-
حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
با سلام به همه دوستان همدردي
نميدونم چجوري صحبتم رو شروع كنم اما خيلي وقته كه ديگه از اين احساسات بد ، خسته شدم
اول از همه اقرار ميكنم من آدم حسودي هستم كلا :( ولي تا الان اين حسادتو در جهت پيشرفتم به كار گرفتم .خب هميشه هم همه جا ازم تعريف ميشده و اينم تو تقويت اين احساسات كاذب بي تاثير نبوده. در ضمن من تك دختر يك خانواده 3 فرزندي هستم يعني خودم بچه اول و تك دختر و بعد از من 2 تا برادر هستند.تو محيط خونواده هم هميشه مورد توجه پدر و مادر (بخصوص پدر) بودم
تا اينكه برادرم ازدواج كرد با كسي كه دقيقا همسن من هستش( حتي ماه تولدمون يكيه) نميخواهم از خودم تعريف الكي كنم و خود شيفته باشم اما از نظر ظاهر و تيپ من از زن داداشم سر ترم و همه ديديم كه بعد از زادواج خيلي چيزها رو از من ياد گرفت
اما در كل رفتارش يك جور خاصيه ...شايدم من فكر ميكنم خاصه و زياد حساس شدم
توي هر چيزي وانمود ميكنه نظر من واسش مهمه اما در عمل اينجور نيست يا چون من كلا ادم صميمي هستم وقتي از در صميمت وارد ميشم و قصد نظردادن يا بهتر شدن روند كاري رو دارم ، كاري ميكنه كه ثابت كنه از من سر تره و عقل كله و بيشتر ميفهمه
جالب اينجاست كه داداشم هم تو اين قضيه بهش كمك ميكنه:320:
حالا من عين ديوونه ها شدم همينكه ببينم يكي داره ازش تعريف ميكنه يا از من جلوتره اين حس حسادت به سراغم مياد.من حتي به پيشرفت برادرم هم توي زندگيش دارم حسادت ميكنم چون فكر ميكنم اين دختر لايق اين زندگي نيست و داداشمو خوشبخت نكرده.از بعضي از افراد نزديك خانوادش شنيدم كه چجوري امور زندگي داداش منو دست گرفته
حتي از بد اخلاقي هاشو بد عنقي هاشو اين چيزها هم نسبت به داداشم شنيدم ولي وقتي تو جمع خانواده ما قرار ميگيره جوري رفتار ميكنه انگار غلام حلقه به گوش برادر منه و حرف حرف شوهرشه ....
وقتي در مورد يك چيزي نظر ميدهم هم داداشم هم خانمش اصلا گوش نميدهن به نظرم و داداشم مسخره هم ميكنه
بارها تصميم گرفتم هيچ نظر يندهم اما به اصرار مامان بابام كه ميگن صميمي باش باهاشون نظرمو ميگم و نهايتا هم اين رفتار رو ميبينم
يك مسئله ديگه هم كه خيلي ازارم ميده اينه كه محبتهاش به خانواده ما به عنوان عروس( به پدر و مادرم ) خيلي اغراق آميزه و جوري رفتار ميكنه كه بخواهد به خانواده من بگه من از دخترتون دلسوزترم ...اينها خيلي رو اعصابمه و واقعا ديوونم ميكنه. اينقدر اغراق اميزه كه پدرم گاهي تعجب ميكنه از كارهاش
يك جورايي به گوشم رسيده كه اين محبت كردنهاش فقط واسه حفظ ظاهره و من حرصم ميگيره كه اينجوري ظاهر فريبي ميكنه
*******
وقتي كه پستهاي كاربراني رو ميخونم كه از مادر شوهر و خواهرشوهرشون عاصي شدن گاهي از خودم بدم مياد كه اين احساس رو دارم ولي در عمل ميبينم كه هرچقدر من صميمي باشم باهاش باز اون انگار قصد تخريب داره
به من بگيد من چكار كنم تا نسبت به كارهاشو حرفهاش بي تفاوت بشم و اين حس لعنتيو از بين ببرم؟:316:
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
من حتي به پيشرفت برادرم هم توي زندگيش دارم حسادت ميكنم چون فكر ميكنم اين دختر لايق اين زندگي نيست و داداشمو خوشبخت نكرده.از بعضي از افراد نزديك خانوادش شنيدم كه چجوري امور زندگي داداش منو دست گرفته
حتي از بد اخلاقي هاشو بد عنقي هاشو اين چيزها هم نسبت به داداشم شنيدم
یکتاجون به نظر من پیشرفت داداشت اتفاقا غیرمستقیم واسه شما هم خوبه و باید باعث خوشحالیتون باشه،در مورد رفتار ایشون هم با داداشتون و اینکه ایشون رو تونسته خوشبخت کنه یا نه اصلا لازم نیست شما فکرتو مشغول کنی،این داداشتون هستن که باید احساس خوشبختی کنن و از ایشون راضی باشند و یا نه.شاید اگه از ایشون بپرسید بگن من خیلی هم از خانومم راضی هستم!
