چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام دوستان
پیشاپیش از کمکتون ممنونم
تاپیک قبلی من مشکل با سنتی بودن خونواده پسر بود .
قرار خواستگاری گذاشته شده ، ولی من هنوز با این آقا صحبتی نداشتم ( یکی دوبار چند وقت پیش زنگیدند که من جواب ندادم)
نمی دونم واقعا خونواده شون راضی شدند یا نه ؟ حس منفی دارم .
قبلا انگار پشتم به کوه بود ، واقعا تکیه گاه خوبی واسه خودم می دونستمش ولی بعد از اون جریانات اگار یباره پشتم خالی شد .
حالا مشکلم اینه که با اینکه خیلی دوسش دارم ولی می ترسم ، از اینکه دوباره پشتمو خالی کنه می ترسم ، نمیدونم چکار باید بکنم . اصلا دیگه نمی دونم چه برخوردی باهاش داشته باشم . بابت این جریانات ناراحتیمو بهش ابراز کنم یا نه ، ابراز نکنم خودم ناراحتم ، ابراز کنم بحث و ناراحتی پیش میاد .
راهنماییم کنید .
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
مرسی دوستان از کمکتون . ( حالا خوبه کمک فوری خواستم )
کمتر از 48 ساعت فرصت دارم.
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام دوست عزیزم:72:
بهتره یه خلاصه اول از مشکل قبلیت تو همین تاپیک بگی
این طوری زودتر به نتیجه میرسی
به طور خلاصه مشکلت رو از اول بگو
منتظریم
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
متین عزیزم سلام
خانوم تبریک :46: :46:
گل من چرا انقدر هیجان زده هستی؟
خواهشا احساسات را کنار بگذار و مثل یک خواستگار جدید با او رفتار کن!
یعنی انگار از اول می خواهی او را بررسی کنی اما حتما این نکته را لحاظ کن که مطمئن شوی
خانواده اش کاملا راضی شده اند!
راستی نگفتی چطور شد که راضی شدند؟
متین جان حواست را خیلی جمع کن زیرا بسیار مهم است که بدانی چطور خانواده اش را
راضی کرده!
به این مسئله خوب دقت کن که دوست داشتن تنها کافی نیست و تکیه گاه بودن بسیار مهمتر است!
حتی اگر لازم میدانی در یک فضای صمیمانه دغدغه ات رابیان کن!
بهر حال ایشان باید پاسخگو باشد.
ضمنا مشکل سنتی بودن خانواده اش را هم جدی بگیر!!!
نگذار یکبار دیگر تو را ببرند بالای یک برج 100 طبقه و دوباره پرتت کنند پایین (از لحاظ روحی مثال زدم)
به نظر من یک مدت خانواده ها با هم رفت و آمد کنید یا حتی 2 خانواده با هم یک سفر کوتاه بروید بد نیست!
اینطور بیشتر اخلاقیات خانواده اش دستت می آید چون الان خوب می دانی که خانواده چقدر مهم هستند!
به هیچ عنوان هم دوباره وارد فاز احساسات نشو و با عقل و منطق تصمیم بگیر تا بعدا احساسات حالت را بپرسد!
بی گدار به آب نزن و به خدا توکل کن!
منتظر هستم ببینم چه می کنی!
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
متین جان رفتم تاپیک قبلیت رو بخونم دیدم وای چقد طولانیه..واسه همین فقط صفحه اولش رو خوندم.من در مورد خواستگارت نظری ندارم چون تاپیکت رو کامل نخوندم اما در مورد این قسمت صحبتت
نقل قول:
بابت این جریانات ناراحتیمو بهش ابراز کنم یا نه ، ابراز نکنم خودم ناراحتم ، ابراز کنم بحث و ناراحتی پیش میاد .
هر جریانی که پیش اومده و ناراحتت کرده رو باید ابراز کنی اما به شیوه درست.شما الان در مرحله خواستگاری و شناخت هستین،زن و شوهر نیستین که بخوای مراعات کنی.ناراحتیت رو ابراز کن،بگو مشکلاتی که برات پیش اومده چقد ازردت کرده اینجوری هم تخلیه روانی میشی و هم واکنش اون اقا رو میبینی.ناسلامتی قراره شوهرت باشه اگه قراره همه چیرو تو خودت بریزی چه فایده داره..
