسه به فرزندمون.
اما الان ديگه ميترسم. از ناشناخته ها و اينكه چي پيش ميآد.
نكنه يه روز دستم از همه چيز خالي بمونه. نكنه شوهرم عوض بشه.
اما خودش بارها و بارها قسم خورده (به جون بچهامون هم قسم خورده) كه در حقم نامردي نميكنه و اونچه كه از نظر مالي به من ميرسه را بهم ميده. (اگر خواستيم جدا شيم). تو زندگي هم كه داريم هر دو استفاده ميكنيم.
اما به نظرتون اون از اين پول ها به عنوان قدرت تو زندگي سوء استفاده نخواهد كرد.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام
شما اشتباه بزرگی تو زندگیتون کردید
ولی با شجاعت تمام پای همه چیز وایستادید و تاوان هم پس دادیدو من از این نظر روح بزرگ شما رو تحسین می کنم نمی دونم خودت رو بخشیدی یا نه ولی خودت رو ببخش و و با اعتماد به نفس تو زندگیت قدم های محکم بردار
ولی نمی دونم چرا وقتی دو نفر به هم می رسند و ازدواج می کنند و فکر می کنند یکی شده اند این یکی شدن رو اشتباه برداشت می کنند و حقوق همدیگرو و حتی حقوق خودشونو زیر پا می گذارند به خدا این یکی شدن به معنیه این نیست که هیچ حقی برای خودت قائل نشی هر دوی شما انسانید و باید حقوقی داشته باشید..
باهمسرت فقط فقط فقط باید صحبت کنی بهش بگو از کار کردنت لذتی نمی بری
بگو که احساس می کنم کار کردن بی نتیجه است
و تمام ناراحتی هاتو بگو
ولی یه شرط داره اونم اینکه به نظرات همسرت هم احترام بذاری و همون لحظه نخوای همه چیزو قبول کنه کم کم پیش به جلو برو
مرحله به مرحله
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام دوست عزیز
مشکل خود رو به دست زمان بسپرید...شاید بگید یک سال بس نبوده..؟
برای التیام زخمی که بر جسم و روح و غیرت مردت خورده شاید زمان بیشتری هم لازم باشه
شما مسیر درست زندگی رو طی کن.برای بدس آوردن حق و حقوقت عجله نکن.
چون ممکنه کار بدتر بشه
اگر راه درست رو طی کنی بعد از گذشت مدتی همسرت هم حتما نرم میشه.
اگر برات کم و کسری نمیذاره و مایحتجت رو هم تامین میکنه پس فعلا دست تو لونه زنبور نکن
بذار همسرت کاملا و 100 در 100 به آرامش برسه
فکر میکنم الان همسرت مثلا 60 درصد به آرامش رسیده.یک خطای دیگر یا یک قدم اشتباه به سرعت این درصد رو به صفر میرسونه
کمی صبورتر باش
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
ممنون اقليما و مريم جان
راستش خودم در كل آدم مثبت بين و خوش بيني هستم، اما متاسفانه يك كم تو رويدادها عجولانه رفتار ميكنم.
البته خانوادهام هم (خواهرها و مادرم كه مطلع هستند) بيشتر بهم فشار وارد ميكنن. هر چند همسرم فكر ميكنه به جز يك خواهرم كه خودش بهش گفته و الان كارد و پنير شدن كس ديگهاي خبر نداره.
ميگن تو هميشه كوتاه ميآيي و به خاطر همينه كه اينقدر ميتونه بهت زور بگه. كلاً شوهرم نتونسته جايگاه مناسبي پيش خانواده آم بدست بياره. با اينكه از هر نظر يك سر و گردن از بقيه دامادها سرتره. فقط بديش زبون نيشدار و اخلاق تندشه. ظاهرسازي هم اصلاً بلد نيست. اما قلباً آدم خيلي حساس و رئوفيه.
به خاطر اين اشتباه اونو بيشتر ميكوبن تا منو. منو اسير دست يك جلاد ميدونن. به خدا هر چه هم ميگم كه مقصر خودم بودم باور نميكنن و مي گن باز هم داري ازش طرفداري ميكني.
قبل از اين قضيه مادرم هميشه به خواهرهام ميگفت كه مراعات حال شوهرتون را بكنيد و اذيتشون نكنيد. اما نميدونم هميشه به من ميگفت جلوي شوهرت در بيا و باهاش اينقدر نرم رفتار نكن. تو دستت تو جيب خودته چرا الان هيچي نداري. چرا اينقدر به شوهرت ميدون ميدي.
در مقابل شوخي هاي شوهرم كه گاه براي ديگران سوء تفاهم ميشد و فكر ميكردن كه داره منو ميكوبه و يا مسخره ميكنه، من همش مي خنديدم، به خاطر همين همه دامادها ميگفتن كه از اين خواهرتون ياد بگيريد. اگه ما اين حرفها را به شما بزنيم بيچارهمون ميكنيد. ببينيد چقدر اخلاق خوبي داره. اما الان فكر مي كنم شايد رفتارام اشتباه بود بايد بعضي جاها ناراحت ميشدم و يا تذكر مي دادم.
اما شوهرم ميگه تو پيش اونا فيلم بازي مي كردي و خودت را خوب نشون ميدادي. نميدونم ديگه خودم را نميشناسم.
ديروز حقوق اسفند و معوقهها را به حسابم ريختند. كه تقريباًمبلغ قابل توجهي بود، زنگ زدم و گفتم برو بگير (با حالت اينكه خوش به حالت شده)، سريع با حالت بين خجالت و خنده گفت يواش يواش الان يكي صداتو ميشنوه.
بعد هم كه رفتم خونه يك تقاضا ازم داشت يك نگاه معني داري بهش كردم، سر شوخي باز كرد و از زبون من حرف زد و گفت؛ عجب بدبختي ها، چه مرد بدجنسيه، هم پول بده و هم اوامر ديگهاش را اجرا كن و ... از اين دست حرفها
گفتم مي خواي با اين پول چكار كني، گفت دو دست كت و شلوار نميدونم يه مارك خاصي گفت و يك كفش بخرم. و بعدش هم خنديد. كه يعني شوخي كردم.
من هم يك كم خودم را مظلوم نشون دادم گفتم يه چيزي برام بخر با اين حقوق، گفت خيلي خوب بريم چي ميخواي كيف، كفش، گفتم نه چيزي كه برام بمونه، لااقل يك سومش را بده به خودم، گفت باشه چند تا سكه ميگيرم و ميدم به خودت، هر چند هر چي دارم براي تو و بچهمون.
اما حس ميكنم نميخواد روال گذشته را بره و يك برنامههايي داره ولي من صبرم كمه.
بهم ميگه خيلي به پول حساسي. ميگم دسترنجم. حساس نيستم من به خانوادهام حساسم.
اما كماكان به مجازات دو سالهاش پايبنده. اين سكهها را هم تخفيف مجازات ميدونه.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
عزیزم شوهرتون داره خودشم نرم میشه پس صبر کن و با رفتار عجولانه خرابش نکن
اگه شما حساسیتت رو کم کنی و اونم هی این دوسال و کش نمیده سعی کن بی تفاوت باشی ولی هرچی نیاز داری با یک نو سیاست زنونه عنوان کن و حتی بعد از این که چیزی خرید ازش تشکر کن
یه جوری رفتار کن که متوجه بشه شما پول من پول تو نمی کنی و برتون فرقی نمی کنه پول کی باشه بزار بدونه که زندگی مشترک برات چه معنایی داره باید دوباره اعتماد ایشون رو بدست بیاری و این کار هم فقط از دست خودت بر میآد باید به همسرت محبت کنی و در عین حال غرور خودت رو حفظ کنی
من مطمئنم این وضعیت زیاد طول نمی کشه به شرطی که شما هم هی گذشته رو نبش قبر نکنی و سعی کنی زیاد حساست نشون ندی
موفق باش
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
bloom عزيز
و دوستان گرامي
به نظر شما من چه جوري ميتونم هم غرورم را حفظ كنم و اينكه نزارم اين مسأله عادت و روتين زندگي ما بشه. اگر امكان داره نمونه عيني رفتاري را براي من مثال بزنيد. تا ببينم همانطور رفتار ميكنم يا نه.
چون ممكنه تا الان بر عكس عمل كرده باشم.
راستش يه مقدار از دست بي عرضگيهاي خودم خستهام كه چرا تا حالا هيچي از خودم ندارم.
به خدا حساس نيستم. فقط ميترسم. از آينده اي كه معلوم نيست چه اتفاقي ممكنه بيافته. همه احتمالات ميآد تو ذهنم. اما 1 درصد احتمالات بد را كه ميدم داغون ميشم. سراپا ترس ميشم.
دوستان من از كرده خودم هزاران بار پشيمانم و توبه كردم. ولي راستش هنوز نتونسته خودم را 100 درصد ببخشم. همه اين بدبختيها و گرفتاريها را نتيجه حماقت خودم ميدونم. شوهرم را هم مخصوصاً مواقعي كه آرومه و مهربونه خيلي دوستش دارم. الان هم اگه اين مسأله به عنوان مشكل برام شده ميخوام كه ذهنم از اين ترسها خالي بشه و بيشتر به زندگيم برسم. بعضي وقتها افسردگي شديدي ميگيرم. خودخوري ميكنم. خودمو محكوم ميكنم و بعد از پا ميافتم.
به خدا مسأله كوچيكي نيست
دوستان كمكم كنيد كه آروم بشم.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
ديروز حقوق اسفند و معوقهها را به حسابم ريختند. كه تقريباًمبلغ قابل توجهي بود، زنگ زدم و گفتم برو بگير (با حالت اينكه خوش به حالت شده)، .
بازم که داری دست تو لونه زنبور میکنی...
راست میگه همسرت..به پول حساسی...
