-
از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
یه مشکلی دارم که امیدوارم دوستان بتونند در تعدیل این احساس به من کمک کنند.
جایی که کار می کنم یه مدیر داره که متخصص ، سخت گیر ، تیز بین هست . در عین اینکه خیلی با شخصیت هست ولی در برابر کوتاهی های کار منداش خیلی سخت برخورد می کنه . با همه همین جور هست.
اصلا نمی شه باهاش حتی منطقی صحبت کرد. وقتی با زیر دستاش دعوا می کنه همه می دونند اگه نتیجه کار خوبی به ایشون ارائه بدهند ایشون قدر دادن هست و کم کاری های گذشته را فراموش می کنه.
ادم متدینی هستند و از سرشناسان این شهرستان هستند.
این مطالب را گفتم که شخصیت ایشون را بشنساید.
اما مشکل من با ایشون. هیچ وقت ایشون با من کاری نداشته به جز یک بار که همون یک بار تا آخر عمرم باعث شده با دیدن ایشوناسترس و ترس به جونم بیفته. جوری که الان که دارم می نویسم تپش قلب گرفتسم.
همون یک بار مثل بقیه نیروها با تندی با من برخورد کرد . روزنامه ها رو پرت کرد روی میز . داد کشید .جلوی خودم به رییسم گفت که اگه نیروهات نمی خواهند کار کنند تکلیفشون را مشخص کن و ....
از اون به بعد بارها همدیگر را توی راهرو دیدیم حتی ایشون سلام هم کرده اند اما دچار یه ترس و اضطراب شدیدی نسبت به ایشون شدم.
از اون قضیه 2 سال می گذره اما همیشه فکر می کنم من رو زیر نظر داره و داره مدام چکم می کنه و یه روزی تیر خلاص را به من می زنه.
همیشه فکر می کنم بالاخره من رو اخراج می کنه.
اسمش که می یاد استرس می گیردم.
آخه می دونید شرکت ما یه شکل غیر مذهبی داره و من و یه خانم دیگه تنها چادری های شرکت هستیم . فکر می کردم حرمت چادرم را حداقل نگه داره و مودبانه تر باهام برخورد کنه.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت عزیز
چرا ما باید فکر کنیم که مدیرمون داره مارو چک میکنه یا دوستمون یا....?!
اگه در هر لحظه یادمون باشه که خدایی هست که همیشه ناظر کارها و رفتار و حتی افکارمونه
اگه واسمون رضایت خدا مهم باشه،
اگه به خاطر رضایت خدا کاری که وظیفمونه رو به نحو احسن انجام بدیم،کوتاهی نکنیم،
تا پولی رو که بدست میاریم و تو زندگیمون خرجش میکنیم حلال باشه،
اون وقت از هیچ کس دیگه ای لازم نیست بترسیم،تازه خود این ترس باعث میشه کارایی لازمه رو نداشته باشیم.
پس ترسهات رو کنار بذار،
یه نفس عمیق بکش،
به خدا توکل کن،
ازش بخواه همیشه کمکت کنه تا اون بنده ای باشی که اون دوست داره،
روی کاری که انجام میدی تمرکز کن و به هیچ موضوع دیگه ای در اون زمان فکر نکن.
اطلاعات و معلومات لازم رو کامل یاد بگیر و با اعتماد به نفس کامل،کارتو انجام بده.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
سلام دوست عزیز
اینکه مدام می ترسین شما رو اخراج کنه دلیلش چیه؟ آیا فرد بی نطم وانضباطی هستید. توی زندگی وکارتون تنبل و راحت طلب واززیرکار درو هستین؟
منزوی هستین یا درکارهای اجتماعی مشارکت دارین؟
آیا معتقدین که توی زندگی نقش اول و آخر رو خودتون ایفا می کنین یا می تونین بدون نگرانی وظایفتون رو انجام بدین و نتیجه کارهاتون رو بسپارین به دست خداوند؟
آیا برای بدست آوردن این کار زحمت کشیدین یا خودتون رو لایق نمی دونین وفکر می منین دری به تخته خورده وهمینجوری اینجا استخدام ومشغول به کارشدین؟
ما هر کدوم برای خودمون ایده آلی توی ذهنمون ساختیم ومی خواهیم که به اون برسیم. گاهی وقتها ما فاصله خودمون رو با ایده آلی که میتونیم باشیم یا خیال می کنیم که میتونیم باشیم میبینیم و این شکاف و فاصله ما رو وحشتزده می کنه. درحالی که این ایده آل ساخته ذهن ماست و فقط خود ما هستیم که این شکاف وفاصله را می بینیم ودیگران تنها از روی ظاهر بیرونی کارهای ما قضاوت وبرخورد می کنن. پس انتظارات خودمون رو از خودمون اگر واقع بینانه تر بکنیم کمتر تحت تأثیرقضاوت دیگران صدمه می بینیم وترسهامونم کمتر میشه.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت ... اخراجت کنه چی میشه؟؟؟؟
چرا خودتو وابسته اون شرکت میدونی؟
تو خدارو داری، همون خدایی که کارفعلی رو برات جور کرد درصورت اخراج شدنت هم تورو می بینه!
از بنده خدا می ترسی؟ اونم تا این حد؟!!! خدایی که ذره ای از اعمال رئیست از چشمش پنهان نیست؟ رئیسی که اگه
خدا بخواد به چنان رذیلتی دچارش میشه که باورش برای ماها شاید غیرقابل تصورباشه! اعتماد به نفست رودرمقابلش
بالاببر.اوهم مثل تو ادمیست ، همین!
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
سلام دوست عزیز
شاید گاهی لازمه که ما مسائل رو از زاریه دیگه ای نگاه کنیم ...
تا بحال خودتو به جای ایشون گذاشتی ؟
از فشار و استرس و مسئولیت ایشون اطلاع داری ؟
گاهی یه مدیر باید به جای همه زیر دستاش جواب پس بده و بجای کوتاهی های اونا عذر بخواد و یا توبیخ بشه ...
شاید اگر خودت این مسئولیت رو داشته باشی بتونی درک کنی اما الان برات زیاد مفهوم نباشه ...
