-
فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
چند روزي است كه ميخواهم مشكلم را مطرح كنم اما هر دفعه، پشيمان ميشدم. حالا هم دلم را به دريا مي زنم. هر چه بادا باد
من و آقايي به هم علاقه مند هستيم.:43::43::43: موقعيت اجتماعي، شغلي و موقعيت خانوادگي هر دومون خوبه حالا شايد نمره ايشون يكي دو نمره از من بالاتر باشه اما الان اصلا در شرايط ازدواج نيستيم يعني در اين شرايط اگر ايشان براي خواستگاري بيايند نه خانواه من قبول مي كنند و نه خانواده ايشان. مدتي است به درخواست خودم رابطه مان را قطع كرديم و هيچ ارتباطي با هم نداريم تا ببينيم خدا چي ميخواد.
الان اگه منو ببينيد باورتون نميشه كه افسرده ام. چون اغلب بشاشم و پرانرژي. ولي الان فقط تظاهر به شادي و پرانرژي بودن مي كنم.:311:
مدتي بود كه ازش بيخبر بودم، با دوستش كه صحبت مي كردم، بهم گفت كه حال شهروز اصلا خوب نيست و خيلي پير و شكسته شده. مي گفت همه غصه اش تويي. جالبه كه من از فكر اون غصه مي خورم و اون هم از فكر من. اين نگراني و غصه خوردن خيلي پوچ و بي ارزشه چون عملا براي هم نمي تونيم كاري بكنيم.:302::302::302:
من همه امور زندگي ام سر جاشه و براي همه چيز برنامه ريزي دارم. هر روز پياده روي ميرم، به كارم ميرسم، براي ادامه تحصيل، زبان ميخونم و مطالعه زياد مي كنم، چه مي دونم هر كار مثبتي كه فكر كنيد انجام ميدم ولي باز هم يهو تو خودم ميرم و ياد روزهايي مي افتم كه با هم بوديم. همه ميگن كه تسلط به احساساتم عاليه و با هر مسئله برخورد منطقي مي كنم. در ضمن اصلا به احساساتم پروبال نميدم و تمام عكس ها، آهنگ هايي كه برام ميخوند، ايميل ها، كادوها از بين بردم.
:325:به من راه حل بديد ديگه بايد چيكار كنم تا بدون خيالش زندگي كنم، حال من اين روزها اينه: هر روز افسرده تر از ديروز.
امروز مامان و خواهرم رفتند مسافرت اما من اصلا حس و حال ندارم و بليطم رو كنسل كردم، مي خوام تمام عيد رو تو خونه باشم، فقط چسبيدم به كار و درسم. اما باز هم............................
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم عزیز سلام:72:
واقعا آفرین به این همه تسلط به احساست
واقعا ارادت و برنامه ریزیت قابل تحسین و الگو برای منه
خوب من در سطحی نیستم که مشاوره بدم و به نظرم تو هر کاری لازمه انجام دادی
یه جا یه مطلبی و خوندم که تو یکی از پست هام نوشتم حالا اینجا دوباره تکرار میکنم امیدوارم کمکت کنه
برای فراموش کردن فردی یا خاطره ای اصلا نباید سعی کنی بش فکر نکنی چون تاثیر عکس میزاره و ذهنت بیشتر به سمت اون کشیده میشه میدونی وقتی میاد تو ذهنت کاملا به یاد بیارش با جزییات اما این تصویر ذهنیرو کمکم توی ذهنت سیاه کن با یه مداد خیالی روش خط بکش تا جایی که همش سیاه شه و زیر سیاهی محو شه بعد اون سیهای کامل رو کمکم توی ذهنت کوچیک کن و به یه نقطه تبدیل کن مرحله بعد اینه که توی ذهنت اون نقطه سیاه و روشن و سفید ببینی و کمکم اون نقطه روشنی و سفیدی و بزرگ کنی تا کل ذهنتو فرا بگیره این کار شاید اواش سخت باشه و 4 یا 5 دقیقه وقتتو بگیره اما اگه هر شب تمرین کنی بعد مدتی تو 30 ثانیه انجام میشه و اون فرد و خاطرات از ذهنت محو میشن و جاشو روشنی و ذهن آسوده میگیره
در ضمن رو احساساتت سرپوش منطق نذار بشین یه دل سیر براش گریه کن خیلی تاثیر داره
من تلخ ترین اتفاق زندگیم فوت پدربزرگم بود بعد یه مدت بیماری که خیلی آزارم داد و میده و مثل دیوونه ها شده بودم تو تشیع جنازه اولین بار تو تمام عمرم با صدای بلند انقدر گریه کردم که دیگه صدام در نمیومد هر چند پدر بزرگم هرگز از یادم نمیره و الانم خیلی وقتا به خاطرش اشک میریزم اما اون گریه خیلی آرومم کرد :72:
موفق باشی و آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم برای تو دوست خوب و مهربونم:43:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
[color=#0000CD]من و آقايي به هم علاقه مند هستيم.:43::43::43: موقعيت اجتماعي، شغلي و موقعيت خانوادگي هر دومون خوبه حالا شايد نمره ايشون يكي دو نمره از من بالاتر باشه اما الان اصلا در شرايط ازدواج نيستيم يعني در اين شرايط اگر ايشان براي خواستگاري بيايند نه خانواه من قبول مي كنند و نه خانواده ايشان. مدتي است به درخواست خودم رابطه مان را قطع كرديم و هيچ ارتباطي با هم نداريم تا ببينيم خدا چي ميخواد.
سلام صنم جان
با این توصیفاتی که شما کردی ،یعنی شما به هم علاقه دارید و هر دو از این قطع ارتباط رنج می برید موقعیت اجتماعی،شغلی و خانوادگیتون به هم نزدیکه....
خوب چرا قطع ارتباط کردید و دست رو دست گذاشتید تا ببنید خدا چی می خواد...
با اون قسمت قطع ارتباطتون کاملا موافقم ولی اینکه بدون هیچ برنامه ریزی و همین جوری بینید خدا چی می خواد رو نه!خوب هر دو سعی کنید تو این مدت شرایط ازدواج رو فراهم کنید...
و خواستگاری کردن هم به منزله عروسی نیست ایشون می تونند بیان خواستگاری و خانواده هاتون شناخت پیدا کنند روهم و هر وقت که شرایط مناسب ایجاد شد،ازدواج کنید....
البته مشکل شما چیز دیگه ای هست و شاید دلایلی دارین برای این کارتون که صد درصد من ازش بی خبرم ...
حالا راجع به مشکلتون :
صنم جان بالاخره شما ی مدت بااین آقا در ارتباط بودید و کلی ازش خاطره دارید و کلی احساس...
اینکه انتظار داشته باشید بعد از قطع رابطه به سرعت بتونید نبود ایشون رو قبول کنیدو از یادش ببریدش ...
انتظار درستی نیست
شما باید به خودتون فرصت بدید و طی زمانی این فرد رو کامل از ذهنتون پاک کنید
اینکه نگرانی که چرا نمی تونی فراموش کنی ،بد تر باعث افسردگی و ناراحتیت میشه
به خود بگو من به زمان نیاز دارم و کم کم حالم بهتر میشه
نه اینکه فکر کنی با وجود تمام کارهایی که می کنی بازهم نمی تونی فراموش کنی
این جوری ناخودآگاه باورت میشه فراموش کردنش محاله......