اما باید صبوری کنی تا مشکلاتت یکی یکی حل بشن
خودت رو در مورد پول کاملا بی تفاوت نشون بده
او اگر یک درصد هم فکر نمیکرد که پول برای تو مهمه این قرار رو نمیذاشت
چون نقطه ضعف نشون دادی داره اینکار رو میکنه
بهش بگو اصلا اینجوری خیلی بهتره که پولم دست توئه
تا اونم کم کم ببینه که پول برات مهم نیست (که البته هست ولی باید سیاست به خرج بدی )
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
مريم جان مشكلم همينه ديگه
سياست بلد نيستم.
نميدونم چكار بايد بكنم.
در ضمن مريم جان من هنوز راهنمايي شما را نديده بود. پس ببخشيد. كه دست تو لونه زنبور كردم. ولي خدا را شكر نيشم نزد.
كاري كه اين روزهها ميكنم اينه:
1- با شوخي و خنده بعضي وقتها به روش ميآرم كه داره پول منو ازم ميگيره
2- بعضي وقتها با ناراحتي و مظلوميت (البته فيلم بازي نميكنم) بهش ميفهمونم كه خيلي سخته تو گرماي تابستان و سرماي زمستان بري سركار و آخرش نه داشتهاي از خودم داشته باشم و الان هم كه ديگه هيچ اختياري در مورد حقوقم نداشته باشم.
بيشتر اوقات هم شوهرم به اين حالتهاي من ميخنده ولي بعضي اوقات ميگه:
اول اينكه پول زن بايد دست شوهرش باشه. ميگم پس چرا همه اينجور نيستن. همكارام و ...، ميگه تو از كجا ميدوني شايد دارن بهت دروغ ميگن.
در ثاني، مگه يادت رفته كه چكار كردي.
ثالثاً، اينقدر نگو، بدتر ميكنما، صبر كن ببين خودم چكار ميكنم.
من هر وقت خريدي هم ميكنيم ازش تشكر ميكنم.
يك تغيير رويهاي هم كه دادم و نميدونم درسته يا نه اينكه نسبت به قبل بيشتر اعلام نياز ميكنم. مثلاً لباسم اينجوريه، كفشم خرابه و ...
مهمترين دغدغه من اين هست كه شوهرم تا دو سال كه جزء تنبهات هست برخورد كنه و بعد از اون هم با هزاران روش (زبونبازي، سياست، خرجتراشي، تطميع روحي، صحبت و به زبون گرفتن و قانع كردن و ...) كه بلده اختيار حقوقم را از من بگيره و منو كاملاً وابسته به خودش كنه. اون آدم بسيار زيرك و باهوشيه.
مدتها فكر ميكنه و برنامهريزي و بعد هم مو به مو اجرا ميكنه. سر فرصت و حوصله اهدافش را پيش ميبره، تا اين حد ازش شناخت دارم.
قبلاً هميشه ميگفتم اين آخرين باريه كه بهت پول ميدم، ديگه نميدم. ولي الان چي شده هميشه ازم گرفته و نفهميدم هم چجوري گرفته.
تزش هم اينه، اگه زن اموال شخصي داشته باشه ديگه خدا را هم بنده نيست. اين بهم ثابت شده و تو هم مستثني نيستي، مرد به زن رحم ميكنه ولي زن به مرد نه.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام امید زندگی عزیز
امیدوارم مشکلاتت حل شه هرچه زودتر
من کارشناس نیستم و فکر می کنم مشکل شما نیاز به نظر دقیق کارشناسی داره و یه فرد عادی مثل من نتونه خیلی کمک کننده باشه
ولی یه چیزی به نظرم رسید که بهت می گم
همون طور که حتما خودتم می دونی این رفتار همسرت به نظر من به خاطر بی اعتمادی به شماست خودشم که بین حرفاش یه جوری اینو گفته
به نظر من یه مدت اصلا حرفی از حقوقت نزن بهش محبت کن خالصانه با در نظر گرفتن ضربه ای که خورده خالصانه بهش محبت کن و از صمیم قلب دوسش داشته باش چون به نظرم شوهرت خیلی عاشقته که پات وایساده و داره ادامه میده پس ارزششو داره توهم کمی از خود گذشتگی کنی و زیاد تو زندگیت دو دو تا چهار تا نکنی
فکر می کنم ضمن اینکه بهش محبت می کنی کمی با مظلومیت ابراز ناراحتیتو از این وضعیت بگو نه با پرخاش البته بعد از یه مدتی که هیچی نگفتی و خالصانه بهش محبت کردی بدون اینکه اون احساس کنه محبتات به خاطر این موضوعه یعنی سعی کن واقعا هم به این دلیل نباشه و به خاطر دوست داشتن صادقانه او و زندگیتون باشه
مطمئنا به مرور نرم میشه
می دونی راستش دلم برای شوهرت یکم سوخت اون حتما خیلی دوست داره و این اتفاق براش ضربه بدی بوده دلش می خواد بهش وابسته باشی تا هیچ وقت از دستت نده
پس سعی کن وابسته بودن خودتو بهش نشون بدی نه اغراق آمیز که حس کنه داری تظاهر می کنی سعی کن از نظر احساسی واقعا حس کنه به اون تعلق داری دوریش برات سخته دلت می خواد کنارش باشی
برات آرزوی خوشبختی می کنم:72:
یه چیز دیگم می خواستم بگم به نظرم برای اینکه محبتهات یه جور خشمی توش ایجاد نکنه بهتره محبتات خیلی غیر مستقیم باشه جوری که مثلا خیلی به طرفش نری ولی به زندگیتون خودتو خیلی دلگرم نشون بدی به زندگی برسی به خودت توی خونه برسی
یه جورایی که حس کنه زندگی کردن با اون برات لذت بخشه بدون اینکه بخوای خودتو یه جور اغراق آمیز بهش بچسبونی و نزدیک کنی و یه جوری احساس کنه در مقابلش ضعیف هستی سعی کن خودتم اون قضیه رو فراموش کنی و فقط سعی کنی جبرانش کنی اینجوری شوهرتم بهتر میتونه موضوعو فراموش کنه
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
به نظر من لزومی نداره که مادر و خواهر شما در جریان ریز مسایل شما و شوهرتون باشند.
چرا بهشون گفتید؟
آیا دلیل اصلی این کار همسرتون را می دونند؟
اگر دلیلش را می دونند باعث می شه که باز هم همسرتون در نظرشون بیشتر کم ارزش بشه.
مسایل خانوادگی تون را بین خودتون یا یک مشاور بی طرف حل کنید. خواهر و مادر و ... معمولا کار را پیچیده تر می کنند. حرمت ها و ارزش ها زیر سوال می ره و ...
عضو یک صندوقی چیزی شو و ماهانه مبلغی از حقوقت را به اون صندوق بریز. قابل توجه نیست. اما باز یک چیزی برای خودت می مونه.
البته این یک راه حل کامل موقتی و سطحی است.
شما نیاز به مشاوره داری. مدت زیادی هست که با این مساله درگیری. از شوهرت خواهش کن اجازه بده بری مشاوره. باهاش صحبت کن و بگو احتیاج داری بری مشاوره.
حرفی هم که الان می زنی از بی اعتمادی و ترس از آینده است. این که چرا چیزی برای خودم ندارم ... ترس این که تنها بشی و ... ؟؟ سالهاست که پولت را می دادی به شوهرت اما چون بهش اعتماد داشتی، علیرغم تذکر مادرت و دیگران، مشکلی نداشتی. اما الان این کار را با ترس می کنی.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
[align=right]
ببین عزیرم من رفتار همسر شما رو اصلا تایید نمی کنم و میدونم که خیلی سخته که حقوق خودت رو بخوای از کس دیگهای درخواست کنی ولی همسرتون الان این حقوق رو کرده یه ابزار واسه اینکه مثلا شما رو تنبیه کنه اون موضوع به نظر من واسه همسرتون حل شده و ایشون شما رو بخشیده وگرنه اصلا نمی تونست باهات زندگی کنه ولی از طرفی هم میخواد که شما یادت نره اشتباهت رو و اینکه این مسئله قبح اش رو از دست نده و فکر نکنی چون خیلی دوستت داره از هر کاری که شما میکنی به راحتی میگذره
در مورد حقوق هم برای اینکه احساس خوبی داشته باشی باید هرچه نیاز داری با محبت و آروم ازش بخوایی که برات بخره ولی حالت التماسی بهش نگو
ببین خانومی بالاخره هر مردی یه رگ خوابی داره باید رگ خواب همسرت رو بدست بیاری تا یکم دست از جبهه گیری برداره
وقتی میرسی خونه سعی کن کارایی کنی که به چشماش بیاد مثلا
تغییر مدل خونه یه غذای خوب یه محیط آروم بعضی وقتا سعی کن بیشتر تنها باشین اتاق خوابت رو زیبا کن بزار بدون مثل روزهای اول زندگی براش مهمی و هنوزم مثل همون روزها شورو هیجان داری
یه مرد اگه بدونه واسه زنش مهمه و خانومش از بدونه باهاش آروم میشه میره رو ابرا
سعی کن همهی حسهای دورنیات رو به زبرون بیاری
مثلا وقتی آرومه و خوشاخلاقه همون موقعه بگو من عاشق این آرامشی هستم که این زمان ها ازت میگیرم
زمانهایی که واست یه کاری میکنه تحسینش کن مردا عاشق اینن که ببینن واسه زن و زندگیشون مهم اند
یه مدتی هم مسئلهی پولو اصلا به روش نیار میدونم سخته ولی خواهشن حساسیت نشون نده من فکر میکنم اگه بیتفاوت باشی زودتر نتیجه میگیری
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
عزيزان
ليلاي ساروان، پيدا و مريم جان
ممنون از راهنماييهاي ارزشمندتان
اول اينكه چرا مامان و خواهرام ميدونن
تقريباً تا 4 ماه كسي چيزي نميدونست (البته شوهرم با يكي از خواهرام كه صميمي بود عنوان كرده بود تا يه مقدار خالي بشه كه البته خيلي بدتر هم شد چون خواهرم بيشتر به سمت من جبههگيري كرده بود و الان ميونه خوبي با هم ندارن) اما تو اين مدت ظاهرم، احوالم داد ميزد كه يك مشكل بزرگ دارم. تقريباً 15 كيلو وزن كم كرده بودم. قيافهام مثل بيماران لاعلاج شده بود. ناي حرف زدن با هيچ كس را نداشتم.
