حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
با سلام ..من جوانی 32ساله در تهران هستم با روایط اجتماعی خوب ...به خاطر مشکلات مالی خانوادگی به فکر ازدواج نیستم ..ولی دوست دختر زیاد دارم ..وقتی پیش اونها هستم فکرم اسوده هست ...از اون طرف مدت 5ساله در اداره یه دختر خانم همکار دارم که از خودم 1سال کوچکتره ...زمانی که پیش دوست دختر هام هستم اصلا اصصلا بهش فکر نمیکنم ولی وقتی اداره میبینمش کمی فکرم مشغولش میشه ...اگه یک ماه هم اداره نرم بهش فکر نمیکنم چون سرم گرمه خانوادم و دوست دخترهام هست یه وقتهایی که میبینمش ازش اینقدر بدم میاد و متنفر میشم که حتی جوابش رو نمیدم ولی یه روزهایی خیلی خوب میشه ...نمیدونم چرا اگر نبینمش فکرم مشغولش اصلا نیست ولی خوب چون روزانه در اداره میبینمش فکرم کمی مشغولش میشه ..یه روز برام خوبه یه برام بده یه ازش متنفر میشم نمیدونم تکلیفم چیه ...متاسفانه مجبورم هر روز در اداره و میز بغلم ببینمش ..از روز اول طوری باهاش برخورد که فکر دوستی و ازدواج اصلا تو سرش نره ...چون تعریف نباشه تیپ و قیافم بد نیست ...لطفا اگر امکانش هست کمی راهنمایی کنید ..ممنون میشم
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
سلام مجدد،
من عنوان شما رو تغییر دادم به: حس دلسوزی نسبت به همکارم
اگر عنوان مناسبتری خواستید، پیشنهاد بدهید.
ببینید آقا فرشاد، به هر حال وقتی در اجتماع با فردی در ارتباط هستیم، ممکن هست که یک احساسی در ما ایجاد بشود. این ما هستیم که باید احساس خودمون رو کنترل کنیم.
شما باید ببینید که هدفتون چی هست. اگر هدفتون ازدواج است، اول ببینید که معیارهای شما برای انتخاب همسر چی هست، و بعد از راه صحیحش اقدام کنید.
وگرنه به خصوص چون همکار هستید، نگذارید این احساس ها ادامه پیدا کنند. با ایشون اینقدر صمیمی نشوید که با شما به درد دل بنشیند. رابطه ی خود رو یک رابطه ی رسمی و کاری نگه دارید.
اینکه بخواهید از روی حس دلسوزی به سمت کسی کشیده بشوید کاملاً اشتباه است. و همینطور اینکه وضع مالی او شما رو وسوسه کند، این هم اشتباه است.
امیدوارم توانسته باشم به شما کمک کنم.
موفق باشید.
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
دوست عزیز ممنون که وقت میذارید و جواب میدید...یه حالتی هست که زمانی که میاد پیش من درد دل میکنه دلم میسوزه براش و نمیتونم به حرفاش گوش نکنم ...از طرفی میشینه براممیگه که رفته دکتر و افسردگی داره میگیره به خاطر تنهایی و ازدواج نکردن چون دوست پسر هم نداره و تمام دوستانش ازدواج کردن رفتن و فقط این مونده و شبها ساعت 7میخوابه و هیچ جا نمیره و کلید میکنه که بریم این ور اون ور و خرید یا سینما ولی من نمیریم ...از اون طرف هم دلم میسوزه که نمیرم ...شاید به نظر خودم این حسی که در من ایجاد شده یه حس ترحم هست ..البته من خودم نیاز دارم یکی دلش به حال من بسوزه ...نمیدونم چی بگم ...میترسم باهاش بیرون نرم و بشینه من رو نفرین کنه و همین مونده اه این دختر من رو هم بگیره ...البته جوری بااش رفتار کردم که اصلا فکری در سرش نباشه.....بهش زیاد دروغ میگم که تعداد زیادی دوست دختر دارم که بدش بیاد و بی خیال من بشه .........نمیدونم والله ولی در موقعیت خوبی قرار ندارم ...البته قراره محل کارم رو عوض کنم و برم تجریش ...فقط 24ساعت منتظرم که این جوابیه بیاد و من برم تجریش شهرداری منطقه یک ...