امید وارم متوجه منظورم شده باشی
انتظار نداشته باش تو ی مدت کوتاه به نتیجه دلخواه برسی
...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
مدتي بود كه ازش بيخبر بودم، با دوستش كه صحبت مي كردم، بهم گفت كه حال شهروز اصلا خوب نيست و خيلي پير و شكسته شده. مي گفت همه غصه اش تويي. جالبه كه من از فكر اون غصه مي خورم و اون هم از فكر من. اين نگراني و غصه خوردن خيلي پوچ و بي ارزشه چون عملا براي هم نمي تونيم كاري بكنيم
صنم گفتی هر کاری کردی که فراموش کنی،ولی همین که با دوست اون صحبت کنی و از حال روز اون خبر بگیری ،بفهمی ناراحته و پیر شده...
این ها باعث میشه هیچ وقت نتونی فراموشش کنی
پس اگر واقعا میخوای فراموش شه،با دوستش صحبت نکن ،با دوستاش و هر کسی که شمارو یاد اون می ندازه قطع ارتباط کن
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
میدونم که کارم درستا نیست ولی خواهش میکنم بزارید حداقل یه روز این پست بمونه بعد حذفش کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
وااااااااااااي يعني ازدواج اينقدر مهمه؟ كه بخاطرش افسرده بشي و غصه بخوري؟؟؟ ولش كن اين فكر ازدواج رو، رهاش كن و تمركزت رو ازش بردار تا بهترين نتيجه ها رو ببيني. تا وقتي كه ذهنت درگير باشه و ساز نااميدي بزني هيچ كاري پيش نميره. كار ازدواجتو دست خدا بسپار تا ببينيم چي برات ميخواد اما شما هم يه كارهايي رو انجام بده تا هم فكرت از ازدواج دور بشه و هم موقعيتت رو بالاتر ببري تا ازدواج موفقتري داشته باشي. ( :305: بيكاري افكار منفي رو با خودش واست مياره پس بيكار نباش و حتما به ادامه تحصيل و كار فكر كن.)
منم 26 سالمه ولي يكي مثل شما ازدواج واسش خيلي مهمه، يكي هم مثل من كه رسما به مامان و بابام ميگم من حالا حالاها هستم خدمتتون:227:!!!!!!!!! ( اينو گفتم كه بدوني من هم دقيقا زماني كه تازه فارغ التحصيل شده بودم، فكر مي كردم كه ديگه بعد از درس نوبت ازدواجه اما الان ميگم نه، ازدواج امريه كه خدا واسمون پيش مياره، حالا اكه ازدواج كرديم چه بهتر ولي اگه نكرديم بازم بهتر چون ميشه به جنبه هاي ديگه زندگي پرداخت ، همه چيز كه تو ازدواج خلاصه نميشه.)
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام fa mo مهربانم، مرسي از اين همه تمجيد و تعريف:46:
حق با شماست. من هر وقت كه سعي ميكنم براي هميشه فراموشش كنم خيلي بدتر ميشم و به شدت نااميد ميشم پس حتما تمرين ذهني كه گفتي رو انجام ميدم. ولي چرا؟ من تو همين سايت مطالب بسياري رو خوندم كه در موارد مشابه من فرد بعد از مدتي ميتونه طرف مقابل رو فراموش كنه. من هفته اول قطع ارتباطم خيلي راحت و حتي خوشحال بودم از اينكه تكليفم رو با خودم مشخص كردم ولي هر چه زمان بيشتري مي گذره انگار تازه دارم ميفهمم چي شده.
علاوه بر اون داغدار يكي از دوستان هم هستم. تا قبل از فوت دوستم فكر ميكردم كه اگه يك اتفاق بدي برايم بيفته حتما مثل يك شوك برايم خواهد بود و ميتونم به راحتي غم دوري شهروز رو تحمل كنم اما باز هم نشد.
عزيزم، من بعد از نماز پاي سجاده ام آنقدر بي صدا گريه مي كنم كه هميشه جانمازم خيس اشكه .شبيه يك آونگ شدم كه بين اميد و ياس در حركتم.
سلام نازنين عزيزم
ايشان ساكن ايران نيستند و عمرا كه خانواده من بذارند من براي زندگي برم اونجا. نمي دوني يك خواهر آتيش پاره اي داره كه فقط تو كار حسادت به تنها برادرشه. چون مطمئنه كه خواهرش سنگ انداز بسيار توانايي در روابط است و رسما خواستگاري نيومد تا خواهرش كارهاي اقامتش جور بشه واسه هميشه بره استراليا. بعد از اون ديگه به كرم و لطف خدا بستگي داره. و اينكه خانواده من چه عكس العملي نشون بدند. ( در اين مورد خيلي ترديد دارم كه برخورد پدرم چه خواهد بود)
منظورم اينكه ما فعلا رابطه مون رو قطع كرديم و قضيه از نظر من و ايشان و مادرش كه تموم نشده. اما من از آينده خبري ندارم و يه جور احساس اميد و نااميدي رو با هم دارم.
راستي در مورد دوستش اينو بگم كه دوستش بيشتر ميخواست كه من رو ببينه و از احوالم باخبر بشه. خب دوست ايشون هم سن و سالي دارند و من خلاف ادب دونستم كه بي ادبي كنم و خود ايشون سرصحبت رو باز كردند و از احوالات شهروز گفتند. چشم از اين به بعد با دوست ايشون هم صحبتي نخواهم كرد.
عزيزم، سپيده جان.
سو تفاهم شده. افسردگي من ناشي از وابستگي به ايشون نيست. دوباره تاپيكم رو بخون من هنوز هم به دنبال ازدواج براي رهايي از يك سري مشكلاتم نيستم. و هنوز هم سر تمام برنامه هام هستم و تجرد را بر يك ازدواج معمولي ترجيح ميدم. اميدوارم كه متوجه منظورم شده باشي گلم. در هر صورت از اين حرف و حديث ها پيش مياد شما بزرگواري كن و به دل نگير.:72:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم عزیز سلام صبحت بخیر
کاملا مشخصه که دختر عاقل و منطقی هستی آفرین به تصمیمت
منم فکر میکنم بهترین راه همون قطع ارتباطه و در عین حال حدس میزنم همه تلاشت رو برای مشغول کردن فکر و ذهنت انجام ندادی
نیاز داری بیشتر سر خودت را شلوغ کنی تا این دوره بگذره
بهتر بود با مادر و خواهرت مسافرت بری تنها بودن اصلا برات مفید نیست
اگر میتونی ایام عید در کنار اقوام باش تا کمتر فکرت بره سمتش
در آخر میگم اگه سر تصمیمت محکم باشی بعد یع دوره نتیجه میگیری
موفق باشی عزیزم:72:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم عزیز متاسفم اگه تند رفتم اما به نظر من کسی که مشاوره میده باید حداقل یه کم به حرفاش اعتقاد داشته باشه:43:
امیدوارم مشکلت در مورد این آقا هم حل بشه
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام:72::72::72:
از مطرح كردن مشكلم در اينجا احساس خوبي ندارم :33:چون به نظرم دلتنگي من يك امر طبيعي است كه با گذشت زمان كمرنگ خواهد شد، اما چقدر زمان مي بره رو نمي دونم؟!! والا الان كه به اواخر ماه دوم رسيدم و هنوز ...........