خلاصه بابام اينقدر پاپيام شد، اينقدر اصرار كرد (با آه و گريه) كه آخه تو چت شده چرا به اين حال روز درآومدي؛ من هم نمي تونستم چيزي بگم، گفتم به مامانم بگم تا بابام را با زبون خودش قانع كنه. هر چند اون هم نتونست، ولي چون اوضاغ رفته رفته آرومتر شد ديگه چيزي ازم نپرسيد ولي با جديت ازم ميخواست كه زندگيم را ول كنم و طلاق بگيرم (بابام يه خورده انتحاري عمل ميكنه و بعضي وقتها ميخواد كاري را درست كنه بدتر خراب ميشه) اما من قبول نكردم و گفتم نميخوام زندگيمو از دست بدم. (راستش بابام از اول با ازدواج ما مخالف بود و اين موضوع داغش را دوباره تازهتر كرد، مي خواست با شوهرم رو در رو بشه كه با هزاران ترفند جلوشون را گرفتم چون هر اتفاقي ممكن بود بيافته.) و الان بابام با من قهره. براي اينكه به حرفش گوش نكردم كه طلاق بگبرم يا اينكه حداقل يك گوشمالي به شوهرم بده.
اما در كل شوهرم جوري با من رفتار كرد كه تقريباً همه حدس زدند بايد چه اتفاقي افتاده باشه، فقط علناً چيزي نگفت.
""""""""حرفی هم که الان می زنی از بی اعتمادی و ترس از آینده است. این که چرا چیزی برای خودم ندارم ... ترس این که تنها بشی و ... ؟؟ سالهاست که پولت را می دادی به شوهرت اما چون بهش اعتماد داشتی، علیرغم تذکر مادرت و دیگران، مشکلی نداشتی. اما الان این کار را با ترس می کنی. """"""""""
[color=#800080]دقيقاً همينطوره، اين ترس تمام وجودم را گرفته. ترس از آينده و ترس از اتفاقاتي كه ممكنه بيافته.
شوهرم دقيقاً اين ترس منو ميشناسه ولي ميگه تا وقتي بچهاتو داري غصه هيچي را نخور، اين بچه سپر بلاهاي تو و اينكه سنگ از آسمون بياد و هر اتفاقي بيافته اگر خواستم طلاقت بدم حداقل اموال خودت را بهت بر ميگردونم (كه به گفته خودش يك خونه است).
الان هم كوچكترين كم و كسري نميگذاره. راحتتر از قبل برام خريد ميكنه. بعضي از كارهاي مالياش را هم بهم ميگه كه مثلاً اگه من مردم (دور از جون) برو فلان جا اينكارو بكن، فلان جا اينو دارم و .....
مهريهام كه 500 سكه بود را برديم و به 5 سكه تبديل كرديم. شوهرم گفت در صورتيكه (باز هم دور از جون) من مردم اين را نشون نده و طبق عقدنامه اول مهريهات را از اموال بردار.
اما ترسمهام همه هستند. اگه بخواد تلافي كنه، اگه با كسي رابطهاي را شروع كنه و هزاران ترس ديگه....
الان رفتارام تقريباً هموني است كه راهنماييام كرديد. ولي بعضي وقتها حساسيتهام ميزنه بالا و نشون ميدم كه خيلي ناراحتم كه اختيار حقوقم را ندارم.
جالبه يك بار با خنده ازم ميپرسيد كه خيلي سخته آدم اختيار حقوق خودش را نداشته باشه!!؟؟؟ گفتم خييييييلي
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سال نو همه عزيزان و دوستان در تالار مبارك
دوستان من همه راهنماييهاي شما عزيزان را به كار بستم و تقريباً چيزي به زبون نياوردم
اما كمك بيشتري نياز دارم خواهش ميكنم بيشتر راهنماييام كنيد.
قبل از عيد گفته بود كه حق ندارم به خانوادهآم عيدي بدم.
مونده بودم چكار كنم.
اما روز عيد به بهانه عيدي دادن مبلغي بهم پول داد و متوجهام كرد كه ميتونم عيدي بدم.
تو كل روزهاي عيد هم تقريباً در ديد و بازديدها شركت كرد و چيزي به روش نياورد (البته به غير از روز اول كه داستان جدايي داره، چون بعد از اينكه رفتم خونه بابام و اومدم دوباره بهم ريخته بود و باز هم بحث شديدي بينمون درگرفت.
نميدونم امروز كه تاپيك بازي خانم آني را مطالعه ميكردم خواسته يا ناخواسته هردومون وارد بازي شديدم و همينطور توجه و نوازش منفي از هم دريافت ميكنيم. بايد يك كم رو خودم كار كنم.)
لطفاً نظراتتون را ازم دريغ نفرماييد. مسلماً ميتونه راهگشا باشه و كمكم كنه
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام امید زندگی عزیز
تاپیک های شما را امروز خوندم
شما دارای نقاط قوتی مثل
پشتکار ، انعطاف پذیری ، صبوری ، ... هستید
همچنین شوهرتون نیز مردی است که
بسیار به خانواده اهمیت میده ، پرتلاش و آینده نگر ، خانواده دوست هست
منتها دور معیوبی در زندگی تون جریان دارد ، و آن عدم اعتماد به نفس همسرتون و عدم عزت نفس شماست
با توجه به تاپیک قبلی تون
اینکه همسرتون با یک خنده شما و یا اینکه اگر برایش در خانه شیک پوش بشی و به قولی تبپ بزنی ، به رویت می آورد که یادت رفته چه اشتباهی مرتکب شده ای ، بدین خاطر هست که می ترسد شما او را ول کنی و بروی با کس دیگری ، اگرچه ظاهر قضیه این هست که تو داری التماسش می کنی ، اما اصل قضیه (اینکه شوهرت میگه داری به من می خندی و مرا مسخره می کنی ) نشان دهنده ضعف اعتماد به نفسش هست و شما در این رابطه متاسفانه منفعلانه عمل کرده ای ف یعنی نه تنها در راه درست قدم برنداشتی بلکه با بی عملی تون ایشون را بیشتر در این ضعف سوق دادی
== مثال تلفن خواهرت و شما با هم و خندیدنتون و بعد قفل شدن شما در هنگام بازخواست شوهرتون
مطلب دیگر دیدگاه شما نسبت به درآمد و همسرتون هست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
ميترسم براش حق ايجاد بشه. ديگه نتونم استقلال ماليام را بدست بيارم. وضعيت خيلي بديه كه آدم صبح تا غروب بره سركار و جون كندن و آخرش هم نتونه به دسترنجش دسترسي داشته باشه و براي پول پيش شوهرش گردن كج كنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
راستش يه مقدار از دست بي عرضگيهاي خودم خستهام كه چرا تا حالا هيچي از خودم ندارم.
به خدا حساس نيستم. فقط ميترسم. از آينده اي كه معلوم نيست چه اتفاقي ممكنه بيافته. همه احتمالات ميآد تو ذهنم. اما 1 درصد احتمالات بد را كه ميدم داغون ميشم. سراپا ترس ميشم.
شوهرت از عدم اعتماد به نفس رنج می بره
تمام تلاشش رو در زندگی می کنه
به گفته خودت براتون کم نمیذاره و همه امکانات رفاهی رو براتون فراهم می کنه
خودم و خودت نمی کنه و تمام جیک و پوک اموالش رو به تو میگه
یه جورای تو رو از خودش و وجود خودش می دانست
حالا شما به خطا رفتی .... (اصلا قصد مواخذه ندارم ، صرف روشن شدن مطلب) عملت این معنا را میده که مردی را به او ترجیح دادی
همسرت وقتی فهمید ، شکست ، دنیای که با زن و بچه اش ساخته بود را درهم شکسته دید ، امیدها و آرزوهایش بر باد رفت ، از طرفی دیوانه وار عاشق توست و می داند که اشتباهات از روی ناآگاهی بوده
لذا ترسید که تو را و زندگی اش را از دست بدهد
در مقام دفاع و محافظت از دسترنجش ( که تو ، فرزندتون، زندگی که بنا کرده است می باشد) برآمد
و دید نکند اگر تو استقلال مالی بدست بیاری ، او را با تمام عشق و علاقه ای که به تو دارد ترک کنی ( اعمال و حرف هایت به مرد این قضیه را می رساند ، اگرچه می دانم اصلا به ذهن شما خطور نکرده )
به همین خاطر دارد اینقدر سخت می گیرد
اما ضد و نقیض های زیادی در رفتارش هست (اینکه برایت سکه می خرد ، یا با وجود گفتن عدم اجازه دادن عیدی ، پولی را به عنوان عیدی در اختیار تو قرار می دهد)
حالا این دیدگاهی که شما داری
از دست بی عرضه گی های خودم ....
به دسترنجم دسترسی نداشته باشم ....
