-
پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام دوستان.
در ادامه تاپیکِ قبلیم...
محمد(خواستارم) بعد از اینکه با وجودِ اصرارهای فراوونش برای اینکه من بدونِ ابراز احساسات کنارش باشم، با مخالفتِ من و اصرارم روی خواستگاری رسمی مواجه شد، حالا میگه شماره مامانمو میخواد تا برای خواستگاری رسمی اقدام کنه. میگه به مامانش گفته و امشبم به باباش میگه!
به نظرتون درسته شماره مامانمو بدم؟(با توجه به اینکه محلِ خونه ی پدریم در استان دیگه ای هست و خیلی از شهری که من و این آقا توشیم دوره) میگه اگرم میخوام میتونه شماره مامانشو بده تا من باهاش حرف بزنم...من اما میگم وقتی مامانت هنوز منو نشناخته و نمیدونه منو میخواد یا نه، چطور میخواد به مامانم زنگ بزنه؟!
من باید چیکار کنم؟ازش خواستم تا آخر شب بهم مهلت بده تا جوابشو بدم...اونم با ناراحتی میگه آخه مگه فکرکردن داره؟! مگه نمیخوای رسمیش کنیم؟ منم گفتم میخوام فک کنم! پرسید به چی؟ مگه به چیزی شک داری؟! منم گفتم نه ندارم.
همهش داره میگه مشخصات محل کار مامانم و شماره موبایلشو میخواد!
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام عشق پرواز . خوب چه اشکالی داره که بدی مگه نمیخوای رسمیش کنی بده مامانتم تو جریان بذار که میخواد بهتون بزنگه بعد منتظر عکس العمل اقا باش . البته این نظر شخصیه منه.من تایپیکای قبلی تو خوندم . موفق باشی
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
و راستی....به نظر شما، بعد از اینکه شمارزه مامانمو دادم، بهش بگم که شمارشو دادم به این پسره یا نه؟!
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
و راستی....به نظر شما، بعد از اینکه شمارزه مامانمو دادم، بهش بگم که شمارشو دادم به این پسره یا نه؟!
اول از مامانتون اجازه بگیر
و بعد اگه اجازه دادن شمارشو بده به اون آقا.
موفق باشی.:72:
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
اجازه گرفتم و دادم. خب حالا تا ببینیم چی پیش میاد....
منتظر واکنشِ بابام هستم چونکه میدونم ممکنه اجازه نده!
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
دوستان من شماره رو دادم و به مامانم هم خبر دادم...
با اطلاع و رضایت خانواده هامون(پدر و مادرِ من و پدر و مادرِ ایشون) من و اون همدیگه رو توی کافی شاپ دیدیم و حرفامونو زدیم. قرار شد به خاطر اینکه سن هردومون کمه(من 20 و ایشون 21) و منم هنوز موقعیتِ ازدواج رو ندارم(درگیر درس و...و اصلا نمیتونم به تاهل فکر کنم با همه مسئولیت ها و تعهداتش) و ایشونم هنوز استخدام نشده، صبر کنیم تا یکی دو سال دیگه و بعد که هم استخدام شد و هم مدرک دانشگاهیشو گرفت و هم احساسمون تعدیل شد و مطمئن شدیم عشق و علاقهمون از رو هوا نیست و تونستیم منطقی نگاه کنیم و عاقلانه تصمیم بگیریم، ایشون بیان با خانوادهشون خواستگاری و بعدشم نامزدی و شناخت و...تحت نظر خانواده.
قرار شد تا اون موقه با هم ارتباط نداشته باشیم اما اگر گاهی دلمون برای هم تنگ شد فقط به هم تک بزنیم(نه دم به دقیقه! مثلا ماهی یه بار) و از طرفی برای تبریک مناسبتها با هم تماس کوتاهی داشته باشیم و خیلی عادی بدون ابراز احساسات و...مثه دو تا دوست معمولی به هم تبریک بگیم(مثلا عید نوروز و یا تولد ایشون)
حالا...
