-
اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام دوستان
من محمد هستم.
من حدود اوایل اردیبهشت ماه بودم که با دختری آشنا شدم ، اولین رابطه جدی من بود که از همون ابتدا من دلبستگی شدیدی به ایشون پیدا کردم ، ولی ایشون فک میکردن که شبیه به همه ی رابطه ها این رابطه هم تموم شدنیست، برای همین زیاد علاقه نشون ندادن. من چون ایشون رو خیلی دوست داشتم، همه کار برای ایشون کردم، در عرض 6-7 ماه (هر روز _ روزی 3 ساعت ) چنان ایشون رو عاشق کردم که انگار گوی دوست داشتن رو از من ربوده !!!
اون عاشق من شده... بازم من دست برنداشتم ، ینی همه کارایی ک میکردم از روی رضایت کامل و برای این بود که منم ایشون و دوست داشتم. ایشون طوری شدند که کاملن عوض شدند و همه تعجب میکردن که من تونستم ایشون و اینطور تغییر بدم ، فقط ی اخلاق بد براشون مونده که اونم در حال برطرف شدنه ! لجبازی
نمیگم تا الان تمام روزهامون خوب بوده ، نه . هم روزای بد داشتیم هم خوب! هم قهر داشتیم هم آشتی.
نمیخام با گفتن تمام رابطه قصه بگم میرم سر اصل مطلب:
خانواده ما اواسط دوستیمون فهمیدن که با ایشون رابطه دارم. اینم بگم که یه آشنایی فامیلی دور هم بینمون پیدا شد ! هر دو خانواده مخالف بودن. از اون ایتدا قرار برازدواج نداشتیم. ولی بعد از مدتی که با هم بودیم عاشق همدیگه شدیم.بطوری که هرروز بهانه همدیگه رو میگرفتیم. ما به هم خیلی عادت کردیم. طوری که میتونم بگم این چند وقت مثل این بوده که ما با هم نامزد کردیم و همه ی اخلاق همدیگه دستمون اومده. خب طبیعی بود بینمون اختلاف نظرهایی پیش میومد و باعث قهر میشد.
گذشت و گذشت....
اما بتدریج خانواده ایشون راضی شدند. اما همچنان خانواده من مخالف این ازدواج بودند و هستند و نصیحت پشت نصیحت که ایشون ب درد زندگی نمیخوره. تا جایی که ازشون دلیل خاستم ، گفتن اول اینکه پدر و مادرشون از هم جدا زندگی میکنن( همون طلاق منظورمه ) دوم اینکه پدربزرگ ایشون ( پدر مادرشون ) قمار باز بوده و پول حرام به بچه هاش داده بزرگ شدند و هم اینکه پدر ایشون قبلن یک مطرب بودن. در آخر هم پدرم گفتن من اونو واسه تو نمیگیرم. با مادر ایشون من صحبت کردم و دلایلی آوردن و منم به مادرم گفتم و قانع نشدند. بازم همون آش و همون کاسه.
الان سر دوراهی گیر کردم ، واسه من مشکلی نیست که بخام روی پای خودم وایسم و ترک خونواده بکنم. ولی اگه بخام برم خاستگاری ایشون و گفتن خانوادت کجان ؟ من چ جوابی بدهم؟ بدون خانواده ب من دختر نمیدن.
چطور خانوادم و راضی کنم ؟
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
من 23 سالمه و هیچ یک از شرایط ازدواج رو ندارم ، چون تازه فارغ التحصیل شدم و سرباز هستم. از نظر زمانی بازه 3-4 سال رو برای مهیا شدن برای ازدواج از خانواده ایشون گرفتم.
نمیخام بگم من به ایشون وابسته نشدم، چرا اتفاقا شدم ولی ایشون چند ده برابر من وابسته شده و اینقدر من رو دوست داره که بعضی وقتها ترس وجودمو میگیره که نکنه مبادا ناخواسته کاری انجام بدم که باعث گله و شکایت بشه. این رو گفتم که بدونید یکی از دلایلم این هست که میترسم ک ایشون رو از دست بدم و دیگر کسی رو پیدا نکنم اینقدر زیاد من رو دوست داشته باشه.
ایشوون به شدت وفادار و مطیع هستند. راستگو و شاد هستند ( علی رغم مشکلات زیادی که دارند) و در ضمن خوشتیپ هم هستند. ( این تمام معیار های من در ازدواج نیست ، بلکه مواردی هست که بین معیار های من و داشته های ایشون مشترکه)
بنده به واسطه این مدتی که با ایشون بودم علاقه شدیدی به ایشون دارم. طوری که هردوروز یکبار، هر بار 1-2 ساعتی رو توی چشای ایشون خیره میشم تا جایی ک ترس برش میداره، آرامش خاصی تو نگاهش هست.
میدونم اینقدر احساسی شدم که نمیتونم عاقلانه تصمیم بگیرم ، خاهش میکنم من را در این مورد هم راهنمایی کنید ک چطور با عقل پیش برم اما دل ایشون شکسته نشه.... مرسی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رضایت خانواده نقش مهمی دارد، من و خانواده ایشون راهی جز راضی کردن خانواده ام تداریم، چون ایشون من رو بدون خانواده ام قبول نمیکنن. نه خودشون ، نه خانوادشون. نه اینکه قبول نکنن ولی راضی به جدایی بین من و خانوادم نیستن.
کسی هم نیست ک روی خونواده ما نفوذ داشته باشه چون پدرم بزرگه فامیله و ایشونه که روی همه نفوذ داره
برای من ترک خانواده راحت نیست اتفاقا بسیار مشکل هست، ولی برای اثبات این قضیه که من آدمی نیستم طرفم رو عاشق کنم و بعد بیخیال بشم و به دنبال خودم بکشونمش و بهش ب توجه باشم. برای اثبات اینکه من آدم نامردی نیستم، این حرف و زدم.
پدر من ابهت خاص و اخلاق یک دنده ای داره که جرات و مهارت بسیار میخواد تا باهاش بنشینیم صحبت کنیم و ایشون رو راضی کنیم که بعضی وقتها شما هم باید کوتاه بیاید و شاید شما مقصرید. برای همین باید دست پر برم و باهاشون صحبت کنم که کم نیارم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بنده در مورد طلاق مادرشون از پدرشون فک میکنم که قضیه ایشون برعکس شده باشه ینی اهل زندگی هستن چون در دوستی وفاداریشون و صداقتشون و مطیع بودنشون رو به بنده نشون دادند.
ضمناً نکاتی رو که بعد از این موضوع بیان کردید رو منم میدونم و خانواده من هم روی این قضیه حساس هستند برای همین من نمیدونم چی بگم چطوری بگم که خاتواده من بپذیرند، چون هر بار خاستم حرفی بزنم مادر یا پدرم گفتند بازم ؟ بازم با اونی ؟ چندبار در این باره باید بهت بگیم ؟ که نه نه نه !!!!