وقتي در مورد يك چيزي نظر ميدهم هم داداشم هم خانمش اصلا گوش نميدهن به نظرم و داداشم مسخره هم ميكنه
من جای شما باشم بدون اینکه خودشون ازم بخوان،بهشون افتخار نمیدم که از نظر من مطلع بشن! در صورتی هم که خودشون نظر شما رو جویا شدند،سعی کنید بدون منفی بینی، در صورتی که از نظرتون انتقاد شد،به صورت جرات مندانه (محترمانه) یا دفاع کنید و یا اگه منطقی گفتند قبول کنید.
منم این حسارو یه کم نسبت به خانوم داداشم دارم متاسفانه،اما اصلا جدی نمیگیرم و سعی میکنم زندگی و طرز تفکر خودم واسم مهم باشه و مقایسه نکنم.
وقتی به این فکر کنی که الان که شما داری راجع به کارهای ایشون فکر میکنی و شاید هم حرص میخوری،احتمالا ایشون اصلا به فکر شما نیستند و آروم دارند زندگیشونو میکنن، بی خیال میشی و سعی میکنی به خاطر یه موضوع بی اهمیت خودتو ناراحت نکنی.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام.
من هم زن داداش دارم ولی خیلی ازم بزرگتره و حس حسادت خاصی نسبت بهش ندارم.
من خودم خیلی مشکلها دارم و شتید نظر دادنم در مورد مشکلات دیگران خیلی جالب نباشه.
شما از چی خوشحال میشید؟؟ از اینکه اون با خانوادتون صمیمی نباشه و غلام حلقه به گوش برادرتون نباشه و واسه برادرتون و خانوادتون خودشیرینی نکنه؟؟؟
آـیا شما ترجیح میدید اون مثلا حرفهای برادرتون رو گوش نکنه؟؟ آیا دوست دارید مثلا توی جمع برادرتون یه چیزی بگه و اون تو ذوق برادرتون بزنه؟
مطمئن باشید اون اگر خودشو میگرفت و کارهایی که الان میکنه نمیکرد شما بیشتر ازش متفر میشدید.
شما چون تک دختر و عزیز دردونه مامان و بابا و تک خواهر برادراتون بودید الام حس میکنید اون داره موقعیت شما رو به خطر میندازه و حسادتون هم از همین ناشی میشه.
چرا ما همیشه سعی داریم تلاش کنیم که به دیگران ثابت کنیم از اونها بهتریم؟؟
روح خودتون و نگاهتون رو اگه به زندگی گسترش بدید و زیبایی و لذت رو در شادی و خنده ی دیگران ببینید و اونقدر خودتون رو رها از دنیا بدونید که حق آتزادی و رهایی رو برای دیگران هم قایل باشید حس حسادتتون از بین میره.
شاید بتونید به جای حسادت اینجوری به رابطه ی بادرتون و عروستون نگاه کنید که اون داره چی کار میکنه که اینقدر برادرمو جذب کرده و حتی به حرفهای من گوش نمیکنن؟؟
شما هم یاد بگیرید در زندگی آیندتون همین جوری مطیع و حرف گوش کن شوهرتون باشید تا جذبش کنید و تو دلش بیشتر از همه جا باز کنید.
حسادت کم کم آدمها رو از هم دور میکنه و دل آدم رو تیره میکنه.
از خوشی اونها خوشحال باشید و خودتون رو از این زندان زجر آور حسادت رها کنید.
