-
دعوای همیشگی منو شوهرم بر سر زود بچه دار شدن و .....
سلام دوستان منو راهنما کنین 1 سال و نیم میشه ازدواج کردم 5ماه عقد بودیم قرار بود بعد یک سال ازدواج کنیم اصلا با هم رابطه نداشتیم دوران عقد که خیلی اتفاقی پیش اومد منم قبل عروسی حامله شدم به خاطر همینم رفتیم ماه عسل و قبل 1 سال ازدواج کردیم از همون موقع شوهرم به خاطر هر چیز الکی بهونه میگیره که هیچی میگه همش تقصیر تو بود خودمون کم مشکل داریم یه بچه هم گذاشتی تو دامنه من!!!!!!!!!!! هر چی میگم نه تقصیر تو بود نه من میگه از بس تو خنگی!!!!!!!!!!!!!!! الان 1 ماهه با هم قهریم اصلا مسئولیت بچه رو قبول نمیکنه هیچ کاری نمیکنه حتی دکتر و خرید و همه با منه فقط وقتی با من قهره با پسرمون بازی میکنه 1ماهه هیچ رابطه ای نداشتیم جاشو هم تغییر میده وقتی قهره و میره تو پذیرایی میخوابه!!!!! نمیدونم تقصیر من چیه اشتباه من چیه اخه؟؟؟؟؟ از لحاظ مالی حقوقه خیلی خوبی داره ولی از بس میخواد همه چیو با هم داشته باشه هم خونه هم ماشین با وام خریده تحت فشاریم وقتی خرجی پیش میاد که برای پسرمون باشه دعوا راه میندازه که تقصیر تو بود نذاشتی من جوونی بکنم تو ترسیدی منو از دست بدی یکی گذاشتی تو دامنم بچه اخه برای چمون بود دوباره روز از نو 1 ماه و 2 ماه قهرش شروع میشه
مشکل دیگه ما اینه تو رابطمون اصلا من براش مهم نیستم خیلی اذیت مشم هرچیم میگم میگه تو داری منو اذیت میکنی دیگه چی کار کنم که هیچ کاریم نمیکنه فقط به فکر خودشه تموم میشه میره تو پذیرایی میخوابه حتی وقتی آشتی هستیم میگم نرو حداقل بمون میگه بهونه های الکی میگیری اعصابمو خورد میکنی همش میگی نازم کن بغلم کن !!!!!!!!!!
خواهش میکنم بگید چی کار کنم رابطه عاطفیمون قبل حاملگی خیلی خوب بود ولی بعدش انگار مثل آبی بود رو اتیش بریزن بعضی وقتا تو دعوا میگه فقط بخار ظاهرته(شکل و..) باهات دارم زندگی میکنم اسیر شکلت شدم والا تو منو بیچاره کردی پیرم کردی منو خیلی زودبابا!!!! کردی من خودم بچم نذاشتی آسایش داشته باشم خیلی از حرفاش دقیقا حرفایی که دوران عقد میگفت مامانم میگه حالا یکی یکی خودش داره بهم میگه!!!!!!!!!!!!! خیلی داقووونم احسا بدی دارم احساس یه خلا عاطفی بزرگ
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت عزیز شما و همسرتون چند سال دارد؟
حدس من این است که همسر شما آغاز خوبی در ارتباط جنسی نداشته. اولین ارتباط هاش با بارداری شما براش یک تجربه ناراحت کننده شده و با توجه به اینکه شما را مقصر میبینه، در ارتباط با شما هم مشکل داره.
اما راه حل ؟؟؟؟؟؟ :325:
فردا که ادارات باز بشه دوستان میان سر کار، جواب های بیشتری میگیرد. صبر کنید.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام دوست خوبم
دوران بارداری برای مرد تغییرات روحی بزرگی رو دربرداره مخصوصا بعد از اینکه این دوران تموم بشه و فرزند عزیز به دنیا بیاد مرد هم احساس می کنه که بهش بی توجهی میشه البته این احساس برای اینه که توجه زن به دو نفر میشه و چون نصف میشه براش سخته !!!
روزهای اول زندگی خودش به تنهایی سختی ها و مشکلات خاص خودش رو داره و حالا اینکه اگر بچه هم باشه این سختیها کمی بیشتر تحت فشار قرار می ده ولی اگر شما صبر رو پیشه کنید کم کم این روزها پایان می یابد و سختیها به اتمام می رسد ولی باید صبر و تحملت رو بیشتر کنی و به شوهرت هم بیشتر توجه کنی چون او هم برای خود کمبودهایی دارد که نیاز شما را می طلبد !!!!
پس بهتره که در این مورد هم با او در شرایط مناسب روحی او صحبت کنی بدون جروبحث و باهم به تفاهم برسید !!!
در هر صورت شما هم آرام باش چون عصبی بودن شما روی فرزند گلتان هم تاثیر بدی می گذارد و بعد ها چوب پشیمانی را باز هم شما می خورید!!! پس بیشتر مواظب باش....
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
عزیزم به نظر من بهتره با همسرت همدلی کنی. یعنی چه؟
یعنی درک کنی که همسرت مردیه که در 25 سالگی هم خانه خریده هم ماشین داره و همه اینها رو برای همسر و خانوادش انجام داده و برای اونهم زیر بار قرض رفته و در همین سن کم هم دارای یک فرزند است. اگر مقایسه ای بکنی با هم سن و سالهای همسرت میبینی که او الان تحت فشار زیادیست. سعی کن این درک کردن را هم به او منتقل کنی و بگویی که قدردانش هستی و درکش می کنی.
درست است که عملا هم با برعهدع گرفتن بعضی کارها درکت را نشان دادی اما باید زبانن نیز اینرا بیان کنی.
اگر همسرت این درک شما را در روز ببیند درکش از شما در شب و روابط زناشوییییش بیشتر می شود.
در کنار ان سعی کن مهارتهای روابط زناشویی را نیز بیاموزی تا همسرت در روابطش ترغیب شود.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام دوستان مرسی راهنمایی کردین من روز ها از صبح تاشب تموم وقتم پره حتی روزای تعطیل مخصوصا پسرم که خیلی شیطونه یا با هم بازی میکنیم یا کارای خونه رو انجام میدم شبا فقط میتونم بیام از راهنماییتون استفاده کنم ممنون میشم بیشتر راهماییم کنید
من 24 سالمه و شوهرم تازه 26 ساله شده البته بهش حق میدم واقعا برای هردومون خیلی زود بود مخصوصا برای اون که الان 1 سال و نیمه بابا شده مسئولیته بزررگیه
منم کاملا درکش میکنم نسبت به سنش خوب خیلی از هم سناش شوهرم جلوتره خیلی بیشتر احساس مردونگی میکنه اوایل مسئولیت خیلی از کارا کاملا به عهده داشت تا قبل بچه دار شدن اما بعدش کلا رو دنده لجه!!!!!!!!!! بخدا منم مقصر نبودم سنم کم بود خیلی چیزارو اصلا نمیدونستم بعد 2 ماه فهمیدم حامله هستم تازه هیچ کدوم باورمون نمیشد!!!! شوهرم خیلی نگران بود خیلیییی استرس داشت که کسی نفهمه با این که بیشتر از من برای شبه عروسیش نقشه داشت همه چیو کنسل کرد و رفتیم سفر و بعدش سر خونه زندگیمون
الان هم به خاطروام خونه و ماشین خیلی تحت فشاره باهاش حرف زدم میگم درکت میکنم ولی پسرمون برای هردومونه دوست دارم بیشتر باهاش مهربون باشی عصبانی میشه میگه من حوصله ندارم دست از سرم بردار!!!!!
خانواده هردومون به خاطر سنمون مخالف بودن فقط بخاطر سنمون که کم بود البته بیشتر برای شوهرم ولی خوب چون نه مشکل سربازی داشت نه کار دلیل قانع کننده ای نداشتن موافقت کردن
زندگیمو دوست دارم شوهرمم خیلی دوست دارم اما نمیدونم دلیل اینهمه بدخلقی شوهرم چیه
کلا با هم قهریم البته بیشتر اون با من خیلی داد میزنه دعوا میکنه بهونه میگیره قهر میکنه لج میکنه به خاطر هر چیز کوچیکیم داد میزنه به زور حرفشو قبول کنم پسرمون سر صدا میکنه خوب بچه 1 سا ل و نیمه میشه بگم ساکت شو؟؟؟ یهو داد میزنه ساکتش کن!
