+بگویید با تردید او چه کنم؟
سلام عزيزانِ هم درد.
من تازه اين تالار رو پيدا كردم. و به نظرم جو مودبانه تر,صمیمانه تر و دلسوزانه تری نسبت به ساير تالارها داره.به همين خاطر ميخوام مسأله خودم رو واستون مطرح كنم.
بگذاريد اول از خودم براتون بگم.من فرناز هستم ۲۱ سالهِ و دانشجوى يك رشته تاپ.خانوادهِ اصيل،مرفه،روشنفكر و معتقدی(نه مذهبى) دارم.پيانيست هستم و عاشق پيانو،خصوصا آثارِ مرحوم بيات .انگليسى رو خيلى خوب بلدم.شنا رو هم دوست دارم.آدمِ روشنفکری هستم،سياست رو هم دنبال ميكنم.تربيت آزادى داشتم ولى هرگز سواستفاده نكردم.خيلى هم باهوش,درسخون ,زيبا،اجتماعى و شاد هستم.خيلى هم مغرور و در عين حال حساس! تقريبا همه فن حريف هستم!!:104:
بسه،خيلى پرحرفى كردم!اما اصلِ مطلب.
من كمتر از 1 سال پيش با يكى از پسرهاى هم دانشکده ام آشنا شدم.پسر خيلى مؤدب و درسخونیه .به نظرِ من خوش تيپ هم هست.با دخترهاى همکلاسیش هم خيلى خوب و مودبه.حلال مشکلاتشونه!و اين از نظرِ من خيلى مهمِ.
من با يكى از استادهاشون كلاس داشتم و چندتا از همکلاسیهای پسرش.قبل از كلاس در مورد استاد بداخلاقشون و اينطور مسائل حرف ميزديم.:305:از قبلترفهميده بودم كه احساس و توجه خاصى بهم درِ و اون موقع اطمينانم بيشتر شد. بد از اون كلاس ديگه ارتباطى نداشتيم.گذشت و از اون موقع مى بينم كه با پسرهاى هم كلاسى و سالهاى بالاترِ من رفت و آماده زيادى پيدا كرده.وقتى هم منو ميبينه جا ميخوره و هول ميكنه! خبر دارم كه راجع به من با دوستاى دیگرس هم صحبت و پرس و جو كرده.توی موقعیتهایی كه من باشم حاضر ميشه و براش مهمِه و کاری میکنه كه من حتما توجهم بهش جلب بشه.حتی لباسها و كارهايى رو كه من بهشون ميخندم(عمدا جورى ميخندم كه ببينه!!) دیگه نمیپوشه و نمى كنه!:73:
برام عجيب كه چرا دل دل ميكنه و جلو نمى آد؟من دختر مغروری هستم .چون ازش بعدم نیومده بود،بهش چراغِ سبز كه نه،ولى چراغِ قرمز هم نشون ندادم!همين تعجبم رو بيشتر ميكنه.
پسر هرزه و بیقیدی هم نيست،و ميدونم كه ميدونه من هم دنبالِ چنين روابط پوچى نيستم و به روابط سالم يا فوقِش آشنایی قبل از ازدواج فكر ميكنم.
دوست دارم باهاش بيشتر آشنا بشم.ناگفته نمونه در موردش كلى تحقيقات هم كردم،كه فكر نكنن فقط خودشون ۰۰۷ بازى بلدن!(ولى خودش خبر نداره)
خوشحال ميشم كمكم كنيد،شايد بفهمم تو سرش چى ميگذره!اگه سوالى هم داشته باشيد جواب ميدم.
اگر زودتر دست به كار شيد كه بيشتر خوشحال ميشم!
در پايان از همه تون سپاسگزارم.
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
وای . . . .این همه جواب رو کی بخونم!
دستتون درد گرفت از بس که جواب دادید!!تاپیک های قبلی رو هنوز 1 ساعت نشده جواب می دادید.تا به من رسید آسمون تپید؟
گفتم اگه جواب دادند, 1سوال دیگه هم ازشون میپرسم.ولی.....
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
بابا اعتماد به نفس!
من که کم آوردم.