براشون دعا کنید که هر روز با هم بهتر از روز قبل باشن و از اینکه خوشبختی بیشتر اونها رو ببینید احساس رضایت کنید که دعاهاتون هر روز داره برآورده میشه.
از خوبیهاش هم جلوی بقیه و دوستاتون تعریف کنید. فکر کنم موثر باشه.
البته اینا نظر منه از تجربیات روزهای زیبای زندگیم. ببخشید اگر احیانا بی ربط هستن.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
تا ازت نظر نخواستن نظر نده.تو می تونی باهاش صمیمی باشی بدون اینکه دخالت کنی.خوب همه مثل هم نمی شن که.خوب زن داداشت دوست نداره نظر بدی.اون این کارو دخالت می دونه ولی تو صمیمیت و مشکل همین تفاوت دیگاه است.همین ناراحتی های عروس و مادر شوهر هم دقیقا همین دیدگاه هاست.مثلا مادر شوهر من قبل عروسی تو سفرای زیارتی واسم کلی لباس خریده طوری که موقع عروسی دیگه نیازی به خرید دیده نمی شد.اون با این کارش خودشو بهترین مادر شوهر می دونه و الانشم وقتی می شینه از خودش تعریف می کنه.اما من این کارشو یه جورائی ضایع کردن حقم می دونم و ازین که حق انتخابو ازم گرفت ناراحتم.
حالا شما هم به این فکر کن و کمی رفتارتو عوض کن.البته یه راهی هست که اگه می خوای واقعا صمیمی بشی.مثلا تو هر کاری نظرشو بپرسی.باهاش درد و دل کنی.باور کن شما دوستای خوبی می تونید واسه هم باشید هم سن اید.به شرط این که این فکرا رو بذاری کنار و کاری کنی اون هم از چاپلوسی دست برداره.اما فراموش نکن تا نظرتو نخواست نظر نده
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
عزيزم منم موقعيت شما رو دارم تازه من ته تغاري هم هستم با نذر و نياز به دنيا اومدم آخه دختر ميخواستن. الانم 2 تا زن داداش دارم خيلي هم دوستشون دارم خيلي خوشحالم كه ديگه يه هم زبون دارم كسي كه حرفامو باهاش بزنم.با هم بريم بيرون خيابون توي كارامون به هم كمك كنيم. سعي كن از اين موقعيت جديد برداشت مثبت داشته باشي.
بهتره اين لينك رو بخووني
كليك كن
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
از همه دوستان ممنونم
@ مينا : ميدوني مينا جون من از پيشرفت داداشم ناراحت نيستم ولي وقتي ميبينم خانمش اين پيشرفتو ميكنه وسيله چشم و هم چشمي حس بدي بهم دست ميده.اينجوري هم هستن كه ميپرسن نظرتو ولي اگه تو خيلي راحت نظر تو بگي و باب ميلش نباشه ميشه عين ديوار ... هيچي نميگه
@ سرشار: چرا اينقدر عصباني شدي شما؟؟:43:
من و خانوادم ادمهايي اهل تظاهري نيستيم ..يعني اگه محبت ميكنيم واقعا از صميم دل هستش نه واسه خود شيريني...شنيدم مادرزن داداشم توي يك جمعي گفته : من به دخترم ياد دادم اينقدر به خانواده شوهرش محبت كنه كه حالا اونا رو اسم دخترم قسم ميخورن و پسرشون عين موم تو دستشه:160: واقعا فكر ميكني اين افكار ، افكار سالميه ؟اين محبت واقعيه؟؟؟؟
@رايحه عشق: گفتي كه "باهاش درد و دل کنی.باور کن شما دوستای خوبی می تونید واسه هم باشید هم سن
اید"
من اوايل خيلي واسه اين صميميت تلاش كردم باور كن ولي اون دوستانه شدنش از روي حساب كتابه ...من با هيچكسي روي دو دوتا چهارتا دوستي نميكنم
@ گلنوش : گلنوش جان نميتونم ...باور كن دست خودم نيست ...ميفهمم كه اونم مرتب ر حال مقايسه است
مثلا همه ميدونن من روي شوهرم حساسم ..اگه كسي چيزي پشت سرش بگه قيد طرفو ميزنم يا بد اكشن نشون ميدهم ..بارها شده با تيكه كنايه گقته : شوهر ت اخلاقش خاصه
يا مثلا شما كه هميشه دير ميرسيد همه جا
من ميفهمم كه اينها رو از عمد ميگه
*******************************
ممنونم از همتون كه جواب داديد
چجوري ميشه كلا بيخيال يكي شد؟ حساس نشد ؟
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
روی رفتارهای خودتون تمرکز کنید.