تو خونه سعی میکنم کاملا مرتب و خوب باشم که خوشش بیاد ولی اصلا انگار نه انگار بهترین عطروممیزنم تا وقتی آشتی هستیم خیلییی خوبم همین که دعوا میکنه میگه بوی نیمرو میدی!!!!!!!! ازت نمیگذرم من هیچی از زندگی و خوشیای زندگی مشترک و تنها بودن با زنم و نفهمیدم!!!! تا اومدیم زیر یه سقف یکی بغلت بود!!!!!!! انگار از خونه بابام با خودم اوردم پسرمونو
نمیدونم چی میخواد هیچیم نمیگه فقط دائم تو خودشه و برای هر چیزی دعوا میکنه مثلا دیشب تو پارکینگ نمیدونم ماشین چه مشکلی داشت 1 ساعتی اونجا بود وقتی اومد داد میزد دلم خوشه زن دارم یه سر نزدی بیبنی چی شده چیزی لازم دارم یا نه؟؟ میگم من که از ماشین سر در نمیارم خوب صدام میزدی ماشینو ببر تعمیرگاه داد زد تو حرف نزن تعمیرگاه تعمیرگاه!!!! نخواستیم.
بعدشم رفت تو اتاق دراز کشید دیگه هم بیرون نیومد وقتی پسرمونو خوابوندم رفتم تو اتاق شاید بعد1 ماه اشتی کنیم اومد بیرون جلو تلویزیون!!!!
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت جان
بهتره قبل از هرچیز این لینکها رو بخونی :
http://www.hamdardi.net/thread-3701.html
http://www.hamdardi.net/thread-6124.html
فعلاً محبت و نوازش یک طرفه داشته باش و از او هیچ انتظاری نداشته باش . روند چکامه را در این تاپیکها به دقت بخون .
بعد با هم بیشتر صحبت می کنیم
.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت عزیز
دوستان راست میگن.همسرت در مدت کمی هم ازدواج کرده هم خونه خریده هم ماشین خریده و هم پدر شده
خود هرکدوم از این مراحل فشار زیادی بهش میاره.
الان اون بیشتر از شما تحت فشاره.اگر با حرفی ناراحتت میکنه اهمیت نده.بهش پیله نکن و گیر نده.اونم رو روابط جنسی اصلا و ابدا.نمیگم خواسته خودت رو مطرح نکن ولی موقیعتش رو هم بسنج.
وقتی شروع به گفتن و غر زدن میکنه تو عکس العملت چیه؟
سعی کن در این جور موارد بهش لبخند بزنی(خیلی سخته ولی نتیجه خوبی دار) یا نزدیکش بشی و بوسش کنی.بهش بگی دوستش داری و از اینکه باهاش ازدواج کردی احساس خوشبختی مکنی
تمام سعیت رو بکن در دعواها اصلا وارد نشی و اگر برات لبخند زدن و ...سخته اصلا باهاش بگو مگو نکنی.
بهش جمله های آرامبخش بگو.مثلا از اینکه پسرم پدر زحمتکشی مثل تو داره واقعا خوشحالم.یا بگو خیلی دوست دارم پسرمون خصوصیات اخلاقیش بشه مثل تو
به صحبتاش بی اهمیت باش.(منظور غرولنداشه).این بی اهمیتی و یا جواب دادن با محبت خیلی آرومش میکنه.
روابط زناشوییتون هم به مرور درست میشه.
تو همین سایت یه عزیزی که اسمش روفراموش کردم یک مطلب فوق العاده عالی گذاشته بود.که ازش 1000 بار عذر خواهی میکنم که بدون ذکر نامش میذارم.ولی فکر میکن به درد این خواهر گلمون بخوره
در مورد مهارت ارتباطیه.
خواهشا از دوستان اگر کسی میدونه این مطلب رو کی گذاشته بگه
1)آقا : با تو كسي ازدواج نمي كرد ! فقط من بودم كه با تو ازدواج كردم !
خانم : پس من بايد خيلي از تو ممنون باشم !
2) آقا : دوستت ندارم !
خانم : عوضش من به تو افتخار مي كنم !
3) آقا : خانم فلاني از تو بهتره !
خانم : اما تو از همه براي من بهتري !
4) آقا : من زير دست تو نيستم !
خانم : همين طوره ! تو آقاي مني ! اقتدار و غرورت برام زيباست !
5) آقا : اين قيافست كه من دارم ؟ !
خانم : زيبايي شخصيت و عقلت فوق العاده است !
6) آقا : خيلي اسراف مي كني !
خانم : از توجهت متشكرم !
7) آقا : براي من ناز نكن !
خانم : ناز نكنم چكار كنم !
8) آقا : ثروت باباتو به رخم نكش !
خانم : پول و ثروت چرك دسته !
9) آقا : تو متكبري!
خانم :منو ببخش ! شايد زيادي ناز كردم ؟!
10) آقا : برام دلبري ، فريباي و طناري كن !
خانم : اي به چشم !
11) آقا : تو خيلي احساساتي هستي !
خانم :براي همين عاشق توام !
12) آقا : توخيلي با خودت ورمي ري !
خانم : براي اين كه عاشقم بشي !
13) آقا : لجبازي نكن كه از چشمم مي افتي !
خانم :خدا اون روز رو نياره !
14) آقا : تمكين كن تا سرور من باشي !
خانم :حتماً
15) آقا : اين قدر هوس باز نباش !
خانم :مي تونم زيبادوست باشم ؟!
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
نمیدونم شاغلی یا نه و تا چه حد امکان این کار واست هست
اگر ممکنه با مادرت یا خواهرت ... هماهنگ کن، مثلا هفته یک روز عصر بچه را ببر پیششون تا خودت و همسرت تنها خونه باشین و بتونی راحت تر در کنارش باشی. بعد یه جوری واسه خواهر یا مادرت جبران کن.
اون عصر تا شب را با هم باشید و آخر شب هم برید بچه را بیارید.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام به همه
من شاغل نيستم خواهر هم ندارم شوهرم از اين كارخوشش نمياد يك باركه اين كارو كردم گفت چيه مثل لشكرشكست خورده هرتيكمون يه جا باشه ديگه اين كارونكن!
تو دعوا ياغر زدنش يا داد زدنش جواب نميدم ولي هركاري ميكنم يه جور جبهه ميگيره اگه جواب ندم ميگه با توأما اگه جواب ميدم ميگه چيه هرچي ميگم يه چيز ميگه داد ميزنه خيلي آروم ميگم بيابشين حرف بزنم بدونه دادو بيداد مگه فاصله گوشه ما چقدره يواش هم بگي ميشنوم بدتر داد ميزنه
از صبح كه رفته هنوز نيومده البته به كارش خيلي علاقه داره ولي وقتى مياد رنگش پريده دلم ميسوزه خيلي دوستش دارم قهرهم كه ميكنه كلا همه كاراشو خودش انجام ميده ديگه انگارنه انگار من تو خونم ظرفشم ميشوره!! دلم برا مهربونيش تنگ شده امروز فقط زنگ زد ديرميام ميخواستم برم دكتر إس ام إس زده با آژانس برو هوا سرده لباس گرم زياد بپوش
نميدونم مقدمه آشتي يا نه
دربرابر داد ميزنه عكس العمل من چي باشه؟چي كاركنم؟ چطوري برخورد كنم؟ اگه تودعوا بخوام باهاش مهربون باشم بوسش كنم يهو ميگه اون علي(پسرمون) موقع گريه بايد بوسش كنى نه من!