خب دوستان هم راهنمايي هاي خوبي كردن، تمرين fa mo عزيز را هر شب هنگام خواب انجام ميدم و تا حدي موثر بوده. از راهنمايي ويدا هم استفاده ميكنم و ميخوام بعد از تموم شدن اين عيد كوفتي پيگير يكي از آرزوهاي عزيزم بشم . و نازنين هم مثل يك مامان دلسوز منو نصيحت كرد. والبته سپيده هم از خجالت ما دراومد و حرفهاي قبلي خودم رو عين يك پتك كوبيد بر سر مبارك اينجانب.:D در هر صورت از همفكري اين 4 نفر كمال تشكر رو دارم.:46:
و يك كار جديد: رو در و ديوار اتاقم رو پر از آيات نويد بخش قرآن و همينطور اشعار مورد علاقه ام كردم. هه هه من واسه خودم عارف مسلكي شدم كه بيا و ببين. عمرا اگه بذارم به اين راحتي در نبرد با افكار منفي و آزار دهنده مغلوب بشم.:227:
فعلا صبر ميكنم و همچنان با برنامه هايم پيش ميرم، اميدوارم كه دوباره نيام و بگم آي ي ي ي ي كمك!!!:321: ( از جمله اي كه خيلي بدم مياد همينه)
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام
قبلش بگم که من صمیمی ترین دوستم اسمش صنم هست!!! واسه همین خیلی ویژه دوست دارم:43:
ببین صنم جون، دیدی میگن سرما خوردگی دوره داره، باید دوره اش طی بشه تا خوب بشی؟
دلتنگی برای یک رابطه هم همینجوریه!!!
باید به خودت زمان بدی با اولویت بر رشد و تعالی خودت، یعنی همین درس و کارو ورزش و....
کم کم یه روزی میرسه که اون آقا هم برات مثل بقیه عادی میشه!!!
الآن شاید برات غیر ممکن به نظر بیاد ولی واقعیت داره!!!
کار درست رو انجام دادی که رابطه رو قطع کردی، خوب پس پای تصمیم عاقلانه ات هم وایستا.
تصمیمت درست بوده پس به اون صنمی که هر دقیقه دوست داره بیاد بگه :" نمیتونم" "دلم تنگه" "آی ی ی ی ی ی ی ی کمک" اصلا فرصت نده، اینقدر کار بریز رو سرش تا حالش جا بیاد.
یه کم ناملایمت با احساساتی که ممکنه ما رو بیچاره کنن، لازمه!!!!!!!!!
تو که ماشا الله عاقلی، میفهمی چی میگم نه؟
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم جون این مسئله ای که گفتی کاملا طبیعی هست . وقتی یه رابطه تموم میشه اولش آدم تو شکه ولی کم کم که زمان می گذره تازه می فهمی که چی شده و زمان لازمه تا این درد تسکین پیدا کنه . چند تا مقاله هم توی سایت در این زمینه هست که می تونی مطالعه کنی تا اطلاعاتت بالا بره .
اول از همه کاری که شما کردی واقعا قابل ستایشه چون وقتی شرایط ازدواج نیست حالا به هر دلیلی نباید به هر قیمتی سعی در حفظ رابطه کرد و به قول مدیر همدردی در طبل احساسات دمید .
من واقعا در حدی نیستم که بتونم بهت مشاوره بدم و بگم چیکار کنی فقط می تونم تجربه خودمو بهت بگم چون چند وقت پیش من جای الان تو بودم و واقعا درمانده شده بودم که باید با این دوست داشتن چیکار کنم و چطوری فراموشش کنم. من چند وقت پیش از نامزدم جدا شدم و فکر نمی کردم که بتونم یک روزی فراموشش کنم ، اما الان واقعا حالم بهتره و به آینده امیدوارم در حالیکه قبلا آینده رو بدون اون نمی خواستم ! واقعا دوستش داشتم و دو سال رویهم همدیگرو می شناختیم و این جدایی برای جفتمون بسیار سخت بود چون هیچ کدوم ایران هم نیستیم که کنار خانواده باشیم و اینجا هزار جور مشکل دیگه و درس و ... داشتیم . کاری که من در رابطه با نامزدم کردم و کمکم کرد این بود که اون بتی رو که تو ذهنم ساخته بودم بشکنم . نشستم و خصوصیات منفی اش رو نوشتم ! انقدر برام اسطوره بود و دوستش داشتم که واقعا بدی توش نمی دیدم. باور می کنی ؟ حاضر بودم جونمم بدم اما ازش جدا نشم ! اما اینکارو کردم و این کار خیلی بهم در پذیرش واقعیت کمک کرد . انگار یه جورایی چشم هام باز شد و فهمیدم چیزی که از دست دادم برام بهترین نبوده و شاید واقعا خدا دوستم داشت و حکمتی در کار بود که این اتفاق افتاد . چرا بی خودی بشینم غصه گذشته ها رو بخورم ؟ در حالیکه بیشتر مواقع شناخت آدما انقدر از هم کم هست که معمولا افراد بتی رو که تو ذهنشون ساختن دوست دارن نه خود واقعی طرف رو . حالا من نمی دونم چقدر از ایشون شناخت داری و شخصیتش رو می شناسی اما هیچ وقت تا کنار کسی زندگی نکنی نمی تونی به شناخت کامل برسی و زیر و بم شخصیتش دستت بیاد .
یه چیز دیگه هم که در مورد خودم کشف کردم و فکر می کنم مشکل خیلی دخترا باشه اینه که دخترا عاشق اینن که یکی رو دوست داشته باشن ! بنظر من این تو سرشت خیلی دخترا هست و اگه مواظب نباشیم و کنترلش نکنیم ممکنه هزار جور مشکل و مسئله پیدا کنیم . وتشخیص اینکه تو واقعا طرفت رو دوست داری یا صرفا عاشق عاشق شدنی واقعا سخته ! چون وقتی طرف رو بپسندی و مطابق معیارهات باشه ناخودآگاه تمام سعیتو می کنی که عاشقش بشی طوریکه حتی خودتم نمی فهمی چی شده !
وقتی کسی رو دوست داریم ناخودآگاه تو ذهنمون آینده مون رو در کنار اون می سازیم و وقتی یک رابطه قطع میشه پذیرفتن اینکه دنیایی که بهش عادت داشتیم فرو ریخته خیلی سخته ! ما باور کردیم که آرامش و خوش بختی رو یه جورایی فقط کنار اون آدم بدست می آریم، اون آدم جزیی از دنیای ما بوده و حالا دیگه نیست و این چیزیه که اکثر آدما براش سوگواری می کنن در درونشون . نه برای اینکه اون فرد دیگه نیست و دوستش دارن بلکه برای اینکه دنیایی که بهش عادت داشتن دیگه نیست !
نمی دونم چقدر تونستم کمکت کنم یا چقدر اینها در مورد تو هم صدق می کنه اما امیدوارم که بتونی مشکلتو حل کنی ، راه حلشم دست خودته عزیزم
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
دوباره سلام:72:، نميخواستم دوباره بيام و پست بذارم اما دوستان به نكاتي اشاره مي كنند كه نمي تونم بي تفاوت از كنارشون رد شم:
من 27 سالمه و براي دختري در سن من خيلي خنده داره كه بخواد بدون شناخت از كسي عاشقش بشه، :311:اين تجربه اولين تجربه عاطفي من نبود كه بخوام در اين مورد خام و ناپخته عمل كنم و مطمئنا دختري كه تا به اين سن رسيده بايد در اين زمينه اطلاعات شناختي لازم رو داشته باشه.
خوشبختانه در برخورد با آقايون دختر مغروري هستم و هيچوقت تا الان محبت يك طرفه نداشتم. و همينطور از دورنم احساس كمبود محبتي نمي كردم و هميشه كساني بودند كه ابراز لطف داشتند ولي بنده بسيار بي اعتنا بودم.
مليسا جون، گفتي كه بايد بت ذهني دورنم رو بشكنم اما من بتي كه براي خودم درست نكردم و اينكه تو ميگي بشين و خصوصيات منفيشو ليست كن. من بعد از يك هفته از آشنايي مون بدون رو در بايستي بعضي از خصوصيات بدش رو بهش ميگفتم. اوايل سعي مي كرد كه انتقاداتي رو كه نسبت بهش ميكردم توجيه كنه تا بقول خودش من رو از دست نده اما من آدم ركي هستم و هميشه ديگران رو با تمام خصوصيات مثبت و منفيشون دوستشون دارم.