به نظر من داری با احساسات شروع می کنی. مطالبی که عنوان کردی کافی نیست تا بشه باهاش قضاوت کرد. می تونی باهاش رابطه صمیمی تری ایجاد کنی تا ببینی برخوردش چیه. اما به شخصه شروع و عنوان کردن رابطه رو از جانب دختر جالب نمی دونم. تازه همون چراغ سبز هم لازم نیست. چون اگر کسی طالب کسی باشه حتماً تلاش خودشو می کنه و نیازی به چراغ سبز نداره.
به نظر من بد نیست حالا که هنوز در ابتدای راه هستی یه سری به این لینک بزنی. در تصمیم گیری کمکت می کنه.
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=937
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
اره خب حق با شماست.من خودم هم میدونم که نباید احساسی برخورد کنم.و نمیکنم!میدونم جربزه ی جلو اومدن رو هم نداره حالاحالاها!
ولی میدونید ادب و تربیتش واسم خیلی مهمه.چون ادم با جربزه ی بیشرم وحیا که به دخترها مثل وسیله اونهم بی ارزش! نگاه میکنن و وقتی کارشون پیش آدم گیر کرد سعی میکنند توجهت رو جلب کنن(اونهم بدوستی با دخترهای دور وبرت) دور و بر من بیداد میکنه!واسه ی همین گفتم الکی از دستش ندم.
بعدش مگه چی گفتم که گفتید کم آوردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
سلام. به نظر من سعی کنید بیش از حد برای خود درگیری فکری ایجاد نکنی واجازه بدهید باخواستگاری رسمی خانواده او آشنایی شماآغاز شودودراین مقطع احساسی رفتار نکنید .راستی تبریک بابت اعتماد به نفس خوبی که داری .
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
کوهنوردی که در دشت ایستاده است ؛
کوه را روشن تر و آشکارتر می بیند .
خوش بود آنکه در دوستی ،
هدفی جز ژرفا بخشیدن به روح نباشد .
خنده بپراکنید
و لذت را تقسیم کنید .
زیرا در شبنم چیزهای کوچک است
که دل آدمی ،
بامدادش را پیدا می کند
و تازه می شود .
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
لرد عزیز سلام
ممنوم از اینکه تاپیک من رو جواب دادید.ولی ممنونتر میشدم این شعر خوشگلتون رو بعد از یک چند خط پاسخ مینوشتید!!!
آخه می دونید چیه؟ نه اینکه درک شعری من پایین باشه.نه اتفاقا خوب هم هست.ولی چنین مواقعی من احتیاج دارم پاسخهای رک و پوست کنده ی حسابی بشنوم.نه در هاله ای از احساسات لطیف شاعرانه! وگرنه گیج میشم و قاطی میکنم!:303::33:
چه کار میشه کرد؟اینهم یکی از عیبهای منه.کاریش هم نمیشه کرد.
همچنان منتظر پاسخهای پوست کندهی شما هستیم و خواهیم ماند.شعر هم داشته باشه بهتر از این نمیشه!:104:
قربان شما
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
نخیر .مثل اینکه دوستان گول اعتماد به نفس و شاد و شنگولی منو خوردن که جواب نمیدن!شاید هم فکر کردن من با اینهمه مشغله حتی فرصت غم و غصه خوردن راجع به اینطور مسایل رو ندارم.آخه 1لحظه فکر کنید همه ی اینها نمیتونه یه ادمو بعضی وقتها خسته کنه؟
میدونم مشکل برخی دوستان خیلی حادتره و اونا تو اولویت پاسخدهی هستن .ولی مشکل من خیلی خیلی بیشتر از اونچه فکرش رو بکنید منو درگیر واسیر خودش کرده.من گفتم آدم رکی هستم.و رفتارهای این آقا منو گیج کرده و نمیفهممشون.(من در عین واقعبینی وحشتناک خیال پرداز هستم!.)و میترسم منو با این اداهاش وابسته ی خودش کنه.
همینجا اعلام میکنم:دوستان گول خوردن دیگه بس!لطفا جدی به من پاسخ بدید و همه ی احتمالات رو کارشناسانه بررسی کنید.