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
از رفتارای شوهرت فقط یه چیز برداشت می شه اونم اینه که خیلی دوست داره به همین خاطر خورده تو ذوقش فکر کرده با اومدن بچه همه چی تموم شد اما تو باید خلافشو ثابت کنی:46:
محبت محبت محبت
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
دوستان يه موضوع ديگه من و شوهرم هرجا ميريم از بس شوهرم حساسه هميشه هم پيش مياد اطرافيان يا ميگن بهتون نمياد اصلا زن و شوهرباشيد يابچه داشته باشيد بيشتربهتون مياد دوست پسرودخترباشيد يا يه جايى بوديم يه خانوم مسنى براشوهرم وإن يكاد خوند بهش ميگفت هزارماشالا توپسرم داري؟؟؟!!از دوستاي مادرشوهرم بود يا از اينجورحرفا وقتي ميايم خونه شوهرم ديگه نابود ميشه فقط حرص ميخوره بعدبه من ميگه ببين بازندگيمون چي كاركردي نذاشتى طعم خوشيو بچشيم بايدازاول بسملا بفكرآينده يكي ديگه هم باشيم بجا اينكه فقط الان بفكرخودمون باشيم عشق بازى كنيم! بعد ديگه كلا ميره توهم و بامن حرف نميزنه
راجب رابطمون چي كاركنم؟ چي كاركنم جاشوعوض نكنه؟ يا1ماه برامن خيلى سخته ولي اگه هم رابطه داريم من لذتى نميبرم بغل كردن و بوسيدن هم كه وقتاي ديگه اگه قهرنباشيم هست اگه باشيم كلا هيچي
اگه هم بهش بگم تو تنهايى برو بادوستات آبوهوات عوض شه يه بار رفت كوه اومدخونه گفت اونجا چهره تو جلوچشمام بود كه توخونه اي كوفتم شد و ديگه نرفت
نميدونم چي كاركنم زندگيمون عاشقانه باشه سردنباشه اونطوري باشه اون دوست داشته باشه من آدمم تو اين زندگي مگه من چندسالمه بچه دارشدنمون هم بخاطربيتجربگي ٢تامون بود چرامنومتهم ميكنه!
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام دوست من .
من كارهاي شوهرت رو تاييد نميكنم ، اما بدون شايد شما روي ديگه سكه رو نديدي .
خواهر خوبم ما توي يه جامعه سنتي زندگي ميكنيم (هر چقدر هم كه ظاهر زندگيمون مدرن باشه ). نميدونم اهل كدوم شهري ، اما باور كن هنوز هم بارداري قبل از عروسي خارج از عرف جامعه ماست .
شايد خيلي چيزها رو شما نميدوني . شايد خانواده همسرت بعد از بارداري شما ايشون رو مواخذه كردن . شايد هراس از اين جريان داشته كه خانواده شما با اين قضيه چطور برخورد ميكنن . به هر حال ايشون يه بحراني رو گذروندن كه شما به دليل خانوم بودن كمتر درك ميكني . شايد احساس كرده كه از طرف خانواده شما ممكنه مواخذه بشه . به هر حال با توجه به اينكه شما ميگين حس مسئوليت پذيري بالايي دارن اين احتمال بعيد نيست .
و بپذير كه همسرت از لذتهاي اول ازدواج محروم شده . لذت 2 نفر بودن .
اينها رو گفتم كه فقط بيشتر دركش كني . اگر شما اونو كامل درك كني مطمئن باش ايشون هم دركت خواهند كرد .
به اميد روزهاي بهتر .
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
عزیزم بهتره در شرایط فعلی زندگیتون به دنبال مقصر نباشی و دنبال اینکه حق با کیه. به هر حال خوب یا بد شما الان یک فرزند دارید. سعی کن الان تمرکزت بیشتر روی بهبود شرایط باشه. به نظر من شما با توجه به گفته های خودتون همدلی رو بلد نیستید. حالا از گفته های خودتون استفاده می کنم تا متوجه منظورم بشید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط طراوت
باهاش حرف زدم میگم درکت میکنم ولی پسرمون برای هردومونه دوست دارم بیشتر باهاش مهربون باشی عصبانی میشه میگه من حوصله ندارم دست از سرم بردار!!!!!
ببین وقتی همسرت ناراحت است زمان بیان مسائل به صورت منطقی نیست. این یعنی همدلی نکردی و همسرت رو ناراحت کردی.
حالا برای شروع در پست بعدیت لطفا مسائلی که ممکنه ذهن همسرت را در این روزها مشوش کند به ترتیب اهمیت بنویس. اینجوری خودتون هم متوجه می شوی که چقدر همسرت را درک می کنی. بعد از ان خصوصیات مثبت همسرت را بنویس.
در مورد اینکه زمان دعوا چی بگی. اگر سعی کنی کلا زندگی رو اروم کنی و تشویش های فکریش رو کم کنی دیگه الکی بهانه نمی گیره. در زمان دعوا هم سعی کن حرفهای خودش رو با زبانی دیگر برایش تکرار کنی به این منظور که حرفش را درک کرده ای. باز براین مینویسم. اول خصوصیات مثبت همسرت را بنویس.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام بهار جان تا وقتي اومديم سرخونه زندگيمون كسي نفهميد من حاملم البته بعدش فهميدن درظاهر چيزي نگفتن اما شوهرم خيلي ترسيده بود انگار حرام كرديم بعدشم خيلي خجالت كشيد
دلجو جان چيزي كه خيلي بهمش ميزه هرچيزي كه مربوط به بچه باشه يا اگه يه چيزي بگه سريع اجرانشه دادو بيداد ميكنه اصلا حوصله حرف زدن نداره ساكت جلو تلويزيون ميشينه اگه ازش چيزي بپرسم با سر جواب ميده
خصوصيات مثبتش مهربونه بروزنميده ولي سالمه صداقت داره راست ميگه تاحالا ازش دروغ نشنيدم نماز خونه پرتلاشه كاريه محكمه حرفي بزنه يا قولي بده سرش بره قولش يادش نميره تا جايى كه بتونه به منم محبت ميكنه
ديشب يه اتفاقي افتاد اول از در اومد معلوم بود دوست داره آشتي كنه ولي هيچي نگفت تا آخرشب كه اومد تواتاق خوابيد و باهم بوديم بعدش هيچي نميگه سريع(ببخشيد اينجوري ميگم)لباسشو پوشيدو رفت جلو تلويزيون و من بيدار بودم راستش خيلي ناراحت شدم از اين كارش حسه بدي داشتم خوابم نبرد نصف شب بود دوباره اومد تو اتاق ديد من بيدارم ازم پرسيد بهش گفتم مثل بمب منفجر شد دادو بيداد كه تو منو اذيت ميكنى تو نميفهمي نميتونم دوباره شروع كردي كاري ميكنى كه سالي يه بارم كنارت نخوابم بيشتراز اين نميتونم خوابيد و پشتشو كرد و
حالم بده حسه بدي دارم هم دوسش دارم هم ازش بدم مياد صبح بيدارشدم ميگه بخاطرمن صبح زودبيدارنشو بجاش شبا اذيتم نكن
وقتي هم رفت يه شال برام خريده گذاشت رو اپن ميگه خواستم ديشب بهت بدم ديدم پرو ميشي
دوستان كلا شوهر من گرم نيست تو مسائل زناشويى اگه ماهى يك بارم رابطه اي نباشه براش مهم نيست من خيلي توفشارم چون نقطه مقابلشم وقتي آشتي هم هستيم هفته 1بار
به من سخت ميگذره
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
عزیزم نمی دونم دو تا لینکی که فرشته مهربان برات گذاشتند خوندی یا نه؟
اما شما هنوز متوجه مشکل همسرت نشدی. اینها که شما می بینی بهانه است یعنی ظاهر قضیه. همسرت ذهنش درگیر قرض هاش و یا مسولیتهای زیادی که به گردن خودش حس می کنه است و فشار ناشی از اونها رو به صورت این بهانه های ظاهری که به شما یا بچه دار شدنتون گیر بده ظاهر می کنه.
اگر بخواهی که همسرت در روابط زناشویتون بهتر بشه باید کمکش کنی. از نظر من باید سعی کنی مشغله های ذهنیش رو با حرفهای ارامش دهنده و با همدلی کردن کم کنی. البته این به زمان نیاز داره.
بقیه پستمو بر میگردم می نویسم.
عزیزم الان مشکلات شما شامل سه قسمت میشه
1 ذهنیت همسرتون راجع به بچه دار شدن
2 روابط زناشویی نا به سامان
3 بدخلقی و بهانه گیری همسرتون
که البته این سه مشکل از همدیگر نشات گرفته . پس میتونی با درست کردن دو مورد اخر احتمالا مورد اول هم خود به خود حل میشه.
در مورد سوم اداب همدلی کردن رو یاد بگیر و اجرا کن . این برای اینه که بتونی ذهن همسرت رو از درگیریهایی که داره اروم کنی. وقتی همسرت از سر کار میاد ذهنش اروم بشه کم کم برای روابطتون هم اماده تر میشه.