در مورد این حرفتون که گفتین عشقتون فروکش میکنه ، قبول دارم چون موارد بسیار بسیار دیدم و من هرگز نمیخام من و ایشون به این مرحله برسیم که خدایی نکرده و زبونم لال احساسات شدید و کور شدن عقل در این مورد باعث جداییمون بشه.
احتمالن مشکل من هم با همین بنده آخره که با خدا قهرم...
ای خدا نوکرتم ای خدا غلط کردم :316: جلوی همه ی دوستان میگم الهی العفو :323:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
به نظر من به حرف پدر و مادرتون گوش بديد و از اين ازدواج بگذريد. خانوادتون براي اين كار دلايل منطقي دارند.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
در تاپیک قبلی شخصی با NickName " پیدا " بیان کردند که :
از صحبتهای دوستمون به نظر می آد که بیشتر علاقه احساسی و زودگذری بینشون برقرار شده و لازم هست که بیشتر فکر کنند.
از چشمهای یک کودک معصوم تر و زیباتر؟ کدوم مادری می تونه دو ساعت تو چشم کودکش نگاه کنه و خسته نشه و بقیه بهش نگن دیوانه؟؟؟؟
اما یک سوال دارم
اگر پدر یا پدربزرگ کسی قاتل بود، یا شغل و درآمد حرامی داشت یا ... آیا درسته که ما فرزندانشون را به گناه پدر برانیم؟ کدوم کودکی می تونه در مورد لقمه ای که پدر و مادر در دهانش می ذارن تحقیق کنه؟
اگر تحقیق کرد و فهمید که حرام است (!) چه کاری می تونه بکنه؟
ضمن این که این آقا از پدربزرگ این دختر صحبت می کنند. من که تا حالا در مورد حلال و حرام بودن اموال پدربزرگم تحقیقی نکردم. نمی دونم آیا خمس و زکات دادند یا نه و ....
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.
حالا اگر همین دختر تاپیک باز کنه که بخاطر گذشته پدربزرگم، هر کس می آد خواستگاری، می ره و برنمی گرده، همه براش پست می زدید که تو بهترین دختر عالمی. چقدر صبور. چقدر خانم ... صبر کن. فلان می شه. بهمان می شه ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
من هم نظر با شما یکی هست و چند بار به مادرم گفتم اما مادرم میگه چرا نمیفهمی اون ب دردت نمیخوره ! درحالی که همونطور که گفتم فامیلی دوری هم بینمون پیدا شده. خانواده ما با خانواده دایی ایشون که میشه پسرخاله بابام با هم در رفت و آمد هستند. میدونید ک چی میخام بگم؟ میخام بگم اگه مال پدر بزرگش حرووم بوده چرا ما با خانواده ی پسرش رفت و آمد میکنیم ؟ مگه اونها از مال حروم پدرشون نخوردن ؟؟؟؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
ببينين آقاي گونزو اون دختر گناهي نداره. دختر بدي هم نيست ولي براي ازدواج با كسي مناسبه كه هم كفو خودش باشه نه شما.
شما هم اگه مي خواهيد در آينده به مشكل بر نخوريد، بايد با كسي ازدواج كنيد كه از هر لحاظ هم كفو خودتون باشه.
اگر شما يا پدر و مادرتون فردا روزي يكي از همين عيب ها را به رخ اون دختر بكشه مي دونيد اون دختر چقدر داغون مي شه.
چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
در تاپیک قبلی مریم جان با nickname - maryam123 بیان کردند که:
منظور بنده از فروکش کردن عشق اینه که بعد از مدتی از ازدواج که بگذره شرایط طبیعی میشه و در واقع دیدها بازتر میشه و واقعی تر.مسئله ای که در زندگی همه اتفاق میفته .و در زندگی شما هم قطعا اتفاق خواهد افتاد.
حالا شما که برای بدست اوردن این خانوم خانواده رو هم گذاشتی کنار شاید بشه زمینه ای برای تشدید اوضاع
اگر میگید ایشون وفادار هستن دیگه چرا نگران از دست دادنشونید؟
بایت مسئله نون حروم و ...گفتید نمیدونید به خانواده چی بگید که قبول کنن.یعنی خود شما با این موضوع مشکلی نداری؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------_----------------------------
اگه خود طرفم نون حروم بدست می آورد ، حرف شما رو قبول داشتم و خودم هم باهاش مشکل داشتم.
اما نه پولی که پدر بزرگش بدست آورده و ایشون هیچ نقشی در اون مال نداشتن.
من بیشتر نگران تنهایی ایشون هستم ، چون تو این مدت جای همه رو براش پر کردم، همه رو. با اومدن من تو زندگیش همه ی وقتش و با من گذروند و همه ی دوستاش و کنار گذاشت چون معتقده که من براش بهترین بودم و هستم. و به همه گفته که خوب تر از محمد نیست.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
به نظر من به حرف پدر و مادرتون گوش بديد و از اين ازدواج بگذريد. خانوادتون براي اين كار دلايل منطقي دارند.
الان چی اون دختر اینقدر وابسته شده که میترسم حرفی بزنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
ببينين آقاي گونزو اون دختر گناهي نداره. دختر بدي هم نيست ولي براي ازدواج با كسي مناسبه كه هم كفو خودش باشه نه شما.
شما هم اگه مي خواهيد در آينده به مشكل بر نخوريد، بايد با كسي ازدواج كنيد كه از هر لحاظ هم كفو خودتون باشه.
اگر شما يا پدر و مادرتون فردا روزي يكي از همين عيب ها را به رخ اون دختر بكشه مي دونيد اون دختر چقدر داغون مي شه.
چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني.
شما هم میگید ک پدر و مادرم درست میگن ؟ تمام پست های من رو خوندید.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام آقا محمد!!
اصولا کار درستی نیست وقتی یه نفر مشکل داره با شمردن اشتباهات گذشته اش به قولی نمک رو زخمش بپاشیم و بگیم:" ببین این کار اشتباه رو کردی حالا اینم نتیجه اش!!!"
درست نیست چون طرف اومده تا مشکلش حل بشه و برای حل مشکل نیاز به آرامش داره.
ولی دوست عزیز، انگار اینجا لازمه که به شما یادآوری بشه که برقراری ارتباط با یه خانوم حتی با دورنمایی از ازدواج وقتی شرایط لازمه رو مهیا نکردی، اصلا کار درستی نیست!!!!
شما هیچ مسئولیتی در برابر تربیت ایشون ندارید، که حالا این رو جزء افتخارات رابطه تون بدونید که بخاطر من اخلاق های بدش رو گذاشته کنار!!