سعی کنید معایب خودتون را بررسی کنید و اونها را برطرف کنید.
راه هایی که باعث می شه شما در جمع خانواده جذاب تر به نظر برسید واینکه دیگران را هم جذب کنید کشف کنید.
این زندگی برادر شماست و به شما هیچ ربطی ندارد که انها با هم چگونه برخورد می کنند و خانواده همسرش چه حرف هایی می زنند. تاکید می کنم به شما هیچ ربطی ندارم پس در کارهایی که به شما ربط ندارد ذهنتان را درگیر نکنید .
اما دوستی با ایشون ، شما مجبور نیستید بر خلاف میلتون با کسی صمیمی بشید و یا دوستانه برخورد کنید فقط بر اساس اصول اخلاقی شما ملزم هستید با ایشون مثل هر کس دیگه محترمانه برخورد کنید.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام یکتای عزیز
به نظر من که ... شما خودتون خوب باشید و به چشمو هم چشمیهاش اهمیت ندهید شما با خوبیهاتون دارید به ایشون نشون میدهید که چگونه خوب باشه حالا میخواد ایشون خوب باشه یا نه شما که نمیتونید اونو تغییر دهید .پس خودتونو اذیت نکنید و به حرفای ایشون دربارهی شوهرتان اهمیت ندهید واقعا حرف های ایشون که میدونید هدفشون از این حرف ها چیست انقدر رو شما تاثیر میگذار؟عزیزم شما دارید با اذیت کردن خودتون به ایشون کمک مکنید به هدفش برسه.:43:
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
من اصلا عصبانی نشده بودم. ببخشید اگر عصبانی به نظر اومدم.
منظورم انتقاد از شما نبود. چندتا پیشنهاد دادم برای اینکه خودتون احساس آرامش بیشتری پیدا کنید.همین.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sarshar
من اصلا عصبانی نشده بودم. ببخشید اگر عصبانی به نظر اومدم.
منظورم انتقاد از شما نبود. چندتا پیشنهاد دادم برای اینکه خودتون احساس آرامش بیشتری پیدا کنید.همین.
:72::46:
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
"چجوري ميشه كلا بيخيال يكي شد؟ حساس نشد ؟"
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
وقتی به این فکر کنی که الان که شما داری راجع به کارهای ایشون فکر میکنی و شاید هم حرص میخوری،احتمالا ایشون اصلا به فکر شما نیستند و آروم دارند زندگیشونو میکنن، بی خیال میشی و سعی میکنی به خاطر یه موضوع بی اهمیت خودتو ناراحت نکنی.
چرا ما باید فکرمونو مشغول کنیم،خودمون حرص بدیم در حالی که بقیه اصلا به ما فکرهم نمیکنند و دارند زندگیشونو با خیال راحت ادامه میدن؟چرا باید انقد واسمون مهم باشن؟
هرچقدر حساس تر بشی بدتره، سعی کن به هیچ عنوان، خانوم داداشتون از حساسیت شما مطلع نشن و آتو دستشون ندی.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام یکتا
به جای اینکه به خاطر این احساس نسبت به دیگران، خودت را سرزنش کنی، ریشهها و دلایل حسادت را شناسایی
کن.بهترین راه برای اینکه حسادت را از خودت دور کنی، اینه که اعتماد به نفست را تقویت کنی.
حسادت در نتیجه عدم اطمینان افراد به خودشون ایجاد میشه نه رفتار و اعمال دیگران.افراد خانواده و دوستان هر چه
بیشتر پیشرفت کنندبهتر میتونند از شما حمایت کنند و اعتماد به نفستون را بالا ببرند؛ پس به جای حسادت، به وجود
شون افتخار کن.حسادت شما را عصبی وافسرده میکنه و باعث میشه نتونی پیشرفت کنی.
برای داشته هات، شکرگزار باش و سعی کن راضی باشي و براي بهتر شدن تلاش كني.