باعث میشه این دور معیوب همچنان کار کند
بنابراین می بایست در مقام تغییر بربیایی
اتفاقی در زندگی ات رخ داده ، که در آن خیر زیادی نهفته است
جمله ای را من دوسال پیش شنیدم که برای خودم به حقیقت پیوست
" هیچگاه باور نمی کردم ، در پس بزرگترین اندوهم ، عظیم ترین نعمت به من عطا شود"
و مطمئن باش عظیم ترین نعمت به تو ارزانی می شود
راهکارهایی نیاز هست که شما از این چرخه معیوب بیرون بیایی
>>صد در صد بخشیدن خودت در اشتباهی که مرتکب شده ای
>>حفظ غرورت
>>بازیابی عزت نفست و پس از آن بازیابی اعتماد به نفست
>>جایگزین کردن نگاه "ما" به جای "من" در مسائل مالی ، و کم کم انتقال دادن این حس به شوهرت در جهت کسب اعتماد ایشون به خودت و در نتیجه بازیابی استقلال مالی ات
>>بکاربستن رفتار جراتمندانیه
>>خارج شدن از بازی "یک اردنگی به من بزن و زن مظلوم"
>>جا انداختن موقعیت همسرت در نزد خانوده خودت در جهت اعتبارسازی
و پس از آن وقتی قوی شدی و اطلاعاتت بالا رفت در جهت یاری رساندن به همسرت که اتفاقا بی عیب نیست ، اما نگاه عاشقانه شما عیبهایش را پوشش داده است ، اقدام کنی
:72:
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
بالهاي صداقت عزيز]
بسيار متشكرم
بسيار خوب مشكل بنده را متوجه شده و حلاجي نموديد.
اما مسأله ديگري كه وجود دارد نمي دونم كه چطور بايد عزت نفس و اعتماد به نفسم را بالا ببرم.
در واقع ميدونيد تا جاي امكان ميخوام از كوره در رفتن همسرم و عصباني شدن اون را به صفر برسونم.
راستش ديگه اعصابم كشش جار و جنجال را نداره.
بعضي وقتها كه در حال رانندگي هستم و همسرم در كنارم نشسته، وقتي اشتباه كوچك من را با صداي بلند بهم گوشزد ميكنه و طرز صحيح ون را متذكر ميشه، واقعاً داراي افت فشار ميشم. اصلاً دلم نميخواد صداي بلندش را بشنوم.
بهش ميگم آرومتر، آرومتر هم ميشنوم چي ميگي.
به خاطر همين براي به حداقل رسوندن اين صداها خود سانسوري ميكنم، از حقم ميگذرم. ميگم لااقل اين بچه استرس به جونش نيافته.
بالهاي صداقت نازنين
همسرم يك مقدار از اون حالتهايي كه در تاپيك قبليام گفتم فاصله گرفته و تا حدي نرمالتر شده.
مثلاً اين مسأله را به وضوح متوجه شدم كه خيلي سعي داره منو بيش از حد ناراحت نكنه. يعني وقتي طاقت نمي آره و عصبانيتش را به رخم ميكشه سريع در پي جبران برميآد.
در مورد بخشش خودم، هنوز نتونستم. يعني از يك طرف دلم به حال خودم ميسوزه و از طرف ديگه خودم را مستحق اين ناراحتي ها ميدونم. به خودم ميگم آخه تو چرا بايد اينقدر كم عقل باشي ، از اول زندگيت كه نتونستي استقلال ماليات را بدست بياري. بعد هم كه اين افتضاح را بار اوردي. الان ديگه با چه تواني ميخواي درست كني، با كدوم عقل نداشتهات ميخواي اوضاع را سر و سامان بدي.
خانوادهآم هم كه نه تنها كمكم نميكنند تازه بدتر هم ميكنند. من نميدونم من اشتباه كردم ولي اونوميكوبن. هر چند من تمام اشتباهات را به گردن گرفتم و رفتارهاي اون با خودم طبيعي جلوه دادم و گفتم هر كس ديگهاي هم جاي اون بود شايد بدتر از اين ميكرد ولي خوب اثر نميكنه.
دليل اصلياش هم تو پستهاي قبلي گفتم زبون نرم و گرم نداره مثل بقيه باهاشون نميجوشه، خيلي چيزهايي را كه داره بيان نميكنه (متاسفانه خانوادهآم به داشتهها خيلي توجه ميكنند.) همينطوري هم يك سر و گردن از بقيه بالاتره ، تازه چيزهايي را هم كه ميدونن حاصل درآمد من ميدونن.
البته براي خودش اصلاً مهم نيست كه اونها چي فكر ميكنن. اين را هم بگم شوهرم هم هيچكدوم از دامادها و بعضي وقت ها برادرهام را قبول نداره و در حد خودش نميدونه و به خاطر اين ازشون گريزانه و تنها به خاطر من بعضي وقتها آمد و رفت ميكنه.
ببخشيد خيلي صحبت كردم.
بالهاي صداقت نازنين من چطور عزت نفس و اعتماد به نفسم را بالا ببرم.
اگه ميشه مثال عينيتر و كاربردي تر برام ميزنيد.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
امید زندگی عزیز،
در جواب سوالی که در یک تاپیک دیگر پرسیده بودی،
با توجه به مساله شما و این که یک خانمی هم مشکل شما را در تالار داشتند،
اگر این درخواست های مکرر بعد از اون موضوع ایجاد شده، واکنشی به اون موضوع است. چون کارشناسهای تالار در اون مورد به اون خانم هم همین را گفتند.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
ممنون از حست توجه شما پيدا جان
راستش بعد از اون قضيه مثلاً 20 درصد بيشتر شد. از قبل هم بيشتر بود.
كلاً حس ميكنم يه جور وابستگي شديد به اين موضوع باشه.
به قول خودش وقتي عصبي هست آرومش ميكنه.
اما من واقعاً كلافه و خسته ميشم.
خيلي هم نميتونم درخواستهاش را رد كنم. ميگم بزار آروم بشه و از عصبانيتهاش كمتر بشه. همنطور آرامش بدست بياره و نشون بدم كه ميخوام جبران كنم.
يك چيز ديگه اينكه ميترسم با مخالفتم فكرهاي ديگهاي به سراغش بياد اينكه من تمايلي بهش ندارم و فكرم جاي ديگه اي است و ...
باز هم ممنون.
اگر چيزي به ذهنتون رسيد ممنون ميشوم استفاده كنم.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
خانم امید زندگی ، حساسیت شما کاملا بی جاست بابت پول هاتون ! مطمئن باشید همسرتون هیچ وقت قصد همچین کاریو نداره !
مطمئن باشید الان هم بخشیده به اصطلاح 2 سال رو ! ولی غرور مردونش اجازه نمی ده، می ترسه مثلا با بخشش 2 سال حرفش زیر سوال بره ، از اون طرف هم مثلا برای شما اتمام حجت هاش زیر سوال بره !
این فکر ها رو از سرتون بیرون کنید و زندگی نرمال خودتون رو داشته باشید ، فکر کنید که پول تو حساب خودتونه !
مطمئن باشید بعد 2 سال هیچ اتفاقی بابت پول هاتون نیوفتاده !
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
خيلي ممنون از همه دوستان عزيزي كه در اين دو تاپيك با بنده همدردي كردند و نظرات سازندهاي دادند.
اول از همه از آني عزيز كه خيلي وقته تو تالار تشريف ندارند يا حداقل مار ا قبل نمي دونن.
بالهاي صداقت نازنين كه واقعاً به من لطف داشتن
بهاره رهنما، شميمالزهرا، bloom، مريم عزيز، ليلاي ساروان، پيدا، اقليما، يكتا، رايحه عزيز و داود ت و ساير دوستاني كه ممكنه نامشون را فراموش كرده باشم.
راستش يك مقدار ناراحتم. از اينكه احساس خوبي براي بودن در اين تالار ديگه ندارم. يعني ناراحت از اينم كه به ديد خوب نگريسته نميشم.
من توي تالار اومدم تا ياد بگيرم. تمرين كنم زندگياي كه در اون نور خدا، معنويت، خوبي، گذشت، بخشش باشه. توي روزهاي اول هم احساسم همين بود. مي ديدم كه سعي ميشه به من روسياه كمك بشه.
اما هفته پيش همه معادلاتم بهم ريخت.
آقاي همدردي از من كمك خواست و من هم براي كمك به ايشون دو تاپيك از سرگذشت خودم، احساساتم، روحياتم، تصميماتم و .... را براش آوردم.
ميدونيد چه برخوردي صورت گرفت
تقريباً مضمونش اين بود " بهتره شما صحبت نكنيد و خودتون را توجيه نكنيد" يا " شما صلاحيت نداريد" يا ...
من با اين برخورد تقريباً فهميدم كه در اين تالار يك جوري مارك زده شدم. پس نبايد نظر بدم. (مي دونم اين كمال عدم اعتماد به نفس من را ميرسونه ولي احساسي بود كه پيدا كردم و ميخوام كه به زبون بيارم تا با ديگر مراجعان اينطور برخورد نشه)
خانمها و آقايان معلم معنويت، اخلاق، مذهب بين شرك و توحيد مي أونيد چقدر فاصله است. مورچهاي كه در شب سياه و ظلماني حركت ميكنه.
به خودمون غره نشيم. گناه خيلي دامنه وسيعي داره.
من هم دقيقاً پارسال اين موقع دقيقاً مثل شما بودم و فكر اين روزها را هم نميكردم.
دل شكستن گناهه، به نظر من از گناهي بزرگتر
ترد كردن گناهه همونطور كه غيبت كردن، دروغ گفتن گناهه
طعنه زدن گناهه همونطور كه دزدي كردن گناهه
اميد يكي را ناميد كردن گناهه
من به يك اميدي وارد اين تالار شدم.
همه ما انسانهاي عادي خدا هستيم و جايزالخطا
واي به روزي كه به خودمون غره بشيم بگيم من خوبم، من عاري از هر گناهيم، من و من و من
مديران محترم تالار همدردي
شما كه مسير هر ارتباطي را با ما كاربران دون پايه بستيد
مي خواستم مثل بهار66 و ساير دوستان تالار جدا بزنم. اما نخواستم باعث تنش بيشتر بشم. هر راهي را هم امتحان كردم كه حرف دلم را به شما برسونم ولي نشد.