در مورد دوم. مقداریش با راه حل بالا رفع میشه. اما مقداریش هم برمیگرده به مهارتها. باید مهارتهایی رو در روابط زناشویی به کار ببری و باید رضایت اندک خودتم نشون بدی. اگر هر بار همسرت نارضایتی شما رو ببینه کم کم سردتر میشه و حتی باعث عصبی بودنش در روز میشه. می بینی که این دو مورد مشکل با هم رابطه تنگاتنگ دارند و همدیگر رو تقویت می کنند.
راستی چند سوال : ایا فرزندت شیر خواره و شما به فرزندت شیر می دی؟
ایا اتاق فرزندت از شما جداست؟
آیا فرزندت نیمه شبها بیدار نمیشه؟
آیا با وجود کودکت زمان برای اماده کردن خودت و خونه برای همسرت داری؟
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام خانوم دل جو
سوالاتونو جواب میدم
پسرم تو اتاق ما میخوابه البته تو تخته خودش چون اوائل تو اتاق خودش میخوابوندمش مشکلی پیش به دکتر مراجعه کردم گفت تا 3 سالگی پیش خودتون باشه بعد دیگه جداش کنید
اگه اغراق نباشه خونه همبشه مرتبه مگر چند تا از اسباب بازی پسرمون روی زمین باشه ولی همیشه تمیز و همه چی سر جاشه
خودم هم از روزی که عقد کردیم مامان سفارشاتی کرد که همیشه انجام دادم به غیر از 2 ماه اول زایمانم که زایمان سختی هم داشتم
من اون لینکو خوندم استفاده هم کردم ولی تقریبا ربطی به من و مشکله من نداره
امشب دوباره دعوامون شد سر یه موضوع خیلی الکی برق برای نیم ساعتی قطع شد دنبال فندک بود پاش به یه گلدون خورد تو تاریکی که منفجر شد این چیه این وسطو کم ازین وسائل بزار جلو دست و پا... بعدشم من خواستم همدلی کنم اول گلدونو برداشتم گفتم جاشو عوض میکنم بعدش نشستم کنارش بوسیدمش بهش گفتم میدونم خسته ای بیشتر فشار زندگیمون روی توء بهش گفتم دوستش دارم و تو خسته میشی کاشکی کمتر وام میگرفتیم یا منم برم سر کار عصبانی شد فکر سر کار رفتنو از سرت بیرون کن گفت چی میگیییی همه چیو بهم ربط میدی خستگی من چه ربطی به وام و این چیزا داره طراوت پاشو برو اعصاب خراب نکن
وقتی اومد بخوابیم خواستم پیش قدم بشم که بوسیدم گفت بذار جمعه شب که فرداش بتونم بخوابم افرین دختر خوب بخواب طراوت تو نمیخواد به فکر کار کردن من باشی فقط رو اعصاب نرو گفتم میخوام با هم باشیم رو اعصابه دوباره بوسیدمو خوابید منم الان چشمام پر اشکه
تو رو خدا یکی کمکم کنه
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
اولا سلام به روی ماهت. اشکاتو پاک کن و سعی کن هر چی که ارومت میکنه انجام بدی (صلوات بفرستی یا نفس های عمیق و ....).
ببین کار همسرت مسلما درست نیست اما شما میتونی به همسرت و خودت کمک کنی. حالاا اماده ای چند تا مساله رو بگم؟
1-عزیزم بند بند جملاتت رو در زندگیم درک کردم. باید صبور باشی. مسلما یک شبه جواب نمیگیری.
2- هر جوری می دونی حد اقل برای زمان روابطتون جایی باش که فرزندت نیست.
3- من احساس می کنم شما ابراز علاقه رو با داشتن رابطه یکی کردید. خوب بوسه و ... می تونه بدون رابطه و فقط برای یک شب بخیر گفتن باشه. حتما لزومی نداره که بعدش رابطه ای باشه.
4- اگر ناراحت نمی شی بازم همدلی نکردی. در همدلی کردن راه حل نمی دن. وقتی همسرت غر زد اول ارامش خودت رو حفظ کن و از هیچ چیز نترس. نهایتش یک دعوای دیگست. پس اول اروم باش. بعد هم بگو قربون پات برم. ببینم کجای پات اینطوری شده و یکمی همسرت رو با زبانت نوازش کن. همین. مسائل رو به هم ربط نده.
حالا می گردم نحوه همدلی کردن رو برات پیدا می کنم.
الان برو و مثل دخترهای خوب بخواب.
برای یاد گرفتن اداب گفتگو و همدلی پست 94 از این لینک رو بخون.
برات اروزی ارامشی زود هنگام می کنم. نگران نباش. تنها صبر داشته باش و تلاش کن.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت جان نگران نباش ، همه چیز درست میشه . فقط صبور باش و به محبتت بی چشمداشت ادامه بده . با او بحث نکن .
شما را خیلی دوست دارد و بچه اش را ، اما رویاهایی داشته رمانتیک تا قبل از بچه دار شدن و چون شقی از کمال گرایی به نظرم دارد و این رویاهایش را با آمدن بچه برباد رفته می داند مدتی اختلال را در رفتارش خواهد داشت و دچار تعارض در درون است .
اینجا صبر و مدارا و محبت های رمانتیک و عاشقانه و با مهارت شما بسیار کارساز است . رابطه عاطفی را غنی کن و توسعه بده . او عواطف شما را می طلبد .
وقت آزردگیش با او هم حسی کن ، به روش درست و با درک نیازهاش ، نه با تصورات احتمالی و ذهن خوانی ها
.
http://www.hamdardi.net/thread-16073.html
http://www.hamdardi.net/thread-20302.html
.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلامی مجدد
من هم یه مدت چنین مشکلی داشتم یعنی بعد از 4 سال زندگیه مشترک ما تصمیم به بچه دارشدن گرفتیم و بعد از اینکه بچمون به دنیا اومد تا 18 ماهگیه پسرم ، رابطه شوهرم با من خیلی بد بود و هر چی باهاش صحبت می کردم قبول نمی کرد و بهم اهمیت نمیداد...تا اینکه تصمیم گرفتم از یک کارشناس مشاوره بگیرم :
بهم توصیه کرد که بهش چیزی نگم و ازش محبتی رو طلب نکنم چون به دنیا اومدن بچه روش تاثیر بدی گذاشته به خاطر همین بهتره که تمام کارهاش رو براش انجام بدی بدون توقع محبت تا خودش جلب شما بشه..
مثلا:
1-شبها وقتی می خوابید می رفتم لباسهای که باید صبح می پوشید و می رفت سرکار براش آماده می کردم و اونها رو جلوی چشم آویزان می کردم تا وقتی صبح بیدار می شد متوجه لباسها بشه .
2- قبل از اینکه بیاد خون شام رو آماده می کردم و همه چی رو برای پذیرایی ازش محیا می کردم ( البته با هر چی که توی خونه بود ) و وقتی میومد خونه همه چی رو آماده و مرتب ببینه بدون توقع محبت من..
3- اجازه می دادم هر برنامه ای رو که دوست داره ببینه و به هرچی که می خندید من هم می خندیدم و کلا تمام حالات اونو قبول می کردم ...
4- ظاهر خودم و بچه رو هم آراسته نگه ی داشتم تا از ما ایراد نگیره...
5- به مادرش یک روز در میان زنگ می زدم ( البته در تنهایی خودم) و با او احوالپرسی می کردم برای اینکه وقتی شب میومد خونه و مپرسید چه خبر؟ کسی زنگ نزده ؟ بهش بگم که با مادرت صحبت کردم سلام رسوند تا که خوشحال بشه...
6- قابلیتهای خودم رو بالا بردم و وقتی فرزندم وقت و بی وقت به من نیاز داشت مزاحم او نشوم و خودم بدون اینکه از اوکمک بخواهم نیاز فرزندم رو برطرف می کردم ..
7- بعضی اوقات که بهم پول می داد برای خودش خرج می کردم و براش چیزی رو که دوست داشت رو میخریدم
و
.
.
.
تا اینکه بعد از گذشت 3 ماه و نیم متوجه شدم که یک جورهایی دوست داره توی نگهداری بچه بهم کمک کنه..
و کم کم بهم می گفت که عزیزم کاری هست که کمکت کنم...