اما نکته مهم اینه که موقع بیان ناراحتیت خیلی احساساتی نشو،چون اونم تحت تاثیر احساس قرار میگیره و ممکنه رو هوا یه وعده ای بهت بده..خیلی منطقی باهاش صحبت کن و اجازه بده و اونم تو یه فضای عقلانی ناراحتیت رو انالیز کنه و بهت جواب بده.
موفق باشی
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام دوستان
مرسی از توجهتون . حق با شماست شوکا و بهار66 عزیز .
اول خلاصه تاپیکم : 7 سال پیش با آقایی توی دانشگاه آشنا شدم به قصد ازدواج . 2 سال بعدش که دیدم هنوز پیگیر قضیه هست باهاش صحبت کردم و بیشتر آشنا شدیم . چون هنوز موقعیت ازدواج نداشت ( منم همینطور ) زیاد بهش گیر ندادم بیاد خواستگاری ولی تاکید کردم رضایت خونواده ها خیلی واسم مهمه . البته از ابتدای قضیه ( حتی موقعی که باهاش رابطه نداشتم ) به خونواده خودم گفته بودم که همچین کسی بهم پیشنهاد ازدواج داده و تاکید کردم ایشون هم با خونوادش صحبت کنه . ایشون هم صحبت کرده بود و بعد مادرش به بهونه خواستگاری تلفن گرفته بود ، اما وقتی زنگ زد جور دیگه برخورد کرد و مخالفتشو با بهونه ی کار وسربازی اعلام کرد .
خلاصه از یکسال پیش قضیه خواستگاری دوباره جدی شد و واسه خواستگاری تماس گرفتند و مامانمو راضی کردند که بیان خونمون . وقتی اومدند همه چی خوب بود و خوششون اومده بود . ولی بعدش تماس گرفتند و گفتند پدرش مخالفه و دست از سر پسرشون بردارم چون قسمت هم نیستیم ، و بیشتر روی ازدواج فامیلی تاکید کردند و گفتند دوست دارند کسی باشه که خوب بشناسندش .منم قطع رابطه کردم وقتی آقا بیخیال نشد ، مامانش خودشو به مریضی زد و کلی دروغ و تهمت ( پشت سرم ) زده بود و گفته بود که تحقیق کرده اینا رو فهمیده . پسرشون بدجور بهم ریخت و گفت اینا خیلی اذیتت میکنند از هم جدا شیم بهتره . و من موندم و یه دنیا ناراحتی .
بهار جون ممنون . من با ایشون رابطه ندارم ولی فکر میکنم با لجبازی سعی کرده راضیشون کنه . آخه مشکل اینجاست که من نمی تونم مثل خواستگار جدید ببینمش :302:
یعنی دست خودم نیست عصبانیم ازش . اگه قرار باشه فردا توی زندگی مشکلی پیش بیاد و اون ولم کنه که بره مشکلو حل کنه که نمیشه ( منم آدمم .) :316:
یکم از خونوادش می ترسم دیگه ( هیجانم واسه اینه ) ، خیلی اذیتم کردند . نگرانم .
شیوه درست این ابراز ناراحتی رو میخوام بدونم ، جوری که کسی رو ناراحت نکنم .
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام متین جان!
پست آخری رو که خوندم و با توجه به چیزای کمی که از تاپیک قبلیت یادم میاد، یه خورده بهت حق میدم که نتونی باهاش مثل یه خواستگار جدید برخورد کنی! بالاخره صحبت چند سال خاطره است!!!
اما عزیزم یه خورده از قالبی که الآن توش هستی بیا بیرون و به مسئله ات نگاه کن،
من در موقعیتی نیستم که بتونم قضاوت کنم، ولی عزیز دلم خودت دیدی که وقتی پای تعهد جدی وسط اومد واکنش ایشون و خانوادش چی بود!!!!!
پس من بهت توصیه میکنم در مورد تمام داشته هات در باره این آدم تجدید نظر کن!!
دوباره و این بار با توجه به تجربه ارزشمندی که داری ایشون رو با معیارهات بسنج!
واسه یافتن شیوه درست ابراز ناراحتی به ایشون و خانوادش، اول باید ایشون و خانواده اش رو درست بشناسی!!
مطمئن باش نه اون ها خواستگاری قبلی و جریانات پیش آمده را از یاد برده اند، و نه از شما این انتظار رو دارند که فراموش کرده باشی!
آروم باش عزیزم!
خواستگاری تازه اول راهه، وقت برای گله گذاری هست، و می تونی دغدغه ذهنی ات رو به موقع بیان کنی!