چندتا موضوعی که در موردشون سوال دارم اینه:
1.من و ایشون همونطور که میدونید توی یه سایت علمی-تخصصی عضو هستیم.حالا اشکالی داره اگه توی اون سایت زیر مطالب همدیگه "تشکر" بزنیم و یا توی تاپیک همدیگه سوال بپرسیم و نظر بدیم(نظرهای خیلی عادی و نه منظوردار)؟
2.من یه وبلاگ دارم که خاطراتمو توش مینویسم و ایشونم آدرسشو داره. آیا اشکالی داره من تو اون وبلاگ خاطراتمو، دلتنگیامو(که بیشترشم برای اونه) بنویسم با توجه به اینکه میدونم ایشون میخونه و میدونه منظورم اونه و نظر هم میذاره؟
3.آیا اشکالی داره برای تبریک مناسبتهای مختلف(مثلا ولادت امام حسن عسکری که چند روز دیگهس و یا همون عید نوروز) من به مادرش اس.ام.اس بدم برای تبریک؟
4.آیا تصمیممون درست بوده؟
راستی ایشون ازم قول خواست که منتظرش بمونم و به کسی دیگه فک نکنم و منم گفتم نمیشه این قول اصلا عاقلانه نیشت و احساسیه...اونم خیلی عصبانی و ناراحت شد و زنگ زد و با عصبانیت گریه میکرد و میگفت که مگه ازم چی خواسته...گف:"تو خودت میگی الان شرایطشو نداری...منم میگم باشه بعدا میام اما حاضر نیستی منتظرم بمونی؟ مگه من ازت چی خواستم؟ هرچی تو گفتی قبول کردم پس چرا عذابم میدی...؟؟؟"
منم زنگ زدم و به مادرش اینو گفتم و گفتم پسرتون خواسته غیرمنطقی داره ازم...خلاصه مامانش اینا باش حرف زده بودن و بعدش قانع شده بود و زنگ زد و گفت گرچه میدونم این حق تو و منه که اگه موقعیت بهتری داشتیم بهش فک کنیم اما دلمون با همه و...
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام
اینکه مثل دو تا غریبه و خالصانه و بدون منظور پای نوشته های هم در سایت مورد اشاره تشکر بزنید یا نظر خود را اعلام دارید البته در حداقل ممکن مسئله ای نیست و دقت شود جنبه تحریک احساسات نباشد و هرچقدر از این کار هم پرهیز کنید بهتر هست . اما در وبلاگ حرفهای احساسی زدن و خاطره دلتنگی ، کاملاً با منظوره ، نجابت و کنترل احساس حکم می کنه که این کار صورت نگیره ، شما حتی باید در درون هم کنترل احساس داشته و وابستگی و تمرکز خاص روی ایشون نداشته باشید ، و اعلام احساسات و دلتنگی در وبلاگتون ناقض این هست و گذشته از آن این استحکام و عقلانیتی را که در رابطه با نپذیرفتن رابطه نشان داده اید را نقض می کنید . چه فرقی می کند که در دنیای مجازی احساساتت را منعکش کنی و او بخواند با اینکه با وی تماس تلفنی داشته باشی و ... موضوع سر همین احساساته . شما خیلی منطقی به او قول اینکه به پای ایشون در مدت این یک سال بمانید را ندادید که این جای تحسین دارد :104::104:، چطور می خواهید در وبلاگ ابراز احساسات کنید ؟ اینکه ناقض قول ندادن شماست .
می دانم که دختر عاقلی هستی و در مقابل وسوسه های احساساتت بدون مشورت کاری نمی کنی . تا اینجا هم از مشورتها نتیجه خوبی گرفته ای . پس بهتره که توی وبلاگت به شدت پرهیز کنی از هرگونه پالس احساسی و دلتنگی دادن و حتی ارائه اطلاعات خصوصی در قالب خاطره . همه خاطرات ما که نباید عمومی شود .
موفق باشی
.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
مرسی. پس من وبلاگ نویسی رو به بعد موکول میکنم.
راستی خاطرات من مربوط به خاطرات خنده دار از دانشگاهه. حتی اونا هم اشکال داره؟ (با توجه به اینکه اصلا ربطی به عشق و اینا ندراه!)
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
خیلی سخته پایبند بودن به کسی که رابطه خاصی باهاش ندارید
-
مطمئنا دانشگاه با افراد زیادی معاشرت خواهید کرد ! بیشتر از این آقا و این رو رابطه شما تاثیر منفی می زاره !