شاید اخلاق بدش رو کنار گذاشته شده باشه، ولی به زعم خود شما درگیر و وابسته به رابطه ای شده که هیچیش معلوم نیست!!!
3- 4 سال دیگه!!! کی میتونه تضمین کنه که شما و ایشون تغییر دیدگاه ندید؟؟؟
ببخشید اگه یه خورده تند بود، ولی کاملا با حسن نیت بود.
دوست من! وابستگی و عاشق شدن قبل از شناخت نسبی از طرف، باعث میشه که همون نیمچه شناختی هم که قراره بدست بیاد تو غبار احساسات تنها یه تصویر مبهم باشه!
بهتون پیشنهاد میکنم مدتی از این ارتباط خارج بشید، هم برای شما خوبه و هم ایشون،
خوب رابطه ای که دارید رو مرور کن، برای پافشاری رو رابطه ای که تمام بزرگان خانوادتون باهاش مخالف هستند، دلایل خیلی محکم لازمه.
میتونین از مشاور هم کمک بگیرید.
در نهایت هم باید بگم که "آنچه جوان در آیینه بیند، پیر در خشت خام میبیند"
تجربه بزرگتر ها رو دست کم نگیر!
موفق باشی!!!
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
الان چی اون دختر اینقدر وابسته شده که میترسم حرفی بزنم.
ببين آقاي گونزو اون دختر الان ناراحت بشه خيلي بهتره تا يك عمر زندگيش تباه بشه.
شما هم میگید ک پدر و مادرم درست میگن ؟ تمام پست های من رو خوندید.
بله. آنچه جوان در آينه بيند پير در خشت خام مي بيند.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام
البته خیلی خوبه که شما به علاقه دختری اینقدر پابندید
اما باید کمی به خودتون فصت بدیدوعاقلانه تصمیم بگیرید چون اگر عجولانه تصمیم بگیرید و خدای ناکرده دچار اشتباه بشید زندگی دو نفر تباه شده سعی کنید یه مد در این خصوص سکوت کنید به خودتون فرصت بدید که این خانم را بیشتر بشناسید ( با دلایل منطقی ) بعد از اون که مطمئن شدید انتخاب درستیه با آرامش با خانواده خودتون صحبت کنید از فامیل ( عمو دایی عمه ) کمک بخواهید انشااله که درست میشه رابطتون هم با خدا نزدیکترکنید چون یادش باعث آرامش میشه واز اون برای ما مهربونتری نیست .
موفق باشید
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
gonzo گرامی،
من فقط در مورد قسمتی که دوستان گفتند با پول حرام بزرگ شده ( چند پست مختلف در مورد همین قسمت بود که حذف شده ) ، پس مناسب ازدواج نیست توضیح دادم. چون مورد برعکسش را هم دقیقا توی تالار دیدم. دخترهایی که به خاطر خانواده های این چنینی خواستگارانشون منصرف می شن.
اما در مورد ازدواج شما احساس می کنم باید بیشتر فکر کنید و جوانب امر را بسنجید.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانوب
سلام آقا محمد!!
اصولا کار درستی نیست وقتی یه نفر مشکل داره با شمردن اشتباهات گذشته اش به قولی نمک رو زخمش بپاشیم و بگیم:" ببین این کار اشتباه رو کردی حالا اینم نتیجه اش!!!"
درست نیست چون طرف اومده تا مشکلش حل بشه و برای حل مشکل نیاز به آرامش داره.
ولی دوست عزیز، انگار اینجا لازمه که به شما یادآوری بشه که برقراری ارتباط با یه خانوم حتی با دورنمایی از ازدواج وقتی شرایط لازمه رو مهیا نکردی، اصلا کار درستی نیست!!!!
شما هیچ مسئولیتی در برابر تربیت ایشون ندارید، که حالا این رو جزء افتخارات رابطه تون بدونید که بخاطر من اخلاق های بدش رو گذاشته کنار!!
شاید اخلاق بدش رو کنار گذاشته شده باشه، ولی به زعم خود شما درگیر و وابسته به رابطه ای شده که هیچیش معلوم نیست!!!
3- 4 سال دیگه!!! کی میتونه تضمین کنه که شما و ایشون تغییر دیدگاه ندید؟؟؟
ببخشید اگه یه خورده تند بود، ولی کاملا با حسن نیت بود.
دوست من! وابستگی و عاشق شدن قبل از شناخت نسبی از طرف، باعث میشه که همون نیمچه شناختی هم که قراره بدست بیاد تو غبار احساسات تنها یه تصویر مبهم باشه!
بهتون پیشنهاد میکنم مدتی از این ارتباط خارج بشید، هم برای شما خوبه و هم ایشون،
خوب رابطه ای که دارید رو مرور کن، برای پافشاری رو رابطه ای که تمام بزرگان خانوادتون باهاش مخالف هستند، دلایل خیلی محکم لازمه.
میتونین از مشاور هم کمک بگیرید.
در نهایت هم باید بگم که "آنچه جوان در آیینه بیند، پیر در خشت خام میبیند"
تجربه بزرگتر ها رو دست کم نگیر!
موفق باشی!!!
در مورد قسمت اول صحبت های شما باید بگم که :
با این که کمی خشن بود ولی حرفاتون و کاملن قبول دارم. ولی فک کنم شما منظورمو بد متوجه شدم، من منظورم این بود که اینقدر منو دوست داره که بخاطر من حاضر شده یکسری از مسایل رو ک من دوست ندارم انجام نده. همین. ولی باز هم چشم. حرف شما رو آویزه گوشم میکنم.
در مورد اینی که شما گفتید ی مدتی را از ارتباط خارج بشید، باید بگم که من این حرف رو دوبار به ایشون گفتم ، اما هر دوبار ایشون قبول نکردند . بار آخر هم چند روز پیش بود. حالا چرا قبول نمی کنن نمیدونم. شاید احساس میکنن ک کسی قرار جای ایشون بیاد، یا شاید میترسن ک باز تنها بمونن و یا .... نمیدونم دلیلش چیه.
سلام دوستان
ببینید قضیه ما داره به جای باریک کشیده میشه، چون پدرم دیروز بازم فهمید که من با ایشون در ارتباطم. حالا دیگه قهر و بی اعتنایی و صحبت نکردن توی خونه با من زیاد میشه. بطوریکه تو خونه احساس تنهایی و انزوای شدیدی بهم دست میده. چون یکبار تجربش کردم.
من که نمیگم الان میخام برم واسه خاستگاری. حداقلش 3-4 سال دیگس. ک این زمان هم واسه من و ایشون زمان خوبی واسه شناخت هست. چون نمیخام احساسی و غیر منطقی باشه.