اول کار نه حمله کن، و نه تو لاک دفاعی فرو برو!(این جاش یه ذره مث مربیای فوتبال گفتم:311:)
فقط خودت باش، خیلی محترمانه برخورد کن، تجربه ام بهم میگه وقتی محترمانه رفتار کنی حتی بی ادب ترین آدم ها هم متوجه می شوند.
یه مورد مهم دیگه رو از یاد نبر!
اگه نمی تونی ببخشی، ادامه نده، ان شاء الله اون ها قراره خانواده همسرت باشند.
بدون کینه برو جلو!
این جمله نلسون ماندلا رو خیلی دوست دارم:
می بخشم، ولی هرگز فراموش نمیکنم!!
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
متین جان:72:
سلام
ببین من خودم رو میذارم جای تو.نمیدونم درسته یا نه
واسه من سخته
یعنی اصلا راحت نمیتونم از کنارش رد شم
ببین اینا به هر حال نشانه بوده که تو باید بهشون توجه کنی.به قول جناب همدردی که همیشه نقل قول هم میکنم این جمله ی زیباشون رو
نجواها در حال حاضر که شما هستید بعدا ممکنه به فریاد تبدیل شن
پس حواستون رو حسابی جمع کنید
متعادل رفتار کنید اما یادتون نره که خانوادش چی گفتند.من اصلا کینه ای نیستم اما حرف های بدی زدند خوب:163:
بازم آدم ها با هم خیلی فرق دارند
ولی خواهش میکنم ازت عجله نکن و خوب شناخت پیدا کن:305:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام دوستان
شوکا ، بهار ، بهار66 و دانوب عزیز( و سایر دوستان ) مرسی ازینکه وقت گذاشتید .
من اصلا کینه ای نیستم ، یعنی حتی اگه کسی بهم بدی کنه باز در برخورد بعدی سعی میکنم در مقابلش موضع نگیرم ، و فکر کنم اولین باره می بینمش . ( نه صمیمی مثل قبل و نه پرخاشگر )
اینمورد یکم فرق میکنه ، قراره با خونوادش یه عمر زندگی کنم .
دیشب اینقدر آروم و ریلکس بودم . ولی وقتی وارد اتاق شدم ، مامانش یجوری نگام کرد که چایی ها ترسیدند ، ویبره شدند.( منکه نترسیدم:311:)
ولی چون خیلی تاکید داشتند که واسه آشنایی خونواده ها اومدند ، خونواده ی منم اصراری نداشتند که با هم صحبت کنیم و مراسم خیلی خشک و رسمی پیش رفت . ( البته یکی دوبار تیکه اومدند که جوونهای حالا اول خودشون میرن آشنا میشند ، بعد خونواده تازه باید برن آشنا شن ) . ولی چون خونواده خودم این مسئله براشون حل شده بود اصلا اعتنا نکردند به حرفشون ، یعنی توجیه یا مخالفتی نکردند . فقط وقتی رفتند ، به من گفتند ما نظری در مورد خونوادش نمیدیم ولی معلومه پسره اراده نداره ، اگه میتونی باهاش زندگی کنی اشکالی نداره ، ما مخالفتی نداریم بازم فکراتو بکن .
بچه ها واسم دعا کنید .
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام دوست خوب
به نظرم شما باید برای آشناییتون بیشتر وقت بگذارید و تا موقعی که مطمئن نشدید اقدامی نکنید
فرض بگیرید این آقا را اصلا نمی شناسید و فقط یکنفر شما را به آنها معرفی کردند و طرفین هیچ گونه اطلاعاتی نسبت به هم ندارند و فقط برای آشنایی به خانه شما آمده اند دراین صورت شما و خانواده تان هر طور که شده در مورد او اطلاعات دقیقی را جمع آوری می کنید و بعد از اینکه او را شناختید در موردش تصمیم می گیرید
پس گذشته را فراموش کنید و از نو شروع کنید و اطلاعات دقیق را جمع آوری کنید و حتی می توانید بعضی از سوالهایتان را در فرصت دوم از او سوال کنید تا اینطوری بعضی مسائل برایتان روشن شود.
در ضمن فراموش نکنید به همان اندازه که پدرومادر شما نگران آینده شما هستند صد در صد پدرومادر او هم به فکر آینده فرزندشان هستند ..