یه مورد دیگه اینکه تو محیط های کاری متاسفانه اشخاصی هستند که اگر در موردشون با گذشت رفتار بشه
سوء استفاده میکنن (البته دور از شما) اما این باعث شده همه به یه چشم دیده بشن و در مورد اشتباهات با همه
یکسان برخورد بششه و شایدم زیاده روی بشه ...
اگر همه این مسائل رو در نظر بگیرید زیاد اذیت نمیشید .. خودتون یه روزی در اون جایگاه قرار میگیرید و متوجه میشید
هر کاری مسائل و مشکلات خودشو داره :72:
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
همه حرف های شما دوستان خوبم را خوب می فهمم .
از لحاظ کاری گرچه بهترین نیستم ولی پایین ترین هم نیستم . سرم به کار خودم مشغول هست . اما اکتیو نیستم .
اون کاری که به ن سپرده می شه در اسرع وقت آماده می کنم سرعت عملم در کار خوبه واسه همین زمان های فراغتم زیاده. اما از اون زمان های آزاد در جهت بالا بردن تخصص کاریم استفاده نمی کنم به جاش به مطالعات شخصی می پردازم.
اما مساله مهم من این حس ترس و اضطرابی هست که نسبت به ایشون پیدا کردم.
شاید لازم باشه در مورد روش های مقابله با ترس و افزایش اعتماد به نفس بیشتر راهنماییم کنید.
به نظر خودم ادم شجاعی هستم .ام چرا نسبت به این اقا انقدر اعتماد به نفسم پایین هست؟
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
الو الو کسی نبود؟ مثل اینکه مشکلی که نوشتم ارزش پست گذاشتن دوستان را نداشته.
یا نه دوستان بی معرفتن؟
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
مهربونی عزیز نمی دونم منظور از سوالتون چیه؟ اینکه معنای حرمت چیه و یا اینکه برای شما چادر حرمتی نداره؟
اما عقیده من بر این هست همان طور که حجاب یک حریم است و جسم آدم رو می پوشونه یک حریم دیگری هم برای یک زن به وجود می یاره که هر کسیی نمی تونه هر جور دلش می خواد با اون صحبت کنه. البته این حریم را خود شخص با رفتارش موجب می شه . و من این نکات را در محیط کار خیلی رعایت می کنم.
واسه همین برام خیلی سخت بود که با من مثل بقیه همکارها برخورد کنه.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت جان سلام
من منظورمو شفاف عرض میکنم. خوب میدونم حرمت یعنی چی و صدالبته که چادر برای منم حرمت داره.
منظورم دقیقاً اینه که بین یه گروه که یکجا کار میکنند و شرح وظایف مشخصی دارند و مسئولیتشون هم واضحه چادر و مانتو چه تاثیری روی کار خواهد داشت؟؟ برام عجیبه.
ما وقتی اینطوری حرف میزنیم به خودمون این اجازه رو میدیم که پس اونهایی که مانتو میپوشن اگه به خاطر کارشون دعواشون کنن، بی حرمتی نیست اما اگریه خانم چادری رو به خاطر کارش دعوا کنن بی حرمتی هست. این استدلال خوبی نیست.
من تو یه بیمارستان کار میکنم. جایی که در حدود 600 الی 700 زن پرستار دارن خدمت میکنن و البته که چادر ندارن و همون روپوش سفید پرستاری میپوشن. اگه رئیسشون باهاشون دعوا کرد بی حرمتی نکرده ؟؟؟ حالا اگه تو همین بیمارستان مثلا با یه خانمی که کار اداری انجام میده و چادری هست دعوا کرد ، بی حرمتی کرده؟؟؟
کار کاره عزیز دلم. ههمون باید سعی کنیم تو هر لباسی که هستیم خوب کار کنیم. با وجدان و شرافتمندانه کار کنیم. بین یه نفر چادری و یه نفر مانتویی که یه کار یکسان رو انجام میدن هیچ تفاوتی نیست.
مدیر و رئیس به کیفیت و کمیت کار انجام شده توجه میکنه و نه به لباس و چادر و ....
من معتقدم ما برای خودمون چادر سرمون میکنیم و البته برای خوشنودی خداوند . پس نباید حرمت چادر رو وسط بکشیم . از نظر من چادر اونقدر حرمت داره که دیگه حرفی توش نیست .
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
من جدا از بحث مقایسه و شرح وظایف در شان خودم نمی دیدم که با من اینجور برخورد کنه . از نظر همکار هام این رفتار مدیر کاملا عادی بود ه و برای خیلی از اون ها مهم نبوده . اما برای من مهم بوده و همین روی من خیلی تاثیر منفی گذاشته.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت عزیزم سلام
در ک می کنم چی میگی !
ولی اون آقا تنها با شما چنین رفتاری نداشته و با بقیه هم همین رفتار رو داره
پس برای برخورد تندش به شان طرف نگاه نمی کنه !
بلکه همه شما رو به یک چشم می بینه به چشم کارمنداش
در ضمن معمولا رفتار های نادرست دیگران به شان ما بر نمی گرده ،ایشون با رفتار بدش شان خودش رو نشون داده
بی نهایت جون به نظرم باید استرست رو کنترل کنی و اعتماد به نفست رو بالا ببری .
استرس و روش های غلبه بر آن
استرس و راههای کاهش آن
این لینک رو حتما بخون عزیزم خیلی مفیده .:72:
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
ممنونم نازنین جان،
مطلبی که تونستم از این 2 مقاله بگیرم مطلب زیر بود.
استرس در مورد مسائلی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، عمدتاً به دلیل ترس ایجاد می شود
من یه ترس عمیق و زیادی نسبت به مدیرم دارم واین ترس در من استرس ایجاد می کنه طوری که واقعا بدنم سست میشه .
و از اینده می ترسم . می دونم اینها همه تخیلات ذهنی هست و لی ترس از آینده و این آدم اذیتم می کنه.
در مواقعی که نمی بینمش هیچ مشکلی ندارم اما به محض دیدنش دچار استرس می شم.