از طرفی نمیتونم کاملن بیخیال ایشون بشم، چون ایشون فقط منو داره و احساس میکنم ی جور نامردیه و به حقش ظلم میشه.
از طرفی خونوادم بازم فهمیدن که با ایشون هستم و با بی اعتنایی هاشون و کم محلی ها و طرد شدن هاشون خونه رو واسم میکنن جهنم. ( بدتر اینجاست که من تازه فارغ التحصیل شدم و دنبال کارای سربازیم هستم که اونم 6 ماهی طول میکشه، هرجا هم واسه کار میرم، کاری پیدا نمیکنم که حداقل کمتر تو خونه بمونم. تا پامو از در میزارم بیرون میگن کجا ؟ بازم پیش فلانی ؟ ) :302:
وقتی ب ایشون گفتم که پدرو مادر من مخالف این ازدواج ، حتی این دوستی هستند. ب من طعنه زدند که پسری که هرچی پدرو مادرش بهش میگن بگه چشم، بدرد زندگی نمیخوره، بعد از سربازیت هم دستت و میگیرن و میبرن و مینشوننت پای سفره ی عقد کسی که خودشون واست انتخاب کردن. از این حرفش خیلی سوختم :302:
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام برادر گرامی
این دیدگاه شما اصلا منطقی نیست که میگید ایشون فقط شما رو داره و یک جورایی در حقش ظلم میشه !
همونطور که دوستان گفتن شما مسئلولیتی فعلا در قبال این خانوم نداری...
3 الی 4 سال دیگه تازه می خوای بری خواستگاری؟
فکر نمیکنید ممکنه در این 3 4 سال هزاران اتفاق مختلف بیفته؟
4 سال رابطه دوستی اون هم با کسی که خانواده شما اصلا قبولش ندارن؟
بهتره سریع تر تکلیفتون مشخص بشه
چون ادامه این رابطه اصلا مناسب نیست
شما هرچی جلوتر میرید دید منطقیتون کمتر و دید غیر منطقیتون بیشتر میشه
جمله آخری که نوشتید مثل این میمونه که این خانوم میخواد شما رو تحریک کنه تا مقابل پدر مادرتون بایستید.
با این حال که به شما گفته شما به درد زندگی نمیخورید هنوزم مصمم ادامه هستید؟!
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام برادر گرامی
این دیدگاه شما اصلا منطقی نیست که میگید ایشون فقط شما رو داره و یک جورایی در حقش ظلم میشه !
همونطور که دوستان گفتن شما مسئلولیتی فعلا در قبال این خانوم نداری...
3 الی 4 سال دیگه تازه می خوای بری خواستگاری؟
فکر نمیکنید ممکنه در این 3 4 سال هزاران اتفاق مختلف بیفته؟
4 سال رابطه دوستی اون هم با کسی که خانواده شما اصلا قبولش ندارن؟
بهتره سریع تر تکلیفتون مشخص بشه
چون ادامه این رابطه اصلا مناسب نیست
شما هرچی جلوتر میرید دید منطقیتون کمتر و دید غیر منطقیتون بیشتر میشه
جمله آخری که نوشتید مثل این میمونه که این خانوم میخواد شما رو تحریک کنه تا مقابل پدر مادرتون بایستید.
با این حال که به شما گفته شما به درد زندگی نمیخورید هنوزم مصمم ادامه هستید؟!
ممنون از راهنماییت.
حالا ک خوب فک میکنم میبینم قضیه ما ب شدت احساسی شده... ب شدت.
باید کنترلش کنم.
شاید توی این موضوع کمک بیشتری بخام ازتون.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
بچه ها حالم داره به هم میخوره از تنهایی
دوست دارم داد بزنم، میخام م م فریاد بکشم تا بفهمه چقدر دوستش دارم. دارم دیووووونه میشم
الان 4 روزه که باهاش ب هم زدم اما.... اما دارم کم میارم ، خیلی تنهام . نمیخام وقت تحویل سال بدون اون باشم م م م م .... خداااایااااا دارم دیوونه میشم ، کمک کن .
بچه ها چیکار کنم ؟
بغض گلوم و گرفته، دلم براش یه ذره شده .... میخام ببینمش ....
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل **** بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
دوست عزیز صبر داشته باش.تازه 4 روزه رابطت رو باهاش قطع کردی.حال و احساس الانت شبیه حال بقیه کسایی هست که تو یه رابطه عاطفی شبیه به تو بودن یا هستن.پس نگران نباش.
به خودت فرصت بده تا ازشدت احساست کم بشه...پیشنهاد من اینه که الان احساساتت رو کاملا تخلیه کنی اما بهش پر و بال ندی..یعنی نشین مدام به خاطره هاتون فکر کن.
اگه یادگاری ازش داری کنار بذار.اس ام اساشو پاک کن.اهنگای غمگین گوش نده.
و هر بار که یاد اون دختر افتادی بلافاصله ذهنت رو متمرکز یه موضوع دیگه کن.و هر بار که اینکارو کردی خودتو تشویق کن
بذار کم کم که حالت بهتر شد اونوقت با منطق همه چی رو بررسی کن و یه تصمیم عاقلانه که به نفع هر دوتون باشه بگیر.
فعلا باید درجه این تب و تاب کم بشه
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نمیتونم ... بدبختانه این روزای آخر سال خیلی بیکارم ... اینقد بیکار که روزی 12 ساعت از زور این که ب یادش نیفتم میخابم....
امروز با پای پیاده حدوود 2 ساعت در حوالی خونشووون چرخیدم تا شاید بیرون بیاد و ببینمش اما ....
خیلی دلم تنگشه، نگرانشم ، نمیدونم بدون من داره چیکار میکنه .... من دوستش دارم . جرمه ؟ چرا نمیزارن دوستش داشته باشم؟ چرا نمیزارن بدون ازدواج کنارش بمونم ؟ من میخام پیشش باشم....
خدایا ... هرجا هست ، از خطر ها مصونش بدار ، خدایا تازه ماشین گرفته نکنه زبونم لال زبونم لال اتفاقی واسش پیش بیاد ... !! خدایا ب خودت سپردمش ش ش ... خودت میدونی چقدر دوستش دارم....
خدایا من به درک ... نزار اون اینطوری مثل من گریه کنه ... خدایا مواظبش باش ش. تورو جون من مواظبش باش
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام
قطعا شما در احساسات غرق شدید.راحت میتونم بگم هیچکدام از ما حال شما رو درک نمیکنه مگر اینکه تجربه کرده باشه
نگران حالش نباشید.همینکه براش دعا کنید کافیه.