و کم کم بدون توقع من بهم محبت می کرد...
عزیزم راهکارهای اون کارشناس بهم خیلی کمک کرد و الان هم خدارو شکر زندگیه خوبی دارم و امیدوارم که این حرفهای من بدردت بخوره فقط باید تحملت و قابلیتت رو ببری بالا...
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام توروخدا به دادم برسين
دوستان من از دختري پريود خيلي نامرتبي دارم و تقريبا ٢ماه يا ٣ ماه يك بار پريود ميشدم از وقتي ازدواج كردم حتي 10 روز عقب افتادن رو هم داشتم دكتر هم رفتم ولي فايده نداشته بهم گفتن بايد تاقبل ٣٠ هرچندتابچه كه ميخواي بياري چون ديگه نميتونى
اين ماهم 10 روز عقب افتاد فكركردم مثل قبله زن پسرخالم تو بيمارستانه گفتم گفت بيا اينجا جوابشو هم سريع برات ميگيرم خيلي وحشتناكه دوباره حاملم اصلا باورم نميشه دارم ازترس ميميرم شب رفتم خونه پدرم به شوهرم گفتم نميام شب اينجاميمونم
خبرنداره زنگ زد طراوت براقهر رفتي؟ گفتم نه ميخوام بمونم خيلي وقته نموندم گفت ميام دنبالت بعد شام برميگرديم
توراهه برگشت هم گفت توشوهر داري شوهرتم دوست نداره شب جايى بمونى
نميدونم چي كار كنم سقطش كنم اصلا نگم بعدش كه بفهمه دارم ميميرم بهم كمك كنيد
از شدت اضطراب حاله تهوع دارم دارم سكته ميكنم از ترس شوهرم ديگه تحملشو نداره زندگيم داغون ميشه فقط بگين بايدچه كاركنم توروخداكمكم كنيد
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت عزیزم
یکمی ارام باش. اومدن یک بچه دیگه شاید با خودش برکاتی هم داشته باشه. توکلت رو به خدا بکن. نگران نباش.
نه همسرت قراره طلاقت بده نه قراره بکشتت. نهایتش کمی بیشتر از اینکه الان هست ناراحت میشه. امیدوارم همچنان روشهایی که دوستان گفتن رو رعایت کنی و لینکهای اخری که خانم فرشته مهربان گذاشتن رو بخونی. شاید در این 9 ماه همسرت کلا ارامتر شد. خدا را چه دیدی؟
ببین اینکه همسرت اینهمه کلافست به خاطر اون حس مسولیت پذیری زیادیه که داره و چون شما و کودکش رو خیلی دوست داره احساس مسولیت بیشتری براش وجود داره. کم کم مهارتها رو یاد بگیر و به کار ببند. منم برات دعا می کنم. ضمن اینکه خودت الان خیلی به خدا نزدیک هستی چون یک موجود رو در وجودت قرار داده. پس خودت ازش بخواه که دل همسرت رو نرم کنه.
عزیزم یک ایمیل هم برات زدم که یکسری مهارتها رو برات توش نوشتم.
بعد از به دنیا اومدن نی نیتم لطفا از راههای جلوگیری از بارداری مطمئن استفاده کن.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
اگه بگه بايد سقطش كنى؟
چطوري بهش بگم؟ كي بگم؟
خيلي حالم بده
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
دختر خوبم
من نظر خودم رو میگم. اما شما صبر کن کارشناسای تالارم بیان بعد تصمیم نهاییت رو جمع بندی کن و اجرا کن.
اگرچه از نظر من سقط بچه یک مساله غیر قابل فکر کردنه اما اگر همسرت چنین حرفی زد اون تصمیم خودش رو گفته. شما دو نفر هر دو باید با هم بر سر این موضوع توافق داشته باشید و اگر تصمیم خودت بر موندن بچه هست نظر خودت رو با ظرافت زنانه مطرح کن.
احتمالا اولش که به همسرت موضوع رو بگی همسرت کمی اشفته میشه و عصبانی و ممکنه حرفهایی رو بزنه که به نظرت خوشایند نباشه. پس سعی کن در اون لحظه یک گوشتو در کنی یک گوشتو دروازه. و روی حرفهاش زیاد حساب باز نکنی.
چند روزی اصلا مساله رو دنبال نکن. بگذار در ذهن خودش مساله رو خوب حلاجی کنه و باهاش کنار بیاد. در این چند روز تنها کارت این باشه که به همسرت از همه نظر نوازش لازم رو برسونی. کلامی، چشمی و ....
بعد با جملاتی که بوی منطق بده اما ظرافت هم درش نهفته باشه حرفت رو میزنی. مثلا می تونی بگی عزیزم تو خیلی انسان مسولیت پذیری هستی همونطور که صبح تا شب داری برای ما زحمت میکشی و یکبار هم به ما منتی نداشتی. من می دونم اصل ناراحتیت هم برای اومدن بچه به همین خاطره که خیلی می خواهی برای من و بچهمون سنگ تموم بذاری. البته من فکر می کنم با اومدن بچه دوم، بچه اولمون هم سرگرم میشه و اونها می تونن مثل دو دوست برای هم باشن. و هر دوشون با هم بزرگ میشن به خاطر اختلاف سنی کمشون و زحمتهاشون یکدفعه میشه و ما بعد از چند سال دیگه راحت می تونیم برای خودمون باشیمو .....
... و همینطور دلایلی رو پیدا کن که به مذاق شوهرت خوش بیاد. مثلا همسر من اگر من بگم بچه دوم می تونه از وسایل بچه اول هم استفاده کنه و از نظر اقتصادی به نفعمون میشه یا مثلا برای دومی می توین از تجربه اولی استفاده کنیم و زحمتش کمتر میشه و کلا بچه های دوم بچگی ارومتری دارن و ...خوشحال میشه اما در مورد همسر شما خودت با توجه به خصوصیاتش ببین چی بگی بیشتر خوشش میاد.
ببین سر بچه اولت واکنش همسرت چی بود؟ اونموقع که وضع بدتر بود ولی بچه خدا رو شکر اومد. الان که وضعیتتون ثبات بیشتری داره و عروسی هم که ندارید یا برنامه خاصی که بچه بخواد مزاحمش باشه.
ولی باز چند روز صبر کن ببین بقیه کارشناسا چی می گن. چون من کارشناس نیستم و فقط از روی تجربه گفتم. ضمن اینکه سعی کن اول ترست رو بریزی بعد. حتما شنیدی ترس برادر مرگه. پس باید ترس نداشته باشی تا بتونی قاطع و مهربونانه و با ارامش حرفت رو بزنی و گرنه اگر با ترس حرف بزنی حرفهات هیچ اثری نخواهد داشت.
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام خواهر عزیزم
مبارک باشه خانوم...
چرا سکته؟؟؟ چرا غصه.. خدا رو شکر کنید که به شما این بدن سالم رو داده که پرورش فرزند رو می تونه در خودش مهیا کنه
حتما با شوهرتون در میون بگذارید تا دیر نشده و حتما دو نفری تصمیم بگیرید..
من فکر می کنم شما در مورد تعویق پریود در طول دوره که البته تا ۴۰ یا ۵۰ روز طبیعی بوده اما سه ماه...به نظرم طبیعی نیست باید حتما به متخصص غدد و زنان مجددا مراجعه کنید
خب حالا از شما می خوام مشکلات و مسائل اساسی زندگیتون رو در سه خط مجزا و شماره بندی شده خلاصه کنید.
سقط جنین به شماتوصیه نمی شه.. شوهرتون رو در جریان همه جزئیات قرار بدید و با مشاوره پزشکی تصمیم بگیرید..
نگران نباشید..
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت عزیز
در این مورد که باید همسرت را در جریان بگذاری شکی نیست و بهای واکنش او را هم باید پرداخت کنی و با هم باید تصمیمی برای این مسئله بگیرید .
اما چرا باید بهای واکنش او را تو بپذیری ؟
به این دلیل که عزیزم عدم توجه و برنامه ریزی و عدم مسئولیت و.........در تو دیده میشه ( سر دوربین به سمت خودت )
بار اول بی تجربه بودی و حامله شدی و .............و عواقب حاصل از آن عدم برنامه ریزی و توجه به آرمانها و خواسته های همسرت نتیجه اش شد حاملگی ناخواسته و واکنش های همسرت و خشم و خستگی های گاه به گاهش .............