متاسفانه ادامه رابطه خیلی سخت خواهد بود
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
خیلی عجیبه این حرفی که شما میزنید آقا داوود! پایبند بودن؟ من قول پایبندی ندادم! این فقط قانون قلب هاست...نه عقل ها! که بخواد سخت و آسون باشه! من فقط وظیفه دارم نذارم "منطق"م تحت تاثیر احساسم قرار بگیره! بنابراین نیازی نیست رابطه ای وجود داشته باشه چون همینجوریشم من گرچه اونقدر سرم شلوغه که حتا فرصتِ نت اومدن ندارم، ته ته دلم به یادشم! از طرفی شما به ادامه ی رابطه اشاره کردید و فرمودید سخته! باید عرض کنم خدمت شما که رابطه ای وجود نداره که ادامه بخواد داشته باشه و بخواد شخت بشه... اگر اومد که اومد اگرم نیومد میتونم با نیومدنش کنار بیام...
من هنوز جواب سوالامو نگرفتم:
اینکه آیا حتی تک زدن برای همدیگه اشکال داره؟
اینکه اشکال نداره به مامانش برای مناسبت ها مثلا ولادت امام حسن عسگری پیام تبریک بدم؟
موضوع دیگه اینکه اون داره تو تک زدنش زیاده روی میکنه و منم جوابشو نمیدم مثلا دیروز 6بار تک زد و من فقط یه بار اونم آخر شب تک انداختم براش. اشکالی نداره؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
فقط در صورتی که مادر ایشون در موقعیتهای مناسب حال شما را بپرسد مناسب است پاسخگو باشید و لاغیر . از هرگونه تک و ... بپرهیزید ، هرچقدر شما این راه ها را ببیندید ، اگر ایشون واقعاض خواهان باشد ، خانواده اش را با خوانواده شما مرتبط خواهد کرد ، یعنی ارتباط و دوستی خانواده ها پیش میآید برای اینکه شما را محفوظ داشته باشد . تنها این روند منطقی است . کلاً از خاطه نویسی در وبلاگتون پرهیز کنید .
.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
خیلی عجیبه این حرفی که شما میزنید آقا داوود! پایبند بودن؟ من قول پایبندی ندادم! این فقط قانون قلب هاست...نه عقل ها! که بخواد سخت و آسون باشه! من فقط وظیفه دارم نذارم "منطق"م تحت تاثیر احساسم قرار بگیره! بنابراین نیازی نیست رابطه ای وجود داشته باشه چون همینجوریشم من گرچه اونقدر سرم شلوغه که حتا فرصتِ نت اومدن ندارم، ته ته دلم به یادشم! از طرفی شما به ادامه ی رابطه اشاره کردید و فرمودید سخته! باید عرض کنم خدمت شما که رابطه ای وجود نداره که ادامه بخواد داشته باشه و بخواد شخت بشه... اگر اومد که اومد اگرم نیومد میتونم با نیومدنش کنار بیام...
من هنوز جواب سوالامو نگرفتم:
اینکه آیا حتی تک زدن برای همدیگه اشکال داره؟
اینکه اشکال نداره به مامانش برای مناسبت ها مثلا ولادت امام حسن عسگری پیام تبریک بدم؟
موضوع دیگه اینکه اون داره تو تک زدنش زیاده روی میکنه و منم جوابشو نمیدم مثلا دیروز 6بار تک زد و من فقط یه بار اونم آخر شب تک انداختم براش. اشکالی نداره؟
ببینید خانم گرامی !
مشکل اینه ، شما دارید اینجور فکر می کنید ! فکر نمی کنید طرف مقابلتون اینجور فکر نمی کته ؟
یا کلا قطع کنید یا رابطه ادامه بدید !