اگر نظر ندید خیلی ناراحت و دلزده میشم و .....
نترسید بابا!نمیرم خودکشی کنم.که چی بشه!؟!(شما هم کم خیالپرداز نیستید!!!)
لطفا تا آخر هفته تمام نشده پاسخ بدید.وگر نه رفت تا.....کی بتونم بهتون سر بزنم.این همه مشغله و رشته ی تاپ خوندن این مصیبتها رو هم داره دیگه.حالا هی تبریک بگید!
الان هم باید برم درس بخونم!!!!
اگه یادتون نره جواب بدید ,دوستتون دارم !!
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
خانم پیانیست،دختر خوبم؛بیایید آن پسر را فعلاً به حال خود واگذاریم . . .
گفتید که رک با شما سخن بگوییم،اگر تحملش را دارید به شما بگویم که:هنوز شرایط لازم برای ازدواج را ندارید و بسیاری از صفاتی را که در نوشتار اول گفتید،نه تنها امتیاز نیست که مانعی بر سر ازدواج شماست.
البته نکته مثبت همین رک بودن در گفتن ویژگیهای شخصی است.شما در برخورد با خود ودر سنجشی که با دیگران دارید،خود را برتر از آنها می بینید.احساساتی هستید.در سخن گفتن دارای ادبیات خام و البته در مخاطب قرار دادن،همه را از بزرگ و کوچک به یک طریق خطاب می کنید.
دارای توقع بالایی از دیگران هستید که البته به علت در رفاه بودن شماست.اینها را نه از روی دشمنی که از روی دلسوزی و البته رک گفتم.بکوشید تا نخست خودتان را بهتر بشناسید و ویژگیهای مذکور را که ممکن است در من نوعی هم باشند،اصلاح کنید.
شما باید نخست ارزشهای خود،سپس اهداف کوتاه،میان و بلند مدت خود در زندگی مشخص کرده و آنگاه برنامه ریزی داشته باشید.بسیاری از مقولات را جدی بگیرید و مهم تر از همه همین ازدواج را؛من از شما چند پرسش دارم:
اصلاً چرا می خواهید بفهمبد که آن پسر درباره شما دختر خوبم چه فکری دارد؟
آیا دیدن رفتار او و سپس تفسیر دلخواه از آن رفتار و حرفهای خاله زنکی بقیه،ملاک خوبی است که خود را درگیر او نمایید؟!!!
فرض کنید که او قدم جلو گذاشت،شما با این نظرکه:*جربزه ندارد* آیا واقعاً واکنشی معقول در براغبر او خواهید داشت؟
آیا صرف داشتن احساسی نسبت به او برای پاگذاشتن در رابطه ای احساسی کافی است؟
چه شروط دیگری برای ارتباط مثبت شما با او لازم است؟
شما در این سن اصلاً چه دلیلی برای ازدواج دارید؟
چه کمبودی دارید که به فکر ازدواج افتاده اید؟؟
آیا در دل او را دوست دارید؟اگر دوستش دارید در ادامه کار چکار می خواهید بکنید؟؟
اگر حدس شما اشتباه از کار در آمد،آن وقت چه؟
بالفرض که حدستان درست باشد،چقدر از آن پسر شناخت دارید؟
آیا صرف نشستن روبروی هم در خانه یا در کافه تریا و گفتگو و در ادامه دوستی،برای شناخت شما از یکدیگر کافی است؟
شما با این انتظارات از دنیا و مردم،چگونه می خواهید وارد زندگی مشترک شوید؟
در ذهن خود چه تصوری از یک شوهر دارید؟
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
سلام پیانیست عزیز( فرناز جان)
دوست عزیزم کمی هم صبر پیشه کنی بد نیست.