من نمي دونم چرا وقتي كه يك دختري ميگه من عاشقم همه عالم و آدم ميخوان كه بهش بفهمونند تو از سر احساس عاشق شدي. اصلا به نظر من عشق رو چه به احساس؟ دوست داشتن عاقلانه هست كه به يك عشق زيبايي مي بخشه و اون رو تا سرحد كمال ميرسونه.
من فقط ميخوام بدون خيالش زندگي كنم يعني اينكه وقتي كه مطالعه ميكنم يادش از جلوي چشمهام رژه نره و در كل در بازدهي فعاليتهاي روزانه من اثر منفي نذاره. فقط همين.
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم جون فکر می کنم منظورمو درست متوجه نشدی ... توی یک رابطه که برای آشنایی رخ می ده نمی شه طرف مقابل رو ۱۰۰٪ شناخت معمولا افراد خودشونو بهتر از اون چیزی که واقعا هستن نشون میدن و تو خود واقعی فرد رو نمی بینی . می تونی از دوستانی که ازدواج کردن بپرسی واسه همینه می گن تا زیر یک سقف نری نمی تونی طرفتو بشناسی اما منظور من از بت این بود که ما یه تصوری توی ذهنمون در مورد یک فرد داریم و اینکه این تصور چقدر به واقعیت نزدیکه رو خدا می دونه ! در واقع ما اون فرد رو دوست نداریم تصوری که ازش داریم رو دوست داریم . وگرنه بت ساختن کورکورانه به اون معنایی که شما فکر می کنی منظورم نبود.
اینکه دوست داشتن شما چقدر عاقلانه هست هم بستگی به مدت آشناییتون و شناختی داره که از اون فرد داری ...
اینکه شما چطور تونستی از کسی که خارجه و کنارت نیست شناخت بدست بیاری جای صحبت داره . ما نمی دونیم آشنایی شما چطوری بوده و چه مدتی همدیگرو می شناختین که بتونیم نظری بدیم در این رابطه و کمکی بکنیم .
و اینکه چطور تونستی هفته اول خصوصیات منفی و مثبتشو لیست کنی خودش هم جای بحث داره در واقع شناخت شما بعد یک هفته از ایشون در چه حدی می تونسته باشه که بتونین اینکارو بکنین ؟ جز شناخت ظاهری چیز دیگه ای هم می تونسته باشه ؟
شناخت بدست آوردن به همین سادگی نیست ، چه بسا دو نفر یکسال هم در ارتباط باشند اما شناخت درستی از هم نداشته باشن ! این بستگی به میزان رفت و امد و خیلی چیزای دیگه داره ...
در کل از دید کسی که خارج از گود هست احتمالات رو گفتم و چه بسا اصلا در مورد شما صدق نکنه عزیزم .
موفق باشی :72:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
دوباره سلام!
چون الان شارژ ندارم، نمی تونستم جوابت رو بدم عزیزم.
البته چون پیام خصوصی بوده منم نمی تونم عین جمله ات رو اینجا نقل کنم، ولی آنچه که در مورد روزی که ایشون برات مثل دیگران بشه رو گفتی، خیلی خطر ناکه:305:
اینا نظر دختریه که هم سن و سال خودته، منم مسلما دنیا رو از دریچه چشم خودم میبینم، پس هر چی اینجا میگم تمام سعی و تلاشیه که برای کسی که کمک خواسته، از دستم بر میاد.
ببین صنم جون!
محوریت زندگی یک انسان سالم (از نظر روحی) هرگز یک موجود فناپذیر نیست!!!!!
پول، علم، همسر، خانواده، دوست ، فرزند...... اینا همه متعلقات یک انسان اند.
یعنی چی؟
یعنی اینکه ثروتت، فرزندت، خانوادت همه در کنار تو معنا دارند (برای خودت) نه اینکه تو پشت سر اونها باشی، یا برعکس اونا پشت سر تو. در کنارهم!!!
اونوقت تو از کی انرژی میگیری؟ حول چی می چرخی؟
کسی که از اول و تا آخر دنیا تغییر ناپذیره، اونی که هر وقت بهش رجوع کنی سرچشمه هدایته، اونکه با آغوش باز تو رو میپذیره، ریسمانی که پاره نمیشه. ستونی که با هیچ زلزله ای فرو نمیریزه........
مسلمه که دختر عاقلی مثل تو به این آسونیا خام نمیشه!!!
و صد البته که عشق واقعی از نون شب برای یک انسان واجب تره!!!
اتفاقا من هم فرض رو بر این میذارم که ایشون پسر شایسته ای هست.
ولی خب در حال حاضر شما دو نفر نمیتونین با هم باشید درسته؟
باید یه جوری یاد ایشون کم رنگ بشه
با این دیدی که تو داری، این کار خیلی سخته!!
اینکه تصوری از زندگی بدون اون نداشته باشی.....
یه خورده بی راهه است.
یادت باشه عشق هیچ وقت جلو پیشرفت انسان ها رو نمیگیره، زندگی شونو مختل نمیکنه، استقلال آدم رو نمیگیره...
حد اقل این عشقی نیست که من میشناسم.
الآن فرصت خیلی مناسبیه که به خودت بپردازی! به صنم، به موجودیت فردیش،
من جات بودم قدر این فرصت بدست اومده رو میدونستم. بدور از غبار احساسات دوباره خودت رو تعریف کن. این برای خوشبختی در کنار مرد آرزوهات لازمه عزیزم.
اینو آویزه گوشت کن: " هیچ چیز در این دنیا همیشگی نیست به جز ذات احدیت".
تو اوج عشق و خوشبختی ممکنه عشقت رو از دست بدی. و وای به اون روزی که جانت بهش بسته باشه.
حرفام ترسناک بود نه:311:
ایشالا اون روز ها ازت دور باشه:323:، ولی تو باید برای هر نوع زندگی آماده باشی:46:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
من در برابر استدلالات مليسا و دانوب تسليمم!!!:)
مليسا، آشنايي ما مال موقعي بود كه ايران بود و اينكه ميگم بعد از يك هفته ازش انتقاد كردم يعني اينكه من توي همون روزهاي اول، دو تا خصوصيت بدش رو فهميدم ( چيكار كنيم ديگه!!! ما اينيم يكم تيز تشريف داريم.:D) ولي به مرور زمان و مخصوصا در نحوه برخوردش با تنشهايي كه در زندگي براش پيش مي اومد بيشتر شناختمش. مثل همه، روزهاي شيرين و در عين حال روزهاي سختي رو هم داشتيم.
بله حرفت رو قبول دارم كه تا دو نفر زير يك سقف نرند نمي تونند همديگر رو خوب بشناسند.
دانوب گل، بابا تو كه فتوكپي برابر اصل خودمي!!! خيلي ازت خوشم اومد چون عين حرفهاي خودم رو به خودم ميزني............ عجب تفاهمي! تمام حرفهات رو قبول دارم و مهر تاييد بهش ميزنم. :73:
آره من باورهام به قول تو خيلي خطريه، شدم مثل فيلم شب هاي روشن. همون استاد دانشگاهي كه بعد از آشنايي با يه دختر منطق زندگي اش يك چرخ اساسي ميخوره.
نقل قول:
اتفاقا من هم فرض رو بر این میذارم که ایشون پسر شایسته ای هست
فرضت درسته، هرچند كه به ظاهرش اصلا نميخوره كه فرد معتقدي باشه.