می خوام آدم قویی باشم .از این ضعف خودم بدم می یاد.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
دوست خوبم اینو در نظر بگیر که هیچکس امکان نداره توی محیط کار همه چیز رو بلد باشه، بلکه به مرور زمان و با کسب تجربه کم کم ادم تو کارش خبره میشه،
شما سعی کن اول از همه این واقعیت رو بپذیری که من حق دارم اشتباه کنم و چیزهایی رو ندونم ... بالاخره یه چیزایی رو باید از محیط کار یاد بگیریم یا نه؟
بنظر من این یه مساله ی کوچیکه در واقعیت، ولی شما اونقدر در خلوت و ذهن خودت بهش فکر کردی و بزرگش کردی که ازش یه غول ساختی برای خودت، در صورتیکه خیلی خیلی کم اهمیت تر از این حرفاست.
نکته مهم دیگه که حتما انجامش بده : هر وقت تو ذهنت شروع کردی درباره مدیرت فکر کردن سریع بگو ایست و فورا به یه موضوع دیگه فکر کن، یه چند مدت این کار رو بکن یعنی تا خواستی به این موضوع فکر کنی، ذهنت رو منحرف کن به سمت یه موضوع دیگه...کم کم اون غول ساختگی ذهنت کوچیک میشه،
اکثر مدیران موفق در شرکتهای خارجی در چارچوب قوانین و بسیار محترمانه برخورد میکنن، یعنی کارتو درست انجام بدی یا بد بی احترامی ای در کار نیست، نهایتا محترمانه اخراج میشی ولی برخورد توهین آمیز اصلا پذیرفته نیست، پس این مدیر شماست که برخورد مناسبی نداره (متاسفانه مدیران ما اصل مهم ارتباط و احترام رو بلد نیستند)، شما خودتو اذیت نکن، حتی اگر کارتم خوب انجام نداده باشی، بی احترامی و توهین معنا نداره، پس دوست خوبم روزهای قشنگت رو با فکر کردن به شخصی که اصولی ترین و ابتدایی ترین روش های برخورد با کارمندان رو نمیدونه خراب نکن.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت جان
ریشه ترس شما به مدیرتون بر نمیگرده ، بلکه کاملاً به خودت برمیگرده .
شما از یک شخص می ترسید درسته ؟
چرا ؟
بیان کردی که وقتی کم کاری می کنند خیلی سخت برخورد میکند ، تیز بین هست و ..... .
یعنی این صفات در هرکسی که با شما سرو کار داشته باشد ، موجود باشد شما مضطرب می شوید و می ترسید .
چرا اینچنین است ؟
چون امنیت روانیت به هم میریزد .
چرا امنیت روانی تو به هم می ریزد ؟
چون به اندازه کافی خودت را قوی نمی بینی
در چه رابطه قوی نمی بینی ( مگر قراره چه اتفاقی بیافتد ) ؟
در رابطه با خودت خودت را قوی نمی بینی ، در دفاع از خودت .
و این تو را مضطرب و نگران می کند .
ریشه اصلی این اضطراب و نگرانی که پیوسته در تو هست و پنهانه و در این مواقع خود را نشان می دهد ، به گارد دفاعی تو بر میگردد .
عزیزم ، در رابطه با خودت همیشه آماده دفاعی ، به عبارتی بطور پنهان که در اینمواقع و در رابطه با افرادی که قدرتمند می بینی آنها را بروز می کند ، گویی انتظار هرآن توبیخ شدن و سرزنش وسرکوب را داری .
دلیل آن هم دقیق دقیق بخواهم بگویم ، نارضایتی تو نسبت به خودت هست ، در خودت به اندازه لازم احساس کفایت نمی کنی و چشمت به کاستی ها هست و لذا خودت را مستحق سرکوب و سرزنش می بینی و در نتیجه آماده مورد حمله قرار گرفتنی و لذا خودت را در دفاع ضعیف می بینی چون حس می کنی مقصر خواهی بود چرا چون طرف تو آدمی دقیق و تیز و ... است و حتماً اشتباه نمی کند . به عبارتی این حالتت در خصوص افرادی که آنها را قدرتمند می بینی بخصوص اگر مافوقت باشند و آنها را هم متعالی بدانی هست .
مثلاً در اینجا کارت را خوب انجام می دهی و به موقع تحویل می دهی ، اما نسبت به سرعت عمل و استفاده از وقت فراغتت در جهت مطالعات شخصی راضی نیستی و چون راضی نیستی و در واقع دروناً خودت را سرزنش می کنی و حق هم می دانی که سرزنش شوی ، هرآن انتظار داری مدیرت سر برسه و همین ایراد را از تو بگیرد ، آنوقت خودت را مستحق دفاع نمی دانی و لذا پیش پیش می دانی کم میاری و .....
خوب دقت کن و آنالیز کن ( دقیق و اقع بینانه ) اگر همینها بود . اعلام کن تا ادامه دهم و ...... راهکار .
.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
فرشته جان قدم رنجه کردید و به ما سر زدی.
تمام حرف هاتون دقیقا درست هست به جز اینکه از سرعت عملم هم راضی هستم چون سرعت عملم خوب هست اوقات فراغتم سر کار زیاد شده.
منتظر راهکارتون هستم.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
:104::104::104::104:
چند بار متنتون را خوندم بدجوری زدید تو خال ، حالا من چی کار کنم؟ چی جور با این حسم کنار بیام.؟ باید از خودم بیشتر کار بکشم و به خواسته هام اهمیت ندم؟ یا نه به خواسته هام اهمیت بدم و همیشه در استرس باشم؟
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
افراد كمال گرا ، در صورتي كه ديگران شاهد نقايص يا معايب كارشان باشند ، غالبا به دليل ترس از عدم پذيرش از سوي آنان ، دچار وحشت مي گردند.
راهکار:
مدتی دست از تلاش برای شدن بردارد. و خود را بشناسد و خود را دوست بدارد. و به خود بگوید که من مساوی آنچه به دست می آورم نیستم. من مساوی هستم با آنچه که اکنون هستم.
خوب من دارم همین کار رو می کنم و به خودم اهمیت می دم ولی به جاش دچار ترس و اضطراب شدم.