به نظر من تو خیلی زیادی حساس و دقیق شدی روی رفتار اون پسر و منتظر این هستی که بیاد جلو وبهت ابراز علاقه کنه و مدام هم چنین لحظه ای رو انتظار میکشی و به قول خودت عمدا یه جوری میخندی که اون ببینه و توجهش به تو جلب بشه و اونم متقابلا. اما مسئله اینجاست که آدم هر چی بیشتر انتظار بکشه و منتظر چیزی باشه زمان براش طولانیتر میشه و ممکن هم هست که اون اتفاقی رو هم که مدنظرش هست هرگز براش اتفاق نیفته و همین بیشتر ناراحتش میکنه. گابریل گارسیا مارکز میگه : " بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که اصلا انتظارش را نداری" . به نظر من شما اگه توجهی به اون نشون ندی وسرت تو درس وکتاب خودت باشه و اصلا یه جور فراموشی موقتی نسبت به اون بهم بزنی کم کم اون توجهش به تو جلب میشه و سر صحبت وآشنایی دوستانه ( اما نه برای ازدواج) رو با تو باز میکنه و تو بیشتر میتونی بشناسیش . از دیدگاه من اگه الان بیشتر به فکر درس و تحصیلت باشی و خودتو زیاد درگیر این مسائل نکنی خیلی بهتره و آرامش وتمرکز فکری بهتری داری و بهتر میتونی در چنین مواردی احساسی و رمانتیک عمل نکنی و عاقلانه تر به خودت وآینده ت بیندیشی. تو از امتیازهای خوب فردی واجتماعی برخورداری و از این بابت باید به تو تبریک گفت. موفق باشی دوست خوبم.
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
سلام
خوبی
به نظرمن اون اقا مثل بقیه پسر ها دچار تردید شده ؟
اخه ازدواج کردن همینجوری نمیشه که باید مقدماتش جور بشه نمی خواد که کاسه بشقاب بخره
شما هم مگر تا حالا مگر پسر با حیا ندیدید شاید روش نمیشه در ثانی شما اگر مایلید چرا خودتان پا پیش نمی گذارید به قول خودتان روشن فکر هم که هستید
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
آقای گردآفرید.اطمینان دارید که برای کمک به دوستان تاپیکها را جواب میدهید؟؟!!من قبول دارم که مغرور هستم ولی نه مثل شما از خود ... . اعتراف میکنم کمی نارسیسیسم هم لازم است ولی نه ...!
شما وقتی خوب از اول تا آخر نوشته ها رو خواندید میتوانید نظرتان را بیان کنید.من به این دلیل که تا این لحظه چنین رفتاری را از جانب پسرها نسبت به خودم ندیده بودم,این مشکل را اینجا مطرح کردم.آنهم به دلیل تازگی که برایم داشت.
اصلا کسی حرفی از ازدواج به میان کشید؟!نصفی از پاسخ شما در نظر من کاملا بی معنیست.با دیدن یک کلمه که به مذاقتان خوش نیامد فورا مسلسلوار صفحه ی 17 اینچ بیچاره را به توپ نبندید.
ترس من از وابستگی همانطور که گفتم بخاطر بینابینی بودن رفتار این آقاست.وتازه و عجیب بودنش برای من.شاید هم بخاطر آسیبی که به خود آن آقا میتواند وارد شود.و .و و....
من بخاطر آشنایی با تجربیات و احساسات و عواطف و راه حلهای موجود در رابطه با همه ی مسایل مهم در این تالارها شرکت میکنم.گاهی اوقات مشکلاتم را بیان میکنم و گاهی سعی میکنم مشکلات دیگران را حل کنم یا با آنها همدردی کنم.شما چطور؟
میبینید که من هم قلمبه سلمبه و ادبی حرف زدن را بهتر از شما بلدم آقای عزیز!اگر گاهی قلم صمیمانه تری داشته باشم به معنای خام بودن ادبیات من نیست.بلکه این از موقعیت شناسی درست و طبع شاد من ناشی میشود.شاید با این صمیمانه تر بودن مشکلات آسانتر حل میشدند.شاید نه قطعا.
من نه به دلیل مرفه بودن,بلکه به دلیل احساسات پاکی که در همه ی روابط از خود نشان میدهم از اطرافیانم توقع خواهم داشت.همین و بس.
به امید روزی که همه ی ما به دور از خودخواهی با دیگران ارتباط برقرار کنیم.