وقتی این حس به سراغت میادبه جای فکر کردن به اون، به این فکر کن که چه ضعف یا کمبودی در تو باعث به وجود
آمدن این حس شده.یادت باشه شأن شما بالاتر از اینه که به دیگران حسادت کنی.:43:
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام به همه دوستان
تك تكتون رو ميبوسم كه جواب داديد
من هر وقت يك تاپيك ميزنم خيـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــلي خوب به نتيجه ميرسم . از اين بابت خيلي خوشحالم
***********
نتيجه صبحت شما دوست جونام اين شد كه:
بهتره بيشتر به خودم فكر كنم و هر وقت چيزي ازارم داد تمركزمو روي خودم بزارم
از مقايسه و اين چي گفت و اون چي گفت دست بردارم و سرم به زندگي خودم باشه
تو مسائلي كه واقعا به من مربوط نيست به صرف خواهر شوهر بودن ، دخالت نكنم و نظر ندهم
و جمله داملاي عزيزم : شأن من بالاتر از اینه که به دیگران حسادت کنم
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام دوستان
شايد موضوعي كه عنوان ميكنم نياز به يك تاپيك جديد داشت اما به نظرم بي ربط به همين تاپيك نبود و همين جا مطرح ميكنم
نميدونم حسادته يا توقعات براورده نشده يا دل ازردگي ... نميدونم
كم و بيش همه در جريان هستيد كه من و همسرم يك دوران سخت اقتصادي و روحي رو پشت سر گذاشتيم خوب الان خداروشكر همه چيز تموم شده و اونم سر كارش برگشته ولي اينقدر تو اين مدت عقب افتاديم كه با حقوق و درامدهامون فقط بايد جبران مافات كنيم .دو تا مناسبت يعني سالگرد ازدواجمون و تولدم بي هيچ كادويي گذشت و خودم به خودم ميگفتم خوب شرايطشو نداره ايشالله سال ديگه ...اما با اين وضع اقتصادي و اوضاع حقوق ها ميدونم سال ديگه هم همينه.... البته من گربه كوره نيستم خوب ... واسه سالگرد ازدواجمون يك جعبه شكلات !!! و واسه تولدم تبريكات فراوان بهم داد!!!
داداشم واسه تولد خانمش يك جشن دونفره مفصل تو يك رستوران با كادو گرون قيمت گرفت... و من همه ديشب رو گريه كردم ...ميدونم ميگيد يكتا بچه است پول پرسته ولي نه به خدا ...
فقط دلم گرفت كه چرا شوهر من بايد اينجوري باشه
الان 20 روزه كه همديگرد نديديم و اون ماموريته ...تا همين ديشب كه اين افكار بياد سراغم از دلتنگيش داشتم ميمردم اما الان كه دارم اينها رو مينويسم بغض و عصبانيت جاشو داده به دلتنگي
بچه ها من چكار كنم؟ توقعم بي جاست؟ چجوري مثبت به اين مسائل نگاه كنم؟
(فقط دعوام نكنيد كه منتظر يك تلنگرم كه باز گريه كنم ... تو اداره ابروم ميره)
و از همه بدتر اينكه...من ديشب همه رو از پشت تلفن به روي شوهرم اوردم و اونم فقط گوش كرد و اخرشم گفت درست ميشه غصه نخور:320:
ولي مثلا يك كلمه نميگه من ميرم يك شغل دوم پيدا ميكنم و يا تلاشمو بيشتر ميكنم
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
الان 20 روزه كه همديگرد نديديم و اون ماموريته .
خوب همین واست کافی نیست؟!!!!!!!!!!بیچاره داره واسه کی این همه زحمت میکشه؟
گرفتن یک تولد مفصل زحمتش بیشتره یا بیست روز دوری از زندگی؟!!!!!!!
بچه ها من چكار كنم؟ توقعم بي جاست؟
خییییییییییلی خیییییییییلی بی جاست عزیزم.
و از همه بدتر اينكه...من ديشب همه رو از پشت تلفن به روي شوهرم اوردم و اونم فقط گوش كرد و اخرشم گفت درست ميشه غصه نخور
خوبه خودت داری میگی دیگه بدترین کار رو انجام دادی.