به خدا توکل کنید.یکبار دیگه قاطع با پدر و مادرتون صحبت کنید اما مودبانه
از این جملات و شبیه اینها استفاده کنید
بگید رضایت شما برام شرطه.تا شما راضی نباشید با کسی ازدواج نمیکنم.اما مگه شما خیر من رو نمیخواهید؟مگه نمیخواهید با کسی ازدواج کنم که بهش علاقه دارم؟در نهایت من حرف شما رو میپذیرم اما اجازه بدید مدتی زیر نظر شما با این خانوم یک دوره رو بگذرونم تا بد بودنش بهم ثابت بشه.اگر ثابت شد برای همیشه مبذارمش کنار
الان به جای غصه خوردن زمینه رو برای رضایت خانواده ایجاد کنید.
مطمئن هم باشید این دوری به معنای اتمام اشنایی شما نیست
فقط توجه داشته باشید اصلا تندخویی نکنید و احترامشونو حفظ کنید.با استفاده از جملاتی که بهتون گفتم حتما نرم میشن
توکلتون به خدا باشه.از خودش کمک بخیواین
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
ممنون مریم جون ک پاسخ منو میدی . مرسی...
پدرم از افرادی هست که حرف حرف خودشه، کمتر به نظر دیگران توجه میکنه. تو خونه هم مادرم تصمیم گیرنده نیست یعنی اگه با مادرم صحبت کنم 1 ساعت طول نمیکشه که پدرم متوجه موضوع میشه.
پدرم آدم مذهبی هست ( مدیر کاروان های زیارتی هست) و از طرز لباس پوشیدن و حجاب ایشون اصلن خوششون نمیاد، متاسفانه هر موقع که باهاشون حرف زدم، فقط به ایشون توهین میکردن. طوری که من گفتم بابا شما دارید اشتباه میکنید.
وقتی هم پدرم باهام حرف میزنه ، اینقدر صداش رو بلند میکنه و رگ های گردنش بیرون میزنه که آدم از حرف زدن باهاش پشیمون میشه. و وادار میشم که بگم چشم. اما دلم پیش اونه. ....
من نمیخام از خانوادم جدا بشم . اما ایشون رو هم میخام.
ولی از اون موقع که پدرم متوجه شده من با ایشون بازم رابطه دارم، گفت اگه از این دختره دست نکشی آبروتو میبرم، بعد از خونه میندازمت بیرون.
ولی ایشون(دختر مورد علاقم) ب جای اینکه شرایط رو درک کنه ، میگه تا کی باید صبر کنم و تورو نبینم، در حالی که 3 روز هم نشده بود. بلخره منم آدمم دلم تنگ میشه ، اما باید شرایط رو سنجید و دیدار تازه کرد که باز خانوادم متوجه نشن. اما ایشون گفتن ک من نمیتونم اینطوری ادامه بدم.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
ببیینید پدر و مادر شما حق دارن که در انتخاب همسر به شما کمک کنن.اینجا این اختلاف مذهبی یه مقدار مشکل ساز شده
میدونی ..شما انقدر عاشق و دلباخته شدی که به جای دیدن واقیعت ها فقط یک چیز رو میبینی و اونم رسیدن به دختر مورد علاقه ات.این خانوم شرایط شما رو اصلا درک نمیکنه...کسیکه میخواد بشه یک عمر همدم شما باید از همین الان شما رو درک کنه
یک بار که بهتون صریح گفت شما چون زیاد به حرف پدر و مادر گوش میدی به درد زندگی نمیخوری(آخه توهین بدتر از این؟)
حالا هم به قول خودت درک نمیکنه و میگه تا کی باید صبر کنم....اصلا به شما اجازه تمرکز و فکر کردن نمیده
این اتیش عشق سریع هم میخوابه.
پدرت هم تهدیدش در حد یک حرف بوده.اونم نگران شماست.زیاد حرفشو جدی نگیر
شما برای رسیدن به این خانوم درای خودتو به اب و اتیش میزنی...اون خانوم چه قدمی حاضره برای رسیدن به شما برداره؟
حاضر نیست در حجاب ظاهریش تغییری رو ایجاد کنه؟برای شما و برای بدست آوردن دل پدرت؟
یک قدم شما بردار و یک قدم ایشون
اگر بخوای تنهایی همه مشکلات رو به دوش بکشی...و خودت جاده صاف کن باشی خیلی هم زود کم میاری و خسته میشی
نمیدونم چرا این خانوم با شما همکاری نمیکنه....اصلا این خانوم به بلوغ فکری رسیده و آمادگی ازدواج رو داره؟!
در اینجا نقش ایشون خیلی موثره و میتونه با ایجاد یک زمینه ارامش فکری برای شما کمک زیادی بهتون بکنه
متاسفانه درک نمیکنه شما هم از سمت خانواده در فشاری و هم از سمت ایشون
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
دوست عزیز
این خانوم همونطور که گفتی شرایط شما رو درک نمیکنه. اصلا درک نمیکنه. اصلا میفهمه داری چی میکشی؟ اصلا غصه حال و روز تورو میخوره؟ میفهمه اعصابت چقدر داغونه؟ میفهمه توی خونه واست حکم جهنمو داره و تو داری توش میسوزی؟ بخدا قسم اگه بفهمه. نمیفهمه
برادر خوبم. به نظر من عشق شما به این خانوم خیلی آتیشی تر از عشق این خانوم به شماست. هرچند که معتقدم احساس شما یک هیجان عاطفی خیلی شدیده که خودتون فکر میکنید عشقه.
به قول maryam123 این خانوم واسه شما چکار کرده؟
خوب به حرفام گوش کن:
اگه تاپیک های منو بخونی میفهمی که یه دختر اگه عاشق کسی باشه واسش چه کارا میکنه. شوهر منم شرایط شما رو داشت. 10 ساله که به پاش نشستم. 3 سال اول دوست بودیم و بخاطر شرایطی که توی خونه داشت و مخالفت خانوادش همدیگرو 3-2 ماه یکبار میدیدیم، من درک کردم و تحمل کردم. بعد از 3 سال بدون اطلاع خانوادش عقد کردیم و در 6سال بعدش که همچنان خانوادش بی خبر بودن فقط تلفنی ارتباط داشتیم. فکر کن شوهر داشته باشی و فقططط سالی یک یا دو بار ببینیش اون هم فقط بخاطر اینکه نکنه پدر و مادرش شک کنن. تازه تموم اینا به کنار، فشار شدید خانواده و کنایه ها و حرف در آوردنای دوست و فامیلو آشنا رو بهش اضافه کن که همشو تحمل کردم. یه تنه تحمل کردم و شوهرم هیچ وقت درک نکرد که من دارم چی میکشم. آخه انقدر خودش درگیر خانواده لعنتیش بود و اعصابش داغون بود که دیگه ظرفیتی نداشت که منو درک کنه.
من نمیگم کار من درست بوده فقط دارم میگم ببین تا چه حد یه آدم میتونه بخاطر عشقش کوتاه بیاد و شرایطشو درک کنه.