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
دوست عزیزم rose
من با نظر شما کاملا و حتی بیشتر موافقم .ولی اصلا از پچ پچ هایی که راجع به من میکنه ,حالا هرچی باشه اصلا خوشم نمیاد.کار زشتیه.ولی خودم تا حالا این رفتارها رو از یه پسر ندیده بودم.واسهی همین سردرگم شدم.خیلی مواقع هم خیال میکنم چه فکرهایی با خودش میتونه درباره ی من بکنه.نکنه همینطوری واسه ی خودش بره تو عالم هپروت و خودشو بدبخت کنه!
راستی شما rose چه رنگی هستید؟!!!!
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
فرناز جان شما اصلا به این پچ پچ ها توجه نکن چون هرچقدر بیشتر توجه کنی و حساسیت به خرج بدی اعصاب خودت بهم می ریزه و داغون میشی و اتفاقا بدون که اونم متوجه این حساسیتهای زیاد تو شده و برای همینم بدتر میکنه تا تورو بیشتر به طرف خودش جلب کنه و به نوعی هم اذیتت کنه. اون کار زشتی میکنه و این نشاندهنده ی شخصیت ضعیف و ناپخته شه و تو سعی نکن که مثل اون بشی و شخصیت محکم وجدی ای از خودت نشون بده و اصلا به کاراش توجه نکن. فکرشو هم نکن و هیچ نگرانی ای هم از بابت اون به خودت راه نده چون هر آدمی ارزش و مقداری داره برای خودش.
اما در مورد اینکه پرسیده بودی رز چه رنگی هستم؟ من همه ی رنگای رز رو دوس دارم اما آبی و زردشو یه کم بیشتر.
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیانیست
من خودم هم میدونم که نباید احساسی برخورد کنم.و نمیکنم!میدونم جربزه ی جلو اومدن رو هم نداره حالاحالاها!
ولی میدونید ادب و تربیتش واسم خیلی مهمه.چون ادم با جربزه ی بیشرم وحیا که به دخترها مثل وسیله اونهم بی ارزش! نگاه میکنن و وقتی کارشون پیش آدم گیر کرد سعی میکنند توجهت رو جلب کنن(اونهم بدوستی با دخترهای دور وبرت) دور و بر من بیداد میکنه!واسه ی همین گفتم الکی از دستش ندم.
سلام فرناز
با توجه به "اعتماد به نفس" و "هوش" بالاتون و همينطور "روشنفكري" و "خودكفايي" به سزايي كه دارين؛ (اين به هيچ وجه نظر من نيست، نتيجه اي از نوشته هاي خودتونه) خدمتتون عرض كنم كه نداشتن "جربزه" اون آقا پسر "مودب" يكي از بزرگترين مشكلاتتونه كه "حالا حالاها" باهاش دست و پنجه نرم ميكنيد.
...
صبر كن ....
ديدي متوجه منظورم نشدي؟!
منظورم بعد ازدواجه، نه مرحله پيشنهاد!
شمايي كه اينقدر "باهوش" و "خودكفا" و "با اعتماد به نفس" و "مغرور" هستيد، چطور ميتونيد به يك پسر "بي جربزه" يك عمر تكيه كنيد؟
گاهي اوقات، در انتخاب همسر، يك مولفه آنقدر مهم ميشه كه ساير مولفه ها رو تحت شعاع قرار ميده. مثلا دختري پدرش معتاد بوده و هميشه مورد اذيت و آزار (خصوصا از نوع بدني) پدر قرار ميگرفته؛ اين امر در كودكي باعث ميشه كه الگويي در ذهن اون دختر شكل ببنده كه مردان معتاد قابل اعتماد نيستند. اين امر گاهي اوقات اينقدر شدت پيدا ميكنه كه باعث ميشه ساير فاكتورهاي يك مرد ايده آل غير قابل رويت شه و اولين فرد غيرسيگاري همون يكه سوار روياهاي دختر بيچاره به نظر بياد. (البته از منظر خودش)
....
بعد از ازدواج معلوم ميشه كه مرد هوسبازيه.
چرا؟!!!