مشکل این هست چون فکر می کنید خودتون این جور فکر می کنید ، بقیه هم اینجور فکر می کنند ؟
___
شما متاسفانه خودتون هنوز نمی دونید چکار کنید
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
من متوجه فرمایشات شما نمیشم جناب داود.ت
میشه خواهش کنم لطفا بیشتر و واضح تر توضیح بدید؟من چطوری فکر میکنم؟ اشکال چیه؟ ما الان کلا قط کردیم دیگه! چرا میفرمایید من هنوز خودم نمی دونم چیکار کنم؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام دوباره به همه دوستان
از 6 اسفند که من و محمد با هم خداحافظی کردیم، من خیلی خوب تونستم خودمو کنترل کنم و فقط محمد گهگاهی تک میزد اما ممن خیلی کم جوابشو میدادم(در ازای هر 4-5 تکی که اون میزد، من یه بار براش تک میزدم) چندبار تو سایت بهم پیام خصوصی داد و از دلتنگیاش گفت... منم هی جوابش نمیدادم و اون هی بیشتر ادامه میداد و نمی دونست اگه جوابش نمیدم بخاطر اینه که نمیخوام رابطه برقرار بشه! مثلا یه شب خوابمو دیده بود برام نوشت و...بالاخره منم دیدم اینجوری نمیشه و براش پیام دادم که این کاراش نشوندهنده عدم تواناییشه و از نظر من مردوده و...بهش گفتم اگه از اون لحظه به بعد هرگونه پیامی بفرشته نخونده پاک میکنم. اونم بیچاره دیگه نه هیچ پیامی داد نه تک زد و نه اس.ام.اس داد، تا اینکه منِ سربه هوا به خیال اینکه خیلی عادی بهش سال نو رو تبریک بگم اس دادم... اونم جواب داد که دیدی من تونستم خودمو کنترل کنم و نه تک زدم و نه... منم گفتم آره ممنونم و...
متاسفانه شعله احساسات هردومون تند شد و از اون روز هربار خدافظی میکردیم دوباره اس میدادیم! تا 5-6 روز به همین منوال پیش رفت تا اینکه بحثمون شد سر یه مسئله ای و من مجبور شدم بهش زنگ بزنم و معذرت خواهی کنم که متاسفانه متاسفانه داداشم از پشت در تاق صدامو میشنوه و... اگه بدونین چه دعوایی تو خونهمون به پا شد! همه فک میکردن من دروغ گفتم که باهاش رابطهمو قط کردم اما بابام خوشبختانه به این موضوع فیصله داد و گفت بهم اعتماد داره و اگه بگم از الان قط کردیم هم قبوله اما دیگه حق ندارم دست از پا خطا کنم تا اونا بیان خواستگاری.
از طرفی محمد بهم گف باباش گفته دو سال دیگه میریم خواستگاری ولی خودمحمد مخالفت کرده و آخر سر هم که دوباره خداحافظی کردیم(یعنی 6فروردین) گف هرچه زودتر میاد خواستگاری...
من میدونم اشتباه کردم و این کارم باعث شد دوباره آتیشم روشن بشه و آرامشم به هم بریزه. دوستان من واقعا این روزا دلم براش تنگ میشه. از طرفی دخترخالهم بهم گفت پسرا از این عادت ها دارن که برن با یکی دیگه ازدواج کنن بعدش به سادگی بگن قسمت این بوده! گف خودمو آماده کنم برای چنین پیشامدی! اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم! گف حتی تو دلم هم نگم دوسش دارم! گف کمتر به اومدنش فک کنم و کمتر کنار خودم حسش کنم...منم بدتر ناراحت و غم زده شدم از وقتی این حرفا رو شنیدم...حالم خیلی بده! میدونم حرفاش حقیقتِ محضه و چونکه حرفاشو قبول دارم، عذاب میکشم! یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده! نمیدونم چیکار کنم واقعا به هم ریختم! کمکم کنین...چیکار کنم؟؟؟!!!