ته دلش خيلي دوست داره براش صبر كنم اما هيچوقت به زبون نمي گفت. الانم اگه بهش زنگ بزنم و بگم مثلا دارم ازدواج مي كنم با كله مياد مراسم عروسي ام. شايد هم روزي اومد و من با يكي ديگه ازدواج كردم ولي طرفم اگه پسر پيغمبر هم باشه برام فرقي نمي كنه. :302:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
سلام fa mo مهربانم، مرسي از اين همه تمجيد و تعريف:46:
حق با شماست. من هر وقت كه سعي ميكنم براي هميشه فراموشش كنم خيلي بدتر ميشم و به شدت نااميد ميشم پس حتما تمرين ذهني كه گفتي رو انجام ميدم. ولي چرا؟ من تو همين سايت مطالب بسياري رو خوندم كه در موارد مشابه من فرد بعد از مدتي ميتونه طرف مقابل رو فراموش كنه. من هفته اول قطع ارتباطم خيلي راحت و حتي خوشحال بودم از اينكه تكليفم رو با خودم مشخص كردم ولي هر چه زمان بيشتري مي گذره انگار تازه دارم ميفهمم چي شده.
علاوه بر اون داغدار يكي از دوستان هم هستم. تا قبل از فوت دوستم فكر ميكردم كه اگه يك اتفاق بدي برايم بيفته حتما مثل يك شوك برايم خواهد بود و ميتونم به راحتي غم دوري شهروز رو تحمل كنم اما باز هم نشد.
عزيزم، من بعد از نماز پاي سجاده ام آنقدر بي صدا گريه مي كنم كه هميشه جانمازم خيس اشكه .شبيه يك آونگ شدم كه بين اميد و ياس در حركتم.
سلام نازنين عزيزم
ايشان ساكن ايران نيستند و عمرا كه خانواده من بذارند من براي زندگي برم اونجا. نمي دوني يك خواهر آتيش پاره اي داره كه فقط تو كار حسادت به تنها برادرشه. چون مطمئنه كه خواهرش سنگ انداز بسيار توانايي در روابط است و رسما خواستگاري نيومد تا خواهرش كارهاي اقامتش جور بشه واسه هميشه بره استراليا. بعد از اون ديگه به كرم و لطف خدا بستگي داره. و اينكه خانواده من چه عكس العملي نشون بدند. ( در اين مورد خيلي ترديد دارم كه برخورد پدرم چه خواهد بود)
منظورم اينكه ما فعلا رابطه مون رو قطع كرديم و قضيه از نظر من و ايشان و مادرش كه تموم نشده. اما من از آينده خبري ندارم و يه جور احساس اميد و نااميدي رو با هم دارم.
راستي در مورد دوستش اينو بگم كه دوستش بيشتر ميخواست كه من رو ببينه و از احوالم باخبر بشه. خب دوست ايشون هم سن و سالي دارند و من خلاف ادب دونستم كه بي ادبي كنم و خود ايشون سرصحبت رو باز كردند و از احوالات شهروز گفتند. چشم از اين به بعد با دوست ايشون هم صحبتي نخواهم كرد.
عزيزم، سپيده جان.
سو تفاهم شده. افسردگي من ناشي از وابستگي به ايشون نيست. دوباره تاپيكم رو بخون من هنوز هم به دنبال ازدواج براي رهايي از يك سري مشكلاتم نيستم. و هنوز هم سر تمام برنامه هام هستم و تجرد را بر يك ازدواج معمولي ترجيح ميدم. اميدوارم كه متوجه منظورم شده باشي گلم. در هر صورت از اين حرف و حديث ها پيش مياد شما بزرگواري كن و به دل نگير.:72:
بسمه تعالی
چرا شما نمیخواهید اجازه بدید بیاد خواستگاریتون؟؟فقط چون رفته خارج؟
صنم خانم، خواهر من، نکن از این کارها...!
اگر بگید ما اول میخوایم باهاتون آشنا بشیم، یا در موردتون تحقیق کنیم، بهتر از اینه که بزنید دل طرف رو بشکنید.شما دخترا چقدر قصی القلبید!!
منظورتون از یه ازدواج معمولی چیه؟
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام دوستاي گلم، سال نو همه مبارك:72:
خب، خدا رو شكر كه تا حدي نتيجه صبرم را گرفتم. اولين روز سال بهم زنگ زد (فقط جان من رو منبر نريد كه چرا به تماسش جواب دادم.) و گفت كه تحمل اين وضعيت براش خيلي سخته و واسه هميشه مي خواد برگرده ايران. و تا آخر امسال ايران خواهد بود.
از لحاظ عاطفي خيلي بهم وابسته است و صراحتا ازم خواست كه باهاش ارتباطم رو حفظ كنم.
حالا خودم دودل شدم چون از موقعي كه بهم زنگ زده حال خودم از اين رو به اون رو شده و مثل سابق توپ انرژي شدم اما از وقتي كه اينجا عضو شدم مي بينم كه سايت همدردي كلا با ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج مخالفه. ولي در عين حال دوست ندارم كه با بي اعتنايي بهش و اصرار بر ادامه قطع رابطه در آينده حسرت كسي رو بخورم كه واقعا ايده آل همديگه هستيم.:43:
اين رو هم بگم كه يكي از موانع مخالفت خانواده ام كه اقامت ايشان در خارج از ايران بود برداشته شد ولي مهمترين مانع مونده.
حالا موندم مردد، برگشتش به ايران برام نشونه خوبي هست چون تا قبل از اين حاضر به برگشت نبود و اصلا صحبت از برگشتن هم نمي كرد.
:325:آيا به خاطرش ريسك ادامه ارتباط رو بپذيرم يا باز دوباره به قطع رابطه ام فكر كنم؟
اميدوارم كه پستم بي جواب نمونه.منتظرم
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم جان
شما با قطع ارتباط و صبرتون یک نیمچه حرکتی در این فرد را موجب شده ای . پس ادامه بده .
بهتره لینکهای زیر را دقیق بخوانی ، راهنمایی های داده شده به استارتر تاپیک مناسب حال شما هم هست . بنده آنچه برای شما گفتنی دارم را در این تاپیکها به مراجع آن داده ام و همانها حرف من برای شما هم هست :
http://www.hamdardi.net/thread-21010.html
http://www.hamdardi.net/thread-21133-post-200197.html#pid200197
موفق باشی
.
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
سلام دوستاي گلم، سال نو همه مبارك:72:
خب، خدا رو شكر كه تا حدي نتيجه صبرم را گرفتم. اولين روز سال بهم زنگ زد (فقط جان من رو منبر نريد كه چرا به تماسش جواب دادم.) و گفت كه تحمل اين وضعيت براش خيلي سخته و واسه هميشه مي خواد برگرده ايران. و تا آخر امسال ايران خواهد بود.
از لحاظ عاطفي خيلي بهم وابسته است و صراحتا ازم خواست كه باهاش ارتباطم رو حفظ كنم.
حالا خودم دودل شدم چون از موقعي كه بهم زنگ زده حال خودم از اين رو به اون رو شده و مثل سابق توپ انرژي شدم اما از وقتي كه اينجا عضو شدم مي بينم كه سايت همدردي كلا با ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج مخالفه. ولي در عين حال دوست ندارم كه با بي اعتنايي بهش و اصرار بر ادامه قطع رابطه در آينده حسرت كسي رو بخورم كه واقعا ايده آل همديگه هستيم.:43:
اين رو هم بگم كه يكي از موانع مخالفت خانواده ام كه اقامت ايشان در خارج از ايران بود برداشته شد ولي مهمترين مانع مونده.