"ادب و متانت" اون پسر (البته اميدوارم جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد جشنواره فيلم فجر رو نبره!) هم به قدري براتون مهم شده (حالا نميدونم چرا؟!) كه "بي جربزه" بودنش، اصلا به چشم نمياد.
من فكر ميكنم ستوني كه ميخاين بهش تكيه كنيد (اونم براي يه عمر) خيلي سسته.
در آخر:
ميشه رابطتونو با پدرتون برامون تعريف كنيد؟ به علاوه خصوصيات اخلاقي بد پدرتون رو؟
ببخشيد اگه زيادي رك بود:72::72::72:
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
فرشید عزیز
اولا اینکه من همه ی ویژگیهایی رو که گفتم.دارم. بیشتر هم دارم!:227: چه معنی داره آدم موقع چنین مباحث مهمی الکی از خودش تعریف کنه؟!
شوخی کردم!!:P
در کل بایدبگم با همه ی حرفهای شما و دوستان موافقم.
بعدش هم اون بنده ی خدا اینقدر هم بی عرضه و بی دست و پا نیست به خدا!! خیلی هم فعال و درس بخون و اجتماعیه.
این بیشتر بخاطر نوع برخورد سرد من با پسرهای غریبه است.شاید یک نوع ترس تو وجودش باشه از اینکه بخواد حرفی بزنه یا تکونی به خودش بده!ولی من از این نوع مسایل بین پسرها ندیدم. یا قصدی ندارن,که هیچ.یا اگر قصدی هم دارن میان و میگن و قال رو میکنن! یا آره یا نه.من اشتباه می کنم؟ یعنی غیر از اینه؟
(((((بیشترین سوال من همین بر خورد دو گانه است.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!)))))
{مورد جالب دیگه اینکه مثل من دوست صمیمیترین نداره! من خودم اینطوریم.دوست صمیمی که بخوام باهاش راحت باشم خیلی دارم.در کل با همه راحتم و میگم و می خندم.ولی شخص خاصی فقط برای خودم نه!! شده مواقعی که خیلی احساس تنهایی کردم. اون هم مثل منه.همین شرایط رو داره.}
شاید بیجربزگی صفت مناسبی نبوده یا شاید هم من زیادی شورش کرده باشم!
آقای گردآفرید هم قبلا چنین بحثی رو مطرح کرده بودن.
شاید جسارت واژه ی مناسبتری باشه.بد نیست که جسارت بی کله نداره!
بحث دیگه اینکه فرشید خان مگه ادب و متانت چیز بدیه؟ شما که خودت بهتر میدونی.تو این دور و زمونه کو آدم درست و درمون؟؟ خیلی هم خوبه که سیمرغ بخاطرش ببره! گفته بودم پسرهای بی ادبی که وقتی از تو خو ششون میاد.فوری میپرن بهت میگن یا با کارهایی که سرتون سوت میکشه اگه بگم! میخوان که توجهت رو جلب کنن.
ولی غافل از اینکه آدم درست و حسابی,دختر و پسرش هم فرقی نداره.با این کارها منزجر میشه نه علاقه مند!
در کل من نسبت به این موضوع دو موضع متضاد دارم!(اینم از عجایب خلقته دیگه!)
یکی اینکه بیتفاوتم: اگه خواست میاد.نخواست هم به جهنم .من بهتره برم به کار خودم برسم!کلی کار نکرده و درس نخونده و کارهای تحقیقاتی و ترجمه ی معلق دارم.
تجربه ی شکست خورده هم داشتم که مال چند سال پیش و دوران جوونی وخامیه و میدونم این موارد در حدی نیست که ما بخاطرش زندگیمون رو تلخ کنیم.در حقیقت خودم رو واکسیناسیون کردم تو این موارد!
دوم: بدم نمیاد باهاش بیشتر آشنا بشم.چون خصوصیات خوبی داره.اینم یه جور موقعیته دیگه.و از این حرفها.....!
در کل بگم تو این مدت که کم هم نبوده به نظرم آدم نادرستی نیومده.من هم که مواضع خودم رو عرض کردم!