حالا این دختر خانوم هنوز هیچی نشده داره به شما فشار میاره!!!
یک کم فکر کن ببین آیا ارزش اینو داره که بخاطرش خودتو به آب و آتیش بزنی؟ هرچند میدونم میگی آره که ارزششو داره. خوب معلومه دوست عزیز، آخه تو عاشقی و کلت داغه. حالا هیچی نمیفهمی. شاید اگه سرت به سنگ خورد بفهمی من و امثال من چی میگیم.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
آقای gonzo
بالاخره چه تصمیمی گرفتید؟
حرفهای باران خوب بود...البته هرچند که آدمها باهم فرق میکنن اما داشتن مختصری درک برای شروع حتی یک رابطه ساده هم لازم و واجبه
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
دوستان خوبم. سلام
اول از همه از دوست خوبم باران تشکر میکنم. بعد هم از احساس مسوولیت مریم جان تشکر میکنم.
باید بگم که. ایشون باز هم برگشتند پیش من و از روز 2 عید هست ک کناره منه.
البته قبل از عید من نتونستم دوریش و تحمل کنم و رفتم باهاش صحبت کردم. ک منجر به برگشتش در روز دوم عید شد.
سر جریان هایی ایشون به من بی اعتماد شده. و من نزدیکه 7 ماهه همه کاری کردم که این اعتماد برگرده... اما نشده.
از اون روز تا الان 2 بار هم دیگه رو دیدیم. باز هم مثل گذشته دلشون تنگ میشه و میخان ک منو ببینن و من باید دروغ های زیادی به خونواده بگم که شک نکنن.
هر روز سر این جریان بحث داریم. از روز دوم عیده که ایشون برگشته، 4 بار تا الان بحث کردیم.
بحث های بچه گانه. که منشا اونا همش لجبازی و بی اعتمادی ایشون هست. جالب اینجاست که بعد از هر باز قهر این منم که باید برم و آشتی کنم ، چرا ؟ چون ایشون باز لجبازیش گل میکنه، چون ایشون اخلاقش بد میشه.
صبر و تحملم داره تموم میشه...
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام برادر گرامی
یه سوال دارم ازتون.با این لجبازی ها..با این عدم درک ایشون از زندگی مشترک...با این اخلاق بد ...با این بی اعتمادیشون به کسی که داره شب و روز برای بدست آوردنش میجنگه ...با این تحریکاتی که شما رو علیه خانواده میکنه...
میخواین چی کار کنید؟اگر این رفتارها بعد از ازدواج هم ادامه داشته باشه چی؟(ایشون یکبار صراحتا عنوان کردن که شما به درد زندگی نمیخورید.)
با خودتون فکر کردید؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سن شما برای ازدواج کم است.
شرایطش را هم که ندارید.
درگیر یک رابطه احساسی هم هستید که هیچ منطقی درش دیده نمی شه.
خانواده تون هم که ناراضیند.
چرا سعی نمی کنی تمومش کنی؟ چرا شل کن سفت کن می کنی؟ مرگ یک بار شیون هم یک بار.
کسی چند سال خودش را و زندگیش را فدای یک احساس کرد. بدون منطق. ازدواج پنهانی، بدون رضایت والدین پسر و بقیه ماجرایی که نیاز به توضیح نیست.
الان نتیجه اش چی شده؟ چند سال از بهترین سالهایی را که می تونست در آرامش در کنار همسرش زندگی کنه و لذت ببره و پیشرفت کنه، با دوری از همسر و مشکلات اون، صرف درگیری با خانواده و شرمندگی و جواب دادن به فامیل و دوست و آشنا که این دیگه چه ازدواجی است و چه همسری است و ...
به نظر من که این عشق نیست. چنین فردی اشتباهی کرده و الان هم داره نتیجه اش را می بینه. چند سال هست که ازدواج کرده و هنوز با همسرش توی یک خونه نرفته !! می خوای بشی چنین فردی؟ می خوای همه زندگیت را بذاری پای یکی که ؟؟؟؟ تا کی؟ کجا؟ اینها عشق نیست، اشتباه است.
اشتباه نکن.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
دوست عزیز پیدا جان...
کمی آرام تر....ایشون
از ما نپرسیدن که سنشون برای ازدواج مناسبه یا نه......اگر هم میخواهید راهنماییشون کنید منطقی تر و با لحن ارام تر...اینجوری که شما دارید صحبت میکنید باعث ایجاد حس مقاومت در این اقا میشید.
متوجه وابستگی ایشون که هستید.طوری برخورد کنید که خودشون دست ازین رابطه بکشن نه اینکه بیخیال پیدا کردن راه بشن
شرایط روحی ایشون ممکنه طوری باشه که الان به این سرعت نتونه دست بکشه ازاین رابطه
به نظرم کار درستی هم نکردید زندگی باران رو مثال زدید.
اگر خود باران تمایل داشت زندگیش بشه عبرت دیگران ! میمود و خودش مطرح میکرد.
باران هم از شرایط به وجود امده ناراحته و دنباله راه حله.شما با فرستادن این پست اگر هم مثلا تا به حال به فکر عدم پیشرفتش نبود..از الان به بعد میشینه و بهش فکر میکنه
همه ما در زندگیمون اشتباه میکنیم.شما خودت نمیکنی؟!
دوست داری بعد از اشتباهت بهت بگن خوب بشین و نتیجه اش رو ببین؟
شما با فرستادن این پست 2 نفر رو نا امید کردید.
:305:
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
مریم جان،
متشکرم از توضیحتون و کمی تا قسمتی هم موافق.
در مورد گونزو شاید لازم باشه که گاهی هم تندی کرد و یک سیلی به طرف زد تا بیدار بشه. این همه دوستان و شما باهاش نرم و مهربان حرف زدید و به راه نیامد، شاید با زبان تند من به خودش بیاد.
به هر حال قصدم کمک بوده و هست. این جمله را هم از پست یکی از دوستان می ذارم با اجازشون:
همه حرف من یک چیز هست اونم اینکه باید جرات و شهامت رودررو شدن با مشکلات و پذیرش اونها به اون شکلی که هستند رو داشته باشیم و بعد از پذیرش مشکل برای حلش اقدام کنیم.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
بچه ها آروم باشید
کمکم کنید، از رفتار های ایشون خسته شدم. دارم کلافه میشم. با این اخلاقهایی که دارن من عمرن فکر ازدواج با ایشون هم ب سرم راه نمیدم. هی مراعات میکنم میگم درست میشه درست میشه .... خسته شدم.
بچه ها ( مریم جان ، باران جان و پیدای عزیز) کمکم کنید. میخام امتحانش کنم، ک ببینم واقعن منو میخاد یا نه. اگه آره که فکر یه راه حل باشیم واسه مشکلاتمون. اگه نه که واسه این همه عمر و وقتی که پاش گذاشتم یه حال عجیب بهش بدم...