من خواستگارای دیگه هم دارم اما نمیدونم عشق به محمد کورم کرده و فک میکنم اونا خوب نیستن یا واقعا اونا خوب نیستن و محمد از اونا بهتره! به هر حال بابام اجازه نمیده کسی بیاد خواستگاری و میگه سنم کمه. محمدم به خاطر اصرار من حاضر شدن بپذیرن بیاد! من اما تصمیم گرفتم به بقیه خواستگارام هم بگم بیان تا بتونم درست تصمیم بگیرم...نظر شما چیه؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
[b]سلام دوباره به همه دوستان
از طرفی دخترخالهم بهم گفت پسرا از این عادت ها دارن که برن با یکی دیگه ازدواج کنن بعدش به سادگی بگن قسمت این بوده! گف خودمو آماده کنم برای چنین پیشامدی! اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم! گف حتی تو دلم هم نگم دوسش دارم! گف کمتر به اومدنش فک کنم و کمتر کنار خودم حسش کنم...منم بدتر ناراحت و غم زده شدم از وقتی این حرفا رو شنیدم...حالم خیلی بده! میدونم حرفاش حقیقتِ محضه و چونکه حرفاشو قبول دارم، عذاب میکشم! یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده! نمیدونم چیکار کنم واقعا به هم ریختم! کمکم کنین...چیکار کنم؟؟؟!!!
به حرفهای دختر خاله ات توجه کن . قرار شد شما تمرکز زدایی هم داشته باشی ، نه فقط قطع رابطه تماس و اس ام اسی . معلومه تمرکز زدایی نکردی ، ما گفتیم که وابستگی حتی در زندگی مشترک هم آسیب زا هست ، شما قطع وابستگی نکرده ای . قطع ارتباط باید پشت بندش قطع وابستگی باشه . توصیه های دختر خاله ات را گوش کن و تمرکز زدایی از ایشون داشته باش .
.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
تمرکز زدایی؟ یعنی چی؟ مثال میزنید لطفا؟ چطوری باید تمرکززدایی کنم؟ اصلا تمرکز زدایی چی هست؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام
دوست عزیز من تاپیکت رو کامل خوندم
شما یا با این اقا نامزد کنید و خیال هر دوتونو راحت کنید یا کاملا قطع رابطه کنید
راستش این تک زنگ زدنا و ...خیلی رفتارهای آدمهایی که دارن برای ازدواج آماده میشن نیست
الان نه شما به ایشون تعهدی دادی نه ایشون به شما
پس اگر برای هرکدومموقیعت بهتری پیش اومد و اون طرف ازدواج کرد جای گله نداره
میخوای تا دو سال هی اون تک بزنه شما تک بزنی؟!!!
اخرش هم معلوم نیس در این دو سال چه اتفاقایی بیفته.
تا وقتی بهم تعهدی ندارین (مثلا نامزدی ) هیچ ارتباطی هم نداشته باشین تا هم ایشون خوب فکر کنه و هم شما
از وبلاگ..تشکر..تک زنگ...هیچی
فکر کن اصلا کسی به نام محمد رو نمیشناسی
با اجازه فرشته مهربان من اطلاعاتی رو که در باره تمرکز زدایی پیدا کردم میگم:
وقتی به نظر مي رسد در يافتن معناي اصلي زندگي دچار يك تعارض شده اید:
يكبار براي هميشه بايد اين سئوال را جواب دهيد كه «در نهايت به چه مي خواهيد برسيد؟».
كه البته در اين بند من نمي توانم زياد اين مسئله را بسط دهم چون از فرصت من و تو خارج است. ليكن همين قدر بدون كه تا وقتي كه لذت و رفاه را هدف قرار مي دهيم، رنج و پريشاني را درو مي كنيم.
به زبان ديگر شما بايد از تكنيكي به نام تمركز زدايي استفاده كنيد.
وقتي ما خودمون ، و مشكلات و شاديها و غمهايمان را دائما و از نزديك جلوي چشمهايمان مي آوريم، ديگر توان ديد واقع بينانه دنيا با همه عظمتش را از دست مي دهيم.
احساس تنگي و بي هويتي مي كنيم. ما نمي توانيم از زندگي لذت ببريم مگر اينكه تمام لذات جهان را براي همه موجودات آنها بفهميم.
>> نباید بسيار ايده آل نگر باشید بلکه می بایست برنامه ريزي شما واقع بينانه باشد.