یه قسمت بحث درمان کمالگرا هدف گذاری بود و تقسیم اون به هدف های کوچک و حتی اینکه تفریح و ورزش را جزئ هدف قرار بدیم.
اگه من آدم کمال گرایی باشم ، من اولا هدف بزرگی ندارم که بخوام از مسیرش لذت ببرم اتفاقا می خوام از یک مسیر بی هدف لذت ببرم که دچار ترس می شم
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
عزیز جان
1 - از لاک دفاعی بیرون بیا ، برای اینکار لازمه روی پذیرشت کار کنی ، پذیرش انتقاد را برای خودت راحت کن .
به خودت بسپار >>> اگر از من انتقاد شد ، بدون ترس گوش می دهم و از طرف مقابل تشکر می کنم و فکر می کنم که اگر وارد بود با روی باز می پذیرم چون همینکه دیگری به من نکته ای را گفته که نمی دانستم را بایدبرای خودم یک نعمت بدانم ، که اگر نمی دانستم که خیلی خوبه که اینجوری فهمیدم و اگر می دانستم اینجوری اهمیتش را فهمیده ام .
اما اگر این انتقاد را واقع بینانه و بدون دفاع از خود ، دیدم که در من نیست و اشتباه برداشت شده ، خوشحال می شوم که یک نکته ای که می تواند اینجا اشکال باشد را یافته ام . در این صورت از فرد مورد نظر تشکر می کنم که نکته ای را به من آموخته ، اما در عین حال اگر ضرورت داشت برایش ابهامات را برطرف می کنم ، ( بدون هدف دفاع ) تا روشنگری کرده باشم و کسی را متوجه اشتباهش کنم ، چه اون شخص بپذیرد چه نپذیرد ، مهم اینه که من با روی باز و گشاده و اخلاقی نرم از انتقادش استقبال کرده و توضیحات لازمه را به او می دهم .
در مورد رفتارهای دفاعی در مقابل انتقاد مطالعه کن و سعی کن این پوسته را از تن به در کنی که بسیار راحت می شوی .
روی ترس از انتقاد هم کار کن . ترس از انتقاد ناشی از ضعف اعتماد به نفس و عزت نفس هست ، چرا ضعف عزت نفس ؟ در حالی که در ظاهر ناراحت از این می شوی که حرمتت شکسته شود .
اینکه ما مواظبیم حرمتمان شکسته نشود اگر اضطراب آمیز و همراه با ترس باشد نشان می دهد ما به اندازه کافی خود را عزیز نزد خود نمی دانیم ، لذا روی عزت نفس باید کار کرد ، به تبع آن وقتی عزت نفس پایین باشد اعتماد به نفس هم پایین می آید ( تاپیک به نظر تو چه کسی عزیزه ؟ را بخوان ) .
به نظر می رسد شما این وضعیت را ( ضعف عزت نفس را ) در رابطه با کسانی که آنها را برتر و قوی تر از خود می دانی ، داری ( اگر چنین بود و تأیید می کنی ، بیان کن چون در این رابطه بحث ویژه ای می طلبد )
2 - در خصوص وظایف :
اولویت شما باید روی انجام دقیق وظایف در چهارچوب شرح وظایفت باشد ، بیش از آنرا برای خودت وظیفه نساز ، یعنی مسئولیت خود ساخته نکن . این بدان معنی نیست که همکاری و ایثار و خدمت رسانی مضاعف نداشته باشی . بلکه به این معنا هست که احساس مسئولیت افراطی نداشته باش . برای روشن تر شدن این موضوع نیازه که روی احساس مسئولیت و احساس تکلیف حرف بزنیم که اینجا جاش نیست ( در این رابطه حرفهایی دارم که حاصل تجربه اخیر خودم در مواجهه با مشکلی بود که اخیراً درگیرش بودیم ، و برای خودم دستاورد بسیار سازنده ای از این مشکل بود که برنامه دارم در تاپیکی آنرا به صورت مقاله ارائه کنم که آنوقت خبرت می کنم بخوانی )
شما همینقدر بدان که احساس مسئولیتت باید در حیطه همان وظایفی باشد که بهت محول شده ، و بیش از آن را نباید برای خودت مسئولیت بسازی بلکه دقت کن که اگر پیش آمد که انجام دهی به عنوان یک خدمت خارج از وظیفه است که در این صورت برایت خوشایند هم خواهد بود و در رابطه با آن احساس آزادی می کنی نه تنگنا ، لذا چه بسا با لذت بیشتر و رغبت انجامش بدهی ، مثلاً اگر در اینجا اضافه وقتت را موظف هستی ( طبق شرح وظایف ) صرف ارتقاء شغلی کنی خب این وظیفه است و عذاب وجدان شما برای پرداختن به مطالعه شخصی حق است و شما کوتاهی داشته ای و لذا باید اصلاح کنی تا ترست از موأخذه احتمالی هم از بین رود .
اگر چنین نیست و همین حد ارتقاء برای انجام وظیفه شما کافیست و وظیفه هم نشده که اوقات اضافه را حتماً به این کار بپردازید و شما سرعت عمل بالایی در کار دارید که اگر معمولی بود این وقت اضافه را پیدا نمی کردید ، پس با خیال راحت و آرامش وجدان در پی مطالعه و ارتقاء فکری خودت از این طریق باش ، که این ارتقاء فکر و آگاهی با این نوع مطالعه در کار و روابط کاری شما هم اثر مطلوب بجا خواهد گذاشت و کار اشتباهی نکردی .
برای جلوگیری از اینگونه عذاب وجدانها که ناشی از سوپر ایگو شدن است ، لازمه از تحلیل شناختی کمک بگیری تا از دام کمال گرایی ( که عامل عمده سوپر ایگو شدن است ) بیرون آمده و ترس از تو دور شود ، مثل همین تحلیل شناختی که من اینجا انجام دادم .
.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
وای فرشته جون انگار آب ریختی روی آتیش
اما در مورد عزت نفس :
به نظر می رسد شما این وضعیت را ( ضعف عزت نفس را ) در رابطه با کسانی که آنها را برتر و قوی تر از خود می دانی ، داری.
در محیط خانواده و دوستان وفامیل چنین حسی ندارم ولی در محیط کار چرا اینجور هستم.