به ناچار اينجا آوردم
اينكه بعضي وقتها خودتون را جاي مراجع بگذاريد. نوشتهها را با احساسي كه پشت اون بوده بخونيد و درك كنيد.
(احساس شكست، احساس پيدا كردن يك حامي، احساس يافتن و خواستن مسير درست، احساس غم، درموندگي، )
چند ماه پيش كه عضو شدم. صفحه ارسالهاي جديد تالار هميشه روي صفحه باز بود و من هر يك ساعت يك بار رفرش ميكردم. مي ديدم كه چقدر تاپيك تازه و مشاوره تازه داده شده، حضور مديران، كارشناسان و پيشكسوتان تالار پر رنگه....
اما متاسفانه الان به جايي رسيده كه انتقادات و شكايات اعضاي تالار به قدري زياد شده كه براش تاپيك ميزنند.
حضور كارشناسان هم تا حدي كم رنگه.
غرض اينه كه بگذاريد تالار همدردي واقعاً كيفيت خودش را حفظ كنه.
به هر حال من فقط خواستم حرفهام را زده باشه. نمي دونم براي تاپيكهام و عضويتم چه اتفاق ميافته.
من مثل ققنوس از خاكستر خودم برميخيزم. اينو مطمئنم.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
امید زندگی،
متاسفم که به خاطر کمک به من این حس برات به وجود اومده.
راستش حرفت رو راجع به اینکه مارک زده شدم و صلاحیت ندارم و . . . قبول ندارم و فکر نمیکنم نظر دوستان هم این بوده باشه. محیط مجازیه و متاسفانه لحن گوینده منتقل نمیشه و باعث سوء تفاهم میشه.
امیدوارم آزردگیت هرچه زودتر برطرف بشه و فعال باشی توی تالار.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
اميد زندگي!
آزردگي شما قابل دركه... دليلي نداره كه شما تا اين اندازه خودتون رو سرزنش كنيد و مواضع انفعالي داشته باشيد!
سبك رفتاري شما به دلائلي منفعلانه است و اين اصلا خوب نيست و به زندگي و سلامت شما لطمه مي زند
بدون شك بايد قانوني رو براي مخارج و اينكه چگونه مبالغ رو هزينه كنيد داشته باشيد اما اين روش كه حقوق شما دست همسرتون باشه رو نمي پسندم و صلاح نمي دونم
هرچند توافقي رو بر مبناي دو سال كرديد... اما مي تونيد با درخواست از ايشون اين تفاوق رو تقليل بديد! با مجازات و جنگ قدرت در زندگي موافق نيستم!
به حرفهاي اطرافيان لازم نيست در اين حد توجه كنيد و زندگي خودتون رو تا اين حد باز نگذاريد كه هر شخصي بتونه در اون دخالت كنه، اين اصلا خوب نيست!
براي اينكه بتوانيد مشكلتون رو ساده تر حل كنيد:
1. مهارت رفتار جرات مندانه رو الزاما تمرين كنيد و شروع كنيد!
2. حتما مشاوره حضوري با همسرتون برويد تا رفتارهاي ايشون و شما به حد اعتدال برسه/ چون شوهر شماهم مشكلاتي رو در رابطه با عزت نفس خود دارد كه بايد حل بشه/
3. هرگز خودتون رو سرزنش نكنيد و يك بار براي هميشه خودتون رو ببخشيد
4. با خودتون مهربان باشيد
براي دو مورد آخر به شما توصيه مي كنم:
روي كف اتاقي كه نور كمي دارد، آرام دراز بكشيد...
يك موسيقي ملايم بدون كلام پخش كنيد ( الزاما بدون كلام و آرام)
چشمان خود رو ببنديد و تا پايان همه مراحل چشمان شما بسته باشد... به مدت 1 تا دو دقيقه فقط موسيقي رو گوش كنيد
افكار به شما هجوم مي آوردند... مقابله نكنيد.. بگذاريد بيان و بروند... مثل كانالهاي تلويزيون كه تغيير مي دهيد...
10 نفس عميق بكشيد... با دو شماره دم/ 4 شمار ه نگه داريد/ 1 شماره بازدم
يك صندلي مقابل خودتون در اتاق تصور كنيد
خودتون رو تصور كنيد كه روي صندلي نشسته ايد... با تمام جزئيات! حتي به مدل ابرو، رنگ لباس، حالت دستها، همه جزئيات به مدت 1 دقيقه توجه كنيد و عملا به خودتون كه روي صندلي نشسته ايد با دقت نگاه كنيد!
هر چيزي رو كه مي خواهيد و دوست داريد به خودتون بگوييد... و در نهايت بگوييد: " من تو را مي بخشم و رها مي كنم"
بگذاريد آرام تصوير خودتون و صندلي محو شود....
2 نفس عميق بكشيد و بلند شويد و موسيقي رو قطع كنيد
اين مديتشن رو مي تونيد با هر كسي كه مي خواهيد مورد بخشش قلبي قرار دهيد انجام دهيد...
سوالي بود بپرسيد..
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
يعني ناراحت از اينم كه به ديد خوب نگريسته نميشم.
امید زندگی عزیز، چه خوب که این پست را زدی ... خط بالا خیلی می تونه در زمینه خودسازی بهت کمک کنه ، تا اعتماد به نفست را بالا ببری
به من روسياه كمك بشه.
عزیزم نور خدایی رو در زندگی ات طلب می کنی ، خدا ستار العیوب هست ، خودت را دوست داشته باش ، خودت را دوست داشته باش، خودت را دوست داشته باش ،
خدا الرحمن الراحیم هست ، اول هر سوره در قران نوشته بسم الله الرحمان الرحیم ، خدا بخشنده و مهربان هست ... وقتی توبه واقعی کردی ، خدا می بخشه، خدا می بخشه ، خدا می بخشه
اما هفته پيش همه معادلاتم بهم ريخت.
با خدا معادله کن نه با خلق خدا ، بنده خدا کی باشه ، وقتی کدخدا یکی دیگه هست !!!!
من با اين برخورد تقريباً فهميدم كه در اين تالار يك جوري مارك زده شدم
خودت را دوست بدار ، ولو اگه از دید همه بد باشی... دیدگاهی که تو نسبت به خودت داری باعث میشه که در کلام و رفتارت نمایان شود .... عزیزم واقعا و از ته قلب خودت را ببخش
بخشیدن خود همین جوری نیست
یک روز با خودت خلوت کن
بدون هیچ گونه دغدغه و فشار و استرس
برای خودت حداقل دو ساعت وقت بذار
توی یک جای خلوت و بدون مزاحم
به گذشته ات فکر
به تمام اون رفتارها و کارهایی که باعث شده از خودت بدت بیاد
به تمام اون کارهای اشتباهی که خودت را مقصر می دونی
دونه دونه هر کدوم را به خاطر بیاور
و با خودت تکرار کن که شما از روی نااگاهی و نادانی مرتکب این رفتار شدی
با خودت تکرار کن در فرایند رشدت این خطا ها را مرتکب شده ای و اکنون که آگاهی ات بیشتر شده درک کرده ای و شعور و توانایی ات بالا تر رفته ... پس نباید از خودت بیزار باشی چرا که اگر اون خطاها نبود اکنون بالغ و آگاه نمی شدی
به خودت بگو که خوبی و درک بالای امروزت نتیجه شناخت آن اشتباه و برطرف کردن آن است
خودت را مثل یک کودک ببین
کودکی که در راه زندگی است
کودکی که به دلیل اینکه زندگی کردن بلد نیست مرتکب اشتباه می شود
آیا دلت می آید آن کودک( که در حقیقت خودت هستی) را طرد کنی و نبخشی اش؟
وقتی تک تک خطاهایت را مرور کردی و خودت را بخشیدی ( مسلما با فوران احساست نیز مواجه خواهی شد) دیگر خودت را رها کن و با خودت عهد کن که از امروز خودت( اسمت را بگو) را دوست داری و از امروز متولد شده ای
آن کودک را در ذهنت در آغوش بگیر و درک کن چقدر سختی کشیده و چقدر نیازمند محبت است
به خودت به مانند آن کودک نگاه کن و سپس عطش نیاز به محبت آن کودک را سیراب کن
دل شكستن گناهه، به نظر من از گناهي بزرگتر
دل خودت را نشکن و او ( اسم واقعی خودت )را با توجه به اینکه این همه مشقت ها را تحمل کرده ، ببخشش ، رهایش کن ، دوستش بدار
ترد كردن گناهه
پس خودت را ترد نکن و او ( اسم واقعی خودت) را با توجه به اینکه این همه مشقت ها را تحمل کرده ، ببخشش ، رهایش کن ، دوستش بدار
من مثل ققنوس از خاكستر خودم برميخيزم. اينو مطمئنم.
عزیزم ، کی می خواهی برخیزی؟ دیر شد ، و خیلی زود دیر شد ... منتظر اون روز نباش که بیاید تااز خاکسترت برخیزی ، نکند خواب بمانی و خاکسترت را باد با خودش ببرد!!!!
بال بگشای
پرواز کن ، پرواز کن ، پرواز کن
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
تو غره بدان مشو كه مي مي نخوري
صد لقمه خوري كه مي غلام است آن را
اميد زندگي عزيز ، خيلي وقته تقريبا كم ميام به تالار . اما باور كن هر روز اگر مطلبي زدي خوندم .
برات هيچي ننوشتم چون خالي بودم از حرف . عنوان تاپيكت برگرداندن حقوق اوليه بود . و من واقعا بي تجربه بودم .
توي تاپيك قبلي هم گفتم . ما بنده خداييم . خدا هم ستارالعيوبه و هم بخشنده .