حالا موندم مردد، برگشتش به ايران برام نشونه خوبي هست چون تا قبل از اين حاضر به برگشت نبود و اصلا صحبت از برگشتن هم نمي كرد.
:325:آيا به خاطرش ريسك ادامه ارتباط رو بپذيرم يا باز دوباره به قطع رابطه ام فكر كنم؟
اميدوارم كه پستم بي جواب نمونه.منتظرم
بسمه تعالي
سال نوتون كهنه!
خب تبريك ميگم:310:
ولي شما موانع رو بهش بگيد.بايد قبول كنه.اگر هم نتونه خب شما انجام وظيفه كرديد.بهش گفتيد.اين براي يه دختر سخته؟!
البته ارتباط پسر-دختر قبل از ازدواج بايد حداقل باشه.اگر بعدا بهر دليلي اين امر سر نگيره دلبستگيتون شديد نباشه بهتره
صنم خانم!
اگر من جاي ايشون بودم خيلي دلم شكسته بود بعد از قطع ارتباط و هي ميشستم فكر ميكردم آخه چرا اينطوري شده.شايدفلان طور شده، بهمان طور شده و غيره-آخه شما دخترا حرف نميزنيد!تجربش رو داشتم ميگما....!پارسال يه همچين رابطه اي با يك دختري داشتم.هي همش فكر ميكردم نكنه فلان كارم اشتباست و هي معذرت ميخواستم ازش.و اين بد ضربه اي به اعتماد به نفسم زد-چيزي كه ظاهرا اصلا در ايران لااقل مهم نيست-.
نميگم همه مردها مثل منن ولي من بعنوان يك مرد 25-6 ساله اينطوري بودم.
يكم مهربونتر بودن واقعا خرج زيادي نداره!يكم صراحت.........
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
من ارتباطم رو باهاش قطع كردم.
آقا سهيل من دختر قسي القلبي نيستم. وقت خداحافظي انگار قلبمون واسه هم از جا داشت در مي اومد. بميرم الهي خيلي پير و دلشكسته شده اما از من كاري ساخته نيست.
نمي دونم شايد من روزي با يكي ديگه ازدواج كردم. فقط خدا و بعد خودم در اين شرايط مي تونم به خودم كمك كنم. خيلي پسر گليه ولي ديگه نمي خوام به انتظارش باشم.
وقتي كه در اين تالار سرگذشت بقيه ارتباطها رو ميخونم خدا رو شكر مي كنم كه من هيچوقت ذره اي از اون حالات رو تجربه نكردم. تمام روابط من و شهروز :43:بر اساس احترام متقابل، اعتماد و باورهاي عميق مذهبي بود. و من الان با كوله باري از تجربه هاي جديد هستم.
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
بسمه تعالي
شما اصلا معلومه چت هست دختر؟!
خب ميخوايد قطع ارتباط كنيد ديگه اصلا طرفش نريد نه اينكه هي با پا پيش بكشيد با دست پس بزنيد(شايدم بر عكس گفتما)
قصيءالقلب بودن هم....به عمل كار برآيد به سخنراني نيست!
هي ميگه پسر گليه بعد ازش فاصله ميگيره و خودش و اون رو بد بخت ميكنه.
پيشنهاد ميكنم بريد پيش يه متخصص معلوم بشه درمان اين بيماري ساديسم شما چي هست.البته ميبخشيد بخاطر اين صراحت لهجم.
ميگه من عروسي معمولي نميخوام!خب راحت بگو پول نداره.چيه؟ميترسي رك بگي؟اگر اينطوريه ديگه باهاش حرف نزن.خودش يا خيلي دلش رفته براتون، ميفهمه، يا متنفر ميشه ميفهمه كه بعدها هم بخاطر پول هر كاري خواهيد كرد و پس عاشقش نبوديد و يك سري خيالاتي داريد!
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام آقا سهيل، اتفاقا از اين صراحتتون خيلي هم خوشم اومد. مثل اين كه شما هم از دست ما دخترا دل پر دردي داريد.:D
اصلا صحبت سر ماديات نيست چون شهروز در يك خانواده اصيل و ثروتمند بزرگ شده و وضع مالي خودش هم كه واقعا عاليه. خودش هم تعجب مي كنه از اينكه اصلا محل دختري نميذاشت ولي امروز اينقدر به قول خودش منت كشي مي كنه.
ببينيد موانع ازدواج ما يكي دو تا كه نيست و خودش هم كاملا توجيه هست. درسته كه ميگه برميگرده ولي من بعيد مي دونم و تا وقتي كه نياد باور نمي كنم. آخه صحبت سر 1 سال صبر كردن كه نيست. من خيلي به صحبتهاي دانوب فكر كردم و نميخوام كه براش صبر كنم چون اگه خدا بخواد ما بهم خواهيم رسيد. :323:
باور كنين تو اين مدت من هم روزهاي سختي رو داشتم و اينطور نبوده كه بخوام اذيتش كنم.
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
خصلت آقايون طوريه كه اگه يه چيزي رو بخوان براي رسيدن بهش تمام تلاششون رو مي كنند.
مثلا من تمام كرده بودم ولي بعد از اون روز باز هم زنگ زد و گفت كه اصلا دليل اين كارهاي من رو نمي فهمه، گفت كه حاضره واسه ضمانت برام خونه بخره و دانشگاهش رو به خاطر من ول مي كنه . الهي بميرم فقط كم مونده بود كه بزنه زير گريه.
ولي من عذاب وجدان گرفتم كه درسش رو به خاطر من ناتموم ميذاره چون واسه رسيدن به اين مرحله خيلي زحمت كشيده بود، از اينكه فشرده زبان خوند، از اينكه يكي از برنامه هاي مهم زندگيش ادامه تحصيلش بود و كلي هزينه هاي جورواجور كرده بود.
شايد الان با خودتون بگيد كه اين دختره چقدر دمدمي مزاجه، يه روز ميگه تموم كردم، فردا دوباره مياد ميگه دارم ادامه ميدم.:311:
چون واقعا خودم بين دل و عقلم گير كرده بودم ولي الان ريسك هاي ادامه ارتباطم رو كاملا مي دونم و ميخوام كه ادامه بدم. اي كاش مي تونستم كه خيلي از ناگفته هام رو بگم.
حداقل الان خودم رو واقعا به دست خدا سپردم. مطمئنا ايشان تنها پسر نيك روزگار نيستند. من الان مجردم و هيچگونه تعهدي ندارم و شايد هم رابطه ما الان مثل دوستي باشه تا نامزدي. :163:
اين پست رو به دو علت نوشتم:
1-بخاطر اينكه بعدها ممكنه در جاي ديگه به ارتباط خودم و شهروز :43:اشاره كنم و براي بعضي از دوستان ايجاد سوال بشه و ازم بپرسند كه مگه تو ارتباطت رو قطع نكردي؟
2-به خاطر آقايوني مثل آقا سهيل كه فكر نكنند ما دخترا، افرادي خودخواه هستيم. جالبه كه من در تمام مدت قطع رابطه فكر ميكردم كه من واقعا از خودگذشتگي كردم!!!
و حرف آخر:
مديران محترم تالار، لطفا اين تاپيكم رو ببنديد.
يادش بخير، ا ماه پيش كه اومدم اينجا و اين تاپيك رو نوشتم واقعا نااميد و افسرده بودم ولي الان عين طبيعت كه با اومدن بهار سبز و شكوفا شده، روحيه من هم به روزهاي طلايي خودش برگشته.:310:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
بسمه تعالي
عليك سلام.
تبريك ميگم هم به شما هم به آقا داماد
علت اين نيست كه پسرها هوس بازند و هر كاري براي رسيدن به خواستشون ميكنند.