نوشتین که تحلیل شناختی داشته باشم برای جلوگیری از سوپر ایگو شدن ودرجایی گفته اید
ریشه سوپر ایگو ( افراطی گری وجدان اخلاقی ) در کمال گرایی است.
به نظرتون من کمالگرا هستم و باید اون را درمان کنم یا عزت نفسم پایین هست؟
چگونه می تونم به این تحلیل شناختی برسم؟ می ترسم دچار وسواس وانبوه اطلاعت بشم ویه جور درگیری ذهنی پیدا کنم و مشکلم بشه 2 تا.
یه مطلبی که جاموند.
راجع به رفتار های دفاعی در مقابل انتقاد.
در این یه مورد خاص (مدیر مون) همه کارمندان در رده های خاص متفق القول هستند که نمی شه از خودمون دفاع کنیم و باید سکوت کنیم و کاری را که می خواهد همون جور بهشون تحویل بدیم تا رضایتشون جلب بشه.
مدیر پروزه چیه اون هم هیچ گاه در مقابل برخورد های مدیر اصلی حالت دفاعی به خودش نمی گیره.
مشکل اساسی که این وسط هست اینه که در مقابل مدیر به هیچ وجه نباید ونمی شه حالت دفاعی گرفت.
یه موردش را بگم یکی از رده بالاهای مدیران البته رده پایین تر این مدیر جدید که هنوز شناختی از ایشون نداشتند حالت دفاعی به خود گرفتند از فرداش دیگه نیومد سر کار چون مدیر ارشد عذرش را خواسته بود.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
ببین عزیزم
حالت دفاعی به این شکل که ملکه ذهن شود که باید آماده دفاع باشی ، خیلی جاها ما را دچار اشتباه می کند ، یعنی از واقع بینی بیرون می آورد . و چه بسا اشکال به ما وارد باشد ولی با رفتار دفاعی که اغلب با یک سری مغلطه ها انجام می شود خود را گول بزنیم و از ارتقاء شخصیت باز مانیم در حالی که حق ما هست که از هرموقعیتی برای شناخت بیشتر خود ( خودآگاهی ) و به دنبال آن ارتقاء استفاده کنیم ، این مغلطه های دفاعی در زندگی اغلب ما جاری هست و از آن آگاه نیستیم و متأسفانه ما را به فریب خود می کشاند . ( که سعی دارم به زودی این نوع مغلطه های رایج به عنوان رفتار دفاعی را در یک تاپیک ارائه دهم ) . از طرفی پیشاپیش خود را نیازمند آمادگی برای رفتار دفاعی دیدن یعنی پیشاپیش خود را در موقعیت خطا دیدن هست ، یعنی نوعی احساس گناه پنهان را در خود پرورش می دهی که مخرب عزت نفس و اعتماد به نفس هست .
اصلاً لزومی ندارد شما ذهنت را مشغول دفاع کنی ، وقتی هم که مورد انتقاد قرار گرفتی دفاع لازم نیست ، پذیرش لازمه ،دفاع ما زمان تهدید و هجمه هست ، که آنهم سازو کار خود را دارد .
رفتار دفاعی در اینجاهایی که ضرورت ندارد یک ضعف هست . و باید از این وادی بیرون بیایی . آنچه که همکاران شما می گویند نیز اشتباه است ، یعنی باید دقت کنی که نداشتن رفتار دفاعی در اینجا به معنای عدم جرأت ورزی نیست .
شما چه بسا در جای خود به رئیستون نقد وارد کنید ، جرأتمندانه و مستدل ، نه پرخاشگرانه و ناشی از بغض ، آنچه همکاران شما توصیه می کنند پرهیز منطقی از رفتار دفاعی غلط نیست ، بلکه عدم جرأت ورزی است .
بقیه در پست های بعدی .....
.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
در خصوص عزت نفش ، توصیه کردم تاپیک چه کسی عزیزه را بخوانی تا کمی دستت بیاد عزت نفس یعنی چه .
آنگونه که خود اشاره داشته ای ، عزت نفست در محیط کار و در رابطه با مافوق میل به ضعف می کند . که ریشه اش ممکنه موارد زیر باشد :
1 - آموزه های کودکی شما در رابطه با اولیاء مدرسه یا مسئولین ، آموزه ترس ، و حقیر بودن بطور مستتر است . یعنی اینکه شما را از توبیخ و تنبیه احتمالی اولیاء مدرسه در مقابل اشتباه ترسانده باشند ، یا حتی چنین اتفاق افتاده باشد و خانواده شما را مقصر اعلام کرده و سرزنش کرده باشند یا اولیاء مدرسه و مسئولین در رده های مختلف برای شما آدمهایی خاص و بی عیب و نقص ، و به عبارتی مطلق جا افتاده باشد .
2 - آموزه ارتقاء اجتماعی و داشتن شغل خوب و بهترین بودن در کار ، باز هم از دوران کودکی .
3 - میل به هرچه کامل تر بودن ( کمالگرایی ) در شغل و مورد تشویق و تحسین قرار گرفتن و یا احساس رضایت در خود ( حتی اگر تشویق و تحسین نباشد )
شکل اول و دوم را با راهکارهایی که گفتم به کمک بالغ درون و تقویت نگاه بالغانه که گفتم شناخت درمانی یکی از ابزارهای آن است می توانی حل کنی .
مورد سوم اگر باشد نیازه کمالگرایی را درمان کنی ( که اینجا در مورد شغل نمایان است ) تا به رضایت درونی رسیده و تعادل وجدان پیدا کنی و از سوپر ایگو شدن خارج شده و در حد طبیعی شوی . در این صورت جرأت ورزیت تقویت می شود .
اگر این مسئله ضعف عزت نفس در همین حد باشد که این راهکارها کفایت می کند . اگر نسبت به شخصیت مافوقها هم چنین حسی داری که بحث دیگری دارد و نیاز به باز شدن مسئله از این زاویه و راهکار دادن در این بعد است .
در مورد کمال گرایی هم که با توضیحات بالا دریاب که آیا در شغل کمالگرایی داری ، اگر آری که در پی درمان باش .