خوب خوب پاسخ بدید لطفا
ما تو شرایطی زندگی نمیکنیم که بخوایم آدم بی عیب و نقصی رو پیدا کنیم.مگه خود ما کم عیب و نقص داریم.؟؟! باید بگردیم ببینیم کدوم بیشتر به درد ما میخوره.
این رو بهش میگن :انتخاب درست! که مهمترین چیزه و همه ی ما باید یادش بگیریم.بعدا که در مورد پدرم گفتم میفهمید که هر دوی پدر و مادرم با انتخاب درست چه بردی کردند!
گاهی آدم با دوستهای همجنسش بیشتر مشکل پیدا میکنه تا جنس مخالفش! اونجاست که آدم میخواد از بی ملاحظگیهاشون جیغ بنفش بکشه!
باید با زندگی ساخت ولی نه همه جوره!!
بابت جوابهایی که دوستان بعدا خواهند داد :سپاسگذارم!:73::104::72:
RE: بگویید با تردید او چه کنم؟
سلام دوباره
فرشید خان.میشه اگه دوباره پاسخ دادید بهم بگید چرا در مورد پدرم کنجکاو شدید!؟؟؟
رابطه ی من بخاطر شرایط کاری پدرم خیلی خیلی خیلی گرم نیست!!ولی صمیمانه هست.
به جرات میتونم بگم به پدرم افتخار میکنم! خیلی بیشتر از اونی که بتونید تصور کنید.پدرم مهربانترین دلسوزترین روشنفکرترین دست ودلبازترین و... بهترین پدریه که تا حالا دیدم.
من کلا بچه کمی سوسولی هستم!اصلا یاد نگرفتم با مترو و اتوبوس و اینجور چیزها برم جایی که باید سر وقت حاضر شم.واسه همین پدرم بیشتر وقتها که عجله داره و میخواد با من بزنه بیرون,جای اینکه منو با راننده اش بفرسته یا اصلا واسه ی من تاکسی بگیره, خودش منو میرسونه.چه بابای خوبی!!:43::46::73::104::43::46::73::104: تازه این کوچکترین کارشه!!!(ولی مامانم یکم سختگیرتره.بعضی وقتها یکم نه خیلی!. ولی لازمه که اینطور باشه.)
و همینطور بهترین رفتارها رو با مادرم داره.(که مثلشون رو تو بقیه شوهرها کمتر دیدم.البته کمی مناقشات زن و شوهری هم هست که به ما مربوط نمیشه!!) و تربیت من رو به مادرم واگذار کرده .خودش فقط نظر میده.اصلا از این مردهایی که همسراشون رو محدود میکنن بهشون توجه نمیکننو... . چه معنی داره به زنهاشون میگن که تا فلان محدوده با ماشین میتونی رانندگی کنی یا درس بی درس یا سر کارنباید بری یا اگه میری پولهات رو باید بدی به من یا تو کارهای خونه کمک نمیکنن.
یا به دخترهاشون میگن فلان کارو نکن یا با دوستهای دخترت!!(پسر که هیچی!)بیرون نرو یا به سر و وضعش گیر میدن و...
بدبختی اینجاست که پسرهای همچین پدرهایی هم بخوان همچین ارد هایی بدن! مامان من که اصلا این مشکلها رو نداره.وضعش برعکس حالت بالاست.خوش به حالش!
بخاطر همین ناراحتم که چرا برادر ندارم!!!!!!!!!:302:
نمیشه بیشتر بگم چون هم لزومی نداره هم اینکه مردم چی میگن؟نمیگن این دختره چه پزی میده!؟
آ]آ ! خصوصیات بد!باید بگم اینقدر کمه که به چشم نیاد و اگر هم بیاد مشکلی نیست.مثلا اگه باهام لج کنه دیگه تموم!! یه بار دعوامون شده بود .نزدیک هم نشسته بودیم من گفتم بره یه کاری واسم بکنه ولی گفت اول تو برو یه کاره دیگه کن. بعد یهو همه ی روزنامه ها و کتابهای اطراف رو پرت کردیم سمت هم! تا مامانم اومد دعوامون کنه تمومش کردیم !چقدر خندیدیم بعدش!
امیدوارم روزی برسه که همه ی ما آرزو های برآورده نشده نداشته باشیم.