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
سلام دوست عزیز
به عنوان یه دختر از این متنفرم که کسی از روی دلسوزی و ترحم حتی به من نگاه کنه چه برسه به حرفهایم هم گوش کنه مثل اینکه این حس ترحمتان را به درستی به این خانم نشان ندادهاید و ایشون متوجه این حس ترحم نشده وگرنه حتما تا حالا تجدید نظر میکردنند به نظرم این خانم به یکی احتیاج داره که همدردش باشه کاری که شما میکنید نه تنها دلسوزی و همدردی نست بلکه بیشتر ایشونو در خیلاتش وابسته خود میکنید .
در ضمن میخواین ادرس دقیق تر بدید اینطوری که نشد میدان قدس جلوتر از پارکینک طبقاتی اینجا که همه تهرونی نیستند:311:
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
بنظر من شما خودتون اجازه دادین زیادی باهاتون صمیمی بشه ! اگه براش مشخص می شد که شما نه علاقه ای به شنیدن حرفاش دارین و نه قصد ازدواج باهاش رو هیچ وقت این وضع پیش نمی اومد . چرا اجازه دادین به همین سادگی انقدر احساس نزدیکی کنه که بشینه هر چیزی رو براتون بگه ؟! چرا باید اصلا بیاد به شما بگه که دوست داره ازدواج کنه ؟!
همین که محل کارتون عوض می شه کمک بسیار بزرگیه ، ولی حتی اگه محل کارتون هم عوض نشد بهتره با ایشون صحبت کنین و براش کاملا مشخص کنین که قصد ازدواج و اینا ندارین .
بعد اگه قصد ازدواج با ایشونو ندارین چرا حساب کتاب می کنید که وضع مالیش بهتره و اینا ... ؟!
به هر حال این ما هستیم که حد و حدود روابط رو تعیین می کنیم و می تونیم اجازه ندیم اشخاص زیاد باهامون پسر خاله بشن !
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
من خودم ادمی نیستم که بخوام در مورد کسی ترحم کنم ...ولی چون در اداره ما مخصوصا قسمت ما همه مرد هستن و فقط همین یه خانم در قسمت ما هست و بطور اتوماتیک چند ساله که اگر من دو دره میکنم یا اداره رو میپیچونم این خانم امار داره و بهم خبر میده ...در ضمن من بطور مداوم حرکتها و رفتارهایی انجام میدم که کاملا به این خانم نشون بدم که دوست دختر دارم و خیلی شیطونی میکنم که بی خیال من بشه ...و این رو هم بگم که من خانمی هست که همدیگر رو بخواهیم با اینکه اصلا موقعیت ازدواج ندارم ولی اگر بخوام ازدواج کنم یه نفر هست ...از طرفی دیگر نمیخوام رفتارهام ترحمی باشه حتی زمانی که به زن داداشم پیغام فرستاد من شدیدا با زن داداشم دعوا کردم و بهش فهموندم که نیستم ...ولی متاسفانه مجبورم هر روز در اداره ببینمش ...خانم ملیسا من حساب کتاب نمیکنم و چاهی برای مال طرف اصلا ندوختم چون اصولا دنبال راهی هستم که به طور مستقیم بهش بگم من نه قصد ازدواج دارم و نه قصد رفاقت ...کسی برای پول کسی کیسه ندوخته ...اگه دوخته بودم چند سال پیش میگرفتمش ...آدرس رو که گفتین میگم به روی چشم ...من قراره محل کارم عوض بشه و برم شهرداری منطقه یک در میدان تجریش کار کنم