هر تصمیمی را که می گیری مطمئن عمل کنید:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
دوست عزیز:72:
به نظر من دوست شما انسان بی اراده ای نیست. زیرا اگر بی اراده بود
در مقابل خانواده اش و اصرارهای آنها برای نادیده گرفتن شما کوتاه آمده بود و یکی از انتخابهای مادرش
را برگزیده بود. جای خوشحالی است که تا الان هم مقاومت کرده و نشان از شهامت و جسارت اوست.
ولی باز هم سعی کن او و خانواده اش را بهتر بشناسی. و از او در مورد برنامه هایش در زندگی آینده
و حمایتها و اهدافش بیشتر بدانی. آیا واقعا شما را دوست دارد و یا می خواهد با خانواده اش لجبازی کند؟!
موفق باشی.:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام متین عزیز
من با صحبت های آقای Hosieini موافقم!
بهر حال این آقا بی اراده یا ترسو نیست چرا که خانواده اش را مجاب کرده که به خواستگاریتان
بیایند!
ترس من از عدم پذیرش شما از سوی خانواده اش برای همیشه است!
متاسفانه نه شما میتوانی آنها را عوض کنی و نه آنها!
تا میتوانی در امر ازدواج بدبین باش و بدترین حالات را در نظر بگیر یا به قول معروف کامل
چشمانت را باز کن!!!
شما فقط یک دیشب کنایه هایشان را شنیدی اما شاید مجبور باشی یک عمر از چپ و راست
این حرف ها را بشنوی و دم نیاوری!!!
من مخاطب شما را نمیشناسم اما اصلا عجله نکن!
تا از خانواده اش روی خوش ندیدی و با آنها به تفاهم نرسیدی در باغ سبز نشان نده!
یک حقیقت بزرگ این است که آقا پسر در همین خانواده رشد کرده اند و بهرحال خانواده خود را
به شما ترجیح می دهند!!!
متاسفانه به شما تهمت های بدی زده شده و کاملا مشخص است که با رضایت قلبی نیامده اند!
متین جان!
یادت هست می گفتی تا خانوادش با رضایت قلب نیان جلو نمیرم؟
خوب ظواهر امر نشان می دهد آنها راضی نیستند و اتفاقات خوشایندی منتظر شما نیست!
شما باز هم از این جلسات خانوادگی تشکیل بده و خواهشا خواهشا خواهشا به احساساتت
یک مدت میدان نده و بگذار منطقت تصمیم بگیرد!
اصلا یک سوال؟
با عقلت به این سوال جواب بده لطفا بدون دخالت احساس!
آیا حاضری با این مرد با این خانواده (که تو را قبول ندارند) ازدواج کنی؟
اگر جوابت نه بود احساست را بعدا به مرور زمان مثل من مجاب کن! من در ماجرای خودم
احساسم را مجاب کردم چون واقعا یک عمر نیش و کنایه شنیدن سخت است!
سوال دوم که از خودت باید بپرسی این است! باز هم منطقت جواب بدهد!
آیا می توانم روی او حساب کنم که پشتم را خالی نمی کند حتی در بدترین شرایط زندگی مثل
بیماری یا نازایی یا تهمت و افترای اطرافیان و 1001 دلیل دیگر؟
متین این حرف مدیر همدردی را جدی بگیر!!! الان یک سری نجواها دارد شنیده می شود که
چندان بوی خیر از آن به مشام نمی رسد! نگذار این نجواها بعدا در زندگیت فریاد شوند و گوش
فلک را کر کنند!
نظر خانواده ات را به خصوص پدرت را (چون منطقی تر هستند آقایان) حتما بپرس و بیشتر به
شناخت خانواده اش و خودش کنار خانواده اش بپرداز! حتی یک پیک نیک کوچک رفتن هم با
خانواده شما و و خانواده آنها بد نیست!
باید این را بپذیری که پایشان را از در بیرون نگذاشته حرف هایی زده اند! درست یا غلطش را کار
ندارم اما ما با یک مخاطب منطقی مواجه نیستیم پس بدان نمیتوانی آنها را تغییر دهی پس
بیشتر آنها را بشناس
گلم حتما دعایت می کنم که خداوند راه درست و منطقی را به شما نشان دهد!
گاهی حس می کنم صلاح ما انقدر می ارزد که خداوند گره ای در کار می اندازد تا ما را از
شری بزرگ نجات دهد غافل از آنکه ما فکر می کنیم خیر است!
تنها به خدا پناه ببر و به رسول باطنیت عقل و تحقیق و تحقیق و تحقیق بیشتر!!!
:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام به همه دوستان و عذر خواهی به دلیل غیبتهایی که داشتم .
واقعا از همه تون ممنونم .
فقط اومدم بهتون بکم مشکل من حل شد . تصمیم خودم رو چند ماه پیش گرفتم و واسه همیشه این آقا رو با این تیپ شخصیت از زندگیم حذف کردم .
توی این چند ماه هم خوشبختانه خواستگارهای خوبی داشتم ، ولی می خواستم اول خودمو پیدا کنم و بعد وارد یه زندگی جدید شم .
توی این مدت که نیومدم راستش هم سرم شلوغ بود و هم می خواستم به یه ثبات برسم و خودمو دوباره پیدا کنم .
الان از این خودی که هستم واقعا راضیم ( شدم همون دختر با اعتماد به نفسی که قبلا بودم ) و واقعا خوشحالم .
مرسی از دوستانی که به یادم بودند( بهار شادی عزیزم و ...:46: ) و نبودند .
اومدم که این چند تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام کنم . :104: و قول بدم که بعد ازین بیشتر بیام تالار .
در انتها یه خواهش دارم ( می دونم شاید اینجا جاش نباشه ) ، من امروز خاله شدم . الان یه ساعته که حال بچه خوب نیست واسش دعا کنید . :323:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
متین عزیز:72:
خیلی خوشحالم که بعد از یک مدت طولانی پیدات شد.
من فکر کردم علت غیبت طولانیت ادامه اون رابطه شده:303:
و رفتی که مامان بشی ولی میگی خاله شدی :311:
امیدوارم به رحمت و لطف خداوند آنچه صلاحت در آن است برایت هموار و آسان شود.:72:
اگر قابل باشیم برای شما و نوازاد تون دعا می کنیم که ان شاالله خوب شوند.:323:
موفق باشی :72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام متین عزیزم
خوبی عزیز دلم؟ :)
وای که چقدر از دیدن اسمت و تاپیکت خوشحال شدم و ازون خوشحالتر برای اینکه الان شادی و بزرگتر شدی :227:
خیلی خیلییییییییییییییییی دلم برات تنگ شده بود
خدا رو بسیار شاکرم که الان خوشبختی
راستی امضای قشنگ و زیبات هم مبارک باشه خانوم
میشه بیشتر به تالار سر بزنی و دست آدمهایی که الان مثل گذشته تو هستن رو بگیری؟
ما امیدواریم بیشتر بیای تالار
موفق باشی گلم :46:
الهی که بیمارتون هم به لطف خدا حالش خوب بشه
:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط matin_alone
سلام به همه دوستان و عذر خواهی به دلیل غیبتهایی که داشتم .
واقعا از همه تون ممنونم .
فقط اومدم بهتون بکم مشکل من حل شد . تصمیم خودم رو چند ماه پیش گرفتم و واسه همیشه این آقا رو با این تیپ شخصیت از زندگیم حذف کردم .
توی این چند ماه هم خوشبختانه خواستگارهای خوبی داشتم ، ولی می خواستم اول خودمو پیدا کنم و بعد وارد یه زندگی جدید شم .
توی این مدت که نیومدم راستش هم سرم شلوغ بود و هم می خواستم به یه ثبات برسم و خودمو دوباره پیدا کنم .
الان از این خودی که هستم واقعا راضیم ( شدم همون دختر با اعتماد به نفسی که قبلا بودم ) و واقعا خوشحالم .
مرسی از دوستانی که به یادم بودند( بهار شادی عزیزم و ...:46: ) و نبودند .
اومدم که این چند تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام کنم . :104: و قول بدم که بعد ازین بیشتر بیام تالار .
در انتها یه خواهش دارم ( می دونم شاید اینجا جاش نباشه ) ، من امروز خاله شدم . الان یه ساعته که حال بچه خوب نیست واسش دعا کنید . :323:
متین جان بسیار خوشحالیم از حضورت و عقلانیتت و از قول به حضور بیشترت در تالار. قطعا راهنمایی های خوبت برای مراجعین تلار غنیمت هست . یادت باشه رو قولت پابرجا باشی .
این تاپیک به نتیجه رسیده اعلام می شود . و همینجا این تاپیک را به عنوان نمونه ای از تاپیکهایی که با کمترین پست ها و عقلانیت محوری و عمل گرایی به نتیجه ای کلاملاً منطقی رسیده برای الگو گیری دیگر عزیزان اعلا ممی کنیم .
.
.