دست من و x , y هم نيست كه ببخشيم يا نه .
تو تنها كسي بودي توي تالار كه چهرت رو تو ذهنم شبيه سازي كرده بودم . به خدا دغدغه هات برام مهم بود و هست .
دلگير نشو .
اينجا حس كردي مارك خوردي ؟ چرا ؟ اينو پيدا كن . ميدونم منظورت به كدوم پسته . شوهرت برخواسته از همين فرهنگه . حالا ميبيني كه دوست داره ؟
معادله خيلي ساده ايه .
تو بلند ميشي اميد . خيلي زود بلند ميشي .
اينو همون روز اول فهميدم . از اسمي كه براي خودت انتخاب كردي .
بعدش هم من بهار رهنورد هستم . بهار چون فصل بهار رو دوست دارم . و رهنورد چون رهنورد بودن رو دوست دارم . كسي كه ره مينورده . بهاره رهنما يه بازيگره . چقدر فكرت مشغوله كه ما دو تا رو با هم اشتباه گرفتي خانومي؟
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
آقاي sci
ممنون از توجه و قبول زحمت شما
من اين را ميخواستم بدونم كه شما پاسخ بنده را داديد. خيلي منفعل عمل ميكنم.
چشم من تمرين ميكنم كه جرأتمند عمل كنم.
اما از رفتارهاي پرخاشگرانه همسرم ميترسم كه دوباره شروع بشه.
آقاي sci
مشكل من اينه كه دلم براي خودم ميسوزه كه نميتونم خودمو ببخشم. به راهكارهاي شماره 3 و 4 شما كه رسيدم، همينطور اشك از چشمام سرازير شد. من نميتونم خودمو ببخشم. نه تنها براي اون اتفاق بلكه به خاطر ظلمي كه توي اين چندين سال به خودم كردمو و خودمو نديد گرفتم.
به طرز عميقي آزرده ام و روحم خراش برداشته.
من مديتيشن شما را تمرين ميكنم.
اميدوارم كه بتونم پاسخ سوال هاي بديم را از شما دريافت كنم.
بازهم متشكرم
ممنونم
بالهاي صداقت خوبم، بهارجان ممنونم.
اشكهام مجال نميدن.
همكارم ميپرسه داستان غمانگيز مي خوني..
جواب دادم اره. خيلي داستان غمانگيزيه. خيلي غم انگيز
اشكهام را نميتونم جمع كنم. همينطور فوران ميكنه
چيزي نميتونم بگم.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
امید زندگی عزیزم ، خیلی از اینکه روحیه انعطاف پذیر داری خوشحالم
تو خوب هستی ، در خوب بودنت شک نکن
پستی که زدی معنایش این هست که نیاز به دوست داشتن خود و تایید داری
پس حالا که نیازت را درک کردی ، خودت را دوست بدار و تایید کن
تو ارزشمندی ،
تو زیبایی
تو پاکی ،
تو نجیب هستی ،
تو با صداقت هستی
تو مهربانی
تو شایسته ای
تو لیاقت بهترین ها را داری
تو مهم هستی
.
.
.
شک نکن :72:
همه این جملات را با تبدیل کردن "تو" به "من" بازنویسی کن و هر روز بخونشون
روی دفتر یادداشت بنویس و برای خودت در بیرون علایمی بگذار که هروقت چشمت به اون علامت خورد یادت بیاد که باید بری و این جملات را مرور کنی
باور کن که با تمرین کردن می توانی احساس عشق و علاقه به خودت را در وجودت رشد دهی
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
هرکس مومنی را برای گناهی سرزنش کند ؛ نمیرد، تا خود آن گناه را مرتکب شود .
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام به همه عزيزان
باورتون ميشه همه شما توي ذهنم عينيت پيدا كرديد و حرفهاتون مدام توي گوشمه.
اول از همه به خاطر غلط املايي "ترد" معذرت مي خوام درستش "طرد"
دوم بهار رهنورد جان منو ببخش كه اسمت را اشتباه گفتم. خوبه به جاي اون شخصيت سياسي اسمت را اشتباه نگفتم.
اميدوارم كه اقداماتت براي عروسيت و پايانناهمها و مقالاتت با موفقيت سپري بشه و مقالاتتون در مجلههاي ISI چاپ بشن و باقي قضايا به خوبي و خوشي.
سوم نميدونم چرا اين بغضم تمومي نداره. از ترس پست هاي قبلي شما را نميتونم بخونم چون بازم گريهام ميگيره.
چهارم:
ديروز مديتيشن آقاي sci و راه هاي دوست داشتن خودم توسط بالهاي صداقت نازنين را تمرين كردم.
آقاي sci
در ابتدا كه خواستم خودمو تجسم كنم صورت و چهره مطلوبي از خودم نديدم. يعني به نظرم خيلي ژوليده و پريشان و زشت بود. بعد عوضش كردم و چهرهاي كه چند ماه پيش عكس گرفته بودم را به جاش نشوندم (عكسي كه بيشباهت به تابلوي معروف داوينچي "لبخند ژكوند" نداره. تبسم بر لب و غمي بزرگ در نگاه). كمكم صحبت هاي شما را بهش منتقل كردم.
تا گفتم ميبخشمت، اشك بود كه از چشمام سرازير شد. جلوي خودمو نمي تونستم بگيرم. گريه كردم و گفتم بخشيدمت.
سپس كنار آينه رفتم و بر خلاف مقاومت هاي قبلي كه داشتم خودمو بوسيدم و گريه كردم. چشم هام متورم شده بود از بس گريه كرده بودم. (خوشبختانه چند دقيقهاي تونستم توي خونه تنها باشم و اينكارها را بكنم)
البته انقلاب خاصي اتفاق نيافتاد. اما سبكتر شدم. خيلي سبكتر. سعي مي كنم بازهم اين مديتيشن را تكرار كنم. مرسي
اتفاق ديگري كه افتاد اين بود:
ديروز ابدا فكر نمي كردم كه تولدمه. راستش اصلاً هم برام مهم نبود. قبلاً 2 الي 3 سال اول زندگي با قهر و دعوا از شوهرم كادوي تولد مي گرفتم. اما بعد ديگه ولش كردم و گفتم همچين هديهاي شيريني و ارزشي نداره. خلاصه بعد از اون ديگه تقريباً از كادوي تولد خبري نبود.
ديروز همسرم از بيرون اومد. يك كاري بهم گفته بود كه براش انجام بدم (كار كاملاً شخصي).
طبق شروع تمرين رفتار جرأتمندانه اول خواستم انجام ندم و بعد براش توضيح بدم كه انتظار نامعقولي ازم داره.
اما بعد گفتم انجام مي دم و بعد بهش ناراحتيام را ابراز ميكنم.
خلاصه يك مقدار هم شروع كردم به انجام امورات معمول زندگي تا اينكه همسرم اومد. اول به سراغ اونكار رفت و ديد كه انجام شده. بعد هم منو صدا زد و گفت:
ميخواستم يك شال براي تولدت بخرم. ولي نخريدم (به خاطر اينكه ممكنه خوشم نياد و سليقهاش را نپسندم). بيا و با اين برو و چيزي براي خودت بخر"
خدايا چه اتفاقي داشت ميافتاد. رفتم تو بغلش و هاي هاي گريه كردم. اون هم همينطور محكم منو گرفته بود.
بعدشم كه روتين زندگي اما يه جورايي هم انگار خجالت ميكشيدم نگاهم به نگاهش گره بخوره و همش درگير كارهاي ديگه بودم. البته هنوز زباني ازش تشكر نكرده بودم.
آخر شب كه شد. بهش گفتم ممنونم.
گفت : هيچي نگو
و من ادامه ندادم. اما در مورد درخواستش هم گفتم كه خواهش ميكنم ديگه از اين درخواستها ازم نكن. احساس بدي بهم دست مي ده.
گفت:
هيچ احساس بدي نداشته باش. اينا كارهايي كه هر زني براي شوهرش ميكنه.
ديگه ادامه ندادم و خوابيدم.
در آخر
خدايا ازت ممنونم كه اولين نشانههاي بخشش واقعي و آرامش را توي همسرم داري بهم نشون ميدي.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام اميد زندگي عزيز!
فقط خواستم بگم من هميشه تاپيكهات رو ميخونم و پيگيرت هستم. واقعا از اينهمه صبري كه توي زندگيت داري خوشم مياد. بهت تبريك ميگم و خيلي خوشحال شدم كه داري موفق ميشي و آرامش زندگيتو بدست مياري.
برات آرزوي موفقيت دارم!:323:
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام دوستان عزيز
من ديگه در مورد چرايي رفتارهاي همسرم گله و شكايت و يا ابهامي ندارم. مي دونم كه فعلاً بايد حئاقل تا 2-3 سال اين رفتارها را به تناوب تحمل كنم و بهترين عملكرد و واكنش را در اون لحظه اتخاذ كنم.
ماجرا از اين قراره كه:
من با مبالغي كه از عيدي خانوادهام به دستم اومده بود اول خواستم كه پنهاني يك قطعه طلا و يا سكه بخرم و نگه دارم. از اونجا كه رفتارهاي همسرم خيلي خوب شده بود و رو به بهبودي بود با خودم گفتم صلاح نيست اينكارو بكنم. به هر حال با اين تيكه نه من دارا مي شم و نه پشتوانهاي براي من به حساب ميآد. پس باهاش روراست شدم و بهش گفتم يه مقدار پول دارم ميخوام يك چيزي بخرم.
قبول كرد (بعد از كمي من من ). خلاصه رفتيم و يك مقدار هم خودش گذاشت و يك قطعه طلا خريديم.
خلاصه شب شد و روابط بسيار صميمانه بود و من هم ازش تشكر كردم.