میبینید چقدر ناراحت و خسته و عصبی ام ؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
برادر گلم
این خانم شاید به شما علاقه مند باشه. ولی داره با دست پس میزنه با پا پیش میکشه.
به نظر من ایشون کیس مناسبی نیستش. :160:
داره آرامشو ازت سلب میکنه، شرایطتتو درنظر نمیگیره و ....
به عنوان خواهر بزرگتر دارم بهت میگم برادر عزیزم
این دختر به دردت نمیخوره :305:
من تو این 10 سال 100 تا پیرهن پاره کردم. گوش کن به حرفم. وقتی بهم زدی باهاش، چند ماه بعدش به خودت میخندی. بخدا به خودت میخندی که چرا عاشق این دختر خودخواه و پر افاده بودی :227:
پیدای عزیزم :72: ممنون که به فکرمی :46::46:
البته مثالی که من از زندگی خودم توی این تاپیک زدم، روی صحبتم با اون دختر خانوم بود. داشتم به دوستمون میگفتم آدم واسه عشقش این کارا رو میکنه ولی دوست دختر شما هیچ کاری واست نمیکنه. منظورم این بود که این خانوم ادعای علاقه داره.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نه دیگه..نشد به فکر انتقام و ...اینا باشیا.
ایشون که شما رو مجبور نکرد که باهاش باشی.انتخاب خودت بود.خودت بودی که میومدی اینجا غصه میخوردی.نگرانش بودی...
چیزی رو که من دارم می بینیم اینه که این خانوم درک نداره..به جای محبت و پا به پا راه امدن باشما در این شرایط بیشتر شما رو تحت فشار میذاره
به نظر من بهترین راه حل اینه که شما یه فرصتی بهش بدی.بگو من الان من شرایط ازدواج ندارم و طول میکشه تا خودم رو جمع و جور کنمو ضمنا رضایت خانوادم رو فراهم کنم
ازش بپرس حاضره منتظر بمونه یا نه
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
ممنونم دوستان ممنونم
باران عزیز گفتم که اگه بدونم که اخلاقش بعد از ازدواج هم همینه ( که بهم ثابت شده تغییری نمیکنه) من اصلن ب ازدواج با ایشون هم فکر نمیکنم چه برسه بخوام اقدامی بکنم. خستم کرده
مریم جان این حرف هایی که تو بهم زدی و میگی که بهش بگم، قبلن بهش گفتم. ولی ایشون گفت اگه آخرش نیومدی چی ؟ اگه تو این مدت نتونستی خونوادتو راضی کنی چی ؟ واسه ی من بد میشه که ی دخترم، واسه ی من بد میشه ک همه ی اهل شهر و فک و فامیل من و با تو دیدن.
بهش گفتم انتخاب من تویی. آیا انتخاب تو هم من هستم واسه ازدواج ؟؟؟؟ گفت نمیدونم! باید بیشتر بشناسمت !!!!!!!!!!!! گفت ثابت بمون و تغییری نکن تا بشناسمت !!!!!!!!!!!! خودم همینطوری موندم ، چه برسه ب شما. ولی قول داده بودم عصبی نشم و بد اخلاقی نکنم. تا کی آخه ؟؟؟؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gonzo
ممنونم دوستان ممنونم
باران عزیز گفتم که اگه بدونم که اخلاقش بعد از ازدواج هم همینه ( که بهم ثابت شده تغییری نمیکنه) من اصلن ب ازدواج با ایشون هم فکر نمیکنم چه برسه بخوام اقدامی بکنم. خستم کرده
برادر عزیزم
خودت داری جواب خودتو میدی که
پس دنبال چی هستی؟
شاید خودت میدونی که به دردت نمیخوره این دختر، ولی میخوای یه جوری و به زور هم که شده خودتو قانع کنی؟ درسته؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gonzo
ممنونم دوستان ممنونم
باران عزیز گفتم که اگه بدونم که اخلاقش بعد از ازدواج هم همینه ( که بهم ثابت شده تغییری نمیکنه) من اصلن ب ازدواج با ایشون هم فکر نمیکنم چه برسه بخوام اقدامی بکنم. خستم کرده
برادر عزیزم
خودت داری جواب خودتو میدی که
پس دنبال چی هستی؟
شاید خودت میدونی که به دردت نمیخوره این دختر، ولی میخوای یه جوری و به زور هم که شده خودتو قانع کنی؟ درسته؟
نه باران عزیز اینطور ک شما میگی نیست.
من دوستش دارم، خیلی. نمیخام تو مشکلاتی که داره تنهاش بزارم. نمیخام احساس کنه آدم بی وفا و بی معرفتی هستم. اما نمیدونم ایشون برای چی اینکارو میکنه... چرا این رفتار هارو نشون میده.
دیشب با هم بجثمون شد( سر اینکه چرا جواب اس و زنگ های منو نمیده. آخه مهمون بودن. منم بهش گفتم که چرا من جلوی خانواده م که با من سر این قضیه جنگ دارن، تو مهمونی ، تحت هر شرایطی باید ب تو جواب بدم. اما تو جلوی زنداییت جواب منو نمیدی ؟؟؟؟ ). بحث بالا گرفت و قسمش دادم که جوابم و بده اما نداد. با خیال راحت گرفت خابید. امروز باهاش قهر کردم . گفت با من قهر نکن میمیرم. گفت اگه عشقم بودی .... . من منظورش و نفهمیدم که جای خالی رو میخاد چظور پر کنه. اما اینقد از دستش عصبی یودم و از کم توجهی هاش عاصی شده بودم که گفتم تو عشقم بودی. گفت برو گمشو........
من چی بگم ؟؟؟ میبینید تا چه حد منو دوست داره ؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
گونزو و باران عزیز متشکرم از تعامل دوستانه تون. اگر جسارتی شده ببخشید.
گونزو شما چرا دایم دور خودت می چرخی و هی برمیگردی همون نقطه ای که بودی؟
در ضمن اگر شما این دختر را دوست داشتید هیچوقت به انتقام فکر نمی کردی.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام
خب پیدا جان این که نمیتونم کلن بیخیالش بشم خودش نشونه اینه که من دوستش دارم. در ضمن من یه چیزی گفتم در مورد انتقام، هرکس ک منو میشناسه میدونه همچین آدمی نیستم.