بعضي پسرها هم به يه ديني اعتقاد دارند به نام اسلام.
در دو صحيح از ابن مسعود(رض) استخراج شده است:
«قال لنا رسول الله(ص):يا معشر الشباب من استطاع منكم الباء فليتزوج فانه اغض للبصر و احسن للفرج و من لم يستطع فعليه بالصوم فانه له وجاء»
«اي جماعت جوانان! هر كس از شما توان تامين مخارج زندگي را داشت پس ازدواج كند كه آن بهترين پوشاننده چشم و بهتريين وسيله پاكدامني است.پس هر كس استطاعت نداشت پس بر اوست روزه كه آن براي او "وجاء" است»
علامه حسن زاده آملي نوشت وجاء نوعي عقيم كردن است.
پس براي ما پسرها ازدواج نوعي تفريح و تفنن نيست كه حالا هر وقت به نفعمان بود انجامش دهيم.
مثلا بنده ديگر توان روزه ندارم چون همين حالا 20 كيلوگرم كمبود وزن دارم.در تمام اين مدتي هم كه هفته اي 2-3 روزروزه ميگرفتم ناراحت بودم كه عقيم نشوم ولي خب چاره اي هم نبود.
و الحمدلله من پارسال ديدم انگار طرف ميخواد اعتقاداتم رو به بازي بگيره نامه نوشتم و ارتباطم رو قطع كردم.البته بعد احتمال دادم شايد فكر كردم همه اينا عمديند!و عذر خواستم ولي ديگه اون ول كن نبود!
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام صنم جان
من نمیخوام حرفی بزنم و شمارو راهنمایی کنم چون مشاورای عزیز همه چیزو گفتن
فقط میخواستم نظر شخصیمو بدم
نمیدونم چرا همه تو این انجمن رابطه بین دختر و پسرو بد میدونن و فقط میگن هرچه زودتر از هم جدا بشین بدون این که بفهمن به اون سادگی که اونا میگن نیست جدایی
خوب شما هم حتما دلیلی برای جدایتون داشتین و لی من اصلا با کاری کریدن موافق نیستم
باز هم میگم من فقط نظر شخصی خودمو گفتم:72:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
دوباره سلام
آقا سهيل، از پيگيري كه نسبت به تاپيكم داشتيد، ممنونم. اگه شهروز پست شما رو بخونه و ببينه كه از الان آقا داماد صداش مي زنيد، از خوشحالي بال درمياره.:311: اميدوارم همينطور بشه كه شما فرموديد.:323:
Singl-love عزيز، مثل اينكه حرفهاي من رو كامل متوجه نشديد. من به رابطه ام با ايشان ادامه ميدم.
البته تالار همدردي با روابط دختر و پسر قبل از ازدواج موافق نيست اما فكر نمي كنم اين گفته براي همه صادق باشه. حداقل براي ما كه سن و سالي از ما گذشته و به پختگي لازم رسيديم.
اما دلايل سختگيري سايت همدردي رو نسبت به اين گونه روابط قبول دارم. مثلا من اون اوايل آشنايي يه علاقه معمولي بهش داشتم ولي با گذشت زمان اين علاقه بيشتر و بيشتر شد. و الان هم بيشتر از جونم دوستش دارم.:43: اما اين وسط به اين فكر مي كنم كه اگه زبونم لال، ما بهم نرسيم، من چطور ميتونم به مردي ديگه كه همسر من ميشه ابراز عشق و علاقه بكنم.:302:
هرچند كه شهروز ميگه اگه ازدواج بكني، اگه بهم اجازه بدي من هميشه هستم حالا مي خواي به عنوان يك برادر برات باشم يا بعنوان يك دوست. :163:و حتي اگه همسرت هم فوت كنه يا كارتون به طلاق بكشه، باز هم من هستم.
اين حرفهايي رو كه ميگه واقعا عمل مي كنه و ميدونم كه همينطوري الكي واسه دلخوشي من نميگه. از همين حرفهاست كه مي ترسم و اصلا به خاطر همينجور چيزا بود كه دنبال قطع ارتباطم بودم.
در هر صورت به اين ارتباط ادامه ميدم تا ببينيم خدا چي ميخواد. الهي به اميد تو.:323:
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام صنم
ان شاء الله سال خوبی در پیش داشته باشی
صنم در هرحال تصمیم شما برای ادامه ارتباط بسیار اشتباه است
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
، گفت كه حاضره واسه ضمانت برام خونه بخره و دانشگاهش رو به خاطر من ول مي كنه . الهي بميرم فقط كم مونده بود كه بزنه زير گريه.
چون واسه رسيدن به اين مرحله خيلي زحمت كشيده بود، از اينكه فشرده زبان خوند، از اينكه يكي از برنامه هاي مهم زندگيش ادامه تحصيلش بود و كلي هزينه هاي جورواجور كرده بود.
و همینها خودش نشونه هایی منفی هست که متأسفانه شما از روی احساسات مثبت می بینید ، چون این رفتار ایشون صرفاً احساسی و نشان از تعارض هست نه عقلانی ، البته اگر واقعاً اینجوری عمل کنه .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
الان ريسك هاي ادامه ارتباطم رو كاملا مي دونم و ميخوام كه ادامه بدم. اي كاش مي تونستم كه خيلي از ناگفته هام رو بگم.
و این یعنی کاملاً احساسی عمل کردن و بدور از سنجش منطقی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
حداقل الان خودم رو واقعا به دست خدا سپردم.
خود را به خدا سپردن هرگز به معنای آگاهانه راه اشتباه را رفتن و به خدا سپردن که مشکل پیدا نشه نیست . توکل به خدا یعنی اینکه شما راه را درست میروی و طبق رضای خدا عمل می کنی و انتظار هیچ نتیجه ای را هم نداشته باشی و فقط هرچه خود خدا صلاح بدونه را راضی باشی . اگر شما بخواهی واقعاً به خدا بسپاری باید عملت و تصمیمت درست باشه و تصمیم درست و مورد رضای خدا یعنی اینکه قطع ارتباط کنی و از دوستی بپرهیزی . و به خدا بسپاری که اگر خیر در ازدواج شما هست خودش امکان و شرایطش را فراهم کند و شما هم در مسیر ایجاد شرایط ازدواج تلاش کنی ، نه اینکه قدم اشتباه برداری و از خدا انتظار داشته باشی مسئله پیدا نکنی و .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
من الان مجردم و هيچگونه تعهدي ندارم و شايد هم رابطه ما الان مثل دوستي باشه تا نامزدي. :163:
این نگاه نه منطقی هست و نه خدا پسندانه و نه مورد تایید روانشناسان مطمئن . بین به خدا سپردن و این نوع نگاهی که منشاء عمل شما هست تعارض وجود دارد ( به تعارضهای شناختی رجوع کنید )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
اين پست رو به دو علت نوشتم:
1-بخاطر اينكه بعدها ممكنه در جاي ديگه به ارتباط خودم و شهروز :43:اشاره كنم و براي بعضي از دوستان ايجاد سوال بشه و ازم بپرسند كه مگه تو ارتباطت رو قطع نكردي؟
2-به خاطر آقايوني مثل آقا سهيل كه فكر نكنند ما دخترا، افرادي خودخواه هستيم. جالبه كه من در تمام مدت قطع رابطه فكر ميكردم كه من واقعا از خودگذشتگي كردم!!!