از اونجا كه دارم سعي ميكنم رفتارهاي جرأتمندانه را تمرين كنم در حين خواب يهش گفتم كه خواهش ميكنم كارت منو بهم پس بده، همسرم چيزي نگفت و من هم ادامه ندادم.
فردا شد. من زودتر از همسرم خونه رسيدم. شام پختم و يك نوشيدني كخ خيلي دوست داشت براش آماده كردم. خوشحال خندان منتظر بودم كه بياد.
اومد ديدم كي دمغه. خودش شروع كرد و علت ناراحتي اش را توضيح داد. چيزهايي را ميگفت كه راستش من نمي تونم باور كنم. مضمونش اين بود كه همه كساني كه همسرم را ميشناسند تقريباً مي دونن كه من چكار كردم. البته اينو طوري عنوان كرد كه من بايد اين حرفها را بشنوم و طاقت بيارم. قصد نداشت مثلاً من را به باد انتقاد بگيره و بازخواستم كنه.
ديگه از اين به بعد هيچ حس و حالي براي من نموند. شام از گلوم پايين نرفت. هزار تا فكر توي مخيلهام رفت. همينطور براي خودم سناريو نويسي ميكردم. مثلاً يكيش اين بود: چون ديروز براي من خرج كرده و بعدش هم من ازش كارت خواستم فكر كرده كه پر رو شدم و اينجوري دوباره خواسته سرجام بشينم، اون هيچ وقت نميگذاره من استقلالم را بدست بيارم و ...
بعد از خوابوندن بچه بهم گفت كه چرا اينجوري شدي (با عصابنيت و حالت اينكه چرا حق به جانب شدي).
من هم كه مثل آتشفشان پر بودم منفجر شدم و شروع كردم به گفتن:
چيه كم اوامرت را انجام مي دم. تخطي كردم، خوب از پس كارام برنيامدم و غيره...
گفت بشين ببينم چي داري ميگي؟!!!
بهش گفتم بهت حق مي دم از دست من ناراحت باشي اما اين حرفهات را به يك بچه هم بگي باور نميكنه، من احساس مي كنم به خاطر خريد ديروزمون و درخواست كارت از سوي من تو دوباره اين بازي راه انداختي. آخه چطور چنين چيزي ممكنه (اينجا نمي تونم بگم به خدا اگه بگم شما هم باورتون نميشه).تو يا توهم داري يا اينكه داري دروغ ميگي
كه حسابي داغ كرد و زير عهد و پيمونش زد و 2-3 سيلي حسابي ما را مهمون كرد.
گفت من دروغ ميگم؟!!!!!
من دروغگو شدم؟؟؟؟!!!!
باهاش در تماسي كه بدوني دروغ ميگم يا نه؟؟؟!!!
هنوز بهش اطمينان داري؟؟!!!!!!!!
اون اين استدالها را بهت ياد داده؟؟؟؟
خلاصه قسم و آيه و جون فرزندم را قسم خوردم كه هيچ خبري ازش ندارم و اينو به يه بچه هم بگي باور نميكنه درضمن مگه تو آدم معصوم به دور هر گناهي گه نتوني دروغ بگي، توي اين چندينساله بهم اصلاًدروغ نگفتي، من نمي تونم اين حرف تو را باور كنم. تا حالا چقدر قول دادي و عمل نكردي، اينا اسمش دروغ نيست؟؟؟!!!
بهش گفتم، احساس ميكنم منو برده و اسير خودت كردي، نمي خواي من اندك استقلالي كه داشتم را به دست بيارم.
اينجا نقش من شده يك خدمتكار، يك كارگر بي جيره و مواجب، يك پرستار و يك و... همه را براش اسم بردمو و گفتم،
چرا بعد از اينكه حرف كارت به ميون اومد اينكارو كردي!!!
ميگه مگه من مي خواستم كارت را بهت بدم. اين تنبيه توئه؟؟
بهش ميگم آخه چرا؟ اين حق منه؟؟ از شير مادرم حلالتره....
آخه مگه تو خدا شدي كه داري تنبيه ميكني؟؟؟
قاضي بايد بيطرف باشه كه حكم صادر كنه!!!! تو يه طرف قضيهاي!!!! تو نميتوني حكم بدي و اجرا كني
بهم ميگه مي خواستم آبروريزي نشه، خودم برات حكم صادر كردم!!!!!!!!!
بهش ميگم پس خودت را چطوري تنبيه ميكني؟؟؟ لااقل خودت هم درصدي را قبول كردي؟؟؟
ميگه همين كه دارم آتيش ميگيرم خودش تنبيه نيست. همين كه يك لحظه آسايش ندارم تنبيه نيست.
بهم ميگه من كه كاري به كارت نداشتم براي چي منو مجبور ميكني كه دست روت بلند كنم. چرا اينقدر بلبلزبوني ميكني.
بعد هم رفتم اتاق و شروع به گريه كردم و از خدا كمك خواستم. ازم خواست برم پيشش، نرفتم،
خودش اومد برد و و مثلاً از دلم دراورد.
اما اينقدر حالم بد بود كه فرداش نتونستم سركار برم.
دوستان گرامي،
آقاي sci
بالهاي صداقت نازنين
من مي خوام تا حدي جرأتم را بدست بيارم. در پست قبلي هم گفتم از اين مشاجرات مميترسم و خيلي از مواقع منفعل عمل ميكنم.
حالا به نظرتون من بايد چه عكسالعملي نشون مي دادم.
اين كار را بارها تكرار كرده. هر چند به قرآن و به جون بچهمون قسم خورد كه داره راست ميگه....
نمي دونم. ولي به خدا بعيده
كجاي كار من اشتباهه
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
به این رفتار شما نمی گویند رفتار جراتمندانه :97: ، می گویند رفتار حاصل از ذهن خوانی و پیش داوری توام با پرخاشگری!! :101:
کجای کارت اشتباهه؟
همین دونستن مطلب زیر:
مي دونم كه فعلاً بايد حداقل تا 2-3 سال اين رفتارها را به تناوب تحمل كنم
---- این همه تمرینات دوست داشتن خود رو انجام دادی ، قرار شد خودت رو ببخشی و خودت رو دوست بداری !!!
آخه کدوم بخش از رفتارهای شما ، نشان از دوست داشتن خود داشت؟
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
امید زندگی عزیز
ما هم نمی تونیم قضاوت کنیم چون ما هم اونجا نبودیم و حتی اگر بودیم باز هم نمی تونستیم. ولی از دید یک خواننده بیرونی (من) این قضیه که تعریف کردی از چهار مساله جدا و بی ربط به هم تشکیل شده بود که در اون نویسنده (شما) سعی کرده بود با ذهن خلاقش به طرز عجیبی اونها رو به هم ربط بده
1- لطف همسر برای گذاشتن پول برای خرید یک قطعه طلا
2- درخواست کارت
3- خستگی همسر بعد از امدن از سر کار که بسیار طبیعیه
4- استنباط همسر از رفتاری به اینکه همه مشکل رو می دونند
و در اخر نویسنده ایتم 5 رو اضافه می کنه برای ربط دادن 4 مساله بالا به هم
5- استنباط نویسنده از اول رفتار و بعد گفتار همسر (3و 4) به اینکه مشکل ناراحت کننده قضیه 1و 2 است.؟؟؟؟؟
به نظرت خیلی زیاده روی نکردی؟ اگر همسرت استنباط اشتباهی از رفتاری داشته (البته تنها از نظر شما)، شما هم استنباط اشتباهی کردی از رفتار و گفتار همسرت (البته از نظر همسرت) و به این ترتیب اون رو عصبی کردی.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
به این رفتار شما نمی گویند رفتار جراتمندانه :97: ، می گویند رفتار حاصل از ذهن خوانی و پیش داوری توام با پرخاشگری!! :101:
کجای کارت اشتباهه؟
همین دونستن مطلب زیر:
مي دونم كه فعلاً بايد حداقل تا 2-3 سال اين رفتارها را به تناوب تحمل كنم
---- این همه تمرینات دوست داشتن خود رو انجام دادی ، قرار شد خودت رو ببخشی و خودت رو دوست بداری !!!
آخه کدوم بخش از رفتارهای شما ، نشان از دوست داشتن خود داشت؟
بالهاي صداقت عزيز
خوب منم اينجا تمرين دوست داشتن ميكردم. منظورم اين بود كه پذيرفتم كه مدت زماني طول ميكشه كه روحيات همسرم به حالت عادي برسه و من بايد بتونم اين مدت را با كمترين آسيب به خودم و همسرم تحمل كنم.
در ضمن چيزهايي كه اون ميگفت باورش خيلي سخته. چندين بار اين اتفاق افتاده بود و من هم با سرافكندگي و اظهار ندامت و پشيماني از كنارش رد شده بودم.
به نظر شما بايد ميگفتم حق با توئه. چي ميگفتم، چه عكسالعملي نشون ميدادم؟؟؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
امید زندگی عزیز
ما هم نمی تونیم قضاوت کنیم چون ما هم اونجا نبودیم و حتی اگر بودیم باز هم نمی تونستیم. ولی از دید یک خواننده بیرونی (من) این قضیه که تعریف کردی از چهار مساله جدا و بی ربط به هم تشکیل شده بود که در اون نویسنده (شما) سعی کرده بود با ذهن خلاقش به طرز عجیبی اونها رو به هم ربط بده
دلجوي عزيز
مرسي از وقتي كه گذاشتي
اما ميشه لطفاً اين قسمت را توضيح بديد. من منظور شما را دقيقاً متوجه نشدم.
برداشت و ذهنخواني من (كه احتمالاًدر اينجا اشتباه بوده) به دليل اتفاقاتي بود كه قبلاً چندين بار اتفاق افتاده بود. و من طبق اون اتفاقات اين برداشت را كردم.
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
منم با دلجو موافقم .
شايد اين 4تا موضوع رو به هم ربط نميدادي خودت آرامش بيشتري رو به دست مياوردي .