.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
سلام.
فرشته مهربان نظرات کاملا منطقی و کارشناسانه ارائه داده اند.(میشود به ایشان گفت فرشته دانا!من هم بسیار استفاده کردم).متاسفانه برخی از مدیرها برای نشان دادن شایستگی خود از رفتار ستیزه جویانه استفاده میکنند.انها هر گونه پیشنهاد و انتقاد را رد کرده و از دیگران میخواهند رفتار باب میلشان را انجان دهند حتی بر خلاف مقررات . میخواهند با رفتارشان به کارمندان نشان دهند هیچ کس در حد و اندازه انها نیست. هیچ کس نباید در برابرشان قد علم کند.تصمیم انها باید انجام شود و گاهی پس از پی بردن به اشتباهاتشان برای حفظ قدرت رفتار خود را منطقی جلوه میدهند.ارزیابی شخصیتی این افراد به طور کلی دارای پیچیدگی خاصی است که نیاز به بررسی محیط کار سیستم شغلی و نگرش سایرین به این موضوع دارد.فکر میکنم این رئیس خودش بیشتر از هر کسی احتیاج به مشاور دارد.چون در این سیستم کارمندان حق اظهار نظر ندارند و تا حد زیادی باید این محیط را بر خلاف میلشان تحمل کنند.
...:162::rolleyes:
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
خیلی ممنون از مطالب مفیدتون اما از پست آخرتون نتونستم نتیجه گیری کنم. بهتره کمی شرایط را واضح تر توضیح بدم.
در خصوص عزت نفش ، توصیه کردم تاپیک چه کسی عزیزه را بخوانی تا کمی دستت بیاد عزت نفس یعنی چه .
اونجور که متوجه شدم عزت نفس یعنی اونقدر روی خودت کار کنی که وجودت از ناخالصی تهی بشه طوری که نفوذ ناپذیر باشه توی این شرایط ادم اونقدر مقاوم می شه که هیچ چیزی نمی تونه اون را دچار استرس کنه.
خوب در مورد خودم عزت نفس را در محیط کار این طور برداشت کردم که اونقدر باید بی نقص باشم که کسی نتونه از کارم ایراد بگیره. آخه باز شد کمال گرایی که.
1 - آموزه های کودکی شما در رابطه با اولیاء مدرسه یا مسئولین ، آموزه ترس ، و حقیر بودن بطور مستتر است . یعنی اینکه شما را از توبیخ و تنبیه احتمالی اولیاء مدرسه در مقابل اشتباه ترسانده باشند ، یا حتی چنین اتفاق افتاده باشد و خانواده شما را مقصر اعلام کرده و سرزنش کرده باشند یا اولیاء مدرسه و مسئولین در رده های مختلف برای شما آدمهایی خاص و بی عیب و نقص ، و به عبارتی مطلق جا افتاده باشد .
در این مورد کاملا بر عکس بوده از دوران دبستان حتی دانشگاه یادم هست تنها کسی که هیچ وقت تنبیه نشد خودم بود یادم می یاد یه معلمی داشتیم که از من می خواست تکلیف بچه ها را ببینم و اونهایی که تکلیف انجام نداده اند را معرفی کنم بعد معلم اونها را با خط کش تنبیه می کرد. اتفاق افتاده بود که خودم هم تکلیف انجام نداده بودم ولی چون خودم تکلیف ها را می دیدم هیچ وقت تنبیه نشدم.
در دوران دبیرستا و دانشگاه بچه ممتاز بودم و حتی در دانشگاه هم بعض درس ها را کمک استاد درس می دادم.
2- آموزه ارتقاء اجتماعی و داشتن شغل خوب و بهترین بودن در کار ، باز هم از دوران کودکی .
اینکه همیشه اینجور بوده از دوران کودکی حتی تا به امروز این آموزه و افتخار از جانب پدر مادرم با من بوده که باید همین گونه باشه که هستی حتی باید الان هم تلاش کنی برای ادامه تحصیل و مدارج بالاتر.
3 - میل به هرچه کامل تر بودن ( کمالگرایی ) در شغل و مورد تشویق و تحسین قرار گرفتن و یا احساس رضایت در خود ( حتی اگر تشویق و تحسین نباشد )
اوایل که وارد کار شدم کمال گرایی در کار را داشتم و خیلی هم در این زمینه تلاش کردم اما به علت سیستم مشکل دار ارتقاء در محل کارمون این انگیزه به کل از بین رفت . در ابتدای کار من خیلی قوی ظاهر شدم اما بعد از چند سال بعد از اینکه دیدم دیده نمی شه فقط درحد شرح وظایف کار کردم .
شکل اول و دوم را با راهکارهایی که گفتم به کمک بالغ درون و تقویت نگاه بالغانه که گفتم شناخت درمانی یکی از ابزارهای آن است می توانی حل کنی .
شناخت درمانی با تحلیل شناختی فرق داره ؟آخه شما تحلیل شناختی را برای کمال گرایی در پست قبل توصیه کرده بودین. که اصلا نمی دونم چطور باید تحلیل شناختی یا شناخت درمانی کنم. وچطور ازش استفاده کنم.
اتفاقا پیش روانشاس که رفتم برام یک جلسه شناخت درمانی گذاشت جلسه هم خوب بود اطلاعاتم از خودم بالاتر رفت ولی چطور اونها را عملی کنم؟؟
گر این مسئله ضعف عزت نفس در همین حد باشد که این راهکارها کفایت می کند . اگر نسبت به شخصیت مافوقها هم چنین حسی داری که بحث دیگری دارد و نیاز به باز شدن مسئله از این زاویه و راهکار دادن در این بعد است .
در اوایل کار آدم جرات ورزی بودم و نسبت به هیچ مافوقی چنین حسی نداشتم اما بعد از این تجربه تلخ نسبت به بقیه مافوق ها هم چنین حسی را پیدا کردم اما درجه شون به این شدت نیست. اما این مافوق با بقیه مافوق ها خیلی فرق داره یه جوری مثل توضیحاتی هست که دکتر حسابی گفته. با این تفاوت که این ادم فوق العاده مقرراتی هستند.اما پرخاشگر هستند وهیچ انتقادی را نمی پذیره و تصمیماتی که می گیره همه را به تعجب وا می داره.