همچنين برنامه هايتان بايد پله هاي كوتاه و قابل ارزيابي داشته باشد
فکر میکنم بالهای صداقت عزیز این متن را در تاپیکشون آورده بودن
موفق باشید
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
ممنون دوست عزیز
من و محمد رابطه رو کاملا قط کردیم و اصلا دیگه کاری به هم نداریم و دقیقا مثل همین که شما میگین انگار همدیگه رو نمیشناسیم البته از 6 فروردین به بعد. مشکل اینجاست که من کاری به اون ندارم! کار به خودم دارم که همش محمد تو ذهنمه! آخه... شاید مسخره باشه ولی اونقد بهم محبت کرد تا منم عاشقش شدم :302:
حالا دارم عذاب میکشم... حتی همین که بخوام فراموشش کنم برام مسخره به نظر میرسه آخه چرا باید فراموشش کنم؟ که وقتی برگرده بهش احساسی نداشته باشم؟ خودشو فراموش کنم یا علاقه ای رو که بهش دارم؟
راستی در مورد تمرکز زدایی هم تو نت سرچ کردم ولی همهش مربوط به منابع انسانی و اقتصاد بود...
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
تمرکز زدایی >>> یعنی شما از هرگونه اشتغال ذهنی به این فرد ، توجه و حفظ آنچه مربوط به ایشون است و رویا پروری در مورد آینده با وی ؛ پرهیز کنید ، یعنی ایشون را از مرکز توجه و تمرکزتون خارج کنید ، به زندگی عادی خود بپردازید ، ایشون را مثل خواستگاران دیگر که به وقتش سراغ شما خواهند آمد و شما مورد بررسی قرار می دهید ببینید . از هرگونه توجه قطعی به آینده و ازدواج با ایشون بپرهیزید . رابطه را قطع کرده و همه چیز را به طور طبیعی به مرور زمان بسپارید . وقتی تمرکز زدایی کردید خواهید دید که چون روی ایشون زوم کرده بودید چیز دیگری نمی دیدید . در حالی که از زوم که خارج شدید وسعت دیدتون بیشتر شده خواهید دید که موقعیتهای دیگر نیز قابل بررسی هستند و چه بسا ایده آل تر از ایشون هم باشند .
تمرکز زدایی شما را از وابستگی رهایی می بخشد .
.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام
ای خدا!
این بشر منو دیوونه میکنه یه روز!
ما که خداحافظی کرده بودیم! اما امروز محمد اس.ام.اس داد:
از بس دوریم عذابش میده و میدونه منم در عذابم، امروز رفته به باباش گفته بریم خواستگاری(که طبق اون چیزی که من خواستم نامزد کنیم و...)، باباشم گفته شما هنوز همدیگه رو نمیشناسید، ما هم نمیریم خواستگاری! باید یه مدت با هم برین بیرون حرف بزنید ببینید به نتیجه میرسید یا نه! اصلا هم خلاف شرع نیست چون قرار نیست تفریح برید! فقط صحبت میکنید و اینم وظیفه هردوطرفه که ابراز احساسات نکنن چون حتی تو دوران نامزدی هم که این خانم اشاره کرده شما باید خودتون احساساتتونو کنترل کنید! خلاصه گفته باید یه مدت به عنوان مرحله شناخت با هم در ارتباط باشیم بدون اینکه وارد فاز احساسات بشیم.
منم گفتم باید این زمان مشخص باشه که اگه بعد از اون مدت پسندیدیم که بیاید خواستگاری اگرم نه که خدافظ شما! البته بابام هم راضی نیست نمیدونم اگه بدونه احساسات در کار نخواهد بود، راضی میشه یا نه. نظرتون چیه؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
پرواز جان مطمئنی حرفایی که اقا محمد زده از طرف باباش بوده یعنی باباش گفته یه مدت با هم باشید برا شناخت؟
شاید می خواد از این راه بازم باهات رابطه داشته باشه البته این نظر شخصی منه .
اگر هم می خواین از هم شناخت پیدا کنید باید پدر و مادر اقا از پدر و مادر شما درخواست کنند و کلا تحت نظر اونا باشه .
من جای تو بودم موقعیت ازدواج رو نداشتم کلا بی خیالش می شدم عشق رو هم یواش یواش میذاشتم کنار تا موقش اگه اومد تصمیم گیری از روی عقل باشه نه احساسی . اگرم نیومد اصلا ناراحت نشم و بهش فکر نکنم چون اگه بهش زیاد فکر کنی . خدایی نکرده دو سه سال بعد نیاد برای تصمیم گیری های بعدیت مشکل ساز می شه یعنی ممکنه همه رو با اون مقایسه کنی و ......