به نظرم تو خودت با خودت كنار نيومدي .
كنار نيومدي كه وقتي همسرت يه لطفي ميكنه و فردا روز ، ناراحته ، اين دوتا رو از هم جدا نميدوني .
عين يه بچه كه براش عروسك خريدن تا دعواش ميكنن فكر ميكنه ميخوان عروسكش رو بگيرن .
عزيزم تو با ارزشتر از ايني كه مدام خودت رو سرزنش كني . اوني كه اين وسط با خودش كنار نيومده تويي .
اگر تو كارتت رو ، محبت همسرت رو حق خودت بدوني ديگه اينطوري فكر نميكني .
و ميپذيري پيش مياد روزهايي كه همسرمون خسته است و دنبال بهانه .
به نظر من حتي اگر همسرت خيلي ناشيانه بروز هم بده كه اين جريانات به هم ربط داره ، تو بايد به روت نياري .
موفق باشي دوست من .:72:
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
سلام امید زندگی عزیز
بیشتر نوشته هات رو خوندم و میخوام چند خط برات بنویسم!
1 گاهی ما بنده های خدا اشتباه میریم راه رو اما تصمیم می گیریم برگردیم اما میخایم درست و بدون دردسر برگردیم
به جای اولمون! اون راهی که ما توش به اشتباه قدم میگذاریم پر از مخاطره هست و خوب مسلما برگشتش هم برای
ما مشقت باره چون اون راه پر از چاله های عمیقی بوده که ما قبلا ندیده بودیمشون! حالا موقع برگشت باید حواسمون
باشه توش نیافتیم و با زیرکی از کنارش بگذریم!
شما می گی کجای رفتار من اشتباهه؟ من به عنوان یک آدم بی طرف - طبق نوشته های خودت - بهت می گم خیلی
جاهاش!
عزیزم شما خودت رو اصلا دوست نداری و اصلا هم جراتمندانه رفتار نکردی!
شما باید با درایت رفتار کنی...جرات همیشه سینه سپر کردن نیست! جرات در عقل و درایت ماست که زیبا میشه!
چرا می گم خودت رو دوست نداری؟ چون سعی نکردی واقعا خودت را ببخشی و با خودت مهربون باشی!
چون فکر کردی حق داشتن تو یعنی داشتن کارت حقوقت و طلاهات!
و یک مقدار به حق های خودت زیادی با حساب و کتاب نگاه می کنی حتی در انجام امور منزلت یا رفتار با همسرت!
هیچ کدوم کارهات بی منت نیست و پشت هر کار تو یک توقع پاسخ و شکل اجبار هست!
تو با خودت دائم می گی من دارم واسه این زندگی مایه می گذارم و اون هم باید فراموش کنه زود!
اما 1 لحظه به این فکر نکردی که همسرت اگر دوستت نداشت نمیگذاشت حتی بری سر کار!
پس حقوق اولیت رو ازت سلب نکرده! فقط کمی قدرت اختیارت رو محدود کرده...از این دید بهش نگاه کن عزیز من.
اون شب به این فکر نکردی که همسرت میخواد خستگیش رو تخلیه کنه و تو فقط باید با آرامش و سکوت بگذاری
خودش رو تخلیه کنه و بعد ازش بخوای که کمی که استراحت کرد و نوشیدنی خوشمزه شما رو خورد با هم شام
بخورین؟
ببین خانومی من مجردم اما پدرم رو دیدم دیگه. قدیما وقتی از سر کار میومد خونه خیلی خسته بود! با اینکه مرد
مهربونیه
اما گاهی کلافه به نظر میرسید و هیچ عاملی توی خونه از دید من نبود که باعث آزارش شده باشه اما باز کمی غر غر
می زد...مادر من با مهربونی و آرامش و سکوت 1 لیوان شربت خنک میداد دستش و اجازه میداد بابا سر صحبت رو
باز کنه و بعد نیم ساعت می دیدم که دارن گل میگن و گل میشنون! اوایل من به مامان اعتراض می کردم که بابا
نباید مشکلات بیرون خونه رو بیاره داخل اما حالا که خودمم کار می کنم بیشتر بابا رو درک می کنم! مامان بهم
می گفت به اینکار من (رفتار توام با آرامش) میگن درایت! من اجازه میدم پدرت کمی استراحت کنه یا درد و دل و
بعد باهاش صحبت می کنم...حالا می فهمم که مامان خیلی کار خوبی می کرده که بابا رو همیشه درک می کرده!
برای همینه که بعد سالها ، این روزها می بینم که بابا از سر کار که میاد چرا مثل پروانه دور مامانم که کمی بیماره
می گرده و اصلا خسته نیست چون حالا اون مامان رو درک می کنه!
این مثال بالا یک حالت نرمال بود...یعنی اغلب مردها و حتی زنها گاهی برخی روزها کلافه ان از کار بیرون!
حالا فکر کن که همسر تو در حال احیای اعتماد از دست رفته هست تو مغزش!
راه درست پرخاشگری و گریه و گیر دادن با ربط و بی ربط همه مسائل به مشکلت نیست!
همسر تو دلش میخواد درک بشه و احساس تنهایی می کنه! اونوقت شما جای اینکه باهاش همدلی کنی و بهش
آرامش و محبت بدی افکاری که توی ذهنت داری رو به او نسبت میدی! بهش محبت نمی کنی چون لازمه محبت
کردن خودجوش اینه که تو اول خودت رو دوست داشته باشی و بعد به افراد دیگه محبت کنی!
باهات حرف زد و گفت که همه میدونن! تو سکوت کن تا تخلیه بشه! بعد براش شربتت رو ببر و با حفظ آرامش ازش
بپرس که استراحت می کنه اول یا شام میخوره و حتی سر میز شام بهش لبخند بزن تا کمی ازغصه هاش کم کنی
اما تو بر عکس به افکارت اجازه دادی که تو رو به سمت 1 بحث بی سرانجام و حتی سیلی بکشن چون وسط دعوا
حلوا خیر نمی کنن و در واقع به یک انبار باروت کبریت زدی...
پس تعبیرت رو از جرات مندی عوض کن!
گاهی باید گذشت داشت و حتی با آرامش فضا رو تلطیف کرد! گاهی سکوت بهترین پاسخه!
با خودت و همسرت کمی مهربونتر باش عزیز جان! الان مهم آرامش فضای خونه اس و آرامش خودت...
مطمئن باش با جلب اعتمادش و صحبت نکردن از کارت و ... باعث میشی محبتش مثل سابق بشه و خودش
حقوقت رو بهت بده! اصلا فکر کن داری تمام پولت رو پس انداز می کنی تا بتونی
باهاش یک سرمایه گذاری ارزشمند بکنی...بتونی باهاش اعتماد همسرت رو برگردونی!
شما نشستی چرتکه میندازی که کی این 2 سال تموم میشه اما اینجوری چیزی بهتر نمیشه که هیچ بدتر هم
میشه...تو میتونی شرایط رو خودت بهتر یا بدتر کنی!
وقتی اندیشه ات اینه که "مي دونم كه فعلاً بايد حداقل تا 2-3 سال اين رفتارها را به تناوب تحمل كنم..."
پس اتفاقات و رفتارهات هم تحت تاثیر این اندیشه ات قرار می گیره و همسرت هم با رفتارهای شما واکنش نشون
میده و همین آش و همین کاسه! پس فکرت و نگاهت رو به زندگیت عوض کن و از پرخاش و جنجال و ذهن خوانی
قویا دوری کن!
باور کن اگر خودت رو ببخشی و با خودت مهربون باشی و کنار بیای ، میبینی که حقوق اولیه تو در زندگی برگردوندن اعتماد و محبت همسرته نه موارد دیگه! وقتی هم
نگاهت اینطور بشه حتما رفتارت هم تغییر می کنه و بازتاب رفتارت رو در رفتار همسرت می بینی! اینطوری کم کم همه چیز درست میشه ان شالا
ببخش طولانی شد
موفق باشی
:72:
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
بهار شادی عزیز عالی بود جدا می گم:104::104::104::104::104:
-
RE: چگونه ميتونم حقوق اوليه خودم را با درايت از شوهرم پس بگيرم.
بهار رهنورد عزيزم
ممنونم از پاسخت
خانم بهار شادي
متن طولاني شما نهايت لطف و مهرباني شما را ميرسونه
متشكرم
خوب من تا حدي اشكال كار خودم را فهميدم. راست ميگيد، كارهام و رفتارهام را بي توقع انجام نميدم.
اما به من هم حق بديد. ظرفيت و صبرم خيلي پايين اومده، استرس و اضطراب دارم، ذهنم همش در حال چالش و درگيره
همه وقايع زندگي را به اون قضيه ربط ميدم.
هر چند همسرم ميگه فكر و خيال اين قضيه يك لحظه هم دست از سرش برنميداره، از سر من هم دست بردار نيست.
نميدونم.
ولي شايد خندهدار باشه اينو بهتون بگم:
توي پست قبلي گفتم كه توي يك شرايط نرمال و خوب ازش خواهش كردم كه كارهاي شخصيش را به من واگذار نكنه، احساس خيلي بدي پيدا ميكنم. اونم موافقت نكرد و بعد هم توي رفتارهاي بعديش تكرار كرد.
اما بعد از اين مشاجره، اينكارو نميكنه، خودش انجام ميده،
خواستم داوطلبانه انجام بدم، گفتم زوده بزارم براي بعد
در ضمن بهار جان من سينه سپر نكرده بودم، به قول شوهرم بلبل زبون شده بودم. اينو با خنده ميگفت.
احساس ميكنم بعضي وقتها بدش هم نمياد من از حالت اون آدم زبون و ذليل و تو سريخور بيرون بيام. اما خوب حدم را هم بايد نگه دارم.