ولي مثلا يك كلمه نميگه من ميرم يك شغل دوم پيدا ميكنم و يا تلاشمو بيشتر ميكنم
آخه اصلا وقتی واسه کار دوم واسش مونده؟!!!
باید این واست مهم باشه که تن هر دو نفرتون سالمه و دارین برای زندگیتون تمام تلاشتونو میکنید،نه اینکه تعداد شغلا واست مهم باشه! بی انصافی نکن، میتونست همین شرایط باشه اما به جای یه شوهر فعال یه شوهر بی خیال و خوابالو داشته باشی.
خدا رو به خاطر همه نعمتهایی که بهت داده شکر کن.
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
كافيه خودتون رو جاي همسرتون بگذاريد كه 20 روز دور از خانواده بوديد و فرض كنيد ايشون در جايگاه شماست و به خاطر اين مسئله ذهن شما را بهم ميريزه. چه فكر و احساسي در مورد او مي كنيد كه به فكر آرامش شما نيست؟
الان زمانه اي هست كه زن و مرد كنار هم كار مي كنند، شما هم به نظر زن توانمندي مياين كه مشغول به كار هستيد. آيا به خودتون روا ميدونيد كه از وقت آسايشتون و در خانه و كنار خانواده بودن بزنيد و با كار دوم، نياز هاي غير اساسي زندگي همسرتون رو برآورده كنيد؟
از وجود همسر و زندگيتون لذت ببريد، اين دنيا بايد جاي لذت و آرامش و احساس هاي مثبت باشه نه چيز ديگه. قدر زندگيتون رو بدونيد
در مورد زندگي برادرتون هم ايشالا كه خيلي باهم خوشن ولي آواز دهل از دور خوش است! اون ها هم مشكلات مخصوص به خودشون رو دارن حتما". اين حس مقايسه رو از بين ببرين
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
شدیدا متوقع هستید! :324:
چرا به جای اینکه ایشون برن دنبال کار دوم و سوم، که شما هدیه ی گرون تر دریافت کنید، شما نمیرید دنبال کار اول؟ :305:
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
@ Rude Boy: من كارمند رسمي شركت نفتم جناب:81: خوبه گفتم ادارم
*************************
@ افتاب همدرد : مينا جون حرفات درست اما تو اگه جاي من بودي ناراحت نميشدي؟؟ خدا وكيلي راستشو بگو
من ممنون و شاكر خدا هستم كه خيلي چيزهايي دارم كه واقعا منو يك زن خوشبخت كرده ... اما اين قضيه هم خيلي داره ازارم ميده
صبح كه بهش زنگ زدم يك كم حال و احوال كرديم بعد بهش ميگم از حرفهاي ديشبم دلخوري؟
يك كم فكر كرده ميگه.. به خدا يادم نمياد چيا ميگفتيم ...منظورت كدوماست؟:302::223:
***************
از mr6262 عزيز هم خيلي ممنونم
****************************************
خوبه گفتم دعوام نكنيد:302:
اصلا بحث هديه گرفتن نيست
بحث اينه كه ... يك نيازه .... ميفهميد چي ميگم؟
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
@ افتاب همدرد : مينا جون حرفات درست اما تو اگه جاي من بودي ناراحت نميشدي؟؟ خدا وكيلي راستشو بگو
چرا ناراحت میشدم اما خودم خودمو نصیحت میکردم تا ناراحتیم کم شه و به شوهرم چیزی نگم.
اما یکتاجون،مطمئنی خانوم داداشت واقعا از ته دل خوشحال بود؟(که البته خدا کنه باشه)
اما من که گاهی اوقات پیش اومده،که از افرادی هدیه های خیلی گرون گرفتم،ظاهرا هم خوشحال بودم اما دوست داشتم اونا رو با چیزای خیلی ساده تری عوض کنم.به قول خودت خداوکیلی، تا حالا این حسو نداشتی؟
صبح كه بهش زنگ زدم يك كم حال و احوال كرديم بعد بهش ميگم از حرفهاي ديشبم دلخوري؟
يك كم فكر كرده ميگه.. به خدا يادم نمياد چيا ميگفتيم ...منظورت كدوماست؟:302::223:
خوب خدارو شکر
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
وای یکتا چیکار کردی ....................
به خاطر یه تولد که داداشت گرفت اینطوری با شوهرت برخورد کردی؟؟؟؟
همه رو به روش اوردی و طفلک فقط گفت درست میشه؟؟ الهی....