همه چیز رو به بزرگترها بسپرین
این نظر شخصیه منه با اجازه کارشناسان :72:
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
اینکه آیا حتی تک زدن برای همدیگه اشکال داره؟
اینکه اشکال نداره به مامانش برای مناسبت ها مثلا ولادت امام حسن عسگری پیام تبریک بدم؟
من دقیقا نمی دونم تک زدن یعنی چی. فکر می کنم منظورتون تک زنگ زدن هست. اما فقط همین؟ یعنی شما یک تک زنگ می زنید و هیچی؟ این یعنی چی اونوقت؟ من که هیچ منطقی در این مساله نمی بینم. پس نگید که رابطه ما احساسی نیست !!!
عروس اگه دوران نامزدی دو بار بیشتر زنگ بزنه به مادرشوهرش تا آخر عمرش بهش تیکه می ندازن که تو خیلی ذوق کرده بودی که ما اومدیم خواستگاریت و تو ... اونوقت شما می خوای به مادر این پسر اس ام اس بدی که چی؟؟؟ که فردا بهت بگن خودت را به زور آویزون خانواده ما کردی؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
تا اینکه منِ سربه هوا به خیال اینکه خیلی عادی بهش سال نو رو تبریک بگم اس دادم...
متاسفانه شعله احساسات هردومون تند شد و از اون روز هربار خدافظی میکردیم دوباره اس میدادیم!
دوستان من واقعا این روزا دلم براش تنگ میشه.
اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم!
یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده!
من خواستگارای دیگه هم دارم اما نمیدونم عشق به محمد کورم کرده
این قسمت هایی که بلد کردم احساسی نیست؟ منطق است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
من و محمد رابطه رو کاملا قط کردیم و اصلا دیگه کاری به هم نداریم و دقیقا مثل همین که شما میگین انگار همدیگه رو نمیشناسیم البته از 6 فروردین به بعد ( نوشته شده در 8 فروردین، یعنی فقط یک روز کاری به کار هم نداشتید!! )
همش محمد تو ذهنمه! آخه... شاید مسخره باشه ولی اونقد بهم محبت کرد تا منم عاشقش شدم :302:
حالا دارم عذاب میکشم...
اینها احساس نیست ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
باید یه مدت با هم برین بیرون حرف بزنید ببینید به نتیجه میرسید یا نه! اصلا هم خلاف شرع نیست چون قرار نیست تفریح برید! فقط صحبت میکنید و اینم وظیفه هردوطرفه که ابراز احساسات نکنن چون حتی تو دوران نامزدی هم که این خانم اشاره کرده شما باید خودتون احساساتتونو کنترل کنید! خلاصه گفته باید یه مدت به عنوان مرحله شناخت با هم در ارتباط باشیم بدون اینکه وارد فاز احساسات بشیم.
منم گفتم باید این زمان مشخص باشه که اگه بعد از اون مدت پسندیدیم که بیاید خواستگاری اگرم نه که خدافظ شما! البته بابام هم راضی نیست نمیدونم اگه بدونه احساسات در کار نخواهد بود، راضی میشه یا نه. نظرتون چیه؟ [/b]
این رابطه سراسر احساسی است بعد شما می گی من می خوام منطقی باهاش صحبت کنم تا به نتیجه برسیم؟
شما توی سایت علمی تخصصی نتونستی درگیر احساسات نشی، میخوای با طرف بری کافی شاپ درباره فلسفه هستی حرف بزنی؟ خب معلومه که همه اش احساسات است ...
برای ما که فرقی نمی کنه، اما خودت را گول نزن.:72:
1- شاید این حرفها را پدرش نزده و محمد برای این که تو را به دوستی بکشونه داره از خودش می گه.
2- شاید محمد خیلی پدرش را اذیت کرده که بریم خواستگاری و پدره هم این راه را پیشنهاد داده که بسیار غیرمنطقی است و هیچ وقت پدر شما نخواهد پذیرفت و کاملا واضح است که قصدشون شناخت نیست بلکه سرگرمی محمد است!! میخوای اسباب بازی محمد بشی تا کمتر پدر و مادرش را اذیت کنه؟ می خوان تو را بدن دستش که کمتر نق بزنه !!