تصمیم ندارم سرزنشت بکنم اما ما در دوره ی پارینه سنگی زندگی نمی کنیم لوازم جلو گیری از بارداری وجو د دارد . برای بچه دار شدن نیز مانند هزاران مسئله ی دیگر زندگی برنامه ریزی می شود و مدیریت این بخش کاملا کاملا به عهده ی توست . زن اگر بچه نخواهد هزار کار می کند تا از بارداری جلوگیری کند .
یک دلیل فاصله گرفتن همسرت و مقاومت در زمان نزدیکی همسرت با تو و............در همین بی توجهی نهفته است . ترس از بچه دار شدن که به وقوع هم پیوسته . چرا که قبل از ماجرای حاملگی او در جایی گفته بودی روابط خوبی با هم داشتید و...............( دقت کن هر تغییری علتی دارد ) .
تولد یک بچه یعنی دنیایی از مسئولیت امروز و فردای او .مسئله فقط سیر کردن شکم او نیست .
چرا تصویری که از خودت در نگاه همسرت می سازی مثل زن های قدیمی است ؟!
بعد از یک مرد جوان که از ابتدای جوانی بار و مسئولیت زندگی روی دوشش ، در این دوره و زمانه سنگینی می کند چه توقعی داری ؟ ببین این بی توجهی های تو از کجا میاد ؟!
خارج از مسئله ی حاملگی ناخواسته عزیزم تو خودت نیاز داری که به شکل جدی روی خودت کار کنی . اگر مردت مردمسئولی است و نسبت به تو تعهد دارد و توجه . تو نیز مسئولیتهایی در حریم خانه و مسائل خانواده و پیشبرد اهداف خانواده داری باید به گونه ای رفتار کنی که همسرت بتواند به تو اعتمادکند نه اینکه حواسش به تو هم باشد و تو را جمع و جور کند .
در هر حال بی توجهی بها دارد . باید بهای آن را پرداخت کنی . پس دستکم سعی کن در نوع بیان مسئله قدری سیاست به خرج بدهی و رابطه را کنترل کنی .
تا حد ممکن زمان طرح مسئله همسرت را نوازش بده و نقاط مثبتش را برشمار و حتی اگر سرزنشت کرد بپذیر و قبول کن نقاط ضعف خودت رو تا انشالله تصمیم درستی بگیرید برای این میهمان ناخوانده ی کوچولو ..............
موفق باشید :72:
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
حرفهام برات تلخه اما :
مسئوليت رفتارهاتو بپذير .
بار اول ميگي بي تجربه بودم . ( بهانه نيست ؟ مگه قراره تجربه داشته باشيم ؟)
و در ادامه حرفهات ميگي كه مادرت پندهايي رو شب عقدت بهت كرده بودن ،پس مطمئنا در اين موارد هم گفته بودن .
الان اگر با ما صادق نيستي با خودت باش .
واقعا ناخواسته بود ؟
وقتي داري توجيه ميكني كه دكتر گفته بود تا 30 سالگي هر چند تا بچه ميخواي بيار و با تعويق پريودت كه براي تو طبيعي بوده سريع آزمايش ميدي من به اين نتيجه ميرسم كه خيلي هم ناخواسته نبوده .
اگر شوهرت يك شب خونه بياد و بگه خونتون رو فروخته از سر كارش هم استعفا داده و ظرف هفته آينده بايد برين يك شهر ديگه زندگي كنيد چه حالي ميشه ؟
اينهمه تغيير بدون اطلاع تو .
تو هم همين كارو با اون كردي .
اما چون تو با بچه اخت هستي درك نميكني .
اينو نگفتم كه سرزنشت كنم ،گفتم تا بدوني همسرت چه حالي خواهد داشت و بتوني دركش كني .
عزيزم مسئوليت رفتارت رو بپذير و سعي كن كاري كني تا همسرت هم روي تو حساب باز كنه به عنوان شريك و رفيق .
اما به هر حال خدا رو شكر . و مبارك باشه .
سعي كن دوران آرومي رو بگذروني .
اينكه به همسرت هم نگي كار جالبي نيست ،تا اينجاشو كه خودت تنهايي رفتي ، الان همسرت هم نقشي داره ،بچه اونم هست . انقدر تك روي نكن و در جريان بذارش .
خبرش رو به ما هم بده .
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام مرسی راهنماییم میکنین
نه واقعا نمیدونستم لک بینی داشتم دل درد هم داشتم حتی شک هم نکردم منتظر بودم پریودم شروع شه
امروز بعد از ظهر شوهرم رفته بود استخر بعد این که اومد دیدم شرایط خوبه اول از این که پریودم عقب افتاده گفتم کاملا آروم توضیح میدادم بعدش خودش همه چیو فهمید مثل کوه اتشفشان شد سفیدی چشمش قرمز شده بود از خونه رفته هنوز نیومده وقتیم رفت گفت از این ماه سر هر ماه خرجیتونو میدم خودتو بچه هات زندگی کنین
حداقل میدونم نمیخواد که سقطش کنم اگه نظرش رو چیزی باشه میگه
دارم دق میکنم ماشین هم نبرده میدونم میاد شب ولی از بعدش میترسم
فردا میرم دکتر
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام .
ببين من خودم يه خانومم اما به خدا كاري كه ميكني و تفكري كه داري منو به تعجب وا ميداره .
اگه الان رفيق صميميم هم بودي همينو ميگفتم .
الان همه حرفت اينه كه حداقل ميدوني كه نميخواد كه سقط كني ؟
من مرد نيستم و از زاويه نگاه اون نميتونم نظر بدم اما به عنوان يه همجنس صادقانه ازت ميخوام نگاهتو عوض كني .
دوست دارم بدوني داري با شوهرت چي كار ميكني .
به نظر من كه خارج از گود هستم تو هر كاري كه دوست داشتي كردي (ناراحت نشو ) حالا هم همين كه شوهرت نخواسته سقط كني برات كافيه .
بچه خيلي خوبه اما اول از هر چيزي همسرت مهمه .
دلم ميخواست نگرانيت ، ناراحتي همسرت بود نه اينكه الان به تو گفته كه فقط هر ماه خرجيتو ميده .
دلم ميخواد حس كني كه چه فشاري روي همسرت بوده كه اين حرفو زده .
دوست خوبم تو رو خدا براي خاطر زندگيت هم كه شده يه كم حق رو به همسرت بده .
عزيزم با همسرت همدلي كن . به خدا شرايط سختي داره .
اگر اين دوران رو سخت بگذرونه ، آيندتون هم به مشكل بر ميخوره .
باهاش حرف بزن . نه از موضع ضعف يا قدرت . ازش همفكري بخواه .
به نظر من حالا كه دومين بچه رو هم به سلامتي داري و اگر ديگه بچه نميخواي حتما باهاش حرف بزن كه سر زايمانت راه جلوگيري هميشگي رو انتخاب ميكني . (حداقل براي روابط آيندتون بهتره )
ازش نظر بخواه . به حرفش گوش كن .
الان زياد سعي نكن با دليل و منطق بخواي ثابت كني خوب شد كه باردار شدي .
بهش حق بده .
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام
ميفهمم چي ميگيد ديشب آخرشب كه اومد باهم حرف زديم دستشو بوسيدم گفتم همه فشاري كه رو تو هستش ميفهمم دركت ميكنم گريه كردم گفتم تو بگو من چي كار كنم دوست دارم توخوشحال باشي تو نباشي ديگه زندگي براي من معنى نداره هرچي تودلم بود بهش گفتم دستاش ميلرزيد دستش تو دستم بود هيچي نگفتم صورتمو بوسيد گفت بروبخواب بعدا حرف ميزنم صبح قبل از اينكه بره خودش سر حرفو باز كرد گفت طراوت ببين موقعيتيه كه توش افتاديم نيابه من بگو الان هرچي توبگي انجام ميدم كاري از دستمون برنمياد فقط بعد زايمانت كلا براي هميشه جلوگيري كن من بسمه ٢ تا بچه شوهرمو دوست دارم با عشقو علاقه باهم ازدواج كرديم راستشو بخواين بچه هامو هم خيلي دوست دارم:-D هرچند خودم هم قصد بارداري براي هيچ كدومشونو نداشتم ولي عاشق ٢تاشونم ولي براي دومي يه حس عجيبي دارم اكه براي پسرمون نداشتم
الان همه فكرم اينه زندگيمون تو اين ٩ ماه آروم باشه بهم كمك كنيد
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت عزيزم
مطالبت رو خوندم توصيه اي که ميخواستم بکنم به قبل از مطرح کردن بارداريت به همسرت بر ميگشت ولي خوب ماهي رو هر وقت...