دلایلت برای این توضیحات و اعلام وضعیت نشان از اینکه خودت هم دقیقاً می دانی که داری اشتباه می کنی اما نمیتوانی بر خود مسلط باشی هست . به عبارتی با این توجیهات از سرزنش عقل خودت فرار می کنی و در اصل هیچ ربطی به اعضاء همدردی نداره که شما ارتباط را قطع بکنی یا نه ، و همینطور این پست و حفظ ارتباطت دفاع از دخترا در مقابل آقا سهیل و اثبات بی رحم نبودن آنها نیست .
هر دو دلیل توجیه و در واقع به نوعی کلاه گذاشتن سر وجدان اخلاقی خودت هست .
عزیزم ، فاکتور سن و سال به هیچ وجه تضمین کننده درست عمل کردن و احساسی نبودن نیست . چه بسا پیرهایی که عنان رفتارشان دست کودک درونشون ( احساسات ) هست ، و چه بسا نوجوان کم سن و سالی که بالغش فرمانده عملش هست .
همین که شما 27 ساله بودن را احساسی نبودن می دانی و چنانکه در پستهایت خواندم به خودت به اشتباه بسیار مطمئنی یعنی نقطه آسیب پذیری و مطمئناً با این رویکرد پیش بری آسیبها خواهی دید .
و نهایت اینکه هر تصمیمی که میگیری باید پای تبعاتش بایستی . چون نتایج در گرو تصمیمات ماهست ، شما تصمیم به حفظ یک رابطه نامعلوم گرفته ای و به قول خودت ریسکهایش را هم می دانی . پس در نظر داشته باش که فردا نیایی کلی بد و بیراه به این آقا و ... بگی و از رنج خودت و قطع ارتباطتت و اینها بگویی و ....... ( نمونه های زیادی در انبان تجربه خود از افرادی مثل شما داریم که به چنین جایی رسیدند و یادشان رفت که حرف درست را گوش ندادند و .... بعدش پای تبعاتش ناله و فریاد و بد و بیراه نثار طرف مقابل کردن را در پیش گرفتند و از اینکه خودشونو به خدا سپرده بودند و خدا چرا چنین کرد و .... )
به خواست خودتان تاپیک قفل خواهد شد
موفق باشی .
.
.
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
خانم فرشته مهربان، دوست عزيزم، كمي آرامتر، من از شما توقع اين انتقادات تند و تيزي كه بيشتر شباهت به تمسخر داشت رو ندارم.
مثل اينكه بنده بلا گفتم كه ميخوام به ارتباطم ادامه بدم. از نظر شما كارشناسان محترم، ما دختران هميشه به خاطر احساسات محكوم هستيم.
خنده دارترين مقاله اي كه من در اين سايت خوندم مطلب مربوط به 40 روش موثر در پيدا كردن شوهر بود!!!!!!!!! جالبه كه شما در اين 40 روش به دختر به ديده يك موجود وابسته به مرد نگاه كرديد و دختران رو رسما به تور كردن شوهر دعوت كرديد اما كساني مثل من كه ميخواهند با كسي كه دوستش دارند زندگي كنند رسما به باد تمسخر و اهانت گرفتيد.
مشكل اينجاست كه در دنياي مجازي ما همه انسانها رو به يك ديد نگاه مي كنيم و مي خواهيم براي همه يك نسخه درماني بپيچيم اما غافل ميشيم از اينكه شناخت در دنياي مجازي و به صرف چند جمله نوشته نمي تونيد به اين راحتي در مورد افراد قضاوت كنيد.
اميدوارم كه شما دوست عزيز هم متوجه خطاهاي شناختي خودتون و برچسب زدنهاي متعددي كه نسبت به من داشتيد، بشيد.
ولي يك حدستون كاملا درسته من فردي هستم كه به خودم كاملا مطمئنم. و چون خودم رو مي شناسم به اين ارتباط ادامه ميدم. عزيزم اين تز منه. من اگه مي خواستم تا الان يك ازدواج معمولي و بدون علاقه داشته باشم تا الان چند بار بايد ازدواج مي كردم.
درضمن اين سايت يك سايت روانشناسي است و لطفا درصدد تفتيش عقايد مذهبي ديگران نباشيد. شما از راه دور چطور در مورد اعتقادات من به اين راحتي قضاوت مي كنيد. اعتقاداتي كه ريشه در قلب من داره ولي افرادي مثل شما فقط بخاطر دوستي من با پسري كه قصد ازدواج با ايشان را دارم، به من ميگيد كه تو داري از معناي توكل سواستفاده مي كني؟؟؟؟
باور بفرماييد اين طرز مشاوره اي كه شما داريد بيشتر شبيه به تحكم و امر و نهي است. كمي اين رفتار را تعديل بفرماييد تا دوستان تازه واردي مثل من تعجب نكنند كه آيا واقعا اينجا يك محيط دوستانه است يا كه يك محيطي است كه در آن به افراد از ديد بالا و برتر نگاه مي كنند؟
ممنون از تذكرات، راهنمايي هاي شما كارشناس محترم.:72:
موفق و مويد باشيد
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
بسمه تعالي
صنم خانم ايشون هرگز در مورد سوء استفاده از توكل حرف نزدند.
ولي سوال دارم.فرشته مهرون& شما براي چه رها كردن دانشگاه رو از سوي آقا شهروز نشانه اي منفي مييدانيد؟
مسلما ايشون صنم خانم زو ميخواد........................هر كسي براي "دوستش" جلاي وطن نميكنه.حسش بايد بيشتر از دوستي صرف باشه.
در مورد روابط هم، صنم خانم مراقب باشيد دلبسگي انقدر زياد نشه كه اگر ازدواج نكنه دست به كار عجيبي بزنيد.
چون ذقن را بست خواهند اي صنم//آن به آيد كه زنخ كمتر زنم
-
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
شهروز ميگه اگه ازدواج بكني، اگه بهم اجازه بدي من هميشه هستم حالا مي خواي به عنوان يك برادر برات باشم يا بعنوان يك دوست. :163:و حتي اگه همسرت هم فوت كنه يا كارتون به طلاق بكشه، باز هم من هستم.
و این حرفها بسیار جای تأمل دارد . هیچ زن و مرد غریبه ای نمی توانند خواهر و برادر باشند و دوستی با زنی که همسر دارد نیز که !!!!!!!!!!!!! . وقتی کسی اعلام میکند حتی اگر ازدواج کنی می تواند رابطه را با شما ادامه دهد و از حالا بحث از حاضر بودن برای فوت همسر یا طلاق شما می کند ، خصوصیات قابل تأمل و سلب کننده اعتماد را می رساند . باید تردید بسیار جدی بشه .
احساسات باعث تحریف شناخت میشه و با دید احساسی محتوای این نوع حرفها و موضع گیریها درک نمیشه .
آقا سهیل اینجا جای بحث کردن نیست اما یک قلم از معنای این اقدام بی ثباتی ناشی از احساسی بودن است ، ایشان یا قبلش در مورد تحصیل تصمیمش عمقی نبوده یا حالا که چنین ادعا کرده ، اگر دقت کرده باشی گفته ام تعارض هست و با مطالعه در زمینه تعارضها می توانید دریابید یعنی چه .
صنم جان ای کاش خوب و دقیقتر حرفهایم را می خواندی ........، البته اشکال ندارد عزیزم . ولی همین پست شما شدت واکنش هیجانی شما را نشان می دهد . من حرف پست قبلیم را تکرار می کنم که شما مختارید هر تصمیمی بگیرید که ادامه ارتباط را تصمیم گرفته اید اما باز هم تأکید می کنم پای تبعاتش بایستید :305:.
به قولی کسی که خواب است را میشه بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده خیر .
بنا به درخواستتان تاپیک قفل می شود . ( با نظر به رسیدن شما به نتیجه )
موفق باشید .
.