من نتونستم جمع بندی کنم که آخرش عزت نفسم پایینه؟ بر می گرده به دوران کودکی ؟ کمال گرا هستم؟مشکل از شخصیت مدیرم هست؟
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
یه مشکلی دارم که امیدوارم دوستان بتونند در تعدیل این احساس به من کمک کنند.
جایی که کار می کنم یه مدیر داره که متخصص ، سخت گیر ، تیز بین هست . در عین اینکه خیلی با شخصیت هست ولی در برابر کوتاهی های کار منداش خیلی سخت برخورد می کنه . با همه همین جور هست.
اصلا نمی شه باهاش حتی منطقی صحبت کرد. وقتی با زیر دستاش دعوا می کنه همه می دونند اگه نتیجه کار خوبی به ایشون ارائه بدهند ایشون قدر دادن هست و کم کاری های گذشته را فراموش می کنه.
ادم متدینی هستند و از سرشناسان این شهرستان هستند.
این مطالب را گفتم که شخصیت ایشون را بشنساید.
اما مشکل من با ایشون. هیچ وقت ایشون با من کاری نداشته به جز یک بار که همون یک بار تا آخر عمرم باعث شده با دیدن ایشوناسترس و ترس به جونم بیفته. جوری که الان که دارم می نویسم تپش قلب گرفتسم.
همون یک بار مثل بقیه نیروها با تندی با من برخورد کرد . روزنامه ها رو پرت کرد روی میز . داد کشید .جلوی خودم به رییسم گفت که اگه نیروهات نمی خواهند کار کنند تکلیفشون را مشخص کن و ....
از اون به بعد بارها همدیگر را توی راهرو دیدیم حتی ایشون سلام هم کرده اند اما دچار یه ترس و اضطراب شدیدی نسبت به ایشون شدم.
از اون قضیه 2 سال می گذره اما همیشه فکر می کنم من رو زیر نظر داره و داره مدام چکم می کنه و یه روزی تیر خلاص را به من می زنه.
حساسیت بیش از حد شما ، اگه از مدیرتون راجع به این قضیه بپرسن مطمئنا خواهد گفت ريال چی ؟ کی ؟ رصلا یادم نمیاد همیشه فکر می کنم بالاخره من رو اخراج می کنه.
اسمش که می یاد استرس می گیردم.
آخه می دونید شرکت ما یه شکل غیر مذهبی داره و من و یه خانم دیگه تنها چادری های شرکت هستیم . فکر می کردم حرمت چادرم را حداقل نگه داره و مودبانه تر باهام برخورد کنه.
تعمیم
سلام بی نهایت عزیز
فرصت نکردم اظهارنظر دوستان رو مطالعه کنم ، بر اساس همین پست :
یادم اومد حدود دوسال قبل ماهم یه مدیرپروژه با همبن مشخصه هائی که شما گفتید داشتیم ، من هم یکی از مدیران زیر نظر ایشون بودم و 7-8 نفر زیر مجموعه من بودند.
مدیر ما با یکی از پرسنل من بد بودند و متقابلا ایشون هم، چشم دیدن همدیگه رو نداشتن . (جریانش مفصله اما در حد مختصر)
من تلاش کردم روابطشون رو بهبود بدم ، از کامندم می خواستم برخی از گزارشات رو خودش مستقیما به ایشون بده و ارتباطشون بیشتر بشه. متاسفانه ایشون هم با حالت اخم و ناراحتی پیش مدیر پروژه حاضر می شدند.
یه بار مدیر پروژه ما بهم گفت : این فلانی چرا اینجوریه ، تو راهرو که می بینمش اوائل سلام نمی کرده ، الان چند روزه سلام هم که می کنم جواب نمی ده !!!!
حالا مدیر ما فردی 60 ساله و کارمند من جوانی 28 ساله !!
غرض این بود که از دید مدیران براتون بگم ، هر انسانی که باهاش درارتباط هستیم یه لایه های درونی شخصیتی داره که اگه بتونیم به اون نفوذ کنیم و درک کنیم می بینیم که خیلی از آدمها ، اگرچه در ظاهر تندخو و عصبی ، بی منطق و... می نمایند اما انسانهائی بسیار حساس ، مهربان و عاطفی اند، قلب پاکی دارند.
اینقدر نمونه از این موارد دارم ، متاسفانه وقتم اجازه نمیده.
مدیر من اگرچه می تونستند خیلی راحت ، ایشون رو از کار اخراج کنند اما این کار رو نکردند ، ما باید به این درک برسیم که وقتی مدیرمون تحت فشاره (بخاطر دادن یک تعهد به مقام بالاتر) باید مسئولانه وظیفه مون رو انجام بدیم. اگر برای دریافت مثلا گزارشی با تندی برخورد کنه ، (نوع مدیریتش) اما او هم انسانه و نیاز به ارتباط داره ، ما باید بتونیم تفکیک قائل بشیم بین مسائل (این بدرد زندگی خانوادگیمون هم می خوره) ، تعمیم ندیم ،
اگه ازمون انتقاد کرد معنیش این نیست که کارهای خوبی رو که انجام دادیم رو ندیده گرفته
اگه درخواست ما رو اجابت نکرد و نه گفت معنیش این نیست که ما رو دوست نداره و...
پ . ن : برخی جملات بالا کلی بودن و خاص مشکل شما نبود.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت جان
در مورد ریشه >>> توجه و تمرکز زیاد روی ارتقاء اجتماعی خودش می تواند اضطراب زا باشد و این اضطراب ریشه مسائل دیگر ، معلوم شد که توجه و تمرکز خانواده بر ارتقاء اجتماعی و میل شخصی خود شما که باز هم ریشه در کودکی دارد یکی از زمینه هاست .