مسئله اينجاس که بعضي وقتها حسي که تو به شوهرت منتقل ميکني باعث ميشه که اين برخورد رو داشته باشه. من اگر بودم خودم از همسرم طلبکار ميشدم که من تو اين سن کم، چرا باردارم کردي اونم دو بار.
اين تفکرات پدربزرگامون و ما قبل بود که باردار شدن و جنسيت بچه رو به زن نسبت مي دادند. تو رابطه جنسي هر دو تون بايد هواستون باشه. هيچ کدوم نبايد از اونيکي طلبکار بشه که تقصير تو بود.
ولي در مورد شما انگار ايشون طلبکار شده و تو هم پذيرفتي که مقصري. خوب براي هر دو تون سخته.
از عشق و محبتي که بينتون هست خيلي خيلي خوشحالم. بهت نميگم حق به جانب باش و ازش گله کن که چرا گذاشتي اين اتفاق بيافته، ولي نذار حرف و تفکر اون هم تاييد بشه که انگار مقصر تو هستي تا حدي که برگرده بگه پولتو ميدم تو و بچه هاتتتتت با هم زندگي کنيد.
به توصيه دوستان هم توجه کن ايشالا به خاطر همين صميميت زيباتون همه چيز به خير و خوشي پيش ميره.
به خودت خيلي برس خانمي. :46: (البته به همسرت هم همينطور ولي نه با چاشني احساس گناه و تقصير) :72:
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام آجی طراوت :43:
عزیزم به خدا قلم واستاد وقتی دوباره نوشتی باردار شدم . به اون پست که رسیدم ، چند لحظه میخکوب شدم . جرات خوندن پست های بعدی رو نداشتم . اما خدا رو شکر همسرت اون قدر که انتظار داشتم ناراحت نشده . تو ذهنم آخه فاجعه بود با اون چیزایی که گفته بودی . همسرت هم ایشااله با این مسئله کنار میاد . مطئن باش کار خدا بی حکمت نیست . مطمئنا این کوچولو با خودش خیر و برکت به زندگیتون میاره عزیززززم
امیدوارم شرایط روز به روز بهتر و بهتر بشه ...:72:
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام دوستان درجريان زندگي من هستين ميدونم براي بار دوم باردارم ماه سوم بارداريم به تازگي تموم شده جنسيت بچمون هم معلومه"دختر" شوهرم خيلي روحيش تغيير كرد از وقتي فهميد دختره و براي اولين بار صداي قلبشو شنيد اسمشو انتخاب كرده "مهلا" گذاشته منم دوست دارم زندگيمون آرومه همه سعيمو ميكنم همه چي مرتب باشه غذا وخونه و پسرمون بيشتر به شوهرم توجه ميكنم خونه آروم باشه و مخارج خونه كم باشه خدا رو شكر يكي از وام هاي سنگينمون(ماهى ٤٠٠ هزار تومن) تموم شدو فشار روى شوهرم كمتر شده كارشو كمتر كرده اخلاقش خيلي بهترشده كمتر غر ميزنه البته اگه هم غر بزنه با آرامش با شوهرم برخورد ميكنم
رابطه زناشويمون خيلي كمه مدتيه تمايل ندارم ولي هر وقت اون خواسته مانعش نشدم سعي كردم رابطمون خوب باشه ٣ روز در هفته استخر ميرم پياده روى ميكنم به خودم ميرسم كتاب ميخونم از همه مهمتر با پسرم بازي ميكنم گاهى هم يه چيزايى براي دخترمون ميخرم
سعي ميكنم شاد زندگي كنم شاديمو به شوهرم انتقال بدم البته در رابطه با دخترمون عكس العملش خيلي جالبه لباس و عروسكو پتو و شيشه شير براش خريده ميگم زوده ها ميگه دخترمه عشق كردم واسش خريدم:-D يه گهواره كوچيك واسش خريده ميگه تخت و كمدم بعدا براش ميخرم,دوست داره به سليقه خودش واسش بخره منم مخالفتي نميكنم ازش تشكر هم كردم
فقط چيزي كه باعث شد دوباره بيام و براتون بنويسم اين بود ازم خواسته سزارين كنم و براي هميشه جلو گيري كنم (لوله ببندم) من خيلي نگرانم سنم كمه ميترسم پشيمون شيم و دوست ندارم خودمو از الان ناقص كنم توانايى بارداري رو از دست بدم
ميترسم و خيلي نگرانم
ما نميدونيم چندسال آينده چي پيش مياد نميدونم نگرانى من درسته اصلا اين كار ضرر نداره؟ راهنماييم كنيد ممنونم
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
در مورد جلوگیری دائمی باید بگم که قبل از سن 40 سالگی این عمل را پزشکان انجام نمی دهند و از این بابت خیالت راحت :310:
برا اینکه به این زودیها بچه دار نشید میتونید هر دو نفرتون جلو گیری داشته باشید
در ضمن برا روابط زناشویی باید بچه را از خودتون دور کنید نباید تو اتاقی که بچه خوابه این کار انجام بشه یا خودتون از اتاق برید بیرون یا بچه را ببرید بیرون
این مشکلات خواب پسرتون هم احتمالا به درگیریهای شما و رفتار و اتفاقهای تو خونتون ربط داره محیط را به خاطر بچه ها ارام کنید و به شوهرت بگو که بخاطر بچه های معصومی که زیر بال و پرتون هستند یه کم ارامشش را حفظ کنه
کاش شوهر منم یه ذره از غیرت شوهر تو را داشت :323:اینقدر شبا منو بچه ها را گذاشته و رفته و بهم گفته برو خونه بابات بخواب که دیگه حسابش از دستم در رفته
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
نازنين خوشحال شدم اينو گفتي چون دوست ندارم تو سن پايين ناقص بشم با دكترم مشورت ميكنم هنوز با دكترم صحبت نكردم هفته ديگه وقت دارم
پسرم رفتار بدي نداره شوهرم حوصلشو نداره برخلاف دخترمون كه هنوز نيومده خيلي براش ذوق داره امروز يه كفش واسش خريده بود بعضي وقتا وقتي سرحال وحوصله باشه شكم منو ميبوسه "دخترم دخترم "ميكنه وقتيم خسته باشه جلو آينه واميسته ميگه جدي جدي باباي ٢ تا بچه شدم انگار احساس پيرشدن يا مسئوليت زياد بهش دست ميده
شوهر من از روز اول ازدواجمون طي كرده كه هرجا خواستي بعداز ظهر يا صبح تا عصر برو شب بايد خونه خودمون باشه بچه هم پيش كسي نميذاري فقط باخودت هرجا خواستي ولي فقط باخودت
خودشم تاحالا پيش نيومده شب جايى بمونه يا غير مسئله كاريش ديربياد ولي سر يه احساس نيست چند روز خوبه چند روز خيلي بداخلاق ميشه اصلانميشه دور و برش بري
رابطه ما يه روز خوبه روز بده آرامش ندارم امروز پسرم سرما خورده دكتر بردمش گوشيم توخونه جا موند وقتي برگشتم چند بار زنگ زده اومد تواتاقو درو بست بهم ميگه تو شعورت نميرسه چرا جواب نميدي ميگم گوشيم جا مونده بود ميگه خنگي بايد برات قلاده بخرم بندازي گردنت
آخرشبم پشيمون ميشه مياد ميبوستمو آشتي ميكنه قربون صدقم ميره
كينه اي نيست ولي نميدونم چي بهش بگم وقتي عصبانى ميشه نميتونى هرچي دوست داره به زبون بياره
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
واي طراوت جون چقدر خوشحالم كه زندگيت خداروشكر روبه راهه.