آره هم حسادته هم توقع بیجا هم مقایسه بیجا ............
بخدا خیلی شوهرت فهمیدست............
بریز دور این مقایسه ها رو
تو رو خدا بریزید دور این چشم و هم چشمی ها رو
:305:
قدر همچین شوهری رو بدون این دفعه به روت نیاورد مطمئن شو دفعه دیگه
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
واای یکتا جون اون جا که گفتی به شوهرت گفتی از حرفام دلخوری اونم گفته یادش نمیاد,تو دلم شوهرت رو تحسین کردم
آفرین
عزیزم قدرشو بدون,مشخصه دوستت داره از اون جایی که گفته غصه نخور درست میشه
بعدشم مطمءن باش خودش هم میدونه چی به چیه ولی تو دیگه نمک رو زخمش نپاش
یکم صبر داشته باش
بعدشم داداش و زن داداشت تازه ازدواج کردن خوب اواءل هر ارتباطی از این عشقولانه ها هست دیگه
مقایسه ممنوع
ناراحت بودم که چرا کفش ندارم تا وقتی کسی را دیدم که پا نداشت
تو که این قدر مقایسه میوونی خانمی,یه کم با پایین تر از خودت هم خودت رو مقایسه کن
نچسب همش به بالاسری های خودت
این جملات بالا واسه یادآوری به خودمم هم بود:)
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام
به نظر من شما دچار درد حسادت هستید ...
یکی از راه های درمان این درد اینه که بیشتر از قبل به زن داداشت محبت کنی و حتی خوبی هاش رو در نظرت بیاری.
به نظر من شما عروس خوبی دارید قدرش رو بدون
برادرت واقعا خوشبخته ....یک خواهر دلسوز از خانم برادرش چه توقعی داره جز خوشیخت کردن برادرش....
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
بچه ها حق با شماست
وقتي 1 روز از اون حرفها گذشت و احساسات منفي منم كم شد تازه فهميدم چكار كردم
آخر هفته هم شوهرم از ماموريت اومد و اصلا بحثي پيش نيومد خداروشكر
ممنونم كه منو متوجه اشتباهم كرديد
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
با سلام
میدونی قشنگ ترنین چیز تو زندگی چیه ؟؟؟؟؟
آرامش
شما همسری داری که کنارش احساس آرامش میکنی پس این چیزای ظاهری رو بریز دور
عزیزم تولد دونفره، کادوهای گرون قیمت، شام آنچنانی، رستوران فلان، ماشین فلان، خونهی 5 خوابه، مسافرت خارج از کشور و ... وقتی آرامش نداشته باشی همهی اینا رنگ میبازه تو زندگیت
اگه یه شوهری داشتی دست بزن داشت و شما رو میبرد کل اروپا میچرخوند دوست داشتی؟؟؟
خانمی همیشه اون چیزی که داری و هستی و قبول کن و بهش افتخار کن
شما و همسرت همین زندگی رو دارین و همسرتورنم همین مردی که داری میبینی پس سعی نکن همسرت رو شبیه رویاهات کنی و یا تغییرش بدی
به چیزی که داری افتخار کن
-
RE: حسادت يا توقع بيجا؟! چگونه اين احساسات بد را ريشه كن كنم؟( لطفا راهنمايي كنيد)
سلام یکتای عزیز
خوشحالم که موفقی و مطمعنم بااین روحیه ای که من از شمادیدم به زودی موفقترهم خواهی شد.
یکتا جان تشکراز شجاعتت برای پذیرفتن عیب و پستی های اخلاقت.احسنت...:72::104:
خواستم بگم منم به درد شما مبتلا بودم اما شکرخدا برطرف شد....:72:
هرجاهستی یه نفس عمیق بکش .چشماتو ببند.برای هرکسی که فک میکنی بهش حسادت میکنی آرزوی خوشبختی کن.[b][/color][color=#FF0000]
به یاد داشته باش که ارزش تو خیلی بیشترازاینه که با حسادت و عیب جویی و کلا در آنالیز شخصیت دیگران سیر کنی...
امام علی مولای متقیان میفرمایند: بهای شما بهشت است خود را به کمترازآن نفروشید
یاحق