3- شما در اولین پستتون درباره این موضوع گفتید که مرحله شناخت یواشکی ( بدون اطلاع خانواده ها و نامزدی ) را طی کردید و متوجه شدید که چقدر تفاهم دارید و تصمیم گرفتید ازدواج کنید. خب این مرحله که قبلا طی شده، الان می خواهید چی را بسنجید؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام. پیدای عزیز... کاملا حرفاتون درسته. ما کاملا داریم تو این مدت احساسی برخورد میکنیم. اما خب شما بگید، تکلیف ما چیه که عاشق همدیگه شدیم؟ ها؟ گناه ما دو تا چیه که اون شرکت هایی که محمد توش درخواست کار داده، مدام دارن بازی درمیارن؟
پدرم هم از اول راضی نبود بدون خواستگاری با هم در ارتباط باشیم. مامانم فقط راضی بود. بعد از یه مدت مامانم گف که مخالفه این رابطه ادامه د اشته باشه چون ما داشتیم بدون اطلاع بابام همدیگه رو می دیدیم. خلاصه ملاقات ها قطع شد و فقط تلفنی در ارتباط بودیم تا اینکه مامانم امروز گف که دیگه حتا نباید باهاش صحبت کنم.حالا من موندم این وسط...
ببینید من خودم اینو قبول دارم که محمد نمیتونه همینجوری پاشه بیاد خواستگاری. یعنی خودمم راضی نیستم! چون ما هنوز اونطور که باید، همدیگه رو نمیشناسیم. به نظرم حرف باباش هم اصلا و ابدا غیرمنطقی نیس. ما باید به یه شناخت خوب و کافی از طرف مقابلمون برسیم. اما ما نمیدونیم منظور از این شناخت چیه. باید با یه مشاور صحبت کنیم دوتایی. اما نمیدونم کجا باید بریم. مرکز مشاوره پویا خوبه؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
کسی که هدفش ازدواج باشه با تحقیق و زیر نظر گرفتن به یه شناخت کلی می رسه بعدش برای خاستگاری تصمیم
می گیره ولی کسی که هدفش خوش گذرونی باشه از همون اول با دختر وارد رابطه می شه.
اگر کوتاه ترین مسیرو برای رسیدن به مکان A انتخاب کنیم،همون مکان می شه هدف ولی اگر از چند جا عبور کنیم تا به
A برسیم A می شه بهانه گشت و گذار می شه هدف.اگر این پسر اجازه خاستگاری می خواد هدفش ازدواجه در غیر
اینصورت چیز دیگست.برای خاستگاری لازم نیست همدیگه رو بشناسید که اگر اینجور بود باید قرار محذر می ذاشتید.
در حقیقت خاستگاری مثل لباس poro کردن می مونه که ببینیم آیا اندازه هست؟و بعد با در نظر گرفتن جنس و قیمت
برای خرید تصمیم بگیریم.تا poro نکنیم نمی شه گفت اندازه مون هست یا نه.تا خاستگاری صورت نگیره شناختی م به دست نمیاد.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
ممنونم دوست من از توضیحات به جا و عاقلانهتون.
من مشکلم اینه: بیاد خواستگاری که چی بشه؟
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
اول حسن نیتش ثابت می شه دوم مراحل شناخت طی می شه.
احساس می کنم به این رابطه پنهانی راضی هستی ولی بدون دودش تو چشم خودت می ره.
-
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نه اتفاقا دارم عذاب میکشم و در ضمن پنهانیِ پنهانی هم نیس. مامانم در جریان حرفهامون هس و همچنین خانواده اون. شما که میگین مراحل شناخت طی میشه، من دارم میگم خانوادش راضی نمیشن بیان خواستگاری چون بهش میگن نباید با چشم بسته جلو بری و اصلا وقتی ما هنوز همدیگه رو درست نشناختیم چطوری اون پا شه بیاد جلو اونم به زور بعد اگه نخاستیم چی؟ از طرفی، ما همین مراحل شناخت رو داریم طی میکنیم. نمیدونم تفاوتش با الان چیه