اما در مورد عزت نفس ، کمی غلو آمیز می بینی . این نیست که کامل و بی نقص باشی ، بلکه منظور قدرت تسلط برخود است ( که خودآگاهی می طلبد ) . وقتی شما با وجود حتی نقصها خودت را پذیرش کردی و نترسیدی از داشتن نقص و با وجود هرنقصی خود را دوست داشته باشی و آهسته و پیوسته و بدون تعجیل و وسواس در پی رفع نقص و ارتقاء شخصیت باشی . و در عین حال کنترل خوبی روی خودت داشته باشی ( تسلط برنفس یا مدیریت هیجانات و احساسات ) نفوذ ناپذیر می شوی ، یعنی در مقابل هرگونه تلاطمی که می تواند هیجانات شما را به غلیان وادارد و به دنبال آن رفتارشما را تحت تأثیر قرار داده واکنشهای هیجانی نشان دهی نفوذ ناپذیر می شوی ،چیزی که در ظاهر و عامیانه اش می گویند خونسردی .
شما عزت نفس خوبی داری ، اما در اینمورد نیاز به تقویت دارد .
راهش هم همان تحلیل شناختی هست که نمونه اش را در پستهای قبل ارائه کردم ، منظور از شناخت درمانی یعنی همین . یعنی شما با یک تحلیل شناختی درست ، نگرش و نوع نگاهت را تغییر می دهی و با نگرشی درست و واقع بینانه مسئله برایت حل می شود .
قسمت وظایف در پست دوم مرا بخوان . آنچه که خیال شما را راحت کرد تغییر نوع نگاهت بود ، یعنی تحلیل شناختی ای که از وظایف ارائه شد ، شما را متوجه کرد که مسئولیت خودساخته داری و لذا اوقات فراغت حاصل از سرعت عمل را چون به مطالعه می پردازی شده نقطه آسیب پذیریت ، که با دچار عذاب وجدان شدن ( سوپر ایگو ) به دلیل یک مسئولیت خودساخته ، ترس را تولید می کند و همین هم خود به خود اضطراب در رفتار و اختلال در تعامل را موجب می شود ...... وقتی اینرا فهمیدی آرامش پیدا کردی چون مسئله روشن شد و سهم خود را یافتی و می دانی چطور خود را مدیریت کنی که ترس نداشته باشی در این رابطه .
یعنی با یک تحلیل شناختی ( بررسی وضعیت به طور وقاع بینانه و مشخص کردن سهم واقعی خود در مسئله ) ، نگرشت اصلاح شد که با جمله «آب روی آتش ریختی » خود را نشان داد .
.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
برای اینکه بیاموزیم چگونه از ترس خود بکاهیم یکی از ارزشمندترین درس ها در عبارت «به عالم هستی بله بگویید» نهفته شده است.
بله گفتن یعنی اعتماد داشتن به توانایی هایمان؛ یعنی اینکه ما می توانیم با تدبیر و اندیشه و راهکارهای مختلف بر ترس های خود فائق آییم زیرا وقتی ما دست به عمل می زنیم و تصمیم می گیریم که بر ترس های مان غلبه کنیم، نه تنها ترس مان از بین می رود بلکه اعتماد به نفس خود را تا حد زیادی افزایش می دهیم و احساس خوبی پیدا می کنیم زیرا به این مسئله اعتماد پیدا می کنیم که برای مقابله با هر ترسی راه حلی وجود دارد و لازمه آن افزایش
اعتماد به نفس است. اگر افراد نزدیک و دوستان ما اعتماد به نفس بالایی داشته باشند در آن صورت تأثیر بسزایی در افزایش اعتماد به نفس ما و کاهش ترس های ما خواهد داشت.
برای افزایش اعتماد به نفس بهتر است از توجه به ترس خودداری شود و ذهن را تا جایی که می شود به عاملی غیراز عامل ترس معطوف کرد، چون ذهن های بیکار همانند دست های بیکار بی ثمرند. می توان وقت خود را با پرداختن به کارهای مورد علاقه پر کرد، در این صورت وقتی باقی نمی ماند تا به عوامل ترس و عوامل بیهوده فکر کرد.
راه دیگر برای غلبه برترس مثبت اندیشی است زیرا فرد مثبت اندیش با اعتماد به توانایی هایش بر ترس هایش غلبه می کند و با خوشبینی راه های مقابله با ترس را پیدا کرده و دست به اقدام می زند.
تلاش های مثبت برای غلبه بر ترس کاملاً مؤثرند و می توان نتیجه گرفت که خوشبختی موقعیتی است که می توان آن را پدید آورد و به جای ترس از غم و شکست می توان توقع آن را داشت و برای مقابله با آن شهامت لازم را کسب کرده و می توان آموخت که زندگی یک مخاطره است؛ مخاطره ای که بیشتر هراس انگیز است تا آرامش بخش. انسان بر اثر ترس به صورت فردی درمی آید که شادی های زندگی را احساس نمی کند و از خوشی های آن به چیزی جز حداقل دست نمی یابد.
در پایان سخن باید این نکته را خاطرنشان ساخت که غلبه بر ترس و مشکلات زاییده از آن، مشکلاتی که توانایی فرد را نابود می کنند و او را به گریز از واقعیت حیاتی خویش وامی دارند، یکی از ساده ترین مسائل روانی است، به این شرط که فرد ترسان، از شهامت و دلیری رویارویی با مسائل برخوردار باشد و آنها را با خردمندی و اعتماد به نفس و تعادل حل کند.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
حالا باید پست های مفید شما دوستان مخصوصا فرشته مهربان را جمع بندی کنم .
احتیاج به چند بار مرور پست ها دارم .الان هم مدیرمون ماموریت هست .ببینم با توجه به این صحبت هایی که شده ونتیجه گیری که خواهم کرد با دیدن مدیرمون چه حسی به من دست می ده.
-
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
نتایجی که گرفتم:
1- تفکیک وظایف و عمل به اونها
2- دست برداشتن از حالت تدافعی با پیشگویی های ذهنی نسبت به انتفاد دیگران از خودم
3- تمرین روش صحیح برخورد موقع انتقاد
4- پذیرش نقطه ضعف ها م و سعی در برطرف کردن اون ها به تدریج
5-برطرف کردن بی انگیزگی ام در پیشرفت درکارم به وسیله انتخاب هدف و تفکیک اون به هدف های کوچک تر و تلاش برای رسیدن به اون ها