عزيزم برخورد گاهاً نسنجيده همسران همواره وجود داشته . به انواع مختلف. شما از اينكه همسرت اينطوري حرف ميزنه ناراحتي. همسر من كه دو سال بهم نزديك نشد و نذاشت حتي ببوسمش. اگه هيجاناتم غليان ميكرد و سريع ميبوسيدم با ناراحتي منو پس ميزد و ميگفت نكن اذيت ميشم. .... توجه كردي از ابراز علاقه من اذيت ميشد...
البته حرفم اين نيست كه شما به رفتار توهين آميز همسرت اعتراض نداشته باشي و به اين برخورداش عادت كني ولي اينو گفتم كه بدوني اين حركات از بقيه مردان هم به انحاء مختلف و با شدت كم و زياد سر ميزنه.
وقتي اين برخورد رو ميكنه بدون درگيري و ايجاد تشنج، ناراحتيت رو تو چهرت نشون بده. البته قهر نكنيا . همون خانوم مهربون و آروم باش اما با چهره ي كمي ناراحت. اين جمله رو هم يه زماني كه مناسب ديدي بگو كه اگه پسرمون اين حرف رو از تو ياد بگيره و به من بگه ديگه هيچي از من نميمونه.
كوتاه اظهار ناراحتي كن روضه نخون كه حوصلش سر بره. مثل من كه حوصله شما رو با روضه هام سر بردم!!!:311:
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام گندم زار مرسي عزيزم زندگيمون آرومه نسبتا
اصل مشكل ما روابط زناشوييمونه از اول مشكل داشتيم دلخوري بينمون پيش اومده بعد اين دلخوري ناراحتي رو جايه ديگه زمانه ديگه به يه شكل ديگه بهم نشون ميديم
امشبم بخاطر همين موضوع ناراحت شديم اخم كرد غر زد داد زد دعوا كرد و خوابيد
وقتي چيزي رو ميخواد بايد باشه بايد انجام بشه حالا من بتونم يا نه مهم نيست مخصوصا تو اين موضوع هرجور اون بخواد من "بايد" واسش انجام بدم "بايد" بتونم و "نبايد"توقعي داشته باشم!
راهنماييم كنيد
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام اتفاق بدي كه واسم افتاد دوستان بچم سقط شد الان 11 روز ميشه من خونه پدرم هستم حالم خيلي بده فقط گريه ميكنم شوهرم ناراحته ولي مقصره يه جورايي ديگه نميخوام برگردم همه همينطوري مهتو مبهوت موندن يك شب آشپزخونه رو شستم شوهرم اومد خونه شامو اوردم بخوريمبهونه خيار شور و ترشي و كوفت و زهره مار گرفت يه بار رفت گفت چرا انقد ليزه داد و بيداد الان چه وقته آشپز خونه شستنه ديگه هر چي خواست خودم رفتم بيارم نميدونم چي شد فقط رفتم تو هوا اومدم پايين شب حالم خوب بود صبح دل دردخيلي شديد خونريزي خيلي زياد و همه چي تموم انگار دختر نوجوونمو ازم گرفتن مياد بهم سر ميزنه رنگ صورتش مثل گچه چشماش پف كرده گريه كرده اصلا دوست ندارم ببينمش انگار قاتل خودمو بچمو ميبينم دائم اون لحظه افتادنم مياد جلو چشمام خيلي تكون خوردم به غير از ضربه اي كه با باسن افتادم بهم وارد شد انگار بند دلم پاره شد فقط گريه ميكنم مامان و بابام همينطوري موندن نه دلشون مياد بگن برو نه دلشون مياد زندگيم اينطوري باشه خيلي حالم بده پسرم هم نديدم پيش مادر شوهرمه مياد سر ميزنه ميارتش و ميبزتش شوهرم نميدونه چي كار كنه چي بگه فقط هر وقت مياد ميگه خوب نشدي برگردي ميگم نه نميخوام برگردم پاميشه ميره دلم از دنيا سير شده حتي ديگه علاقه اي به پسرم ندارم دوست دارم تنها باشم نه شوهرم نه پسرم دوباره بشم دختر خونه بابام خيلي خستم هيچ انرژي ندارم حالم خوب نيست وقتي دختر بودم مشكلي به اسم پانيك داشتم بعد ازدواجم خيلي كم رنگ شد ديگه مدتها بود انگار نبود دوباره به شدت شروع شده حمله عصبي كه فقط احساس مرگ و ترس مردن و همراه استرس شديد بهم دست ميده مخصوصا شب ها شوهرم ميدونه شب ها مياد سر ميزنه بغلم ميكنه ميگه دوباره فقط خودتو اذيت ميكني ارزششو نداره بازم فرصت هست!!!!!!!!!!! اين حرفش خيلي برام عجيبه ولي مقصر شروع دوباره مشكلم و زجري كه بايد بكشم تا دوباره روحيمو پيدا كنم پانيك از زندگي نندازدم وحشت تو دلم ميندازه ديگه حس خوبي به شوهرم ندارم دوسش ندارم با حضورش احساس ارامش نميكنم دلم نميخواد ببينمش نميدونين اين بيماري چه بلايي سر آدم مياره
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
خانم طراوت
مرگ و زندگی تنها و تنها بدست خداست .چرا اینرا فراموش کردی و به دنبال مقصر میگردی ؟؟ مطمینا این مساله خواست خدا بوده مطمین باش خیر شما در این مساله بوده چیزی که شاید فقط خدا می داند و ماها از درک آن عاجزیم اینها همه امتحان الهی است و خدا می خواهد صبر و شکیبایی شما را امتحان کند ..به جای اینکه ذهنت رو با افکار مسموم مشغول کنی به خدا توکل کن
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش مىكنیم؛ و بشارت ده به استقامتكنندگان! س 2 آیه 155
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَو شكیبایى كن، كه خداوند پاداش نیكوكاران را ضایع نخواهد كرد!
ببخش و فراموش کن .غصه ها را بسپار به خدا و به او توکل کن به آنچنان آرامشی میرسی که باورت نمیشه
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا
و او را از جایى كه گمان ندارد روزى مىدهد؛ و هر كس بر خدا توكّل كند، كفایت امرش را مىكند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند؛ و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است!
این حادثه رو امتحان خدا بدون و به زندگی و پسر کوچولوت برس ..
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت جان
واقعا متاثر و ناراحت شدم از این ماجرا .....
ولی عزیزم دیگه کاریه که شده و گذشته پس سعی کن خودت رو قوی کنی و دوباره به اون شادی و خوشی برگردی ...
سعی کن همسرت رو کنارت داشته باشی و زودتر به خانه برگردی و به جای اینکه منزل پدرت باشی به منزل خودت برگرد ...
این نصیحت رو خواهرانه می گم به خانه برگرد و از مادرت بخواه به برای یه مدت به خانه شما بیاید و در انجا از شما مراقبت کند به خاطر اینکه هر چقدر خانه پدرت باشی ان خاطرات کودکانه و مجردی شما را اسیر خودش می کند و اجازه نمی دهد به زندگی فعلی خود بیاندیشی و اگر به خانه خودت برگردی انجا کم کم مرور زندگی متاهلیت به شما کمک می کند تا زودتر به خود بیایید و به شوهرت و پسرت عشقی دوباره بورزی!
عزیزم یادت باشه که گذشته ها گذشته !
-
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت عزیزم
سلام
خیلی بخدا متاثر و ناراحت شدم که جنین کوچولوت سقط شد. واقعا حس بدی داری و البته حق داری عزیزم.
اما نذار این افکار مسموم بیان سراغت و آزارت بدن.
اینکه همسرتو مقصر میدونی یا بهش لفظ قاتل میگی، اصلا خوب نیس.
مطمئن باش او هرگز نمیخواسته این اتفاق برای تو و جنینت بیفته.
خودت مگه نگفتی نسبت به دخار چه حس خوبی داره.
بهتره ببخشی عزیزم.
بهتره به منزل خودت برگردی . همسرت رو بپذیر و سعی کن این حادثه ناگوارو فراموش کنی. کمتر به خودت آسیب میزنی.
آخه پسر کوچولوت چی؟
دلت میاد اون ازت ، از دامن پر مهر مادرش دور باشه؟
کم کم میتونی فراموش کنی. باید به خودت کمک کنی.
خیلی از دوستامون تو این تالار هم جنینشون سقط شد. مثل لیلا موفق مثل taranee اما حالا دارن زندگی میکنن و فرصت برای بارداری مجدد دارن.
قربونت برم خودت عذاب نده.:72: