سلام .
منو خیلی ها توی این تالار می شناسن . 6 ماهی هست که مزاحمتون می شم . قبلا اگه یادتون باشه ahmadi00 بودم که بعدش اسمم عوض شد . یه 5 یا 6 تایی اینجا تایپیک داشتم . هر دفعه یه 4 یا 5 نفری تو تایپیکم نظر می دادن بعد از 5 صفحه یا بیشتر آخرش توی بیشتر تایپیکام بحث منحرف می شد. یه ماه بعدش دوباره اینجا برمیگشتم یه عده ی دیگه توی بحثام شرکت می کردند. دوباره اونام ازم ناامید می شدند . نمی دونید چقدر خودم از اینکه می خواهید به من کمک کنید و برام وقت میذارید بعدش ازم ناامید می شید ناراحت می شم .
من 6 ساله که بی دینم و اینو از همون موقع به خانوادم گفتم . 22 سالمه . ترم آخر یه رشته مهندسی هستم . حدود سه سالی رو دوست دختر داشتم . البته بدون ارتباط جنسی و حتی به ازدواج باشون هم فکر می کردم . تا حدود یه سال پیش که به دلایلی تصمیم گرفتم این کارا رو کنار بذارم . اون موقع خانوادم می گفتن تو این کارا رو کنار بذار ما هم بیشتر هوات رو داریم و هم گفتند که اگه این کارا رو کنار بذارم برام زن می گیرند .
قبلا با خانوادم خیلی درگیر بودم و اونا هم خیلی بم گیر می دادند و همش در حال نزاع بودیم . همین طور فکر به دوست دخترام آزارم می داد. از لحاظ فلسفی هم چون با بی دین ها و نگاهشون آشنا نبودم مشکل داشتم . البته الان اون مشکلاتم حل شده . و همین جا از همتون تشکر می کنم که بم کمک کردید تا این مشکلاتم رو رفع کنم .
الان مشکلم زندگی توی این جامعه هست . جامعه ای که توش نمی تونم حرفام رو بزنم . نمی دونید چقد سخته اینکه شما می دونید چون مرتد هستید حکمتون اعدام هست . خیلی موقع ها به این فکر می کنم یه موقعی کارم به چوبه ی دار بکشه . پدر و مادرم هم گفتن رفتند مشورت گرفتند و چون من بی دینم هیچ وقت برای من زن نمی گیرند و خودم رو هم باید به زور یه دو یا سه سالی تحمل کنند . نمی دونم در مورد ازدواجم باید چطور برنامه ریزی کنم . واقعا موندم باید چکار کنم و چطور شریک زندگیم رو پیدا کنم ؟ طور خدا به جای اینکه بگید برای من زوده سعی کنید یه راه حل منطقی برای ازدواج بم بگید.
خیلی خیلی تنهام ........ با دوست دخترام که به هم زدم . دوست های پسرم رو هم چون بد اموزی داشتند بی خیالشون شدم . با فامیل هم رابطم رو به خاطر پدر و مادرم به هم زدم و طرف داداشم هم نمی رم . حتی می ترسم یه وبلاگ برای خودم درست کنم تا حرفام رو بزنم . چون می ترسم به عنوانه ترویج بی دینی و ... منو بگیرن و بکشنم . من آدمی هستم که دوست دارم سرم همیشه شلوغ باشه و نمی دونید چقد این تنهایی ازارم می ده ! چقد نگاهی که پدر و مادرم یا شمایی که دارید مطلبم رو می خونید نسبت به من دارید ازارم می ده . گاهی فکر می کنم حالا که شما ها ارزشی برای زندگی یکی مثله من قائل نیستید منم نباید برای شما ها ارزش زندگی کردن قائل بشم !