از این میترسم که حرفهای خونوادم و آشنایانمون که در مورد ایشون میزدن درست باشه و من الان به این نتیجه برسم و یه خف درست حسابی بخورم... ک معنی این رو هم میدونی چیه دیگه
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
برادر عزیزم
بله. ممکنه این خانوم واقعا بهت علاقه مند باشه. ولی فکر میکنی علاقه کافیه؟
بهم بگو این خانوم چه خصوصیاتی داره که باعث شده شما انقدر بهش علاقه داشته باشی؟
دونه دونه واسم بشمار
بعدش بهم بگو شما توی یه رابطه، چه دوستی جه زن و شوهری، چه انتظاراتی از طرف مقابلت داری؟
درست همه رو واسم بگو تا ببینیم جی میشه
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
سلام باران جان
ببین باران جان معیار های من واسه دوستی متفاوته با معیار هام تو ازدواج.
معیار های من تو دوستی :
1- زیبایی ( اهمیت ویژه )
2- کمک کردن تو مشکلات و مسایلی که پیش میاد ( مثل ی رفیق )
3- همصحبت بودن و هم زبون شدن وقتی ک لازمش دارم.
4- وفادار به قول و قرارمون، حداقل تا وقتی که باهاشم.
5- مرام و معرفت داشته باشه، نمک نشناس نباشه.
این خانوم برای دوستی با من، بندهای 1 و 3 و 4 و تاحدوودی 2و5 را داره. باید اضافه کنم که چرب زبونی هاش و ناز کردنهاش و اشوگری هاش هم ی جورایی کار داده دستم. ک البته معیار محسوب نمیشه.
اما معیار های من واسه ازدواج:
1- از نظر اجتماعی و فرهنگی در یک سطح باشیم، ینی اختلاف نظر هایی که ممکنه داشته باشیم، اینقد زیاد نباشه که حرف همدیگرو نفهمیم، یه جورایی دنیامون از هم جدا نباشه. حداقل 80% حرف هم و بفهمیم.
2- در مورد حجاب و نوع پوشش به یک نتیجه برسیم. نمیگم حتمن باید چادری باشه، ولی ی جوری هم نباشه که جلب توجه بکنه. اصلن نمیتونم نگاه دیگران رو تحمل کنم.
3- زیبایی طرفم، من آدمی هستم که دوست دارم ساعت ها بشینم و با نگاهم حرف بزنم تا با زبونم. طرفم باید از یه زیبایی نسبی برخوردار باشه، زیبایی که من بپسندم، نه دیگران.
4- از نظر تحصیلات حتمن باید در رده خودم باشه ( هر دو لیسانس ، یا هر دو فوق و یا هر دو .... ). ن کمتر ن بیشتر. چون میدونم باعث بروز ی سری از مشکلات میشه که عمرن بتونم تحمل کنم.
و 5 - ....
-----------------------------------------
حالا میریم سراغ توقعات
توی دوستی همین بس که هر کاری کردم براش اینطور بناشه که بی معرفتی کنه. نمیگم جبران 100% بکنه. اما وقتی من 3 قدم میام حداقل اون 1 قدم واسم برداره، ناامیدم نکنه از ادامه رابطه... انگیزه برای باهاش بودن رو داشته باشم.
ببین باران جان من انتظارم از همسر آیندم اینه که پا به پام بیاد، همراهم باشه ، غم و شادی، درکم کنه، راه حل بده واسه مشکلات، اینقد منو بشناسه که بدونه از چی بدم میاد از چی خوشم میاد. اونایی رو که بدم میاد تکرار نکنه ( مثه این حرکتی ک دوست دخترم میزنه ، هی اونایی که بدم میاد تکرار میکنه)، ب فکر رشد و تعالیم باشه ، ب فکر بالا بردن من، تو هر زمینه ای ، مثل : اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ...
در ضمن این توقعاتی که من از همسر آیندم دارم ، همه اونها رو من به نحو احسن میتونم براش انجام بدم. پس حداقل چیزهارو ازش خاستم.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
آیا 3 قدم میای اون هم یه قدم میاد؟ بهت انگیزه میده؟
باهات همدل و همراه هست؟ مثلا توی همین مشکلی که الان داری، درکت میکنه؟ راه حل میده؟ غمتو میخوره؟
راستی خانوادتو میخوای چکار کنی؟
اون مشکلی نداره با مخالفت خانوادت؟
پس فردا اگه مشکل باهاشون پیدا کرد کنارت میمونه؟
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
متاسفانه نه باران جان. حرفشو میزنه اما عمل نمیکنه. مثلن تو همین مشکلی که واسم پیش اومده با زبون میگه کمتر هم و ببینیم و کمتر اس بازی کنیم، اما خیلی کم عمل میکنه و منت میزاره سرم.
غمخوار که هست اما خودش زیاد مشکل داره، ینی آدمی هست که بیشتر موقع ها از کاه کوه میسازه و همیشه نگران هست، حتی سر مسایل پیش پا افتاده. منم ترجیح میدم کمتر مشکلاتم و بهش بگم تا شرایط واسش سخت نشه، چون یکی دوبار گفتم و اعتراض کرد بهم. اما من میخام خودش متوجه بشه که چه مشکلی دارم و همراهیم کنه، اینطور نمیشه. حتی وقتی ک بهش میگم فلان مشکل و دارم و اینطوریه ، یا بهانه میاره یا میگه ببخشید بووس. بارها اینطوری پیش اومده. حتی 2-3 بار اینقد کفری شدم و اون بیخیال بود که دوست داشتم بگیرم بزنمش، آخه تا این حد بیخیال ؟؟؟؟
من نمیخام خانوادم و کنار بزارم. اگه یه خودی از خودش نشون میداد و طوری رفتار میکرد که بفهمم ارزشش و داره، برای بدست آوردنش همه کار میکردم، مثل الان که تا حالا همه کار کردم، از این به بعد هم همه کار میکردم.
در مورد سوالاته آخرت هم حرفی ندارم بگم. چون اصلن در مورد خانوادم باهاش حرف نزدم. ینی به این مرحله نرسیدیم.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!
خوب ببین
عقیده شخصی من اینه که هدف از ازدواج رسیدن به آرامشه.
داشتن همسر زیبا، پولدار، خوش صحبت و سرزنده، تحصیل کرده، خانواده دار، اجتماعی، همسری که بهمون علاقه داره، بهمون احترام میذاره و .... اگه این همسر یه فاکتورو نداشته باشه همه این ارزشهایی که داره دیگه به چشم آدم نمیاد و اون فاکتور داشتن احساس آرامش در کنار همسر هستش.
یعنی به نظر من آدم هزارتا مشکل داشته باشه، ولی وقتی کنار همسرش احساس آرامش کنه، اون زندگی ارزش داره
ولی اگه زنت خیلی نقاط مثبت داشت ولی در کنارش حس امنیت و آرامشت ارضا نشد، این ازدواج خوب نیستش به نظر من.
-
RE: اختلاف نظر با والدین با گذشته ی خانواده ی دختر مورد علاقم !!!!